• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تشبیه ایمان (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ایمان منافقان، مانند روشنایی آتش ناپایدار است.



ادعای ایمان منافقان، مانند روشنایی آتش ناپایدار است:
مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظـلمـت لایبصرون. «مثل آنان همچون مثل کسانی است که آتشی افروختند و چون پیرامون آنان را روشنایی داد خدا نورشان را برد و در میان تاریکیهایی که نمی‌بینند رهایشان کرد.»

۱.۱ - دو مثال جالب برای ترسیم حال منافقان

بعد از بیان صفات و ویژگیهای منافقان، قرآن مجید، برای مجسم ساختن وضع آنها دو تشبیه گویا در آیات فوق بیان می‌کند:
۱- در مثال اول می‌گوید: " آنها مانند کسی هستند که آتشی (در شب ظلمانی) افروخته (تا در پرتو نور آن راه را از بیراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد) (مثلهم کمثل الذی استوقد نارا).
" ولی همین که این شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت، خداوند آن را خاموش می‌سازد، و در ظلمات رهاشان می‌کند، به گونه‌ای که چیزی را نبینند" (فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون).
آنها فکر می‌کردند با این آتش مختصر و نور آن می‌توانند با ظلمتها به پیکار برخیزند، اما ناگهان بادی سخت بر می‌خیزد و یا باران درشتی فرو می‌ریزد، و یا بر اثر پایان گرفتن مواد آتش افروز، آتش به سردی و خاموشی می‌گراید و بار دیگر در تاریکی وحشتزا سرگردان می‌شوند.
سپس اضافه می‌کند: " آنها کر هستند و گنگ و نابینا، و چون هیچیک از وسائل اصلی درک حقایق را ندارند از راهشان باز نمی‌گردند" (صم بکم عمی فهم لا یرجعون).

