جابر بن یزید جعفی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جابر بن یزید جُعْفی،
فقیه،
مفسر قرآن،
محدّث، و از اصحاب نامدار
امام باقر و
امام صادق (علیهماالسلام) میباشد.
ابوعبدالله یا ابویزید، جابر بن یزید بن حارث بن عبد یغوث جُعفی کوفی و عربی اصیل است. از
عکرمه،
عطاء،
طاووس،
خیثمه،
مغیرة بن شبیل و گروهی دیگر روایت کرده است. راویان از وی، شعبه،
ثوری، مسعر و دیگران بودند. او در سال ۱۲۸ وفات یافت.
کنیه او در منابع، ابوعبداللّه،
ابومحمد
و ابویزید
آمده اما چون در حدیثی از او با کنیه ابومحمد یاد شده
این کنیه پذیرفتنیتر مینماید و کنیه ابوعبداللّه مستندی ندارد.
در منابع از او با لقبهایی چون جُعفی الکوفی،
قدیم
و عربی
یاد شده است. محمدعلی موحدی ابطحی
احتمال داده است که «عربی قدیم» به معنای کسی باشد که
نسب عربی دارد.
نسب وی به تیره جعفی از
قبیله مَذْحِج، که از
یمن به
کوفه، کوچ کرده بودند، میرسد.
طوسی در
رجال بر اساس گفته
ابن قُتَیبه او را
اَزْدی دانسته، اما
تستری بر آن است که شیخ طوسی، جابر بن یزید و جابر بن زید را که ازدی است، و هر دو نام در معارف ابن قتیبه
آمده، خلط کرده است.
از نام
پدر و
مادر و تاریخ تولد جابر اطلاع دقیقی در دست نیست. اگر وی، بر اساس برخی شواهد تاریخی، در هشتاد سالگی و در سال ۱۲۸ فوت کرده باشد، میتوان حدس زد که در حدود
سال ۵۰ هجری به
دنیا آمده
اما این محاسبه با سخنِ خود جابر که گفته در نخستین دیدار با امام باقر (علیهالسلام)،
جوان بوده است
سازگار نیست.
از زندگی او تا پیش از ورودش به
مدینه و درک محضر امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) اطلاعات چندانی در دست نیست، اما اگر این
روایت را بپذیریم که جابر به هنگام
وداع با امام باقر گفته که هجده سال از محضر امام بهره برده است
و زمان وداع را اواخر زندگی امام فرض کنیم، سال ورود او به مدینه حدود سال ۹۶ خواهد بود.
بر طبق گزارشی که از قول جابر نقل شده، وی در نخستین دیدار با امام باقر خود را کوفی و از خاندان جعفی معرفی نموده و انگیزهاش از سفر به مدینه را آموختن
علم از ایشان بیان کرده است.
احتمالاً به سبب حساسیت مردم مدینه به کوفیان شیعی مذهب، امام از او خواسته که به مردم مدینه بگوید اهل مدینه است زیرا هرکس به شهری وارد شود، تا از آن شهر خارج نشود، از مردم آن شهر محسوب میشود.
امام در این دیدار دو کتاب به جابر داد و از او خواست تا مطالب یکی از این دو کتاب را در زمانِ حکومت
بنیامیه فاش نسازد و پس از زوال دولت آنان، حتماً مطالبِ آن را فاش
کند.
اگر این روایت صحیح باشد، حکایت از مقام و منزلت جابر در نزد امام دارد.
بر اساس گزارشی که
ابن سعد نقل کرده، هر گاه
عیسی بن مُسَیِّب، قاضیِ
خالد بن عبداللّه قَسری، در کوفه به مَسندِ قضا مینشست جابر بن یزید کنار او مینشست. این گزارش نیز مبیّن اهمیت جایگاه اجتماعی وی است.
همچنین بنابر گزارش
یعقوبی،
جابر بن یزید از جمله فقهای اواخر دوران امویان و اوایل روزگار
عباسیان بوده است.
با این همه، در متون رجالی و متون حدیثی کهن شیعه، گزارشها و روایات ضد و نقیضی درباره جابر وجود دارد که باعث پدید آمدن دیدگاههای متفاوت، بلکه متناقضی، درباره وثاقت او شده است.
چندین روایت از
امام صادق و
امام باقر (علیهالسلام) در
مدح جابر بن یزید وارد شده است که نشان از مقام بالای جابر نزد ائمه دارد.
