بنیمغیره
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنیمغیره فرزندان ابوهاشم
مغیرة بن عبدالله بن عمر تیرهای از
بنیمخزوم قریش بودند. مغیره میان
قریش از جایگاهی والا بهره میبرد و فرزندان بسیار داشت. این خاندان در زمان پیش از
اسلام و پس از آن نقش تاثیرگذاری در رویدادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی داشته است. در این مقاله به بررسی این نقش میپردازیم.
بنیمغیره به تبار
مغیرة بن عبدالله بن عمر بن مخزوم گفته میشد.
شمار فراوان و بزرگی بنیمغیره، آنان را از خاندانهای صاحب نام
قریش و
مخزوم به حساب آورد.
ابوهاشم مغیرة بن عبدالله که در میان قریش جایگاهی بلند داشت،
دارای چندین پسر بود؛ از جمله:هاشم، هشام، مهشّم (ابوحذیفه)؛ عمرو (ابوربیعه)؛ حذیفه (ابوامیه)؛ خداش، زهیر، تمیم (ابوزهیر)؛ فاکه، ولید، عبدشمس، حفص و عثمان.
بنیمغیره پیش از
اسلام در مکه و در همسایگی
مسجدالحرام میزیستند.
یکی از درهای این مسجد
باب بنیمخزوم است که آن را
باب بنیمغیره نیز خواندهاند.
آنها در دوره اسلامی افزون بر
مکه در سراسر سرزمینهای اسلامی پراکنده شدند. شهرهای
مدینه،
یمن،
بصره،
کوفه و
شام از مکانهایی بود که اعضای این
قوم در آن سکونت یافته، یا رفت و آمد میکردند.
بنیمغیره بیشتر به بازرگانی و سوداگری میپرداختند. آنان بر اثر در اختیار داشتن کاروانهای تجاری و جابهجایی کالاهای رایج آن روزگار، از توانگران قریش به شمار میآمدند. برخی
مفسران، ذیل
آیه «و ذَرنی والمُکَذِّبینَ اولِی النَّعمَةِ و مَهِّلهُم قَلیلا»
گزارشهایی آوردهاند که بر پایه آنها «اُولِی النَّعمَةِ» (صاحبان
ثروت و
رفاه) به بنیمغیره تأویل شده است.
عبدالله بن ابیربیعه از تاجران توانگر بنیمغیره اموال فراوانی داشت. وی به تنهایی هزینه یک ساله پوشش
کعبه را میپرداخت، در حالی که تمام قریش اموال و دارایی خود را جمع میکردند تا بتوانند در یک سال خانه کعبه را پرده بپوشانند. عبدالله بن ابیربیعه را از همین رو «عِدْل» میگفتند که به تنهایی با قریش برابری میکرد.
بنیمغیره با برخی تیرهها از جمله
بنیعمرو بن عمیر از
دوره جاهلی معاملات ربوی داشتند؛ ولی با نزول آیات
حرمت ربا این معاملات نیز برچیده شد.
پاسداری از بنای خانه خدا و بازسازی و تعمیر آن از دیگر اموری بود که قریشیان و دیگر قبایل از جمله بنیمغیره بدان
اهتمام جدی داشتند. ساختمان کعبه تا آن هنگام چند بار بازسازی شده بود. در یکی از این بازسازیها، اعضای بنیمغیره نیز مشارکت داشتند. از آن پس که بنای کعبه در حادثهای دچار آتشسوزی شد، قریشیان تصمیم گرفتند آن را دیگر بار تعمیر و بازسازی کنند. ولی چون از ویرانی کعبه میهراسیدند، ولید بن مغیره پیشگام شد و دیوارهای آن را از بالا تا پایه ویران کرد. ولید در دو روز یکایک سنگها را برداشت تا به پایه اصلی کعبه که
حضرت ابراهیم (علیهالسلام) بنا کرده بود، رسید و از ادامه ویرانسازی دیوارها بازایستاد. او به قریشیان سفارش کرد تا برای بازسازی بنای کعبه از اموال پاک و بدون ربا و
قمار هزینه کنند. سپس تیرههای قریشی از جمله بنیمغیره، بازسازی خانه خدا را آغاز کردند. هنگام نصب
حجرالأسود در میان آنها اختلاف افتاد. این اختلاف با حکمیت و درایت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که ۳۵ ساله بود، حل شد.