۱.۲ - مثال دقیق و گویایی

در زندگی انسان بیراهه‌ها فراوان است، اما خط مستقیم که به سر منزل مقصود به پیش می‌رود یکی بیش نیست، ولی خطوط انحرافی بی نهایت است، و از آن گذشته پرده‌های ظلمت و طوفانهای وحشتناک و حوادث گوناگون در طول این راه فراوان خواهد بود، چراغ پرفروغی که از این حوادث مصون باشد لازم است که این پرده‌های ظلمت را بشکافد و در برابر طوفانها مقاومت کند، و آن چیزی جز چراغ عقل و ایمان و خورشید وحی نیست.
مختصر شعله‌ای که انسان، موقتا می‌افروزد چه کاری در این راه طولانی و پر از طوفان از آن ساخته است؟! " منافقان" با انتخاب راه نفاق چنین می‌پنداشتند که می‌توانند در همه حال موقعیت خویش را حفظ کنند و از هر خطر احتمالی مصون بمانند، از منافعی که به دو طرف می‌رسد، استفاده کرده، و هر دسته غالب شوند آنها را از خود بدانند اگر مؤمنان پیروز شوند در صف مؤمنان، و اگر غلبه با کافران باشد با آنها باشند.
آنها خود را افرادی زیرک و باهوش می‌پنداشته‌اند و در پرتو روشنایی این شعله ضعیف و ناپایدار، می‌خواستند راه زندگی خود را ادامه دهند و به نوایی برسند.
اما قرآن پرده از روی کار آنها برداشت، و دروغشان را آشکار کرد، چنان که می‌خوانیم: اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون: " هنگامی که منافقان به سراغ تو می‌آیند می‌گویند ما گواهی می‌دهیم که تو فرستاده خدایی، خدا می‌داند که تو رسول او هستی، ولی خدا گواهی می‌دهد که منافقان در اظهاراتشان دروغ می‌گویند".
حتی قرآن به کفار نیز اعلام می‌کند که آنها با شما نیستند، هر وعده‌ای دهند عمل نخواهند کرد:
ا لم تر الی الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب لئن اخرجتم لنخرجن معکم و لا نطیع فیکم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنکم و الله یشهد انهم لکاذبون- لئن اخرجوا لا یخرجون معهم و لئن قوتلوا لا ینصرونهم و لئن نصروهم لیولن الادبار ثم لا ینصرون :
" منافقان به برادران کافر خود از اهل کتاب وعده می‌دهند که اگر شما را از مدینه بیرون کنند، ما نیز با شما خارج خواهیم شد و به حرف هیچکس در باره شما گوش نخواهیم داد، و اگر با شما بجنگند شما را یاری می‌کنیم، و لکن خداوند گواهی می‌دهد که منافقان دروغ می‌گویند، اگر آنها را بیرون کنند همراه آنها خارج نخواهند شد، و اگر با آنها جنگ نمایند یاریشان نخواهند کرد، و اگر به آنها کمک کنند (درگیر و دار جنگ) پا به فرار خواهند گذاشت" (و استقامت به خرج نخواهند داد) -.
قابل توجه اینکه: قرآن در اینجا از جمله" استوقد نارا" استفاده کرده است، یعنی آنها برای رسیدن به" نور "" نار " استفاده می‌کنند، آتشی که هم دود و هم خاکستر و هم سوزش دارد، در حالی که مؤمنان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ایمان بهره می‌گیرند.
منافقان گرچه تظاهر به نور ایمان دارند اما باطنشان، نار است، و اگر هم نوری باشد ضعیف است و کوتاه مدت.
این نور مختصر، یا اشاره به فروغ و جدان و فطرت توحیدی است و یا اشاره به ایمان نخستین آنها است که بعدا بر اثر تقلیدهای کورکورانه و تعصبهای غلط و لجاجتها و عداوتها، پرده‌های ظلمانی و تاریک بر آن می‌افتد، نه تنها یک ظلمت بلکه به تعبیر قرآن" ظلمات".
و همین‌ها است که چشم بینا و گوش شنوا و زبان گویا را سر انجام از آنها خواهد گرفت، چرا که سابقا هم گفتیم ادامه راه غلط تدریجا نیروی تشخیص و درک انسان را ضعیف می‌کند، تا آنجا که گاهی حقایق را وارونه می‌بیند، نیک در نظرش بد، و فرشته دیو، خودنمایی می‌کند.
به هر حال این تشبیه در حقیقت، یک واقعیت را در زمینه نفاق روشن می‌سازد، و آن اینکه نفاق و دورویی برای مدت طولانی نمی‌تواند مؤثر واقع شود ممکن است منافقان برای مدت کوتاهی از مزایای اسلام و مصونیتهای مؤمنان برخوردار شوند و از رفاقت پنهانی با کفار نیز بهره گیرند.
ولی این امر همچون شعله ضعیف و کم دوامی که در یک بیابان تاریک و ظلمانی در معرض وزش طوفانها است دیری نمی‌پاید، و سرانجام چهره واقعی آنها آشکار می‌گردد، و به جای کسب موفقیت و محبوبیت، منفور و مطرود خواهند شد و همانند کسی که در بیابان راه را گم کرده و چراغ را از دست داده سرگردان می‌مانند.
این نکته نیز قابل توجه است که در تفسیر آیه هو الذی جعل الشمس ضیاء و القمر نورا: " آن خدایی است که خورشید را روشنایی و ماه را نور بخش قرار داد.


در سوره ابراهیم ایمان، به درخت پاک تشبیه شده است:
الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة... «آیا ندیدی خدا چگونه مثل زده سخنی پاک که مانند درختی پاک است که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است.»

