تفاوت تشیع جعفری و تشیع علوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تبعیت از تمام
ائمه (علیهمالسّلام) لازم است و ائمه (علیهمالسّلام)، همگی از جهت راهنمایی دینی مثل یکدیگر هستند، و عدم تبعیت از یکی از آنها، خروج از
تشیع، و
تبعیت کامل از یکی از آنها به معنی تبعیت از تمام آنها است! طبق
روایات، اهلبیت (علیهمالسّلام) همراه با
قرآن هستند؛ یعنی آنها عقیده و بینش خود را از قرآن میگیرند و بعد از آن در میان مردم
تبلیغ میکنند؛ بنابراین میان عقیده و فقه علوی با عقیده و فقه جعفری تفاوتی نیست، زیرا اصولا ویژگی منحصر به فرد خاندان رسالت این است که خودسرانه عمل نمیکنند و برنامه تبلیغ و
تعلیم خود را از قرآن میگیرند و همه آنها در این خصلت، مشترک هستند. ائمه به منزله نور واحد میباشند و در راه رساندن تعالیم الهی، وظیفه واحدی را دنبال میکنند؛ در این میان به علت شرائط خاصی که در زمان امام صادق (علیهالسّلام) حکمفرما بوده است تعالیم بیشتری به
جهان اسلام انتقال یافته است و به تبع شیعه با عنوان جعفری شهرت بیشتری یافته است و این بهمعنای تفاوت راه و هدف و دو نوع تشیع نمیباشد و همه امامان واجبالاطاعه بوده و یک مسیر را دنبال میکنند.
شبههای که مطرح شده این است که چرا باید پیروان
امام جعفرصادق (علیهالسّلام)،
شیعه باشند؟ هرکس بر عقیده (
امام علی و امام جعفرصادق (علیهماالسلام)) باشد، شیعه نیست! اگر تشیع پیروان حضرت علی (علیهالسّلام) باشند و به اساس عقیدهی امام جعفرصادق (علیهالسّلام) از
دین پیروی نمایند، پس تشیعی وجود ندارد، اگر دارد باید اعمالشان را با سند ثابت نمایند؛ یعنی باید اثبات نمایند که
فقه تشیع برگرفته از عقیده امام علی (علیهالسّلام) و
اهلبیت است. کارکردهای امروز تحت نام تشیع، هیچ رابطه با اهلبیت ندارد. و اهلبیت آینه منهج بودهاند.
در قسمت نخست، این شبهه پیش آمده است که اگر کسی شیعه و پیرو امیرمؤمنان (علیهالسّلام) باشد، چگونه میتواند عقیدهی خود را از امام صادق (علیهالسّلام) بگیرد، گویا ایشان عقیدهی علوی و جعفری را در تضاد میبیند ازاینرو میگوید: «هرکس بر عقیده (امام علی و امام جعفرصادق (علیهماالسلام)) باشد، شیعه نیست، اگر تشیع پیروان حضرت علی (علیهالسّلام) باشند و به اساس عقیدهی امام جعفرصادق (علیهالسّلام) از دین پیروی نمایند، پس تشیعی وجود ندارد».
در قسمت دوم این سؤال مطرح شده است که: «کارکردهای امروز تحت نام تشیع هیچ ربطی با اهلبیت ندارد. و اهلبیت آینه منهج بودهاند.»
«هرکس بر عقیده (امام علی و امام جعفرصادق) باشد، شیعه نیست، اگر تشیع پیروان حضرت علی (علیهالسّلام) باشند و به اساس عقیدهی امام جعفرصادق (علیهالسّلام) از دین پیروی نمایند، پس تشیعی وجود ندارد».
بررسی متون تاریخی، لغوی و حدیثی مشخص میکند که شیعه به معنای پیروان و هواداران پیامبر و اهلبیت (علیهمالسّلام) میباشد؛ سابقه این تعبیر به زمان
نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برمیگردد و بعد از حیات ایشان نیز برای هر کدام از اولاد امیرالمومنین (علیهالسّلام)، عنوان
امام و برای پیروان
ائمه (علیهمالسّلام) عنوان شیعه بهکار رفته است، در این میان عوامل زمانی و اجتماعی و ... سبب شده است که شیعه با عنوان جعفری
شهرت بیشتری پیدا کند، ولی ادله متعدد ثابت میکند این شهرت، دلیل
تبعیت از یک امام و رها کردن امامان دیگر نمیشود و شیعیان همه ائمه را بهعنوان حجتهای الهی میشناسند. پاسخ این شبهه در ضمن چند بخش بیان میشود.
معانی لغوی: واژهی شیعه در لغت به معنای متابعت و پیروی، نصرت و یاری کردن و توافق در قول یا عمل است،
ابن منظور، در کتاب «
لسان العرب» به این مطلب تصریح میکند: الشیعة: کل قوم اجتمعوا علی امر فهم شیعة، وکلّ قوم امرهم واحد یتبع بعضهم رای بعض فهم شیعة، والجمع شیع.
هر گروهی که بر یک دیدگاه و یا امر واحدی اجتماع داشته باشند و برخی از نظر برخی دیگر پیروی نمایند؛ به آنها شیعه میگویند و جمع آن نیز «شیع» است.
طریحی یکی دیگر از لغتشناسان، شیعه را به معنای تابع، یار و هوادار معنا کرده است: الشِّیعَةُ: الاتباع و الاعوان و الانصار ماخوذ من الشیاع، و هو الحطب الصغار التی تشتعل بالنار و تعین الحطب الکبار علی ایقاد النار، وکل قوم اجتمعوا علی امر فهم شیعة. ثمّ صارت الشیعة جماعة مخصوصة.
شیعه به معنای پیروان، یاران و هواداران میباشد و از شیاع گرفته شده است و آن هیزم کوچکی است که با آتش شعلهور میشود و به هیزم بزرگ، برای برافروخته شدن کمک میکند و به هرگروهی که اتفاقی بر یک عقیده و امر داشته باشند، شیعه میگویند؛ سپس این اصطلاح بهعنوان نام، برای گروه خاص شد.
بنا به دیدگاه این دو لغتشناس مشهور، اجتماع و اتفاق بر یک دیدگاه و هواداری از یک عقیده، معیار برای صدق عنوان شیعه میباشد.
در اصطلاح، اگر واژه «شیعه» بدون الف و لام به کار رود، معنای گستردهای دارد و به هر فردی اطلاق میشود که از شخص دیگر یا مذهب و طریقتی پیروی میکند. اما اگر با الف و لام (الشیعه) گفته شود، به گروهی از
امت اسلامی که به
امامت و
خلافت بلافصل
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و فرزندان آن حضرت اعتقاد دارند، اطلاق میشود.
شیخ مفید (رحمةاللهعلیه)، شیعه را به عنوان تابعان امیرالمومنین (علیهالسّلام) و اولاد ایشان و معتقدین به امامت بلافصل ایشان معرفی میکند: فاما اذا ادخل فیه علامة التعریف فهو علی التخصیص لا محالة لاتباع امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) علی سبیل الولاء والاعتقاد لامامته بعد الرسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بلافصل و نفی الامامة عمن تقدمه فی مقام الخلافة.
هرگاه علامت معرفه (الف و لام) بر واژه روی «شیعه» وارد شود، بدون شک فقط به پیروان امیرالمومنین (علیهالسّلام) اطلاق میگردد، کسانی که معتقد به
ولایت و امامت امیرالمومنین (علیهالسّلام) بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هستند و امامت افرادی را که قبل از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، خلافت میکردند، نفی میکنند.
البته پیروی مطلق از امیرمومنان (علیهالسّلام)، مستلزم پذیرش امامت یازده امام بعد از ایشان میباشد.
«ابن منظور» در لسان العرب، لغت شیعه را اسم، عنوان و اصطلاح برای موالیان علی (علیهالسّلام) و خاندان ایشان معرفی میکند: اصلُ الشِّیعة الفِرقة من الناس، ویقع علی الواحد والاثنین والجمع والمذکر والمؤنث بلفظ واحد ومعنی واحد، وقد غلَب هذا الاسم علی من یتَوالی عَلِیا واهلبیته، رضوان الله علیهم اَجمعین، حتی صار لهم اسماً خاصّاً فاِذا قیل: فلان من الشِّیعة عُرِف اَنه منهم.
اصل شیعه به معنای گروهی از مردم میباشد و شیعه در مفرد، مثنی، جمع، مونث و مذکر با لفظ یکسان میآید و واژه «شیعه» در مورد کسی که ولایت علی و اهلبیت ایشان ( (علیهمالسّلام) ) (که خدا از ایشان راضی باشد) را پذیرفته باشند، بیشتر بهکار میرود و این مقدار استفاده در حدی بوده که سبب شده لقب «شیعه» بهعنوان نام اختصاصی این دسته به حساب آید، بهطوری که وقتی گفته میشود فلانی شیعه است، دانسته میشود او از پیروان اهلبیت (علیهمالسّلام) میباشد.
ابن خلدون، شیعه را دارای معنای مشهور در میان فقها و متکلمین معرفی میکند: اعلم ان الشیعة لغة هم الصحب و الاتباع و یطلق فی عرف الفقهاء و المتکلمین من الخلف و السلف علی اتباع علی و بنیه رضی الله عنهم.
«شیعه» در لغت به معنای همراهان و پیروان میباشد و در اصطلاح
فقها و عالمان
علم کلام در گذشته و حال، به معنای پیروان علی و فرزندان ایشان (علیهمالسّلام) میباشد.
شهرستانی، عالم مشهور
اهل سنت، هواداران و یاوران امام علی (علیهالسّلام) که ایشان را، براساس
وصیت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، امام خود میدانند، شیعه معرفی میکند: الشیعة هم الذین شایعوا علیاً (علیهالسّلام) علی الخصوص وقالوا بامامته وخلافته نصاً ووصیتة، اما جلیا واما خفیاً، واعتقدوا ان الامامة لا تخرج من اولاده، وان خرجت فبظلم یکون من غیره او تقیة من عنده، وقالوا: لیست الامامة قضیة مصلحیة تناط باختیار العامة، وینتصب الامام بنصبهم، بل هی قضیة اصولیة، وهی رکن الدین لا یجوز للرسل اغفاله واهماله، ولا تفویضه الی العامة وارساله.
افرادی که به طور خاص از علی (علیهالسّلام) پیروی میکنند شیعه نامدارند؛ آنان قائل به
امامت و
خلافت علی (علیهالسّلام) براساس وصیت
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
روایات هستند؛ البته این روایات، گاهی با صراحت تمام و گاهی نیز به صورت غیر آشکار (با کنایه) میباشد، همچنین معتقد هستند که امامت از فرزندان
[
حضرت
]
علی (علیهالسّلام) خارج نمیشود؛ اگر امامت از این دایره خارج شود و به کسی دیگر برسد، یا به واسطه
ظلم افراد دیگر است یا به جهت
تقیه و حفظ جان از جانب آن فرد علوی میباشد؛
شیعیان بر این عقیده هستند امامت از قبیل اموری نیست که عموم مردم به واسطه
مصلحت، در موردش تصمیم بگیرند و امام را منصوب کنند، بلکه قضیهای بنیادین و مهم است که رکن و اصل دین میباشد و برای
پیامبران جایز نیست که از آن غافل شوند و نسبت به آن اهمال کند و جایز نیست به مردم واگذار کند.