از آن پس که کعبه بازسازی شد، نخستین کسی که به احترام و بزرگداشت کعبه با پای برهنه به درون آن گام نهاد، ولید بن مغیره بود. از آن پس این کار وی از سنتها و آداب ورود به خانه خدا شمرده شد.
فرزندان مغیره که با عنوان بنیمغیره از آنها یاد شده معاصر
پیامبر بودند، از اینرو از قبیلههای نوظهور قریش به حساب میآمدند. اینان در بسیاری از آداب و آیینهای
دوره جاهلیت قریش مشارکت داشتند؛
عبدالله بن ابیربیعهو
ولید بن مغیره از بازرگانان بنام مغیری و دارای اموالی فراوان بودند؛ از ویژگیهای بنیمغیره در روزگار جاهلیت و حتی دوره اسلامی که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز در سخنانی بدانها اشاره کرد، بخشندگی و مهماننوازی و دلیری بود.
مغیرة بن عبدالله (بزرگ این خاندان)،
هشام بن عبدالله،
مغیرة بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام،
ابوامیه حذیفة بن مغیره،
عبدالله بن عبدالرحمن بن ولید و
حفص بن مغیره از جمله شخصیتهای مغیری بودند که به این ویژگیها شهرت داشتند؛ همچنین گفته شده: بعضی اعضای بنیمغیره به پیروی از نصارای
حیره به
آیین زندقه گرایش داشتند. ولید بن مغیره از سران بلندپایه این قبیله و از بزرگان قریش به آیین زندقه گروید و در شمار
زنادقه قریش درآمد.
این گزارش میتواند بیانگر فاصله گرفتن این قبیله از
بتپرستی باشد.
منابع از حضور فرزندان مغیره در جنگهای قبیلهای پیش از اسلام خبر میدهند. آنان در «
حرب الفجار» چهارم معروف به «
یوم عکاظ» با مشارکت قریش به
جنگ بنیکنانه برخاستند. بنیمغیره در این جنگ شجاع و سرسخت ظاهر شده، پایدارتر بودند.
هشام بن مغیره از سران بنیمغیره، ریاست و فرماندهی را در این جنگ سخت بر عهده داشت.
در درگیری میان
بنیجذیمه از تیرههای کنانی با بنیمغیره در دوره جاهلی
فاکه بن مغیره کشته شد. این امر باعث شد دشمنی این دو گروه تا پس از اسلام کشیده شود و
خالد بن ولید چندین سال بعد در
سریه بنیجذیمه به انگیزه انتقام عمویش فاکه افراد بسیاری از این قبیله را به رغم تظاهر به اسلام کشت و
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اظهار ناخرسندی به جبران کار او پرداخت.
بنیمغیره مدت کوتاهی را با
آل صُعِیْر همپیمان بود.
آل عمرو بن اعظم تیرهای از قبیله بزرگ
خزاعه، از دیگر همپیمانهای بنیمغیره بود.
یاسر و پسرش
عمار نیز با پیمانی به بنیمغیره پیوستند. یاسر که از یمن به مکه آمده بود، با
ابوحذیفه بن مغیره همپیمان شد و
کنیز او
سمیّه را به زنی گرفت. عمار از سمیه زاده شد و ابوحذیفه او را آزاد کرد. به همین سبب در گزارشهایی
عمار بن یاسر از موالیان بنیمغیره معرفی شده است.
