جنگ در ایران پس از اسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جنگ در ایران پس از اسلام، به چند دوره مختلف تقسیم میشود.
در سه قرن نخست اسلامی، نواحی مختلف
ایران ، تابع حکومتهای مرکزی و به طور کلی، دستگاه
خلافت بود. بنابراین مسائل مرتبط با جنگ در ایران سه قرن نخست، در بخش سوم مطرح شده است. این بخش از مقاله ناظر به قرن چهارم و پس از آن است که ظهور سلسلههای مستقل در ایران، سبب تحولاتی در ترکیب نیروهای نظامی و نیز شیوهها و تاکتیکهای جنگی شد. ورود تعداد زیادی از غلامان
ترک به ایران و به کارگیری آنان به صورت سوارهنظام و نیز
استخدام نیروهایی از اقوام و نژادهای گوناگون، چون عرب و کرد و هندی و دیلمی و گیل در لشکر، موجب تشکیل سپاهی چند نژادی شد که اصلیترین مشخصه نیروهای نظامی در این دوره بود.
خواجه نظامالملک ، ضمن اشاره به چند نژادی بودن سپاه
محمود غزنوی ، به
ملکشاه سلجوقی توصیه کرده است که لشکر خویش را از نژادهای گوناگون برگزیند، زیرا به زعم وی، این امر حس رقابت را به هنگام نبرد، در میان سپاهیان افزایش میداد. با این حال، گزارشهایی از
اختلاف میان گروههای مختلف سپاه و ایجاد مشکل برای فرماندهان آن در دست است. مثلاً، ترکان و دیلمیانِ لشکر
آلبویه اغلب با یکدیگر درگیر میشدند
و گاه امیران بُوَیهی، برای کاستن از این اختلافات، به تدابیری چون ایجاد مناسبات خویشاوندی میان آنان متوسل میشدند.
اختلافات قومی در سپاه سلجوقیان نیز بارها به بروز مشکلاتی انجامید.
در این دوره، برای تقویت حس همبستگی میان سربازان و نیز افزایش
وفاداری آنان به فرمانده، اغلب تلاش میشد فرمانده هر نژاد از میان خود آنان برگزیده شود.
به هنگام بروز
جنگ ، لشکریان از مناطق مختلف فراخوانده میشدند. پیش از حرکت، سلطان یا فرمانده کل یا
عارض ، از سپاه سان میدید و ضمن تجهیز سربازان و بازدیدِ سلاحها و ادوات جنگی، صلهها و نفقاتی برای هزینه سفر و گاه با هدف تشویق به جنگ، به آنان
اعطا میکرد.
در مواقع اضطراری و نیز زمانی که حکومت قادر به تهیه مایحتاج
لشکر نبود، امکان داشت سربازان با سلاح و توشه کامل و نیز شترانی برای حمل
باروبنه خویش، فراخوانده شوند.
در انتخاب مسیر حرکت
سپاه به مسائلی چون وضع آب و هوا و در دسترس بودن آب و علوفه و
آذوقه توجه میشد.
نبودن یکی از این شرایط گاه موجب
انصراف از لشکرکشی میشد. یکی از روشهای مرسوم، دریافت علوفه از مردمی بود که در مسیر سپاه قرار داشتند، به گونهای که گاه لشکرکشیهای متناوب، سبب ویرانی و بروز قحطی در شهرهای مسیر سپاه میشد.
افزون بر آن، به جز برخی موارد،
غارت اموال کسانی که در مسیر سپاه قرار داشتند، اغلب مرسوم بود. سپاهیان
مرداویج زیاری (حک:۳۱۶- ۳۲۳) از حیث غارت شهرها و روستاها و تعرض به غیر نظامیان، آوازه داشتند.
برای جلوگیری از چنین دستدرازیها و نیز
اطمینان از در دسترس بودن علوفه بود که نظامالملک
بنای انبارهای علوفه را در راهها و منزلگاهها
توصیه میکرد.
اغلب کاروانی عظیم شامل ابزارهای قلعهگیری، مهندسان، پزشکان، ندیمان، درباریان و دیوانیان، زنان و کودکان، مطبخ،
خزانه ، جامهخانه، زرادخانه، بازار لشکر و کارگرانی برای هموار کردن راه و برداشتن موانع، سپاه را همراهی میکرد.
گزارشهای موجود در باره ساختن پل بر روی رودخانهها به هنگام حرکت و در مدتی کوتاه
نشان میدهد که امکانات و تجهیزات لازم برای اقدام به این کار مهم، همراهِ سپاه بوده است. به گزارش
قفطی ،
در سپاه محمودبن محمد سلجوقی (حک:۵۱۱ـ ۵۲۵) بیمارستانی با تجهیزات کامل بر پشت چهل شتر حمل میشد.
باروبنه ، ملازمان و تجهیزات سپاه اغلب بر پشت تعداد زیادی شتر،
فیل ، قاطر و خر برده میشد.
در سپاه محمود غزنوی برای نبرد با بویهیان ری و جبال نیز دوازده هزار
شتر برای حمل سلاح، چهار هزار شتر برای حمل خزانه و اثاثیه و جامهخانه، سیصد فیل برای حمل خیمهها و دو هزار اسب برای
انتقال حرم و درباریان وجود داشت.
برای حفظ نظم و نیز برای اینکه سربازان جایگاه خویش را بهتر بشناسند، اغلب سعی میشد سپاه با همان آرایشی که قرار بود با دشمن روبهرو شود حرکت کند
اما گاه لشکر را بدون
تعبیه حرکت میدادند و در
اردوگاه به تعبیه آن می پرداختند.
فرماندهان برای اطلاع از مسیر، مقر و نیز کمینگاههای دشمن، جاسوسان و طلایعی را پیشاپیش میفرستادند و گذرگاهها و تنگههای سر راهِ سپاه را، برای تعیین چگونگی عبور از آن، بررسی میکردند.