۲.۱ - شجره طیبه و شجره خبیثه

در اینجا صحنه دیگری از تجسم حق و باطل، کفر و ایمان، طیب و خبیث را ضمن یک مثال جالب و بسیار عمیق و پرمعنی بیان کرده، و بحثهای آیات گذشته را که در این زمینه بود تکمیل می‌کند.
نخست می‌فرماید: " آیا ندیدی چگونه خدا مثالی برای کلام پاکیزه زده، و آن را به شجره طیبه و پاکی تشبیه کرده است"؟ (ا لم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة).
سپس به ویژگیهای این شجره طیبه (درخت پاکیزه و پر برکت) می‌پردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات کوتاهی اشاره می‌کند.
اما پیش از آنکه ویژگیهای این شجره طیبه را همراه قرآن بررسی کنیم باید ببینیم منظور از" کلمه طیبه" چیست؟
بعضی از مفسران آن را به کلمه توحید و جمله لا اله الا الله تفسیر کرده‌اند.
در حالی که بعضی دیگر آن را اشاره به اوامر و فرمانهای الهی می‌دانند.
و بعضی دیگر آن را ایمان می‌دادند که محتوا و مفهوم لا اله الا الله است.
و بعضی دیگر آن را به شخص" مؤمن" تفسیر کرده‌اند.
و بعضی روش و برنامه‌های سازنده را در تفسیر آن آورده‌اند
ولی با توجه به وسعت مفهوم و محتوای کلمه طیبه می‌توان گفت همه اینها را شامل می‌شود، زیرا" کلمه" به معنی وسیع همه موجودات را در بر می‌گیرد، و به همین دلیل بر مخلوقات" کلمة الله" گفته می‌شود
و" طیب" هر گونه پاک و پاکیزه است، نتیجه اینکه این مثال هر سنت و دستور و برنامه و روش و هر عمل و هر انسان و خلاصه هر موجود پاک و پر برکتی را شامل می‌شود، و همه اینها همانند یک درخت پاکیزه است با ویژگیهای زیر:
۱- موجودی است دارای رشد و نمو، نه بی روح، و نه جامد و بی حرکت، بلکه پویا و رویا و سازنده دیگران و خویشتن (تعبیر به" شجره" بیانگر این حقیقت است).
۲- این درخت پاک است و طیب اما از چه نظر؟ چون انگشت روی هیچ قسمتی گذارده نشده مفهومش این است از هر نظر منظره اش پاکیزه، میوه اش پاکیزه، شکوفه و گلش پاکیزه، سایه اش پاکیزه، و نسیمی که از آن برمی خیزد نیز پاکیزه است.
۳- این شجره دارای نظام حساب شده‌ای است ریشه‌ای دارد و شاخه‌ها و هر کدام ماموریت و وظیفه‌ای دارند، اصولا وجود" اصل" و" فرع" در آن، دلیل بر حاکمیت نظام حساب شده‌ای بر آن است.
۴-" اصل و ریشه آن ثابت و مستحکم است" به طوری که طوفانها و تند بادها نمی‌تواند آن را از جا برکند و توانایی آن را دارد که شاخه‌های سر به آسمان کشیده اش را در فضا در زیر نور آفتاب و در برابر هوای آزاد معلق نگاه دارد و حفظ کند، چرا که شاخه هر چه سرکشیده تر باشد باید متکی به ریشه قویتری باشد (اصلها ثابت).
۵- شاخه‌های این شجره طیبه در یک محیط پست و محدود نیست بلکه بلند آسمان جایگاه او است، این شاخه‌ها سینه هوا را شکافته و در آن فرو رفته، آری" شاخه هایش در آسمان است" (و فرعها فی السماء).
روشن است هر قدر شاخه‌ها برافراشته تر باشند از آلودگی گرد و غبار زمین دورترند و میوه‌های پاکتری خواهند داشت، و از نور آفتاب و هوای سالم بیشتر بهره می‌گیرند، و آن را به میوه‌های طیب خود بهتر منتقل می‌کنند. ۶- این شجره طیبه شجره پربار است نه همچون درختانی که میوه و ثمری ندارند بنا بر این مولد هستند و" میوه خود را می‌دهد" (تؤتی اکلها).
۷- اما نه در یک فصل یا دو فصل، بلکه در هر فصل، یعنی" هر زمان" که دست به سوی شاخه هایش دراز کنی محروم بر نمی‌گردی (کل حین).
۸- میوه دادن او نیز بی حساب نیست بلکه مشمول قوانین آفرینش است و طبق یک سنت الهی و" به اذن پروردگارش" این میوه را به همگان ارزانی می‌دارد (باذن ربها).
اکنون درست بیندیشیم و ببینیم این ویژگیها و برکات را در کجا پیدا می‌کنیم؟ مسلما در کلمه توحید و محتوای آن، و در یک انسان موحد و با معرفت، و در یک برنامه سازنده و پاک، اینها همه روینده هستند، و پوینده هستند، و متحرک، همه دارای ریشه‌های محکم و ثابتند همه دارای شاخه‌های فراوان و سر به آسمان کشیده و دور از آلودگیها و کثافات جسمانی، همگی پرثمرند و نورپاش و فیض بخش.
هر کس به کنار آنها بیاید و دست به شاخسار وجودشان دراز کند در هر زمان که باشد از میوه‌های لذیذ و معطر و نیروبخششان بهره می‌گیرد. تند باد حوادث و طوفانهای سخت و مشکلات آنها را از جا حرکت نمی‌دهد، و افق فکر آنها محدود به دنیای کوچک نیست، حجابهای زمان و مکان را می‌درند، و به سوی ابدیت و بی نهایت پیش می‌روند.
برنامه‌های آنها از سر هوی و هوس نیست بلکه همگی به اذن پروردگار و طبق فرمان او است، و این حرکت و پویایی و ثمر بخش بودن نیز از همین جا سرچشمه می‌گیرد.