بر پایه برخی از این گزارشها
پیمان عمار با بنیمغیره تا دوره اسلامی (عصر
عثمان) نیز کشیده شد. مغیریها وقتی شنیدند که عثمان و اطرافیانش عمار یاسر را سخت کتک زدهاند، خشمگین شده، عثمان را تهدید کردند که اگر عمار بمیرد، یکی از بزرگان
بنیامیه را خواهند کشت.
در مکه رقابتهایی هم میان قبایل منشعب از
قُصَیّ بن کلاب و بنیمغیره به چشم میخورد. جمعی از ایشان با
آل قُصَیّ در افراد و انساب خود
فخر میکردند و هریک میکوشید با معرفی افراد صاحب نام قبیله خود بر دیگری ببالد.
بنیمغیره از دوران جاهلیت تا عصر
خلفای عباسی چهرههایی بنام را در خود پروراند. بسیاری از اینها در میان قریش و مردمان زمانه خویش جایگاهی بلند کسب کردند و از بزرگان و سران قریش و قبیله خود بودند.
شعر،
خطابه،
حدیث،
فقه،
قضا و حکومت و ریاست
از منصبهایی بود که بسیاری از بنیمغیره در طول دوران جاهلی و اسلامی بدانها دست یازیده، از افراد برجسته این عرصه شدند.
شماری از مشاهیر بنیمغیره عبارتاند از: مغیرة بن عبدالله،
هشام بن مغیره،
حارث بن هشام،
عبدالرحمن بن حارث بن هشام،
ابوبکر عبدالرحمن بن حارث بن هشام،
عکرمة بن خالد بن عاص بن هشام،
ابوامیة بن مغیره،
زهیر بن ابیامیه،
عبدالله بن ابوربیعه (بحیرا یا بجیرا)،
عبدالرحمن بن عبدالله بن ابیربیعه،
حارث بن عبدالله بن ابیربیعه،
ولید بن مغیره،
خالد بن ولید،
هشام بن اسماعیل بن هشام بن ولید،
ایوب بن سلمة بن عبدالله بن ولید بن ولید و
حفص بن مغیره.
سلمة بن هشام،
عیاش بن ابیربیعه و
ام سلمه بنت ابیامیه از نخستین گرویدگان به اسلام در مکه بودند؛ اما اسلام عمده ایشان تا
فتح مکه در سال هشتم به تأخیر افتاد. بااینکه شماری اندک از مغیریان پیش از فتح مکه به اسلام گرویدند، نقش و سهم آنها در رخدادهای پیش از فتح مکه از جمله
غزوه بدر،
احد،
خندق و
صلح حدیبیه چندان دانسته نیست. البته از حضور
ولید بن ولید بن مغیره در
عمرة القضا گزارشی در دست است.
حضور اندکی از آنها در غزوه فتح مکه
نیز گزارش شده است. پس از فتح مکه، بنیمغیره در رویدادهای پیش روی مسلمانان تا اندازهای مشارکت داشتند. حضور برخی از بنیمغیره در غزوههای
حنین و
طائف به سال هشتم ق. همچنین در فتوحات دوره خلفا مانند
جنگ یمامه و
یوم اجنادین (
یرموک)
نمونهای از مشارکت آنها در رخدادهای آن هنگام است. گزارشهایی در دست است که پیامبر بعضی از مسلمانان بنیمغیره را در سرزمینهای اسلامی میگمارده است. ایشان عبدالله بن ابیربیعه را که پیش از مسلمان شدن از سران قریش و ثروتمندان بنیمغیره بود، بر منطقه «جَنَد» و توابع آن گمارد. وی تا پایان عمر
خلیفه دوم بر این ناحیه منصوب بود.
از جمله کسانی که در
مکه به پیامبر
ایمان آورد، یکی از غلامان بنیمغیره بود. برابر گزارشی که ذیل
آیه ۱۰۳
نحل آمده است، پیامبر در مکه آیههای
قرآن را به غلامی از بنیمغیره به نام «
یعیش» که
زبان عربی نمیدانست، میآموخت.
