بنیقریظه در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنی قُرَیْظَه، از قبایل
یهود ساکن
یثرب و نام یکی از غزوههای
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود، آنان از سه
طایفه مشهور یهود و آخرینشان بودند که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بر اثر پیمان شکنی در
غزوه خندق ، با آنان برخورد کرد. مفسران ذیل آیاتی از
سوره بقره ،
آل عمران ،
مائده ،
انفال و
احزاب و برخی دیگر آیات از آنان یاد کرده و برخی را در شان آنان دانسته یا بر ایشان تطبیق کردهاند.
گزارشها درباره تبار و منشا آنان همسانی ندارد. بیشتر منابع اسلامی، ایشان را بنی اسرائیلی و از فرزندان خزرج بن الصریح، از
نسل هارون بن عمران علیهالسّلام دانستهاند
که به «کاهنان» شهرت دارند.
در مقابل، برخی مورخان، بنی قریظه را در اصل
عرب و تیرهای از
قبیله جذام میدانند که در
زمان عادیا بن سموئیل، به
دین یهود درآمدند و چون در کنار کوهی به نام قریظه فرود آمدند بدان نام مشهور شدند. قول دیگر، نام نیای آنان را قریظه دانسته است.
مستشرقان نیز درباره
نسب این طایفه از یهود، نظر یکسانی ندارند؛ برخی بنی اسرائیلی بودن ایشان را تایید و برخی مورد تردید قرار دادهاند.
در زمان و علت
هجرت یهود به یثرب که بنی قریظه را نیز دربرمی گیرد، اخبار متفاوتی ارائه شده است. بر پایه خبری، آنان در بازگشت از
سفر حج که با حضور
موسی علیهالسّلام انجام گرفت، در یثرب ساکن شدند.
گزارش دیگری حکایت از آن دارد که آن حضرت علیهالسّلام برای سرکوب عمالقه، سپاهی به
حجاز فرستاد. در بازگشت، چون
بنی اسرائیل متوجه نافرمانی
سپاه از دستور آن حضرت شدند، ایشان را از خود راندند و آنان به یثرب
مهاجرت کردند.
برخی مورخان اسلامی در این خبر تردید کردهاند.
به موجب گزارش دیگری، هجرت آنان بر اثر
ترس از حملههای
بخت النصر، فرمانروای بابل به
فلسطین بوده است.
از دیگر علل میتوان به ازدیاد جمعیت یهود و امکانات محدود محل سکونت
و آگاهی آنان از ظهور
پیامبر آخرالزمان در حجاز اشاره کرد.
بنابر قول مشهور، هجرت یهود به یثرب، پس از حمله امپراتوری
روم به فلسطین، کشتار یهود و ویرانی
معبد ایشان صورت گرفت.
گویند: این واقعه قبل از آمدن اوس و خزرج به یثرب بوده است.
برخی منابع اشاره دارند که بنی قریظه در جنوب شرقی یثرب، بین وادی مهزور و مُذَیْنب ساکن گشتند.
وادی مهزور به آنان تعلق داشت که
سیل آن
مدینه را
تهدید میکرد و در زمان عثمان جلوی آن سدی ساخته شد.
آنان با دیگر یهودیان مدتها بر
عرب آن شهر (اوس و خزرج) تسلط داشتند
و بنابر قولی در آن زمان (دوره ساسانیان)؛ خرجگزار مرزبان ایرانی «الزاره» در بحرین بودند.
اقتصاد آنان عمدتاً متکی به
کشاورزی بود. غَمْل، محل فرود بنی قریظه از پوشش گیاهی خوبی برخوردار بود.
چاه ابّا نیز از اموال آنان به شمار میآمد
که رسول خدا به هنگام
غزوه بنی قریظه بدانجا فرود آمد.
بعاث (جایگاه جنگ اوس با خزرج در آستانه ظهور
اسلام ) نیز متعلق به بنی قریظه بود.
موقعیت اقتصادی ایشان به گونهای بود که دارایی خود را به رخ دیگران میکشیدند.
بنابر نقل بعضی از مفسران، آیه ۱۰
آل عمران به یهود بنی قریظه و
بنی نضیر اشاره دارد که به اموال و فرزندان خود افتخار میکردند: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا لَن تُغنِیَ عَنهُم اَمولُهُم ولا اَولـدُهُم مِنَ اللّهِ شَیــًا و اُولئِکَ هُم وقودُ النّار =ثروتها و فرزندان کسانی که کافر شدند، (به کارشان نیاید و) هرگز آنان را در برابر (عذاب) خدا هیچ سودی نخواهد داشت (و
عذاب را از آنان دفع نخواهد کرد) و آنان خود، آتشگیره دوزخاند».
نیز به نقل مقاتل مقصود از کافران در
آیه «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا لَن تُغنِیَ عَنهُم اَمولُهُم ولا اَولـدُهُم مِنَ اللّهِ شیــًا و اُولئِکَ اَصحـبُ النّارِ هُم فیها خــلِدون =کسانی که
کفر ورزیدند هرگز اموالشان و فرزندانشان چیزی
عذاب خدا را از آنان دفع نخواهد کرد و آنها اصحاب آتشاند و در آن جاودانه خواهند ماند»
بنی قریظه و بنی نضیر هستند که به اموال و اولاد خود میبالیدند.
بنا به نقل عطاء بزرگان یهود بنی قریظه و دیگر یهود
مدینه ، ضعفای
صحابه پیامبر را به باد
استهزا و مسخره میگرفتند، از این رو آیه ۲۱۲
بقره در شان آنان نازل شد:
«زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَروا الحَیوةُ الدُّنیا و یَسخَرونَ مِنَ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ اتَّقَوا فَوقَهُم یَومَ القِیـمَةِ واللّهُ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب... =زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است، و افراد با
ایمان را مسخره میکنند (که گاهی دستشان تهی است)؛ در حالی که پرهیزکاران در
قیامت ، برتر از آنان هستند...». اموال بر جای مانده از آنها در
غزوه بنی قریظه نیز گویای ثروتمندی آنان است.
شخصیتهای آنان در این دوره شامل زبیربن باطا بن وهب، عزال بن شموال (سَمْوال) و کعب بن اسد بودند.
ابن هشام حدود ۱۶ تن از بزرگان ایشان را نام برده است که مردم به آنها مراجعه میکردند.
آنان همپیمان
قبیله اوس بودند
؛ همچنین از همپیمانی آنان با شاخه بنی کلاب بن ربیعه از بنی عامربن صعصعه یاد شده است.
روابط بنی قریظه، با یهود بنی قینقاع خصمانه بود. قرطبی از بنی قینقاع به عنوان دشمنان بنی قریظه یاد کرده است.
این دو
طایفه از یهود به طرفداری از همپیمانان عرب خود، گاهی در برابر یکدیگر قرار میگرفتند.