علاوه بر مطالب بیان شده در مورد شیعیان و جایگاه آنها؛ در زمان پیامبر نیز تعداد زیادی از
صحابه از شیعیان امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بودهاند و به وصیت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عمل کردهاند و همین معنای اصطلاحی بیان شده در موردشان مصداق و مفهوم پیدا کرده است، در اینجا به دو نقل بسنده میکنیم:
محمد کرد علی یکی از علمای اهل سنت، تصریح میکند که بسیاری از صحابه مانند
عمار،
حذیفه و
ابوذر غفاری تابع و عمل کننده به تمام ارکان دین از جمله ولایت بودهاند:
عرف جماعة من کبار الصحابة بموالاة علی فی عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم مثل سلیمان الفارسی القائل: بایعنا رسول الله علی النصح للمسلمین والائتمام بعلی
بن ابی طالب والموالاة له. ومثل ابی سعید الخدری الذی یقول: امر الناس بخمس فعلموا باربع وترکوا واحدة. ولما سئل عن الاربع قال: الصلاة والزکاة وصوم شهر رمضان والحج قیل: فما الواحد التی ترموها؟ قال: ولایة علی
بن ابی طالب قیل له: وانما لمفروضة معهن قال: هی مفروضة معهن. ومثل ابی ذو الغفاری وعمار
بن یاسر وحذیفة
بن الیمان وذی الشهادتین خزیمة
بن ثابت وابی ایوب الانصاری وخالد
بن سعید
بن العاص وقیس ابن سعد عبادة وکثیر امثالهم.
جمعیتی از بزرگان صحابه در عهد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به موالات و دوستی با علی (علیهالسّلام) شناخته میشدند، مانند
سلمان فارسی که میگفت که با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
بیعت کردیم تا در خیرخواهی و نشان دادن راه به مردم کوتاهی نکرده باشیم و همچنین در مورد امام قرار دادن علی
بن ابیطالب
[
(علیهماالسلام)
]
و دوستی با او (یعنی همینکار را انجام دادیم و با او بیعت کردیم)؛ ابو
سعید خدری نیز گفت که مردم به ۵ مساله امر شدند که به ۴ مورد آن عمل کردند و یکی از آنها را رها کردند، وقتی در مورد آن ۴ چیز از او سوال شد، گفت
نماز و
زکات و
روزه ماه رمضان و
حج و سوال شد، آن موردیکه رها شد (مردم عمل نکردند) کدام بود؟ ابوسعید گفت: آن یک مورد ولایت امیرالمومنین (علیهالسّلام) بود، از او سوال کردند که ولایت با آن موارد
واجب بود؟ گفت بله ولایت نیز در کنار آن موارد واجب بود و مانند (مانند سلمان که معتقد به ولایت امیرالمومنین بود)، ابوذر غفاری و عمار یاسر و حذیفه
بن یمان و
ذی الشهادتین،
خزیمة بن ثابت و
ابوایوب انصاری و
خالد بن سعید انصاری و
خالد بن سعید بن العاص و
قیس ابن سعد عباده و تعداد زیادی دیگر از صحابه بودند.
وی در ادامه به نقل از
ابوحاتم رازی چنین مینویسد:
ذکر ابوحاتم الرازی فی کتاب الزینة فی الالفاظ المتداولة بین ارباب العلوم علی ما نقل فی کتاب الروضات: انّ اول اسم ظهر فی الاسلام علی عهد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الشیعة وکان لقب اربعة من الصحابة وهم: ابوذر و سلمان و عمار و المقداد الی ان آن اوان صفین فاشتهر بین موالی علی (علیهالسّلام).
بنابر نقل کتاب «
الروضات»، ابوحاتم رازی در کتاب «الزینة فی الالفاظ المتداولة بین ارباب العلوم» گفته است اولین اسمی که در
اسلام در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایجاد شد، واژه شیعه بود، این کلمه لقب چهار تن از اصحاب امیرمؤمنان (صلواتاللهوسلامهعلیه) بود که عبارت بودند از: ابوذر، سلمان، عمار و
مقداد؛ این لقب در اوایل شروع
جنگ صفین برای همه پیروان آن حضرت مشهور شد.
ابن ابیحاتم در کتاب الزینة چنین مینویسد: فتبین ان الشیعة لقب لقوم کانوا قد الفوا امیرالمؤمنین علیا صلوات الله علیه فی حیاة رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و عرفوا به مثل سلمان الفارسی و ابی ذر الغفاری و المقداد
بن الاسود و عمار
بن یاسر و غیرهم کان یقال لهم شیعة علی (علیهالسّلام) و اصحاب علی (علیهالسّلام).
آشکار شد که واژه «شیعه» لقب گروهی بود که در زمان زندگی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
محبت و الفت امیر مؤمنان (علیهالسّلام) را داشتند و به همین امر شناخته میشدند. افرادی همچون سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد
بن اسود و عمار
بن یاسر و غیر آنها، را شیعیان علی و اصحاب علی (علیهالسّلام) مینامیدند.
در این نقل شیعه را به عنوان لقب پیروان و دوستداران امیر مؤمنان (علیهالسّلام) در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معرفی میکند که در این راه بزرگان صحابه مانند سلمان و اباذر و مقداد و عمار موفق به دریافت مدال افتخار پیروی از آن حضرت گردیدهاند.
صبحی صالح، لغت شناس و اندیشمند و مولف بزرگ
جهان عرب به نام بزرگان صحابه که شیعه و تربیت یافته رسول خدا بودند، تصریح میکند: کان بین الصحابة حتی فی عهد النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) لربیبه علی، منهم: ابو ذر الغفاری، والمقداد
بن الاسود، وجابر
بن عبدالله، وابی
بن کعب، و ابوالطفیل عمر
بن واثلة، و العباس
بن عبد المطلب و جمیع بنیه، و عمار
بن یاسر، و ابوایوب الانصاری.
در میان صحابه حتی در زمان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عدهای تربیت شده ی توسط
[
حضرت
]
علی (علیهالسّلام) بودند که تعدادی از آنها عبارتنداز: ابوذر غفاری، مقداد
بن اسود،
جابر بن عبدالله،
ابی بن کعب،
ابوالطفیل عامر بن واثله،
عباس بن عبدالمطلب و تمامی فرزندانش، عمار
بن یاسر، و ابوایوب الانصاری.
احمد امین مصری در اینباره میگوید: وقد بدا التشیع من فرقه من الصحابه کانوا مخلصین فی حبّهم لعلی یرونه احق بالخلافه لصفات راوها فیه. ومن اشهرهم سلمان وابوذر والمقداد.
پیدایش تشیع از گروهی از صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شروع شد که در محبت به حضرت علی بسیار مخلص بوده، و ایشان را به خاطر صفات و فضایلی که در ایشان دیده بودند، آن حضرت را سزاوارترین فرد به امامت میدانستند. و مشهورترین آنان سلمان و ابوذر و مقداد بودند.
آنچه بهعنوان مفهوم شیعه از عبارات
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نقلهای تاریخی و تعاریف لغوی مشخص میشود این است که شیعه کسانی بودهاند که در زمان زندگی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حول محور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سیر نموده و تحت تربیت امرالمؤمنین (علیهالسّلام) و گوش به فرمان آن حضرت بودند و بزرگانی مانند سلمان، اباذر، مقداد، عمار و حذیفه بهعنوان افراد شاخص این جریان بودند که همواره عاشق و محب
اهلبیت (علیهمالسّلام) و حق بودهاند و بعد از حیات نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز به توصیه ایشان، از اهلبیت (علیهمالسّلام) پیروی کردهاند و به توصیه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دامان اهلبیت (علیهمالسّلام) جدا نشدهاند و آنان را به عنوان محور حرکت خود قرار دادهاند و به واسطه این منش و روش،
سعادت خود را تضمین کردهاند. روایات این موضوع را به صورت مفصل در مقالهی دیگر آوردهایم لطفا به این آدرس مراجعه کنید.
با نگاهی به
تاریخ اسلام مشخص میشود شیعه بهصورت رسمی بعد از
شهادت پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در صحنهی سیاسی ظهور پیدا کرد و این واژه برای کسانی که امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را خلیفه بلافصل آن حضرت میدانستند، بهکار میرفت.
ابن خلدون تاریخنگار متعصب سنی بیان میکند که مبدآ دولت شیعه از زمان وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است. مبدا دولة الشیعة: اعلم انّ مبدء هذه الدولة، انّ اهل البیت لمّا توفی رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کانوا یرون انّهم احق بالامر و انّ الخلافة لرجالهم دون سواهم من قریش.... . وفی قصّة الشوریانّ جماعة من الصحابة کانوا یتشیعون لعلی ویرون استحقاقه علی غیره ولمّا عدل به الی سواه تاففوا منه واسفوا له مثل الزبیر ومعه عمار
بن یاسر والمقداد
بن الاسود وغیرهم.
ابن خلدون دربارهی مبدا ظهور شیعه میگوید: بدان مبدا تشکیل شیعه این است که وقتی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دنیا رفتند، اهلبیت (علیهالسّلام)
خلافت را حق مُسلَّم خود میدانستند و معتقد بودند خلافت سزاوار مردان
بنیهاشم است و دیگر مردان
قریش حقی در خلافت ندارند، در قضیه شوری (منظور
سقیفه است) نیز گروهی از صحابه، از شیعیان علی (علیهالسّلام) محسوب میشدند و معتقد بودند غیر از علی (علیهالسّلام)، هیچکس استحقاق خلافت را ندارد و زمانی که خلافت را فردی غیر از علی (علیهالسّلام) به دست آورد، از این امر اظهار بیزاری نمودند و تاسف خوردند که نمونه این افراد
زبیر و
عمار بن یاسر و
مقداد بن اسود و افراد دیگر میباشند.
شیعه به معنای خاصی که در بالا ذکر کردیم، در زمان حیات مبارک رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وجود داشته و طبق گزارش علمای اهل سنت از جمله
سیوطی که از مفسران معروف آنها میباشد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای پیروان امیرمؤمنان لفظ «شیعه» را آوردهاند و از آنها بهعنوان بهترین افراد یاد فرموده است؛ در ادامه تعدادی از روایتها که از لسان مبارک رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیان شده است و جایگاه شیعیان را بیان میکند، خواهد آمد.
ابن عدی از
ابن عباس روایت کرده است که رسول خدا فرمودند شیعیان مورد رضایت الهی میباشند.