مشرکان قریش و از جمله بنیمغیره، پیامبر را متهم کردند که قرآن را از این فرد میآموزد. خداوند با ردّ این اتهام، آیه یاد شده را فرو فرستاد:
«و لَقَد نَعلَمُ اَنَّهُم یَقولونَ اِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذی یُلحِدونَ اِلَیهِ اَعجَمیٌّ وهذا لِسانٌ عَرَبیٌّ مُبین».
«بغنس»،
«جبر»،
«مقیس»
از دیگر نامهایی است که برای این غلام، برده شده است.
بیشتر اعضای بنیمغیره، به ویژه سران آنان، در آغاز با پیامبر و پیروان ایشان مخالفت ورزیده، همپای مشرکان قریش به رویارویی و ستیز با اسلام برخاستند. آنها شیوهها و شگردهای گوناگونی را برای پیشگیری از نفوذ بیشتر اسلام به کار میگرفتند که
حبس،
قتل و
شکنجه مسلمانان،
استهزا،
اقتسام،
تکذیب و درگیریهای نظامی از جمله آنها بود.
خاندان یاسر از نخستین مسلمانان مکه بودند که سران بنیمغیره آنان را به جرم اسلامخواهی سخت شکنجه کردند. عمار، جان دادن پدرش یاسر و مادرش سمیه را در زیر شکنجههای بیامان مشرکان بنیمغیره میدید و خود نیز به بدترین شکل شکنجه میشد. مشرکان عمار را در چاهی افکندند و تهدید کردند که اگر از
آیین اسلام دست برنداشته، زبان به
کفر نگشاید، او را همانند پدر و مادرش خواهند کشت.
قتل پدر و مادر و سرسختی و
قساوت مشرکان سرانجام عمار را وادار کرد تا به ظاهر و از سر
اکراه کفر بگوید و از
اذیت و
آزار کشنده آنان برهد.
در این باره آیه ۱۰۶
نحل فرود آمد: «مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعدِایمنِهِ اِلاّ مَن اُکرِهَ و قَلبُهُ مُطمئِنٌّ بِالایمنِ ولکِن مَن شَرَحَ بِالکُفرِ صَدرًا فَعَلَیهِم غَضَبٌ مِنَ اللّهِ ولَهُم عَذابٌ عَظیم»
و
خشم و
عذاب الهی را متوجه کافران دانست.
مشرکان بنیمغیره با حبس مسلمانان نخستین در مکه، آنان را از پیوستن به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
مهاجرت به مدینه باز میداشتند. بنیمغیره
ام سلمه را که میخواست همراه ابوسلمه همسرش و پسر خردسالش سلمه به مدینه
هجرت کند، دستگیر و بیش از یک سال زندانی کردند.
ابوجهل از مشرکان سرسخت بنیمغیره با همدستی دیگر همکیشان خود برادرانش سلمة بن هشام و عیاش بن ابیربیعه (برادر مادریش) را پس از ضرب و شتم به زندان انداخته، از پیوستن آن دو به پیامبر در مدینه جلوگیری کردند.
یکی از شیوههایی که مشرکان برای مبارزه با پیامبر و پیروانش به کار میبستند، استهزا و
تمسخر آیات قرآن و مسلمانان بود. ولید بن مغیره، از سرکردههای بنیمغیره، یکی از استهزا کنندگانی به شمار میرفت
که خداوند شرّ ایشان را از پیامبر بازداشت.
شماری از بنیمغیره همانند
ابوجهل،
عاص بن هشام،
ابوقیس بن ولید،
قیس بن فاکه و
زهیر بن ابوامیه برای به انزوا کشاندن پیامبر و دور ساختن مردم از او، از روش «اقتسام» استفاده میکردند.