مخفی نگه داشتن مسیر سپاه و نیز حرکت از راههای غیر
متعارف و گاه بیراهه مرسوم بود
و امکان داشت مسیری طولانی، شب هنگام پیموده شود.
در دسترس بودن آب و علوفه و نیز وجود موانع طبیعی چون
رود و جنگل و کوه،
شمار نیروها، مهارت جنگی و امکانات و تجهیزات طرفین، در
انتخاب اردوگاه مؤثر بود.
به نوشته
فخر مدبر اردوگاه باید در جایی باشد که راه را بر دشمن نگیرد، از
کمین در امان و آب و علوفه کافی در دسترس باشد. همچنین به گفته وی،
سپاه و ملازمان و نیروهای پشتیبانی باید به همان ترتیب و شیوهای که وارد نبرد میشوند، در اردوگاه مستقر گردند تا هر کس جایگاه خویش را بداند. از انتخاب زمینهای سنگلاخ، که به سمّ اسبان آسیب میرساند، و نیز زمینهای باتلاقی یا مکانهایی که گرد و خاک زیاد از آن برمیخیزد نیز باید پرهیز گردد.
با گماشتن نگهبانان و حفر
خندق پیرامون اردوگاه و گاه با ایجاد موانعی با شاخههای بزرگ درختان، از آنجا محافظت میشد
و تدابیر امنیتی برای
حفاظت اردوگاه، شبها شدیدتر میگردید.
اردوگاه طرفین درگیر، اغلب نزدیک یکدیگر انتخاب میشد، به گونهای که گاه صدای
دهل و بوق و غوغای هم را میشنیدند.
به گفته
بنداری ،
اردوگاه
الب ارسلان و فرمانروای روم در نبرد ملازگرد در ۴۶۳، یک فرسخ از یکدیگر فاصله داشت. بزرگی خیمههایی که برخی سلاطین و امیران در میدان نبرد بر پا میکردند توجه برخی مورخان را جلب کرده است.
مسعودی از سراپرده عظیم
یعقوب لیث در لشکرکشیها سخن گفته است.
گردیزی نیز در گزارشی اغراقآمیز، از سراپرده محمود غزنوی، که گنجایش ده هزار سوار را داشت، خبر داده است. امیران آلبویه خیمهها و خرگاههایی در میدان نبرد میساختند که بر پا بودن آن نشاندهنده مقاومت سپاه و فرو افتادنش نشانه
شکست لشکر بود.
سپاه به طور کلی از سواره نظام و پیاده نظام تشکیل میشد و هر گروه سلاحهای خاص خویش را داشت. سازماندهی و تعبیه لشکر در میدان جنگ، به تعداد نیروهای طرفین، سلاحها و نیز اوضاع جغرافیایی منطقه جنگی بستگی داشت. از اطلاعات موجود چنین برمیآید که از شیوههای جنگی خمیس،
کردوس ، صف و کرّ و فر، با توجه به اوضاع استفاده میشده است.
با این حال، به نظر میرسد نظام تعبیه لشکر به صورت خمیس در این دوره کاربرد بیشتری داشته است. گزارشهایی نیز مبنی بر استفاده همزمان از
نظام خمیس و کردوس در دست است.
در نظام خمیس
سلطان یا فرمانده کل سپاه، به همراه ملتزمان خویش و گروهی از کارآمدترین نیروها، در قلب قرار میگرفت. گستردگی زیاد هر یک از اجزای پنجگانه سپاه، بهویژه
میمنه و میسره، از ویژگیهای شیوه خمیس در این دوره است، به گونهای که اغلب بر هر بخش چندین تن فرماندهی میکردند، که اغلب از فرزندان و نزدیکان سلطان بودند.
هر یک از بخشهای پنجگانه، با توجه به اوضاع منطقه جنگی، امکان داشت در فاصلهای نزدیک یا دور ازهم
استقرار یابند، به گونهای که گاه فاصله زیاد موجب بیخبری یک جناح از شکست یا پیروزی
جناح دیگر میشد.
در صورت فاصله زیاد، مبادله خبر میان جناحها به روشهایی چون فرستادن رسولان و نواختن
طبل ، برقرار میگردید.
استفاده از
نظام صف نیز، با توجه به پیاده یا سواره بودن بیشتر نیروهای طرفین و سلاحها و وسعت و تنگی محل نبرد، متفاوت بود. راوندی،
بدون توضیح، صفها را به دو دسته پیوسته و گسسته، و صف پیوسته را نیز به سه گونه راست و
خفته و مثلث تقسیم کرده است. وی همچنین از صف
مقوّس سخن گفته و برخی شرایط را که در آن باید هر یک از این صفها را برای نبرد برگزید، بیان کرده است.
پیش از آغاز نبرد، غالباً فرماندهان با تشکیل شورای جنگی به بحث و تبادل نظر در باره شیوههای حمله و چگونگی مقابله با حملات دشمن میپرداختند.
گزارشهایی نیز از
مشورت با منجمان، در باره زمان آغاز نبرد، در دست است.
بهعلاوه، سلطان الب ارسلان سلجوقی برای آغاز نبرد ملازگرد با فقیه
ابونصر محمدبن عبدالملک بخاری حنفی مشورت کرد و به توصیه وی روز
جمعه را، که مردم در مساجد مشغول
دعا برای پیروزی سلطان هستند، برای شروع جنگ برگزید
پیش از این نبرد، خلیفه
قائم عباسی دعاهای خاصی برای پیروزی لشکریان
مسلمان نوشته و نسخههایی از آن را فرستاده بود تا خطیبان در منابرِ مساجد بخوانند.
این کار برای تقویت
روحیه سربازان مسلمان بود. برای روحیهدادن به لشکریان و نیز تحریک احساسات مذهبی آنان و تشویق بیشتر به جنگ، از شیوههای دیگری چون ایراد خطبههای محرک و بیان کلمات و عبارات خاص نیز استفاده میشد.
