تعصب مشرکان (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بر اساس
آیات قرآن کریم استکبار و
تعصب منشا بدبختی
مشرکان متعصب
مکه بوده است.
مشرکان جزیرة العرب، مردمی متعصب:
•«فانما یسرنـه بلسانک لتبشر به المتقین وتنذر به قومـا لدا و کم اهلکنا قبلهم من قرن هل تحس منهم من احد او تسمع لهم رکزا::پس جز این نیست كه این (
قرآن) را (به واسطه تنظیم آن در ملأ اعلى به
زبان عربی ) به زبان تو آسان كردیم تا پرهیزكاران را
بشارت دهى و دشمنانى ستیزه جو را بیم رسانىو چه بسیار از مردم زمانها كه پیش از آنان هلاك كردیم، آیا هیچ یك از آنها را احساس مىكنى، یا از آنها صدایى مىشنوى؟.»
این آیه شریفه، مایه
تسکین و دلدارى
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله است و تلویحاً به او نوید مىدهد كه دشمنان
لجوج تو به زودى نابود خواهند شد؛ چنان كه بسیارى از حقّ ستیزان در گذشته به
هلاکت رسیدند." لد" (با ضم لام و تشدید دال) جمع" الد" (بر وزن عدد) به معنى دشمنى است كه خصومت شدید دارد، و به كسانى گفته مىشود كه در دشمنى كردن متعصب، لجوج و بى منطقند. آیه به عنوان دلدارى به پیامبر ص و مؤمنان و نیز به عنوان تهدید و هشدار به همه دشمنان عنود و لجوج مىگوید:" چه بسیار اقوام بىایمان و گنهكارى را كه قبل از اینها هلاك و نابود كردیم آن چنان محو و نابود شدند كه اثرى از آنها باقى نماند، آیا تو اى پیامبر! احدى از آنها را احساس مىكنى؟ یا كمترین صدایى از آنان مىشنوى"؟ (وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزاً)." ركز" به معنى صداى آهسته است، و به چیزهایى كه در زیر زمین پنهان مى كنند" ركاز" گفته مىشود، یعنى این اقوام ستمگر و دشمنان سرسخت حق و حقیقت آن چنان درهم كوبیده شدند كه حتى صداى آهسته اى از آنان به گوش نمىرسد.
در بسیارى از كتب
حدیث و
تفسیر اهل تسنن (علاوه بر
شیعه) روایات متعددى در
شان نزول آیه (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا) از پیامبر اكرم ص نقل شده است كه نشان مى دهد نخستین بار این آیه در مورد
علی ع نازل گردیده است، از جمله
علامه زمخشری در
کشاف و
سبط ابن الجوزی در
تذکره و گنجى شافعى و
قرطبی در تفسیر مشهورش و
محب الدین طبری در
ذخائر العقبی و
نیشابوری در تفسیر معروف خود، و
ابن صباغ مالکی در
فصول المهمه و
سیوطی در
در المنثور و
هیثمی در
صواعق المحرقه ، و
آلوسی در
روح المعانی را مى توان نام برد.
•«واقسموا بالله جهدایمـنهم لئن جاءهم نذیر لیکونن اهدی من احدی الامم فلما جاءهم نذیر ما زادهم الا نفورا اسْتِكْباراً فِی الْأَرْض...:و (مشركان) به سخت ترین سوگندهاى خود به خدا
سوگند یاد كردند كه اگر براى آنها (
پیامبر) بیمدهنده اى بیاید مسلّما (علاوه بر آنكه یكى از امم داراى
نذیر شوند) ره یافته تر از آن امّتى كه یگانه امّت هاست خواهند بود. پس چون بیم دهنده اى بر آنها آمد جز دورى و
نفرت (از حق) بر آنها نیفزود، براى تكبرطلبى در روى زمین...»
