تفاخر در سیره نبوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از اوصاف زشت و ناپسندی که در
سیره و قول
نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن به زشتی یاد شده،
فخر فروشی و افتخار به حسب و
نسب خویش است. این
صفت زشت و نکوهیده از عوامل بسیار مخرب در روابط ایمانی بوده و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن به عنوان آفت بزرگی خاندان یاد کردهاند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی به
رسالت برگزیده شد که جامعه عرب آن روز در
فساد و
تباهی دست و پا میزد و سایه شوم
جهالت،
تعصب، فساد و
تفاخر به نسب و قبیله، بر سرتاسر
جزیرةالعرب سایه افکنده بود. تفاخر و خود برتربینی در میان اعراب جاهلی اصلی خدشهناپذیر به حساب آمده بسیاری از جنگها و نزاعهای جاهلی را موجب شده بود. جنگهای جاهلی گرچه به لحاظ شدت و اهمیت متفاوت بودند؛ اما همگی دارای ویژگی مشابهی بودند و آن دمیدن روح فخر و
انتقام در کالبد
قبیله بود. آنان به پیروزیها تفاخر و به گاه شکست مترصد
انتقام بودند.این بخش از مقاله برگرفتهای است از کتب مختلف ایام العرب، الکامل، عقد الفرید و.... غالب اوصاف و خصال پسندیدهشان نیز ریشه در احساس تفاخر و
برتریجویی داشت؛ آنان
شجاعت به خرج میدادند و بخشش میکردند تا به سبب این کار
ستایش شوند و بر سایر رؤسا و بزرگان
جامعه افتخار کنند.
در این میان قبیله
قریش در تفاخر، گوی سبقت از هم قطاران جاهلی خود ربوده بود. از زمانیکه خداوند لشکر
ابرهه را تار و مار کرده بود، مقام
کعبه و قریش بیش از پیش در انظار عرب بالا رفته بود، از اینرو قریش رفته رفته شروع به
بدعتگزاری کرده و انجام برخی مراسم
حج مثل
وقوف در
عرفه را با اینکه میدانستند که از مشاعر دین
ابراهیم (علیهالسّلام) است، را ترک کرده وقوف در آن را برای سایر اعراب، فرض کردند؛ آنان میگفتند: «ما فرزندان ابراهیم هستیم و اهل
حرم و خادمان کعبه و ساکنین آن؛ برای ما سزاوار نیست که از حرم خارج شویم و غیر حرم را به مانند حرم بزرگ بشماریم، چرا که این کار از حرمت و شانمان در نزد عرب میکاهد.»
تفاخر به کثرت نفرات و جمعیت و اموال و
ثروت در میان اعراب جاهلی به جایی رسیده بود که جهت مفاخره بر دیگر قبایل و بالا بردن آمار نفرات قبیله، به
گورستان میرفتند و قبور مردگان را میشمردند.
وضع همچنان بر این منوال بود تا اینکه با
بعثت نبیخاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
رسالت نهال
اسلام در بین مردم پرتعصب و فخرفروش این سرزمین به ثمر رسید.
پیامبر گرامیاسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در طول ایام رسالتش، پیوسته با احساس تفاخر و برتریجوییهای مردم به
مبارزه برخاسته سرانجام موفق شدند در سایه تعالیم ناب الهی، بسیاری از دشمنیها و ستیزهجوییهایی را که در گذشته ریشه در تفاخرهای بیاساس قبیلهای داشت، خاتمه داده آن را به
اخوت و
برادری مبدل نماید.
این اقدام بزرگ چیزی نبود که از انظار دشمنان اسلام مخفی بماند، از اینرو کوشیدند برای
تفرقه در صفوف مسلمانان از آن به عنوان حربهای کارآمد بهره گیرند. نقل شده «روزی عدهای از
اوسیان و
خزرجیان در نقطهای گرد آمده مشغول گفتگو بودند
وحدت و یگانگی این گروه که دیروز دشمن خونآشام یکدیگر بودند،
شاس بن قیس ـ از سران کینهتوز
یهود ـ را سخت متاثر کرد، فوراً به جوانی یهودی که همراه او بود اشاره کرد که میان آنها رفته از جنگهای صد و بیست سالهی اوسیان و خزرجیان، سخن به میان آورد. آن جوان، خاطرات گذشته را چنان تشریح کرد که نزاع و تفاخر میان دو دسته مسلمان اوس و خزرج آغاز گردید؛ نزدیک بود آتش جنگ میان آنان شعلهور شود که خبر به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید، پس فوراً با گروهی از یاران، خود را بدانها رسانید و فرمود: «ای گروه مسلمانان خدا را در نظر بیاورید آیا دوباره به یاد دوران جاهلیت افتادهاید؟ در صورتی که من در میان شما هستم و پس از آنکه
خداوند شما را به اسلام راهنمایی فرمود و بدان گرامیداشت و به وسیله آن عادات جاهلیت را از شما دور نمود و از
کفر نجاتتان داد و میان شما اتحاد و اتفاق ایجاد کرد». سخنان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنان را به خود آورد از اینرو گریان شده، همدیگر را در آغوش کشیدند و از درگاه خداوند
طلب مغفرت کردند.»
