تکذیب عذاب (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آیات قرآن کریم مبنى بر
تهدید کفار و
بت پرستان است كه
عذاب الهی را
تکذیب مى نمایند.
تکذیب عذاب استیصال از ناحیه کافران:
•«قل هو القادر علی ان یبعث علیکم عذابـا من فوقکم او من تحت ارجلکم او یلبسکم شیعـا ویذیق بعضکم باس بعض انظر کیف نصرف الایـت لعلهم یفقهون وکذب به قومک وهو الحق...:بگو: او تواناست كه بر شما عذابى از بالاى سرتان (چون
سنگ و
صاعقه و
سجّیل فرو ریزد) یا از زیر پاهایتان (مانند
زلزله و
خسف) برانگیزد (یا طبقه ستمگر بالا را بر پایین تران مسلط، یا طبقه پایین را علیه طبقه بالا منفجر سازد) یا شما را گروه گروه به جان هم اندازد و عذاب برخى از شما را به برخى بچشاند. بنگر چگونه ما آیات و نشانه هاى گوناگون (
توحید و عظمت خود) را مى آوریم، شاید بفهمند. و قوم تو آن (قرآن) را با آنكه حق است تكذیب كردند بگو: من بر شما گمارده نیستم (تا
اجبار كنم و متخلف را
کیفر، و فرمانبر را پاداش دهم، بلكه متصدى ابلاغم).»
" قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یبْعَثَ عَلَیكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ ..."
راغب در
مفردات خود مى گوید: كلمه" بعث" در اصل لغت به معناى برانگیختن و چیزى را به طرفى سوق دادن است، مثلا گفته مى شود:" بعثته فانبعث- برانگیختم فلان چیز و یا فلان شخص را و او هم برانگیخته شد" البته معناى این كلمه بر حسب اختلافى كه در متعلق آن است، مختلف مى شود، مثلا بعث شتر، او را به پاداشتن و به راه انداختن است، و بعث مردگان در
آیه " وَ الْمَوْتى یبْعَثُهُمُ اللَّهُ"
به معناى از
قبر بیرون آوردن و به طرف
قیامت سوق دادن است- تا آنجا كه مى گوید- پس در حقیقت براى" بعث" دو معنا است:
۱. بعث بشرى، مانند به پاداشتن شتر و یا وادار كردن و فرستادن انسانى به سوى حاجتى از حوائج.
۲. بعث الهى، كه بعث الهى خود دو جور است: یكى هستى بخشیدن به اشیاء است پس از نیستى، و
خداوند قدرت بر آن را به كسى نبخشیده است. و یكى هم از قبیل زنده كردن مردگان است كه از بعضى از اولیاى خدا مانند
عیسی (ع) و امثال وى نیز برمى آید. و كوتاه سخن اینكه این كلمه به هر معنایى هم كه باشد، به معناى به پا داشتن و واداشتن است. و به این عنایت است كه در توجیه و فرستادن هم استعمال مى شود، براى اینكه روانه كردن به طرف قومى و فرستادن به طرف حاجتى، غالبا بعد از سكون انجام مى شود. و بنا بر این مى توان از كلمه" بعث عذاب" استفاده كرد كه عذاب مذكور عذابى است كه مى بایستى متوجه آنان بشود، و اگر تا كنون متوجه شان نشده، مانعى از قبیل
ایمان و
اطاعت در كار بوده كه اگر آن مانع نمى بود، خداوند آن عذاب را به پا داشته و متوجه شان مى كرد.
" أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ یلْبِسَكُمْ شِیعاً"- در
مجمع البیان در باره كلمه" یلبسكم" مى گوید:" لبست علیهم الامر" یعنى فلان امر را بر آنان مشتبه كردم و" البسه" یعنى آن را براى آنان بیان نكرد و روشن ننمود، و" لبس الثوب"- بدون لفظ" على"- به معناى پوشیدن جامه است، و" لبس" اشتباه امر و اختلاط كلام را گویند، و" لابست الامر" یعنى فلان امر را مشتبه كردم، و در معناى" شیع" مى گوید: شیع به معناى فرق و طوایف است، و هر فرقه اى براى خود، شیعه جداگانه اى است، و"
شیعه " به معناى پیرو و" تشیع" به معناى پیروى بر وجه تدین و ولاء است.و بنا بر گفته وى، مراد از:" أَوْ یلْبِسَكُمْ شِیعاً" این مى شود كه آنان را با اینكه فرقه هاى مختلفى هستند، به یكدیگر مشتبه مى سازد.