در خصوص
روابط آنان با بنی نضیر اطلاعات بیشتری در دست است؛ مناسبات این دو طایفه همراه با
جنگ و خونریزی بود. آنان بر خلاف دستور
تورات که هر گونه جنگ و خونریزی و اخراج یکدیگر از سرزمینشان را منع کرده بود به این کارها دست میزدند. بنی قریظه با کمک گرفتن از متحدان اوسی خود و بنی نضیر از خزرجیها به کشتار یکدیگر پرداخته، پس از جنگ نیز از طریق
فدیه اسیران خود را آزاد میکردند. خداوند با یادآوری پیمانی که از یهود گرفته بود آنان را از پیمان شکنی باز میدارد و رسوایی در زندگی دنیا و عذاب در رستاخیز را به آنان گوشزد میکند: «و اِذ اَخَذنا میثـقَکُم لاتَسفِکونَ دِماءَکُم ولا تُخرِجونَ اَنفُسَکُم مِن دِیـرِکُم ثُمَّ اَقرَرتُم واَنتُم تَشهَدون• ثُمَّ اَنتُم هــؤُلاءِ تَقتُلونَ اَنفُسَکُم وتُخرِجونَ فَریقـًا مِنکُم مِن دِیـرِهِم تَظـهَرونَ عَلَیهِم بِالاِثمِ والعُدونِ واِن یَاتوکُم اُسـری تُفـدوهُم وهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیکُم اِخراجُهُم اَفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الکِتـبِ وتَکفُرونَ بِبَعض فَما جَزاءُ مَن یَفعَلُ ذلِکَ مِنکُم اِلاّ خِزیٌ فِی الحَیوةِ الدُّنیا ویَومَ القِیـمَةِ یُرَدُّونَ اِلی اَشَدِّ العَذابِ ومَا اللّهُ بِغـفِل عَمّا تَعمَلون».
وجود تبعیض میان بنی نضیر و بنی قریظه در
دیه کشتگان و مجروحانشان از مهمترین موارد اختلاف این دو قبیله بود. بنی قریظه در برابر کشته شدن یکی از افراد خود به دست بنی نضیر از آنان ۱۰۰ بار
شتر خرما دیه میگرفتند، در حالی که بنی نضیر در برابر کشته شدگان خود به دست بنی قریظه قاتل را
قصاص میکردند و در غیر این صورت دو برابر بنی قریظه یعنی ۲۰۰ بار شتر خرما دیه دریافت میکردند.
در خصوص جراحات نیز بنی نضیر دو برابر قریظیان
ارش میگرفتند،
از این رو بنی قریظه برای رها شدن از این تبعیضها نزد
پیامبر آمدند. آیات متعددی از
قرآن درخصوص این ماجرا نازل شده است: «... و مِنَ الَّذینَ هادوا سَمّـعونَ لِلکَذِبِ سَمّـعونَ لِقَوم ءاخَرینَ لَم یَاتوکَ یُحَرِّفونَ الکَلِمَ مِن بَعدِ مَواضِعِهِ یَقولونَ اِن اوتیتُم هـذا فَخُذوهُ واِن لَم تُؤتَوهُ فَاحذَروا ومَن یُرِدِ اللّهُ فِتنَتَهُ فَلَن تَملِکَ لَهُ مِنَ اللّهِ شیــًا اُولئِکَ الَّذینَ لَم یُرِدِ اللّهُ اَن یُطَهِّرَ قُلوبَهُم لَهُم فِی الدُّنیا خِزیٌ ولَهُم فِی الاخِرَةِ عَذابٌ عَظیم».
در این آیه
خداوند پیامبر را از
نیت یهود در ارجاع داوری به آن حضرت آگاه میسازد؛ زیرا هریک از دو قبیله تنها در صورتی به رای آن حضرت گردن مینهادند که به نفع آنان باشد، ضمن آنکه درصدد بودند تا با
تحریف گفتار و حکم پیامبر آن را به نفع خود و آمیخته با تبعیض کنند،
از این روست که خداوند در
آیات بعدی از پیامبر میخواهد تا از داوری آنان چشم بپوشد و در غیر این صورت بین آنان به
عدالت داوری کند:
«سَمّـعونَ لِلکَذِبِ اَکّــلونَ لِلسُّحتِ فَاِن جاءوکَ فَاحکُم بَینَهُم اَو اَعرِض عَنهُم واِن تُعرِض عَنهُم فَلَن یَضُرّوکَ شیــًا واِن حَکَمتَ فَاحکُم بَینَهُم بِالقِسطِ اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطین».
این ارجاع داوری به پیامبر از سوی یهود در حالی بود که
احکام خداوند در کتاب آنان،
تورات آمده بود و پیامبران پیشین نیز طبق همان کتاب بین یهودیان حکم کردند:
«و کَیفَ یُحَکِّمونَکَ وعِندَهُمُ التَّورةُ فیها حُکمُ اللّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّونَ مِن بَعدِ ذلِکَ وما اُولئِکَ بِالمُؤمِنین• اِنّا اَنزَلنَا التَّورةَ فیها هُدیً ونورٌ یَحکُمُ بِهَا النَّبِیّونَ الَّذینَ اَسلَموا لِلَّذینَ هادوا والرَّبّـنِیّونَ والاَحبارُ بِمَا استُحفِظوا مِن کِتـبِ اللّهِ وکانوا عَلَیهِ شُهَداءَ فَلا تَخشَوُا النّاسَ واخشَونِ ولا تَشتَروا بِـایـتی ثَمَنـًا قَلیلاً ومَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الکـفِرون».
پس خداوند احکام خود در تورات را تشریح میکند که در آن تن در برابر تن، چشم در مقابل چشم، بینی در برابر بینی، گوش در مقابل گوش، دندان در برابر
دندان و جراحات نیز به برابرش قصاص میشد: «وکَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ والعَینَ بِالعَینِ والاَنفَ بِالاَنفِ والاُذُنَ بِالاُذُنِ والسِّنَّ بِالسِّنِّ والجُروحَ قِصاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَهُ ومَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الظّــلِمون...».
برخی مفسران آیات ۴۹
و ۵۰
این سوره
را نیز در خصوص همین تبعیضها میدانند
که در آن خداوند از
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم خواسته تا به حکم خدا میان آنان داوری کند؛ نه بر طبق هوسها و امیال یهودیان، اگر چه
حکم خدا را نپذیرند: «واَنِ احکُم بَینَهُم بِما اَنزَلَ اللّهُ ولا تَتَّبِع اَهواءَهُم واحذَرهُم اَن یَفتِنوکَ عَن بَعضِ ما اَنزَلَ اللّهُ اِلَیکَ فَاِن تَوَلَّوا فَاعلَم اَنَّما یُریدُ اللّهُ اَن یُصیبَهُم بِبَعضِ ذُنوبِهِم واِنَّ کَثیرًا مِنَ النّاسِ لَفـسِقون• اَفَحُکمَ الجـهِلِیَّةِ یَبغونَ ومَن اَحسَنُ مِنَ اللّهِ حُکمـًا لِقَوم یوقِنون»
؛ همچنین برخی نیز آیه ۱۷۸ بقره
را نازل شده در خصوص بنی قریظه و بنی نضیر دانستهاند
: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی الحُرُّ بِالحُرِّ والعَبدُ بِالعَبدِ والاُنثی بِالاُنثی فَمَن عُفِیَ لَهُ مِن اَخیهِ شَیءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعروفِ واَداءٌ اِلَیهِ بِاِحسـن ذلِکَ تَخفیفٌ مِن رَبِّکُم و رَحمَةٌ فَمَنِ اعتَدی بَعدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ اَلیم =ای افرادی که ایمان آوردهاید! حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است؛ آزاد در برابر آزاد، و
برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر کسی از سوی برادر(دینی) خود چیزی به او بخشیده شود(و
حکم قصاص او، تبدیل به خونبها شود)باید از راه پسندیده پیروی کند(و صاحب خون حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد) و او : (قاتل) نیز، به نیکی دیه را (به ولیّ مقتول) بپردازد (و در آن مسامحه نکند). این تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگار شما و کسی که پس از آن،
تجاوز کند عذابی دردناک خواهد داشت».
