تبری ابراهیم (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابراهیم برای
مؤمنان ذر بیزاری و
تبری جستن از
شرک و بتپرستان
الگو و نمونه است. ابراهیم حتی از
قوم و پدرش
آزر هم
برائت جست.
تبری ابراهیم علیهالسّلام از
شرک، از امور نیکوی قابل اقتدا برای
مؤمنان است:
قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابرهیم والذین معه اذ قالوا لقومهم انا برءؤا منکم ومما تعبدون من دون الله... .
برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به
قوم (
مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از
خدا میپرستید بیزاریم... .
برنامههای عملی، همیشه مؤثرترین برنامهها است، چون
عمل حکایت از
ایمان عمیق
انسان به گفتارش میکند، و سخنی که از
دل برآید لا جرم بر دل نشیند. همیشه وجود الگوها و سرمشقهای بزرگ در زندگی انسانها، وسیله مؤثری برای
تربیت آنها بوده است، به همین دلیل،
پیامبر و
پیشوایان معصوم مهمترین شاخه
هدایت را با عمل خود نشان میدادند، و لذا هنگامی که سخن از
سنت به میان میآید، گفته میشود سنت عبارت است از قول و فعل و
تقریر معصوم، یعنی پیشوایان معصوم سخن و عمل و سکوتشان همه
حجت و راهنما است، و نیز به همین دلیل است که
عصمت در تمام
پیامبران و
امامان، شرط است تا الگوهایی در همه زمینهها باشند.
قرآن نیز بر این مساله مهم، صحه گذارده، الگوها و سرمشقهایی در همه زمینهها برای مؤمنان معرفی میکند، از جمله در
آیات مورد بحث، دو بار از ابراهیم و یارانش سخن میگوید، و در
سوره احزاب، شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله به عنوان
الگو و اسوه، به
مسلمانان معرفی مینماید. در
جنگ پر مخاطره
احزاب، در ایامی که مسلمانان، سخت در بوته
آزمایش قرار گرفته بودند، و حوادث کوبنده نیرومندترین افراد را به لرزه در میآورد، خداوند پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به عنوان الگو و اسوهای از
استقامت و پایمردی و ایمان و
اخلاص، و
آرامش در میان طوفان، معرفی میکند، و البته این امر منحصر به میدان احزاب نبود که در همه جا پیامبر صلیاللهعلیهوآله سرمشق عظیمی برای مسلمانان محسوب میشد.
شعار کونوا دعاة الناس باعمالکم و لا تکونوا دعاة بالسنتکم: مردم را به اعمال خویش
دعوت به سوی خدا کنید نه به
زبان خود، که از
حدیث امام صادق علیهالسلام گرفته شده،
دلیل بر این است که همه مسلمانان راستین نیز به نوبه خود باید الگو و
اسوه برای دگران باشند، و با زبان عمل،
اسلام را به
دنیا معرفی کنند که اگر این کار میشد، اسلام دنیاگیر شده بود!
ابراهیم علیهالسلام، از
مشرکان بت پرست بیزاری میکرد:
واعتزلکم وما تدعون من دون الله وادعوا ربی عسی الا اکون بدعآء ربی شقیا• فلما اعتزلهم وما یعبدون من دون الله وهبنا له اسحـق ویعقوب وکلا جعلنا نبیا.
و از شما، و آنچه غیر
خدا میخوانید، کناره گیری میکنم و پروردگارم را میخوانم و امیدوارم در خواندن پروردگارم بی پاسخ نمانم!»
هنگامی که از آنان و آنچه غیر خدا میپرستیدند کناره گیری کرد، ما
اسحاق و
یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک را پیامبری (بزرگ) قرار دادیم!
ولقد ءاتینآ ابرهیم رشده من قبل وکنا به عــلمین• اف لکم ولما تعبدون من دون الله افلاتعقلون.
ما وسیله
رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از (شایستگی) او آگاه بودیم...
