تابعین (دانشنامهحج)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تابعین در
لغت به معنای پیروان و در اصطلاح
علم رجال به معنای افرادی که توسط
صحابه از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل روایت کردهاند، میباشد. علمای رجالی، تابعین را بر اساس موقعیتشان در زنجیره
روایات به طبقات مختلف و براساس وطنشان به مکی، مدنی، کوفی و غیره تقسیم کرده و اسامی یکایک آنان را ثبت نمودهاند.
تابعین جمع تابع یا تابعی و برگرفته از ریشه «ت ـ ب ـ ع» به معنای پیروان است.
هنگامی که
قرآن کافران را به پیروی از
پیامبران و پیروی نکردن از
شیطان دعوت کرده، بارها مشتقات این ریشه را به کار برده؛ اما هنگامی واژه تابعین رواج یافت که در
آیه ۱۰۰
سوره توبه به کار رفت.
روند پذیرش اسلام در میان مردم
شبه جزیره، تدریجی و آرام بود. در پی
فتح مکه به سال
۸ق (۲۱
بعثت)، قبایل شبه جزیره به نشانه پذیرفتن
اسلام و اعلام پیروی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، هیئتهای خود را به سال
۹ق نزد پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرستادند. بدین سبب، آن
سال «
عام الوفود»
نام گرفت. در همان سال، فرمان اعزام به
تبوک برای نبرد با
روم صادر شد. بیشتر
مسلمانان پیشین اعم از
مهاجران و
انصار و بخشی از قبایل تازه مسلمان، در این نبرد شرکت کردند.
خداوند تازه مسلمانان حاضر در این نبرد را با عنوان پیروان مهاجران و انصار یاد کرده و آنان را به تعهدات خود پایبند دانسته است. خداوند در این آیه، در صدد تشویق مسلمانان فرمانبر پیامبر و دارای آمادگی برای اعزام به تبوک برآمده و رضایت خود را از آنان اعلام کرده و بدانها وعده
بهشت و
سعادت بزرگ داده است. چنین بشارتی شامل مسلمانان با این ویژگیها در دورههای بعد تا
قیامت نیز میشود.
شواهدی گوناگون از کاربرد واژه تابعین در سده اول ق در دست است. آوردهاند که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
اویس قرنی را برترین فرد در میان تابعین دانسته است.
در دوره
ابوبکر (حک:
۱۱ -
۱۳ق) وی در نامهای به برخی مرتدان به سال ۱۱ ق لشکر اعزامی به سوی آنان را ترکیب یافته از مهاجران، انصار و تابعین به احسان دانست.
در همین دوره، در هنگام گزارش آمار سپاهیان یا شمار تلفات آنها از این تقسیمبندی استفاده شده است.
در دوره
خلیفه دوم (حک: ۱۳-
۲۳ق) غنیمتهای جنگی به صورت عطا در میان مسلمانان تقسیم میشد. تعیین میزان دریافتی از دیوان تا حد فراوان به تاریخ پذیرش اسلام ارتباط داشت و بخش مربوط به تابعین یکی از بخشهای عمده این دیوان بود.
برخی از مهاجران نخستین در مکاتبه مسلمانان
مصر برای تحریک آنان بر ضد
عثمان (حک: ۲۳-
۳۵ق) خود را از مهاجران نخستین و از اعضای شورای انتخاب خلیفه سوم و مخاطبان را یاران پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و تابعین مصر خواندند.
در سال ۳۵ق و در پی بیعت مردم مدینه با
امام علی (علیهالسلام)،
جریر بن عبدالله بجلی هنگامی که در صدد اعلام این گزارش به مردم
کوفه بود، بیعتکنندگان را به صورت مهاجران و انصار و تابعین به احسان دستهبندی کرد.
قیس بن عباده درباره رفتار
معاویه با مسلمانان میگوید: معاویه یاران محمد اعم از مهاجران، انصار و تابعین را خوار و ذلیل کرده است و اگر بر یکی از آنان
خشم بگیرد، وی را میزند یا میبندد یا تبعید میکند و یا از حقوقش محروم مینماید.
امام علی (علیهالسلام) در نامه به معاویه گوشزد کرد که با سپاهی از مهاجران، انصار و تابعین به احسان به نبرد او میآید.
وی در برخی خطبههای خود بر ضد معاویه و سپاه وی، آنان را غیر تابعی دانست.
این سخن میتواند معانی گوناگون داشته باشد؛ از این قبیل: آنان بسیار دیر مسلمان شدند و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را درک نکردند یا به اسلام و فرمان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پایبند نیستند.