در آیه ۱۳ سوره بقره به فراخوان پیامبر - صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم - به منافقان که ایمانی همانند ایمان توده مردم داشته باشید اشاره شده است :
واذا قیل لهم ءامنوا کما ءامن الناس قالوا انؤمن کما ءامن السفهاء الا انهم هم السفهاء... «و چون به آنان گفته شود همان گونه که مردم ایمان آوردند شما هم ایمان بیاورید می‌گویند آیا همان گونه که کم خردان ایمان آورده‌اند ایمان بیاوریم هشدار که آنان همان کم خردانند ولی نمی‌دانند.»

۳.۱ - نشانه دیگر منافقان

آنها خود را عاقل و هوشیار و مؤمنان را سفیه و ساده لوح و خوش باور می‌پندارند، آن چنان که قرآن می‌گوید: " هنگامی که به آنها گفته می‌شود ایمان بیاورید آن گونه که توده‌های مردم ایمان آورده‌اند، می‌گویند آیا ما همچون این سفیهان ایمان بیاوریم"؟! (و اذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس قالوا ا نؤمن کما آمن السفهاء).
و به این ترتیب افراد پاکدل و حق طلب و حقیقت جو را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر -صلی الله علیه وآله - و محتوای تعلیمات او، سر تعظیم فرود آورده‌اند به سفاهت متهم می‌کند و شیطنت و دورویی و نفاق را دلیل بر هوش و عقل و درایت می‌شمرد، آری در منطق آنها عقل، جایش را با سفاهت عوض کرده است.
لذا قرآن در پاسخ آنها می‌گوید: " بدانید سفیهان واقعی اینها هستند اما نمی‌دانند" (الا انهم هم السفهاء و لکن لا یعلمون).
آیا این سفاهت نیست که انسان خط زندگی خود را مشخص نکند و در میان هر گروهی به رنگ آن گروه در آید و به جای تمرکز و وحدت شخصیت، دوگانگی و چندگانگی را پذیرا گردد، استعداد و نیروی خود را در طریق شیطنت و توطئه و تخریب به کار گیرد، و در عین حال خود را عاقل بشمرد؟! سومین نشانه آنها آنست که هر روز به رنگی در می‌آیند و در میان هر جمعیتی با آنها همصدا می‌شوند، آن چنان که قرآن می‌گوید: " هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات کنند می‌گویند ایمان آوردیم" (و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا).
ما از شما هستیم و پیرو یک مکتبیم، از جان و دل اسلام را پذیرا گشتیم و با شما هیچ فرقی نداریم! " اما هنگامی که با دوستان شیطان صفت خود به خلوتگاه می‌روند می‌گویند ما با شمائیم"! (و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم).
" و اگر می‌بینید ما در برابر مؤمنان اظهار ایمان می‌کنیم ما مسخره شان می‌کنیم"! (انما نحن مستهزؤن).
ما بر افکار و اعمالشان در دل می‌خندیم، می‌خواهیم کلاه بر سرشان بگذاریم، دوست ما و محرم اسرار ما و همه چیز ما شمائید! سپس قرآن با یک لحن کوبنده و قاطع می‌گوید: " خدا آنها را مسخره می‌کند" (الله یستهزئ بهم).
" و خدا آنها را در طغیانشان نگه می‌دارد تا به کلی سرگردان شوند" (و یمدهم فی طغیانهم یعمهون)
ایمان، چون سایه آرام بخش و فرح زا، و کفر، چون باد داغ آزاردهنده ناراحت کننده:
و لا الظـل و لا الحرور. «و نه سایه و گرمای آفتاب» «و لا الظل و لا الحرور» تمثیلی بر ایمان و کفر است.
