• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تفث

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





تَفَث واژه قرآنی، به معنای چرک و آلودگی است. مفسرین قضای تفث را که در سوره حج آمده است به کوتاه کردن مو و ناخن بعد از تمام شدن احرام معنا کرده‌اند. در منابع روایی قضای تفث به معنای لزوم ملاقات یا زیارت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و اهل بیت ایشان بعد از حج آمده است که این زیارت موجب پاک شدن قلب و جان انسان است.



برای واژه «تَفَث» معانی گوناگون و گاه متضاد یاد شده است؛ از جمله:
۱. چرک و آلودگی. ۲. چرک ناخن و مانند آن. ۳. زدودن چرک و آلودگی. ۴. ناخن گرفتن و ازاله مو ۵. مناسک حج ۶. حلق و تقصیر و ذبح و رمی. ۷. اعمال حج هنگام بیرون آمدن از احرام. ۸. محرمات احرام جز نکاح. مهم‌ترین واژگان مرتبط یا هم‌معنا با تفث عبارتند از: «شَعَث» (پریشانی و ژولیدگی مو و روغن نزدن آن)، «تُفّ» (چرک زیر ناخن)، «تَفَل» (آب دهان، بوی بد، به کار نبردن عطر، و پلیدی) و «تَفْن» (چرک)
معنای اصلی «تفث» مطلق چرک و آلودگی است؛ چنان‌که در برخی روایات بدان اشاره شده است. این واژه در سخن بادیه‌نشینان و برخی اشعار عرب نیز به همین معنا به کار رفته است. نزدیکی مفهوم «تفث» با واژگانی چون تفّ، تفل و تفن هم مؤید این نکته است. بر این اساس، دیگر معانی یاد شده در منابع واژه‌شناسی، ناظر به مفهوم قرآنیِ تفث یا تفسیر تعبیر قرآنیِ «قضاء تفث» است، نه معنای لغوی آن. واژه «قضاء» به معانی گوناگون به کار می‌رود؛ از جمله: انجام دادن و به پایان رساندن، محکم کردن، فارغ شدن، وصیت کردن، ساختن، حکم کردن، و فرمان دادن.

۱.۱ - کاربرد قرآنی

در قرآن کریم، واژه تفث تنها یک بار در سوره حج و در ضمن آیات مناسک حج آمده است. در این آیه، خداوند حج‌گزاران را به «قضاء تفث» امر کرده است: «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ...» همین زمینه پرداختن به تفث در تفاسیر، روایات و فقه را فراهم کرده است. بیشتر مفسران، تفث را چرک یا آلودگی‌های برآمده از احرام و مقصود از قضاء تفث را زدودن این آلودگی‌ها با گرفتن ناخن‌ها و چرک‌های برآمده از آن، تراشیدن و کوتاه کردن موها، و مانند آن دانسته‌اند. شماری نیز قضاء تفث را کنایه از بیرون آمدن از احرام شمرده‌اند.

۱.۲ - نظر مفسران

شماری از مفسران، تفث را مناسک حج و قضاء تفث را ادا کردن این مناسک معنا کرده‌اند. این تفسیر با این اشکال روبه‌رو است که در آیه پیشین از ذبح قربانی و در انتها از طواف سخن رفته و این دو کار با کلمه «ثُمَّ» به یکدیگر عطف شده‌اند. بر این اساس، تفث را نمی‌توان به معنای مناسک حج دانست، مگر این‌که عطف طواف به قضاء تفث از باب ذکر خاص پس از عام و مقصود از قضاء تفث، مناسک پس از ذبح باشد.
از دیدگاه برخی مفسران، مو، ناخن، کوتاه کردن شارب، و زدودن موی عانه و زیر بغل نیز از معانی تفث به شمار می‌روند. برخی واژه‌شناسان تفث را برگرفته از ریشه‌ای عبری به معنای امساک و خودداری دانسته و مقصود از قضاء تفث را به پایان رساندن ممنوعیت‌های برآمده از احرام، یعنی بیرون آمدن از احرام، شمرده‌اند. در برابر، بعضی اصالت عبری این واژه را به پشتوانه اشتقاق‌های گوناگون آن در زبان عربی نپذیرفته‌اند.
[۳۲] محمد واعظ‌زاده و دیگران، المعجم فی فقه لغة القرآن، ج۷، ص۷۹۰.