اف بر شما و بر آنچه جز خدا میپرستید! آیا
اندیشه نمیکنید (و
عقل ندارید)؟!
قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابرهیم والذین معه اذ قالوا لقومهم انا برءؤا منکم ومما تعبدون من دون الله...
برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا میپرستید بیزاریم... .
این خدایان پنداری که نه
قدرت بر سخن دارند، نه
شعور و درکی، نه میتوانند از خود دفاع کنند، و نه میتوانند
بندگان را به حمایت خود بخوانند، اصلا اینها چه کاری ازشان ساخته است و به چه
درد میخورند؟! پرستش یک معبود یا به خاطر شایستگی او برای
عبودیت است، که این درباره بتهای بیجان مفهوم ندارد، و یا به خاطر
انتظار سودی است که از ناحیه آنها عائد شود، و یا
ترس از زیانشان، ولی اقدام من به شکستن بتها نشان داد که اینها کمترین بخاری ندارند، با این حال آیا این کار شما احمقانه نیست؟! باز این
معلم توحید، سخن را از این هم فراتر برد و با تازیانههای سرزنش بر
روح بی دردشان کوبید و گفت: اف بر شما، و بر این معبودهایی که غیر از الله انتخاب کردهاید! (اف لکم و لما تعبدون من دون الله). آیا هیچ اندیشه نمیکنید، و
عقل در سر ندارید؟ (افلا تعقلون). ولی در توبیخ و سرزنششان، ملایمت را از دست نداد مبادا بیشتر
لجاجت کنند.
در
حقیقت ابراهیم بسیار حساب شده برنامه خود را تعقیب کرد، نخستین بار به هنگام
دعوت آنها به سوی توحید، صدا زد این مجسمههای بی روح چیست؟
که شما میپرستید؟ اگر میگوئید سنت نیاکان شما است، هم شما و هم آنها گمراه بودید. در دومین مرحله، اقدام به یک برنامه عملی کرد، تا نشان دهد این بتها چنان قدرتی ندارند که هر کس نگاه چپ به آنان کند، نابودش کنند، مخصوصا با اخطار قبلی به سراغ بتها رفت و آنها را به کلی درهم شکست، تا نشان دهد خیالاتی که آنها به هم بافتهاند همه بیهوده است. در سومین مرحله در آن محاکمه تاریخی سخت آنها را در بن بست قرار داد، گاه به سراغ فطرتشان رفت، زمانی به سراغ عقلشان، گاه اندرزشان داد، گاه سرزنش و توبیخ کرد. خلاصه این معلم بزرگ الهی از هر دری وارد شد و آنچه در توان داشت به کار برد، ولی مسلم قابلیت محل نیز شرط تاثیر است و این متاسفانه در آن قوم کمتر وجود داشت.
اما بدون
شک، سخنان و کارهای ابراهیم به عنوان یک زمینه توحیدی و حداقل به صورت علامتهای
استفهام در مغزهای آنها باقی ماند، و مقدمهای شد برای بیداری و آگاهی گستردهتر در
آینده. از تواریخ استفاده میشود که گروهی هر چند از نظر تعداد اندک ولی از نظر ارزش بسیار، به او
ایمان آوردند و آمادگی نسبی برای گروه دیگری فراهم گشت.
ابراهیم علیهالسّلام از
بت و بت پرستی
آزر و قومش تبری جست:
واذ قال ابرهیم لابیه ءازر اتتخذ اصناما ءالهة انی ارک وقومک فی ضلـل مبین• ... قال یـقوم انی بریء مما تشرکون.
(به خاطر بیاورید) هنگامی را که
ابراهیم به پدرش (
عمویش) «آزر» گفت: «آیا بتهایی را معبودان خود انتخاب میکنی؟! من، تو و
قوم تو را در گمراهی آشکاری میبینم.»
... گفت: «ای قوم من از شریکهایی که شما (برای
خدا) میسازید، بیزارم!