[۱۱] المیزان، ج۱۷، ص۳۷.



در سوره انعام و فاطر ایمان به حیات تشبیه شده است:
او من کان میتـا فاحیینـه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس... «آیا کسی که مرده (دل) بود و زنده اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست این گونه برای کافران آنچه انجام می‌دادند زینت داده شده است.»

۴.۱ - ایمان و روشن بینی

ارتباط این آیات با آیات قبل از این نظر است که در آیات گذشته اشاره به دو دسته: مؤمن خالص و کافر لجوج که نه تنها ایمان نمی‌آورد بلکه برای گمراه ساختن دیگران نیز سخت می‌کوشد، شده بود، در اینجا نیز با ذکر دو مثال جالب و روشن وضع این دو طایفه مجسم گردیده است.
نخست اینکه افرادی را که در گمراهی بوده‌اند، سپس با پذیرش حق و ایمان تغییر مسیر داده‌اند تشبیه به مرده‌ای می‌کند که به اراده و فرمان خدا زنده شده است (ا و من کان میتا فاحییناه).
کرارا در قرآن " مرگ " و" حیات " به معنی مرگ و حیات معنوی، و کفر و ایمان، آمده است و این تعبیر به خوبی نشان می‌دهد که ایمان یک عقیده خشک و خالی یا الفاظی تشریفاتی نیست، بلکه به منزله روحی است که در کالبد بیجان افراد بی ایمان دمیده می‌شود و در تمام وجود آنها اثر می‌گذارد، چشم آنها دید و روشنایی، گوش آنها قدرت شنوایی، زبان توان سخن گفتن و دست و پا قدرت انجام هر گونه کار مثبت پیدا می‌کند، ایمان افراد را دگرگون می‌سازد و در سراسر زندگی آنها اثر می‌گذارد و آثار حیات را در تمام شئون آنها آشکار می‌نماید.
از جمله فاحییناه (ما او را زنده کردیم) استفاده می‌شود که ایمان، گرچه باید با کوشش از ناحیه خود انسان صورت گیرد اما تا کششی از ناحیه خدا نباشد این کوششها به جایی نمی‌رسد! سپس می‌گوید: " ما برای چنین افراد نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه بروند" (و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس).
گرچه مفسران درباره منظور از این" نور" احتمالاتی داده‌اند اما ظاهرا منظور از آن تنها قرآن و تعلیمات پیامبر -صلی الله علیه وآله - نیست، بلکه علاوه بر این، ایمان به خدا، بینش و درک تازه‌ای به انسان می‌بخشد، روشن بینی خاصی به او می‌دهد، افق دید او را از زندگی محدود مادی و چهار دیوار عالم ماده فراتر برده و در عالمی فوق العاده وسیع فرو می‌برد.
و از آنجا که او را به خود سازی دعوت می‌کند، پرده‌های خود خواهی و خودبینی و تعصب و لجاج و هوی و هوس را از مقابل چشم جانش کنار می‌زند، و حقایقی را می‌بیند که هرگز قبل از آن قادر به درک آنها نبود.
در پرتو این نور می‌تواند راه زندگی خود را در میان مردم پیدا کند، و از بسیاری اشتباهات که دیگران به خاطر آز و طمع، و به علت تفکر محدود مادی، و یا غلبه خود خواهی و هوی و هوس، گرفتار آن می‌شوند مصون و محفوظ بماند.
و ما یستوی الاحیاء و لا الاموت... «و زندگان و مردگان یکسان نیستند خداست که هر که را بخواهد شنوا می‌گرداند و تو کسانی را که در گورهایند نمی‌توانی شنوا سازی.» «... الاحیاء و لا الاموات» ضرب المثلی برای مؤمن و کافر است.


