بنیعبدالدار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تیرهای از
قریش ، که دارای مناصب گوناگون
کعبه بودند.
بنیعبدالدار از طوائف بزرگ قریش به شمار میروند که ریاست مناصب
پردهداری کعبه ، پرچمداری در جنگها و
دار الندوه (مرکز مشورتی قریش) در اختیارشان بود. از این جهت، افراد این خاندان از تأثیری ویژه در پیشبرد یا ممانعت از گسترش
اسلام برخوردار بودند.
این تیره
قریش از نسل عبدالدار
بن قصیّ
بن کلاب از نیاکان معروف
عرب پیش از اسلام است که برادر
عبدمناف ، جدّ سوم
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شمار میرود. عبدالدار که بر پایه برخی نقلها، نام دیگرش عبدالله بود
، نخستزاده قصیّ است.
قصی وی را منسوب به خانهاش نام نهاد و دو برادر دیگرش به نام عبدمناف و عبدالعزّی را منسوب به خدایش خواند و
عبد بن قصی مشهور به
عبد قصی
را نیز منسوب به خویش نامید.
بلاذری (م.۲۷۹ق.) پنج پسر برای عبدالدار به نام عثمان، وهب، کلده، عبدمناف و سبّاق یاد کرده که چهار فرزند نخست از هند بنت لؤیّ
بن ملکان خزاعی و مادر فرزند پنجم نیز از طایفه
هوازن بود. اما
ابن حزم (م.۴۵۶ق.) تنها سه فرزند به نام عثمان، عبدمناف و سبّاق را نام میبرد.
در منابع پیش از بلاذری، نامی از وهب
بن عبدالدار نیامده و کلده نیز تنها از جانب
ابن سعد (م.۲۳۰ق.) در ذیل نسب رقیه بنت هاله آمده است. ولی در جای دیگر، نسب وی را به صورت کلدة
بن عبدمناف
بن عبدالدار میآورد
که در این صورت، سخن ابن حزم درست به نظر میرسد.
منسوبین به قبیله بنیعبدالدار را عبدری یا داری مینامند.
از نسل عبدمناف
بن عبدالدار شخصیتهایی اثرگذار در آغاز اسلام پدید آمدهاند:نضر
بن حارث، دشمن سرسخت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
؛ فرزندش فراس از مهاجران به
حبشه ؛ برادرش نضیر در زمره «
مؤلفة قلوبهم »
و بر پایه روایتی دیگر، از مهاجران به حبشه
؛ مصعب
بن عمیر (مصعب الخیر) پرچمدار مسلمانان در نبرد
بدر و
احد ؛ ابوالروم برادر مصعب، از مهاجران به حبشه
و
شهید در نبرد
یرموک ؛ برادر دیگرش ابوعزیز
بن عمیر از اسرای مشرکان در نبرد بدر
؛ عبدشرحبیل
بن هاشم و فرزندش ارطاة، پرچمداران
شرک در نبرد احد
؛ منصور
بن عبدشرحبیل نگارنده
پیمان محاصره مسلمانان در
شعب ابی طالب ؛ و عکرمة
بن عامر صاحب
دار الندوة .
از عثمان
بن عبدالدار نیز دو فرزند به نام عبدالعزّی و شریح بر جای ماندند.
برّه بنت عبدالعزّی، جدّ مادری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
، قاسط
بن شریح پرچمدار شرک در نبرد احد
، ابوطلحه عبدالله
بن عبدالعزّی رهبر عبدریان در
نبرد فجار ، طلحة
بن ابوطلحه و برادر وی ابوسعد
و فرزندانش مسافع و کلاب و جلاس عثمان و ابوسعد و حارث پرچمداران مشرکان در نبرد احد
، عثمان
بن طلحه پرچمدار شرک در
نبرد خندق و کلید دار
کعبه پس از
فتح مکه ، شیبه پسر عموی وی کلیددار کعبه
که از نسل وی خاندان بنیشیبه به عنوان کلیدداران کعبه پدید آمد
، و ابراهیم
بن عبیدالله از نسل عثمان
بن طلحه که در روزگار هارون الرشید
حکمران یمن بود و در شورش
علویان در دوره
مأمون کشته شد، از این خاندان بودند.