غالب سیره نویسان برآناند که رسول خدا پس از
هجرت به یثرب با آنها پیمانی بست؛
اما زمان آن دقیقاً مشخص نیست. از مفاد آن، خودداری یهود از اقدام بر ضد پیامبر و مسلمانان بود. این
پیمان به آن حضرت اجازه میداد تا در صورت نقض آن از سوی یهود در ریختن خون آنان و به
اسارت درآوردن ذریه ایشان آزاد باشد.
همین پیمان تا
سال پنجم هجری مانع همکاری بنی قریظه با مخالفان رسول خدا گردید و آنان
اعتراف داشتند که از رسول خدا جز وفا و راستی چیزی ندیدهاند
و آن حضرت ایشان را به پذیرش
اسلام مجبور نساخته است.
در طی دوره همپیمانی،
روابط خوبی میان آنان و پیامبر برقرار بود،
چنان که در
غزوه بنی نضیر (سال چهارم هجری) از اجابت دعوت
عبدالله بن ابی منافق مبنی بر یاری بنی نضیر خودداری ورزیدند. به نقل مجاهد جماعتی از اوس و خزرج با بنی قریظه نیز
ارتباط خویشاوندی (
رضاع) داشتند و به آیین یهود درآمده بودند. با هجرت پیامبر به مدینه، انصار میخواستند آنان را به پذیرش اسلام وادارند که با نزول این آیه از این کار نهی شدند:
«لا اِکراهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ فَمَن یَکفُر بِالطّـغوتِ و یُؤمِن بِاللّهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروةِ الوُثقی لاَ انفِصامَ لَها واللّهُ سَمیعٌ عَلیم».
به روایت
ابن عباس، انصار برای
مسلمان کردن این عده، به رغم نیازشان، کمکهای مالی خود را مشروط به پذیرش اسلام کرده بودند که با نزول آیه «لَیسَ عَلَیکَ هُدهُم ولـکِنَّ اللّهَ یَهدی مَن یَشاءُ وما تُنفِقوا مِن خَیر فَلاَِنفُسِکُم وما تُنفِقونَ اِلاَّ ابتِغاءَ وجهِ اللّهِ و ما تُنفِقوا مِن خَیر یُوَفَّ اِلَیکُم و اَنتُم لاتُظلَمون»
عملشان ناپسند دانسته شد.
مطابق قولی، عبداللّه بن سلام (یهودیِ تازه
مسلمان ) به
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم گفت: بنی قریظه و بنی نضیر از ما دوری میجویند و سوگند یاد کردهاند که با ما نشست و برخاست نکنند و ما هم بر اثر دوری راه امکان همنشینی با
اصحاب تو را نداریم. آیه «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ و رَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا... =سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که
ایمان آوردهاند...»
نازل شد و ابن سلام رضایت خود را اعلام کرد؛
اما بنا به گزارشهای بسیاری در منابع
اهل سنت و
شیعه این آیه در شان
علی علیهالسّلام نازل شده که در حال رکوع انگشتر خود را
صدقه داد.
رفتار و اعمال یهود به گونهای بود که رسول خدا و مسلمانان به بنی قریظه نیز چون دیگر
یهود پیمان شکن اعتماد چندانی نداشتند، از این رو با نزول
آیه «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا الکـفِرینَ اَولِیاءَ مِن دونِ المُؤمِنین =ای کسانی که ایمان آوردهاید به غیر از مؤمنان کافران را ولیّ و تکیه گاه خود قرار ندهید»،
آن دسته از انصاری که با آنان از طریق حلف و
رضاع ارتباط داشتند از این کار نهی شدند.
آیات ۵۵-۶۴
انفال بیانگر آن است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بایستی با گروه پیمان شکن یهود روش محکم تری در پیش گیرد تا افزون بر رفع خطر ایشان، مایه عبرت دیگران نیز باشد. میبدی در شان نزول آیه ۵۵ انفال:
«اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَ اللّهِ الَّذینَ کَفَروا فَهُم لا یُؤمِنون =به یقین بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمیآورند» آورده است که یهود بنی قریظه با رسول خدا عهدی داشتند و آن را نقض کرده، مشرکان را با در
اختیار گذاشتن سلاح یاری دادند. سپس پشیمان شده،
عذر خواستند و دگرباره، پس از بستن
پیمان ، در روز خندق پیمان شکنی کردند و خداوند درباره آنها آیه مذکور را نازل کرد.
از ابن عباس، کلبی و مقاتل نیز روایت شده است که این آیه درباره بنی قریظه نازل شده است.
مجاهد نیز آن را بر بنی قریظه منطبق میداند.
آیه بعدی نیز به پیمان شکنی و
خیانت آنان اشاره دارد: «اَلَّذینَ عـهَدتَ مِنهُم ثُمَّ یَنقُضونَ عَهدَهُم فی کُلِّ مَرَّة وهُم لا یَتَّقون =همانان که با آنها پیمان بستی. سپس هر بار عهد و پیمان خود را میشکنند و از پیمان شکنی و خیانت پرهیز ندارند».
طبری،
شیخ طوسی و برخی دیگر از مفسران
از مجاهد
روایت کردهاند که این آیه به سبب پیمان شکنی بنی قریظه نازل شده است که آنها دوبار با پیامبر پیمان بسته، سپس آن را نقض کردند.
آیه «فَاِمّا تَثقَفَنَّهُم فِی الحَربِ فَشَرِّد بِهِم مَن خَلفَهُم لَعَلَّهُم یَذَّکَّرون»
را نیز درباره بنی قریظه دانستهاند.
در این آیه به پیامبر دستور داده شده: اگر ایشان در میدان نبرد حاضر شده، در برابر رسول خدا ایستادگی کردند، آنچنان آنان را درهم بکوبد که مایه عبرت دیگران شده، پراکنده شوند؛ اما اگر آنان در برابر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قرار نگیرند ولی قراین و نشانههایی از آنان بروز داده شود که دال بر پیمان شکنی ایشان باشد و بیم آن رود که دست به خیانت زده، بدون اعلام قبلی و یکجانبه نقض
عهد کنند به آنان اعلام کند که پیمانشان لغو شده است، زیرا
خداوند ، خائنان را دوست نمیدارد: «و اِمّا تَخافَنَّ مِن قَوم خِیانَةً فَانبِذ اِلَیهِم عَلی سَواء اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الخائِنین».
برخی از مفسران از قول مجاهد و ابن شهاب آوردهاند که این آیه درباره بنی قریظه
یا در شأن آنان و بنی نضیر نازل شده است.
آیه بعدی هشداری است به پیمان شکنان تا نپندارند که با کفرورزی و اعمال خیانت آمیز خود پیروز شده، از قلمرو
قدرت و کیفر خدا بیرون رفتهاند: «ولا یَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَروا سَبَقوا اِنَّهُم لا یُعجِزون».
آیه ۶۰ انفال
به لزوم آمادگی رزمی کافی در برابر دشمنان اشاره داشته، در پایان آیه متذکر میشود که در صورت تجهیز شما گروه دیگر نیز خواهند ترسید. به نقل مجاهد منظور از «وءاخَرینَ مِن دُونِهِم لا تَعلَمونَهُمُ اللّهُ یَعلَمُهُم... =همچنین گروه دیگری غیر از اینها را، که شما نمیشناسید و خدا آنان را میشناسد...»
بنی قریظه هستند.
البتّه بنابر نقل بعضی از مفسران منظور از «و ءاخَرینَ مِن دُونِهِم» کسانی چون حیّ بن اخطب و منافقان هستند.