مالک اشتر هنگامی که دانست برخی مسلمانان نخستین اعم از مهاجران یا انصار نمیخواهند با امام علی (علیهالسلام) در نبرد او بر ضد مخالفانش شرکت کنند، خود را از تابعینی خواند که بر مسلمانان نخستین ترجیح دارند. سپس از امام خواست بر ضد آنان اقدام کند.
در گزارش
رویداد حرّه و حمله سپاهیان
یزید به مدینه به سال
۶۲ق اشاره شده که بسیاری از مهاجران، انصار و تابعین در آن کشته شدند.
در برخی دعاهای امام سجاد،
صحیفه سجادیه،
امام زین العابدین (علیهالسلام) (م
۹۴ق) بر تابعین و همسران و فرزندانشان درود فرستادهاند؛ درودی که مانع
معصیت آنان شود و بهشت را بر ایشان بگستراند.
مفهوم قرآنی تابعین که در آغاز بر مسلمانان پایبند در اواخر دوره زندگانی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) اطلاق میشد، رو به گسترش نهاد تا مسلمانان دورههای بعد را نیز شامل شود. به لحاظ زمانی، آغاز دورهای که مسلمانانش تابعین خوانده میشدند، معلوم بود؛ ولی پایانی برای آن تعریف نشده بود. افزون بر این، پایبندی عملی مسلمانان نیز میتواند آنان را در زمره تابعین قرار دهد. از هر روی، خواه کسانی که دنبالهرو مهاجران و انصار بودند و خواه کسانی که اسلامشان به دورههای بعد بازمیگشت، میتوانستند خود را از تابعین بخوانند. بر پایه روایتی منسوب به
ابن عباس و نیز بر پایه نظر
سفیان ثوری، فقیه و
محدث سده دوم ق همه کسانی که تا قیامت مسلمان شوند، از تابعین خواهند بود.
بسیاری از مفسران در تفسیر آیه ۱۰
سوره حشر منظور از «وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ
» را همه مسلمانان پس از عصر نخستین تا قیامت دانستهاند.
اصطلاح رجالی تابعین، از سده دوم ق به بعد پیدا شد؛
علوم اسلامی برگرفته از پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با تکیه بر نقل قول و در قالب
حدیث، در اختیار طالبان آن قرار میگرفت. دانستن احکام عملی و باورهای دینی، بیش از دیگر علوم اسلامی، مورد نیاز جامعه بود. جعل حدیث، عالمان را بر آن داشت تا شیوهای برای
اعتبارسنجی حدیث برگزینند. این علم به دانش
رجال الحدیث شهرت یافت. یکی از شاخصهای اعتبارسنجی، معاصر بودن راوی و دریافتکننده روایت تعیین شد. بدین منظور، راویان دستهبندی شدند. همه معاصران پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) که ایشان را دیدار کرده و سخنانی از وی شنیده بودند، «
صحابی» نام گرفتند تا بیانگر گروهی باشند که باید روایتها و
سنن نبوی را از آنها دریافت کرد. آنان نیز برای نامگذاری گروه بعد که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را ندیده و از وی سخنی نشنیده بودند و روایتها و سنن نبوی را از صحابه دریافت میکردند، از واژه «تابعین» استفاده نمودند. از آنجا که در این گروهبندی، نقل حدیث اهمیت داشت، صحابهای که در دوره خردسالی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را دیده بودند، نیز در شمار تابعین قرار گرفتند؛ زیرا در آن سنین توانایی دریافت حدیث نداشتند.
حاکم نیشابوری (م
۴۰۵ق) تابعین را افرادی دانسته که
دین و سنن نبوی را از صحابه دریافت کرده، حفظ میکنند.
از اینرو، تابعین در شمار مجموعه بزرگ محدثان قرار گرفتند و مرجعی برای دریافت دین اسلام به شمار آمدند. به طور طبیعی، عمده روایتها به مسائل فقهی و شرعی مرتبط میشد؛ ولی در عمل حوزه
حدیث فراتر از
فقه بود و
عقاید اسلامی، تفسیر آیات قرآن و نیز زندگی شخصی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را دربر میگرفت؛ زیرا در سدههای نخستین نگارش
تاریخ، طرح مباحث
تفسیر و
کلام در قالب نقل روایت انجام میشد.
بر این اساس، در سلسله سند هر روایت معتبر، باید دستکم نامی از یک صحابی و یک تابعی وجود داشته باشد. در غیر این صورت،
روایت مرسل و فاقد اعتبار لازم خواهد بود.
حاکم نیشابوری در بحث مراسیل اشاره کرده که همه اهل حدیث بر این باورند که حدیث مرسل تنها حدیثی است که یکی از تابعین بدون واسطه از صحابی و او هم از پیامبر گزارش کرده باشد.
