تسمیه (علوم قرآنی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تسمیه در اصطلاح فقه و علوم
قرآنی به معنای «ذکر نام خدا» است.
به
آیه «بسمالله الرحمن الرحیم» نیز به دلیل محوریت واژه «اسم» در آن و مفهوم ذکر نام
خدا، تسمیه اطلاق میشود. این آیه را «بَسمَلة» یا «بسمل» نیز مینامند که
مصدری قیاسی و منحوت (برساخته) است.
از پیشینه «بسمالله» قبل از
اسلام گزارش دقیقی در دست نیست؛ اولین کاربرد آن در تاریخ
ادبیات عرب در
شعر عمر بن ابی ربیعه گزارش شده است.
اما عبارت «باسمک اللهم» هنگام
بعثت پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) رواج داشته است
و گفتهاند نخستین کسی که در
قریش «باسمک اللهم» را نوشت، امیة بن ابی الصلت بود.
روایات، استفاده پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) از این عبارت را در ماجرای
صلح حدیبیه در مقابل پیشنهاد
سهیل بن عمرو تأیید میکند.
در ادامه این روایات آمده است که با نزول آیه ۴۱
سوره هود، عبارت «باسمک اللهم» به «بسمالله»، و با نزول آیه ۱۱۰
سوره اسراء به «بسمالله الرحمن»، و با نزول آیه ۳۰
سوره نمل به «بسمالله الرحمن الرحیم» تبدیل شد.
این در صورتی است که اولین نزول کامل عبارت را در سوره نمل بدانیم، که چنین نیست.
«بسمله» به صورت کامل آن ۱۱۴ بار در
قرآن کریم به کار رفته است، در افتتاح ۱۱۳
سوره و در آیه ۲۷ سوره نمل که عبارت آغازین نامه
سلیمان پیامبر (علیهالسلام) به
ملکه سبا است. سوره توبه تنها سورهای است که با بسمله آغاز نشده است. مفسران علل گوناگونی برای آن ذکر کردهاند، مثل اینکه چون خطاب به اعراب بود و رسم اعراب برآوردن نام خدا نبوده است، مطابق رسم خودشان با ایشان صحبت شده است، یا اینکه در نزول به همراه
جبرائیل آورده نشده بود، یا
اجتهاد عثمان باعث حذف این آیه از ابتدای سوره شد و... تا آنجا که عدهای این سوره را با
انفال یکی دانسته، و هفتمینِ
سوره طِوال خواندهاند. معتبرترین قول عدم تناسب مفهومی آیات ابتدای
سوره توبه با بسمله است که در
حدیثی از
امام علی (علیهالسلام) بیان شده است: بسمله
امان است و
برائت، با شمشیر نازل شده است و با امان جمع نمیشود.
دو کلمه اول این ذکر، یعنی «بسمالله» به تنهایی در سوره هود
در وحی به نوح (علیهالسلام) برای سوار شدن به کشتی ذکر شده است.
