تکذیب معاد (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توجّه
به معاد و
حیات پس از
مرگ، محور
انذار انبیا است؛ اما مشرکان و کافران
به دلیل بینش مادّى گرایانه محدوده
حیات را تنها در همين
دنیا مىبينند و منكر رستاخيزند.
کافران، از تکذیب کنندگان
معاد هستند:
•«بل عجبوا ان جاءهم منذر منهم فقال الکـفرون هـذا شیء عجیب اءذا متنا وکنا ترابـا ذلک رجع بعید بل کذبوا بالحق لما جاءهم فهم فی امر مریج:(آنها نه فقط نپذيرفتند) بلكه
تعجب كردند از اينكه بيم دهندهاى از (جنس) خودشان بر آنها آمده (كه نه از
ملائکه است نه از
جنّ)، از اين رو آن كافران گفتند: اين چيز عجيبى است!آيا آن گاه كه مرديم و
خاک شديم (دوباره
زنده و برانگيخته مى شويم)؟ اين بازگشتى است دور (از تجربه
تاریخ و
درک عقل؛ و چگونه
اجزاى متلاشى و مخلوط
به يكديگر بدنها تجزيه و تحليل، و تركيب جداگانه پيدا مى كند؟)(نه آنكه عقل شان درك نكند) بلكه حق را هنگامى كه بدان ها رسيد (و روشن شد) تكذيب كردند، پس آنها در كارى آشفته اند (در دل
یقین و بر
زبان انكار دارند).».
منطق كفّار در طول
تاریخ، استبعاد و تعجّب از رسالت پيامبران بوده است؛این آیات
به بيان پارهاى از ايرادهاى بى اساس
کفار و مشرکان
عرب پرداخته، از ميان آنها
به دو ايراد اشاره شده است:
در ایراد نخست از قول کفار مى گويد:" بلكه آنها تعجب كردند كه پيامبرى انذارگر، از خود آنها آمده، و كافران گفتند: اين چيز عجيبى است"؟! (بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْكافِرُونَ هذا شَيْءٌ عَجِيبٌ).اين ايرادى است كه قرآن بارها
به آن و پاسخ آن اشاره كرده، و تكرار آن نشان مى دهد كه از ايرادهاى اصلى كفار بوده كه همواره آن را تكرار مى كردند.نه تنها
به پیامبر اسلام (ص) كه
به ساير پيامبران نيز همين ايراد را مىگرفتند، گاه مىگفتند: إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا:" شما تنها انسانهايى مثل ما هستيد كه مىخواهيد ما را از آنچه نياكان مان مى پرستيدند باز داريد"!
.و گاه مىگفتند: ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ:" اين انسانى همانند شما است، از آنچه مىخوريد، مىخورد و از آنچه شما مىنوشيد مىنوشد"!
.و گاه مى افزودند: لَوْ لا أُنْزِلَ
إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً:" چرا فرشتهاى همراه او نازل نشده تا همراه او انذار كند"؟!
.ولى همه اينها بهانههايى بود براى عدم تسليم در برابر
حق .
قرآن در آيات مورد بحث پاسخى از اين ايراد نمىگويد، چرا كه بارها
به آن پاسخ گفته است، كه اگر فرضا فرشتهاى مىفرستاديم آن را
به صورت
بشر قرار مىداديم، يعنى
رهبر و راهنماى
انسان تنها مىتواند انسان باشد، تا از تمام دردها، نيازها،
تمایلات، خواستها و مسائل زندگى او با خبر باشد، و از سوى ديگر بتواند در جنبه هاى عملى الگويى براى آنها گردد،و نگويند اگر او هم از
جنس ما بود، هرگز پاك و پاكيزه نمى ماند.
ایراد دوم
به به محتواى دعوت
پیامبر اسلام (ص) داشتند و انگشت روى مسالهاى مى گذارند كه براى آنها از هر نظر عجيب و غريب بود، آنها مىگفتند:" آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك شديم دو باره
به زندگى باز مىگرديم، آن چنان كه او مىگويد؟ اين بازگشتى است بعيد"! (أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ) .