ذهبی نیز اصطلاح مرسل را ویژه روایاتی دانسته که تابعی بهگونه مستقیم از پیامبر گزارش کرده است.
از اینرو، فایده شناخت تابعین، امکان تمایز روایت مرسل از روایت مسند یا متصل است.
از دیدگاه حاکم نیشابوری، بسیاری در شناخت تابعین و صحابه به خطا رفتهاند و از اینرو، شناخت صحابه و تابعین امری دشوار است که فرد را به رتبه حافظ کامل میرساند.
ابن سعد به عنوان یکی از نخستین کسانی که فهرستی از صحابه و تابعین عرضه نموده، مبنای روایت حدیث را از ملاکهای بنیادین دستهبندی خود قرار داده است. وی در موارد فراوان، در عناوین فهرستهایی که از هر شهر یا منطقه عرضه میکند، از عبارت محدثان استفاده کرده که نشان میدهد هدف وی از نگارش کتاب، معرفی راویان است.
طائف،
یمامه،
بصره،
بغداد،
خراسان،
ری، و
انبار از جمله این مواردند.
نیز در بسیاری از طبقهبندیها، روایت حدیث را ملاک خود قرار داده است. برای نمونه، در
کوفه تابعین روایتکننده از
عبدالله بن مسعود،
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و
عمر بن خطاب را در سه طبقه جداگانه تفکیک کرده است.
هنگام معرفی
تابعین مدینه، نخست از طبقه کسانی که از عثمان، علی،
عبدالرحمن بن عوف،
طلحه و
زبیر،
سعد،
ابی بن کعب،
سهل بن حنیف،
حذیفة بن یمان، زید بن ثابت و دیگران روایت کردهاند.
سپس از کسانی که از
اسامة بن زید،
عبدالله بن عمر،
جابر بن عبدالله،
رافع بن خدیج،
ابوسعید خدری،
ابوهریره،
سلمة بن اکوع،
عبدالله بن عباس،
عایشه،
ام سلمه،
میمونه و دیگران روایت نمودهاند، به عنوان طبقه دوم تابعین مدینه یاد میکند.
او در میان
تابعین مکه نیز به همین روش عمل کرده است.
ابن
سعد در حدود چهارپنجم موارد، با عباراتی چون «از فلانی روایت کرده»، «فلانی از وی
استماع حدیث نموده»،
ثقه، کثیر الحدیث، و قلیل الحدیث برای اشاره به نقش روایتگری فرد استفاده کرده است. توجه به عامل سنّ و امکان دریافت حدیث از سوی
ابن حبان نیز نشان میدهد که اصل در تعریف تابعین، نقش آنان در انتقال حدیث به دورههای بعد است. با اینحال، ابن
سعد درباره حدود یکپنجم باقیمانده سکوت ورزیده است. گمان میرود ابن
سعد نتوانسته آن دسته از فرزندان صحابه را که خود صحابی نبودند و روایتی از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) گزارش نکرده بودند، از جرگه تابعین بیرون سازد. برای نمونه
عبدالله،
عبیدالله،
سعید و
مغیره فرزندان
نوفل بن حارث بن عبدالمطلب را بدون اشاره به نقششان در نقل روایات نبوی، از تابعین شمرده است.
چهبسا از همین روی باشد که برخی در تعیین ملاک تابعی، تنها دیدار را شرط تابعی بودن دانستهاند تا اینگونه موارد نیز در دایره تابعین قرار گیرد. با این معیار، بسیاری از مسلمانان سده اول و دوم ق میتوانستند در شمار تابعین درآیند؛ زیرا بسیاری از آنان با صحابه دیدار داشتند یا از آنان روایتی شنیده بودند. به ویژه آن عده از صحابه که مناصب سیاسی در اختیار داشتند، ارتباطی فراوان با مردم مناطق فتح شده داشتند و مرجع مردم آن مناطق به شمار میآمدند. بسیاری از مردم
شام معاویه را در
مسجد و هنگام خطبه خواندن دیده بودند. همین وضعیت در
مصر برای
عمرو عاص و در
عراق برای
ابوموسی اشعری وجود داشت.
محدثان اهل سنت در میان امامان اهل بیت:، امام زین العابدین (علیهالسلام) را به جهت روایتش از
امام حسین (علیهالسلام) که از صحابه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به شمار میآید، در شمار تابعین دستهبندی کردهاند.