از دیدگاه شیعه همه بسملهها جزو سورهاند، بالاخص در «بسمالله»
سوره فاتحه به عنوان اولین آیه مصحف و
سوره علق به عنوان اولین آیه نازل شده بر پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) تأکید شده، و یکی از مهمترین آیات سبع المثانی دانسته شده است. در این دیدگاه هر بسمله نشانی برای آغاز سورهای نو در جریان نزول
قرآن و طبعاً جزو سوره بوده است، و مخالفان این نظر را سارقان ۱۱۳ آیه از کتاب خدا نامیدهاند. ثمره فقهی آن نیز به حدی است که نمازگزار باید برای قرائت بسمله نیز نیت انتخاب سوره را داشته باشد. همچنین درصورت اعاده سوره، بسمله سوره جدید نیز اعاده میشود و برای صاحبان عذر قرائت بسمله سور عزائم نیز ممنوع است. روایات شیعی آغاز همه کتابهای آسمانی را با بسمله میداند، هرچند هماکنون در کتب آسمانی موجود چنین عبارتی وجود ندارد که یا به سبب تحریف کتب آسمانی است یا باید روایات وارد را به گونهای دیگر خواند
مفسران برای "باء" در بسمالله معانی متعددی چون استعانت، ابتداء، سببیت و مانند آن ذکر کردهاند، به اعتقاد
امام خمینی در فرهنگ عرفانی، معنای سببیت در باء صحیح نیست؛ زیرا فاعلیت حقتعالی در این مبنا به نحو سببیت نیست بلکه به نحو تجلی است
در بحث باء نیز جمعی از مفسران آن را متعلق به فعلی محذوف دانستهاند؛ اما برخی اهل معرفت باء را در سوره حمد متعلق به ظهر گرفتهاند امام خمینی نیز نظر اخیر را میپسندد؛ زیرا بسمالله در هر سورهای، مظهر معانی موجود در آن سوره است و بهتناسب هر سوره متفاوت میشود
چنانکه در سوره حمد، متعلق به حمد است و به این معنا است که حمد حامدان، به
قیومیت اسم الله و حول و قوه است.
در علم حروف، اعتقاد بر این است که ریشه و منشا حروف هجائیه، حرف «الف» است و حروف دیگر از بسط «الف» پدیدار گشتهاند. امام خمینی نیز مانند عارفان دیگر، به معنای باطنی حروف توجه ویژهای داشته و در کتب اخلاقی و عرفانی خود، با استناد به روایتی به تحلیل عرفانی آنها میپردازد. به اعتقاد ایشان تفسیر روایی باء به معنای بهاء الهی بر اساس تفسیر عرفانی آن، به معنای
عقل اول، منطبق است؛ زیرا بهاء نوری است که با هیبت و وقار همراه است، و نور همان ظهور جمال حق است که جلال در آن پنهان است و عقل نیز از جهت اینکه ظهور جمال حق است، منطبق بر بهاء الهی است چنانکه ایشان میان روایتی که خلق اشیاء را بهواسطه مشیت میداند با روایتی که ظهور عالم را واسطه باء به حساب میآورد، ناسازگاری نمیبیند زیرا عقل در نظر ایشان مظهر مشیت و صورت کامله آن است و با آن متحد است
ازجمله اشارات دیگری که در بسمالله میتوان نام برد، اختفای الف در رسمالخط بسمالله است که اهل معرفت، آن را اشاره به بطون ذات و سریان و معیت او با اشیاء دانستهاند.
آراء
اهل سنت در این زمینه متنوع است. در یکی دو سوره مثل حمد و
کوثر «بسمالله» را جزو آیات سوره میدانند.
اما
شافعی همه بسملهها را جزو سوره میداند،
حال آنکه مالک هیچیک از بسملهها را آیه نمیداند و دیگران بسملهها را فقط فاصلی برای سورهها میدانند.
اختلاف در این دیدگاه زمینهای برای چالش در
فتاوی متنوعی درباره
وجوب خواندن و اعاده در صورت ترک عمدی و استحباب جهر یا وجوب جهر حتی در نمازهای اخفاتیه شده است.
هرچند روایاتی نیز بر جواز آن در
نماز وجود دارد.
از میان اهل سنت فقط شافعیها آن را فرض میدانند، تا آنجا که
اقتدا به ولی امر یا نایب او که بسمله را ترک میکند، محل اشکال دانستهاند.
حنفیه و
حنابله آن را مستحب و البته با اخفاء و
مالکیه قرائت آن را در نماز مگر در
نوافل روا نمیدانند.
ریشه این نظر به روایات تاریخی برمیگردد که
رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) و خلفای ثلاثه نماز را یا بدون بسمله، یا بدون جهر آن میخواندهاند،
هرچند
سیوطی این روایات را مضطرب میداند.