«
مقتسمون» مشرکانی بودند که در
موسم حج راههای ورودی مکه را میان خود تقسیم کرده، هریک بر سر راهی، از رفتن مردم نزد پیامبر جلوگیری میکردند.
و با
سحر و افسانه خواندن
قرآن... سعی داشتند مردم را از نزدیک شدن به قرآن و
ایمان به آن برحذر بدارند؛ قرآن کریم در آیه ۹۰
حجر صریحاً از این روش دشمنان اسلام نام برده است: «کَما اَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمین» و در آیه ۹۲ همان
سوره آنان را تهدید میکند که از همگی ایشان بازخواست خواهد شد.
گزارشهایی در ذیل آیه ۲۸
ابراهیم «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللّهِ کُفرًا واَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوار»
دیده میشود که از کفرورزی بنیمغیره خبر میدهد. بنیمغیره با تبدیل نعمتهای خداوند از جمله
نعمت رسالت به کفر و
عناد، به رویارویی با پیامبر برمیخاستند. مفسران در ذیل این آیه روایات متعددی آوردهاند که این آیه درباره دو گروه فاجر قریشی یعنی
بنیامیه و بنیمغیره فرود آمده است.
برابر گزارشی که ذیل آیه «... و من یَکفُر بِهِ مِنَ الاَحزابِ فَالنّارُ مَوعِدُهُ...»
آمده، «
احزاب» به کار رفته در این آیه به کافران و مشرکان بنیمغیره
تاویل و
تفسیر شده است.
گزارش دیگری در دست است که آیه «فَهَل عَسَیتُم اِن تَوَلَّیتُم اَن تُفسِدوا فِی الاَرضِ وتُقَطِّعوا اَرحامَکُم»
به طوایف بنیامیه و بنیمغیره تاویل شده است.
خداوند در این آیه کسانی را که به فساد و نافرمانی و
قطع رحم میپردازند، اهل نجات نمیداند.
تکذیب و انکار آیات خداوند از دیگر روشهایی بود که مشرکان بنیمغیره در مبارزه خود بر ضد پیامبر برگزیده بودند. در خبری که ذیل آیه «و ذَرنی والمُکَذِّبینَ اولِی النَّعمَةِ و مَهِّلهُم قَلیلا» «مرا با تکذیب کنندگان توانگر واگذار و اندکی مهلتشان ده»
آمده است، بنیمغیره از تکذیب کنندگان مغرور و متنعمی بودند که پیامبر را
دروغگو میخواندند.
مفسران، واژه «
احزاب» را در آیه «... و مِنَ الاَحزابِ مَن یُنکِرُ بَعضَهُ...»
به کافران بنیمغیره معنا و تفسیر کردهاند.
با توجه به این آیه، بنیمغیره برخی آیههای خداوند را انکار میکردند.
نخستین درگیری مشرکان قریش با مسلمانان در سال دوم هجری و در نخیله، ناحیهای میان مکه و
طائف، رخ داد. در این جنگ، گروهی از مسلمانان به رهبری
عبدالله بن جحش که برای اطلاع از وضعیت مشرکان قریش مأموریت یافته بودند، با کاروان تجاری بنیمغیره درگیر شدند. در این زد و خورد یک تن از مشرکان کشته و دو نفر
اسیر شد و کاروان به
غنیمت مسلمانان درآمد.
