بکائینصحابهتهیدستی بودند که در سال نهم هجرت ، هنگامی که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم عازم « تبوک » بود نزد آن حضرت آمدند تا با دریافت زاد و توشه و مرکب ، امکان حضور در آن غزوه را بیابند؛ اما رسول خدا از تجهیز آنان عاجز ماند. آنان که از توفیق شرکت در جهاد ، محروم شده بودند، گریستند.
«ولا عَلَی الَّذینَ اِذا ما اَتَوکَ لِتَحمِلَهُم قُلتَ لا اَجِدُ ما اَحمِلُکُم عَلَیهِ تَوَلَّوا واَعیُنُهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ حَزَنـًا اَلاّ یَجِدوا ما یُنفِقون و (ایرادی نیست) بر کسانی که چون نزد تو آمدند تا آنان را بر مرکبی سوار کنی، گفتی: مرکبی ندارم که شما را بر آن بنشانم، بازگشتند در حالی که چشمانشان از اندوه اشکبار بود، زیرا چیزی نداشتند که در راه خداانفاق کنند (و با آن به میدان بروند)».
؛ نیز در این باره که آنان از یک قبیله یا از قبایل گوناگون باشند نظرها یکسان نیست؛ برخی مفسران آنان را از قبیله مزینه یا از فرزندان مقرن بن عامر مزنی دانستهاند.