ولقد ءاتینآ ابرهیم رشده من قبل وکنا به عــلمین• اذ قال لابیه وقومه ما هـذه التماثیل التی انتم لها عـکفون• اف لکم ولما تعبدون من دون الله افلاتعقلون.
ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از (شایستگی) او آگاه بودیم...
آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: «این مجسمههای بی
روح چیست که شما همواره آنها را پرستش میکنید؟!
اف بر شما و بر آنچه جز خدا میپرستید! آیا
اندیشه نمیکنید (و عقل ندارید)؟
واتل علیهم نبا ابرهیم• اذ قال لابیه وقومه ما تعبدون• قالوا نعبد اصناما فنظـل لها عـکفین• فانهم عدو لی الا رب العــلمین.
و بر آنان
خبر ابراهیم را بخوان، هنگامی که به پدر و قومش گفت: «چه چیز را میپرستید؟! » گفتند: «بتهایی را میپرستیم، و همه
روز ملازم
عبادت آنهاییم.»
همه آنها
دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار عالمیان!
واذ قال ابرهیم لابیه وقومه اننی براء مما تعبدون.
و به خاطر بیاور هنگامی را که ابراهیم به پدرش (
عمویش آزر) و قومش گفت: «من از آنچه شما میپرستید بیزارم.
«براء مما تعبدون» برائت از بتهایی بود که آزر و قومش میپرستیدند.
قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابرهیم والذین معه اذ قالوا لقومهم انا برءؤا منکم ومما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العدوة والبغضاء ابدا حتی تؤمنوا بالله وحده الا قول ابرهیم لابیه لاستغفرن لک وما املک لک من الله من شیء ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا والیک المصیر.
برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم (
مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا میپرستید بیزاریم ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما
عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است تا آن زمان که به خدای یگانه
ایمان بیاورید! (جز آن سخن ابراهیم که به پدرش (
عمویش آزر) گفت (و
وعده داد) که برای تو
آمرزش طلب میکنم، و در عین حال در برابر خداوند برای تو
مالک چیزی نیستم (و اختیاری ندارم)!) پروردگارا! ما بر تو
توکل کردیم و به سوی تو بازگشتیم، و همه فرجامها بسوی تو است!
در این
آیات اشارهای است به بیزاری
ابراهیم علیهالسّلام از ستارگان و از بتهایی که پدرش و قومش میپرستیدند، بعد از آنکه با ایشان
احتجاج کرد، و ایشان جز سیرت پدران(به طوری که در
سوره انعام و
انبیاء و
شعراء و سورههای دیگر آمده) دلیل دیگری را ارائه ندادند. و معنایش این است که، ای
پیامبر به یاد ایشان بیاور آن زمان را که ابراهیم از آلهه پدر و قومش بیزاری جست چون ایشان آلهه خود را تنها به استناد
تقلید پدران میپرستیدند، و هیچ
حجت و دلیلی بر آن نداشتند و ابراهیم تنها به
اعتقاد و نظر خود اتکاء نمود. الا الذی فطرنی فانه سیهدین، یعنی من از هر معبودی بیزارم، مگر آن کسی که مرا ایجاد کرده، و او خدای سبحان است. و در اینکه
خدا را به فطر (ایجاد) توصیف کرده، اشاره است به حجت بر
ربوبیت و
الوهیت خدای تعالی، برای اینکه فطر و ایجاد منفک از
تدبیر امر موجودی که ایجاد کرده نیست، پس آن کسی که تمام
عالم را ایجاد کرده، همان کسی است که امور آنان را
تدبیر میکند، پس تنها او سزاوار آن است که پرستیده شود. و معنای فانه سیهدین، این است که: او به زودی مرا به سوی
حق که من طالب آنم
هدایت میکند. و بعضی از مفسرین گفتهاند: معنایش این است که به سوی
راه بهشت هدایتم میکند. و در این جمله اشاره است به یک اثر دیگر از آثار ربوبیت خدای تعالی، و آن عبارت است از هدایت به سوی راه حق، راهی که
انسان باید آن را طی کند، چون سوق دادن هر موجودی به سوی
کمال نیز جزء تدبیر و از تمامیت آن است، پس بر ربی که مدبر امر مربوب خویش است لازم است که او را به سوی کمالش و سعادتش هدایت کند، هم چنان که خودش از قول
موسی علیهالسّلام حکایت کرده که فرموده: ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی، پروردگار ما همان کسی است که هر چه را
خلقت بداد هدایت هم کرد.