ابتدا مىفرماید:" آنها با نهایت تاكید سوگند یاد كردند اگر انذار كننده اى به سراغ شان بیاید به طور مسلم از همه امت ها
هدایت یافته تر خواهند بود" (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیكُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ)
" ایمان" جمع
یمین به معنى سوگند است، و در اصل یمین به معنى دست راست مى باشد، اما از آنجا كه به هنگام سوگند و بستن
عهد و
پیمان دست راست را به هم مى دهند، و قسم یاد مىكنند، این كلمه تدریجا در معنى سوگند به كار رفته است." جهد" از ماده" جهاد" به معنى تلاش و كوشش است، بنا بر این تعبیر" جهد ایمانهم" اشاره به سوگند مؤكد است.آرى آنها هنگامى كه تماشاگر صفحات
تاریخ گذشته بودند كه از بى وفائی ها و ناسپاسی ها و كارشكنى ها و جنایات امت هاى پیشین مخصوصا
یهود نسبت به پیامبران شان
سخن مىگفت، بسیار
تعجب مى كردند و همه گونه ادعا در باره خود داشتند و لاف ها مىزدند.اما هنگامى كه" محك تجربه آمد به میان" و كوره
امتحان سخت داغ شد و خواسته آنها عملى شد نشان دادند كه آنها نیز از همان قماشند، به طورى كه
قرآن در دنباله همین آیه فرموده:" هنگامى كه انذار كننده الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق چیزى بر آنها نیفزود"! (فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً).این تعبیر نشان مىدهد كه آنها قبلا نیز بر خلاف ادعاهایشان طرفدار حق نبودند، قسمتى از
آئین ابراهیم را كه در میان آنها وجود داشت محترم نمىشمردند، و هر روز به بهانه اى آن را زیر پا مى گذاشتند، براى
مستقلات عقلیه و فرمان خرد نیز ارج و بهایى قائل نبودند، و با قیام پیامبر
اسلام ص و جریحه دار شدن
تعصب جاهلانه آنها، و به خطر افتادن منافع نامشروع شان فاصله آنها از حق بیشتر شد، آرى همیشه از حق فاصله داشتند و اكنون بیش از هر
زمان. آیه بعد توضیحى است بر آنچه در آیه قبل گذشت، مىگوید:" دورى آنها از حق به خاطر این بود كه طریق
استکبار در
زمین را پیش گرفتند، و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسلیم شوند" (اسْتِكْباراً فِی الْأَرْضِ)
. مشركان وقتى شنیدند كه هرگاه پیامبرى براى یهودیان مى آمد آنها
لجاجت مى كردند؛ سوگند یاد كردند و گفتند: ما چنین نیستیم، اگر پیامبرى براى ما بیاید بدون لجاجت تسلیم او را مى پذیریم، و از دیگر امّت ها زودتر و بهتر هدایت خواهیم شد ولى همین كه پیامبر به سراغ شان آمد جز نفرت چیزى از خود نشان ندادند.خدا نكند كسانى كه در انتظار
حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف) به سر مى برند و مى گویند: اگر بیاید ما چنین و چنان خواهیم كرد، هنگامى كه تشریف بیاورند در برابرش جبهه بگیرند.
پافشاری مشرکان عصر بعثت، بر مرام بت پرستی:
•«واذا راوک ان یتخذونک الا هزوا اهـذا الذی بعث الله رسولا ان کاد لیضلنا عن ءالهتنا لولا ان صبرنا علیها وسوف یعلمون حین یرون العذاب من اضل سبیلا ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا::و چون تو را ببینند جز به مسخره ات نگیرند، (مىگویند) آیا این است كسى كه خدا او را به
رسالت برانگیخته؟!به راستى نزدیك بود كه ما را از خدایان مان گمراه سازد اگر ما بر (
عبادت) آنها
صبر نمىورزیدیم! و آن گاه كه
عذاب (
قبر یا
برزخ یا
قیامت) را ببینند خواهند دانست كه چه كسى گمراه تر بوده است.»