نیز محدثانی چون
نسائی و
عجلی،
امام باقر (علیهالسلام) را به جهت روایت از
جابر بن عبدالله انصاری، از تابعین دانستهاند
؛ ولی دیگران از کاربرد لقب تابعی برای او پرهیز کردهاند و بیشتر وی را به عنوان
فقیه میشناسند.
برخی
ام کلثوم و
زینب کبری (علیهاالسلام)، دختران امام علی (علیهالسلام)، و بعضی
سکینه و
فاطمه، دختران
امام حسین (علیهالسلام)، را نیز در میان زنان تابعین معرفی کردهاند.
مکتب فقهی حدیثی که نخست پایگاه آن در مدینه بود، در پاسخ به مسائل نوپدید فقهی و کلامی مسلمانان در مناطق فتح شده، به حدیث مراجعه کرد و پاسخ خود را
سنت نامید. اما همه راویان حدیث در فقه یا کلام تابع آنان نبودند. از همین روی،
اهل حدیث در برابر این گروه واکنش نشان دادند و آنان را اهل
بدعت شمردند
تا روایات آنان را از اعتبار ساقط سازند.
ابن سیرین (م
۱۱۰ق) با تقسیم راویان حدیث به
اهل سنّت و اهل بدعت، محدثان را از نقل کردن حدیث از اهل بدعت نهی کرده است.
خطیب بغدادی (م
۴۶۳ق) پس از برشمردن اهل بدعت از جمله
خوارج،
قدریه،
رافضه و اهل تاویل، به آرای محدثان درباره روایت از آنان اشاره کرده است.
از دیدگاه
ابن عبدالبر (م
۴۶۳ق) هر متکلم اعم از
اشعری و غیر اشعری، در شمار اهل بدعت است. او روایاتی درباره نشنیدن روایت از آنان نقل کرده است.
ابن ابییعلی حنبلی (م
۵۲۶ق) اهل رای به رهبری
ابوحنیفه و نیز
شعوبیه را که
عرب را برتر از
عجم نمیدانستند، به فهرست اهل بدعت افزوده است.
عسقلانی (م
۸۵۲ق) در شمار علل ضعف راویان، به پیروی از مذاهبی چون
مرجئه،
شیعه،
قدریه،
جهمیه،
ناصبیها، و خوارج اشاره کرده است.
سیوطی (م
۹۱۱ق) با عرضه فهرستی از راویان متهم به مرجئه، قدریه، شیعه و خوارج، کسانی را که به
منطق و
فلسفه میپردازند، اهل بدعت دانسته و برخی از دانشوران ایشان را در زمره
کافران شمرده است.
بدین روی، صحابی و تابعی فردی است که عملکرد فقهی و باورهای دینی وی با اهل حدیث سازگار باشد.
به نظر میرسد نامگذاری گروهی از راویان حدیث با نام تابعین و معرفی آنان به عنوان مسلمان و پایبند واقعی به دین اسلام و مصادره بشارتهای الهی به
بهشت در
قرآن به نفع آنان، بر ضدّ دیگر جریانهای فکری و عقلگرای آن عصر از جمله متکلمان روی داده تا صبغه الهی به نگرش خویش بخشند و خود را برترین مردم زمانه بدانند. افزودن عبارت «رضی الله عنه» در پی نام
صحابه و تابعین نیز با همین استناد صورت گرفت.
در این میان، فرقههای دیگر در برابر اهل حدیث و تعریف آنان از اهل سنّت واکنش نشان دادند.
شیخ طوسی (م
۴۶۰ق) افزون بر ۶۰ تن از اصحاب امام باقر و
امام صادق (علیهالسلام) را تابعی شمرده
و
خطیب تبریزی (م
۷۴۱ق)
هم به همین میزان از این اصطلاح استفاده کرده است.
حنفیان ابوحنیفه (م
۱۵۰ق) را سرآمد تابعین دانستهاند.
جعد بن درهم نیز از تابعین به شمار میآید
؛ ولی از آنجهت که به
زندقه یا قدریه و خلق قرآن یا اهل رای منتسب شده، کمتر کسی به تابعی بودن او توجه کرده و روایات او
و پیروانش
را فاقد اعتبار دانستهاند.
عبدالله بن اباض (م
۸۶ق) یکی از خوارج و بنیانگذار
فرقه اباضیه نیز در
السیر «شماخی» به عنوان تابعین شناخته شده است.
همه راویان نخست روایات نبوی از یک نسل نبودند. برخی در جوانی و بعضی در کهنسالی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را دیده و از وی سخنی شنیده بودند. راویان پسین که
روایات را از صحابه دریافت میکردند، نیز به یک نسل تعلق نداشتند. یکی چون
معمر بن زید به سال
۳۰ق در
خراسان یا
آذربایجان کشته شد و دیگری چون
خلف بن خلیفه به سال
۱۸۰ق درگذشت.