۱.۳ - واژه تفث در روایات

در احادیث، واژه تفث کمتر به صورت جداگانه آمده و تقریباً همواره در توضیح مفهوم قرآنی آن یاد شده است. در‌ اندکی از روایات نیز که تفسیرگر آن آیه نیستند، تفث در ضمن تعبیر قرآنی (قضاء تفث) و در باره حج به کار رفته است. برای نمونه، در حدیثی، قضاء تفث پس از ذبح قربانی آمده و در روایتی نبوی، همراه با پایان حج یاد شده است. البته در یک حدیث، تفث به صورت جداگانه کنار خَبَث به کار رفته و مقصود از آن، چرک و آلودگی است که زیر ناخن جمع می‌شود. روایات تفسیر‌کننده تفث، در منابع حدیثی پراکنده‌اند. تنها شیخ صدوق بابی جداگانه به موضوع تفث و قضاء تفث اختصاص داده و روایات آن‌ها را یکجا گرد آورده است.

۱.۴ - معانی مختلف

در این احادیث، معانی گوناگون برای تفث یاد شده است؛ از جمله: گرفتن ناخن‌ها، رفع آلودگی‌ها، کنار نهادن احرام، چیدن موی شارب و ناخن و مانند آن، حلق، به کار نبردن بوی خوش، ژولیده مو بودن و استفاده نکردن از روغن سر. نیز بر پایه حدیثی، «بر زبان آوردن سخن زشت در حال احرام» از مصداق‌های تفث است.
می‌توان گفت که این تفاوت در تعابیر روایات، بدین سبب است که در برخی از آن‌ها، معنای تفث و در شماری دیگر، معنای قضاء تفث یاد شده و این دو مجازاً یا به سبب اشتباه راوی، به یکدیگر نسبت داده شده‌اند؛ چنان‌که در شماری از این روایات، تنها تفسیر آیه آمده و روشن نشده که این تفسیر، توضیحِ معنای تفث است یا قضاء تفث. وانگهی هر یک از این احادیث، مصداقی از موارد تفث را توضیح داده، بدون آن‌که در صدد بیان معنای لغوی آن باشد؛ چنان‌که در برخی از این روایات تصریح شده که آن معنا تنها یکی از مصداق‌های تفث است. می‌توان نتیجه گرفت که همه این معانی در واقع به یک معنا بازمی‌گردد که «مطلق چرک و آلودگی برآمده از احرام» است. گویا به همین سبب، شیخ صدوق همه این روایات را سازگار با یکدیگر شمرده و همه معانی یاد شده در آن‌ها را پذیرفته است.
در برخی احادیث، قضاء تفث به دیدار با امام معصوم (علیهم‌السلام) تفسیر شده است. تاییدگر این احادیث، روایاتی دیگرند که به پایان حج با زیارت کردن امامان:، سرسپردن به ولایت آنان و اعلام آمادگی برای یاری دادن ایشان سفارش کرده‌اند یا دیدار با امام معصوم (علیهم‌السلام) را به منزله پایان حج قلمداد کرده‌اند. مقصود از این ملاقات در هنگام حضور، دیدار با امام معصوم (علیهم‌السلام) برای آموختن معارف و احکام و اعلام ولایت و یاری او است. در زمان غیبت، مقصود از آن، زیارت قبر امامان: برای تجدید عهد و طلب یاری و شفاعت از آنان است.