• از قول امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که جابر در نزد ایشان منزلت
سلمان را در نزد
پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) دارد
اما در موردی دیگر امام صادق، ذَریح را از ذکر نام جابر منع کرده زیرا بر آن بوده است که اگر نادانان
احادیث وی را بشنوند به او طعن خواهند زد.
در روایت دیگری امام صادق برای جابر،
آمرزش خواسته و
مُغیرة بن سعید، از
غُلات آن عصر، را به دلیل دروغ بستن به ایشان
لعن کرده است.
• در یک مورد دیگر جابر به امام باقر (علیهالسلام) گفته است که شما سخنان و اسراری را به من سپردهاید که بسی سنگین است و گاه باعث میشود تحمل خود را از دست بدهم و حالتی شبیه
جنون به من دست دهد.
امام به او توصیه کرده است در چنین حالتی به
صحرا برود و گودالی بسازد و سر در آن
کُند و اسراری را که از امام شنیده باز گوید.
حتی در پارهای منابع جابر باب امام باقر معرفی شده است.
در مقابل این روایات، گزارشهای دیگری در منابع کهن رجالی و منابع کهن حدیثی وجود دارد که متضمن قدح و
ذم شخصیت جابر بن یزید است.
• از جمله بر اساسِ روایتی که
زراره نقل کرده، امام صادق اظهار داشته که جابر بن یزید را تنها یک بار نزد پدر خود دیده و جابر هرگز به حضور امام صادق (علیهالسلام) نرسیده است.
در برخی گزارشها به
دیوانگی جابر بن یزید اشاره شده است. مثلاً در گزارشی آمده که جابر به هنگام کشته شدن ولید (
ولید بن یزید)، وقتی که مردم در
مسجد جمع شده بودند، در حالی که دستارِ سرخ رنگی از جنس خزّ بر سر داشت، چنین میگفت : «وصیّ اوصیا و وارث علم انبیا، محمد بن علی (علیهالسلام) مرا گفت» وقتی مردم او را چنین دیدند گفتند که جابر دیوانه شده است.
در گزارشی دیگر، جابر بن یزید مختلط (
فاسدالعقیده و منحرف) خوانده شده است.
همچون منابع شیعی، در متون
اهلسنت نیز درباره جابر بن یزید روایات و نقلهای متضادی وجود دارد.
در منابع رجالی و منابع حدیثی اهل سنّت نیز روایاتی متضمن مدح و قبول وثاقتِ او وجود دارد، نظیر سخن
سُفیان ثوری در حق وی که گفته است در امر حدیث، باتقواتر از جابر ندیدهام.
و سخنِ شُعبه که جابر را صدوق خوانده است.
جابر بن یزید در منابع اهلسنت به خاطر چند دلیل مورد قدح و ذم واقع شده است.
• اظهار نظرهایی هست که جابر در آنها به سبب اعتقاد به «
رجعت»
و
غلو در
تشیع و اینکه از اصحاب
عبداللّه بن سبأ بوده
قدح و ذم شده است.
در کتابهای فِرَق
جابر بن یزید جعفی جانشین مغیرة بن سعید، که امام صادق (علیهالسلام) او را لعن کرده، دانسته شده است. همچنین به تصریح
نوبختی،
عبداللّه بن حارث، رهبر پیروان
عبدالله بن معاویه که پس از قتل او به دست
ابومسلم به این مقام رسید، عقاید خود (از جمله غلو و اعتقاد به
تناسخ و
اَظِلِّه و
دَور) را به
جابر بن عبدالله انصاری و سپس به جابر بن یزید جعفی نسبت داده است.
عبداللّه بن حارث پیروان خود را به ترک فرایض و شرایع و سنن فراخواند و این رأی را نیز به جابر بن یزید جعفی و جابر بن
عبداللّه انصاری منسوب کرد اما نوبختی
آن دو را مبرّا از این عقاید میداند.
رجالیان شیعه نظرات مختلفی درباره جابر بن یزید جعفی ارائه کردهاند.
در میان رجالیان شیعه،
نجاشی در وثاقت جابر بن یزید
شک کرده و او را مختلط خوانده است. نجاشی عبارت دیگری نیز دارد: جابر بن یزید، ابوعبدالله -و به گفتهای ابومحمد- جعفی عربی اصیل بود. به دیدار امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) نایل آمد و در زمان حضرت صادق (علیهالسّلام) در سال ۱۲۸ درگذشت.
چند کتاب دارد که از جمله آنها تفسیر است. آنگاه سند خود را درباره آن تفسیر آورده است.