در این
آیات موضوع را بطور مشروح بیان کرده و استدلال ابراهیم را از افول و
غروب ستاره و
خورشید بر عدم الوهیت آنها روشن میسازد. و در آخرین استدلال همین که
چشم حقیقت بین
ابراهیم بر
نور خیره کننده آن افتاد
صدا زد خدای من این است؟! اینکه از همه بزرگتر و پرفروغتر است!، اما با غروب
آفتاب و فرو رفتن قرص خورشید در دهان هیولای
شب، ابراهیم آخرین سخن خویش را ادا کرد و گفت: ای جمعیت، من از همه این معبودهای ساختگی که
شریک خدا قرار دادهاید بیزارم.
ابراهیم علیهالسلام، همچنین از مظاهر و معبودهای
مشرکان نیز
برائت جست:
واذ قال ابرهیم لابیه ءازر اتتخذ اصناما ءالهة انی ارک وقومک فی ضلـل مبین• وکذلک نری ابرهیم ملکوت السمـوت والارض ولیکون من الموقنین• فلما جن علیه الیل رءا کوکبا قال هـذا ربی فلمآ افل قال لا احب الافلین• فلما رءا القمر بازغا قال هـذا ربی فلمآ افل قال لـئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الضآلین• فلما رءا الشمس بازغة قال هـذا ربی هـذا اکبر فلمآ افلت قال یـقوم انی بریء مما تشرکون.
(به خاطر بیاورید) هنگامی را که ابراهیم به پدرش (
عمویش) «آزر» گفت: «آیا بتهایی را معبودان خود انتخاب میکنی؟! من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری میبینم.» و این چنین، ملکوت آسمانها و
زمین (و
حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم (تا به آن استدلال کند،) و
اهل یقین گردد.
هنگامی که (تاریکی)
شب او را پوشانید، ستارهای مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟» اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را
دوست ندارم!» و هنگامی که
ماه را دید که (سینه افق را) میشکافد، گفت: «این خدای من است؟» اما هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلما از گروه گمراهان خواهم بود.» و هنگامی که خورشید را دید که (سینه
افق را) میشکافت، گفت: «این خدای من است؟ این (که از همه) بزرگتر است! » اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «ای
قوم من از شریکهایی که شما (برای خدا) میسازید، بیزارم!
ولقد ءاتینآ ابرهیم رشده من قبل وکنا به عــلمین• اذ قال لابیه وقومه ما هـذه التماثیل التی انتم لها عـکفون• اف لکم ولما تعبدون من دون الله افلاتعقلون.
ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از (شایستگی) او آگاه بودیم...
آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: «این مجسمههای بی
روح چیست که شما همواره آنها را پرستش میکنید؟!
اف بر شما و بر آنچه جز خدا میپرستید! آیا
اندیشه نمیکنید (و عقل ندارید)؟
واتل علیهم نبا ابرهیم• اذ قال لابیه وقومه ما تعبدون• قالوا نعبد اصناما فنظـل لها عـکفین• فانهم عدو لی الا رب العــلمین.
و بر آنان
خبر ابراهیم را بخوان، هنگامی که به پدر و قومش گفت: «چه چیز را میپرستید؟! » گفتند: «بتهایی را میپرستیم، و همه
روز ملازم
عبادت آنهاییم.»
همه آنها
دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار عالمیان!
واذ قال ابرهیم لابیه وقومه اننی براء مما تعبدون.