قابوسبن وشمگیر ،
ضمن توصیه به نیکویی کردن به لشکریان، روحیهدادن به آنان را نیز یادآوری کرده است. فخر مدبر نیز بخشی از
آدابالحرب و الشجاعه
را به «صلاح لشکر» و کسانی
اختصاص داده است که با دعاها و شفاعتهای خویش از سربازان حمایت میکنند و به آنان روحیه میدهند. گاه نیز شخصیتهای برجسته دینی را، که جایگاهی در میان مردم داشتند، برای
تشویق بیشتر سربازان به نبرد، با سپاه همراه میساختند.
برای واداشتن لشکریان به دلاوری، گاه خلعتها و اموالی را که قرار بود به کسانی ببخشند که در نبرد شایستگی خود را نشان میدهند، همراه سپاه حمل میکردند.
شایع کردن برخی خبرها در سپاه دشمن برای تضعیف روحیه سربازان و گاه مکاتبه با فرماندهان لشکر دشمن برای همراه کردن آنان با خود نیز پیش از
جنگ مرسوم بود.
گاه سنّت نبرد پهلوانانِ دو لشکر پیش از صدور حمله عمومی اجرا میگردید.
فرمان حمله، با تکان دادن پرچمها، نواختن طبل و دهل، غوغای لشکریان و گاه سر دادن
تکبیر ، اغلب صبحگاهان صادر میشد.
نواختن طبل و دهل برای ایجاد وحشت در سپاه دشمن و تضعیف روحیه آنها کارگر میافتاد.
به گفته فخر مدبر،
حمله باید از میمنه آغاز شود و پس از آن
قلب و میسره وارد کارزار شوند؛ لیکن گزارشهایی در دست است که نشان میدهد با توجه به وضع سپاه و نیز اوضاع طبیعی، حمله ممکن بود از میمنه، میسره یا قلب شروع شود.
با این حال،
امکان داشت پس از شروع جنگ، به دنبال تغییرات جوّی چون وزش باد و ایجاد گرد و خاک شدید و یا حمله سریع دشمن، نظم سپاه به هم بخورد و هر یک از قسمتهای لشکر به یاری دیگری بشتابد.
گاه یک جناحِ لشکر پیروز میشد و به پیش میتاخت، اما
جناح دیگر شکست میخورد و به عقب مینشست و صحنه نبرد دایرهوار میشد بهگونهای که طرفین، بهسبب نامشخص بودن نتیجه جنگ، دست از پیکار میکشیدند.
هر چند در این دوره سوارهنظام از اهمیت بیشتری برخوردار بود، همیشه جنگ با پیادهنظام آغاز میشد که با نیزههای دراز و سپرهای بزرگ در جلو سپاه قرار داشتند. این کار به قصد بر هم زدن نظم سپاه دشمن یا قطع راه تدارکاتی آن، انجام میشد.
قراردادن پیاده نظام در جلو به قدری بدیهی بود که
مسکویه ،
امیرِ بُوَیهی
عزالدوله بختیار را که برای نبرد با عضدالدوله در ۳۶۶ سواران را در جلو و پیادگان را پشت سر آنها قرار داده بود، نکوهش کرده و از کار وی
اظهار شگفتی نموده است. نیروهای پیاده در دوره
غوریان (حک: ۴۰۱ـ۶۱۲) پوششی به نام «کاروَه»، که از پوست گاو و پنبه و
کرباس تهیه میشد، بر تن میکردند.
کاروه از سر تا پای آنان را میپوشاند و چون به صف میشدند همانند دیواری مستحکم در برابر دشمن به حساب میآمدند.
اهمیت نیروهای پیاده در مناطق صعبالعبور
طبرستان بیش از جاهای دیگر بود، به گونهای که گاه شکست پیادهنظام در این منطقه به منزله شکست همه سپاه بود.
سلطان یا فرمانده کل لشکر میبایست تا زمانی که ضرورت
ایجاب نمیکرد، از ورود به نبرد خودداری و توان خویش را صرفِ
هدایت و فرماندهی سپاه و تشویق سربازان میکرد.
ورود زود هنگام وی به جنگ گاه باعث اخلال در فرماندهی لشکر و پراکنده شدن نیروها میشد.
وی همچنین گروهی از جنگجویان برجسته را، به عنوان نیروهای پشتیبانی، تحت امر خویش نگه میداشت تا در صورت لزوم، آنان را به یاری جناحهای لشکر بفرستد.
گاه برای واداشتن سربازان به نبرد، عدهای را مأمور میکرد تا در صورت بازگشتِ هر یک از لشکریان از صحنه نبرد و بیرون آمدن از صفوف، وی را به
قتل برسانند.
پرچم ، که اغلب در قلب سپاه قرار میگرفت، نقش مهمی در ایجاد هماهنگی میان بخشهای گوناگون داشت و سربازان در میدان نبرد پیوسته متوجه آن بودند، چرا که بر پا بودن پرچم نشانه مقاومت سپاه و ادامه نبرد بود و سرنگون شدن آن از شکست لشکر خبر میداد؛ ازاینرو، دارنده پرچم یا علمداراز میان مبارزان برجسته و معتمدان سلطان برگزیده میشد.
استفاده فراوان از فیل باعث کارآمدی بیشتر جنگ به شیوه خمیس در این دوره گردیده بود. مؤلف
تاریخ سیستان از استفاده نکردن یعقوب لیث از فیل به بهانه بد یمن بودن آن (با
اشاره به داستان
اَبرَهه ) سخن گفته است، اما این حیوان، بهویژه در سپاه غزنویان و غوریان و سلجوقیان، به کار گرفته میشده است. علاوه بر حمل بار، برای ایجاد حایل در برابر دشمن و نیز بر هم زدن نظم سپاهِ مقابل نیز از فیل استفاده میشد. فرماندهان سپاه نیز اغلب از پشت فیلی کوهپیکر به نظاره صحنه نبرد میپرداختند.