شیخ مفید در
رساله عددیه او را در زمره کسانی آورده است که طعن بر آنان روا نیست و راهی برای نکوهش آنان وجود ندارد.
ابن شهر آشوب او را از اصحاب خاص امام صادق (علیهالسّلام) به شمار آورده است.
نجاشی میگوید: در باورهایش نارسایی وجود دارد. آری، او درباره
امامان اهل بیت (علیهمالسّلام) عقیدهای برتر و والاتر از دیگران داشت و همین موجب گردید که او را غالی بشمارند. ابوعمرو
محمد بن
عمر بن عبدالعزیز کشی از
ابوالعلاء روایت می
کند: وقتی ولید کشته شد وارد
مسجد شدم؛ مردم گرد آمده بودند من هم به جمع آنان پیوستم؛ در این هنگام جابر جعفی را دیدم که عمامهای از خز سرخ به سر داشت و میگفت: وصی اوصیا و وارث علم انبیا، محمد بن علی (علیهالسّلام) به من فرمود... که در این هنگام مردم گفتند: جابر دیوانه شده؛ جابر دیوانه شده است؛
از اینروست که جریر میگوید: نقل روایت از جابر را جایز نمیشمرم؛ او به رجعت عقیده داشت. ابوالاحوص میگوید: هرگاه از کنار جابر میگذشتم از
خدا طلب
عافیت میکردم... و نکاتی از این قبیل که قصور فهم عامه، تاب شنیدن آن را نداشت.
امام باقر (علیهالسّلام) به او سفارش کرد که چیزی از اسرار آنان را فاش نسازد و برای مردم چیزی را که عقلشان توان شنیدن ندارد بیان
نکند. حضرت به او فرمود: ای جابر! سخن ما به غایت مشکل است که جز
مومنان امتحان شده تاب شنیدن آن را ندارند.
تنها اشکال جابر همین بود؛ وگرنه خدشهای بر شخصیت او وارد نیست؛ چنانکه شعبه میگوید: جابر در نقل حدیث راستگوست.
طوسی در رجال،
و
فهرست از
وثاقت یا عدم وثاقت وی سخنی به میان نیاورده است.
ابن داوود حِلّی وی را در زمره کسانی آورده است که جرح شدهاند.
علامه حلّی،
ضمن نقل اقوالِ رجالیان پیش از خود (همچون
ابن غضایری)، در این باره داوری نکرده است.
همچنین صرفنظر از موقعیت جابر، بیشتر روایات منسوب به او به دلیل ناموثق بودن راویان آنها، نامعتبر دانسته شده است.
ابن حجر میگوید:
ابونعیم از
ثوری نقل می
کند که هرگاه جابر در موقع نقل حدیث بگوید: حدثنا و اخبرنا،
روایت او صحیح است. ابن مهدی از سفیان نقل می
کند: در مقام نقل حدیث، پرهیزگارتر از او ندیدهام.
ابن علیه از شعبه نقل می
کند که: جابر در نقل حدیث صدوق است.
یحیی بن ابیبکیر از شعبه نقل می
کند که: هرگاه جابر بگوید: حدثنا و سمعت، از موثقترین مردم است. از
زهیر بن معاویه نیز نقل شده است: وقتی میگفت: سمعت یا سالت، از راستگوترین مردم بود. وکیع میگوید: در هر چه خواستید شک
کنید، ولی در اینکه جابر ثقه است شک روا مدارید.
برخی از رجالیان و شرح حالنویسان
سنّی مذهب، او را توثیق و تعظیم و برخی درباره او سکوت و توقف کردهاند و شماری از آنها هم یا کاملاً او را تضعیف کردهاند یا ضمن توثیق روایاتِ او، مذهبش را تضعیف کردهاند.
حتی
ابن ابیحاتم رازی سخنانِ شعبه و ثوری را که متضمن مدح جابر است، به سود نکوهشکنندگان جابر تفسیر و توجیه کرده است.
با این حال، محدّثان و رجالیان متأخر امامی عموماً در صدد توثیق جابر بن یزید بر آمدهاند و روایات متضمن قدح و ذم وی را توجیه کردهاند.
محمد بن حسن حرّ عاملی،
ضمن نقل اقوال مختلف درباره جابر بن یزید، وثاقت وی را مرجح دانسته است.