و به خاطر بیاور هنگامی را که ابراهیم به پدرش (
عمویش آزر) و قومش گفت: «من از آنچه شما میپرستید بیزارم.
قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابرهیم... اذ قالوا لقومهم انا برءؤا منکم ومما تعبدون من دون الله...
براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم (مشرك) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غير از خدا مىپرستيد بيزاريم... .
ابراهیم علیهالسّلام از
آزر بت پرست نیز بیزاری جست:
وما کان استغفار ابرهیم لابیه الا عن موعدة وعدهآ ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرا منه...
و
استغفار ابراهیم برای پدرش (
عمویش آزر)، فقط بخاطر وعدهای بود که به او داده بود (تا وی را بسوی
ایمان جذب کند) اما هنگامی که برای او روشن شد که وی
دشمن خداست، از او بیزاری جست... .
معنای
آیه روشن است، لیکن این نکته را باید در نظر داشت که چون در آیه دومی بعد از بیان سبب استغفار ابراهیم برای پدرش میفرماید: وقتی که فهمید او
دشمن خدا است، از او بیزاری جست، و با این بیان معلوم کرد که
مشرکین دشمنان
خدا و جهنمی هستند، و در نتیجه نباید برای آنان استغفار کرد، اینکه در این آیه میفرماید حال که این معنا برای
پیغمبر و پیروانش معلوم شد باید از این مطلب ضروری و روشن
غفلت نورزند، که استغفار برای مشرکین از این جهت جائز نیست که لغو است، و
خضوع ایمان مانع است از اینکه
بنده خدا با ساحت کبریای او بازی نموده، کاری لغو بکند.
چون از یکی از دو صورت بیرون نیست، یا خداوند بخاطر تقصیری که از بندهاش سرزده با او دشمن و از او خشمگین است، و یا بنده با خدای تعالی دشمن است، اگر فرضا خدا با بنده اش دشمن باشد ولی بنده اش با او دشمن نباشد و بلکه اظهار تذلل و خواری کند، در اینصورت جای این هست که بخاطر سعه رحمت او آدمی برای آن بنده طلب
مغفرت کند، و از خداوند بخواهد که به حال آن بندهاش ترحم کند. اما اگر بنده با خدا سر دشمنی داشته باشد مانند مشرکین معاند و خود را بالاتر از آن بداند که به درگاه خدا سر فرود بیاورد، در چنین صورتی
عقل صریح
حکم میکند به اینکه
شفاعت و یا استغفار معنا ندارد، مگر بعد از آن که آن بنده عناد را کنار گذاشته، بسوی خدا
توبه و بازگشت کند و به
لباس تذلل و مسکنت درآید. وگرنه چه معنا دارد که
انسان برای کسی که اصلا
رحمت و مغفرت را قبول ندارد و زیر بار
عبودیت او نمیرود، استغفار نموده، از خدا بخواهد که از او درگذرد. آری، این درخواست و
شفاعت استهزاء به مقام
ربوبیت و بازی کردن با مقام عبودیت است، که به حکم
فطرت عملی است ناپسند و غیر جائز.
افول پذیری
ستاره،
ماه و
خورشید، معیار بیزاری ابراهیم علیهالسّلام از
شرک بود:
فلما جن علیه الیل رءا کوکبا قال هـذا ربی فلمآ افل قال لا احب الافلین• فلما رءا القمر بازغا قال هـذا ربی فلمآ افل قال لئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الضآلین• فلما رءا الشمس بازغة قال هـذا ربی هـذا اکبر فلمآ افلت قال یـقوم انی بریء مما تشرکون.
هنگامی که (تاریکی)
شب او را پوشانید، ستارهای مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟» اما هنگامی که
غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را
دوست ندارم!» و هنگامی که
ماه را دید که (سینه
افق را) میشکافد، گفت: «این خدای من است؟» اما هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلما از گروه گمراهان خواهم بود.» و هنگامی که
خورشید را دید که (سینه افق را) میشکافت، گفت: «این خدای من است؟ این (که از همه) بزرگتر است!» اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «ای
قوم من از شریکهایی که شما (برای خدا) میسازید، بیزارم!