علمای حدیث تابعین را در طبقههای گوناگون دستهبندی کردهاند. ابن
سعد تابعین مدینه را در هفت طبقه، تابعین مکه را در پنج طبقه، کوفیان را در نُه طبقه، و شامیان را در هشت طبقه تقسیم کرده است.
حاکم نیشابوری تابعین را به ۱۵ طبقه تقسیم نموده است.
تقسیمبندی دیگر تابعین، تفکیک آنان به لحاظ گونه دانایی آنها است. بر این اساس، تابعین را بر اساس دانش
فقه،
تفسیر،
قرائت، کلام، حدیث و... تفکیک کرده و از تابعین برجسته در هریک از شاخههای دانش دینی نام بردهاند.
ابن حبان بستی در کتاب
مشاهیر علماء الامصار ۵۶۴ تن از تابعین را برشمرده است. از این میان ۱۶۹ تن از تابعین به
مدینه (معادل ۳۰%)، ۵۰ تن به
مکه (۹%)، ۱۱۷ تن به کوفه (۲۰،۷۵%)، ۹۱ تن به بصره (۱۶%)، ۷۱ تن به
شام (۱۲. ۶%)، ۳۲ تن به مصر (۵. ۷%)، ۲۷ تن به
یمن (۴. ۸%)، و نُه تن به
خراسان (۱. ۶%) تعلق دارند. بر این اساس، تابعین
حجاز شامل مدینه و مکه در مجموع ۳۹% و تابعین عراق شامل کوفه و بصره ۳۷% جمعیت تابعین مشهوری را که بستی برشمرده، دربر میگیرند. از ۲۴% باقیمانده ۱۲. ۶% به تابعین شام و بقیه به تابعین مصر و یمن و خراسان اختصاص دارد.
تابعین به عنوان بخشی از نخبگان دینی و علمی عصر خود، توانستند زمانی کوتاه و در قلمروی محدود وارد عرصه
سیاست شوند. نخستین تابعی در این عرصه،
ابان فرزند عثمان
بن عفان بود که از سال ۷۶ تا ۸۳ق حدود هفت سال اداره شهر مدینه را در اختیار داشت.
برخی گزارشها از شکوفایی علمی مدینه در زمانه وی حکایت دارد.
عمر بن عبدالعزیز از سال
۸۷ تا
۹۳ق این منصب را در اختیار داشت. وی با مشورت خواستن از چهرههای محبوب و معتمد و نیز ملاطفت با مخالفان، چهرهای مسالمتآمیز را به نمایش نهاد و حرمین را مامن افراد تحت تعقیب
حجاج ساخت.
وی پس از ورود به مدینه، ده تن از فقیهان مدینه را گرد آورد و از آنان خواست تا در همه امور به او مشورت دهند و اگر ستم یا شکایتی دیدند، او را آگاه سازند.
عمر
بن عبدالعزیز به سال
۹۹ق در حالی که ۳۸ سال داشت، رهبری
دولت اموی را در دست گرفت؛ ولی این امر چندان دوام نیافت و او دو سال بعد درگذشت. عمر
بن عبدالعزیز از محدثان، فقیهان و زاهدان شمرده میشود. در دوره وی،
فدک به
اهل بیت: بازگردانده شد. از وی رسالهای با نام الرد علی القدریه بر جای مانده که در
۱۳۳۱ق در
قاهره به چاپ رسیده است.
ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم انصاری (
۹۶-
۱۰۱ق) سومین امیر تابعی مدینه، خود، از محدثان و فقیهان بود
و پس از لغو قانون منع کتابت حدیث در زمانه عمر
بن عبدالعزیز، شکوفایی ویژهای در این زمینه پدید آمد.
دیگر امیران تابعی مدینه عبارتند از:
عبدالواحد بن عبدالله نضری (
۱۰۴-۱۰۶ق) و
عبدالعزیز بن عمر بن عبدالعزیز (
۱۲۶-
۱۲۹ق).
مدارای سیاسی در دوره
عبدالواحد بن عبدالله نصری/ نضری/ قسری نیز دیده میشد؛ چنانکه او را از محبوبترین امیران مدینه در این هنگام خواندهاند.
در میان تابعینی که در ثبت
سیره نبوی کوشش فراوان داشتند، میتوان از ابان
بن عثمان
بن عَفّان،
محمد بن شهاب زُهری، و
عروَة بن زبَیر نام برد. ابن
سعد (م
۲۳۰ق) و
بخاری (م
۲۵۶ق) تابعی بودن ابان را به سبب نقل روایاتی محدود از پدرش دانستهاند.