واخرج ابن عدی عن ابن عباس قال: لما نزلت (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة) قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لعلی: هو انت وشیعتک یوم القیامة راضین مرضیین.
ابن عدی از
ابن عباس نقل کرده است که میگوید: هنگامی که این آیه «همانا کسانی که
ایمان آوردهاند و
عمل صالح انجام دادهاند، بهترین مخلوقات هستند» نازل شد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) فرمود: بهترین موجودات شما و شیعیان شما هستند که
روز قیامت راضی و مورد
رضایت خدا هستند.
حاکم نیشابوری نیز در روایتی مشابه، آورده است که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، شیعیان را بهترین بندگان معرفی میفرماید.
حدثنا الحاکم ابو عبدالله الحافظ قراءة و املاءا اخبرنا ابوبکر
بن ابی دارم الحافظ بالکوفة اخبرنا المنذر
بن محمد
بن المنذر، قال: حدثنی ابی، قال: حثنی عمی الحسین
بن سعید، عن ابیه، عن اسماعیل
بن زیاد البزاز، عن ابراهیم
بن مهاجر مولی آل شخبرةقال: حدثنی یزید
بن شراحیل الانصاری کاتب علی، قال: سمعت علیا یقول: حدثنی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وانا مسنده الی صدری فقال: یا علی اما تسمع قول الله (عزّوجلّ): (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة) هم انت وشیعتک، وموعدی وموعدکم الحوض، اذا اجتمعت الامم للحساب تدعون غراء محجلین.
ابراهیم بن مهاجر از
یزید بن شراحیل انصاری، کاتب امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) نقل میکند که میگوید شنیدم علی (علیهالسّلام) فرمود: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالیکه به من تکیه داده بودند، فرمودند: آیا این فرموده الهی را نشنیدی: (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة) (مقصود از آنها) تو و شیعیانت میباشند، وعده گاه من و شما
حوض کوثر است، وقتی
امت برای حسابرسی حاضر شدند، با عنوان پیشوای پرهیزگاران خوانده میشوید.
حاکم حسکانی، در روایت مشابه با روایت قبل با مضمونی یکسان با طریق دیگر، گفتار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بیان میکند که به علی (علیهالسّلام) و پیروان ایشان، لقب شیعه دادهاند و آنها را مورد رضایت خدا معرفی کردهاند.
خبرناه ابو بکر الحارثی اخبرنا ابو الشیخ الاصبهانی حدثنا اسحاق
بن احمد الفارسی حدثنا حفص
بن عمر المهرقانی حدثنا حیویة - یعنی اسحاق
بن اسماعیل - عن عمر
بنهارون، عن عمرو، عن جابر، عن محمد
بن علی وتمیم
بن حذلم: عن ابن عباس قال: لما نزلت هذه الآیة: (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة) قال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لعلی: هو انت وشیعتک، تاتی انت وشیعتک یوم القیامة راضین مرضیین، ! ویاتی عدوک غضابا مقمحین قال (علی): یا رسول الله ومن عدوی؟ قال: من تبرا منک و لعنک ثم قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): من قال: رحم الله علیا یرحمه الله.
از ابن عباس روایت شده است که وقتی این
آیه نازل شد (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة)، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ای علی (علیهالسّلام): مقصود از این آیه تو و شیعیان تو هستند، تو و شیعیانت روز قیامت راضی از
خداوند و خداوند از شما راضی میباشد و دشمن تو در حالیکه سیه رو و غضبناک است، وارد میشود، علی (علیهالسّلام) ای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه کسانی دشمن من هستند؟ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: کسانی که از تو برائت بجوید و تو را
لعن کند، سپس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هرکس بگوید خدا علی (علیهالسّلام) را
رحمت کند، خدا او را مورد رحمت و خیر خود قرار دهد.
طبرانی پیرامون
جنگ جمل به نقل از
عبدالله بن نجی چنین نقل میکند: حدثنا علی
بن سعید الرازی قال نا محمد
بن عبید المحاربی قال نا عبد الکریم ابو یعفور عن جابر عن ابی الطفیل عن عبدالله
بن نجی ان علیا اتی یوم البصرة بذهب او فضة فنکته وقال ابیضی واصفری وغری غیری غری اهل الشام غدا اذا ظهروا علیک فشق قوله ذلک علی الناس فذکر ذلک له فاذن فی الناس فدخلوا علیه فقال ان خلیلی قال یا علی انک ستقدم علی الله وشیعتک راضین مرضیین ویقدم علیه عدوک غضابا مقمحین ثم جمع علی یده الی عنقه یریهم کیف الاقماح.
عبدالله بن نجی میگوید: روز جنگ جمل برای امیرمؤمنان (صلواتاللهوسلامهعلیه)
طلا و
نقره آوردند، حضرت آنها را پراکنده ساخت و فرمود: بدرخشید و غیر مرا گول بزنید، اهل شام را گول بزنید زمانی که فردا
[
کنایه از آینده
]
بر شما پیروز میشوند
[
به شما دست مییابند
]
.
راوی میگوید: این کلام حضرت امیر (سلاماللهعلیه) بر مردم گران آمد، برخی از اصحاب ایشان عرضه داشتند مطالبی که فرمودید بر برخی گران آمده، حضرت مردم را صدا زدند که نزد ایشان بیایند، وقتی آمدند، ایشان فرمودند: دوست
[
صمیمی و اختصاصی من
]
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: ای علی در
قیامت تو و شیعیانت
[
پیروانت
]
بر خداوند وارد میشوید در حالی که از خدا راضی هستید و خداوند نیز از شما رضایت دارد و دشمن تو بر خدا وارد میشود در حالی که خشمگین است و دستانش به گردنش بسته شده است. سپس حضرت دستان خود را به سمت گردن خود جمع نمودند تا چگونگی «اقماح» را به آنها نشان دهند.
ابن عساکر در روایتی دیگر به نقل از
جابر بن عبدالله انصاری آورده است، امیرالمومنین و شیعیان ایشان را بهترین بندگان معرفی میکند.
واخرج ابن عساکر عن جابر
بن عبدالله قال کنا عندالنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاقبل علی فقال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): والذی نفسی بیده ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة و نزلت «ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة» فکان اصحاب النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اذا اقبل علی قالوا: جاء خیر البریة.
جابر
بن عبدالله میگوید: نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم، سپس امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) آمد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: قسم به کسی جانم به دست اوست، او (امیرالمومنین (علیهالسّلام) و پیروان او رستگاران هستند. بعد از نزول این آیه (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة)، هر وقت صحابه با ایشان روبرو میشدند میگفتند: بهترین بندگان آمد.
سیوطی در کتاب «
الدر المنثور» و علمای دیگر تعدادی دیگر از اسانید این روایت را ذکر کردهاند.
واخرج ابن عدی و ابن عساکر عنابی سعید مرفوعا: علی خیر البریة.
ابن عدی و ابن عساکر از ابی سعید از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کردهاند که علی (علیهالسّلام) بهترین بندگان است.
اخبرناه ابو عمرو (محمد
بن عبدالله) البسطامی اخبرنا ابو احمد
بن عدی الجرجانی حدثنا الحسن
بن علی
بن عبدالله الاهوازی حدثنا معمر
بن سهل حدثنا ابو سمرة احمد
بن سالم
بن خالد
بن جابر
بن سمرة، حدثنا شریک، عن الاعمش، عن عطیة: عن ابی سعید، قال: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): علی خیر البریة.
عطیه از ابی سعید
روایت کرده است که او گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود که علی بهترین اهل زمین است.
واخرج ابن عدی عن ابن عباس قال: لما نزلت «ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة» قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لعلی: هو انت وشیعتک یوم القیامة راضین مرضیین.
ابن عدی از ابن عباس روایت شده است که وقتی این آیه نازل شد (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة)، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به امیر مؤمنان علی (علیهالسّلام) فرمود: تو و شیعیان تو روز قیامت راضی از خدا است و خدا نیز ازآنها راضی است.
واخرج ابن مردویه عن علی قال: قال لی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): الم تسمع قول الله: «ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة» انت وشیعتک وموعدی وموعدکم الحوض اذا جئت الامم للحساب تدعون غرا محجلین.
ابن مردویه میگوید که (امام) علی (علیهالسّلام) فرمود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: آیا گفتار خداوند (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة) را شنیدهای؟ منظور تو و شیعیان تو هستند، موعد من و شما در قیامت حوض
[
کوثر]
است، وقتی
امت برای حساب میآیند، شما پیشوای پرهیزگاران خوانده میشوید.
وقد حدثنا
بن حمید قال ثنا عیسی
بن فرقد عن ابی الجارود عن محمد
بن علی اولئک هم خیر البریة فقال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انت یا علی و شیعتک
ابی جارود از
امام باقر (علیهالسّلام) روایت کرده است که ایشان در مورد آیه (اولئک هم خیر البریة) فرمود که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مقصود از این آیه، تو و شیعیان تو هستی.
روایت از امام باقر (علیهالسّلام) از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است که این روایت به موجب روایت حدیثی، حدیث ابی تا رسول خدا، روایت متصل و صحیح میباشد.
مرحوم
علامه محمدتقی مجلسی سند این روایت را
صحیح میداند و میفرماید: و فی القوی کالصحیح، عن هشام
بن سالم و حماد
بن عثمان و غیره قالوا: سمعنا ابا عبدالله (علیهالسّلام) یقول: حدیثی حدیث ابی، و حدیث ابی حدیث جدی، و حدیث جدی حدیث الحسین، و حدیث الحسین حدیث الحسن، و حدیث الحسن حدیث امیر المؤمنین.
در روایتی قوی که مانند روایت صحیح است،
هشام بن سالم و
حماد بن عثمان و عدهای دیگر، گفتهاند: از
امام صادق (علیهالسّلام) شنیدیم که ایشان فرمودند حدیث من، حدیث پدرم است و... .
از مجموع این روایتهاکه توسط بزرگان صحابه مانند امیرالمومنین (علیهالسّلام)،
ابن عباس و
ابوسعید و
ابوالطفیل و جابر
بن عبد لله و... روایت شده است که به فرض
مرسل بودن سند ادعایی، نقل این تعداد از صحابه، جایی برای این ایراد باقی نمیگذارد، اضافه بر اینکه روایت امام باقر (علیهالسّلام) از اجدادشان مرسل نیست و چنانچه از همه موارد گذشته هم صرفنظر شود، حداقل از این تعداد روایت، استفاضه به دست میآید و در دانش حدیث،
روایت مستفیض زمانی که مخالفی نداشته باشد، احتیاجی به بررسی سندی ندارد.
با مراجعه به منابع متعدد درمییابیم که
بزرگان شیعه همچون: مرحوم
صاحب جواهر، مرحوم
آقاضیاء عراقی و ... براین عقیده هستند که روایت مستفیض زمانی که مخالفی نداشته باشد، نیازی به بررسی سندی ندارد و شاخصههای حجیت را دارا میباشد، در این مجال به عنوان نمونه به گفتار دو تن از فقیهان بزرگ شیعه میپردازیم.