از سبّاق
بن عبدالدار نیز نسلی فراوان پدید آمدند که بسیاری از آنها بر پایه گزارش تاریخنگاران به سبب
ظلم هلاک شدند.
از میان آنها میتوان به اسود
بن عامر که در نبرد بدر کشته شد و نیز سویبط
بن سعد که از مهاجران به حبشه و بدریان به شمار میرود، اشاره نمود.
بر پایه گزارش تاریخنگاران، عبدالدار از بهره هوشی پایینی برخوردار بود
و برای آن که از دیگر برادران عقب نماند، پدرش مناصب مربوط به کعبه و
حج را به وی واگذارد. وی مورد دلبستگی فراوان قصی و نخستزاده او بود.
درباره شمار و گونه این مناصب اختلاف بسیار به چشم میخورد. برخی این مناصب را ریاست
دار الندوه ،
حجابت (کلیدداری کعبه)،
لواء (پرچمداری در جنگها)،
رفادت (پذیرایی از حجّاج) و
سقایت (آب دادن به حجّاج) خواندهاند.
برخی نیز از این مجموعه، سقایت را استثناء کرده و آن را متعلق به عبدمناف در روزگار زندگانی قصی دانسته
یا رفادت و سقایت را از آنِ عبدقصی شمردهاند که پس از وفات قصی، به دستور وی به عبدالدار منتقل شده است
و یا از این میان، تنها ریاست دار الندوه را متعلق به عبدالدار دانسته و ریاست و سقایت را از آن عبدمناف و رفادت را از آنِ عبدالعزّی و دو طرف
وادی مکه را متعلق به عبدقصی دانستهاند.
برخی نیز از زبان معمر
بن مثنّی (م.۲۰۳ق.) سقایت و رفادت را دو
منصب واگذارده به عبدمناف در روزگار قصی خواندهاند
و یا از میان همه مناصب، تنها حجابت و لواء را مناصب
تفویض شده به عبدالدار شمرده و سقایت و دار الندوه را به عبدمناف و رفادت و مهمانداری ایام
منی را متعلق به عبدالعزّی دانستهاند.
سازگار با شواهد روایی، منصب
سدانت (خدمتگزاری و محافظت از کعبه) نیز در
اختیار بنیعبدالدار بوده است.
این منصب از افتخارات
عرب جاهلی به شمار میرفت
که قصیّ از
خزاعیان دریافت نمود.
برخی نیز این منصب را همان حجابت دانستهاند.
شماری نیز آن را کنار حجابت از مناصب عبدالدار شمردهاند.
با این حال، تفاوت میان سدانت و حجابت چندان آشکار نمینماید. پیرامون برخی از این مناصب پس از وفات قصّی نزاعی درگرفت که به سازش انجامید. نتیجه این سازش، واگذاری سه منصب دارالندوه، حجابت، و لواء
و به روایتی حجابت و لواء
به بنیعبدالدار بود. ابن حبیب (م.۲۴۵ق.) سرپرستی این مناصب را با ابوطلحة
بن عبدالعزّی دانسته است.
دار الندوه به جایی برای
مشورت قریش در امور
جنگ و
صلح و بستن پیمانها و حتی
تزویج اطلاق میگشت
که تا هنگام
خلافت معاویه در دست بنیعبدالدار بود. معاویه این منصب را از عکرمة
بن عامر به صد هزار
درهم خریداری نمود و
دارالاماره خویش گرداند.