ابن حنبل (م
۲۴۱ق) از رجالیان برجسته، چنین باوری ندارد.
با اینحال، مزی (م
۷۴۲ق) روایاتی فراوان در مدح او گرد آورده و او را در فقه و حدیث برتر زمانه یا یکی از ده فقیه برتر مدینه به شمار آورده است.
ذهبی (م
۷۴۸ق)
ابن اسحاق را نخستین تدوینگر دانش و صاحب سیره نبوی دانسته است. اما برخی ابان را نخستین فردی دانستهاند که به دستور سلیمان
بن عبدالملک، به سال
۸۲ق هر چه را درباره سیره و مغازی شنیده بود، به نگارش درآورد.
در میان تابعین، گزارشهای تاریخی عروة
بن زبیر (۲۳-۹۴ق) پیرامون جنگها و زندگی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بیش از دیگران است. آوردهاند که وی همه این گزارشها را از خالهاش عایشه، دختر ابوبکر، فراگرفته است.
ذهبی کتابی به نام
مغازی را به وی نسبت داده است.
ابن حجر هم این کتاب را از وی یا شاگردش
ابوالاسود دانسته است.
اشاره نکردن مورخان نخستین به این کتاب، نشان میدهد که چنین کتابی را
ابن زبیر ننوشته است.
محمد بن مسلم بن شهاب زهری (
۵۸-
۱۲۴ق) در مکه و از خاندان بنیزهره قریش زاده شد. وی پس از حفظ
قرآن و
انساب، به آموختن فقه روی آورد و به دیگر علوم پرداخت. پس از مدتی او برترین محدث و دانشور مدینه شد.
عمر بن عبدالعزیز،
سفیان ثوری از بزرگان حدیث عراق،
و
مالک بن انس از فقیهان برتر مدینه و امام
مذهب مالکی او را عالمترین فرد به
سنت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دانستهاند. افزون بر روایات فراوانش در زمینه سیره نبوی و جنگهای
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) که امروزه منتشر شده است،
وی یکی از فقیهان هفتگانه مدینه بود.
سعید بن مسیب مخزومی (م۹۴ق)،
قاسم بن محمد بن ابیبکر(م ۱۰۶ق)،
ابوسلمة بن عبدالرحمن مخزومی (م ۹۴ق)،
عبیدالله بن عبدالله بن عتبه (م
۹۸ق)،
سلیمان بن یسار (م
۱۰۷ق)،
سالم بن عبدالله بن عمر (م
۱۰۶ق)،
نافع مولی عبدالله
بن عمر (م
۱۱۷ق)،
ابوالزناد عبدالله بن ذکوان قرشی (م
۱۳۱ق)،
یحیی بن سعید انصاری (م
۱۴۶ق)،
ربیعة بن ابیعبدالرحمن فروخ معروف به ربیعة الرای استاد مالک بنیانگذار
مذهب مالکی (م
۱۳۶ق)، و
زید بن اسلم عدوی (م
۱۳۶ق) از دیگر فقیهان تابعین مدینه به شمار میآیند. در مدینه توجهی کمتر به تفسیر از سوی تابعین وجود داشت.
ابوالعالیه رفیع بن مهران ریاحی (م
۹۳ق)،
سعید بن مسیب (م ۹۴ق)، و
محمد بن کعب قرظی (م
۱۰۸ق) مشهورترین مفسران تابعی مدینه هستند.
در
قرائت قرآن هم برخی تابعین از جمله ابوجعفر قاری امام اهل المدینه شهرت یافتند.
مجاهد بن جبر (م
۱۰۳ق) از موالی
طایفه مخزوم،
عکرمة بن عبدالله بربری (م
۱۰۷ق) از موالی ابن عباس، و
عطاء بن ابیرَباح (م
۱۱۴ق) از موالی قریش از تابعین فقیه در مکه به شمار میروند.
سعید بن جبیر،
مجاهد بن جبر، و
عکرمه در شمار پیشاهنگان عرصه تفسیر قرآن جای دارند که همه شاگرد ابن عباس در تفسیر قرآن و از تابعین مکه هستند.
از این میان،
تفسیر مجاهد تصحیح شده و به چاپ رسیده است.
دیگر تفاسیر تابعین مکه در چند مجلد از مجموعهای هشت جلدی بازسازی شدهاند.