عثمان بن عبدالله بن مغیره و
حکم بن کیسان از موالیان بنیمغیره به اسارت در آمدند و
نوفل بن عبدالله بن مغیره از دست مسلمانان گریخت. این جنگ که در
ماه حرام (
رجب) رخ داده بود، بهانهای شد تا مشرکان و دشمنان پیامبر، اعم از قریش و بنیمغیره تبلیغات منفی خود را بر ضد پیامبر و مسلمانان شدت بخشند و پیوسته این سؤال را پیش کشند که چرا در ماه حرام جنگیدند. خداوند با فرود آوردن آیه «یَسلونَکَ عَنِ الشَّهرِ الحَرامِ قِتال فیهِ قُل قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وصَدٌّ عَن سَبیلِ اللّهِ وکُفرٌ بِهِ والمَسجِدِ الحَرامِ واِخرَاجُ اَهلِهِ مِنهُ اَکبَرُ عِندَ اللّهِ والفِتنَةُ اَکبَرُ مِنَ القَتلِ ولا یَزالونَ یُقتِلونَکُم حَتّی یَرُدّوکُم عَن دینِکُم اِنِ استَطعوا...؛
از تو درباره کارزار در ماه حرام میپرسند. بگو: کارزار در آن، گناهی بزرگ و بازداشتن از راه
خدا و کفر ورزیدن به او و «بازداشتن از»
مسجدالحرام «
حج» و بیرون راندن اهل آن از آنجا، نزد خدا (گناهی) بزرگتر و
فتنه شرک از کشتار بزرگتر است و آنان پیوسته با شما میجنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند...» پاسخ محکمی به اینان داد و این دسیسه را خنثی کرد و تردید مسلمانان را نیز زدود.
جنگهای
بدر و
احد اوج حضور و تلاش مشرکان بنیمغیره در ضدیت و خصومت با پیامبر بود. شمار کشتگان و اسیران بنیمغیره در این دو نبرد، به ویژه
غزوه بدر، گواه روشنی بر این مدعاست. در
بدر بیش از ۸ تن از سران و اعضای بنیمغیره و همپیمانهای آنان کشته شدند و شماری نیز به اسارت درآمدند.
میزان کشتههای بنیمغیره در این جنگ و تاثیر آن بر دیگر اعضای این قبیله، احساسات شاعران این قوم را برانگیخت و در این باره اشعاری سرودند.
بر اساس گزارشی، ابوجهل از سران بنیمغیره که در بدر حضور فعال داشت و سرانجام نیز در این جنگ کشته شد، شتران فراوانی را برای تغذیه و اطعام سپاه مشرکان ذبح کرد.
در جنگ احد نیز چندین نفر از مغیریها کشته شدند.
اعضایی از بنیمغیره در
جنگ خندق نیز همراه دیگر احزاب و گروههای مخالف پیامبر حضور داشتند و برخی از آنها کشته شدند.
مفسران، واژه «احزاب» را که در آیه «جُندٌ ما هُنالِکَ مَهزومٌ مِنَ الاَحزاب»
به کار رفته است، به کافران و مشرکان از جمله بنیمغیره تاویل کردهاند.
این آیه از شکست احزاب در جنگ خندق خبر داده است.
گزارشهای بسیاری در دست است که بیشتر اعضای بنیمغیره پس از رحلت پیامبر، در دوره خلفا و بعد از آن با
ابوبکر،
عمر،
عثمان و حاکمان اموی، مروانی و عباسی همکاری تنگاتنگی داشته، از کارگزاران آنان به شمار میآمدند. آنان در فتوحات دوره خلفا و جنگهای پس از این دوره حضور داشتند. شماری از بنیمغیره نیز انحرافات برخی حاکمان را برنمیتافته، به مخالفت میپرداختند؛ مانند
عبدالله بن ابوعمرو بن حفص بن مغیره که بر اثر مخالفت با
یزید بن معاویه در
واقعه حرّه کشته شد.
جز گزارشی که از کشته شدن مهاجر بن خالد بن ولید در سپاه
امیرمؤمنان، امام علی (علیهالسّلام) در
جنگ صفین خبر داده
گزارشهایی نیز هست که از حضور برخی اعضای این قبیله در جنگ جمل
و صفین
بر ضدّ حضرت علی (علیهالسّلام) حکایت دارد. برابر خبری نیز امیرمؤمنان، علی (علیهالسّلام) از بنیمغیره بیزاری جست.