طبری،
ماوردی
و
سیوطی طبق گفته مجاهد و سدی منظور از آیه «و اِن جَنَحوا لِلسَّلمِ فَاجنَح لَها وتَوَکَّل عَلَی اللّهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیم =و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در
صلح درآی، و بر خدا توکل کن که او شنوا و داناست»
بنی قریظه هستند؛ زیرا بر اثر
اهل کتاب بودن
جزیه از آنها قبول میشود؛ ولی از مشرکان پذیرفته نمیشود.
ابن کثیر نیز نزول آیه را در شان بنی قریظه دانسته؛ ولی نوشته است که سیاق آیه با این قول سازگاری ندارد.
آیه بعدی هشدار و نیز قوت قلبی است به پیامبر که ممکن است پیشنهاد صلح، فریب و ضربهای غافلگیرانه یا برای تجهیز مجدد باشد که در این صورت خدا تو را کفایت خواهد کرد. طبری
و
بغوی از قول مجاهد و ابن جوزی
از مقاتل روایت کردهاند که مقصود از آیه «و اِن یُریدوا اَن یَخدَعوکَ فَاِنَّ حَسبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذی اَیَّدَکَ بِنَصرِهِ و بِالمُؤمِنین»
یهود بنی قریظه هستند.
شیخ طوسی نیز طبق یک قول نزول آیه را درباره آنان دانسته است.
مقصود آیه «و اَلَّفَ بَینَ قُلوبِهِم لَو اَنفَقتَ ما فِی الاَرضِ جَمیعـًا ما اَلَّفتَ بَینَ قُلوبِهِم ولـکِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَینَهُم... =و دلهای آنها را با هم، الفت داد. اگر تمام آنچه را روی
زمین است صرف میکردی که میان دلهای آنان الفت دهی نمیتوانستی؛ ولی خدا بود که میان آنان الفت انداخت...»
بنی قریظه دانسته شده،
هرچند مشهور آن را درباره اوس و خزرج میدانند.
در شأن نزول آیه «یـاَیُّهَا النَّبِیُّ حَسبُکَ اللّهُ و مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنین =ای پیامبر! خدا و کسانی از مؤمنان که پیرو تواند تو را بس، است، فقط بر آنها تکیه کن»
آمده است که
طایفه بنی قریظه و بنی نضیر به پیامبر گفتند که ما حاضریم تسلیم تو شویم و از تو پیروی کنیم.
آیه فوق نازل شده و به پیامبر هشدار داد که به آنها اعتماد و تکیه نکند، بلکه تکیهگاه خود را تنها خداوند و مؤمنان قرار دهد.
از سدی روایت شده است که عدهای از یهود بنی قریظه مسلمان شده بودند که در میان آنان منافق نیز وجود داشته است. اینان به بنی نضیر میگفتند: اگر شما را بیرون کنند ما نیز با شما بیرون خواهیم رفت. در پی آن آیه ۱۱
حشر درباره آنها نازل شد: «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ نافَقوا یَقولونَ لاِِخونِهِمُ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتـبِ لـَئِن اُخرِجتُم لَنَخرُجَنَّ مَعَکُم و لا نُطیعُ فیکُم اَحَدًا اَبَدًا و اِن قوتِلتُم لَنَنصُرَنَّکُم واللّهُ یَشهَدُ اِنَّهُم لَکـذِبون =آیا منافقان را ندیدی که پیوسته به برادران کافرشان از اهل کتاب میگفتند: هرگاه شما را (از وطن) بیرون کنند، ما هم با شما بیرون خواهیم آمد و هرگز سخن هیچ کس را درباره شما اطاعت نخواهیم کرد و اگر به کارزار پرداختید ما شما را یاری خواهیم کرد و خداوند خود شهادت میدهد که اینان از دروغگویاناند».
برخی مفسران نیز منظور از «لاخوانهم» را یهود بنی قریظه و
بنی نضیر دانستهاند.
برخی برآناند که منظور از منافقین در آیه «یـاَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ و لا تُطِعِ الکـفِرینَ والمُنـفِقین... =ای پیامبر، تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان
اطاعت مکن...»
بنی قریظه و بنی نضیر هستند.
بنابه گزارش مفسران و سیره نویسان آنان نسبت به دین خود پافشاری کرده، از آن دست بردار نبودند: «لَم یَکُنِ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتـبِ والمُشرِکینَ مُنفَکّینَ حَتّی تَاتِیَهُمُ البَیِّنَه =کافران از اهل کتاب و مشرکان (میگفتند:) دست از آیین خود برنمی دارند تا دلیل روشنی برای آنها بیاید».
قرطبی از ابن عباس روایت کرده است که منظور از «اَهلِ الکِتـبِ» در این آیه، یهود ساکن در مدینهاند که بنی قریظه نیز از آنها هستند.
مطابق برخی گزارشها آنان
قصد ترور رسول خدا را داشتند؛ ولی خداوند آن حضرت را از این توطئه آگاه ساخت، چنان که برخی مفسران
آیه ۱۱
مائده را در این باره دانستهاند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ هَمَّ قَومٌ اَن یَبسُطوا اِلَیکُم اَیدِیَهُم فَکَفَّ اَیدِیَهُم عَنکُم...»؛ اما مشهور آن است که طراحان ترور رسول خدا یهود بنی نضیر بودند و این آیه درباره آنان نازل شده است.
اخباری دال بر پیمان شکنی آشکار بنی قریظه تا سال پنجم
هجرت در دست نیست. در این سال، بزرگان بنی نضیر، قریش و دیگر قبایل منطقه را
بسیج کرده،
سپاه احزاب را به راه انداختند و به ایشان وعده همراهی بنی قریظه را دادند، از این رو، حیی بن اخطب بزرگ بنی نضیر به
مدینه آمد تا آنان را از داخل مدینه بر ضدّ مسلمانان بشوراند.
او نخست با غزال بن سَمْوال، از بزرگان بنی قریظه برای نقض پیمان سخن گفت که نتیجهای در پی نداشت.
پس از آن با کعب بن اسد رئیس بنی قریظه وارد مذاکره شد و او نیز امتناع کرد؛
اما با اصرار حیی و دادن تضمین وی به قریظیها و پیشنهاد گرفتن گروگان از
قریش توسط بنی قریظه و غطفان، کعب سرانجام عهدنامه خود با رسول خدا را نقض کرد
یا آن را به دست حیی داد و او پاره کرد.
با آگاهی
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از خیانت آنها، آن حضرت ابتدا فردی را برای کسب اطلاع به سوی آنان فرستاد.
سپس گروهی از انصار شامل
سعد بن معاذ را که پیش از
اسلام با آنها همپیمان بودند نزد کعب فرستاد. ایشان کعب را سوگند دادند که به عهد خود پایبند باشد؛ اما آنها به رسول خدا و سعد دشنام دادند.
مفسران آیاتی را ناظر به نقض عهد بنی قریظه دانستهاند. برخی مقصود از «فریق» در آیه ۱۰۱ بقره
را بنی قریظه دانستهاند که عهدشان با رسول خدا را شکستند و به یاری مشرکان در
غزوه احزاب شتافتند:
«... نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتـبَ کِتـبَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم کَاَنَّهُم لایَعلَمون =... جمعی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر افکندند؛ گویی هیچ از آن خبر ندارند».
نیز مراد از اهل کتاب در آیه ۲۶
احزاب،
بنی قریظه هستند که با نقض پیمانشان با رسول خدا، از سپاه احزاب پشتیبانی کردند.