۱.۵ - جمع معانی مختلف

این روایات با احادیث پیشین منافاتی ندارند؛ زیرا مقصود از قضاء تفث بر پایه تفاسیر پیشین، تطهیر بدن از آلودگی‌های ظاهری است و مقصود از این تفسیر، تطهیر قلب از آلودگی‌های باطنی مانند جهل و گمراهی است. برخی از محدثان، تفث را اعم از آلودگی‌های جسمی، معنوی، دنیوی و اخروی شمرده‌اند. بعضی نیز بزرگ‌ترین آلودگی‌های روحی را جهل و گمراهی و اخلاق ناپسند دانسته‌اند که با دیدار امام معصوم (علیهم‌السلام) زدوده می‌شود. از این‌رو، همچنان که پس از گزاردن مناسک حج، آلودگی‌های ظاهری و جسمی احرام باید زدوده شود، زدودن آلودگی‌های باطنی و روحی هم با شیوه‌هایی چون دیدار با امام معصوم (علیهم‌السلام) لازم است.


در منابع فقهی، تفث در دو مبحث یاد شده است. کاربرد نخست که نادر به شمار می‌رود.

۲.۱ - باب طهارت

در مبحث طهارت است که تفث کنار خَبَث و حَدَث به کار رفته و قضاء تفث در شمار ازاله خبث و رفع حدث یاد شده است. در پاره‌ای منابع، پس از ابواب طهارات ثلاث (وضو و غسل و تیمم) در بابی با عنوان «قضاء التفث و التزیّن» به احکام نظافت و پاکیزگی پرداخته شده است.

۲.۲ - باب حج

کاربرد دوم که رواج دارد، استناد به آیه یاد شده و روایات ذیل آن در ابواب گوناگون حج است. در این ابواب، برای اثبات احکام متعدد به روایات یاد شده استناد گشته است؛ از جمله در وجوب حلق و تقصیر، حرمت کاربرد بوی خوش و فسوق و جدال بر احرام‌گزار، ضرورت حفظ زبان در حال احرام، و استحباب زیارت قبر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و امامان: پس از گزاردن فریضه حج.


منابع فقهی و حدیثی، بیشتر به روایات تفث در ابواب یاد شده اکتفا کرده و از آن‌ها برداشت فقهی نداشته‌اند. تنها پاره‌ای منابع به تعارض ظاهری روایات پرداخته و در صدد رفع آن برآمده‌اند. برای نمونه، فیض کاشانی همه معانی یاد شده در روایات را به تنظیف و تطهیر، خواه ظاهری و خواه باطنی، برگردانده است. علامه مجلسی نیز پس از تقسیم‌بندی روایات یاد شده، مقتضای جمع میان همه آن‌ها را این دانسته که قضاء تفث به معنای زدودن آلودگی‌های بدنی، قلبی و روحی شمرده شود.
[۹۵] علامه مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۱۷، ص۲۷۵.
در باره سفارش روایات به دیدار با امام معصوم (علیهم‌السلام) نیز برخی تاکید کرده‌اند که هر چند منطوق این روایات به زیارت امام در حال زندگانی ایشان بازمی‌گردد، به پشتوانه روایات متعدد، این حکم شامل زیارت آرامگاه‌های پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و امامان: پس از وفات آنان نیز می‌شود. از این ‌رو، فقیهان امامی زیارت حرم نبوی و قبرهای شریف امامان: را پس از فریضه حج، تکمیل‌کننده حج و مستحب مؤکّد یا واجب دانسته‌اند.


شماری از فقیهان اهل سنت نیز برای اثبات وجوب برخی مناسک حج، به همان آیه استناد کرده‌اند. از این میان، شماری مقصود از قضاء تفث را حلق یا تقصیر
و برخی مقصود از آن را رمی دانسته‌اند. بعضی نیز این آیه را دلیل بر استحباب پریشانی و ژولیدگی مو برای حج‌گزار قلمداد کرده‌اند. مالکیان هم القاء تفث (رفع آلودگی‌ها) را از محرمات احرام و موجب کفاره شمرده‌اند.