میرزاحسین نوری نیز گفته است مبنای شماری از
عالمان شیعی قرون اولیه اسلامی که جابر بن یزید را توثیق نکردهاند، این بوده است که برخی مسائل راجع به معارف در نزد آنان
مُنکَر (و نادرست) محسوب میشده و معتقدِ به آن را گمراه و مختلط میدانستهاند، از جمله
عالم ذرّ و
اظله در نزد شیخ مفید و
طی الارض در نزد
سیدمرتضی و وجود
بهشت و
جهنم در زمان حاضر در نزد
سیدرضی، در حالی که این معارف در عصر ما در حکم ضروریات به شمار میروند.
عادل نویهض میگوید: جابر از تابعان و فقهای امامیه و از مردم کوفه است؛ روایات زیادی دارد. دانش وی از
دین، فراوان است. برخی از حدیثشناسان بزرگ او را ستودهاند و برخی دیگر او را به اعتقاد به رجعت متهم کردهاند. جابر در کوفه وفات یافت. کتابی به نام
تفسیر القرآن دارد.
زرکلی در کتاب
اعلام از آن یاد کرده است.
شیخ طوسی او را از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) شمرده است.
سید حسن صدر درباره او گفته است: جابر بن یزید جعفی از پیشوایان
حدیث و
تفسیر است و آنها را از محضر امام باقر (علیهالسّلام) آموخته است.
خوئی، جابر بن یزید را موثق میداند و در عین حال توجیهاتی برای قدح و ذمهای جابر ارائه میدهد. علامه از
حسین بن ابیعلاء روایت کرده است که امام صادق (علیهالسّلام) بر او رحمت فرستاد و فرمود: آنچه او از ما نقل می
کند درست است.
کشی از
مفضل بن عمر جعفی روایت کرده است که: از امام (علیهالسّلام) درباره تفسیر جابر پرسیدم؛ حضرت فرمود: درباره آن با مردم فرومایه سخن مگوی که آن را ناروا پخش میکنند.
از این پاسخ چنین بر میآید که تفسیر او مشتمل بر مطالب ارزنده و والایی بوده -به ویژه درباره شناخت مقام شامخ
امام معصوم- که از فهم و درک عامه به دور بوده است. نیز روایاتی در دست است که نشان میدهد او از صاحبان سر
اهل بیت (علیهمالسّلام) بوده است؛ لذا کوتهنظران او را به
غلو متهم نموده رافضیاش خواندهاند، گرچه در عین حال او را راستگو و پرهیزگار میدانستند؛ که همین شناخت و اعتراف به صحت گفتار و استواری ایمان او، در ستایش او کافی است.
استاد بزرگوار
آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) درباره جابر سخنانی دارد که از مقام شامخ و قدر والای او حکایت دارد.
خوئی سخن امام صادق (علیهالسلام) را که بنابر آن، جابر را جز یک بار نزد
پدر خود ندیدهاند و وی هرگز به حضور امام صادق نرسیده است، با فرض درستی آن، حمل بر
توریه کرده است زیرا اگر جابر پیش امام باقر نرفته بود، همه شهادت میدادند و به آسانی میشد او را تکذیب کرد. بنابراین، شاید جابر در جایی خارج از منزل امام با ایشان ملاقات میکرده است.
از نظر خوئی مختلط بودن جابر نیز، که نجاشی بدو نسبت داده است، با وثاقت و لزوم قبول روایت وی در هنگام سلامت عقیده و اعتدال روانی منافاتی ندارد.
خوئی
این ادعای نجاشی
را هم که در حوزه
احکام شرعی، احادیث اندکی از جابر نقل شده است غریب میداند زیرا در
کتابهای چهارگانه حدیثی شیعه، روایات بسیاری از او نقل شده است. وی احتمال میدهد مراد نجاشی این بوده که روایات جابر با وجود کثرت، به سبب ضعف راویان قابل اعتنا نیست. در هر حال بیشتر سخنان منسوب به جابر را، از این لحاظ که از نظر شکل و محتوا منسجماند، میتوان منعکسکننده مواضع و معتقدات رایج میان بخشی از شیعیان کوفه در زمان جابر دانست.
دیوانگی جابر، که بدان اشاره شد، به رغمِ شهرت آن، در منابع شیعی و سنّی به ندرت مطرح شده است، از همین رو احتمال دارد روایات شیعی راجع به این موضوع ساختگی و مبتنی بر اختلافات درونی اصحاب امامان باشد؛ اگر هم صحت این روایات به اثبات برسد از مضمون آنها برمیآید که
دیوانگی جابر بن یزید دائمی و حتی ادواری هم نبوده و تنها در دورهای کوتاه، چارهای برای حفظ جان او محسوب شده است.