در آیات متعدد قرآن کریم ایمان به نور روشنایی بخش تشبیه شده است:
الله ولی الذین ءامنوا یخرجهم من الظـلمـت الی النور والذین کفروا اولیاؤهم الطـغوت یخرجونهم من النور الی الظـلمـت....« خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده‌اند آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در می‌برد و (لی) کسانی که کفر ورزیده‌اند سرورانشان (همان عصیانگران) طاغوتند که آنان را از روشنایی به سوی تاریکیها به در می‌برند آنان اهل آتشند که خود در آن جاودانند»

۵.۱ - نور ایمان و ظلمات کفر

با اشاره‌ای که در مساله ایمان و کفر و روشن بودن حق از باطل و راه راست از مسیر انحرافی در آیه قبل آمده بود در اینجا وضع مؤمنان و کافران را از نظر راهنما و رهبر مشخص می‌کند، می‌فرماید: " خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند" (الله ولی الذین آمنوا).
و در پرتو این ولایت و رهبری" آنها را از ظلمتها به سوی نور خارج می‌سازد" (یخرجهم من الظلمات الی النور).
لغت" ولی" چنان که بعدا به طور مشروح در ذیل آیه انما ولیکم الله و رسوله.. خواهد آمد در اصل به معنی" نزدیکی و عدم جدایی" است به همین جهت به سرپرست و مربی و راهبر" ولی" گفته می‌شود، به دوستان و رفقای صمیمی نیز این واژه اطلاق می‌گردد اما روشن است که در آیه مورد بحث به معنی اول است و لذا می‌فرماید:
" خداوند که ولی مؤمنان است آنها را از تاریکیها به نور هدایت می‌کند".
ممکن است گفته شود که هدایت مؤمنان از ظلمتها به نور تحصیل حاصل است ولی با توجه به سلسله مراتب هدایت و ایمان روشن می‌شود که چنین نیست زیرا مؤمنان در مسیر هدایت و قرب الی الله، شدیدا محتاج راهنماییهای الهی در هر مرحله هستند، و نیازمند هدایتهای او در هر قدم و در هر کار و برنامه‌اند، درست شبیه آنچه شبانه روز در نمازها می‌گوییم: اهدنا الصراط المستقیم، " خدایا پیوسته ما را به راه راست هدایت فرما".
سپس می‌افزاید: " اما کسانی که کافر شدند، اولیاء آنها طاغوت ( بت و شیطان و افراد جبار و منحرف) هستند که آنها را از نور به سوی ظلمتها بیرون می‌برند" (و الذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات).
" به همین دلیل آنها اهل آتش‌اند و برای همیشه در آن خواهند بود" (اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون).