ظاهر اینكه فرمود:" قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یبْعَثَ عَلَیكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ" این است كه مى خواهد
اثبات كند كه خداوند
سبحان قادر است بر اینكه از بالا و پائین عذاب بر آنان بفرستد، و لازمه قدرت داشتن این نیست كه این قدرت را به كار هم بزند، غرض ترساندن
مردم است، و همین اثبات قدرت براى ترساندن آنان كافى است. و لیكن از قرینه مقام استفاده مى شود كه غرض تنها اثبات قدرت نیست، بلكه علاوه بر اثبات قدرت، براى خداوند،
استحقاق عذاب را هم مى رساند. بنا بر این، و بنا بر استفاده اى كه قبلا از كلمه" بعث" كردیم
آیه شریفه جدا و صریحا
تهدید مى كند بر اینكه اگر
امت دست از
کفر بر ندارند، و بر ایمان به خدا و آیاتش اجتماع نكنند، و بدین وسیله جلوى عذاب را نگیرند، عذاب بر آنان فرستاده خواهد شد. آیه" لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ"
نیز مؤید این معنا است، علاوه بر اینكه خداوند در آیات مشابه آیه مورد بحث، این امت را صریحا تهدید به عذاب نموده، از آن جمله فرموده است:" وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِی بَینَهُمْ بِالْقِسْطِ
تا اینكه مى فرماید- وَ یسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ ..."
نیز فرموده:" إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَینَهُمْ ..."
و نیز فرموده:" فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً
- تا اینكه مى فرماید- وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِینَ، مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ كانُوا شِیعاً ...".
۱. بعضى ها گفته اند: مراد از" عذاب از فوق"، همانا
صیحه و
سنگ و
باد و
طوفان است، نظیر عذابى كه به
قوم عاد و
ثمود و
قوم شعیب و
لوط رسید، و مراد از" عذاب از پائین"، خسف است، نظیر خسفى كه
قارون را هلاك كرد.
۲. بعضى دیگر گفته اند: عذاب از فوق همان فشار و شكنجه اى است كه ممكن است از ناحیه ما فوق خود یعنى سلاطین و گردنكشان ببینند، و عذاب از پائین پایشان، ناراحتى هایى است كه ممكن است از ناحیه زیر دستان و بردگان خود ببینند.
۳. بعضى دیگر از مفسرین گفته اند: مراد از فوق و تحت سلاح هاى آتشینى است كه اخیرا
بشر آن را اختراع كرده است، از قبیل جت هاى بمب افكن، توپ هاى سنگین و مخرب، ضدهوائی ها، زیردریایى ها و كشتى هاى جنگى و ...، چون خداى تعالى است كه در كلام خود مردم را از عذاب
بیم مى دهد، و خداى تعالى نسبت به عذاب هایى كه بعدها و
آینده پیدا مى شود داناتر است.
۴. لیكن حق مطلب این است كه لفظ آیه، لفظى است كه قابل انطباق بر همه این معانى مى باشد، عذاب هایى نیز پس از نزول این آیه بر امت
اسلام واقع شده، كه قابل انطباق بر آیه هستند چیزى كه هست باید دید جهت اصلى این عذابها چیست؟ و اگر به دقت بنگریم خواهیم دید تنها چیزى كه امت را مستحق عذاب نموده، همانا اختلاف كلمه و تفرقه اى است كه امت آغاز كرد و پاسخ منفى به آن حضرت داد و دعوت وى را كه به سوى" اتفاق كلمه" بود، نپذیرفت.
" أَوْ یلْبِسَكُمْ شِیعاً وَ یذِیقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ ..." از ظاهر این جمله چنین برمى آید كه مى خواهد دسته بندى هایى را كه بعد از
رحلت رسول خدا پیش آمد، پیشگویى نماید، همان دسته بندى هایى كه باعث شد مذاهب گوناگونى در اسلام پدید آید، و هر فرقه اى در باره
مذهب خود اعمال
تعصب و حمایت جاهلانه نموده و آن همه جنگ هاى خونین و برادركشى به راه افتد، و هر فرقه اى
فرقه دیگر را مهدور الدم و از حریم
دین و مرز اسلام بیرون بداند. و از این روى، جمله" أَوْ یلْبِسَكُمْ شِیعاً" و جمله" یذِیقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ" هر دو اشاره به یك عذاب خواهند بود، اگر چه ممكن است از نظر دیگر، هر كدام از دو جمله مزبور را، اشاره به عذاب جداگانه اى دانست، چون تفرقه بین امت، علاوه بر
جنگ و خونریزى، آثار دیگرى از قبیل ضعف در نیروى اجتماعى و متمركز نبودن قوا نیز دارد، لیكن این معنا با ظاهر آیه خیلى سازگار نیست، زیرا بنا بر این معنا، ذكر جمله" وَ یذِیقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ" بعد از جمله" أَوْ یلْبِسَكُمْ شِیعاً" ذكر
خاص بعد از
عام و
مقید بعد از
مطلق خواهد بود، و این از
فصاحت قرآن دور است، چرا كه ذكر مقید بعد از مطلق تنها در جایى جایز است كه عنایت دیگرى در كار باشد، و در آیه مورد بحث چنین عنایتى در بین نیست. علاوه بر اینكه عطف به واو جمع شاهد و مؤید دیگرى براى گفتار ما است.و بنا بر گفته ما، معناى آیه چنین مى شود: اى محمد! مردم را از عاقبت وخیم استنكاف از اتحاد و اجتماع در زیر لواى
توحید و اعراض از شنیدن دعوت حق، بترسان و به آنان بگو كه عاقبت حركت هایى كه پیش گرفته اند تا چه اندازه وخیم است، زیرا خداى تعالى مى تواند شما را به عاقبت بد دچار نموده و عذابى بر شما نازل كند كه از آن راه فرارى نداشته باشید، و پناهگاهى كه به آن پناهنده شوید، نیابید، و آن عذاب یا آسمانى است یا زمینى و یا این است كه شما را به جان هم انداخته و به دست خودتان نابودتان كند. آن گاه با خطاب" انْظُرْ كَیفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یفْقَهُونَ" بیان مزبور را تتمیم مى كند." وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیكُمْ بِوَكِیلٍ" مقصود از اقوام رسول خدا (ص)
قریش یا
قبیله مضر و یا عموم امت
عرب است.