در نبرد میان شاهزادگان سلجوقی در ۵۲۶، صفی از فیلها پیشاپیش لشکریان تعبیه گردیده بود.
گاه بر پشت هر فیل چند سرباز قرار میگرفتند و از آنجا به نبرد میپرداختند.
برای مقابله با فیلها، روشهایی چون تیرباران شدید آنها و نیز به قتل رساندن
پیلبان توصیه میشد.
از شیوههای دیگری نیز برای محافظت از پیشانی لشکر استفاده میشد. مثلاً، در نبرد میان خلیفه عباسی
مقتفی و سپاه ترک به رهبری
امیرمسعود بلالی در ۵۴۹، ترکمنهای زیادی با خیمهها، رمهها، خانواده و
باروبنه خویش، در جلو صف لشکر ترکان قرار گرفته بودند.
تقسیم لشکر به گروههای پانصد نفره یا بیشتر و حمله به شیوه
کرّ و فرّ برای خسته کردن دشمن، از دیگر شیوهها بود.
مؤلف
قابوسنامه توصیه کرده است که سپاه را باید «فوج فوج» به نبرد دشمن فرستاد. گاه نیز لشکر را برای محاصره دشمن از چهار طرف و نبرد با وی، به چهار گروه بزرگ تقسیم میکردند.
شبیخون زدن به دشمن، برای ایجاد هرج و مرج و آشوب، نیز گاه در دستیابی به پیروزی بسیار مؤثر بود. بهنوشته فخر مدبر،
برای شبیخون زدن باید مردان کارآزموده، خردمند و هوشیار انتخاب شوند. رماندن و پیکردن اسبها و رها کردن آنها در میان خیمه و خرگاه دشمن، بریدن طنابهای خیمهها، کشتن نگهبانان و پخش شایعاتی مبنی بر کشته شدن سرداران و پهلوانان معروف، از جمله اهداف شبیخون بود.
عقبنشینی ساختگی و
اجازه دادن به دشمن برای پیشروی در درون صفوف، برای کشاندن وی به کمینگاه، کاربرد فراوان داشت.
این کار علاوه بر غافلگیر ساختن دشمن، باعث ایجاد فاصله میان قسمتهای گوناگون سپاه وی میگردید.
گزارشهایی نیز از جاری ساختن
آب رودخانهها و سدها در اردوگاه یا مسیر حرکت دشمن در دست است.
کمین کردن یکی از کارآمدترین شیوههای جنگی در این دوره بود. در منابع از کمتر نبردی سخن رفته است که در آن لشکریان یک یا هر دو طرف، از این شیوه استفاده نکرده باشند.
فخر مدبر
بزرگترین کار از کارهای حرب را کمین کردن دانسته و درباره چگونگی برگزیدن افراد، اسبها و جایگاه کمین توصیههایی کرده است.
لشکر شکست خورده گاه در نزدیکی اردوگاه خویش کمین میکرد و پس از آنکه سپاه پیروز به جمعآوری
غنایم و غارت
باروبنه مشغول میشد، بر آنان میتاخت و نتیجه نبرد را به نفع خود تغییر میداد،
حتی گاه کالاها و سلاحهای خویش را عمداً در اردوگاه رها میکردند و در کمین نیروهای مهاجم مینشستند
ازاینرو، فرماندهان لشکرِ پیروز اغلب برای
اطمینان یافتن از شکست واقعی دشمن، گروههایی را برای تجسس به
اطراف میدان نبرد میفرستادند و پس از حصول اطمینان، اجازه غارت
باروبنه بر جایمانده به سپاهیان داده میشد.
مؤلف قابوسنامه
تعقیب طولانی دشمن را جایز ندانسته است، بهسبب خطرهایی که ممکن است در بازگشت برای لشکریان پیش آید.
اگر سپاه مغلوب فرصت مییافت، اردوگاه و بنه خویش را پیش از فرار آتش میزد تا به دست دشمن نیفتد.
گاه نیز در اردوگاه خویش آتش میافروختند تا دشمن چنین بپندارد که آنان در جایگاه خویش هستند، آنگاه در تاریکی شب میگریختند.
تخریب پلهای سر راه و نیز فرو بردن سیخهای آهنین نوک تیز در
زمین ، برای کند کردن حرکت تعقیبکنندگان، از دیگر تدابیر لشکر مغلوب بود.
عارض یا نماینده وی، بلافاصله پس از پیروزی، به بررسی غنایم و ارزشگذاری آنها میپرداخت و اگر سلطان در نبرد حضور نداشت، نخست ۱۵ سهم وی کنار نهاده میشد. به علاوه، فلزات قیمتی، سلاحها، فیلها و هر چه سلطان میپسندید، سهم وی بود و بقیه میان لشکریان، بر اساس رتبه و نیز نقش هر یک در جنگ، تقسیم میشد.
توصیه به خوشرفتاری با اسیران اغلب نادیده گرفته میشد و قتلعام یا
تحقیر و تخویف آنان، با کارهایی چون گردانیدن در شهر، داغ زدن و نهادن دوکهای زنان در دست اسرای سرشناس، مرسوم بود.
با این حال، گزارشهایی از آزاد سازی اسیران و خوشرفتاری با برخی امیران
اسیر شده در دست است.
در پایان، فتحنامههایی که اغلب، ادبای بزرگ آنها را مینوشتند، برای خلیفه یا برخی پادشاهان و امیران فرستاده میشد که حاوی
شکر خداوند،
بشارت پیروزی، و گاه وصف نبرد بود و مردم در شهرها، با شنیدن خبر فتح، به چراغانی کردن و جشن و پایکوبی میپرداختند. گاهی نیز برخی شعرا در
مدح پیروزی شعر میسرودند.