۵.۲ - چند نکته

۱- تشبیه " ایمان" و" کفر" به" نور" و" ظلمت" رساترین تشبیهی است که در این مورد به نظر می‌رسد نور منبع حیات و همه برکات و آثار حیاتی و سرچشمه رشد و نمو و تکامل و جنبش و تحرک است نور آرام بخش و مطمئن کننده و آگاه کننده و نشان دهنده است در حالی که ظلمت رمز سکوت و مرگ، خواب و نادانی، ظلالت و وحشت می‌باشد ایمان و کفر نیز چنین هستند.
۲- نکته دیگر این که: در این آیه و آیات مشابه آن در قرآن مجید ظلمت به صیغه" جمع" آورده شده (ظلمات) و نور به صیغه" مفرد" و این اشاره به آن است که در راه حق هیچگونه پراکندگی و دوگانگی وجود ندارد بلکه سراسر وحدت و یگانگی است.
مسیر حق مانند خط مستقیمی است که میان دو نقطه کشیده شود که همیشه یکی است و تعدد در آن ممکن نیست.
ولی باطل و کفر مرکز انواع اختلافها و پراکندگیها است حتی اهل باطل در باطل خود هماهنگ نیستند و وحدت هدف ندارند درست مانند خطوط انحرافی است که در میان دو نقطه کشیده می‌شود که تعداد آن در دو طرف" خط مستقیم" بی شمار و نامحدود است.
این احتمال را نیز بعضی داده‌اند که صفوف باطل نسبت به اهل حق زیادتر است.
۳- ممکن است گفته شود که کفار نوری ندارند که از آن خارج شوند، ولی با توجه به اینکه نور ایمان در فطرت همه وجود دارد این تعبیر کاملا صحیح به نظر می‌رسد.
۴- ناگفته پیدا است که خداوند نه به اجبار مؤمنان را از ظلمات ( گناه و جهل و صفات رذیله و دوری از حق) به نور خارج می‌کند و نه کفار را به اجبار از فطرت توحیدی بیرون می‌برد بلکه اعمال آنها است که ایجاب چنین سرنوشتی را از سوی پروردگار می‌کند.