به هر حال آنها بازگشت مجدد
به زندگى را مسالهاى دور از
عقل مىپنداشتند، بلكه گاه آن را
محال دانسته، و ادعاى آن را دليل بر
جنون گويندهاش مىگرفتند! چنان كه در
آیه ۷ و ۸
سوره سبا مىخوانيم: قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ
بِهِ جِنَّةٌ:" كافران گفتند: آيا مردى را
به شما نشان دهيم كه خبر مىدهد هنگامى كه كاملا از هم متلاشى شديد بار ديگر
به خلقت تازهاى بر مىگرديد، آيا
افترا بر خدا بسته؟ يا جنون دارد"؟!
تنها در اينجا نيست كه اين ايراد را
به پيامبر
اسلام كردند، بارها گفتند، و بارها پاسخ شنيدند و باز هم از روى
لجاجت تكرار كردند.
لذا در پايان مى افزايد:" چون آنها در مقام
تکذیب بر آمدهاند پيوسته
ضد و
نقیض مى گويند، در كار خود متحيرند و در امور مختلط گرفتارند" (فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ).گاه پيامبر ص را
مجنون مىخوانند، گاه
کاهن، و گاه
شاعر.گاه مىگويند: سخنان او" اساطير الاولين" است.گاه مىگويند:" بشرى
به او
تعلیم مىدهد"! گاه نفوذ كلماتش را نوعى"
سحر" مى دانند.و گاه مدعى مىشوند ما هم مثل آن مىتوانيم بياوريم! اين پراكنده گوئيها نشان مىدهد كه حق را دريافتهاند، و
به دنبال بهانه جويى هستند و لذا هرگز روى يك حرف نمىايستند." مريج" از ماده" مرج" (بر وزن حرج)
به معنى امر" مختلط و مشوش و مشتبه" است، و لذا
به زمينى كه گياهان مختلف و فراوان در آن روئيده" مرج" (مرتع) گفته مىشود.
در کشاف هم آمده که منظور از «الحق» معاد است.
تکذیب معاد از سوی
مشرکان:
•«وقالوا ان هی الا حیاتنا الدنیا وما نحن بمبعوثین:و (همين ها) گفتند:
زندگی ديگرى جز همين زندگى دنيوى ما نيست، و ما هرگز (پس از
مرگ) برانگيخته شدنى نيستيم.».
مشركان، افرادى سطحى نگر و مادّى هستند و محدوده
حیات را تنها در همين
دنیا مىبينند و منكر رستاخيزند؛
آیه بحث جداگانهاى را درباره جمعى از مشركان كه
معاد را بكلى انكار مىكردند بازگو مىكند، زيرا در ميان مشركان عرب جمعى بودند كه عقيده
به معاد نداشتند، در حالى كه بعضى ديگر
به نوعى از معاد
ایمان داشتند.
تکذیب معاد از سوی
اصحاب شمال:
•«واصحـب الشمال ما اصحـب الشمال وکانوا یقولون ائذا متنا وکنا ترابـا وعظـمـا اءنا لمبعوثون ثم انکم ایها الضالون المکذبون:و (اما) ياران
دست چپ، چه هستند ياران دست چپ؟ (شقاوتمندان
نامه به دست چپ داده شدگان).و مىگفتند: آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك و پاره هاى
استخوان شديم آيا حتما ما برانگيخته مى شويم؟!سپس شما اى گمراهان انكاركننده (
رسالت و
قیامت)».
این آیات در مقام بیان سخنى است از منكرين معاد كه ريشه و اساسى
به جز
استبعاد ندارد، و
به همين علت استبعاد
حشر خود را با حشر پدران خود تاكيد كردند، چون حشر پدران پوسيده
به نظر آنان بعيدتر است، و تقدير كلام" او آباؤنا الاولون مبعوثون" است، يعنى آباء و پدران گذشته ما نيز مبعوث مى شوند؟
در اين
آیات از سرانجام كار آنان در روز قيامت و وضعى كه آن روز دارند، و
طعام و شرابى كه دارند خبر مى دهد.و اگر آنان را
به خطاب
ضالین و مكذبين مخاطب كرد، براى اين بود كه
به علت
شقاوت و ملاك خسرانشان در
روز قیامت اشاره كرده باشد، و آن ملاك اين است كه: ايشان از طريق حق گمراه بودند، و اين گمراهى در اثر استمرارى كه در تكذيب و اصرارى كه بر حنث داشتند در دل هايشان رسوخ كرده، و اگر تنها گمراه بودند و ديگر تكذيب نمى داشتند، اميد آن مى رفت كه
نجات يابند، و هلاك نگردند اما دردشان تنها گمراهى نبود.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تکذیب معاد».