مرحوم
محقق کرکی پیرامون اعتبار روایت مستفیض چنین میفرماید: اما مشهور: وهو ما زاد رواته علی الثلاثة، ویسمی المستفیض. وحکمه کالمتواتر فی وجوب العمل.
روایت مشهور روایتی است که راویان آن بیش از سه نفر باشند و این روایت مستفیض نیز نامیده میشود. در وجوب عمل به آن، حکمش همانند
روایت متواتر است.
[
قطعا به مضمون آن روایت عمل میکنیم
]
مرحوم شیخ محمدحسن نجفی صاحب کتاب فقهی
جواهر، بعد از نقل روایتی در یکی از موضوعات فقهی، میفرماید: فلا ریب فی استفاضتها بحیث تستغنی عن ملاحظة السند کما هو واضح.
بدون شک، مستفیض بودن این روایت، انسان را از بررسی سند بینیاز میکند و این مطلب روشن است.
در کتاب
امالی شیخ طوسی نیز روایتی مشابه از جابر
بن عبدالله ذکر شده است، که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
قسم یاد میکند که شیعیان رستگاران این امت و امیرمؤمنان (علیهالسّلام) برترین مسلمان از نظر
ایمان و ... میباشند. اخبرنا ابوعمر، قال: اخبرنا احمد، قال: حدثنا محمد
بن احمد
بن الحسن القطوانی، قال: حدثنا ابراهیم
بن انس الانصاری، قال: حدثنا ابراهیم
بن جعفر
بن عبدالله
بن محمد
بن سلمة، عن ابی الزبیر، عن جابر
بن عبدالله، قال: کنا عند النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاقبل علی
بن ابی طالب (علیهالسّلام) فقال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): قد اتاکم اخی، ثم التفت الی الکعبة فضربها بیده، ثم قال: و الذی نفسی بیده، ان هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیامة، ثم قال: انه اولکم ایمانا معی، و اوفاکم بعهد الله، و اقومکم بامر الله، و اعدلکم فی الرعیة، و اقسمکم بالسویة، و اعظمکم عند الله مزیة.
ابی زبیر از
جابر بن عبدالله روایت کرده است که نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم، که امیرالمومنین (علیهالسّلام) وارد شد، (در این هنگام) پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: برادرم آمد، سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رو به
کعبه فرمود و با دست به کعبه زد و فرمود قسم به کسی که جانم در دست اوست که این شخص
[
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)
]
و شیعیان او حقیقتا رستگاران
روز قیامت میباشند، سپس فرمود: او اولین ایمان آورنده با من میباشد، بیشترین پایبندی به میثاق الهی را دارد، استوارترین در انجام دستورات الهی و عادلترین افراد در میان مردم و عاملترین مردم به مساوات و پر فضیلتترین افراد نزد خدا میباشد.
بنابراین ذکر عبارت «شیعه» با این وضوح، در کلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، نشان دهنده ریشهدار بودن شیعه و اتصال بین این مکتب و پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد و همچنین ثابت میکند که تعالیم شیعه دقیقا تعالیم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و پیروان امیرالمومنین (علیهالسّلام) بهترین افراد و پیروان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودهاند و اگر این اشخاص مورد تایید پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نبودهاند، معنایی نداشت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنها را تحسین و تایید فرماید.
علاوه بر معنای اصطلاحی شیعه که به معنای پیروان امیرالمومنین و ۱۱ فرزند ایشان میباشد، اتفاق بین شیعیان میباشد که تعداد
امامان بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ۱۲ نفر میباشد و طبق روایات متعددی که از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در منابع شیعه و سنی نقل شده است، تمامی جانشینان و امامان و اوصیای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وحدت هدف و ماموریت دارند، اگرچه اقتضاءات زمان ممکن است در عهدی بر میزان فعالیت و شکل آنها تاثیر گذار باشد.
مرحوم
شیخ مفید در کتاب «
اوائل المقالات» بیان میفرماید که شیعیان
اجماع بر ۱۲ نفر بودن
ائمه بعد از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارند: واتفقت الامامیة علی ان الائمة بعد الرسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اثنا عشر اماما.
امامیه در مورد اینکه امامان بعد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ۱۲ نفر میباشند، اجماع و اتفاق نظر دارند.
مرحوم
خزاز قمی (رضواناللهعلیه) در کتاب شریف «
کفایة الاثر» روایتی را با
سند صحیح از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده است، وجود مبارک امام صادق (علیهالسّلام) در این روایت، اصول عقاید شیعه و از جمله امامت را به طور کامل بیان کردهاند و در انتهای این روایت، نام امامان را تا امام مهدی (علیهالسّلام) بیان کردهاند. حَدَّثَنَا الْحُسَینُ
بْنُ عَلِی قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ
بْنُ مُوسَی قَالَ مُحَمَّدُ
بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ یعْقُوبَ
بْنِ یزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ
بْنِ اَبِی عُمَیرٍ عَنْ هِشَامٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ
بْنِ مُحَمَّدٍ (علیهماالسلام): اِذْ دَخَلَ عَلَیهِ مُعَاوِیةُ
بْنُ وَهْبٍ وعَبْدُ الْمَلِکِ
بْنُ اَعْینَ... ثُمَّ قَالَ (علیهالسّلام): اِنَّ اَفْضَلَ الْفَرَائِضِ واَوْجَبَهَا عَلَی الْاِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ والْاِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِیةِ وحَدُّ الْمَعْرِفَةِ اَنَّهُ لَا اِلَهَ غَیرُهُ ولَا شَبِیهَ لَهُ ولَا نَظِیرَ لَهُ واَنَّهُ یعْرِفُ اَنَّهُ قَدِیمٌ مُثْبَتٌ بِوُجُودٍ غَیرُ فَقِیدٍ مَوْصُوفٌ مِنْ غَیرِ شَبِیهٍ ولَا مُبْطِلٍ لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. وَ بَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الرَّسُولِ والشَّهَادَةُ لَهُ بِالنُّبُوَّةِ واَدْنَی مَعْرِفَةِ الرَّسُولِ الْاِقْرَارُ بِهِ بِنُبُوَّتِهِ واَنَّ مَا اَتَی بِهِ مِنْ کِتَابٍ اَوْ اَمْرٍ اَوْ نَهْی فَذَلِکَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ وَ بَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الْاِمَامِ الَّذِی بِهِ یاْتَمُّ بِنَعْتِهِ وصِفَتِهِ واسْمِهِ فِی حَالِ الْعُسْرِ والْیسْرِ واَدْنَی مَعْرِفَةِ الْاِمَامِ اَنَّهُ عِدْلُ النَّبِی اِلَّا دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ ووَارِثُهُ واَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وطَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ والتَّسْلِیمُ لَهُ فِی کُلِّ اَمْرٍ والرَّدُّ اِلَیهِ والْاَخْذُ بِقَوْلِهِ. وَ یعْلَمُ اَنَّ الْاِمَامَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَلِی
بْنُ اَبِی طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَینُ ثُمَّ عَلِی
بْنُ الْحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ
بْنُ عَلِی ثُمَّ اَنَا ثُمَّ مِنْ بَعْدِی مُوسَی ابْنِی ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وَلَدُهُ عَلِی وبَعْدَ عَلِی مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِی ابْنُهُ وبَعْدَ عَلِی الْحَسَنُ ابْنُهُوالْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ...
محمد بن ابی عمیر از
هشام روایت میکند که نزد امام صادق (علیهالسّلام) بودیم، امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: بهترین فرائض و واجبترین آنها بر انسان، شناخت پروردگار و اقرار به
بندگی اوست و کمترین معرفت این است که به یکتایی او اقرار کند و شبیه و شریکی برای او قائل نشود و بداند که او
قدیم و ثابت و موجود است و به چیزی مقید نیست، او توصیف شده است، ولی نه در قالب مثال و مانند و بداند که او باطل نیست و مانندش چیزی نیست و او شنوا و بینا است و پس از او، شناخت پیامبر و گواهی به
نبوت اوست و کمترین چیزی که در شناسایی او لازم است این است که اقرار به نبوت او کند و اینکه آنچه آورده از جمله کتاب یا امر و نهی، ازطرف خدای تعالی است و پس از او شناخت امامی است که وصف و نام او در حال سختی و خوشی پیروی میشود و کمترین چیزی که در شناخت امام لازم است، این است که او به جز در مقام نبوت، مشابه و همتا و وارث اوست و این که
اطاعت او،
اطاعت خداوند و رسول اوست و در هر امری تسلیم او باشد و به او مراجعه کند و بداند که پس از رسول خدا، علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) امام است و پس از او
حسن، سپس
حسین، سپس
علی بن الحسین و سپس
محمد بن علی و پس از او من هستم و پس از من،
موسی (علیهالسّلام) فرزندم و پس از او فرزندش
علی و بعد از او
محمد فرزندش، پس از ایشان نیز
علی فرزندش سپس فرزندش
حسن و
حضرت حجت (علیهالسّلام) از فرزندان حسن است.
در روایتی معتبر که از
امام صادق (علیهالسّلام) در کتاب شریف
کافی بیان شده است، تصریح میکند شناخت همه امامان لازمه صدق عنوان شیعه میباشد.
محمد
بن یحیی، عن احمد
بن محمد، عن محمد
بن اسماعیل، عن منصور
بن یونس، عن محمد
بن مسلم قال: قلت لابی عبدالله (علیهالسّلام): رجل قال لی: اعرف الآخر من الائمة ولا یضرک ان لا تعرف الاول، قال: فقال: لعن الله هذا، فانی ابغضه ولا اعرفه، وهل عرف الآخر الا بالاول.
محمد بن مسلم گوید: به امام صادق (علیهالسّلام) عرض کردم: شخصی به من گفت: امام آخر را بشناس، نشناختن امام اول ضرری به تو نمیرساند، امام فرمود: خدا او را
لعنت کند، من او را نمیشناسم و با او دشمن هستم، مگر امام آخر جز بوسیله امام اول شناخته شود؟
مرحوم مجلسی (رضواناللهعلیه) بعد از نقل این روایت تصریح میفرمایند که این روایت مورد اطمینان میباشد.
الحدیث السابع: موثق: حدیث هفتم مورد اطمینان است.
مرحوم مجلسی در توضیح روایت شریف کتاب کافی، میفرماید نتیجه اینکه شخص، شیعه یکی از ائمه نباشد، خروج وی از تشیع به صورت مطلق است! ولا اعرفه "ای بالتشیع او مطلقا، وهو کنایة عن عدم التشیع، لما سیاتی انهم (علیهمالسّلام) یعرفون شیعتهم.
لا اعرفه یعنی او را به تشیع نمیشناسم یا اصولا او را نمیشناسد، زیرا خواهد آمد که امام معصوم شیعیان خود را میشناسد.