آیات مورد بحث بازگو كننده نمونه دیگرى از
منطق مشركان و كیفیت برخورد آنها با پیامبر اسلام و دعوت راستین او است.نخست مى گوید:" آنها هنگامى كه تو را مى بینند، تنها كارى كه انجام مى دهند این است كه به باد مسخره ات گرفته مى گویند آیا این همان كسى است كه خدا او را به عنوان پیامبر مبعوث كرده است" (وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ یتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا)
.چه ادعاى بزرگى مى كند؟ چه حرف عجیبى مى زند؟ راستى
مسخره است! ولى نباید فراموش كرد كه پیامبر اسلام ص همان كسى بود كه قبل از
رسالت، چهل سال در میان آنها زندگى كرد، به
امانت و
صداقت و
هوش و
درایت معروف بود، اما هنگامى كه سران كفر، منافع شان به خطر افتاد همه این مسائل را به دست فراموشى سپردند، و با سخریه و
استهزاء، مساله دعوت پیامبر اسلام ص را با آن همه شواهد و دلائل گویا به باد مسخره گرفتند و حتى او را
متهم به
جنون كردند!سپس
قرآن در ادامه گفتار مشركان و از زبان آنها چنین نقل مى كند:" اگر ما
استقامت و پایدارى بر پرستش خدایانمان نكنیم بیم آن مى رود كه این مرد ما را گمراه سازد" و ارتباط مان را با آنها قطع كند (إِنْ كادَ لَیضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیها).
ولى
قرآن از چند راه به آنها پاسخ مى گوید نخست با یك جمله كوبنده به این گروه كه اهل منطق نبودند چنین پاسخ مىدهد:" هنگامى كه
عذاب الهى را دیدند به زودى مى فهمند چه كسى گمراه بوده است"؟! (وَ سَوْفَ یعْلَمُونَ حِینَ یرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا).این عذاب ممكن است اشاره به
عذاب قیامت باشد چنان كه بعضى از مفسران مانند
طبرسی در
مجمع البیان گفته اند، و یا
عذاب دنیا همچون شكست دردناك
روز بدر و امثال آن، چنان كه
قرطبی در تفسیر معروف خود گفته است.و نیز ممكن است اشاره به هر دو باشد.
بالآخره آخرین پاسخى كه
قرآن از این گروه گمراه مى گوید این است كه مى گوید:" آیا تو
گمان مى كنى كه اكثر آنها گوش شنوا دارند، یا مى فهمند"؟! (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ یسْمَعُونَ أَوْ یعْقِلُونَ).
نه آنها تنها مانند چهارپایانند، بلكه گمراه تر"! (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُ).یعنى سخریه ها و
سخنان زننده و غیر منطقى آنها هرگز تو را ناراحت نكند چون آدمى یا باید خود داراى
عقل باشد و آن را به كار گیرد (و مصداق" یعقلون" گردد) و یا اگر از علم و دانش برخوردار نیست از دانایان
سخن بشنود (و مصداق یسمعون باشد) اما این گروه نه آنند و نه این، و به همین
دلیل با چهار پایان تفاوتى ندارند، و روشن است كه از چهارپا نمى توان توقعى داشت، جز نعره كشیدن و لگد زدن، و كارهاى غیر منطقى انجام دادن.بلكه اینها از چهارپایان نیز بدبخت تر و بینواترند كه آنها
امکان تعقل و اندیشه ندارند، و اینها دارند و به چنان روزى افتاده اند!.