همراهی بنی قریظه با سپاه احزاب موجب گردید مفسران
آیات ناظر به احزاب را به آنان نیز تفسیر کنند: «یـاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا اذکُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ جاءَتکُم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحـًا و جُنودًا لَم تَرَوها وکانَ اللّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرا =ای کسانی که ایمان آوردهاید نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، آنگاه که لشکرهایی به سوی شما
[۱۶۴] آمدند؛ پس بر سر آنان تندبادی و لشکرهایی که آنها را نمیدیدید فرستادیم، و خدا به آنچه میکنید همواره بیناست».
طبری از مجاهد و یزید بن رومان
روایت کرده است که تعبیر به «جنود» در بخش اول این آیه، اشاره به بنی قریظه و احزاب مختلف جاهلی مانند قریش و غطفان است.
در آیه «اِذ جاءوکُم مِن فَوقِکُم ومِن اَسفَلَ مِنکُم و اِذ زاغَتِ الاَبصـرُ و بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ =(به یاد آورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین(شهر) بر شما وارد شدند(و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و به خدا گمانهایی(نابجا)میبردید».
نیز به گفته برخی مفسران کلمه «اسفل»؛ اشاره به جایی است که بنی قریظه در آن قرار داشتند؛
ولی طبری
و
طبرسی کلمه «فوق» را وادی سمت شرق مدینه میدانند که بنا بود قبایل بنی قریظه، بنی نضیر و غطفان از آنجا به مسلمانان حمله کنند.
در آیه «قَد یَعلَمُ اللّهُ المُعَوِّقینَ مِنکُم والقائِلینَ لاِِخونِهِم هَلُمَّ اِلَینا ولا یَاتونَ البَاسَ اِلاّ قَلیلا =خداوند کسانی که مردم را از
جنگ باز میداشتند و کسانی را که به برادران خود میگفتند: به سوی ما بیایید(و خود را از معرکه بیرون بکشید) به خوبی میشناسد و آنها(مردمی ضعیفاند و)جز اندکی پیکار نمیکنند».
قرطبی طبق یک قول منظور از «القائلین» را بنی قریظه دانسته که به برادران منافق خود گفتند: به سوی ما بیایید و محمّد را ترک کنید که او نابود میشود و اگر
ابوسفیان پیروز شود احدی از شما را باقی نمیگذارد.
بنابر نقل بعضی مفسران، منظور از «احزاب» در آیه «یَحسَبونَ الاَحزابَ لَم یَذهَبوا و اِن یَاتِ الاَحزابُ یَوَدّوا لَو اَنَّهُم بادونَ فِی الاَعراب... = آنها گمان میکنند هنوز لشکر احزاب نرفتهاند و اگر بازگردند آرزو میکنندای کاش میان اعراب بادیه نشین بودند و...»
کسانی هستند که نبرد
خندق را به راه انداختند و آنها شامل بنی قریظه و بنی نضیر و... هستند.
از دیگر آیاتی که درباره پیمان شکنی بنی قریظه نازل شده آیه ۵۱ نساء
است: «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکِتـبِ یُؤمِنونَ بِالجِبتِ والطّـغوتِ و یَقولونَ لِلَّذینَ کَفَروا هـؤُلاءِ اَهدی مِنَ الَّذینَ ءامَنوا سَبیلا =آیا ندیدی کسانی را که بهرهای از کتاب خدا به آنان داده شده، با این حال به جبت و
طاغوت ایمان میآورند و درباره کسانی که کفر ورزیدهاند میگویند: اینان از کسانی که ایمان آوردهاند راه یافته ترند». بنا به نقل ابن عباس این آیه درباره بنی قریظه و دیگر کسانی که نبرد احزاب را به راه انداختند نازل شده که دین مشرکان را بر
اسلام برتری داده، اهل
شرک را در یورش به مسلمانان تحریک کردند.
بنی قریظه پس از پیمان شکنی در جهت تقویت سپاه احزاب، محمولهای شامل ۲۰ بار
شتر، آذوقه برای مشرکان فرستادند که در بین راه شماری از انصار آن را مصادره کردند و نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آوردند.
شاید چنین انفاقهایی به سپاه احزاب است که برخی مفسران
آیه ۱۱۷
آل عمران را بر بنی قریظه و دیگر طوایفی که در نبرد نقش داشتند تطبیق کردهاند: «مَثَلُ ما یُنفِقونَ فی هـذِهِ الحَیوةِ الدُّنیا کَمَثَلِ ریح فیها صِرٌّ اَصابَت حَرثَ قَوم ظَـلَموا اَنفُسَهُم فَاَهلَکَتهُ وما ظَـلَمَهُمُ اللّهُ ولـکِن اَنفُسَهُم یَظلِمون =آنچه در این زندگی پست دنیوی
انفاق میکنند همانند باد سوزانی است که به زراعت قومی که بر خود ستم کرده(و در غیر محل و وقت مناسب کشت کردهاند) بوزد و آن را نابود سازد و خدا به آنان
ستم نکرده، بلکه خودشان به خویشتن ستم میکنند».
گزارشهایی نیز از تهاجم بنی قریظه در
مدینه در دست است.
پیامبر برای ناکام گذاشتن حرکت آنان در مدینه، سلمة بن اسلم را با ۲۰۰ نفر و زید بن حارثه را با ۳۰۰ نیرو برای حراست از شهر مامور کرد؛
از این رو یهود، از
شبیخون زدنهای خود نتیجهای نگرفتند.
گویند: آنها برای تهاجم شبانه به مدینه از مشرکان تقاضای فرستادن ۲۰۰۰ جنگجو کردند؛ اما پاسخ مثبت نشنیدند.
حملات متناوب آنان به برخی مناطق مسلمان نشین مدینه افزون بر ایجاد خلل در رفت و آمد مسلمانانی که نزدیک بنی قریظه ساکن بودند، موجب هراس زنان و کودکان ساکن شهر شده بود،
چنان که حمله به کوشک رفاعه که به قتل یکی از آنان به دست صفیه
دختر عبدالمطلب انجامید، از این گونه اقدامهاست.
خیانت و پیمان شکنی آنان در نبرد احزاب که در حساسترین شرایط صورت گرفت و هستی
اسلام در خطر بود قابل گذشت نبود، از این رو پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پس از جنگ خندق، به فرمان الهی مامور سرکوب آنان شد:
«قـتِلُوا الَّذینَ لا یُؤمِنونَ بِاللّهِ ولا بِالیَومِ الاخِرِ = با کسانی از
اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ایمان دارند،... پیکار کنید».
از کلبی روایت شده که این آیه درباره بنیقریظه و بنینضیر نازل شده است.
درباره سال وقوع این
غزوه به رغم اتفاق نظر مبنی بر وقوع آن پس از غزوه خندق، دو گزارش متفاوت وجود دارد: برخی آن را یک سال پس از
اُحد (سال چهارم هجرت)؛
برخی دیگر، دو سال پس از جنگ اُحد و در سال پنجم میدانند.
این قول در میان مورخان و سیره نویسان از شهرت بیشتری برخوردار است.
مطابق گزارش سیره نویسان، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پس از اعلام جنگ بر ضدّ بنی قریظه، ابنام مکتوم را جانشین خود در مدینه قرار داد
و برای اینکه به آنان فرصت تجدید قوا ندهد فوراً به منطقه ایشان رفت و
نماز عصر را در آنجا به جا آورد.