از آنجا که در
آیات پیش بیان کرد که آیات
قدرت خود را به ابراهیم نشان داده است، اکنون این مطلب را بیان میکند که ابراهیم چگونه به آنها استدلال کرده و حق را بوسیله آنها شناخته است. میفرماید: فلما جن علیه اللیل رای کوکبا قال هذا ربی فلما افل قال لا احب الآفلین. همین که پرده
ظلمت شب بر همه جا کشیده شد،
ستاره زهره یا
مشتری را دیده، گفت: این است خدای من. اما همین که
ستاره غروب کرد، گفت: من چیزهایی که غروب میکنند، دوست نمیدارم!
فلما رای القمر بازغا قال هذا ربی فلما افل قال لئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الضالین: پس از ستاره، نوبت ماه میرسد. قرص ماه با شکوه و جلال خاصی آرام آرام از پشت افق سر بر میآورد و با نور مهتابی خود
جهان را سیمگون میکند. ابراهیم که در جستجوی
حقیقت، دلی بیقرار دارد و میکوشد که هر چه زودتر به مرتبه
یقین برسد و
شک و تردید را که ویژه
سوفسطائیان و هم مسلکان آنهاست، کنار گذارد، خیره خیره قرص ماه را که هم چنان در حال بالا آمدن است و تمام کرات آسمانی را در برابر عظمت و
ابهت خود محو و زبون کرده است، مینگرد و آن چنان که گویی
گمشده خود را برای همیشه جسته است، میگوید: این است خدای من! اما ماه هم به سرنوشت ستاره، گرفتار شد! ابراهیم امیدوار است که سرانجام همان خدایی که در جستجوی او
اندیشه خود را به تکاپوی افکنده است، راه شناسایی خود را بروی او هموار و از گمراهی و بدبختی حفظ میکند. از اینرو بی آنکه از این اشتباه خود
احساس شکست کرده باشد،
دل به همان خدایی بسته، گوید: اگر پروردگارم هدایتم نکند، از گمراهان خواهم بود.
فلما رای الشمس بازغة قال هذا ربی هذا اکبر فلما افلت قال یا قوم انی بری ء مما تشرکون: با طلوع خورشید، شب به پایان رسید و
حکومت ماه و ستارگان منقرض شد. پادشاه مقتدر
آسمان با اشعه فروزان خود گیتی را زراندود کرده است. هیچیک از کرات عظیم آسمانی در برابر نور خیره کننده خورشید، تاب
مقاومت ندارند. اکنون ابراهیم کمی
آرامش خاطر پیدا کرده است. چه خدایی از این بزرگتر و برتر میتوان جست و در برابرش کرنش و نیایش کرد؟! بدلیل همین عظمت و شوکتش بود که ابراهیم گفت: این است خدای من! این است خدایی که از خدایان موهوم پیشین بزرگتر و با شکوهتر است! خدا باید مظهر عظمت و شکوه و جلال باشد و ما فوق او قدرت و عظمت و شکوه و جلالی نباشد. این
فکر، تدریجا آماده وصول به حقیقت است. چنین فکری در شبستان
جهل گرفتار نمیشود و راه خود را بسوی
حق میپوید. با غروب خورشید، ابراهیم نیرو گرفت و جرات پیدا کرد. قوم را مخاطب ساخته، گفت: من از خدایان شما بیزارم. چگونه ممکن است اینان را شریک خدایی پنداشت که آفریدگار من و شماست؟ بدین ترتیب، عقل و فکر ابراهیم به اوج کمال رسید.