بر پایه این تحلیل معنایی در باره «قضاء تفث» که معنای آن زدودن چرک و دستیابی به پاکیزگی ظاهری است، امر در آیه «ثُمَّ لْیَقْضُوا» از باب فرمانی است که پس از بازداشتن (حَظر) داده شده و معنای اباحه دارد؛ زیرا در مناسک حج، کارهایی چون گرفتن ناخن و چیدن مو که بر احرام‌گزار حرام هستند، پس از پایان مناسک حج، جایز به شمار می‌روند، نه واجب. ولی اگر مقصود از قضاء تفث را گزاردن مناسک حج یا انجام دادن سبب‌های تحلل مانند حلق و تقصیر بدانیم، امر در آیه بر وجوب دلالت دارد؛ زیرا گزاردن مناسک یاد شده برای بیرون آمدن از احرام، واجب است.


۱. احکام القرآن: جصاص (م۳۷۰ق)، به کوشش قمحاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
۲. بحار الانوار: مجلسی (م۱۱۱۰ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
۳. بدائع الصنائع: علاء الدین کاسانی (م۵۸۷ق)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، ۱۴۰۹ق.
۴. تاج العروس: زبیدی (م۱۲۰۵ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
۵. التبیان: طوسی (م۴۶۰ق)، به کوشش عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۶. التحقیق: مصطفوی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ش.
۷. تذکرة الفقهاء: علامة حلی (م۷۲۶ق)، قم، آل البیت، ۱۴۱۴ق.
۸. تفسیر بغوی (معالم التنزیل): بغوی (م۵۱۰ق)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
۹. تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): ثعلبی (م۴۲۷ق)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
۱۰. تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): قرطبی (م۶۷۱ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
۱۱. تهذیب اللغه: ازهری (م۳۷۰ق)، به کوشش محمد مرعب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۲۰۰۱م.
۱۲. الثمر الدانی: آبی ازهری (م۱۳۳۰ق)، بیروت، المکتبة الثقافیه.
۱۳. جامع البیان: طبری (م۳۱۰ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
۱۴. جامع الخلاف و الوفاق: علی بن محمد قمی (م. قرن۷ق)، به کوشش حسنی، قم، زمینه‌سازان ظهور امام عصر، ۱۳۷۹ش.
۱۵. جواهر الکلام: نجفی (م۱۲۶۶ق)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۱۶. الحاوی الکبیر: ماوردی (م ۴۵۰ق)، به کوشش علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
۱۷. الحدائق الناضره: یوسف بحرانی (م۱۱۸۶ق)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، ۱۳۶۳ش.
۱۸. دلیل ناسک: سید محسن حکیم (م۱۳۹۰ق)، به کوشش طباطبایی، نجف، دار الحکمه، ۱۴۱۶ق.
۱۹. ذخیرة المعاد: محمدباقر سبزواری (م۱۰۹۰ق)، آل البیت: .
۲۰. روضة المتقین: محمدتقی مجلسی (م۱۰۷۰ق)، به کوشش موسوی و اشتهاردی، قم، بنیاد فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۶ق.
۲۱. زبدة البیان: مقدس اردبیلی (م۹۹۳ق)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه.
۲۲. سداد العباد: حسین آل عصفور (م۱۲۱۶ق)، به کوشش آل عصفور، قم، محلاتی، ۱۴۲۱ق.
۲۳. سنن ابی‌داود: سجستانی (م۲۷۵ق)، به کوشش سعید اللحام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ق.
۲۴. سنن الترمذی: ترمذی (م۲۷۹ق)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۲ق.