امروزه آثاری متعدد درباره بقیع نگاشته شده است
؛ اما در هیچیک نمیتوان در زمینه محل دفن تابعین اطلاعاتی به دست آورد. میتوان گفت بسیاری از تابعین مدینه در بقیع دفن شدهاند؛ ولی نشانهای از محل دفن آنان در دست نیست. تنها
قبر امام زین العابدین (علیهالسلام) و
امام باقر (علیهالسلام) و نافع، یکی از قاریان هفتگانه مدینه (م
۱۲۰ق)
مشخص است.
۱. الاخبار الطوال: ابن داود دینوری (م۲۸۲ق)، به کوشش عبدالمنعم، قم، رضی، ۱۴۱۲ق.
۲. اختلاف الحدیث: شافعی (م۲۰۴ق)، به کوشش عامر احمد، بیروت، الکتب الثقافیه، ۱۴۰۵ق.
۳. ادب الاملاء و الاستملاء: عبدالکریم سمعانی (م۵۶۲ق)، به کوشش فایسفایلر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۱ق.
۴. اسد الغابه: ابن اثیر (م۶۳۰ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
۵. اسماء الکتب: عبداللطیف ریاضزاده (م۱۰۸۷ق)، به کوشش تونجی، دمشق، دار الفکر، ۱۴۰۳ق.
۶. الاعلام: زرکلی (م۱۳۹۶ق)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م.
۷. اعیان الشیعه: سید محسن امین (م۱۳۷۱ق)، به کوشش حسن امین، بیروت، دار التعارف.
۸. الاکمال فی اسماء الرجال: خطیب تبریزی (م۷۴۱ق)، تعلیق: ابیاسدالله
بن حافظ، قم، مؤسسه اهل بیت.
۹. الاکمال: علی
بن هبة الله ابن ماکولا (م۴۷۵ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
۱۰. الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م۲۷۶ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، ۱۴۱۳ق.
۱۱. انساب الاشراف: بلاذری (م۲۷۹ق)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
۱۲. البدایة و النهایه: ابن کثیر (م۷۷۴ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
۱۳. تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م۸۰۸ق)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
۱۴. تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: ذهبی (م۷۴۸ق)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق.
۱۵. تاریخ التراث العربی: فؤاد سزگین، ترجمه: فهمی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۱۲ق.
۱۶. التاریخ الشامل للمدینة المنوره: عبدالباسط بدر، مدینه، ۱۴۱۴ق.
۱۷. التاریخ الکبیر: بخاری (م۲۵۶ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
۱۸. تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): طبری (م۳۱۰ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۱۹. تاریخ فقه و فقها: ابوالقاسم گرجی، تهران، سمت، ۱۴۲۱ق.
۲۰. تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م۵۷۱ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
۲۱. التبیان: طوسی (م۴۶۰ق)، به کوشش عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۲۲. التحفة اللطیفه: شمس الدین سخاوی (م۹۰۲ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
۲۳. تدریب الراوی: سیوطی (م۹۱۱ق)، به کوشش عبدالوهاب، ریاض، مکتبة الریاض الحدیثه.
۲۴. التفسیر الکبیر: فخر رازی (م۶۰۶ق)، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ق.
۲۵. تفسیر مجاهد: مجاهد (م۱۰۲ق)، به کوشش عبدالرحمن
بن محمد، اسلامآباد، مجمع البحوث الاسلامیه.
۲۶. التفسیر و المفسرون: ذهبی، قاهره، مکتبة وهبه، ۱۴۰۹ق.
۲۷. التفسیر و المفسرون: معرفت، مشهد، جامعة رضویه، ۱۴۱۸ق.
۲۸. التمهید فی علوم القرآن: معرفت، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۱ق.
۲۹. تهذیب الاسماء: نووی (م۶۷۶ق)، به کوشش عبدالقادر.
۳۰. تهذیب التهذیب: ابن حجر عسقلانی (م۸۵۲ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۴ق.
۳۱. تهذیب الکمال: مزی (م۷۴۲ق)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق.
۳۲. جامع بیان العلم و فضله: ابن عبدالبر (م۴۶۳ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۸ق.
۳۳. الجرح و التعدیل: ابن ابیحاتم رازی (م۳۲۷ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۳۷۲ق.
۳۴. الدرة الثمینة فی اخبار المدینه: محمد ابن نجار (م۶۴۳ق)، به کوشش شکری، دار الارقم.
۳۵. رجال الطوسی: طوسی (م۴۶۰ق)، به کوشش قیومی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۵ق.
۳۶. رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م۷۷۹ق)، به کوشش تازی، رباط، المملکة المغربیه، ۱۴۱۷ق.
۳۷. الرحلة فی طلب الحدیث: خطیب بغدادی (م۴۶۳ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۵ق.
۳۸. سیر اعلام النبلاء: ذهبی (م۷۴۸ق)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق.