در میان قاریان نیز مکیان و کوفیان مانند
ابن کثیر،
عاصم،
کسایی و از
فقها شافعی،
ابن مبارک،
ثوری و
احمد بن حنبل آن را از
قرآن دانسته، و قرائت میکردهاند. همین وضع از صحابیانی چون
ابن عباس،
عبدالله بن عمرو و
ابوهریره، و تابعیانی چون
سعید بن جبیر، عطاء و زهری نیز نقل شده است. اما مدنیان، بصریان و شامیان و حمزه، قاری
کوفه و از مذاهب فقهی حنفیها، مالکیها و برخی دیگر آن را فصل میان سورهها، یا تبرکی در قرائت دانستهاند.
نزد قراء، هرچند خواندن بسمله در ابتدای تلاوت به عنوان یک امر لازم و مد «الرحمن» و «الرحیم» و خواندن یا ترک آن در هنگام اتصال دو سوره از آداب قرائت دانسته شده است، بعضی مانند ابن کثیر، عاصم، کسایی و قالون به لزوم جدا کردن سورهای از سورهای دیگر با بسمله قائلاند. در این میان، ابوعمرو و حمزه استثنا هستند که هیچ سورهای را با بسمله جدا نمیکنند.
تعلیمات پیشوایان
دین به ویژه پیامبراسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) مشحون از تأکید بر اتصال دادن هر کار با هر درجه از اهمیت با ذکر بسمالله است. در
حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) هر کار با ارزشی که بی «بسمالله» آغاز شود، ابتر و بینتیجه دانسته شده است و هرچند در ظاهر به نتیجه برسد، در اصل و باطن ناتمام است و به کمال نمیرسد.
ذکر بسمله نهتنها جلب
رحمت و
برکت و اعانت خدا را به همراه دارد، بلکه نشان
ادب بندگی و خشوع در مقابل خداست.
این تربیت و تمرین به حدی است که
امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: چه بسا شیعهای از دوستان ما بسمله را ترک کند، آنگاه خداوند او را بهسختی دراندازد و او را متذکر شکر نعمت و ثنای خویش گرداند تا دیگر «بسمالله الرحمن الرحیم» را فراموش نکند.
روایاتی نیز نزدیکی بسمله را به
اسم اعظم خدا به نزدیکی سیاهی
چشم به سفیدی آن
تشبیه میکردهاند.
از اینرو، از دیدگاه روایات، تعلیم آن باعث جریان یافتن غفران الاهی برای معلم و متعلم میشود.
این آیه کریمه در طول تاریخ جایگاه ویژهای در میان
مسلمانان داشته است و همواره از همان زمان رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) در ابتدای نامهها (به ویژه نامههایی که برای دعوت به اسلام به پادشاهان و ملوک منطقه فرستادهاند)،
خطبهها، کتب و افتتاح کارها مرسوم بوده است.
هرچند روایاتی ذکر آن را در آغاز
شعر (به معنای جاهلی آن) قدح کردهاند.
در تاریخ سلاطین نیز بسیاری از اوقات در نامهها و فرامین، القاب سلطان پیش از بسمله میآمد، چنانکه طغراها نیز قبل از بسمله آورده میشد.
تأکید بر نگارش بسمله هم با خطی خوش و زیبا در یک سطر بیآنکه چیزی در کنار یا بالای آن نوشته شود، در
روایات به چشم میخورد. همچنین تأکید بر بلند گفتن آنکه نشانه
ایمان است و متذکر شدن آن در ابتدای انجام کارها و نیز سیره عملی پیشوایان و مؤمنان آن را به صورت سنتی پایدار در فرهنگ جوامع اسلامی درآورده است.
علاوه بر این، آثار هنری فراوانی در خط و تهذیب، نقاشی و نقش ـ خط، معماری و به ویژه در
محرابها، سر در اماکن مقدس و حتی خانهها براساس این آیه کریمه خلق شدهاند.
همچنین عبارت بسمله را همراه با «لله الحمد» در زمان
بنی امیه بر
سکهها ضرب میکردند.