•«وعجبوا ان جاءهم منذر منهم وقال الکـفرون هـذا سـحر کذاب اجعل الالهة الـهـا واحدا ان هـذا لشیء عجاب وانطـلق الملا منهم ان امشوا واصبروا علی ءالهتکم ان هـذا لشیء یراد ما سمعنا بهـذا فی الملة الاخرة ان هـذا الا اختلـق:و از اینكه بیمكنندهاى از (جنس) خودشان (نه از فرشته و اجنّه) بر آنها آمده تعجب كردند، و كافران گفتند: این جادوگرى دروغپرداز است. آیا همه معبودان را یك معبود كرده؟! حقّا كه این چیزى بسیار تعجبانگیز است! و اشراف و سران آنها (قریش و مشركان از اجتماعشان علیه پیامبر) بیرون شدند (و به یكدیگر مىگفتند) كه بروید و بر معبودهاى خود ایستادگى كنید، به یقین این (ادعا) چیزى است پیشبینى شده (فكر ریاستى است كه از جانب محمّد اراده مىشود). ما این (مطلب یعنى پرستیدن یك معبود نامرئى) را در آیین اخیر (آیین پدرانمان) نشنیدهایم، این (ادعا) جز دروغبافى نیست.»
افراد
مغرور و
متعصب هم نفوذناپذیرند و هم" مطلق گرا" چیزى را جز آنچه با افكار محدود و ناقص شان
درک كرده اند به رسمیت نمى شناسند، و معیار سنجش همه ارزش ها را همان قرار مى دهند.لذا هنگامى كه
پیامبر اسلام ص پرچم
توحید را در
مکه برافراشت و بر ضد بت هاى كوچك و بزرگ كه عدد آنها بالغ بر ۳۶۰
بت مى شد
قیام كرد گاه"
تعجب مى كردند كه چرا پیامبر انذاركننده اى از میان آنها برخاسته است"؟(وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ)
.تعجب آنها از این بود كه
حضرت محمد ص یك نفر از خود آنها است.چرا فرشته اى از
آسمان نازل نشده؟ آنها این نقطه بزرگ قوت را نقطه ضعف مى پنداشتند، كسى كه از میان توده
مردم برخاسته بود، از نیازها و دردهاى آنها با خبر بود، و با مشكلات و مسائل زندگى آنان آشنایى داشت، مى توانست در همه چیز الگو و اسوه باشد، آنها این امتیاز بزرگ را به عنوان یك نقطه تاریك در دعوت پیامبر ص تلقى مى كردند و از آن تعجب داشتند.گاه از این مرحله نیز فراتر رفتند" و كافران گفتند این
ساحر دروغگویى است"! (وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ)
.بارها گفته ایم كه نسبت دادن
سحر به پیامبر ص به خاطر مشاهده
معجزات غیر قابل انكار و نفوذ خارق العاده او در افكار بود، و نسبت دادن
کذب به او به خاطر این بود كه بر خلاف سنت هاى خرافى و افكار منحطى كه جزء مسلمات آن محیط محسوب مى شد قیام كرد و بر ضد آن
سخن مى گفت و دعوى رسالت از سوى خدا داشت. هنگامى كه پیامبر دعوت توحیدى خود را آشكار نمود نگاه به یكدیگر مى كردند و مى گفتند بیائید چیزهاى ناشنیده بشنوید" آیا او بجاى اینهمه خدایان یك خدا قرار داده؟ این راستى چیز عجیبى است"؟! (أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیءٌ عُجابٌ)
.آرى گاه
غرور و خودخواهى و مطلق نگرى و
فساد محیط آن چنان بینش و
قضاوت انسان را تغییر مى دهد كه از واقعیت هاى روشن تعجب مى كند در حالى كه به خرافات و پندارهاى واهى سخت پاى بند است.واژه" عجاب" مانند" طوال" (بر وزن تراب) معنى
مبالغه را مى رساند، و به امور بسیار عجیب گفته مى شود.این سبك مغزان فكر مى كردند هر قدر تعداد معبودهاى آنها بیشتر شود
قدرت و
اعتبار نفوذ آنها بیشتر خواهد بود، و به همین دلیل خداى یكتا چیز كمى به نظر آنها مى رسید، در حالى كه مى دانیم اشیاء متعدد از نظر فلسفى همیشه محدودند، و وجود نامحدود یكى بیشتر نیست، به همین دلیل تمام مطالعات در خداشناسى به خط" توحید" منتهى مى شود. سركردگان آنها هنگامى كه از مراجعه به
ابو طالب و میانجیگرى او مایوس و ناامید شدند از نزد او بیرون آمدند، و گفتند: بروید و خدایانتان را محكم بچسبید، و ایستادگى و