مغولان شیوهها و تاکتیکهای جنگی جدید را وارد
ایران کردند که در دوره
ایلخانان و تیموریان نیز ادامه یافت و جانشین بسیاری از روشهای پیشینِ نبرد، چون حرکت آهسته سپاه و لشکریان حرفهای مجهز به سلاحهای سنگین، گردید.
استقرار و استمرار حکومت مغول در واقع به سبب ارتش منظم، تاکتیکهای ابتکاری و تحرک و مهارت جنگی آنان بود
بهرغم مبالغههایی که در باره کثرت سربازان
مغول ، برای توجیه پیروزیهای آنان، صورت گرفته است به نظر میرسد تعداد آنان کمتر از لشکریان فرمانروایان
چین و نیز خوارزمشاهیان بوده است.
جوینی لشکر مغول را، از نظر فرمانبرداری و نیز توان تحمل سختیها و مهارت در جنگ، بهترین سپاه دوران خویش دانسته است.
استقامت و پایداری نیروهای مغول توجه
کارپینی ، سیاح ایتالیایی، را که در ۶۴۲ از جانب پاپ به دربار خان مغول فرستاده شده بود، جلب کرده است.
گروسه تاکتیک و شیوههای جنگی مغولان را به جنگاوران معاصرش، همچون
ناپلئون ، تشبیه کرده است
مغولان از کودکی وارد سپاه میشدند و همه مردان
بالغ ، متعهد به انجام دادن خدمات نظامی بودند. به سربازان به طور مداوم آموزشهای نظامی داده میشد. شکارگاهها بهترین مکان برای ارائه فنون نظامی، چون
تیراندازی و محاصره دشمن، بودند. لشکریان با همان شیوه و
تاکتیک حضور در میدان جنگ، در میدانهای
شکار نیز به کار گرفته میشدند.
بارتولد
شکار را در میان مغولان، علاوه بر منبعی برای به دست آوردن آذوقه، به منزله
رزمایش (مانور) و
تمرین نظامی دانسته است که نقض مقررات آن، مجازاتهای سختی برای سربازان در پی داشت.
بهعلاوه، گاه برای افزایش هوشیاری لشکر و مهیا کردن آن برای مقابله با حملات غافلگیرانه، سلطان دستور میداد در اردوگاه، خبرِ فرارسیدن ناگهانی دشمن را شایع کنند.
تیمور نیز قبل از شروع جنگ به آموزشهای لازم و بیان قواعد و رسوم نبرد و چگونگی روبهرو شدن با دشمن میپرداخت.
در آغازِ حملات مغولان به ایران، سپاه آنان از قبایل گوناگون مغول تشکیل میشد، لیکن پس از فتوحات بهتدریج عناصر غیر مغولی وارد سپاه گردید، به گونهای که در دوره تیمور لشکرهای محلی شکل گرفت که نیروهای آن مردم بومی هر شهر یا
ایالت بودند و به نام محل خویش خوانده میشدند، مانند لشکر
خراسان ، لشکر
کرمان و لشکر
قم تصمیمگیری در باره جنگ، نقشه حمله، تعداد سربازان و اسبها و تجهیزات مورد نیاز برعهده شورایی به نام
قوریلتای ، مرکّب از امرای بزرگ مغول، بود.
در این دوره و بهویژه در زمان
چنگیز و تیمور، کسب آگاهی از وضع سیاسی و نظامی دشمن و نیز اوضاع جغرافیای سرزمین مورد حمله پیش از جنگ، از جمله از طریق بازرگانان، پناهندگان سیاسی یا اُسرا، از اصول اولیه و بسیار مهم بود
به گفته ابنتغری بردی،
پیش از نبرد
عینجالوت در ۶۵۸، مغولان ۵۰۰، ۱ نفر را برای
غارت و نیز کسب اخبار و اطلاعات از وضع دشمن، به
شام اعزام کرده بودند. در ۷۰۶
اولجایتو برای حمله به
گیلان از افرادی که به آنجا سفر کرده و آن سرزمین را میشناختند، اطلاعات لازم را کسب کرد.
اهتمام تیمور به کسب اخبار در باره سرزمین و نیروهای دشمن و حتی مسائلی چون نرخها، وزنها، منزلگاهها، ناهمواریها، نام شهرها و روستاها و اسامی سرداران دشمن و فرماندهان قلعهها نیز مورد توجه مورخان قرار گرفته است.
توان زیاد مغولان و نیز سبکباری آنان، بهویژه در آغاز فرمانروایی، پیمودن سریع مسیرهای طولانی را برای آنان ممکن میساخت. اغلب، اخبار لشکرکشیها و نیز مسیر حرکت سپاه مخفی نگه داشته میشد.
گاه نیز قسمتهای سهگانه لشکر هر کدام از راهی جداگانه به میدان نبرد
اعزام میشدند.
پیش از فتح شهرها و روستاها، آذوقه و علوفه لشکر بیشتر با غارت به دست میآمد، هر چند گرفتن آن از مردمی که در مسیر سپاه قرار داشتند نیز مرسوم بود.
همچنین پیش از حرکت، مسیر لشکر را
قرق میکردند؛ یعنی، چرای دامها را در علفزارها و مرغزارها، برای در دسترس نگاه داشتنِ علوفه جهت لشکریان،
قدغن میکردند.
با این حال، از همراه داشتن علوفه و آذوقه و دیگر نیازمندیهای خویش نیز غافل نبودند. به گفته جوینی،
مغولان در لشکرکشی همه نوع وسایل «از مختلفات سلاحها و آلات دیگر تا درفش و سوزن و حبال و...» با خود میبردند. در لشکرکشی
هولاکو به ایران، برای هر نفر یک
تغار (صد من) آرد و یک
خیک (پنجاه من) شراب همراه سپاه بود.
بهعلاوه، پیش از حرکت، گوشت گوسفندان را
قدید (نمک سود) میکردند و با خود میبردند.
مغولان نیز با همان سازمانی که قرار بود وارد نبرد شوند، در مسیر حرکت میکردند.