گزارش دیگر به زمان
حجاج برمیگردد که سکه بَغْلیه را در ۷۵ق/۶۹۴م ضرب کرد و بر روی آن «بسمالله» و در سطر بعد نام خودش را نگاشت؛ هرچند
سال بعد، آن را به «الله احد» و «الله الصمد» تغییر داد. این رسم به سبب اعتراض فقها به خاطر تماس افراد غیرمطهر با اسماء الاهی آرام آرام کمرنگ شد.
براساس روایات بسمله همواره با برکت، محافظت،
شفا و جز آن همراه است. گوینده آن جایگاهی بلند در
آخرت دارد و ۱۹
حرف آن ۱۹ زبانه
آتش را از او دور میکند.
در
فرهنگ عامه مسلمانان نیز تلقی چنین است و از ذکر بسمالله برای رواج
بازار،
صلح با اهل خانه، ابطال
سحر، علاج
بیماریها، قضای
حوایج شرعی ، دفع آفات،
استخاره و جز آن استفاده میشود. همچنین برداشتن کاغذهایی که در آن نام خدا به ویژه بسمله است از زمین، جزو آداب اسلامی است
همچنین در فرهنگ عامه بسمله در حفاظت از جن و پری بهویژه هنگام ریختن
آب جوش و پریدن از آب کارساز است.
در علوم غریبه، اعم از علم حروف، اعداد و طلسمات نیز برای آن خواصی قائلاند.
در ادبیات فارسی آیه «بسمالله الرحمن الرحیم» در اشعار جـای خود را به عنـوان یک
مصراع باز کـرده است،
مرغ بسمل یا نیم بسمل نیز به معنای
مرغ سر بریده یا نیمجان که در حال تپیدن است، حکایت از بیقراری عاشق دارد.
واژه «بسملگاه» نیز به معنای قربانگاه و واژه «بسمالله» به عنوان شروع کارها برای تعارفات و دعوت به کاری یا سفرهای در ادبیات رایج شده است.
در تاریخ
ترجمه شهرت دارد که نخستینبار
سلمان فارسی به درخواست ایرانیان بسمله را به «به نام
یزدان بخشاونده» ترجمه کرد.
مترجمی ناشناس در ترجمه
تفسیر طبری آن را به «به نام خدای مهربان بخشاینده» برگرداند
که از همانجا با جابهجایی اندک «به نام خداوند بخشنده مهربان» در فارسی متداول شده است.
میبدی در
کشف الاسرار با توجه به تفاوت معنای رحمان و رحیم، آن را به «به نام خداوند جهاندار دشمنپرور به بخشایندگی، دوستبخشای به مهربانی» ترجمه کرده است.
در سخن از تک نگاشتها باید گفت آیه بسمله همواره موضوع تفاسیر و نگارشهای فراوان قرار گرفته است. اولین تکنگاشتی که
ابن ندیم معرفی میکند، از یکی از دعات ابویعقوب خلیفه، ساکن
جزیره است به نام کتاب بسمالله الرحمن الرحیم
و بعد از آن کتاب فی بسمالله الرحمن الرحیم از علی بن عبدالعزیز بن محمد دولابی
است که این نگارشها مسلماً قبل از سده ۴ق بوده است. نگارشهای بسمله بسیاری از اوقات با شرح استعاذه همراه است
این نگارشها هنوز نیز ادامه دارد.
در ارزیابی نحوی «بسمالله الرحمن الرحیم» یک شبه جمله است و قسمتی محذوف دارد که نظریات مختلفی درمورد قسمت محذوف آن دادهاند. فهم این قسمت محذوف به معنای «ب» مربوط میشود. در مجموع معنای معیت معنای جامعی است که اقوال مختلف را در برمیگیرد. روایاتی مفهوم
قرآن را خلاصه شده در سوره حمد، مفهوم
سوره حمد را خلاصه شده در بسمله، و مفهوم بسمله را خلاصه شده در «ب» آن میدانند.