وقتی تنها یکی از ائمه اثناعشر در مورد شخصی میفرمود او شیعه من نیست، یعنی اصلا شیعه نیست! بنابراین همانطور که از تعریف اصطلاحی «الشیعه» به دست آمد، شیعه به معنای پیروان امیرمومنان و اولاد ایشان (علیهمالسّلام) میباشد، و اختصاص به پیروی از امیرالمومنین (علیهالسّلام) به تنهایی ندارد، علاوه بر اینکه روایت نیز بیان میکند که صدق عنوان شیعه، وابسته به شناخت و اطاعت از همه امامان میباشد و با شناخت ناقص امامان، عنوان تشیع صدق نمیکند.
شیخ صدوق (متوفای۳۸۱هـ) با سند صحیح نقل کرده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) را شریک در امر
امامت معرفی کردهاند: حدثنی ابی (رضی الله عنه)، قال: حدثنا سعد
بن عبدالله، قال: حدثنا احمد
بن محمد
بن عیسی، عن الحسین
بن سعید، عن حماد
بن عیسی، عن ابراهیم
بن عمر الیمانی، عن ابی الطفیل، عن ابی جعفر محمد
بن علی الباقر (علیهماالسلام)، عن آبائه (علیهمالسّلام)، قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لِاَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام): اکْتُبْ مَا اُمْلِی عَلَیکَ. قَالَ: یا نَبِی اللَّهِ اَتَخَافُ عَلَی النِّسْیانَ؟ فَقَالَ: لَسْتُ اَخَافُ عَلَیکَ النِّسْیانَ وَقَدْ دَعَوْتُ اللَّهَ لَکَ اَنْ یحَفِّظَکَ وَلَا ینْسِیکَ وَلَکِنِ اکْتُبْ لِشُرَکَائِکَ. قَالَ: قُلْتُ: وَمَنْ شُرَکَائِی یا نَبِی اللَّهِ؟ قَالَ: الْاَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِکَبِهِمْ تُسْقَی اُمَّتِی الْغَیثَ وَبِهِمْ یسْتَجَابُ دُعَاؤُهُمْ وَبِهِمْ یصْرِفُ اللَّهُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ وَبِهِمْ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ مِنَ السَّمَاءِ وَهَذَا اَوَّلُهُمْ. وَاَوْمَاَ بِیدِهِ اِلَی الْحَسَنِ (علیهالسّلام) ثُمَّ اَوْمَاَ بِیدِهِ اِلَی الْحُسَینِ (علیهالسّلام) ثُمَّ قَالَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): الْاَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهِ.
شیخ طوسی هم در «
امالی» خود همین روایت را نقل کرده است.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرمود آنچه برایت میگویم بنویس، عرض کرد یا رسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میترسی فراموش کنم؟ فرمود خوفی از فراموشی تو ندارم، چون از خدا خواستم که به تو حافظه دهد و فراموشی برایت ایجاد نشود، ولی برای شریکهای خود بنویس: امیرمؤمنان (علیهالسّلام) گفت: عرض کردم شریکهای (همراهان من) چه کسانی هستند؟ فرمود: امامان از فرزندانت که امتم به
برکت وجود آنان از
باران بنوشند و دعایشان مستجاب شود و به وسیله آنها، خدا
بلا را از امتم دور کند و به وسیله آنها
رحمت از
آسمان نازل شود و این اولین آنها است؛ با دست خود به امام حسن (علیهالسّلام) اشاره کرد سپس به امام حسین (علیهالسّلام) اشاره کرد و فرمود امامان از فرزندان او میباشند.
در کتاب «
الغیبه»
مرحوم نعمانی، با اشاره به وجود ۱۲ امام، روایتی را از امام صادق (علیهالسّلام) نقل میکند که همه را از یک منشا و خلقت و از همان خلقت رسول خدا و همه مشترک در هدف و ادامه دهنده راه رسول خدا معرفی میکند.
اخبرنا علی
بن الحسین قال حدثنا محمد
بن یحیی العطار بقم قال حدثنا محمد
بن حسان الرازی قال حدثنا محمد
بن علی الکوفی قال حدثنا ابراهیم
بن محمد
بن یوسف قال حدثنا محمد
بن عیسی عن عبد الرزاق عن زید الشحام عن ابی عبدالله (علیهالسلام) و قال محمد
بن حسان الرازی و حدثنا به محمد
بن علی الکوفی عن محمد
بن سنان عن زید الشحام قال: قلت لابی عبدالله (علیهالسلام) ایهما افضل الحسن او الحسین قال ان فضل اولنا یلحق فضل آخرنا و فضل آخرنا یلحق فضل اولنا فکل له فضل قال قلت له جعلت فداک وسع علی فی الجواب فانی و الله ما اسالک الا مرتادا فقال نحن من شجرة برانا الله من طینة واحدة فضلنا من الله و علمنا من عند الله و نحن امناء الله علی خلقه و الدعاة الی دینه و الحجاب فیما بینه و بین خلقه ازیدک یا زید قلت نعم فقال خلقنا واحد و علمنا واحد و فضلنا واحد و کلنا واحد عند الله (عزّوجلّ) فقلت اخبرنی بعدتکم فقال نحن اثنا عشر هکذا حول عرش ربنا جل و عز فی مبتدا خلقنا اولنا محمد و اوسطنا محمد و آخرنا محمد.
زید شحام از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده است که به ایشان عرض کردم امام حسین (علیهالسّلام) برتر است یا امام حسن (علیهالسّلام)؟ امام فرمودند که امام اول و آخر و امام آخر و اول در فضل و
کمال با هم شریک و یکسان هستند، به امام (علیهالسّلام) گفتم فدای شما باشم، من قصد دارم که اطلاعات بیشتری داشته باشم و حقیقتا دنبال دانستن مطالب هستم، امام صادق (علیهالسّلام) فرمودند که خدا ما را از یک منشا و طینت خلق کرد و ما را برتری داد و به ما
علم آموخت و ما افراد مورد
اعتماد خداوند در بین مردم و دعوت کنندگان مردم به
دین خدا قرار داد و بهعنوان فاصله و حد وسط بین بندگان و خدا میباشیم؛ امام (علیهالسّلام) فرمودند: آیا مطالب بیشتری به تو بیاموزم؟ گفتم بله، امام (علیهالسّلام) فرمود: آفرینش ما یکی است، دانش ما یکی است، فضیلت ما یکی است و همگی ما در پیشگاه خداوند یکسان هستیم، سپس امام فرمود: آیا میخواهی تعداد آنها را برایت بیان کنم؟ گفتم بله، امام (علیهالسّلام) فرمود: تعداد ما ۱۲ میباشدو از ابتدای آفرینش ما گرداگرد
عرش الهی به همین صورت بودهایم، اولین امام از ما محمد و امامان بعد از امامان اولین ما، محمد (امامان در بین) و آخرین ما محمد میباشد.
با استفاده از این روایت و روایات دیگر که مشابه مضمون این چند روایت را دارند، به خوبی و به سهولت معنا و مضمون «کلهم نور واحد» تجلی مییابد؛ زیرا که به روشنی بیان میکند که امامان، دارای
خلقت و طینت مشابه با یکدیگر و همان طینت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد و دارای علم و جایگاه یکسان و همه دارای منصب یکسان در بین مردم میباشد و در رساندن و انعکاس نور الهی، مانند یکدیگر عمل میکنند.
در
روایت صحیح دیگر آمده است که
امام هشتم (علیهالسّلام) فرمودند: ما اهلبیت، وارث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستیم:
عَلِی
بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ
بْنِ الْمُهْتَدِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ جُنْدَبٍ اَنَّهُ کَتَبَ اِلَیهِ الرِّضَا (علیهالسّلام) اَمَّا بَعْدُ فَاِنَّ مُحَمَّداً (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ اَمِینَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَمَّا قُبِضَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کُنَّا اَهْلَ الْبَیتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ اُمَنَاءُ اللَّهِ فِی اَرْضِهِعِنْدَنَا عِلْمُ الْبَلَایا والْمَنَایا واَنْسَابُ الْعَرَبِ ومَوْلِدُ الْاِسْلَامِ واِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ اِذَا رَاَینَاهُ بِحَقِیقَةِ الْاِیمَانِ وحَقِیقَةِ النِّفَاقِ واِنَّ شِیعَتَنَا لَمَکْتُوبُونَ بِاَسْمَائِهِمْ واَسْمَاءِ آبَائِهِمْ اَخَذَ اللَّهُ عَلَینَا وعَلَیهِمُ الْمِیثَاقَ یرِدُونَ مَوْرِدَنَا ویدْخُلُونَ مَدْخَلَنَا لَیسَ عَلَی مِلَّةِ الْاِسْلَامِ غَیرُنَا وغَیرُهُمْ نَحْنُ النُّجَبَاءُ النُّجَاةُ ونَحْنُ اَفْرَاطُ الْاَنْبِیاءِ ونَحْنُ اَبْنَاءُ الْاَوْصِیاءِ ونَحْنُ الْمَخْصُوصُونَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ ونَحْنُ اَوْلَی النَّاسِ بِکِتَابِ اللَّهِ ونَحْنُ اَوْلَی النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ صونَحْنُ الَّذِینَ شَرَعَ اللَّهُ لَنَا دِینَهُ فَقَالَ فِی کِتَابِهِ {شَرَعَ لَکُمْ} یا آلَ مُحَمَّدٍ {مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً} قَدْ وَصَّانَا بِمَا وَصَّی بِهِ نُوحاً {وَ الَّذِی اَوْحَینا اِلَیکَ} یا مُحَمَّدُ- {وَ ما وَصَّینا بِهِ اِبْراهِیمَ ومُوسی وعِیسی} فَقَدْ عَلَّمَنَا وبَلَّغَنَا عِلْمَ مَا عَلِمْنَا واسْتَوْدَعَنَا عِلْمَهُمْ نَحْنُ وَرَثَةُ اُولِی الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ {اَنْ اَقِیمُوا الدِّینَ} یا آلَ مُحَمَّدٍ {وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ} وکُونُوا عَلَی جَمَاعَةٍ- {کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ} مَنْ اَشْرَکَ بِوَلَایةِ عَلِی {ما تَدْعُوهُمْ اِلَیهِ} مِنْ وَلَایةِ عَلِی اِنَّ اللَّهَ یا مُحَمَّدُ {یهْدِی اِلَیهِ مَنْ ینِیبُ} مَنْ یجِیبُکَ اِلَی وَلَایةِ عَلِی (علیهالسّلام).