آنان برای عبور از رودخانه سبدهایی از پوست یا چرم میساختند، سپس وسایل خویش را در آن قرار میدادند و خود نیز درون آن مینشستند و با پارو زدن یا بستن آن به دم اسبها عرض
رودخانه را میپیمودند.
گاه نیز با استفاده از کشتیها، بر روی رودخانه پل میبستند.
به دلیل
مهارت مغولان در سوارکاری، اغلب جلگهای هموار، که از هر سو تا
افق دیده شود، برای محل نبرد برگزیده میشد.
چنگیز در انتخاب محل نبرد مهارت فراوان داشت و گاه سرداران خویش را بهسبب برگزیدن محل نامناسب، توبیخ میکرد.
در صورت سست بودن زمین اردوگاه و برخاستن گرد و خاکِ زیاد به هنگام نبرد، به لشکریان دستور داده میشد تا سطح زمین را با سنگ بپوشانند.
سپاه در این دوره ساختار دَهدَهی (اعشاری) داشت و به دستههای ده، صد، هزار و ده هزار نفری تقسیم میشد. از میان ده نفر نخست یکی به فرماندهی برگزیده میشد. از هر ده فرمانده نیز یکی به فرماندهی صد نفر انتخاب میشد و به همین ترتیب فرمانده هزار نفر و ده هزار نفر تعیین میگردید. هر دههزار نفر،
تومان و فرمانده آن امیرتومان نامیده میشد.
این تقسیمبندی، سپاه مغول را بسیار کارآمد و منظم میساخت، بهگونهای که
امیرتومان بهراحتی میتوانست با ارتباط با فرماندهان دستههای کوچکتر، دستورهای خویش را در سپاه به
اجرا گذارد.
در میدان نبرد، لشکر به سه بخش تقسیم میشد: میمنه (بَرانغار/ بَوانقار)، میسره (جَرانغار/ جَوانقار) و قلب (قُلْ). هر بخش امکان داشت از چند تومان تشکیل شده باشد. در این صورت، یکی از امرای تومان به نسبت دیگران ارشد به حساب میآمد.
در این سازماندهی، روابط قبیلهای و خویشاوندی سربازان در قرار دادن آنان در هر دسته، در نظر گرفته میشد. پیشقراولان و پیام رسانهایی که ارتباط میان این بخشها و صفوف را برقرار میکردند نیز به مجموعه مذکور افزوده میگردید. تقسیم لشکر بدین شیوه در دوره جانشینان چنگیز در ایران و نیز در دوره
تیموریان ادامه یافت.
برخی، تقسیمبندی لشکر بدین شیوه را تحت تأثیر چینیان دانستهاند
خان یا فرمانده کل سپاه، با نیروهای
ماهر و کارآمد، در قلب قرار میگرفت. بهعلاوه، خان گروهی محافظ شخصی به نام «
کشیکچیان » یا «بهادران/ بهادریه» در
اختیار داشت که در لشکرکشیها اغلب به عنوان نیروی ضربت و نیز پشتیبانی دیگر بخشهای سپاه عمل میکردند
===سواره نظام، بدنه اصلی لشکر==
بدنه اصلی لشکر را سواره
نظام تشکیل میداد. بهسبب اهمیت سواره نظام، هر سرباز در لشکر مغول، چندین اسب بههمراه داشت که بر یکی سوار میشد و بقیه را به صورت یدک با خود میکشید.
به گفته کارپینی،
از هر اسب در هر چهار روز فقط یک روز سواری گرفته میشد. بیشک همراه بردن اسبهای یدک، بر نمایش قدرت و جنگاوری سواران مغول تأثیر بسزایی داشته است.
بدن اسبها با زره پوشانده میشد و هر سوار دو یا سه کمان، سه تیردان پر از تیر، یک تبر، شمشیر نوک تیز، کلاهخود، سپرهایی که گاه از پوست تهیه میشد و نیزههایی چنگکدار برای به زیر کشیدن سواران دشمن داشت.
سربازان مغول در تیراندازی مهارت بسیاری داشتند. آنان در حال تاختن اسب به تیراندازی میپرداختند و گاه برای افزایش دقت خویش از اسب پیاده میشدند
قدرت و بُرد مفید تیرها فوقالعاده بود. گروسه
بر آن است که تیراندازان مغولی از فاصله دویست تا چهارصد متری حریف را
هلاک میکردند. به گفته
رشیدالدین فضلاللّه ،
مغولان تیری به نام تُونَه داشتند که سهپر و بسیار تیز بود. آنان همچنین سوهانهایی برای تیز کردن تیرها با خود حمل میکردند.
موفقیت مغولان و جانشینان آنان در بسیاری از جنگها مرهون مهارت تیراندازان بود
پیش از حمله، با فرستادن پیکهایی دشمن را به
تسلیم فرامیخواندند
و با جنگ روانی و
انتشار اخباری مبنی بر خونخوارگی یا کثرت لشکریان خویش
گاه مردم را به ترک مقاومت و فرار وامیداشتند.
از اختلافات سیاسی و مذهبی نیروهای دشمن نیز بهخوبی استفاده میشد. چنگیز که از طریق
بدرالدین عمید ، از کارگزاران عالیرتبه دستگاه خوارزمشاهی، از اختلاف محمد
خوارزمشاه و مادرش ترکان خاتون و حمایت سرداران از آن دو، آگاهی یافته بود، به بدرالدین دستور داد تا از جانب برخی سرداران محمد نامههایی به خان مغول بنویسد، آنگاه پاسخ خان مغول، مبنی بر تبانی برضد محمد، نیز پشت نامهها نوشته شد و ترتیبی داده شد که نامهها به دست جاسوسان خوارزمشاه برسد. آگاهی محمد بر متن این نامهها، موجی از وحشت و بیاعتمادی میان وی و سردارانش به وجود آورد.