۳۹. السیرة النبویه: ابن هشام (م۲۱۳ق/۲۱۸ق)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، ۱۳۸۳ق.
۴۰. شرح معانی الآثار: احمد
بن سلامه طحاوی (م۳۲۱ق)، به کوشش نجار، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۶ق.
۴۱. شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م۶۵۶ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
۴۲. صحیح مسلم: مسلم (م۲۶۱ق)، بیروت، دار الفکر.
۴۳. الصحیفة السجادیة الکامله: علی
بن الحسین۷ (م۹۵ق)، تهران، مشعر، ۱۴۱۹ق.
۴۴. الضعفاء الکبیر: محمد عقیلی (م۳۲۲ق)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
۴۵. طبقات الحنابله: ابن ابییعلی (م۵۳۶ق)، به کوشش محمد فقی، بیروت، دار المعرفه.
۴۶. الطبقات الکبری: ابن
سعد (م۲۳۰ق)، بیروت، دار صادر.
۴۷. العلل: احمد
بن حنبل (م۲۴۱ق)، به کوشش محمود عباس، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۰۸ق.
۴۸. الغارات: ابراهیم ثقفی کوفی (م۲۸۳ق)، به کوشش محدث، بهمن، ۱۳۵۵ش.
۴۹. فتح الباری: ابن حجر عسقلانی (م۸۵۲ق)، بیروت، دار المعرفه.
۵۰. الفهرست: ابن ندیم (م۴۳۸ق)، به کوشش تجدد.
۵۱. الکامل فی التاریخ: علی ابن اثیر (م۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
۵۲. الکفایة فی علم الروایه: خطیب بغدادی (م۴۶۳ق)، به کوشش احمد عمر، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق.
۵۳. لسان العرب: ابن منظور (م۷۱۱ق)، قم، ادب حوزه، ۱۴۰۵ق.
۵۴. لسان المیزان: ابن حجر عسقلانی (م۸۵۲ق)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۰ق.
۵۵. مجمع البیان: طبرسی (م۵۴۸ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
۵۶. المحرر الوجیز: ابن عطیة اندلسی (م۵۴۶ق)، به کوشش عبدالسلام، لبنان، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۳ق.
۵۷. المراسیل: ابن ابیحاتم رازی (م۳۲۷ق)، به کوشش قوچانی، بیروت، الرساله، ۱۳۹۷ق.
۵۸. مرویات الامام الزهری فی المغازی: محمد
بن محمد عواجی، مکتبة المدینه، ۱۴۲۵ق.
۵۹. مستدرکات علم رجال الحدیث: علی نمازی شاهرودی، تهران، حیدری، ۱۴۱۵ق.
۶۰. المعجم الوسیط: ابراهیم انیس و دیگران، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۵ش.
۶۱. معرفة الثقات: احمد عجلی (م۲۶۱ق)، مدینه، مکتبة الدار، ۱۴۰۵ق.
۶۲. معرفة علوم الحدیث: حاکم نیشابوری (م۴۰۵ق)، به کوشش سید معظم حسین و دیگران، بیروت، دار الآفاق الحدیث، ۱۴۰۰ق.
۶۳. المعرفة و التاریخ: فسوی (م۲۷۷ق)، به کوشش عمری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق.
۶۴. مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث: شهرزوری (م۶۴۳ق)، به کوشش صلاح
بن محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۵م.
۶۵. مقدمه فتح الباری: ابن حجر عسقلانی (م۸۵۲ق).
۶۶. المنتظم: ابن جوزی (م۵۹۷ق)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
۶۷. موسوعة طبقات الفقهاء: جعفر سبحانی، قم، مؤسسه امام صادق (علیهالسلام)، ۱۴۱۸ق.
۶۸. موسوعة مدرسة مکة فی التفسیر: احمد عمرانی، مکه، دار السلام، ۱۴۳۲ق.
۶۹. الموقظة فی علم مصطلح الحدیث: محمد ذهبی (م۷۴۸ق)، به کوشش عبدالفتاح، حلب، مکتبة المطبوعات الاسلامیه، ۱۴۱۲ق.
۷۰. میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ذهبی (م۷۴۸ق)، به کوشش بجاوی، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۸۲ق.
۷۱. وفاء الوفاء: سمهودی (م۹۱۱ق)، به کوشش خالد عبدالغنی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م.
۷۲. وقعة صفین: ابن مزاحم منقری (م۲۱۲ق)، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ق.
دانشنامه حج و زیارت، برگرفته از مقاله «تابعین»، تاریخ بازیابی، ۱۴۰۰/۱۱/۱۰