استقامت به خرج دهید كه هدف محمد ص این است كه
جامعه ما را به فساد و تباهى كشد و نعمت هاى خدا را به خاطر پشت كردن به بت ها از ما قطع كند و خود بر ما ریاست نماید"! (وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَیءٌ یرادُ)
." انطلق" از ماده" انطلاق" به معنى بیرون رفتن با سرعت و توام با رها ساختن كار قبلى است، و در اینجا اشاره به رها ساختن مجلس ابو طالب با
قهر و
خشم است." ملا" اشاره به اشراف و سرشناسان قریش است كه به سراغ ابو طالب آمدند كه بعد از بیرون آمدن از آن مجلس به یكدیگر و یا به پیروان خود مى گفتند دست از بت ها برندارید و معبودهایتان را محكم بچسبید.جمله" لَشَیءٌ یرادُ" مفهومش این است كه" این مساله چیزى است خواسته شده" این چیزى است كه سردمداران باطل همیشه براى خاموش كردن صداى رهروان راه حق مطرح مى كردند، آن را توطئه مى نامیدند، توطئه اى كه باید سیاست مداران آن را به دقت تحلیل كرده، و براى مبارزه با آن برنامه تنظیم كنند، و اما توده مردم باید بى اعتنا از كنار آن بگذرند، و به آنچه در دست دارند سخت بچسبند! نظیر این
سخن در داستان
نوح نیز آمده است كه اشراف و سرجنبان ها به توده مردم گفتند: ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یرِیدُ أَنْ یتَفَضَّلَ عَلَیكُمْ:" این مرد فقط انسانى مثل شما است كه مى خواهد بر شما تقدم جوید"
.
•«لا اعبد ما تعبدون ولا انتم عـبدون ما اعبد ولا انا عابد ما عبدتم ولا انتم عـبدون ما اعبد: آنچه را كه شما مىپرستید هرگز من نمىپرستم. و نه هرگز شما پرستنده آن هستید كه من مىپرستم، و نه هرگز من پرستنده آنم كه شما مىپرستید. و نه هرگز شما پرستنده آن هستید كه من مىپرستم.».
آیات
سوره کافرون پیغمبر اكرم ص را
مخاطب ساخته، مىفرماید:" بگو اى كافران" (قُلْ یا أَیهَا الْكافِرُونَ)." آنچه را شما مىپرستید نمىپرستم" (لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ)." و نه شما آنچه را من پرستش مىكنم مىپرستید" (وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ).به این ترتیب جدایى كامل خط خود را از آنها مشخص مى كند، و با
صراحت مى گوید: من هرگز بت پرستى نخواهم كرد، و شما نیز با این
لجاجت كه دارید و با
تقلید كوركورانه از نیاكان كه روى آن اصرار مىورزید و با منافع نامشروع سرشارى كه از بت پرستان عائد شما مى شود هرگز حاضر به خداپرستى خالص از
شرک نیستید. بار دیگر براى مایوس كردن كامل بت پرستان از هر گونه سازش بر سر
توحید و بت پرستى مىافزاید:" و نه من هرگز آنچه را شما پرستش كردهاید مىپرستم" (وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ)." و نه شما آنچه را كه من مىپرستم عبادت مىكنید" (وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ).بنا بر این اصرار بیجا در مصالحه بر سر مساله بتپرستى نكنید كه این امر غیر ممكن است." حال كه چنین است آئین شما براى خودتان و آئین من براى خودم" (لَكُمْ دِینُكُمْ وَ لِی دِینِ).بسیارى از مفسران تصریح كرده اند كه منظور از" كافرون" در اینجا گروه خاصى از سران ب تپرستان مكه اند، بنا بر این" الف و لام" در" الكافرون" به اصطلاح براى" عهد" است، نه براى" جمع".ممكن است
دلیل آنها بر این مطلب شاید این باشد كه بسیارى از
بت پرستان مکه سرانجام
ایمان آوردند، بنا بر این اگر مىگوید نه شما معبود مرا عبادت مى كنید و نه من معبود شما را حتما در مورد آن گروهى از سران شرك و
کفر است كه تا پایان
عمر هرگز ایمان نیاوردند و گرنه بسیارى از مشركان به هنگام
فتح مکه فوج فوج وارد
اسلام شدند.
