تصوف در اندلس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تاریخ تصوف و نیز
فلسفه در
اندلس با
محمد بن عبداللّه جبلی مشهور به
ابن مَسَرَّه (متوفی ۳۱۹) شروع میشود، اما
آسین پالاسیوس مدعی شده که در
قرن چهارم در
اسپانیا عقاید پریسیلین، که نزدیک به
عرفان است، رایج بوده و برخی از این
عقاید در عرفان ابن مسرّه وجود دارد؛ ازینرو، به نظر وی
مکتب ابن مسرّه ادامه دهنده
مکتب پریسیلین است.
مسلمانان در سال ۹۲، در زمان
خلافت ولید بن عبدالملک اموی ،
اندلس را فتح کردند و تا ۱۳۸ والیانی از طرف حکومت مرکزی آنجا را اداره میکردند.
در این دوره هنوز
فرهنگ و
تمدن اسلامی در اندلس، بخصوص در زمینههای فکری، به مرحله ظهور نرسیده بود.
با تأسیس حکومت مستقل در اندلس در ۱۳۹ بتدریج حوزههای علمی در این سرزمین پدید آمد،
اما تا
قرن سوم هنوز
علوم عقلی و
عرفانی به اندلس راه نیافته بود و بیشتر تلاشها متوجه
علوم نقلی و
ادبیات عرب بود.
از اواخر قرن سوم افکار فلسفی و عرفانی، به رغم سختگیریهای فرمانروایان و
علمای دینی اندلس، رشد کرد و تا
سده ششم یعنی دوره
ابن عربی به اوج خود رسید.
تاریخ تصوف و نیز فلسفه در اندلس با
محمد بن عبداللّه جبلی مشهور به
ابن مَسَرَّه (متوفی ۳۱۹) شروع میشود، اما آسین پالاسیوس مدعی شده که در قرن چهارم در
اسپانیا عقاید پریسیلین، که نزدیک به
عرفان است، رایج بوده و برخی از این عقاید در عرفان ابن مسرّه وجود دارد؛ ازینرو، به نظر وی مکتب ابن مسرّه ادامه دهنده مکتب پریسیلین است.
ابن مسرّه در سفری به سرزمینهای شرقی اسلام (
مصر و
شام ،
حجاز و
ایران )
باطنیان آن ناحیه را ملاقات و با بعضی مریدان
سهل تستری گفتگو کرد و از تعالیم آنان آگاه شد.
وی پس از بازگشت، از مردم کنارهگیری کرد و در عزلتگاه خود، در کنار کوهی در
قرطبه ، به تربیت گروه کوچکی از مریدان پرداخت.
با اینکه او در نشر افکار خود سخت محتاط بود، چندی بعد عقایدش از حلقه مریدانش فراتر رفت و
متهم به
کفر و
الحاد شد.
صرف نظر از گرایش اعتزالیِ ابن مسرّه، بسیاری از مستشرقان او را پیرو
فلسفه نوافلاطونی و
انباذقلس /
امپدوکلس میدانند.
البته در کتابهای مهم ابن مسرّه، مانند رساله
خواص الحروف و حقائقها و اصولها و همچنین التبصره یا الاعتبار، تأثیرات فلسفه نوافلاطونی و امپدوکلسی چندان آشکار نیست، اما تأثیر باطنیان و همچنین عقاید سهل تستری واضح است.
برخی ابن مسرّه را اهل
بدعت و
تأویل قرآن کریم دانسته و گفتهاند که سخنانی همچون سخنان
ذوالنون مصری و
ابویعقوب نَهرْجوری بر زبان رانده
و برخی هم گفتهاند که او اهل
زهد و دقت در غوامض اشارات
صوفیه بوده است.
در حدود ۳۷۰، قاضی قرطبه به تعقیب پیروان ابن مسرّه پرداخت و بسیاری از
مَسَرّیه (پیروان ابن مسرّه) توبه کردند و کتابهای آنان نیز سوزانده شد.
مرکز عرفای
سلسله ابن مسرّه در بَجّانه (پچینا)، مرکز قرطبه (کوردوبا)، بود.
این مرکز اولین محلّ اجتماع صوفیانه در
اندلس محسوب میشود.
مهمترین
مرید و
پیرو ابن مسرّه در قرن پنجم، از نسل دوم پیروان او،
اسماعیل بن عبداللّه رُعَینی بود.