۲۵. سنن النسائی: نسائی (م۳۰۳ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق.
۲۶. شرح الزرکشی: زرکشی (م۷۹۴ق)، دار العبیکان، ۱۴۱۳ق.
۲۷. الصافی: فیض کاشانی (م۱۰۹۱ق)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ق.
۲۸. الصحاح: جوهری (م۳۹۳ق)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق.
۲۹. علل الشرائع: صدوق (م۳۸۱ق)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ق.
۳۰. العین: خلیل (م۱۷۵ق)، به کوشش مخزومی و سامرائی، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
۳۱. غنیة النزوع: ابن زهرة حلبی (م۵۸۵ق)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسه امام صادق (علیه‌السلام)، ۱۴۱۷ق.
۳۲. الفواکه الدوانی: احمد بن غنیم (م۱۱۲۶ق)، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
۳۳. قوانین الاصول: میرزا ابوالقاسم قمی (م۱۲۳۱ق)، سنگی.
۳۴. الکافی: کلینی (م۳۲۹ق)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش.
۳۵. الکشاف: زمخشری (م۵۳۸ق)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
۳۶. کنز العرفان فی فقه القرآن: فاضل مقداد (م۸۲۶ق)، به کوشش بهبودی، تهران، مرتضوی، ۱۳۷۳ش.
۳۷. کنز العمال: متقی هندی (م۹۷۵ق)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق.
۳۸. لسان العرب: ابن منظور (م۷۱۱ق)، قم، ادب حوزه، ۱۴۰۵ق.
۳۹. لوامع صاحبقرانی: محمدتقی مجلسی (م۱۰۷۰ق)، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۴ق.
۴۰. المبسوط: سرخسی (م۴۸۳ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
۴۱. مجمع البیان: طبرسی (م۵۴۸ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
۴۲. مدارک الاحکام: سید محمد بن علی موسوی عاملی (م۱۰۰۹ق)، قم، آل البیت، ۱۴۱۰ق.
۴۳. مرآة العقول: مجلسی (م۱۱۱۱ق)، به کوشش رسولی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.
۴۴. مسالک الافهام الی آیات الاحکام: فاضل جواد کاظمی (م۱۰۶۵ق)، به کوشش شریف‌زاده، تهران، مرتضوی، ۱۳۶۵ش.
۴۵. معانی الاخبار: صدوق (م۳۸۱ق)، به کوشش غفاری، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱ش.
۴۶. المعجم الکبیر: طبرانی (م۳۶۰ق)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
۴۷. المعجم فی فقه لغة القرآن: محمد واعظ‌زاده و دیگران، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۴۱۹ق.
۴۸. معجم مقاییس اللغه: ابن فارس (م۳۹۵ق)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق.
۴۹. مفردات: راغب (م۴۲۵ق)، به کوشش صفوان داودی، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۲ق.
۵۰. من لا یحضره الفقیه: صدوق (م۳۸۱ق)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق.
۵۱. منتهی المطلب: علامه حلی (م۷۲۶ق)، چاپ سنگی.
۵۲. النخبة فی الحکمة العلمیه: فیض کاشانی (م۱۰۹۱ق)، به کوشش انصاری، تهران، سازمان تبلیغات، ۱۴۱۸ق.
۵۳. الوافی: فیض کاشانی (م۱۰۹۱ق)، به کوشش ضیاء الدین، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ۱۴۰۶ق.
۵۴. وسائل الشیعه: حر عاملی (م۱۱۰۴ق)، قم، آل البیت، ۱۴۱۲ق.
۵۵. هدایة المسترشدین: شیخ محمدتقی رازی (م۱۲۴۸ق)، قم، النشر الاسلامی.