۵.۳ - دیگر آیات مشابه

و یخرجهم من الظـلمـت الی النور باذنه... «خدا هر که را از خشنودی او پیروی کند به وسیله آن (کتاب) به راه‌های سلامت رهنمون می‌شود و به توفیق خویش آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون می‌برد و به راهی راست هدایتشان می‌کند.»
او من کان میتـا فاحیینـه وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس....«آیا کسی که مرده (دل) بود و زنده اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست این گونه برای کافران آنچه انجام می‌دادند زینت داده شده است.»
«ظلمات» به قرینه ذیل آیه، کفر است، بنا بر این مقصود از « نور» به قرینه مقابله، ایمان است.
هل تستوی الظـلمـت و النور... «بگو پروردگار آسمانها و زمین کیست بگو خدا بگو پس آیا جز او سرپرستانی گرفته‌اید که اختیار سود و زیان خود را ندارند بگو آیا نابینا و بینا یکسانند یا تاریکیها و روشنایی برابرند یا برای خدا شریکانی پنداشته‌اند که مانند آفرینش او آفریده‌اند و در نتیجه (این دو) آفرینش بر آنان مشتبه شده است بگو خدا آفریننده هر چیزی است و اوست یگانه قهار.»
(مطابق یک احتمال، منظور از «ظلمات و نور»، کفر و ایمان است. )
الر کتـب انزلنـه الیک لتخرج الناس من الظـلمـت الی النور....«الف لام راء کتابی است که آن را به سوی تو فرود آوردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون آوری به سوی راه آن شکست ناپذیر ستوده.».
ان اخرج قومک من الظـلمـت الی النور....«و در حقیقت موسی را با آیات خود فرستادیم(و به او فرمودیم) که قوم خود را از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون آور و روزهای خدا را به آنان یادآوری کن که قطعا در این (یادآوری) برای هر شکیبای سپاسگزاری عبرتهاست.»
لیخرجکم من الظـلمـت الی النور... «اوست کسی که با فرشتگان خود بر شما درود می‌فرستد تا شما را از تاریکیها به سوی روشنایی برآورد و به مؤمنان همواره مهربان است.»
وما یستوی الاعمی و البصیر• ولا الظـلمـت ولا النور. «و نابینا و بینا یکسان نیستند؛ و نه تیرگیها و روشنایی.»
(مقصود از «ظلمات و نور»، ظلمت شرک و نور ایمان است. )
و کذلک اوحینا الیک روحـا من امرنا ما کنت تدری ما الکتـب و لا الایمـن و لـکن جعلنـه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا و انک لتهدی الی صراط مستقیم. «وهمین گونه روحی از امر خودمان به سوی تو وحی کردیم تو نمی‌دانستی کتاب چیست و نه ایمان (کدام است) ولی آن را نوری گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه می‌نماییم و به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت می‌کنی.»
هو الذی ینزل علی عبده ءایـت بینـت لیخرجکم من الظـلمـت الی النور و ان الله بکم لرءوف رحیم. «او همان کسی است که بر بنده خود آیات روشنی فرو می‌فرستد تا شما را از تاریکیها به سوی نور بیرون کشاند و در حقیقت خدا (نسبت) به شما سخت رئوف و مهربان است.»
رسولا یتلوا علیکم ءایـت الله مبینـت لیخرج الذین ءامنوا وعملوا الصــلحـت من الظـلمـت الی النور و من یؤمن بالله... «پیامبری که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت می‌کند تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون برد و هر کس به خدا بگرود و کار شایسته کند او را در باغهایی که از زیر (درختان) آن جویبارها روان است درمی آورد جاودانه در آن می‌مانند قطعا خدا روزی را برای او خوش کرده است.»


۱. بقره/سوره۲، آیه۱۷.    
۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱ ص۱۰۶.    
۳. منافقون/سوره۶۳، آیه۱ - ۲.    
۴. حشر/سوره۵۹، آیه۱۱- ۱۲.    
۵. یونس/سوره۱۰، آیه۵.    
۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۱۰۹.    
۷. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۴.    
۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۳۳۱.    
۹. بقره/سوره۲، آیه۱۳.    
۱۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۹۵.    
۱۱. المیزان، ج۱۷، ص۳۷.
۱۲. فاطر/سوره۳۵، آیه۲۱.    
۱۳. انعام/سوره۶، آیه۱۲۲.    
۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۴۲۵.    
۱۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۳۷.    
۱۶. فاطر/سوره۳۵، آیه۲۲.    
۱۷. بقره/سوره۲، آیه۲۵۷.    
۱۸. مائده/سوره۵، آیه۵۵.    
۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۸۴.    
۲۰. مائده/سوره۵، آیه۱۶.    
۲۱. انعام/سوره۶، آیه۱۲۲.    
۲۲. رعد/سوره۱۳، آیه۱۶.    
۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۴۳۸.    
۲۴. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱.    
۲۵. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۵.    
۲۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۴۳.    
۲۷. فاطر/سوره۳۵، آیه۱۹.    
۲۸. فاطر/سوره۳۵، آیه۲۰.    
۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۶۳۳.    
۳۰. شوری/سوره۴۲، آیه۵۲.    
۳۱. حدید/سوره۵۷، آیه۹.    
۳۲. طلاق/سوره۶۵، آیه۱۱.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۱۰۶، برگرفته از مقاله «تشبیه ایمان».    






جعبه ابزار