با آغاز حکومت
خلیفه دوم به سال سیزدهم ق. برخی موضعگیریهای عمر در برابر بنیمغیره آغاز شد. این خلیفه از ناحیه مادرش حَنتمه/جنتمه تنها فرزند هاشم بن مغیره،
پیوند خویشاوندی با مغیریان داشت و آنان از داییهای وی بودند؛ اما در برابر کژیها و نارواییهای آنها میایستاد. وی در دوره خلافتش برخی داییهایش را به دلیل پوشیدن لباس حریر با تازیانه تنبیه کرد.
نیز دلیل پیری و سفیدی موی خود را مرارتهایی میدانست که از جانب داییهایش میکشید.
خلیفه دوم برخلاف
ابوبکر از عملکرد خالد بن ولید رضایت نداشت و رفتارهای او را از دیرباز برنمیتافت. از این رو، با آغاز خلافت خود، بیدرنگ او را از
حکومت شام برکنار کرد.
در کنار موضعگیریهای یاد شده، گزارشهایی حکایت دارند که برخی مغیریان با خلیفه دوم همکاری داشتند و عمر نیز از آنها در پیشبرد مقاصد خود بهره میگرفت. عبدالله بن ابیربیعة بن مغیره از جمله کارگزاران خلیفه دوم بود که از هنگام رسول خدا بر ناحیهای از
یمن حکومت میکرد. وی در دوره عمر نیز بر این منصب باقی ماند.
هشام بن ولید، برادر خالد بن ولید، از دیگر مغیریانی بود که با حکومت عمر همکاری داشت. وی از فرستادگان عمر نزد
سعد بن ابیوقاص در
کوفه بود.
حارث بن هشام بن مغیره در روزگار خلیفه دوم با همه مال و عیال خود به شام کوچید و به سال ۱۸ ق. همانجا درگذشت.
گزارشی از کشته شدن او در نبرد اُجنادین به سال ۱۳ ق. گزارش داده است.
عمر بن خطاب پس از مرگ حارث با زن وی
ازدواج کرد و پسرش عبدالرحمن را در پناه و سرپرستی خود گرفت.
او پس از بازگشت عبدالرحمن از شام، در
مدینه قطعهای زمین به او داد.
مغیریان در دوران خلافت
عثمان موضعگیری دوگانهای را در برابر وی برگزیدند. گروهی در دربار عثمان دارای جایگاه بودند و از عوامل و کارگزاران او به شمار میآمدند. عبدالرحمن بن حارث بن هشام، داماد عثمان، با دستور وی همراه چهار تن دیگر به تدوین و گردآوری قرآن در یک
مصحف و به لغت قریش پرداخت.
بحیرا/بجیرا فرزند
ابوربیعة بن مغیره که با فرمان
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و در روزگار خلیفه اول و دوم بر ناحیهای از یمن حکومت میکرد، در دوره عثمان نیز بر همین سِمَت بود. وی سرانجام در روزگار
خلافت عثمان درگذشت.
در اواخر حکومت عثمان که اعتراضها ضد وی شدت گرفت،
عمار یاسر از همپیمانان بنیمغیره به دلیل مخالفت با خلیفه دستگیر و به دست عثمان و پیرامونیانش شکنجه شد و سخت کتک خورد. مغیریها به دفاع از عمار برخاستند و
بنیامیه را به مرگ تهدید کردند.