آمدن کلمه «اسم» میان «ب» و «الله» مجال بحثهای فراوان را باز کرده است. برخی علت آن را تمایز از قسم، برخی نوعی
ادب و تعظیم لفظ جلاله با تقّدم واژه «اسم» بر آن دانستهاند، برخی آن را امر به تبرک به «اسم» خدا تعبیر کردهاند و برخی با تفسیری عمیقتر فلسفه آن را جلوگیری از حیرت در ذات و صفات «الله» دانسته، و واسطه «اسم» را در ارتباط با مسما فرض کردهاند تا باعث پاکی قلب برای دخول به فضای «الله» شود.
در برخی احادیث یا
تصانیف عرفانی «ب» در «بسم»، به بها، برّ الاهی،
برائت از سوء و واحدیت خدا، «س» به سنا، سرّ با اصفیاء، سلامت از
عیب و سبق
رحمت، و «م» به مجد، عزت، ملک، منت بر اهل
ولایت و مقام محمود تعبیر شده است.
در فرهنگ
قرآنی چینش «الله»، «رحمن» و «رحیم» معنا دار است. «الله» اسم جامع است و ورای قانونمندیها، بدین معنا که
شیطان تحت مشیت الاهی است، اما دشمن «رحمن» معرفی شده است.
از سویی «رحمن» هم عذاب دارد هم نواخت
و «رحیم» اختصاصاً نواخت، پس «الله» و «رحمن» هر دو ظهور جلالی و جمالی دارند و «رحمن» و «رحیم» مراتب دنیا و آخرت را احاطه میکند.
بدینمعنا این عبارت ترکیب کاملی از تجلی اسماء الاهی از آغاز در امتداد و تا پایان چرخه هستی خواهد بود. به تعبیری «الله» آفرینش، «رحمن» پرورش، و «رحیم» آمرزش بندگان را به عهده دارد.
برخورد عارفان در تفسیر آیه کریمه «بسمله» در دو گروه طبقهبندی میشود: عدهای با پیش فرض تناظر کتاب تدوین با کتاب تکوین همه اجزاء عبارت بسمله را مطابق و متناظر حقایق هستی میدانند و در بحثی با رویکرد
عرفان نظری سعی در کشف این رابطهها دارند.
گروهی دیگر با رویکردی در فضای
عرفان عملی بسمله را به عنوان ذکری کلیدی برای افتتاح یا تحقق معانی و منازل و معارف معتبر میدانند و آثار عملی مثل توصیه افعال و خروج از حول و قوه خویش به حول و قوه الاهی قائلاند.
(۱) محمد ابشیهی، المستطرف، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۲) محمد ابن بابویه، التوحید، به کوشش هاشم حسینیتهرانی، تهران، ۱۳۸۷ق.
(۳) محمد ابن بابویه، معانی الاخبار، قم، مکتبة المفید.
(۴) عبدالله ابن بسطام و حسین بن بسطام، طب الائمة، نجف، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۵م.
(۵) احمد ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی، به کوشش عبدالرحمان نجدی، بیروت، مکتبة ابن تیمیه.
(۶) محمد ابن جزری، النشر فی القرائات العشر، به کوشش علی محمد ضباع، قاهره، کتابخانه مصطفی محمد.
(۷) عبدالرحمان ابن جوزی، زاد المسیر، بیروت، ۱۴۰۴ق.
(۸) محمد ابن حبان، الصحیح، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۱۴ق.
(۹) حسین ابن خالویه، اعراب ثلاثین سورة من
القرآن الکریم، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۰ق.
(۱۰) محمد ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
(۱۱) علی ابن طاووس، الطرائف، قم، ۱۴۰۰ق.
(۱۲) یوسف ابن عبدالبر، التمهید، به کوشش مصطفی علوی و محمد عبدالکبیر بکری، رباط، ۱۳۸۷ق.
(۱۳) محییالدین ابن عربی، الفتوحات المکیة، بولاق، ۱۳۲۹ق.
(۱۴) احمد ابن فارس، الصاحبی، بیروت، ۱۳۸۲ق.
(۱۵) عبدالله ابن قدامه، المغنی، بیروت، دارالمکتب العربیه.