او خود را «
امام » مینامید و از پیروانش
زکات میگرفت.
گفتهاند که رعینی همه آنچه را که در زمین است،
حرام میدانست، جز آنچه قوت لایموت
انسان باشد.
مکتب ابن مسرّه تا دو قرن پس از او همچنان تنها مکتب مسلط بر تفکر عارفان اندلسی بود.
در فاصله دو قرن تسلط مکتب ابن مسره در اندلس، خلافت
اموی در اندلس برافتاد و
دولت مرابطون بر سراسر اندلس و مغرب تسلط یافت.
در اوایل قرن ششم، با ورود اندیشههای
ابوحامد غزالی به اندلس، در تصوف اندلسی تحولی پدید آمد و
ابوالعباس بن العَریف الصَّنهاجی ، مشهور به
ابن عریف (متوفی ۵۳۶)، طریقت جدیدی بر مبنای طریقت ابن مسرّه به وجود آورد.
شهر المِریه، مرکزی برای این
صوفیان شد.
بدین ترتیب، افکار ابن مسرّه و
غزالی و مخصوصاً کتاب
احیاء علوم الدین وی محلّ اقبال و توجه محافل عرفانی آن شهر شد.
اما در ۵۰۳، دومین امیر مرابطی به
فتوای فقیه مالکی قرطبه،
احیاء العلوم غزالی را از سراسر مغرب و اندلس جمع آوری کرد و سوزاند.
علما و
فقیهان المریه بشدت با این کار مخالفت کردند.
ابن عریف شاگردان بسیاری داشت، از جمله
ابوعبداللّه غزال که از مرشدان
ابن عربی بود
و
ابن بَرَّجان (متوفی ۵۳۶) که در اشبیلیه (سویل) مرید ابن عریف بود.
ابن برّجان نیز شاگردان و مریدان بسیار داشت.
برخی او را غزالی اندلس لقب دادهاند.
حکمرانان مرابطی ظاهراً از عواقب سیاسی افکار ابن عریف و ابن برّجان بیمناک شدند و آن دو را به
مراکش تبعید کردند.
مکتب ابن عریف حاصل تعالیم و افکار ابن مسرّه و غزالی و تأملات شخصی خود اوست.
تأثیر این افکار را میتوان در
طریقت شاذلیه دید.
از نظر ابن عریف زهد و بینیازی از ماسوی اللّه از منازل صوفیه و از عطایای الاهی است و در سیر تکاملی انسان نقشی اساسی دارد.
اثر دعوت ابن عریف در انقلاب مریدین علیه
مرابطون به رهبری
ابن قَسیّ نمایان شد.
ابوالقاسم احمد بن حسین قسیّ ، معروف به ابن قسیّ (متوفی ۵۴۶)، از شاگردان ابن عریف بود.
وی در روستای جلّه در غرب اندلس مستقر شد و در آنجا مریدان بسیار یافت.
ابن قسیّ به مطالعه کتابهای غزالی پرداخت و یاران خود را به خواندن کتابهای او و
باطنیه و
اخوان الصفا سفارش میکرد.
یاران ابن قسیّ، که روزبروز شمارشان در غرب اندلس فزونی مییافت، به «
مریدین » معروف شدند.
دولت مرابطون نیز در برابر نهضت
عبدالممن موحدی عقبنشینی میکرد.
ابن قسیّ از فرصت استفاده کرد و در غرب اندلس با
لقب «المهدی» مردم را به نهضت خود دعوت کرد.
نهضت وی ده سال طول کشید.
ابن قسیّ هم زمان با برافتادن دولت مرابطون و شورشهای متعدد در اندلس، به مراکش رفت و با عبدالممن موحدی دیدار کرد و او را به دخالت در اندلس فراخواند، اما پس از ورود قوای موحدون به اندلس، از اطاعت آنان سر باز زد و با روی آوردن به پادشاه پرتغال، خشم مردم را برانگیخت و بر اثر
شورش مردم کشته شد.
قیام مریدین به رهبری ابن قسیّ، بدان سبب که تنها نمونه پیوند
تصوف و
سیاست در اندلس است، اهمیت دارد.
اندلس در قرن ششم، بعد از ابن عریف و ابن برّجان و تصفیه شورش مریدین، شاهد ظهور عارف بزرگی به نام
ابومَدیَن شُعَیب بن حسین انصاری (متوفی ۵۹۴)، معروف به
ابومدینِ تِلِمْسانی یا
مغربی ، بود.