سپاه اسلام متشکل از ۳۰۰۰ نیرو،
به پرچمداری
علی علیهالسّلام بود.
با رسیدن امیرمؤمنان، علی علیهالسّلام؛ مقابل دژهای آنان، بنی قریظه، به دشنام دادن به مسلمانان، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و همسران رسول خدا پرداختند. هنگامی که رسول خدا ناسزاگویی ایشان را شنید، آنان را برادران میمون و خوک خطاب کرد. یهود که چنین انتظاری نداشتند زبان به
اعتراض گشوده، به یکدیگر گفتند: این سخن محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از خود ما یهود برخاسته است که اسرار کتب مقدس را در
اختیار مسلمانان قرار میدهیم.
ماوردی و طبرسی به نقل از مجاهد نزول آیه «و اِذا لَقُوا الَّذینَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا واِذا خَلا بَعضُهُم اِلی بَعض قالوا اَتُحَدِّثونَهُم بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَیکُم لِیُحاجّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُم اَفَلا تَعقِلون» =و(همین یهودیان) چون با کسانی که ایمان آوردهاند برخورد کنند، میگویند: ما ایمان آوردیم و وقتی با همدیگر خلوت میکنند، میگویند: چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است، برای آنان حکایت میکنید تا آنان به (استناد) آن پیش پروردگارتان بر ضدّ شما استدلال کنند؟ آیا فکر نمیکنید؟»
را در این باره دانستهاند.
رسول خدا طبق
سیره همیشگی خود، ابتدا از آنان خواست
اسلام بیاورند.
چون سر باز زدند به محاصره ایشان پرداخت. مدت محاصره به اختلاف گزارش شده است؛ واقدی این مدت را ۱۵
و ابن اسحاق و ابن حبیب ۲۵ روز
و برخی نیز
۱۰
و ۱۴ روز
ذکر کردهاند. با ادامه محاصره و پس از آشکار شدن ضعف ایشان در مقابل سپاه اسلام، بنی قریظه فردی به نام نباش بن قیس
یا غزال بن شمویل (شمول)
را نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرستاده، پیشنهاد کردند که آن حضرت با آنان نیز چون
بنی نضیر رفتار کند و به ایشان اجازه داده شود اموال منقول خود را برداشته، از مدینه
کوچ کنند؛ اما رسول خدا خواسته آنان را رد کرد. پس از آن بنی قریظه پیشنهاد کردند با بر جای گذاشتن همه اموال خویش، تنها جان خود و خانوادههایشان را نجات دهند؛ اما رسول خدا خواستار تسلیم بدون قید و شرط آنان شد؛
زیرا تجربه نشان داده بود که اگر این گروه نیز مانند همکیشان خود (بنی نضیر) آزادانه از تیررس مسلمانان خارج شوند توطئههای خود را بر ضدّ اسلام از سر میگیرند.
به موجب پارهای گزارشها، پس از آنکه بنی قریظه
یقین کردند اگر وضع بدین منوال بگذرد شرایط بدتر خواهد شد
بزرگشان (کعب بن اسد) سه پیشنهاد به همکیشان خود ارائه کرد: نخست تصدیق پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و پذیرش اسلام. دوم کشتن
زنان و کودکان و جنگیدن با مسلمانان. سوم تهاجم به
سپاه اسلام در شب شنبه و غافلگیر کردن مسلمانان؛ اما راه حلهای او پذیرفته نشد.
در پی آن و پس از پاسخهای صریح پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛ ایشان از آن حضرت خواستند همپیمان اوسی خود
ابولبابه را نزد آنان فرستد تا با او در خصوص تسلیم شدنشان رایزنی کنند. این امر نشان میدهد آنان به مذاکره امیدوار بوده، در چانه زنیهای خود به اوسیان همپیمان خود
امید بسته بودند.
پس از موافقت رسول خدا، ابولبابه رهسپار دژهای یهود شد و ضمن توصیه ایشان به تسلیم، تحت تاثیر عواطف و احساسات کودکان و زنان بنی قریظه، با اشاره به گردن و حلق خود، به آنان فهماند که در صورت تسلیم شدن به حکم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم کشته خواهند شد. از نظر برخی مفسران اقدام ابولبابه خیانت به پیامبر تلقی شده و نزول آیه ۲۷ انفال
به این امر
ارتباط دارد:
«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَخونُوا اللّهَ والرَّسولَ وتَخونوا اَمـنـتِکُم واَنتُم تَعلَمون =ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خدا و پیامبر خیانت نکنید و (نیز) در امانتهای خود خیانت روا مدارید، در حالی که میدانید(این کار گناه بزرگی است)».
هرچند این گفته مشهور است؛ اما برخی محققان با ارائه برخی ادله، داستان گزارش شده را مخدوش دانستهاند.
(ابولبابه) در این هنگام و پیش از حل مشکل، اسدبن عبید، اسید بن سعیه و ثعلبة بن سعیه که از یهود بنی هدل از خویشان بنی قریظه و با آنان همراه بودند از دژ، فرود آمدند و با پذیرش اسلام، جان و مال و فرزندان خود را نجات دادند. برخی مفسران نزول
آیه ۱۱۳ آل عمران
را در این باره دانستهاند:
«لَیسوا سَواءً مِن اَهلِ الکِتـبِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتلونَ ءایـتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ و هُم یَسجُدون». عمرو بن سعدی از بنی قریظه نیز جزو کسانی بود که در شب آخر به
مسجدالنبی پناهنده شد و اسلام آورد.
در پی این حوادث، بنی قریظه چارهای جز تسلیم بدون
قید و
شرط نیافته، تسلیم شدند.
برخی سیره نویسان، علت تسلیم شدن آنان را، افزون بر وحشتی که خداوند در دل ایشان افکنده بود چنین گزارش کردهاند که در جریان محاصره بنی قریظه، علی علیهالسّلام تا نزدیک آنان پیش رفت و فریاد زد: یا آنچه را
حمزة بن عبدالمطلب چشید، خواهم چشید یا دژ را فتح خواهم کرد. اینجا بود که بنی قریظه چارهای جز تسلیم ندیدند.
اختلاف است که پس از تن دادن بنی قریظه به خواسته پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛
قبیله اوس از آن حضرت خواستند آنان را به خاطر همپیمان بودن با ایشان، ببخشد یا اینکه بنی قریظه خود، اوسیها را واسطه برای داوری در بین آنان قرار دادند. بنابر قول مشهور، اوسیها پیشدستی کردند و با اصرار آنان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم سعد بن معاذ را داور معرفی کرد
؛ اما طبرسی آورده است که بنی قریظه خود، سعد بن معاذ را با
اجازه آن حضرت برگزیدند.
گویند: پس از آگاهی سعد از داوری خویش گفت: وقت آن فرا رسیده است که در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نهراسم.
پس از آن، سعد با تعهد گرفتن از بنی قریظه و مسلمانان مبنی بر تن دادن به
حکم او، اعلام کرد که مردان بنی قریظه کشته شوند، زنان و کودکان ایشان اسیر و اموالشان تقسیم گردد.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم حکم سعد را تایید و درباره آن فرمود: آنچه را خدا از فراز آسمانها حکم داده بود، سعد بر آن حکم کرد.
در پی این حکم آنان که گمان نمیکردند چنین سرنوشتی داشته باشند به
عذاب خوار کنندهای دچار شدند. طبرسی از عطاء نقل کرده که آیه «و لا یَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اَنَّما نُملی لَهُم خَیرٌ لاَِنفُسِهِم اِنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا ولَهُم عَذابٌ مُهِین»
درباره بنی قریظه و بنی نضیر نازل شده است؛
همچنین به نقل از عطا، آنان مصداق آیه «یَومَ تَبیَضُّ وُجوهٌ و تَسوَدُّ وُجوهٌ»
؛ هستند.