۱. ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۳۵۰.    
۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۷۳.    
۳. ابن ‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۲، ص۱۲۰، «تفث».    
۴. ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۱، ص۲۵۹.    
۵. ابن ‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۲، ص۱۶۰.    
۶. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۵، ص۲۷۹، «شعث».    
۷. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۸، ص۱۰۸، «التف».    
۸. ابن ‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۹، ص۱۷.    
۹. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۲۳، ص۵۴، «تفف».    
۱۰. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۸، ص۱۲۳.    
۱۱. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۴، ص۱۶۴۴.    
۱۲. ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۳۴۹، «تفل».    
۱۳. ابن ‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۳، ص۷۲.    
۱۴. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۳۴، ص۳۱۶، «تفن».    
۱۵. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۵.    
۱۶. ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۱۴، ص۱۸۹-۱۹۰، «تثف».    
۱۷. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۵۰.    
۱۸. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۵، ص۱۸۵.    
۱۹. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۴۶۳-۲۴۶۴.    
۲۰. ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۹۹، «قضی».    
۲۱. حج/سوره۲۲، آیه۲۲.    
۲۲. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۳، ص۱۵۳.    
۲۳. بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر بغوی، ج۳، ص۳۳۶.    
۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۱۴۶.    
۲۵. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۸، ص۶۱۲.    
۲۶. ثعلبی، احمد بن محمد، تفسیر ثعلبی، ج۷، ص۱۹.    
۲۷. شیخ طوسی، التبیان، ج۷، ص۳۱۰-۳۱۱.    
۲۸. سیوری، مقداد بن عبدالله، کنز العرفان، ج۱، ص۲۷۰.    
۲۹. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۸، ص۶۱۲.    
۳۰. جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، ج۳، ص۳۱۰.    
۳۱. مصطفوی، حسن، التحقیق، ج۱، ص۳۸۹-۳۹۰، «تفث».    
۳۲. محمد واعظ‌زاده و دیگران، المعجم فی فقه لغة القرآن، ج۷، ص۷۹۰.
۳۳. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۲، ص۴۴۳.    
۳۴. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۱۹۷.    
۳۵. سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، ج۲، ص۱۹۶.    
۳۶. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۲، ص۲۳۰.    
۳۷. نسائی احمد بن شعیب، سنن النسائی، ج۴، ص۱۷۲.    
۳۸. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۸۴.    
۳۹. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۳۳۸-۳۴۰.    
۴۰. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۳-۴۸۶.    
۴۱. شیخ کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۰۳-۵۰۴.    
۴۲. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۳۳۸-۳۳۹.    
۴۳. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۵.    
۴۴. شیخ کلینی، الکافی، ج۴، ص۳۳۸.    
۴۵. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۳۳۳-۳۳۴.    
۴۶. شیخ کلینی، الکافی، ج۴، ص۳۳۸.    
۴۷. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۳۳۳.    
۴۸. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۶.    
۴۹. شیخ کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴۹.    
۵۰. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۴-۴۸۶.    
۵۱. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۲، ص۴۵۹.    
۵۲. شیخ کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۹۲.    
۵۳. شیخ کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴۹.    
۵۴. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۵۸.    
۵۵. شیخ کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴۹.    
۵۶. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۲، ص۴۵۹.    
۵۷. مجلسی، محمدتقی، روضة المتقین، ج۵، ص۳۱۳-۳۱۴.    
۵۸. فیض کاشانی، الصافی، ج۳، ص۳۷۶.    
۵۹. فیض کاشانی، الوافی، ج۲، ص۱۱۶.    