ابومدین در
مکه از دست
عبدالقادر گیلانی خرقه گرفته بود و در بازگشت به اندلس
طریقت مَدیَنیه را تأسیس کرد.
شیوه ابومدین جمع میان
طریقت و
شریعت بود.
وی استاد
ابویعقوب یوسف بن یَخْلَف قمی بود.
ابن عربی در باره او گفته که ابویعقوب متمایل به
ملامتیه بوده است.
از دیگر شاگردان ابومدین،
عبدالسلام بن مشیش (
ابن مشیش ) استاد
ابوالحسن شاذِلی ، شیخ
طریقه شاذلیه ، بود.
بدین ترتیب، ابومدین به تأسیس
سلسله شاذلیه کمک کرد، شاید به همین سبب است که گاهی او را همراه با شاذلی، مؤسس سلسله شاذلیه میدانند.
ابومدین همچنین
استاد ابن عربی بود و ابن عربی در تألیفات خود بسیاری از سخنان و معارف او را آورده است.
ابن عربی بزرگترین صوفی اندلسی است.
در دوره او
حکمت و
فلسفه رواج داشت و متصوفان اندلس از ابن مسرّه تا ابومدین درصدد آمیختن تصوف و فلسفه بودند، اما هیچکدام به اندازه ابن عربی در این راه توفیق نیافتند.
دوران ابن عربی نیز مصادف با ضعف روزافزون دولت مرابطون در اندلس بود.
دولت مرابطون را، که به سبب نفوذ فقیهان مالکی با تصوف میانهای نداشت،
موحدون بر انداختند.
دولت موحدون با تصوف مخالفت نداشت، حتی گفته میشود که
مهدی بن تومرت ،
رهبر موحدون، تحت تأثیر افکار غزالی بوده است.
تصوف در دوران حکومت موحدون دیگر معرفتی حاشیهای یا مورد طعن نبود، بلکه رشتهای از معارف بود که بسیاری از
اهل ذوق و حتی
زنان به فراگیری آن اهتمام میورزیدند.
ابن عربی در اندلس به ملاقات سی تن از
عارفان اندلسی، از جمله دو
زن عارف به نامهای
ام الزهرا و
فاطمه قرطبی ، رفت.
وی در اشبیلیه با
ابویحیی صنهاجی ،
صالح بربری و
ابوعبداللّه شرفی ، سه تن از صوفیانِ ملامتیه، ملاقات کرد و
مشرب آنان را ستود.
وی شرح احوال آنان را در کتاب روح القدس آورده است.
ابن عربی خود طریقتی بنیان ننهاد، اما مشرب عرفانی او تا به امروز یکی از تأثیرگذارترین
مکاتب عرفانی بوده است.
عقاید وی در اروپای
قرون وسطا ، بویژه در افکار متفکرانی همچون رامون لول (فیلسوف و مبلّغ مسیحی) و دانته، تأثیر گذاشته و گفته شده که دانته کمدی الهی را از روی وصف ابن عربی از
معراج پیامبر اکرم نوشته است.
پس از ابن عربی،
ابومحمد قطب الدین عبدالحق بن ابراهیم بن محمد بن سبعین معروف به
ابن سبعین (متوفی ۶۶۹) بزرگترین عارف اندلسی قرن هفتم بود.
او از افکار
ابن دَهاق ،
عارف و
متکلم اندلسی (متوفی ۶۱۱)، تأثیر گرفته بود.
عرفان ابن سبعین با فلسفه آمیخته است.
اشتهار او به فلسفه سبب شد یکی از خلفای موحدی، او را مأمور پاسخگویی به سؤالات فردریک دوم، امپراتور سیسیل، کند.
پس از ابن سبعین شاگرد وی
علی بن عبداللّه نمیری شُشتری (متوفی ۶۶۸)،
صوفی و
عالم و
شاعر اندلسی، تلاش کرد
طریقت سبعینیه را در
مصر رواج دهد، اما این
طریقه نه در مصر نه در
اندلس رواج چندانی نیافت.
عقاید این
سلسله ، به علت آمیختگی با فلسفه، پیچیده بود.