پس از دوره خلفای سهگانه، برخی مغیریها با بعضی از خلفای اموی، مروانی، زبیری و عباسی نیز همکاری داشتند. این عده عبارت بودند از:
عبدالرحمن بن خالد همراه معاویه در
صفین؛
حارث بن خالد بن عاصی از کارگزاران یزید بن معاویه و
عبدالملک بن مروان در
مکه؛
عمرو بن عبدالله بن ابیربیعه که رابطه خوبی با
عبدالملک بن مروان داشت؛
هشام بن اسماعیل مخزومی، داماد
عبدالملک بن مروان و حکمران وی در
مدینه؛
فرزندان وی ابراهیم و محمد از کارگزاران
هشام بن عبدالملک بر حرمین؛
ابوبکر بن عبدالرحمن که نزد عبدالملک بن مروان دارای منزلت و جایگاه بود؛
حارث بن عبدالله ابیربیعه حکمران زبیریان در مدینه
یا
بصره؛
خالد بن مهاجر بن خالد، همراه عبدالله بن زبیر و از مخالفان بنیامیه؛
عبدالله بن عبدالرحمن بن ولید معروف به هِبرزی، از کارگزاران
آل زبیر در یمن؛
محمد بن عبدالرحمن بن هشام، قاضی مکه در روزگار
مهدی عباسی؛
هشام بن عبدالملک بن عکرمه، قاضی مدینه در حکومت
هارون الرشید.
مغیریان موضعگیری روشنی در برابر
اهلبیت نداشتند. هیچ گزارشی درباره پشتیبانی اعضای این قبیله از
امام علی (علیهالسلام) به ویژه در دوره
خلفای سهگانه، دیده نمیشود، جز گزارشی که از مشارکت شماری اندک از بنیمغیره در برخی رخدادهای دوره خلافت او حکایت دارد. شهادت مهاجر بن خالد در نبرد صفین از آن جمله است.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز از رویارویی سخت برخی اعضای امت خود با اهلبیتش در آینده گزارش داده و قبایلی چون بنیمغیره، بنیامیه و بنیمخزوم را پرکینهترین گروهها در برابر اهلبیت خود معرفی کرده است.
حضور برخی اعضای بنیمغیره در سپاه
جمل مانند
معبد بن زهیر بن ابیامیه و عبدالرحمن بن حارث بن هشام
و نیز در جنگ صفین مانند
عبدالرحمن بن خالد بن ولید مؤید همین سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است؛ موضع منفی بنیمغیره در برابر امامان باعث شد که علی (علیهالسلام) بر فراز منبر
مسجد کوفه، دو قبیله بنیامیه و بنیمغیره را
لعن کند و هلاکت سران آنها را در
نبرد بدر در همین جهت بداند.
بعدها همانند این تعبیر بر زبان دیگر امامان نیز جاری شد. برخی مفسران به نقل از حضرت علی (علیهالسلام) و
امام صادق (علیهالسلام) و حتی
خلیفه دوم آیه ۲۸
سوره ابراهیم را درباره دو گروه فاجر از قریش یعنی بنیامیه و بنیمغیره تفسیر کردهاند.
بر پایه این آیه، سران کافران از جمله بنیمغیره، نعمت خدا را کفران نمودند و مایه هلاکت خود و قوم خویش شدند؛ بر پایه حدیثی در برخی منابع
اهلسنت، حضرت علی (علیهالسلام) از دختر
ابوجهل، شخصیت معروف بنیمغیره، خواستگاری کرد. آنگاهکه این گزارش به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید، فرمود:
فاطمه (علیهاالسّلام) پاره تن من است. هرکه او را بیازارد، مرا آزرده است.
دانشوران شیعه این گزارش را ساختگی و دروغین دانستهاند که مخالفان امام در نکوهش او جعل کردهاند.
به باور آنان، آل زبیر که در دشمنی با اهلبیت شهره بودند، چنین گزارشی را در نکوهش و قدح حضرت علی (علیهالسلام) ساختند و
انتشار دادند.
گزارشی از همراهی و مشارکت بنیمغیره با دیگر اهلبیت در دست نیست. در برابر، شماری فراوان از مغیریها با خلفای اموی، زبیری و عباسی همراه و همفکر بودند و از کارگزاران آنها به شمار میآمدند. همین واقعیت، فاصله فراوان بنیمغیره را با اهلبیت نشان میدهد.
دائرةالمعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «بنیمغیره». حوزه نمایندگی ولیفقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله «بنیمغیره».