در مدت
محاصره سه تن از مسلمانان وفات یافتند. خلاد بن سوید با پرتاب شدن سنگی از سوی بنی قریظه به شهادت رسید.
افزون بر وی، شخص دیگری به نام ابوسنان بن محصن اسدی در ایام محاصره بنی قریظه وفات یافت و در گورستان بنی قریظه به خاک سپرده شد.
سعدبن معاذ اوسی هم که در نبرد
خندق زخمی شده بود پس از ماجرای حکمیتش و پس از آنکه زخمش باز شد به شهادت رسید.
مطابق گزارش سیره نویسان، سپاه اسلام، بنی قریظه را پس از خلع
سلاح در خانه دخترحارث از تیره بنی نجار
یا در منزل اسامة بن زید
بازداشت کردند و پس از کندن گودالهایی در بازار مدینه، آنان را یکی یکی
یا ۱۰ تا ۱۰ تا
آوردند و گردن زدند.
حیی بن کعب رئیس بنی نضیر و از
آتش افروزان
جنگ احزاب و کعب بن اسد بزرگ بنی قریظه از جمله کشته شدگان بودند.
بدین ترتیب مطابق قول
زمخشری و
قرطبی ذیل آیه ۱۳۷ بقره
وعده خداوند مبنی بر دفع شر یهود از رسول خدا با کشتن بنی قریظه و اسارت ایشان محقق شد: «فَاِن ءامَنوا بِمِثلِ ما ءامَنتُم بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما هُم فی شِقَاق فَسَیَکفیکَهُمُ اللّهُ و هُوَ السَّمیعُ العَلیم». نیز مقصود از رسوایی در زندگی دنیا در آیه ۸۵ بقره
کشتن بنی قریظه و به
اسارت در آوردن فرزندان آنان دانسته شده است.
در شمار کشته شدگان یهود اظهار نظرهای گوناگونی ارائه شده است؛ ابن اسحاق
شمار آنان را ۴۰۰،
طبرسی ۴۵۰،
واقدی ۶۰۰ تا ۷۰۰،
بیهقی ۶۰۰،
یعقوبی ۷۵۰
تن ذکر کردهاند. طبرسی و برخی دیگر بیشترین تعداد را، ۸۰۰ تا ۹۰۰ تن گفتهاند.
واقدی و بلاذری آوردهاند که از مردان بنی قریظه هرکس بر بدنش مو روییده بود کشته شد.
بنا به قول
علی بن ابراهیم،
اعدام ایشان سه روز به طول انجامید
و تنها فردی به نام رفاعة بن سموئیل مورد
شفاعت سلمی (خاله رسول خدا) قرار گرفت و نجات یافت.
از زنان آنان نیز فقط یک تن که نامش نباته (یا بنانه) ثبت شده کشته شد، زیرا وی به تحریک همسرش با پرتاب سنگی موجب شهادت خلاد بن سوید شده بود.
هرچند بیان
قرآن کریم در آیات ۲۶-۲۷ احزاب
حکایت از تایید اعدام مردان بنی قریظه دارد،
با این وجود، برخی محققان با ذکر شواهد و قراینی نسبت به نقلها و گزارشهای فوق در خصوص تعداد کشته شدگان و نحوه برخورد یاد شده با بنی قریظه اظهار تردید کردهاند؛ بعضی شمار مقتولان را آن هم با این تعداد و در یک روز یا سه روز و به دست یک یا دو نفر (علی علیهالسّلام به تنهایی یا به همراهی زبیر) بعید دانسته، این گزارشها در خصوص کشتار را، ساخته و پرداخته
قبیله خزرج دانستهاند که میخواستند چنین وانمود کنند که حرمت طایفه اوس نزد پیامبر، کمتر از خزرجیها بوده است. در غیر این صورت پیامبر شفاعت آنها را درباره بنی قریظه میپذیرفت،
چنان که شفاعت خزرجیها را درباره بنی نضیر پذیرفت.
برخی دیگر کشتار آنها را خلاف سیره رسول خدا عنوان کردهاند و نیز با استناد به آمار و ارقام متفاوت این غزوه و ذکر این مطلب که تلفات این نبرد داخلی در مقایسه با نبردهای دیگر پیامبر، قابل پذیرش نیست به نقد گزارشهای سیره نویسان پرداختهاند.
دکتر ولید عرفات
با اقامه ادله متعددی کشتار یهود را رد کرده است. برخی از ادله وی عبارتاند از: ۱. قرآن به این تعداد مقتول اشاره نکرده است. ۲. در عین پیمان شکنی آنان،
اسلام بزرگ تر از آن است که این تعداد را با چنان وضعی بکشد. ۳. رؤسای آنان مقصر بودند نه همه آنان، از این رو مطابق قاعده «لاتزر وازرة وزر اخری»؛ کشتن ایشان خلاف اسلام بوده است. ۴. معقول نیست که چند صد نفر در بازار
مدینه کشته شوند و اشاره واضحی به موضع قتل آنان نشود و اثری باقی نماند. ۵. اگر چنین کشتاری میبود
فقها آن را مبنا قرار میدادند. ۶. فقط نام چند تن از برزگان بنی قریظه برده شده و از دیگران نامی در میان نیست.
به
اعتقاد برخی، داستان قتل عام آنان را ابن اسحق از یهود گرفته و سیره نویسان و مورخان بعدی از او گرفتهاند، افزون بر آن، راویان این واقعه نیز چون محمد بن کعب و عطیه از یهود قرظی هستند و بعید نیست که جانبدارانه سخن گفته باشند.
در مقابل نظریه فوق، محققان دیگری، کشتن یهود بنی قریظه را مطابق
عقل و
منطق دانسته و آوردهاند که اولا سزای کسانی که در حساسترین شرایط، پیمان شکنی کردند، کمتر از این نبوده است.
اصولا حیات سیاسی اسلام در گرو معاهداتی بود که با قبایل اطراف داشت و پیمان شکنی هر روزه و گذشت رسول خدا از پیمان شکنان، زمینه را برای نقض عهدهای مکرر آماده میکرد.
ثانیاً حکم «سابّ النبی» بر آنها جاری شد.
ثالثاً خود آنها داوری سعد بن معاذ را پذیرفته بودند.
رابعاً در عهدنامه پیامبر با یهود مدینه آمده بود که در صورت پیمان شکنی آنها، آن حضرت در ریختن خون آنان آزاد خواهد بود. خامساً سعد، گویا از قوانین تورات آگاهی داشته و طبق آن حکم خود را اعلام کرده بود.
قریب به اتفاق مفسران نزول
آیه «و اَنزَلَ الَّذینَ ظـهَروهُم مِن اَهلِ الکِتـبِ مِن صَیاصیهِم وقَذَفَ فی قُلوبِهِمُ الرُّعبَ فَریقـًا تَقتُلونَ وتَاسِرونَ فَریقـا =خداوند گروهی از
اهل کتاب را که از آنها (مشرکان عرب) حمایت کردند از قلعههای محکمشان پایین کشید، و در دلهای آنها رعب افکند. (کارتان به جایی رسید که)گروهی را میکشتید و گروهی را اسیر میکردید»
را درباره بنی قریظه دانستهاند که پیمان شکنی کرده، در غزوه خندق به یاری احزاب به فرماندهی ابوسفیان شتافتند؛
اما به زودی تاوان خیانت خود را پرداختند.