تکذیب عذاب
قیامت، از سوی مکذبان:
•«واما الذین فسقوا فماوهم النار کلما ارادوا ان یخرجوا منها اعیدوا فیها وقیل لهم ذوقوا عذاب النار الذی کنتم به تکذبون:و اما كسانى كه نافرمان بودند جایگاه شان
آتش است، هر گاه بخواهند از آن بیرون آیند (و به نزدیك درها یا دیوارها رسند) به آنجا بازگردانده مى شوند و به آنها گفته مى شود:بچشید عذاب آتشى را كه تكذیب و
انکار مى كردید!».
•«فالیوم لا یملک بعضکم لبعض نفعـا ولا ضرا ونقول للذین ظـلموا ذوقوا عذاب النار التی کنتم بها تکذبون:پس امروز برخى از شما
مالک هیچ سود و زیانى نسبت به برخى دیگر نیست، و به كسانى كه
ظلم كرده اند گوییم: بچشید عذاب آتشى را كه تكذیبش مى كردید.».
•«ان عذاب ربک لوقع فویل یومئذ للمکذبین:كه بى تردید
عذاب پروردگار تو (در
آخرت براى كافران) ثابت و حتمى است.پس واى در آن روز بر تكذیب كنندگان.».
•« ویل یومئذ للمکذبین انطـلقوا الی ما کنتم به تکذبون انطـلقوا الی ظـل ذی ثلـث شعب لا ظـلیل ولا یغنی من اللهب انها ترمی بشرر کالقصر کانه جمــلت صفر:واى در آن
روز بر تكذیب كنندگان.(پس از حساب
محشر به آنها گفته مى شود) بروید به سوى آنچه بدان تكذیب مى كردید.بروید به سوى سایه اى (از
دود غلیظ) كه داراى سه شاخه است (و تجسم عینى غلبه بهیمیت و
سبعیت و شیطنت بر نفس است در
دنیا).كه نه سایه افكن است و نه از زبانه آتش مانع مى شود.كه همانا شراره هایى پرتاب مىكند (در بزرگى) همانند ساختمان بلند (یا تنه هاى بزرگ
نخل).(و در رنگ) گویى شترانى زرد رنگاند.».
•«ثم انهم لصالوا الجحیم ثم یقال هـذا الذی کنتم به تکذبون:سپس آنان حتما وارد
جهنم مى شوند حرارت آن را چشیده و در آن خواهند سوخت.سپس به آنها گفته مى شود: این همان چیزى است كه آن را تكذیب و انكار مى كردید.».
وقتى مطلب از این قرار است که هیچ مفرى از وقوع عذاب نیست، پس واى به حال كسى كه این عذاب بر سرش آید كه مسلم آنها دروغگویانند یعنى واى به حال كسى كه آیات خداى را تكذیب مى كند، كه قدر متیقن از جهنمیان، همین ها هستند. پس، این جمله به
دلالت التزامی دلالت دارد بر اینكه معذب هاى روز قیامت مكذبین در
دنیا هستند، و به
دلالت مطابقی دلالت دارد بر اینكه حال آن روزشان واویلاست. به عبارت ساده تر اینكه آیه شریفه صریحا نمى فرماید مكذبین داخل آتش مى شوند، لیكن چیزى در باره آنان مى گوید كه لازمه اش دخول در آتش است، و آن این است كه واى به حال مكذبین.ممكن هم هست تقدیر كلام را اینطور بگیریم كه وقتى مسلم شد كه این عذاب واقع شدنى است، و مسلم نخست شامل حال مكذبین مى شود، چون آنها هستند كه به خدا
کفر مى ورزند و روز
قیامت را تكذیب مى كنند، پس واى به حال ایشان از آن روز، در نتیجه جمله اى كه دلالت مى كند بر عذاب مكذبین جمله" عذاب ربك" است، براى اینكه عذاب خدا كسى را مى گیرد كه خدا او را دعوت كند، و او اجابت ننماید و دعوتش را تكذیب كند.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تکذیب عذاب».