تعصب مشرکان دوره
جاهلیت، به زبان عربی:
•«بلسان عربی مبین ولو نزلنـه علی بعض الاعجمین ... ما کانوا به مؤمنین:(آن را) به زبان عربى روشن (فرود آورده).و اگر این (كتاب با همه محتوایش) را بر برخى عجمها (به زبان غیر عربى) فرو مىفرستادیم؛پس آن را (پیامبر یا آن عجم) براى آنها مىخواند هرگز به آن ایمان نمىآوردند (و مىگفتند:آیا
قرآن عجمى و ملّت عربى؟)»
خداوند تعالی در
قرآن می فرماید: براى اینكه جاى هیچ گونه عذر و بهانه اى براى كسى باقى نماند" آن را به زبان عربى آشكار نازل كرد" (بِلِسانٍ عَرَبِی مُبِینٍ)
.این
قرآن به
زبان عربی فصیح و خالى از هر گونه ابهام نازل شد، تا براى انذار و بیدار ساختن، مخصوصا در آن محیط كه مردمى بسیار بهانه جو و لجوج داشت به قدر كافى گویا باشد.همان زبان عربى كه از كامل ترین زبان ها، و از پربارترین و غنى ترین ادبیات، مایه مى گیرد.توجه به این نكته لازم است كه یكى از معانى" عربى" همان
فصاحت و
بلاغت است قطع نظر از كیفیت لسان چنان كه
راغب در
مفردات مىگوید: و العربى، الفصیح البین من الكلام:" عربى
سخن فصیح و آشكار را مىگویند"
این منظور در"
لسان العرب " نیز این معنى را آورده است.
در این آیات نخست به یكى دیگر از بهانه هاى احتمالى كفار و پیشگیرى از آن پرداخته و بحثى را كه در آیات گذشته درباره نزول
قرآن به زبان عربى مبین آمده است تكمیل مىكند.مى فرماید:" اگر ما این
قرآن را بر بعضى از مردم
عجم (غیر عرب و غیر فصیح) نازل مىكردیم" ... (وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ)
." و او این آیات را بر آنها مىخواند هرگز به وى ایمان نمىآوردند" (فَقَرَأَهُ عَلَیهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ)
.قبلا گفتیم واژه" عربى" گاه به معنى كسى مى آید كه از
نژاد عرب باشد، و گاه به معنى" كلام فصیح" است، و عجمى در مقابل آن نیز دو معنى دارد: نژاد غیر عرب، و كلام غیر فصیح، و در آیه فوق هر دو معنى محتمل است، ولى بیشتر به نظر مى رسد كه اشاره به" نژاد غیر عرب" بوده باشد.یعنى
نژادپرستی و تعصب هاى قومى آنها به قدرى شدید است كه اگر
قرآن بر فردى غیر عرب نازل مى شد، امواج تعصب ها مانع از پذیرش آن مى گردید، تازه حالا كه بر مردى شریف از خانواده اصیل عربى، و با بیانى رسا و گویا، نازل شده، و در كتب آسمانى پیشین نیز
بشارت آن آمده، و علماى
بنی اسرائیل نیز به آن
گواهی داده اند، بسیارى از آنها
ایمان نمى آورند، چه رسد اگر پیامبرشان اصلا چنین شرائطى را نداشت. سپس براى تاكید بیشتر مى افزاید:" این گونه ما
قرآن را در دل هاى مجرمان وارد مى كنیم" (كَذلِكَ سَلَكْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ)
.با بیانى رسا، و با زبان مردى كه از میان خودشان برخاسته، و به اخلاق و
آهنگ سخن او آشنا هستند، و با محتوایى كه تایید آن در كتب پیشین آمده است، خلاصه آن را با تمام شرائطى كه پذیرش آن را سهل و آسان و مطبوع سازد به دل هاى این
قوم گنهكار مى فرستیم، ولى این دل هاى بیمار از پذیرش آن، امتناع مى كنند،همانند غذاى سالم و حیات بخشى كه معده ناسالم، آن را باز پس مى گرداند توجه داشته باشید كه" سلكناه" از ماده" سلوك" به معنى" عبور از راه" است، از سویى آمدن و از سوى دیگر خارج شدن. لذا مى فرماید: با این حال این قوم لجوج" به آن ایمان نمى آورند، تا
عذاب دردناك را با
چشم خود ببینند" (لا یؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ)
.