عبدالله بن جندب گوید: امام رضا (علیهالسّلام) به او نوشت: اما بعد، حقیقتا محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امین خدا در میان خلقش بود و وقتی از دنیا رفت، ما خانواده و وارثان ایشان بودیم و ما افراد مورد اعتماد خدا میباشیم، در زمین خدا، علم بلاها و مرگ و میرها و انساب عرب و علم پیدایش
اسلام نزد ما است و به راستی ما هر شخصی را ببینیم، میشناسیم که از روی حقیقت
مؤمن است یا
منافق است، شیعیان ما به نام خودشان و پدرشان در دفتر ثبت هستند، خدا از ما و آنها
تعهد گرفته، شیعیان ما از سفره ما سیراب میشوند و در مسیر ما حرکت میکنند، جز ما و آنها کسی در آیین اسلام نیست، ما نجیب و ناجی هستیم و ما بازماندگان پیغمبران هستیم و ما اولاد اوصیائیم و ما صاحبان امتیاز در کتاب خدای (عزّوجلّ) هستیم، ما از همه مردم به کتاب خدا شایسته تریم و ما از همه مردم به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزدیکتریم، ما هستیم که خدا دین خود را به حساب ما تشریع کرده و در
قرآن فرموده: «ای آل محمد برای شما از دین، مقرر کرد همان اموری که به
نوح وصیت کرد (به ما سفارش داده همان را که به نوح (علیهالسّلام) سفارش داده) و آنچه را به تو
وحی کردیم (ای محمد) و آنچه را به
ابراهیم و
موسی و
عیسی سفارش دادیم (خدا به ما آموخته و رسانیده آنچه را باید بدانیم و به ما
علم آنان را سپرده است، ما وارثان
پیامبران اولوالعزم هستیم) برای آنکه دین را برپا دارید (ای آل محمد) و در آن دچار
تفرقه نشوید (و متحد باشید)، بر
مشرکان (هر که در ولایت علی (علیهالسّلام)
مشرک است)، بسیار سخت است آنچه را به آن دعوتشان کنید (از
ولایت بلافصل امیرمؤمنان (علیهالسّلام))، (ای محمد) خدا
هدایت کند هرکه به سمت او متمایل شود» (یعنی ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را از تو قبول کند).
شیخ صدوق (رضواناللهعلیه) در کتاب معتبر و شریف «
کمال الدین» که به دستور
امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) آن را نوشته است، روایتی را نقل میکند که طبق آن، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و بقیه ائمه (علیهمالسّلام)، همه حجتهای خداوند و همراه و همگام با قرآن هستند:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ الْحَسَنِ
بْنِ اَحْمَدَ
بْنِ الْوَلِیدِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ اَحْمَدَ
بْنِ مُحَمَّدِ
بْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَینِ
بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادِ
بْنِ عِیسَی عَنْ اِبْرَاهِیمَ
بْنِ عُمَرَ الْیمَانِی عَنْ سُلَیمِ
بْنِ قَیسٍ الْهِلَالِی عَنْ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی
بْنِ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) قَالَ: اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وتَعَالَی طَهَّرَنَا و عَصَمَنَا و جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وحُجَجاً فِی اَرْضِهِوجَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وجَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ ولَا یفَارِقُنَا.
سلیم بن قیس هلالی از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: به درستی که خدای تبارک و تعالی ما را پاکیزه و معصوم گردانید و ما را گواه بر خلق خود و حجت در زمین قرار داد، ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داد، نه ما از قرآن جدا شویم و نه او از ما جدا میشود.
از دیگر ادلهی که جایگاه اهلبیت (علیهمالسّلام) را به خوبی بیان میکند،
حدیث ثقلین است؛ طبق این روایت، اهلبیت (علیهمالسّلام) همراه با قرآن هستند؛ یعنی آنها عقیده و بینش خود را از قرآن میگیرند و بعد از آن در میان مردم
تبلیغ میکنند؛ بنابراین میان عقیده و فقه علوی با عقیده و فقه جعفری تفاوتی نیست، زیرا اصولا ویژگی منحصر به فرد خاندان رسالت این است که خودسرانه عمل نمیکنند و برنامه تبلیغ و
تعلیم خود را از قرآن میگیرند و همه آنها در این خصلت، مشترک هستند.
متن روایت با سند صحیح به این شرح است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ الْحَسَنِ
بْنِ اَحْمَدَ
بْنِ الْوَلِیدِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ
بْنِ الْحُسَینِ
بْنِ اَبِی الْخَطَّابِ وَیعْقُوبَ
بْنِ یزِیدَ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ
بْنِ اَبِی عُمَیرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ
بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ اَبِی الطُّفَیلِ عَامِرِ
بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَیفَةَ
بْنِ اُسَیدٍ الْغِفَارِی قَالَ: لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ وَنَحْنُ مَعَهُ... ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ اَلَا وَاِنِّی فَرَطُکُمْ وَاَنْتُمْ وَارِدُونَ عَلَی الْحَوْضَ حَوْضِی غَداً وَهُوَ حَوْضٌ عَرْضُهُ مَا بَینَ بُصْرَی وَصَنْعَاءَ فِیهِ اَقْدَاحٌ مِنْ فِضَّةٍ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ اَلَا وَاِنِّی سَائِلُکُمْ غَداً مَا ذَا صَنَعْتُمْ فِیمَا اَشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَیکُمْ فِی یوْمِکُمْ هَذَا اِذَا وَرَدْتُمْ عَلَی حَوْضِی وَمَا ذَا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَینِ مِنْ بَعْدِی فَانْظُرُوا کَیفَ تَکُونُونَ خَلَفْتُمُونِی فِیهِمَا حِینَ تَلْقَوْنِی. قَالُوا: وَمَا هَذَانِ الثَّقَلَانِ یا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: اَمَّا الثَّقَلُ الْاَکْبَرُ فَکِتَابُ اللَّهِعَزَّ وَجَلَّ سَبَبٌ مَمْدُودٌ مِنَ اللَّهِ وَمِنِّی فِی اَیدِیکُمْ طَرَفُهُ بِیدِ اللَّهِ وَالطَّرَفُ الْآخَرُ بِاَیدِیکُمْ فِیهِ عِلْمُ مَا مَضَی وَمَا بَقِی اِلَی اَنْ تَقُومَ السَّاعَةُوَاَمَّا الثَّقَلُ الْاَصْغَرُ فَهُوَ حَلِیفُ الْقُرْآنِ وَهُوَ عَلِی
بْنُ اَبِی طَالِبٍ وَعِتْرَتُهُ (علیهمالسّلام) وَاِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ. قَالَ مَعْرُوفُ
بْنُ خَرَّبُوذَ: فَعَرَضْتُ هَذَا الْکَلَامَ عَلَی اَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) فَقَالَ: صَدَقَ اَبُو الطُّفَیلِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْکَلَامُ وَجَدْنَاهُ فِی کِتَابِ عَلِی (علیهالسّلام) وَعَرَفْنَاهُ.
فرمود: آگاه باشید که هرکس که من مولای او هستم، علی مولای اوست و او این شخص است، سپس دست علی (امیرالمومنین (علیهالسّلام)) را گرفت و آن را با دست خود بالا برد تا اینکه زیر بغل هر دو آشکار شد؛ سپس فرمود: خدایا دوست بدار هرکس را که او را دوست بدارد و دشمن بدار هرکس را که او را دشمن بدارد و یاری کن به هرکس که او را یاری کند و خوار کن هرکس را که او را خوار سازد؛ آگاه باشید که من پیشتاز شما (در مرگ) هستم و شما در حوض (کوثر) بر من وارد خواهید شد، حوض من، فردا وسعتی مانند وسعت میان
بصره و
صنعا خواهد داشت، در آن پیالههایی از
نقره به تعداد ستارگان آسمان است، آگاه باشید، فردا که وارد حوض من شدید، از شما میپرسم درباره آنچه از شما
گواهی گرفتم چه رفتاری کردید و بعد از من با «دو چیز گرانبها» چه کردید؟ وقتی با من ملاقات نمودید، به من نظر بدهید که چگونه پس از من با آنها رفتار کردید؟
گفتند: یا رسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این دو چیز گرانبها چیست؟ فرمود: چیز گرانبهای بزرگتر،
کتاب خداوند است که واسطهای است امتداد یافته از خدا و من در دستان شما، که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگرش در دست شماست، دانش گذشته و آینده تا
روز قیامت در آن است، و اما چیز گرانبهای کوچک که ملازم قرآن است، آن
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) و
عترت او هستند و این دو
امانت از هم جدا نشوند تا وقتی که در حوض (کوثر) بر من وارد شوند.
معروف بن خربوذ میگوید: این سخن را بر
امام باقر (علیهالسّلام) عرضه کردم، فرمود:
ابوالطفیل راست گفته، خدا رحمتش کند و ما آن را در کتاب علی (علیهالسّلام) چنین یافتیم و شناختیم.
از مفاد حدیث ثقلین نکات متعددی به دست میآید که اجمالا میتوان بیان کرد که جایگاه اهلبیت و جدا نشدن آنها از قرآن و
حجیت سیره و گفتار و تقریر آنها از جمله آن میباشد و در قسمت سوال دوم با تفصیل بیشتری به آن پرداخته خواهد شد.
در روایتی که از امام صادق (علیهالسّلام) در کتاب شریف
کافی بیان شده است، تصریح شده است که کلام امام صادق (علیهالسّلام) همان کلام امام باقر (علیهالسّلام) و همان کلام ائمه قبلی تا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد.
عَلِی
بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ
بْنِ زِیادٍ عَنْ اَحْمَدَ
بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ
بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ هِشَامِ
بْنِ سَالِمٍ وَ حَمَّادِ
بْنِ عُثْمَانَ وَ غَیرِهِ قَالُوا سَمِعْنَا اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) یقُولُ حَدِیثِی حَدِیثُ اَبِی وَ حَدِیثُ اَبِی حَدِیثُ جَدِّی وَ حَدِیثُ جَدِّی حَدِیثُ الْحُسَینِ وَ حَدِیثُ الْحُسَینِ حَدِیثُ الْحَسَنِ وَ حَدِیثُ الْحَسَنِ حَدِیثُ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ حَدِیثُ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ صوَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
حماد بن عثمان و عدهای دیگر از امام صادق (علیهالسّلام) روایت میکنند که امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: روایتی که من نقل میکنم، روایت پدرم است و روایت پدرم، روایت جد من است و روایت جد من، روایت
امام حسین (علیهالسّلام) است و روایت امام حسین (علیهالسّلام)، روایت امام حسن (علیهالسّلام) است و روایت امام حسن، روایت امام علی (علیهالسّلام) است، روایت امیرالمومنین، روایت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد و روایت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فرموده خداوند متعال است.
مرحوم
علامه محمدتقی مجلسی سند این روایت را
صحیح میداند و میفرماید: و فی القوی کالصحیح، عن هشام
بن سالم و حماد
بن عثمان و غیره قالوا: سمعنا ابا عبدالله (علیهالسّلام) یقول: حدیثی حدیث ابی، و حدیث ابی حدیث جدی، و حدیث جدی حدیث الحسین، و حدیث الحسین حدیث الحسن، و حدیث الحسن حدیث امیر المؤمنین.