(۱۶) محمد ابن قیم جوزیه، زاد المعاد، به کوشش شعیب ارنؤوط و عبدالقادر ارنؤوط، کویت/ بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م.
(۱۷) ابن کثیر، تفسیر
القرآن العظیم، بیروت، ۱۴۰۱ق.
(۱۸) ابن ندیم، الفهرست.
(۱۹) عبدالملک ابن هشام، السیرة النبویة، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، ۱۹۷۵م.
(۲۰) سلیمان ابوداوود، السنن، به کوشش کمال یوسف حوت، بیروت، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۸م.
(۲۱) عبدالله ابوالشیخ، اخلاق النبی (صلی الله علیه و اله و سلم) و آدابه، ریاض، ۱۹۹۸م.
(۲۲) عبدالله ابوالشیخ، العظمة، به کوشش رضاء الله مبارکفوری، ریاض، ۱۴۱۰ق.
(۲۳) حسین ابوالفتوح رازی، روض الجنان، به کوشش محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد، ۱۳۶۵ش.
(۲۴) احمد بن حنبل، المسند، قاهره، ۱۳۱۳ق.
(۲۵) علی شواخ اسحاق، معجم
مصنفات القرآن الکریم، ریاض، دارالرفاعی.
(۲۶) محمد اسدیان خرمآبادی و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۲۷) علیاکبر الاهی خراسانی، «بحثی درباره بسمله»، مشکاة، مشهد، ۱۳۷۶ش، شم ۲۱.
(۲۸) زکریا انصاری، فتح الوهاب، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۲۹) محمد بابا افضل کاشانی، جامع الحکمة، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۳۰) هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر
القرآن، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
(۳۱) احمد برقی، المحاسن، به کوشش مهدی رجایی، قم، ۱۴۱۲ق.
(۳۲) ابراهیم بسیونی، البسملة بین اهل العبارة و الاشارة، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۳۳) محمدحسن بکایی، کتابنامه بزرگ
قرآن کریم، تهران، ۱۳۸۲ق.
(۳۴) محمود پاینده، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۳۵) ترجمه تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۳۶) عبدالرحمان جزیری، الفقه علی المذاهب الاربعة، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۳۷) احمد جصاص، احکام
القرآن، به کوشش عبدالسلام محمدشاهین، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۳۸) حاجیخلیفه، کشف.
(۳۹) محمد حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۴۰) موسی حجاوی، «الاقناع»، همراه کشاف القناع بهوتی، ریاض، مکتبة نصر الحدیثه.
(۴۱) محمد حر عاملی، وسائل الشیعة، به کوشش عبدالرحیم ربانی، بیروت، ۱۳۹۱ق.
(۴۲) عبدالمنعم حفنی، معجم مصطلحات الصوفیة، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
(۴۳) علی حلبی، السیرة الحلبیة، بیروت، ۱۴۰۰ق.
(۴۴) عبد علی حویزی، نور الثقلین، به کوشش هاشم رسولی محلاتی، قم، ۱۳۸۳-۱۳۸۵ق.
(۴۵) مصطفی خمینی، تفسیر
القرآن الکریم، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۴۶) ابوالقاسم خویی، البیان، نجف، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۶م.
(۴۷) ابوالحسن دیانت، فرهنگ تاریخی سنجشها و ارزشها، به کوشش بایرام صادقی، تبریز، ۱۳۶۷ش.
(۴۸) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
(۴۹) محمد سرخسی، المبسوط، استانبول، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م.
(۵۰) رضا سقازاده واعظ، ادعیه و ادویه، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۵۱) سیوطی، الاتقان، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قم، ۱۳۶۳.
(۵۲) سیوطی، تنویر الحوالک، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۷م.
(۵۳) سیوطی، الدر المنثور، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
(۵۴) عبدالمجید شروانی، حواشی بر شرح المنهاج ابن حجر، بیروت، دارالفکر.
(۵۵) ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۵۶) محمد شوکانی، فتحالقدیر، بیروت، دارالفکر.