حمله با پیشروی تیراندازان و تیرباران کردن دشمن آغاز میشد. این کار را به نوبت دستههای مختلف تیرانداز، برای برهم زدن نظم سپاه حریف، ادامه میدادند،
سپس پیشقراولان و طلایع، برای متفرق ساختن دشمن، وارد عمل میشدند و به دنبال آن، دوجناح هم زمان حرکت دایرهوار خویش را، برای حمله به دشمن از دوپهلو و پشت، آغاز میکردند. حمله جناحها، ظاهراً به
تقلید از چینیان، در پنج صف جدا از یکدیگر و با فاصله صورت میگرفت و اگر ضرورت ایجاب میکرد صفها با سرعت زیاد به یکدیگر میپیوستند
محاصره دشمن از شیوههای مورد
علاقه مغولان در میدان نبرد بود. آنان برای سهولت این کار، اغلب تا حد امکان، عرض سپاه خویش را
امتداد میدادند
این
تاکتیک ، علاوه بر ایجاد فاصله میان بخشهای گوناگون سپاه دشمن، موجب میشد که تعداد نیروهای مغول، بیش از مقدار واقعی نشان داده شود. برای در میان گرفتن سپاهیان متخاصم، گاه صفهای سپاه را باز میکردند و به نیروهای دشمن اجازه پیشروی میدادند و در زمان مناسب آنها را در برگرفته قتلعام میکردند.
تاکتیک محاصره ــ که عمدتاً در پشت ابری از گرد و غبار یا در پناه تپهها و درهها انجام میگرفت
ــ در دوره تیمور نیز مورد توجه بود.
عقبنشینی ساختگی از دیگر تاکتیکهای جنگی بسیار رایج در این دوره بود. این نوع عقب نشینی گاه چند روز ادامه مییافت
تا با یافتن مکان و موقعیتی مناسب و کشاندن دشمن به کمینگاهها، امکان
قلع و قمع وی فراهم گردد.
این تاکتیک جنگی، حتی زمانی که دشمنان آن را شناخته بودند، اغلب با پیروزی مغولان همراه بود
و جانشینان آنان در ایران و نیز تیموریان بارها از آن استفاده کردند.
سربازان مغول اغلب از نبرد تن به تن پرهیز میکردند، اما اگر دشمن زخمی میشد یا سرباز مغولی خود از اسب میافتاد، با چاقوهایی که بههمراه داشت به
نبرد میپرداخت.
به کار گرفتن مردان
اسیر شده دشمن، به صورت پیاده نظام در صفوفِ مقدّم
جبهه (حَشَر)، نیز شیوهای مرسوم بود. از این افراد اغلب برای محاصره شهرها، تخریب قلعهها، پرکردن خندقها، حمل منجنیقها و
باروبنه سپاه و نیز نبرد با همکیشان و هموطنان خودشان استفاده میشد. مردان حشری ــ که گاه آنان را به هیئت مغولان در میآوردند و به هر ده نفر آنها یک پرچم میدادند ــ از دو جناح و پشت سر توسط مردان مسلح محافظت میشدند تا در صورت کوتاهی در وظایف محوله و
استنکاف از نبرد، به قتل برسند.
فرمانبرداری لشکریان مغول از فرماندهان خویش شگفتانگیز بود. با این حال، برای آن دسته از سربازانی که در جنگ کوتاهی میکردند یا مقررات نظامی را زیر پا مینهادند، مجازاتهای سختی در نظر گرفته میشد. اگر از یک گروهِ ده یا صد نفره، یک یا چند نفر از جنگ فرار میکردند، همه اعضای گروه به قتل میرسیدند. مجازات کسانی که پیش از پایان نبرد به جمعآوری
غنایم میپرداختند، نگهبانانی که در هنگام انجام وظیفه به خواب میرفتند و عدهای که همرزمان خویش را در پیشروی یاری نمیکردند، قتل بود.
مغولان از هیچگونه فریبکاری در جنگ کوتاهی نمیکردند. کارپینی
بر آن است که آنان اغلب با فریبکاری پیروز میشدند؛ سوار کردن آدمکهای حصیری و گاه زنان و کودکان برای بیشتر نشان دادن تعداد سپاهیان،
کمین کردن بخش اصلی سپاه و فرستادن گروه کوچکی به میدان برای تظاهر به ضعف
و جاری ساختن
آب رودخانه در اردوگاه دشمن
برخی از این حیلهها بود.
مغولان در صورت پیروزی، برای جلوگیری از گردآمدن دوباره دشمن، با سرعت بسیار به تعقیب آنان میپرداختند و اغلب
باروبنه سپاه و اموال مردم را در شهرها غارت میکردند. با این حال، برخی از اسیران، چون دانشمندان و هنرمندان و گاه مأموران حکومتی، را به عنوان
غنیمت گرفته و زنده میگذاشتند.
سپاهیان مغول اگر شکست میخوردند یا ضرورت عقبنشینی را احساس میکردند، با افروختن آتش در اردوگاه خویش، شبانه عقب مینشستند
و برای آزادی اسرای خویش حاضر به پرداخت
فدیه بودند. به گفته
ابنتغری بردی ،
مغولان پس از شکست در نبرد م
جمعالمروج ، دو ماه در شهر
تبریز برای کشته شدگان خویش بهعزاداری پرداختند.
ترتیبات و اصطلاحات مورد استفاده در اردوهای نظامی ترکمانان قراقوینلو و
آققوینلو در ایران، تقلیدی کامل از شیوههای جنگی ایلخانان بود
بههمراه بردن همه نوع وسایل و تجهیزات و نیز گروه عظیمی از ملازمان با لشکر، تقسیم سپاهیان به شیوه دهدهی و استفاده از نظام سه بخشی (بَرانغارـ جَرانغار و قُل) در جنگ، نشاندهنده تقلید
ترکمانان از شیوهها و تاکتیکهای نظامی پیشینیان است
(۱) ابناثیر.
(۲) ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۲۰ ش.