در روایتی قوی که مانند روایت صحیح است، هشام
بن سالم و حماد
بن عثمان و عدهای دیگر، گفتهاند: از امام صادق (علیهالسّلام) شنیدیم که ایشان فرمودند حدیث من، حدیث پدرم است و ...
تبعیت از تمام ائمه (علیهمالسّلام) لازم است و ائمه (علیهمالسّلام)، همگی از جهت راهنمایی دینی مثل یکدیگر هستند، و عدم تبعیت از یکی از آنها، خروج از
تشیع، و تبعیت کامل از یکی از آنها به معنی تبعیت از تمام آنها است.
با مراجعه به تاریخ و شرایطی که در زمان
امام صادق (علیهالسّلام) حکمفرما بوده است، مشخص میشود که عواملی در عهد امام صادق (علیهالسّلام) وجود داشته است که در زمان امامان دیگر وجود نداشته است و سبب شده است میزان فعالیتهای امام صادق (علیهالسّلام) به گونه وسیعتری رقم بخورد که این موارد نقش بهسزایی در
شهرت شیعه با عنوان «جعفری» داشتند که به مواردی از آنها اشاره میشود.
عواملی مانند تعداد جنگها در زمان امیرمؤمنان و امام حسن (علیهماالسلام) و میزان خفقان در عهد امام حسین و
امام سجاد (علیهالسّلام) کمتر به ائمه اجازه فعالیت و تربیت شاگرد و انتقال معارف ولایی را داد؛ در زمان
امام باقر (علیهالسّلام) تزلزل سیاسی عاملی برای کاهش اختناق بر شیعیان و اهلبیت (علیهمالسّلام) بود، در زمان امام صادق (علیهالسّلام) با هرج و مرج ایجاد شده بهواسطه درگیری بین پادشاهان
اموی و
عباسی و روی کار آمدن ۵ حاکم در زمان کوتاه و ظهور عباسیان با شعار «الرضا من آل محمد»، این آشفتگی شکل وسیعتری به خود گرفت و سبب شد ابتکار عمل بیشتری در اختیار امام صادق (علیهالسّلام) قرار گیرد و با توجه به زمان طولانیتری که ایشان برای امامت جامعه در اختیار داشتند و نوع اوضاع و شرائط خاص فرهنگی در آن عصر، بیشترین روایات به مسلمانان و تشنگان معرفت و وحی منتقل شود که این شرائط و این نوع فعالیت در زمان امامان دیگر وجود نداشت؛ (برای اطلاع بیشتر از اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان و عوامل موجود که سبب شد امام صادق (علیهالسّلام) در آن عهد ابتکار بیشتری در اختیار داشته باشند، به این آدرس مراجعه فرمایید:
)
از عوامل دیگری که میتوان بهعنوان وجه تفاوت دوران امامت امام صادق (علیهالسّلام) با امامان قبلی اشاره کرد که خود نقش مهمی در شهرت شیعه با عنوان جعفری داشت، وضعیت حساس فکری و علمی و اعتقادی جامعه و ظهور مکاتب انحرافی وتهدید جدی اعتقادی جامعه بود، از جمله این موارد میتوان به ظهور وگسترش فعالیت جریانهای
زندیق و
ملحد مانند جریانهای
ابوشاکر دیصانی و
ابن ابیالعوجاء و مناظرات امام صادق (علیهالسّلام) و شاگردان ایشان با این دسته ملحد و گسترش جریانهای درون دینی نظیر
معتزله و
اشاعره و پاسخ به آنها و مناظرات با آنها و بیان مطلب حق و راه صواب، اشاره نمود که بیان قواعدی نظیر
قاعده لاجبر ولا تفویض بل امر بین الامرین» و همچنین مبارزه با افکار غالیان و
مناظره با آنان و توصیههای لازم به شاگردان برای عدم تاثیر پذیری از این جریانات، از این قبیل است، این وضعیت سبب شد که جبهه و دستهای تحت عنوان «جعفری» که منتسب به امام صادق (علیهالسّلام) بودند در برابر دسته ملحدین و منحرفین، شهرت زیادی پیدا کنند و این عنوان (جعفری) ظهور بسیار گسترده و بارزی در میان مسلمین پیدا کند و بهعنوان نماینده تفکر شیعه و مکتب اهلبیت در جامعه، به گستردهترین صورت نمود پیدا کند.
فعالیت امام صادق (علیهالسّلام) در دو محور عمده در آن زمان پیگیری شد که یکی معرفی منحرفین و عوامل ضلالت به جامعه و معرفی افکار پلید آنان بود و دیگری تربیت شاگردان بارز و کار آزموده و متخصص در علوم مختلف بود که بتوانند به مقابله با جریان ضلالت بپردازند که به صورت مختصر به آنها اشاره میشود.
امام همواره جامعه را از خطرات جریانهای التقاطی برحذر میداشتند که بهعنوان نمونه
مفضل در مورد غلو کنندگان چنین روایت میکند:
حَمْدَوَیهِ وَ اِبْرَاهِیمُ، قَالا حَدَّثَنَا الْعُبَیدِی، عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیرٍ، عَنِ الْمُفَضَّلِ
بْنِ مَزْیدٍ، قَالَ:، قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) وَ ذَکَرَ اَصْحَابَ اَبِی الْخَطَّابِ وَ الْغُلَاةَ، فَقَالَ لِی: یا مُفَضَّلُ لَا تُقَاعِدُوهُمْ وَ لَا تُؤَاکِلُوهُمْ وَ لَا تُشَارِبُوهُمْ وَ لَا تُصَافِحُوهُمْ وَ لَا تُوَارِثُوهُمْ.
مفضل میگوید: امام صادق (علیهالسّلام) نام
ابن خطاب و تعدادی از
غلات را ذکر کردند و به من فرمودند: ای مفضل با آنها نشست و برخواست نکن و با آنها چیزی نخور و به آنها دست نده و با آنها داد و ستد علمی نداشته باش.
با توجه به گسترش فرقهها و افکار انحرافی و شیوع افکار آنها در زمان امام صادق (علیهالسّلام)، ایشان با برگزاری کرسی
تدریس بزرگ برای شاگردان و تربیت شاگردان زبده مانند
هشام بن حکم و
مومن الطاق و
ابان تغلب، مکتب عظیم و قدرتمندی را در برابر این مکاتب پایهریزی کردند و شاگردان و دوستداران و تابعین ایشان به جعفری معروف شدند، زیرا جبهه امام جعفرصادق (علیهالسّلام) در برابر بقیه مکاتب تلقی میشد و مردم هم به این نام آنها را میشناختند و خود این شاگردان نقش بهسزایی در شهرت عنوان «جعفری» داشتند؛ (پیرامون صفبندی بین شیعیان و مکاتب انحرافی و نقش شاگردان امام صادق (علیهالسّلام) در این رویارویی و نتایج این مساله، میتوانید به این نشانی مراجعه فرمایید:
)
بنابراین شیعه در لغت به معنای یار، هوادار و تابع میباشد و در اصطلاح به معنای پیروان امامت و خلافت امیرالمومنین (علیهالسّلام) و فرزندان آنها میباشد؛ در این میان منابع روایی نیز به وضوح بازگو میکند که ائمه به منزله نور واحد میباشند و در راه رساندن تعالیم الهی، وظیفه واحدی را دنبال میکنند؛ در این میان به علت شرائط خاصی که در زمان امام صادق (علیهالسّلام) حکمفرما بوده است تعالیم بیشتری به
جهان اسلام انتقال یافته است و به تبع شیعه با عنوان جعفری شهرت بیشتری یافته است ولی همانطور که به آن پرداخته شد، این به معنای تفاوت راه و هدف و دو نوع تشیع نمیباشد و همه امامان واجب الاطاعت میباشند و یک مسیر را دنبال میکنند.
شبهه دومی که در ابتدا مطرح شده این بود که «کارکردهای امروز تحت نام تشیع هیچ ربطی به اهلبیت ندارد و اهلبیت آینه منهج بودهاند و به طور خلاصه، مطالبی ما از اهلبیت بیان میکنیم، هیچ ارتباطی با اهلبیت ندارد».
اما در پاسخ به این شبهه باید گفت امامان معصوم (علیهمالسّلام) یعنی همان حجتهای الهی بر مردم، به برکت ارتباط با منبع فیض الهی سفره بزرگی برای بهرهمندی همه مسلمین، اعم از
شیعه و
سنی گستردهاند و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایاتی همچون ثقلین، بهرهمندی از این خوان با برکت را بر همگان
واجب گردانیده است و تنها
راه سعادت را در پیروی از قرآن و اهلبیت (علیهمالسّلام) منحصر نموده است؛ در این میان، تنها شیعه از این
نعمت و فرصت ویژه، بهره برده است و در هر سه حوزه
عقائد،
اخلاق و
احکام، برنامه و راه سعادت را از اهلبیت دریافت کرده است، گفتار بزرگان عامه، شاهد براستفاده و انتساب شیعه به اهلبیت (علیهمالسّلام) میباشد.
مسلمانان برای ترسیم راه سعادت، نیاز به منبعی مطمئن و کامل هستند تا به برکت بهرهمندی از آن، عاقبت و آینده روشنی را برای خود، چه در
دنیا و چه در
آخرت رقم بزنند؛ قرآن و روایات به روشنی بیان میکند که اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در کنار قرآن عهدهدار این مسئولیت میباشند و به خوبی این دغدغه و این هدف عالی
بشر که همان تامین سعادت میباشد را محقق خواهند کرد، از مواردی که به وضوح به ارتباط بین دو منبع الهی (قرآن و اهلبیت (علیهمالسّلام) ) میپردازد و کارکرد این دو عامل را به خوبی بیان میکند، حدیث ثقلین میباشد.
در بخش قبلی این نوشتار، حدیث ثقلین از برخی منابع معتبر شیعه بیان شد و به طور اجمال پیام حدیث ثقلین بیان شد در این قسمت به این حدیث، با توجه به منابع اهل سنت میپردازیم و آثار و پیامهای آن به تفصیل، بیان میشود.
ابن کثیر دمشقی از شاگردان
ابن تیمیه،
حدیث ثقلین را از زبان
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیان کرده است و تمسک به قرآن و اهلبیت را، راه دوری از گمراهی ذکر کرده است.
و قد ثبت فی الصحیحانّ رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال فی خطبته بغدیر خم «انّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه وعترتی و انّهما لمیفترقا حتّی یردا علی الحوض.
در
روایت صحیح آمده است که رسول خدا در
خطبه غدیرخم فرمود: من در بین شما دو چیز گرانبها میگذارم: کتاب خدا و اهلبیت من؛ این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار
حوض کوثر بر من وارد شوند.
البانی از بزرگترین علمای رجالی
وهابی این روایت را صحیح میداند: لکن الحدیث صحیح، فان له شاهدا من حدیث زید
بن ارقم... و اسناده صحیح، رجاله رجال الصحیح.