۶۰. علامه مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۴، ص۲۸۷.    
۶۱. مجلسی، محمدتقی، لوامع صاحبقرانی، ج۸، ص۲۵۴.    
۶۲. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۲۴، ص۳۶۰.    
۶۳. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۲۴، ص۳۶۰.    
۶۴. فیض کاشانی، الوافی، ج۶، ص۱۰-۱۳.    
۶۵. فیض کاشانی، ملامحسن، النخبه، ص۸۹.    
۶۶. فیض کاشانی، الوافی، ج۶، ص۵۸۹.    
۶۷. علامه حلی، منتهی المطلب، ج۲، ص۷۸۳.    
۶۸. علامه حلی، منتهی المطلب، ج۲، ص۸۱۱.    
۶۹. علامه حلی، منتهی المطلب، ج۲، ص۸۴۵.    
۷۰. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق، ج۱۵، ص۴۱۵-۴۱۶.    
۷۱. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق، ج۱۵، ۴۵۶-۴۵۷.    
۷۲. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق، ج۱۷، ص۴۰۲.    
۷۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۸، ص۳۱۹.    
۷۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۸، ۳۵۹.    
۷۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۸۲.    
۷۶. ابن زهره حلبی، حمزة بن علی، غنیة النزوع، ص۱۹۲.    
۷۷. قمی، علی بن محمد، جامع الخلاف و الوفاق، ص۲۱۸-۲۱۹.    
۷۸. سبزواری، محمدباقر، ذخیرة المعاد، ج۲، ص۶۸۲.    
۷۹. علامه حلی، منتهی المطلب، ج۲، ص۷۸۳.    
۸۰. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق، ج۱۵، ص۴۱۵-۴۱۶.    
۸۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۸، ص۳۱۹.    
۸۲. علامه حلی، منتهی المطلب، ج۲، ص۸۴۵.    
۸۳. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق، ج۱۵، ص۴۵۶-۴۵۷.    
۸۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۸، ص۳۵۹.    
۸۵. علامه حلی، منتهی المطلب، ج۲، ص۸۱۱.    
۸۶. سبزواری، محمدباقر، ذخیرة المعاد، ج۲، ص۵۹۳.    
۸۷. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴۶۵.    
۸۸. فیض کاشانی، الوافی، ج۱۳، ص۶۶۶.    
۸۹. فیض کاشانی، الوافی، ج۱۴، ص۱۲۰۷.    
۹۰. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق، ج۱۷، ص۴۰۲-۴۰۳.    
۹۱. آل عصفور، حسین، سداد العباد، ص۴۰۰.    
۹۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۸۲.    
۹۳. فیض کاشانی، الوافی، ج۱۴، ص۱۲۰۷.    
۹۴. علامه مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۱۸، ص۲۴۸.    
۹۵. علامه مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۱۷، ص۲۷۵.
۹۶. مجلسی، محمد تقی، روضة المتقین، ج۵، ص۳۶۲.    
۹۷. فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ج۱۴، ص۱۳۲۰-۱۳۲۱.    
۹۸. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق، ج۱۷، ص۴۰۳.    
۹۹. مجلسی، محمد تقی، روضة المتقین، ج۵، ص۳۶۲.    
۱۰۰. حکیم، سید محسن، دلیل الناسک، ص۴۹۳-۴۹۵.    
۱۰۱. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۳۲۰-۳۲۵.    
۱۰۲. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق، ج۱۷، ص۴۰۱.    
۱۰۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۷۹-۸۲.    
۱۰۴. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۲، ص۴۵۹-۴۶۰.    
۱۰۵. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۴، ص۲۱.    
۱۰۶. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۴، ص ۷۰.    
۱۰۷. کاسانی، ابوبکر بن مسعود، بدائع الصنائع، ج۲، ص۱۴۰.    
۱۰۸. کاسانی، ابوبکر بن مسعود، بدائع الصنائع، ج۲، ص ۱۵۸.    
۱۰۹. زرکشی، محمد بن عبدالله، شرح الزرکشی، ج۳، ص۲۶۴.    
۱۱۰. ماوردی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر، ج۴، ص۱۸۶.    
۱۱۱. نووی، یحیی بن شرف، المجموع، ج۷، ص۳۵۸.    
۱۱۲. نفراوی، احمد بن غنیم، الفواکه الدوانی، ج۱، ص۳۶۷.    
۱۱۳. نفراوی، احمد بن غنیم، الفواکه الدوانی، ج۱، ص ۳۶۹.    
۱۱۴. آبی ازهری، صالح، الثمر الدانی، ج۱، ص۳۸۱-۳۸۲.    
۱۱۵. جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، ج۵، ص۷۳.    
۱۱۶. قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ص۸۹-۹۰.    
۱۱۷. رازی، محمد تقی، هدایة المسترشدین، ج۱، ص۶۶۵-۶۶۶.    
۱۱۸. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۸، ص۳۳۳.    
۱۱۹. مقدس اردبیلی، زبدة البیان، ص۲۴۰.    
۱۲۰. موسوی عاملی، سیدمحمد بن علی، مدارک الاحکام، ج۸، ص۸۸.    



سعید گلاب‌بخش، دانشنامه حج و حرمین شریفین، برگرفته از مقاله «تفث»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۲/۲۶.    


رده‌های این صفحه : احکام حج | مباحث تفسیری | مباحث قرآنی




جعبه ابزار