همچنین
سبعینیه ، برخلاف دیگر طریقهها که سلسله خود را به
رسول اکرم و سایر بزرگان
دین میرسانند، کسانی چون
هِرمِس ،
سقراط ،
ارسطو و
اسکندر را در سلسله نَسَب خود آورده بودند.
در دوران حکومت موحدون،
مسیحیان جنگ صلیبی با
مسلمانان را اعلام کردند و با حملات پیاپی درصدد بیرون راندن آنان بودند.
سرانجام، دو شهر مرسیه و اشبیلیه، که پایگاه
فرهنگ و
تمدن اسلامی بود، به دست مسیحیان افتاد
و با انقراض دولت موحدون در ۶۶۸ و بی ثباتی سیاسی در آن سرزمین، بسیاری از اهل علم از اندلس به مغرب رفتند.
اگرچه دولت
بنونصر در غرناطه حدود دویست سال در برابر مسیحیان
مقاومت کرد، اما بتدریج میراث علمی و فرهنگی اندلس به
شمال افریقا منتقل شد.
در این دوره، که میتوان آن را دوره انتقال نامید، دو شخصیت اندلسی در عرصه تصوف اندلس ظاهر شدند:
ابوالعباس احمد بن عمر معروف به
ابن عاشر (متوفی ۷۶۵)
و
مرید وی،
محمد بن ابراهیم رُندی (متوفی ۷۹۲) معروف به
ابن عَبَّاد رُندی.
ابن عبّاد
فقیه و
خطیب و صوفی بود و به طریقه شاذلیه گرایش داشت.
او به سبب شرحی که بر الحِکَم العطائیه
ابن عطاء اللّه اسکندری نوشت و همچنین مکتوباتش،
شهرت دارد.
(۱) ابن ابّار، کتاب الحلة السیراء، چاپ حسین منس، قاهره ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴.
(۲) ابن ابّار، المعجم فی اصحاب القاضی الصدفی، چاپ ابراهیم ابیاری، قاهره ۱۴۱۰/۱۹۸۹.
(۳) ابن خطیب، الاحاطة فی اخبار غرناطة، چاپ محمد عبداللّه عنان، قاهره ۱۳۹۳ـ۱۳۹۷/ ۱۹۷۳ـ۱۹۷۷.
(۴) ابن زیات، التشوف الی رجال التصوف، چاپ آدولف فور، رباط ۱۹۵۸.
(۵) ابن عربی، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر، (بی تا).
(۶) ابن فرضی، تاریخ العلماء الاندلس، چاپ ابراهیم ابیاری، قاهره ۱۴۱۰/ ۱۹۸۹.
(۷) آنخل گونثالث پالنثیا، تاریخ الفکر الاندلسی، نقله عن الاسپانیة حسین منس، قاهره ۱۹۵۵.
(۸) عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۹) محسن جهانگیری، محیی الدین بن عربی: چهره برجسته عرفان اسلامی، تهران ۱۳۵۹ ش.
(۱۰) حاجی خلیفه.
(۱۱) محمد بن فتوح حمیدی، جذوة المقتبس فی تاریخ علماء الاندلس، چاپ ابراهیم ابیاری، قاهره ۱۴۱۰/ ۱۹۸۹.
(۱۲) سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
(۱۳) احسان عباس، تاریخ الادب الاندلسی: عصر سیادة قرطبة، عمان ۱۹۹۷.
(۱۴) سلیمان سلیم علم الدین، التصوف الاسلامی: تاریخ، عقائد، طرق، اعلام، بیروت ۱۹۹۹.
(۱۵) محمدعبداللّه عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران ۱۳۶۶ـ۱۳۷۱ ش.
(۱۶) هانری کور بن، تاریخ الفلسفة الاسلامیة، ترجمه
نصیر مروه و حسن قبیسی، بیروت ۱۹۸۳.
(۱۷) عبدالواحد بن علی مراکشی، المعجب فی تلخیص اخبار المغرب، چاپ محمدسعید عریان، قاهره ۱۳۶۸/ ۱۹۴۹.
(۱۸) احمد بن محمد مقّری، نفح الطیب، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۳۸۸/ ۱۹۶۸.
(۱۹) ویلیام مونتگمری وات، فی تاریخ اسبانیا الاسلامیة، ترجمه محمدرضا مصری، بیروت ۱۹۹۴.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تصوف در اندلس»، شماره۳۵۸۹.