(۳) ابنتغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوك مصر و القاهره، قاهره .
(۴) ابنعبری، تاریخ مختصرالدول،چاپ انطون صالحانی یسوعی، بیروت ۱۹۵۸.
(۵) ابنعربشاه، عجائب المقدور فی نوائب تیمور، چاپ احمد فایز حمصی، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۶) ابوشجاع روذراوری، ذیل كتاب تجارب الامم ، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۴/۱۹۱۶، چاپ افست بغداد بیتا.
(۷) جوزوفا باربارو، سفرنامه جوزافا باربارو، در سفرنامههای ونیزیان در ایران: شش سفرنامه ، ترجمه منوچهر امیری، تهران: خوارزمی، ۱۳۴۹ ش.
(۸) فتحبن علی بنداری، تاریخ دوله آلسلجوق( زبدهالنصر و نخبهالعصر)، بیروت ۱۹۷۸.
(۹) بیهقی.
(۱۰) تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار،تهران: زوار، ( ۱۳۱۴ ش).
(۱۱) جوینی.
(۱۲) عبداللّهبن لطفاللّه حافظ ابرو، ذیل جامعالتواریخ رشیدی، بخش ۱، چاپ خانبابا بیانی، تهران ۱۳۱۷ ش.
(۱۳) همو، زبدهالتواریخ ، چاپ كمال حاج سیدجوادی، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۱۴) علیبن ناصر حسینی، زبده التواریخ: اخبار الامراء و الملوك السلجوقیه ، چاپ محمد نورالدین، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۵) حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده .
(۱۶) خواندمیر.
(۱۷) محمدبن اسعد دوّانی، عرض سپاه اوزون حسن ، چاپ ایرج افشار، در مجله دانشكده ادبیات دانشگاه تهران ، سال ۳، ش ۳ (فروردین ۱۳۳۵).
(۱۸) محمدبن علی راوندی، راحهالصدور و آیهالسرور در تاریخ آل سلجوق ، به سعی و تصحیح محمد اقبال، بانضمام حواشی و فهارس با تصحیحات لازم مجتبی مینوی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۹) رشیدالدین فضلاللّه.
(۲۰) جان جوزف ساندرز، تاریخ فتوحات مغول ، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۲۱) محمدبن علی شبانكارهای، مجمعالانساب ، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۲) شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصل ایران در دوره تیموریان ، چاپ محمد عباسی، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۲۳) ابوبكر طهرانی، كتاب دیار بكریه ، چاپ نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنكارا ۱۹۶۲ـ۱۹۶۴، چاپ افست تهران ۱۳۵۶ ش.
(۲۴) محمدبن عبدالجبار عتبی، تاریخالعتبی (تاریخالیمینی )، ضمن الفتح الوهبی ( شرحالیمینی )، از احمدبن علی منینی، قاهره ۱۲۸۶.
(۲۵) محمدبن منصور فخر مدبر، آدابالحرب و الشجاعه ، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۲۶) علیاصغر فقیهی، آلبویه: نخستین سلسله قدرتمند شیعه با نمونهای از زندگی جامعه اسلامی در قرنهای چهارم و پنجم ، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۲۷) قابوسبن وشمگیر، قابوسنامه ، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۵۲ ش.
(۲۸) علیبن یوسف قفطی، تاریخ الحكماء، و هو مختصرالزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من كتاب اخبارالعلماء باخبارالحكماء ، چاپ یولیوس لیپرت، لایپزیگ ۱۹۰۳.
(۲۹) جووانی د پیانو كارپینی، سفرنامه پلان كارپن، نخستین سفیر واتیكان در دربار مغول در سال ۱۲۴۵ میلادی ، ترجمه ولیاللّه شادان، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۰) روی گونثالث د كلاویخو، سفرنامه كلاویخو ، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران ۱۳۴۴ ش.
(۳۱) عبدالحیبن ضحاك گردیزی، تاریخ گردیزی ، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۲) رنه گروسه، امپراطوری صحرانوردان ، ترجمه عبدالحسین میكده، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۳۳) مسعودی، مروج (پاریس).
(۳۴) مسكویه.
(۳۵) احمدبن علی مقریزی، السلوك لمعرفه دولالملوك ، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
(۳۶) عثمانبن محمد منهاج سراج، طبقات ناصری ، چاپ عبدالحی حبیبی، كابل ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ ش.
(۳۷) دیوید مورگان، مغولها ، ترجمه عباس مخبر، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۳۸) میرخواند.
(۳۹) ولادیمیر فئودوروویچ مینورسكی، «پژوهشی در باره امور نظامی و غیرنظامی فارس»، ترجمه حسن جوادی، مجله بررسیهای تاریخی ، سال ۴، ش ۱ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۴۸).
(۴۰) محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا ، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
(۴۱) محمدبن احمد نسوی، سیره سلطان جلالالدین منكبرنی ، چاپ احمد احمدی، مصر ۱۹۵۳.
(۴۲) حسنبن علی نظامالملك، سیاستنامه ، چاپ محمد قزوینی و مرتضی مدرس چهاردهی، تهران ۱۳۴۴ ش.
(۴۳) Vasily Vladimirowich Barthold, Turkestan down to the Mongol invasion , London ۱۹۲۸;
(۴۴) EI ۲ , s.v. "Harb. v:Persia" (by C. E. Bosworth);
(۴۵) Beatrice Forbes Manz, The rise and rule of Tamerlane , Cambridge ۱۹۹۱;
(۴۶) H. Desmond Martin, "The Mongol army", JRAS (۱۹۴۳);
(۴۷) Bertold Spuler, Die Mongolen in Iran , Leiden ۱۹۸۵;
(۴۸) Ismail Hakki Uzuncarsili, Osmanli devletinin ilmiye taskilati , Ankara ۱۹۸۸.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جنگ در ایران پس از اسلام»، شماره ۵۰۹۲.