پیامبر پس از فراغت از غزوه بنی قریظه،
خمس غنایم و اسیران را جدا کرد و مابقی را میان جنگجویان مسلمان قسمت کرد؛ برای سواره نظام سه سهم (دو سهم برای
اسب و یک سهم برای صاحبش) و برای پیاده نظام یک سهم در نظر گرفت.
واقدی
شمار سواره نظام را ۳۶ و یعقوبی
۳۸ تن ذکر کردهاند. به موجب گزارشی سلاحهایی که در این غزوه به
غنیمت گرفته شد شامل ۱۵۰۰
شمشیر ، ۳۰۰
زره و ۱۰۰۰
نیزه بوده است.
در تعداد اسیران نیز نظرها یکسان نیست؛ برخی تعداد آنها را ۷۰۰، ۷۵۰
و عدهای ۱۰۰۰
تن گزارش کردهاند. گفته شده است که پیامبر از میان اسیران، ۶ دختر را به بینوایان بنی هاشم و یکی را نیز به نام ریحانه، دختر شمعون بن زید
یا دختر عمرو بن خناقه (بطنی از قریظه
را سهم خود قرار دادند.
ابن سعد انتساب قرظی بودن وی را به سبب ازدواجش با فردی از این
قبیله دانسته است.
ریحانه تا زمانی که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم زنده بود، در ملک آن حضرت قرار داشت.
پس از آن به فرمان پیامبر اسیران را به سرپرستی سعد بن زید اشهلی
به نجد بردند و با فروش آنها، اسب و سلاح خریدند.
مطابق گزارشی دیگر اسیران را نیز همچون غنایم پس از جدا کردن خمس آن میان رزمندگان تقسیم کردند.
این غزوه که در اواخر
ذیقعده سال پنجم
هجرت، آغاز شده بود،
در روز پنجشنبه، ۷ روز گذشته از
ذیحجّه پایان یافت
و پیامدهای مهمی از خود برجای گذاشت که میتوان به پاک شدن جبهه داخلی از یهود پیمان شکن، تقویت بنیه مالی مسلمانان به وسیله غنایم قابل توجه این غزوه، فرو ریختن پایگاه مشرکان
عرب در مدینه، هموار شدن راه پیروزی آینده و تحکیم موقعیت
حکومت اسلامی در نظر دوست و دشمن اشاره کرد.
گفته شده است که مراد از «ارض» در آیه «و اَورَثَکُم اَرضَهُم ودیـرَهُم و اَمولَهُم و اَرضـًا لَم تَطَـوها وکانَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیء قَدیراً =و زمینها و خانه و اموالشان را در اختیار شما گذاشت و(همچنین) زمینی را که هرگز در آن گام ننهاده بودید و خداوند بر هرچیز تواناست»،
سرزمین و املاک یهود بنی قریظه است که شامل عقار و نفیل، برقه، مثیب و اعواف متعلق به فردی به نام خنافه و از صدقات رسول خدا
بود. گویند:
رسول خدا اعواف، برقه، مُثیب، دلال، حسنی، صافیه و مَشربهام ابراهیم را در سال هفتم
وقف کرد
و مراد از اموال در آیه اثاث، چارپایان،
سلاح و درهم و دینار است.
از ابن زید نقل شده است که منظور از ضمیر در «اَرضَهُم و دیـرَهُم» بنی قریظه و بنی نضیر هستند، هرچند به اعتقاد
طبری درست آن است که بگوییم مراد، بنی قریظهاند
و در اینکه منظور از «اَرضـًا لَم تَطَـوها» کدام سرزمین است در میان مفسران اختلاف است؛ بعضی آن را اشاره به
سرزمین خیبر و بعضی دیگر به
مکّه و عدهای سرزمین روم و
ایران دانستهاند؛ ولی آنچه با ظاهر آیه سازگاری دارد آن است که این زمین در همین ماجرای
جنگ بنی قریظه به تصرف مسلمانان درآمد.
به نقل مجاهد مقصود از «فَما اَو جَفتُم» در آیه «و ما اَفاءَ اللّهُ عَلی رَسولِهِ مِنهُم فَما اَو جَفتُم عَلَیهِ مِن خَیل و لا رِکاب و لـکِنَّ اللّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَن یَشاءُ واللّهُ عَلی کُلِّ شَیء قَدیر» =و آنچه را خدا از آنان به رسم غنیمت عاید پیامبر خود گردانید(شما برای تصاحب آن) اسب یا شتری بر آن نتاختید؛ ولی خدا فرستادگانش را بر هرکه بخواهد چیره میگرداند، و خدا بر هر کاری تواناست
اموال بنی قریظه است که
پیامبر به مهاجران
قریش اختصاص داد. نیز به نقل ابن عباس آیه
«و ما اَفاءَ اللّهُ عَلی رَسولِهِ مِن اَهلِ القُری فَلِلّهِ و لِلرَّسولِ ولِذِی القُربی والیَتـمی... =آنچه را خداوند از اهل این آبادی به رسولش باز گرداند، از آنِ خدا و رسولش و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است...»
درباره اموال «اهل القری» که عبارت از بنی قریظه،
بنی نضیر ، اهل خیبر،
فدک و روستاهای عُرَینهاند نازل شده است؛
اما قرطبی منظور از آن را اموال بنی قریظه دانسته است.
از میان بنی قریظه راویانی برخاستند. کعب بن سلیم قرظی راوی
حدیث علی علیهالسّلام و دو تن از فرزندان کعب به نامهای محمد و اسحاق و عطیه قرظی از آن جملهاند.
احکام القرآن، جصاص؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ اسباب النزول؛ اسد الغابة فی معرفة الصحابه؛ اعلام الوری باعلام الهدی؛ الاغانی؛ الانساب؛ انساب الاشراف؛ بحارالانوار؛ البحرالمحیط فی التفسیر؛ بحوث المؤتمر الدولی التاریخ؛ البدء و التاریخ؛ البدایة و النهایه؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ تاریخ الاممو الملوک، طبری؛ تاریخ پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛ تاریخ تحلیلی اسلام؛ تاریخ سیاسی اسلام (سیره رسول خدا)؛ تاریخ الشعوب الاسلامیه؛ تاریخ صدر اسلام؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ المدینة المنوره؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التعریف و الاعلام؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر مبهمات القرآن؛ تفسیر المنسوب الی الامام العسکری علیهالسّلام؛ تفسیر نورالثقلین؛ تفسیر نمونه؛ التکمیل والاتمام لکتاب التعریف والاعلام؛ جامع البیان عن تاویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور؛ دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه؛ الروض الانف؛ روض الجنان و روح الجنان؛ زادالمسیر فی علم التفسیر؛ سبل الهدی و الرشاد؛ السیرة الحلبیه؛ السیرة النبویه، ابن کثیر؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ الطبقات الکبری؛ غررالتبیان فی من لم یسم فی القرآن؛ فتح القدیر؛ فتوح البلدان؛ الکامل فی التاریخ؛ الکشاف؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ المحبر؛ المصنف؛ معالم التنزیل فی التفسیر و التاویل، بغوی؛ معجم البلدان؛ المغازی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم؛ النهایة فی الفتن و الامم؛ النکت و العیون، ماوردی؛ وفاءالوفاء باخبار دارالمصطفی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛ یهود حجاز و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم.
دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد ششم، برگرفته ازمقاله«بنی قریظه در قرآن».