(۵۷) زینالدین شهیدثانی، منیة المرید، به کوشش رضا مختاری، ۱۴۰۹ق/ ۱۳۶۸ش.
(۵۸) احمد زکی صفوت، جمهرة خطب العرب فی عصور العربیة الزاهرة، بیروت، مکتبة الادب.
(۵۹) محمد صولی، ادب الکتاب، به کوشش محمد بهجت اثری، قاهره، ۱۳۴۱ق.
(۶۰) طبری، جامع البیان، بیروت، ۱۴۰۵ق.
(۶۱) محمد طوسی، الاستبصار، نجف، ۱۳۷۵ق.
(۶۲) محمد طوسی، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، ۱۴۰۹ق.
(۶۳) محمد طوسی، تهذیب الاحکام، به کوشش حسن موسوی خرسان، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
(۶۴) فریدالدین عطار نیشابوری، دیوان اشعار، به کوشش تقی تفضلی، تهـران، ۱۳۷۴ش.
(۶۵) احمد عمری، التعریف بالمصطلح الشریف، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۶۶) محمد عیاشی، التفسیر، به کوشش هاشم رسولی محلاتی، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۶۷) محمد غروی، الاسم الاعظم، بیروت/ قم، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م.
(۶۸) فرهنگ بزرگ سخن، به کوشش حسن انوری، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۶۹)
قرآن کریم.
(۷۰) محمد قرطبی، الجامع لاحکام
القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، بیروت، ۱۳۷۲ق/ ۱۹۵۲م.
(۷۱) عبدالکریم قشیری، لطائف الاشارات، به کوشش ابراهیم بسیونی، قاهره، ۱۳۸۱-۱۹۸۳م.
(۷۲) احمد قلقشندی، صبح الاعشی، به کوشش یوسف علی طویل، بیروت، ۱۹۸۷م.
(۷۳) ابراهیم قیصری، «تعبیرات عرفانی بسمله در کشف الاسرار میبدی»، مشکوة، تهران، ۱۳۷۰-۱۳۷۱ش، شم ۳۳-۳۴.
(۷۴) عبدالحی کتانی، نظام الحکومة النبویة، بیروت، دارالکتاب العربی.
(۷۵) علی کرباسی راوری، فرهنگ مردم راور، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۷۶) انستاس ماری کرملی، النقود العربیة و الاسلامیة و علم النمیات، قاهره، ۱۹۸۷م.
(۷۷) محمد کلینی، الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۷۸) لغتنامه دهخدا.
(۷۹) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
(۸۰) علی مرداوی، الانصاف، به کوشش محمدحامد فقی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۸۱) علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، دارالصاوی.
(۸۲) مسلم بن حجاج، الصحیح، به کوشش موسی شاهین لاشین و احمد عمرهاشم، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
(۸۳) احمد مقریزی، النقود الاسلامیة، به کوشش محمد بحرالعلوم، نجف، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م.
(۸۴) احمد میبدی، کشف الاسرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۸۵) احمد نسایی، السنن الکبری، بیروت، ۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۱م.
(۸۶) عبدالله نسفی، تفسیر، بیروت، داراحیاء الکتب العربی.
(۸۷) نظامی گنجوی، «مخزن الاسرار»، کلیات دیوان، به کوشش وحید دستگردی، تهران، ۱۳۳۵ش.
(۸۸) یحیی نووی، روضة الطالبین، بیروت، ۱۴۰۵ق.
(۸۹) یحیی نووی، شرح صحیح مسلم، بیروت، ۱۳۹۲ق.
(۹۰) یحیی نووی، المجموع، بیروت، دارالفکر.
(۹۱) محمدمهدی هراتی، تجلی هنر در کتابت بسمالله، مشهد، ۱۳۶۷ش.
(۹۲) صادق همایونی، آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، ۱۳۵۳ش.
(۹۳) علی هیثمی، مجمع الزوائد، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۹۴) یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
•
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تسمیه در فقه و علوم قرآنی»، ج۱۵، ص۵۹۳۲. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.