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با آنکه خود از نظر حسب و نسب شریفترین مردم به حساب میآمد؛ اما هیچ گاه شنیده نشد که نسبت به این امور بر دیگر مردم تفاخر ورزد، نه تنها افتخار نکرد، بلکه در بیان و رفتار خود نیز به گونهای عمل میکرد که در اذهان مردم مفاخره و برتریجویی تداعی نگردد.
علی (علیهالسّلام) در این باره میفرمایند: «هر گاه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
فضیلتی را از خود یاد میکردند، میفرمودند: قصدم تفاخر و فخر فروشی نیست.»
نقل شده در
جنگ احد جوانی ایرانی در میان لشکر مسلمانان بود؛ این جوان پس از وارد آوردن ضربتی بر یکی از دشمنان، از روی
غرور گفت: «این ضربت را از من تحویل بگیر که من جوانی ایرانی هستم.» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از شنیدن این سخن، فوراً آن جوان را خواسته به او فرمودند: «چرا نگفتی من جوانی انصاری هستم؟ چرا به چیزی که به
آیین و مسلک است، افتخار نکردی و پای تفاخر و
نژاد را به میان کشیدی؟»
همچنین روایت شده مردی نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و گفت: «یا رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من فلانم پسر فلانی» و سپس از سر تفاخر و برتریجویی تا نه تن از پدران خود را برشمرد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آن مرد فرمود: «بدان که تو دهمین آنانی در
دوزخ.»
همچنین در برخی از منابع
روایت شده است که «روزی
عایشه و
حفصه ـ همسران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ـ به
صفیه دختر
حیی بن اخطب -همسر دیگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ـ تفاخر کرده خود را به واسطه پیوند نسبیشان با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برتر از او شمردند؛ آنان
صفیه را مورد سرزنش قرار داده او را دختر یهودیه خواندند. پس صفیه به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شکایت برد و در حالی که
گریه میکرد، بر نبی خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شد؛
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از او علت گریهاش را پرسید؛ او گفت: عایشه و حفصه به او
دشنام داده او را از روی
تحقیر یهودیه خواندهاند؛ حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او فرمود: چرا به آنها نگفتی که پدرم
هارون است و عمویم
موسی و شوهرم محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است؟»
این واقعه موجب شد که آیه ۱۱
سوره حجرات نازل شود.
در حالی که در جامعه عرب آن روز بزرگترین افتخار برای یک نفر این بود که شاخهای از یک قبیله سرشناس مانند قریش باشد، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای برانداختن این اصل موهوم، و جهت در هم کوبیدن افتخارات بیاساس و جاهلی عرب، در روز
فتح مکه، ضمن سخنانی، خطاب به
مردم مکه چنین فرمودند: «ایها الناس ان الله قد اذهب عنکم نخوة الجاهلیه و تفاخرها بآبائها الا انکم من آدم من طین الا ان خیرکم عندالله و اکرمکم علیه الیوم اتقاکم؛ ای مردم؛ خداوند در پرتو
اسلام،
نخوت جاهلیت و نازیدن به پدران و خاندانهای جاهلی را از شما زدود. ای مردم؛ شما از
آدم (علیهالسّلام) هستید و او نیز از گل آفریده شده است، بدانید که امروز بهترین شما نزد خداوند و گرامیترین شما در پیشگاه او
پرهیزگارترین و فرمانبردارترین شما از اوست؛» سپس ایشان برای اینکه به جهانیان برساند که ملاک
شخصیت و برتری تنها
تقوی و پرهیزگاری است.
در فرازی دیگر از سخنان خود چنین فرمودند: «انما الناس رجلان: مؤمن تقی کریم علی الله و فاجر شقی هیّن علی الله؛ مردم در پیشگاه خداوند بر دو دستهاند: دستهای پرهیزگار که در پیشگاه خداوند گرامیمیباشند و گروهی
متجاوز و گناهکار که در نزد خداوند
ذلیل و خوارند.»
آنگاه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای برانداختن نخوت
عرب که عرب بودن و انتساب به این نژاد را یکی از مفاخر بزرگ خود میشمردند، در ادامه سخنان خویش، خطاب به مردم مکه چنین فرمودند: «الا ان العربیه لیست باب والد و لکنها لسان ناطق فمن قصر عمله لم یبلغ به حسبه؛ ای مردم؛ بدانید که عربیت به پدری نیست که شما را به دنیا آورده، بلکه آن تنها زبانی است که با آن سخن گفته میشود، پس هر کس در عمل کوتاهی کند، شرافت خانوادگیاش او را به خشنودی خداوند نمیرساند.»
سپس ایشان برای تحکیم
مساوات بین انسانها فرمود: «ان الناس من عهد آدم الی یومنا هذا مثل اسنان المشط لا
فضل للعربی علی العجمیو لا للاحمر علی الاسود الا بتقوی؛ همه مردم از روزگار گذشته تا حال به مانند
دانههای شانه برابرند و عرب بر
عجم و سرخ بر سیاه برتری ندارد.»
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سیره پیامبر اکرم(ص) در برخورد با رذایل اخلاقی(تفاخر، آزار)» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۱