به اعتقاد
امام خمینی سالک برای اینکه ربّ مطلق خود را مشاهده کند، باید گامبهگام منازل و مراحل و مدارج سلوک را از خلق به حق بگذراند. ازاینرو امام خمینی با استناد به آیات الهی و همسو با اهل معرفت به تطبیق مراحل سلوکی و برخی حالات
حضرت ابراهیم میپردازد و معتقد است آیه
(فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَاَی کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا اَفَلَ قَالَ لا اُحِبُّ الآفِلِینَ) اشاره به کیفیت سیر معنوی و سفر روحانی و ابراهیم (علیهالسلام) دارد.
امام خمینی با تاویل عرفانی دقیق و عمیق در این آیه معتقد است حضرت ابراهیم از تاریکیهای ظلمات
عالم طبیعت بهصورت تدریجی و مرحلهبهمرحله بهسوی طلوع ربوبیت نفس که بهصورت ستاره زهره تجلی کرد عبور کرد و افول و غروب آن را مشاهده کرد و از منزل نفسی به مرحله قلبی منتقل شد و در این منزل ربوبیت ماه را دید از این مرحله نیز عبور کرد و افول و غروب ماه را دید و به موطن روح و خورشید رسید اما هنگامی که نور حق درخشید و خورشید روح در افق تعینات خلقی افول و غروب کرد، سالک از هرگونه اسمورسم و تعینات خلقی رهایی مییابد و مقام سر میرسد.
به اعتقاد امام خمینی حضرت ابراهیم با دیدن افول ستاره و ماه و خورشید، از آفل رویگردانی کرد؛ زیرا آفل چیزی نیست و از هستی مستقل برخوردار نیست؛ لذا به شمس حقیقی که افول بر او محال است رسید لذا گفت
(اِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضَ حَنِیفًا وَمَا اَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ) و چنین شخصی دایره وجود را یک دور تکمیل میکند.
بنابراین حضرت ابراهیم از تعینات خلقی که بهصورت کوکب و قمر و خورشید مقیده بود گذشت تا آنجا که بعد از افول نهایی گفت
(اِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضَ) و به تعینات حقی رسید.
دشمنی آزر با خداوند، ملاک تبری جستن
ابراهیم علیهالسّلام از وی بود:
وما کان استغفار ابرهیم لابیه الا عن موعدة وعدهآ ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرا منه ان ابرهیم لاوه حلیم.
و
استغفار ابراهیم برای پدرش (
عمویش آزر)، فقط بخاطر وعدهای بود که به او داده بود (تا وی را بسوی
ایمان جذب کند) اما هنگامی که برای او روشن شد که وی
دشمن خداست، از او بیزاری جست به
یقین، ابراهیم
مهربان و بردبار بود!
استغفار ابراهیم برای پدرش نبود جز از روی وعدهای که داده بود و در اینکه چه کسی این
وعده را داده بود اختلاف است که آیا از طرف ابراهیم بود یا پدرش و برخی گفتهاند که پدرش وعده داد که هرگاه او برایش طلب
آمرزش کند ایمان خواهد آورد و ابراهیم روی این وعده بود که برای او استغفار کرد. «فلما تبین له انه عدو لله» پس هنگامی که ابراهیم متوجه شد که پدرش دشمن خداست و به وعده خویش
وفا نمیکند.
«تبرا منه» از وی بیزاری جست و برایش
دعا ننمود.
ابن عباس و مجاهد و قتاده گویند:
عداوت و دشمنی او با
خدا هنگامی آشکار شد که او در حال
کفر مرد. و گفته شده که وعده از طرف ابراهیم داده شد که گفت من تا موقعی که در قید حیاتم برای تو استغفار خواهم نمود و شرط استغفار او ایمان آوردن پدرش بود و همین که از ایمان آوردن وی مایوس شد از او بیزاری جست.
«ان ابراهیم لاواه» ابن عباس گوید یعنی: ابراهیم دعا کنندهای پر
گریه و پر دعا بود و همین معنی از
امام صادق علیهالسّلام نیز روایت شده است.
•
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۶، ص۱۲۸، برگرفته از مقاله «تبری ابراهیم از بتپرستی». •
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۳۲۱، برگرفته از مقاله «تبری ابراهیم». • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.