به نظر میرسد جابر بن یزید در دوره
امام صادق (علیهالسلام) (۱۱۴ـ ۱۴۸) کمتر در
مدینه حضور داشته و از همین رو روایاتی که وی از ایشان نقل کرده نسبت به روایاتی که از
امام باقر (علیهالسلام) نقل کرده، بسیار کمتر است.
در عین حال روایات بیشتری از امام صادق (علیهالسلام) در تأیید جابر بن یزید در منابع دیده میشود.
که توجیهکننده ابهامات و سؤالاتی است که درباره وی وجود دارد.
در مورد نظر
اهل سنت درباره جابر بن یزید نیز باید گفت که اگر بخواهیم به مخالفتها و موافقتهای ایشان با وی، نگاهی تاریخی بیندازیم، به این نتیجه میرسیم که بیشترین تأییدها را معاصران جابر ابراز کردهاند و در دورههای بعدی (به دلایلی همچون روشن شدن مرزبندیهای عقیدتی و فرقهای و تبلیغات بر ضد وی و معرفی شدن او به عنوان شیعه غالی)، جابر بن یزید را طعن و قدح کردهاند.
مادلونگ با اینکه تندروتر شدن تدریجی جابر بن یزید و ارتباط او را با
مغیریان تأیید کرده، از مدح امام صادق (علیهالسلام) از او به این نتیجه رسیده که واقعاً بعید است وی در زمره مغیریان باشد.
جابر بن یزید را از تابعین دانستهاند.
یعنی وی از اصحاب
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، و عمدتاً از جابر بن
عبدالله انصاری
و
ابوطُفیل عامر بن واثله لیثی،
دارای روایاتی بوده است.
احادیثی در
اُمّالکتاب (یکی از متون غلات کوفه که با تغییراتی که طی دورانهای بعدی یافته، باقی مانده است) از جابر نقل شده
و نیز راوی عمده سخنان امام باقر در
رسالةالجعفی است که باور بر آن است که نظر جابر درباره معتقدات
اسماعیلیه در آن آمده است.
در منابع شیعی عمده روایات وی از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) است اما هنگام بررسی سلسله روایی جابر بن یزید نام افراد دیگری نیز دیده میشود.
در منابع رجالی اهل سنت نام افراد بسیاری به عنوان
مشایخ رواییِ جابر یاد شده است.
از جمله مشهورترین آنها
سالم بن
عمر،
طاووس بن کَیسان،
عطاء بن ابیرَباح،
عِکرِمَه مولی ابن عباس و
مجاهد بن جَبر بودند.
جابر بن یزید در طبقهبندی
ابن حجر عسقلانی در طبقه پنجم راویان قرار گرفته است.
نام راویان جابر نیز در منابع کهن رجالی شیعه، نظیر
نجاشی و منابع متأخر رجالی شیعه
و نیز در منابع اهل سنّت
آمده است.
جابر به تبع سنّت شیعی و بر خلاف جریان اهل سنّت در قرن اول و دوم،
آنچه را از احادیث میشنید، مکتوب میکرد.
در منابع رجالی آثار فراوانی به جابر بن یزید نسبت داده شده است، بدین قرار:
اصل که شیخ طوسی
طریقهای روایی خود را به آن ذکر کرده است. به نوشته مدرسی طباطبائی
قسمت عمده صدها روایتی که از جابر در آثار سنّی و شیعه در موضوعات مختلف وارد شده است، میتواند از این کتاب گرفته شده باشد.
کتاب التفسیر، که نجاشی
و طوسی
با دو طریق مختلف سلسله اِسناد خود را به او میرسانند. به نظر میرسد این تفسیر شهرت داشته
و نقلهای فراوانی هم که در
تفسیر قرآن از قول جابر در متون تفسیری شیعی وارد شده، به احتمال قوی مأخوذ از همین کتاب است.
رسالة ابیجعفر الی اهلالبصره که نجاشی
از آن با تعبیر «تُضافُالیه» (منسوب به او) یاد کرده که شاید ناظر به احتمال جعلی بودن آن باشد. دیگر اثر جابر، کتاب حدیث الشوری است که متن کامل آن را
طبرسی آورده است.
کتاب النوادر، کتاب
الفضایل،
کتاب الجَمل،
کتاب صِفّین،
کتاب نهروان، کتاب مقتل امیرالمؤمنین،
کتاب مقتل الحسین. نجاشی
طریقهای خود را به هریک از این کتابها آورده است.