تعصب مشرکان به نزول کتاب بر آنان، نه بر اهل کتاب:
•«وهـذا کتـب انزلنـه مبارک فاتبعوه... ان تقولوا انما انزل الکتـب علی طـائفتین من قبلنا... او تقولوا لو انا انزل علینا الکتـب لکنا اهدی منهم...:و این كتابى است پر
برکت كه ما آن را فرو فرستادیم، پس از آن پیروى كنید و پروا پیشه سازید، شاید مشمول
رحمت گردید.تا مبادا بگویید كه كتاب (آسمانى) تنها بر دو
طایفه پیش از ما (
یهود و
نصارا) فرود آمده و در
حقیقت ما از خواندن و بحث و بررسى آنها بى خبر بودیم.یا بگویید: اگر براى ما كتاب (آسمانى) نازل مى شد مسلّما از آنها
هدایت یافته تر بودیم، پس همانا براى شما
حجت و
برهان و مایه هدایت و رحمتى از جانب پروردگارتان آمد، پس چه كسى ستمكارتر است از آن كه آیات خدا را
تکذیب كند و از آنها روى بگرداند و دیگران را نیز از آن منع كند به زودى كسانى را كه از آیات ما روى مى گردانند و مانع دیگران (نیز) مى شوند به سزاى رویگردانى و مانع شدن شان به
عذاب سختى
کیفر مى دهیم.»
خداوند
سبحان در این آیات مى گوید:" این كتابى است كه ما نازل كرده ایم، كتابى است با
عظمت و پر بركت و سرچشمه انواع
خیرات و نیكی ها" (وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ) و" چون چنین است به طور كامل از آن پیروى كنید، و پرهیزگارى پیشه نمائید و از مخالفت با آن بپرهیزید شاید مشمول رحمت خدا گردید" (فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ) در آیه بعد، تمام راه هاى فرار و بهانه جوئی ها را به روى مشركان بسته، نخست به آنها مى گوید:" ما این كتاب آسمانى را با این امتیازات نازل كردیم تا نگوئید كه تنها بر دو طایفه پیشین (یهود و نصارى) كتاب آسمانى نازل شده، و ما از بحث و بررسى و مطالعه آنها غافل بوده ایم، و اگر از فرمان تو سرپیچى كردیم به خاطر این بوده است كه فرمان تو در دست دیگران بود و به دست ما نرسید" (أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طائِفَتَینِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِینَ) در
آیه بعد همان بهانه به صورت دامنه دارتر و آمیخته با
ادعا و
غرور بیشتر از آنها نقل شده است، و آن اینكه، اگر
قرآن بر آنها نازل نمى شد، ممكن بود ادعا كنند ما به قدرى براى انجام فرمان الهى آمادگى داشتیم كه هیچ ملتى به اندازه ما آمادگى نداشت:" و اگر كتاب آسمانى بر ما نازل مى شد، ما از همه آنها پذیراتر و
هدایت یافته تر بودیم" (أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَینَا الْكِتابُ لَكُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ) در
حقیقت ،
آیه قبل، منعكس كننده این بهانه بود كه اگر ما به راه نیامده ایم بر اثر بى خبرى از كتب آسمانى بوده و این بى خبرى معلول آن بوده است كه این كتب بر دیگران نازل گردیده، اما این آیه منعكس كننده حس خود برتربینى آنها و ادعاى بى اساسى است كه در مورد امتیاز نژاد عرب بر دیگران داشته اند.نظیر همین معنى در
سوره فاطر آیه ۴۲ از قول مشركان به صورت یك مساله قاطع نه به عنوان یك
قضیه شرطیه نقل شده است، آنجا كه مى گوید:" مشركان با نهایت تاكید
قسم یاد كردند كه اگر پیامبرى به سوى آنها بیاید از تمام امتها هدایت یافته تر خواهند بود".