این حدیث صحیح است و شاهد آن حدیث
زید بن ارقم است ... و سندهای آن روایت صحیح است و راویان آن، از روایان کتاب
صحیح بخاری هستند.
این روایت، برنامه دوری از
گمراهی و نیل به سعادت را در سایه پیروی از قرآن و
اهلبیت (علیهمالسّلام) در کنار هم، بیان میکند و در ضمن مفاد خود، پیامها و نکات مهمی را که مورد نیاز هر انسانی برای سعادت و رستگاری است، ذکر میکند که به شرح زیر میباشد:
۱.
قرآن کریم قانون مدون و قطعی
اسلام و اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مجریان این قانون هستند.
۲. قانون و مجری مکمل یکدیگر هستند و هرکدام بدون دیگری نمیتواند کاری از پیش ببرد.
۳. عدم گمراهی با تمسک به این دو چیز گرانبها، میسر است و تا قیامت مردم فقط با تمسک به آن دو، به سوی
صراط مستقیم الهی هدایت شوند.
۴. اطاعت مطلق از هر دوی آنها، بهیک اندازه واجب است، کسی نمیتواند ادعا کند که با اطاعت از قرآن، نیازی به
اطاعت از «اهلبیت» نیست.
۵. این دو تا قیام قیامت از یکدیگر جدا نخواهند شد و با این جمله
عصمت مطلق «اهلبیت» ثابت میشود؛ زیرا اگر اهلبیت معصوم نباشند و از آنها خطایی سر بزند، در همان لحظه از قرآن فاصله گرفتهاند و این بر خلاف سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
۶. تاکید بر عدم جدائی قرآن از اهلبیت تا ورود بر حوض کوثر، از یک طرف جاودانه بودن قرآن را تا قیام قیامت ثابت میکند و از طرف دیگر بر همگان گوشزد میکند که باید تا قیامت شخصی از اهلبیت در کنار قرآن باشد.
۷. همانطوری که قرآن کریم ««تِبْیاناً لِکُلِّ شَیء= بیان کننده هر چیزی» است، «اهلبیت» نیز باید اینگونه باشند؛ زیرا کسی که همیشه با قرآن است، از تمام حقایق قرآن نیز باخبر است؛ پس او نیز باید «تبیانا لکل شیء» باشد. بنابراین
علم غیب اهلبیت نیز ثابت میشود.
۸. مراد از «اهلبیتی»، نمیتواند
همسران پیامبر باشند؛ زیرا در این روایت رسول خدا از جمله «وَاِنَّهُمَا لَنْ یتَفَرَّقَا حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ» استفاده کرده است. واضح است که زنان امهات المؤمنین همگی از دنیا رفتهاند و کسی از آنان باقی نمانده است تا قرآن را تا قیامت همراهی نماید. از طرف دیگر عملکرد برخی از آنها با قرآن درتضاد بوده است؛ مثل
جنگ جمل و کشته شدن بیش از بیست هزار نفر در این جنگ.
۹. مکتب تشیع با مدنظر قرار دادن حدیث ثقلین که مورد تائید شیعه و سنی میباشد، بهسراغ قرآن رفته و در کنار آن با بهره گرفتن از کلام گهربار امامان معصوم (علیهمالسّلام) (امیرمؤمنان تا
امام زمان (علیهالسّلام)) که بخش جدایی ناپذیر از قرآن بهحساب میآیند، میراث فاخری را برای خود مهیا کرده است و با توجه به آن، برنامه کامل و مدونی در هر قسمت (اعتقادات، احکام، اخلاق) برای شیعیان و سایر حقیقت جویان فراهم کرده است و به صورتی است که شیعیان و مسلمانان دیگر در هرکدام از این حوزهها با بهرهگیری از آن آثار موجود، به همان سعادت و نجات که آرزوی
بشر است، دست یابند.
اهلبیت (علیهمالسّلام) غیر شیعیان را نیز از علوم خود بیبهره نگذاشتهاند چنانچه مراجعه بهتاریخ از شاگردی علمای اهل تسنن در محضر اهلبیت (علیهمالسّلام)، حکایت میکند؛ این مساله به قدری مشهور است که حتی فردی همچون ابن تیمیه حَرانی، علیرغم عنادی که با تشیع و فضائل اهلبیت (علیهمالسّلام) دارد، آن را ذکر کرده است. وی در این زمینه چنین مینویسد: وان قالوا بل کانوا یبینون ذلک لخواصهم دون هؤلاء الائمة قیل اولا هذا کذب علیهم فان جعفر
بن محمد لم یجیء بعد مثله وقد اخذ العلم عنه هؤلاء الائمة کما لک وابن عیینة وشعبة والثوری وابن جریج ویحیی
بن سعید وامثالهم من العلماء المشاهیر الاعیان.
اگر عدهای گفتند که اهلبیت (علیهمالسّلام) علوم و اسرار خود را برای خواص بیان میکردهاند و برای امامان اهل سنت بیان نمیکردند، گفته میشود که این مطلب
دروغ است زیرا علمای بزرگ اهل سنت مانند:
مالک،
ابن عیینه،
شعبه،
ابن جریج،
ثوری و
یحیی بن سعید، و سایر علمای مشهور و بزرگ، از جعفر
بن محمد (امام صادق (علیهالسّلام)) که بعد از او، همانندش نیامده است، کسب علم نمودهاند.
این گفتار ابن تیمیه بیان میکند که اهلبیت (علیهمالسّلام) علاوه بر اینکه نقش بیان معارف و بیان کننده راه صواب برای پیروان خود را انجام دادهاند، برای پیروان سایر پیروان فرق اسلامی نیز همین نقش را ایفا کردهاند و بزرگان
صحابه و
تابعین و اتباع تابعین، شاگردی مکتب آنها را کردهاند
نکته حائز اهمیت این است که در میان تمامی
مذاهب اسلامی تنها شیعیان دوازده امامی بهطور
مطلق از اهلبیت (علیهمالسّلام) پیروی نمودهاند اما با این وجود برخی شیعیان را به عدم پیروی از اهلبیت (علیهمالسّلام) متهم میکنند در حالی که شیعیان نه تنها در امور دینی از امامان دوازدهگانه
تبعیت میکنند بلکه آنان را امامان الهی و
معصوم و واجب الاطاعت میدانند چنانچه علاوه بر برخی علمای اهل سنت، حتی علمای بزرگ وهابی نیز به این مساله اعتراف کردهاند.
البانی یکی از بزرگترین عالمان وهابی، در کتاب «
الفتاوی المهمه» به تبعیت شیعیان از قرآن و اهلبیت (علیهمالسّلام) تصریح میکند: یکفی عندنا القران و السنه و یکفی عندهم القرآن و اهلبیت.
[
برای رسیدن به
سعادت]
نزد ما، قرآن و
سنت کفایت میکند، اما
[
برای رسیدن به سعادت
]
نزد شیعیان، قرآن و اهلبیت کافی است.
شیخ امین ابن صالح هران، در خاتمه کتاب «
فقه الال» که در آن میزان توجه شیعه و اهل تسنن را به فقه اهلبیت (علیهمالسّلام) بررسی میکند، تصریح میکند که فقه شیعه تماما برگرفته از کلام اهلبیت (علیهمالسّلام) است و خلاف این نظریه، باطل است: الخاتمه: من خلال العرض السابق للمسائل و الذی ما سیق الا الباحثین و المنصفین یجد المنصف و یلمس المجرد من الفریقین بطلان دعویین و سقوط تهمتین: ... انتحال الشیعه لفقه الال رضواناللهعلیهم،
خاتمه: از خلال تحقیقات گذشته پیرامون این مسائل، آنچه برای محققان و انسانهای منصف آشکار میشود این است که انسان باانصاف که از هیچیک دستههای شیعه و سنی نمیباشد در مییابد که این دو ادعا و دو تهمت نسبت به شیعه باطل است: (یکی از این دروغها)
در قسمت دیگر همین کتاب، نیز دلیل ادعای خود پیرامون رفع تهمت از شیعه در مورد عدم اتصال و ارتباط با اهلبیت (علیهمالسّلام) در زمینه فقهی را بیان کرده است: فیتخلص من ما سبق: رجحان القول ببرائة الجعفریه من تهمه الانتحال و غلبه الظن بانتهاء فقهمم الی الال، لوجود المقتضی لذلک و هو شهادة کتبنا و انتفاء المانع و هو المعارض الراجح،
قول به مبرا بودن شیعه از
تهمت اینکه خود را به فقه اهلبیت (علیهمالسّلام) به دروغ متصل میکند، رجحان دارد، و اطمینان حاصل میشود که فقه آنها به اهلبیت منتهی میشود، زیرا که مقتضی برای این نظریه وجود دارد و آن شهادت کتابهای ما به این مساله است و از طرفی مانعی نیز در برابر این گفتار وجود ندارد زیرا که معارضی که برتری بر این نظریه داشته باشد، وجود ندارد. بنابراین راه و روش شیعیان در طول تاریخ پیروی از اهلبیت (علیهمالسّلام) بوده و میباشد و این مساله به قدری آشکار است که حتی علمای وهابی را نیز وادار به اعتراف نمود.
بنابراین شیعه در لغت به معنای یار، هوادار و تابع میباشد و در اصطلاح به معنای پیروان امامت و خلافت امیرالمومنین (علیهالسّلام) و فرزندان آنها میباشد؛ در این میان منابع روایی نیز به وضوح بازگو میکند که ائمه به منزله نور واحد میباشند و در راه رساندن تعالیم الهی، وظیفه واحدی را دنبال میکنند؛ در این میان به علت شرائط خاصی که در زمان امام صادق (علیهالسّلام) حکمفرما بوده است تعالیم بیشتری به
جهان اسلام انتقال یافته است و به تبع شیعه با عنوان جعفری شهرت بیشتری یافته است ولی همانطور که به آن پرداخته شد، این به معنای تفاوت راه و هدف و دو نوع تشیع نمیباشد و همه امامان واجب الاطاعت میباشند و یک مسیر را دنبال میکنند.
دغدغه همیشگی انسان اتخاذ راهی برای دوری از
گمراهی و
ضلالت و اتخاذ روشی برای نیل به سعادت میباشد،
حدیث ثقلین بهعنوان یکی از معتبرترین احادیث در این زمینه، به روشنی عهدهدار بیان این راه میباشد؛ شیعه نیز حتی به اعتراف برخی از عالمان وهابی، راه دوری از ضلالت و گمراهی را در عمل به قرآن و تعالیم عترت و در یک کلام عمل به حدیث ثقلین میداند و شیعه به مدد بهره بردن از این دو ثقل بزرگ، در همه قسمتها برنامه کامل و مدونی را برای خود مهیا کرده است و اتصال و ارتباط کاملی را بین خود و اهلبیت (علیهمالسّلام) پدید آورده است.
موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)، برگرفته از مقاله «آیا تشیع جعفری با تشیع علوی متفاوت است؟».