اصل کتابهای یاد شده در دسترس نیست ولی منقولاتی از آنها در کتابهای معتبر و مشهور شیعی و سنّی وجود دارد.
موضوع این منقولات،
فضائل اهل بیت (علیهمالسلام)،
کلام،
تفسیر،
فقه و از این قبیل است.
درباره سال وفات جابر بن یزید اقوال مختلفی (۱۲۷، ۱۲۸، ۱۳۲) وجود دارد، بر اساس مشهورترین آنها، وی در سال ۱۲۸ درگذشته است.
(۱) ابن ابیحاتم تمیمی رازی، عبدالرحمان بن محمد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۲) ابن حبّان، کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، حلب ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶/ ۱۹۷۵ـ۱۹۷۶.
(۳) ابن حجر عسقلانی، تقریب التهذیب، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۴) ابن حنبل، مسندالامام احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، (بی تا).
(۵) ابن داوود حلّی، کتاب الرجال، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲، چاپ افست قم (بی تا).
(۶) ابنسعد، ابنسعد، محمد بن منیع، الطبقات الکبرى (بیروت).
(۷) ابن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۸) ابن قتیبه،
عبدالله بن مسلم، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۹) ابن ماجه، سنن ابن ماجه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (بی جا): دارالفکر، (بی تا).
(۱۰) ابوداوود، سنن ابوداود، چاپ سعید محمد لحام، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۱) الاختصاص، (منسوب به) محمد بن محمد مفید، چاپ علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، (بی تا).
(۱۲) محمد بن علی اردبیلی، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، قم: مکتبة المحمدی، (بی تا).
(۱۳) علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۱۴) محمد بن اسماعیل بخاری، کتاب التاریخ الکبیر، دیار بکر: المکتبة الاسلامیة، (بی تا).
(۱۵) تستری، محمدتقی، قاموس الرجال.
(۱۶) حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه.
(۱۷) خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقییدالعلم، چاپ یوسف عش، (بیروت) ۱۹۷۴.
(۱۸) خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث.
(۱۹) سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب.
(۲۰) طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، چاپ ابراهیم بهادری و محمدهادی به، قم ۱۴۲۵.
(۲۱) طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم ۱۴۱۴.
(۲۲) طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵.
(۲۳) طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۷.
(۲۴) عجلی، احمد بن
عبداللّه، معرفة الثقات، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوی، مدینه ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲۵) عقیلی، محمد بن عمرو، کتاب الضعفاء الکبیر، چاپ عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸.
(۲۶) علامه حلّی، حسن بن یوسف، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، چاپ جواد قیومی اصفهانی، (قم) ۱۴۱۷.
(۲۷) کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، المعروف برجالالکشی، (تلخیص) محمد بن حسن طوسی، تصحیح و تعلیق محمدباقر بن محمد میرداماد، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۴.
(۲۸) مدرسی طباطبائی، حسین، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری، دفتر ۱، ترجمه علی قرائی و رسول جعفریان، قم ۱۳۸۳ ش.
(۲۹) مزّی، یوسف بن عبدالرحمان، تهذیب الکمال فی اسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
(۳۰) نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۳۱) موحدی ابطحی، محمدعلی، تهذیب المقال فی تنقیح کتاب الرجال للشیخ الجلیل ابیالعباس احمد بن علی النجاشی، ج۵، قم ۱۴۱۷.
(۳۲) نجاشی، احمد بن علی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.
(۳۳) نسائی، احمد بن علی، کتاب الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۳۴) حمیری، نشوان بن سعید، الحورالعین، چاپ کمال مصطفی، چاپ افست تهران ۱۹۷۲.
(۳۵) نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۵۵/۱۹۳۶.
(۳۶) نوری، حسین بن محمدتقی، خاتمة مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰.
(۳۷) یعقوبی، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبی.
(۳۸) Michael Cook، " The opponents of the writing of tradition in early Islam"، Arabica، XLIV، no. ۴ (Oct. ۱۹۹۷)؛
(۳۹) EI ۲، suppl، fascs، ۳-۴، Leiden ۱۹۸۱، s. v. "Dja ¦bir Al -Djufi" (by W. Madelung)؛
(۴۰) Arzina R. Lalani، Early Sh ¦ ¦thought: the teachings of Imam Muh ¤mmad al-Ba ¦qir، London ۲۰۰۰.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جابر بن یزید جعفی»، شماره۴۲۹۶. محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۳۸۴.