و به هر حال
قرآن در برابر این ادعاها مى گوید: خداوند تمام راه هاى بهانه جویى را بر شما بسته است زیرا" آیات و دلائل روشن از طرف پروردگار براى شما آمد، آمیخته با هدایت الهى و رحمت پروردگار" (فَقَدْ جاءَكُمْ بَینَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ).جالب اینكه به جاى تعبیر به
کتاب آسمانی، تعبیر به"
بینه " شده است، اشاره به اینكه این كتاب آسمانى از هر نظر روشن و روشنگر و آمیخته با دلائل قاطع است. با این حال آیا كسى ستمكارتر از آنها كه تكذیب آیات خدا مى كنند و از آن اعراض مى نمایند پیدا مىشود؟" (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها)" صدف" از ماده" صدف" (بر وزن حذف) به معنى اعراض كردن شدید و بدون
تفکر از چیزى است، اشاره به اینكه آنها نه تنها از آیات خدا روى گردانیدند بلكه با شدت از آن فاصله گرفتند، بدون اینكه درباره آن كمترین فكر و اندیشه اى به كار برند. گاهى این كلمه به معنى جلوگیرى كردن و ممانعت دیگران نیز آمده است.در پایان آیه، مجازات دردناك این گونه افراد
لجوج و بى فكرى كه مطالعه نكرده حقایق را به شدت انكار مى كنند و از آن مى گریزند حتى سد راه دیگران مى شوند، در یك جمله كوتاه و رسا بیان كرده مى گوید:" به زودى كسانى را كه از آیات ما روى مى گردانند، گرفتار مجازات هاى شدید خواهیم كرد، و این به خاطر همان اعراض بى رویه و بى دلیل آنها است" (سَنَجْزِی الَّذِینَ یصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا یصْدِفُونَ)" سُوءَ الْعَذابِ" اگر چه به معنى" مجازات بد" است، ولى چون مجازات بد، مجازاتى است كه در نوع خود شدید و فوق العاده دردناك باشد، بسیارى از مفسران آن را به" مجازات شدید" تفسیر كرده اند.تكرار جمله" یصْدِفُونَ" در هنگام بیان كیفر اینگونه اشخاص، به خاطر روشن ساختن این حقیقت است كه تمام گرفتاری ها و بدبختی هاى آنان از اینجا سرچشمه مى گیرد كه بدون فكر و مطالعه از حقایق، روى گردان مى شوند، و اگر حد اقل به عنوان یك شخص جستجوگر و در حال
شک به خود اجازه مطالعه مى دادند هیچگاه گرفتار چنین عواقب دردناكى نمى شدند.
مشركین
مکّه، به هدایت یافتگى پیروان
تورات و
انجیل اعتراف داشتند، ولى خود را براى دریافت كتاب آسمانى شایسته تر از آنان مى دانستند. «لَكُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ»
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تعصب مشرکان».