بر پایه گزارشی دیگر، منصب سرپرستی دار الندوه در روزگار جاهلیت به دست حکیم
بن حزام از تیره بنیعبدالعزی
بن قصی در برابر ظرف شرابی از بنیعبدالدار خریداری شد و حکیم
بن حزام دار الندوه را به صد یا صدهزار درهم یا چهل هزار
دینار به معاویه فروخت و در پاسخ طعنه
عبدالله بن زبیر به وی که شرف قریش یا قوم خود را فروخته است، پاسخ داد:شرف به
تقوا است و من در روزگار جاهلیت، آن را به ظرف شرابی خریدم و اکنون پول آن را
صدقه قرار دادم.
ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.) بدون اشاره به دار الندوه، به فروخته شدن خانه
حکیم بن حزام که در روزگار جاهلیت در برابر ظرف شرابی خریداری شده بود، به معاویه در برابر ۶۰۰۰۰ دینار اشاره نموده
و
بلاذری (م.۲۷۹ق.) این پنداشت را که آن خانه دار الندوه بوده، اشتباه دانسته است.
حجابت سمتی است که به
حاجب اختیار اجازه یا ممانعت از ورود دیگران به مکان یا محضر شخصی ویژه را میدهد. حجابت کعبه به معنای امتیاز کلیدداری و ممانعت از ورود دیگران به آن است.
حاجبان نخستین کعبه را عبدالدار، عثمان
بن عبدالدار، عبدالعزّی
بن عثمان، ابیطلحه عبدالله
بن عبدالعزی و طلحة
بن ابیطلحه دانستهاند.
واقدی (م.۲۰۷ق.) در گزارش فتح مکه، به نحوه ابقای این منصب میان بنیعبدالدار به دست پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اشارت نموده که عثمان
بن طلحه به فرمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و ابلاغ
بلال و دخالت ابابکر و عمر
و بر پایه گزارشی، بدون دخالت بلال و ابابکر، کلید کعبه را که نزد مادرش ام سعید از قبیله بنیعمرو
بن عوف و دختر شیبه بود، به
اکراه دریافت نمود و آن را به
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واگذارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این منصب را پس از پاکیزه نمودن کعبه برای همیشه به عثمان
بن طلحه بازگرداند و فرمود:جز
ظالم آن را بازنستاند.
آوردهاند که آن را به شیبة
بن عثمان فرزند
یا پسر عموی عثمان
بن طلحه
یا هر دو آنها سپرد.
برخی نیز بر آنند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کلید را نخست به عثمان
بن طلحه و پس از وفات وی به شیبه داد.
اما تاریخ وفات عثمان
بن طلحه در روزگار خلافت معاویه دانسته شده است.
ذهبی (م.۷۴۸ق.) نیز به گزارش از واقدی (م.۲۰۷ق.) تفویض حجابت به شیبه را به سبب
کفر وی درست نمیداند.
درباره عثمان
بن طلحه، برخی بر اسلام آوردن وی پیش از فتح مکه اصرار دارند. اما بعضی اسلام آوردن او را پس از تحویل منصب از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دانستهاند.
جبرائیل
بن شاذان (قرن ششم ق.) این منصب را نخست در اختیار
بنیامیه و سپس عامر
بن شیبه دانسته است.
درباره تفویض حجابت به بنیعبدالدار، اختلاف فراوان به چشم میخورد. برخی به درخواست عباس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای اعطای منصب کلیدداری کعبه به خاندان وی و مخالفت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشاره نمودهاند.
شماری این پیشنهاد را از زبان
علی علیه السلام در حالی که کلید کعبه در دستش بود، یاد نمودهاند که خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت:حجابت را با سقایت برای ما جمع نما! اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عثمان
بن طلحه را فراخواند و فرمود:امروز روز نیکی و
وفا است.
همچنین از پیشنهاد علی علیه السلام به عباس برای ستاندن این منصب از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، اشاره شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عباس فرمود:من منصبی بهتر از حجابت، یعنی سقایت را به شما دادم.
بر پایه گزارش
فسوی (م.۲۷۷ق.) خود عباس در پاسخ علی علیه السلام گفت:آن چه بهتر است را به شما داده است.
برخی نیز بی آن که به درخواست عباس اشاره نمایند از تمایل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای اعطای این منصب به عباس و یا اعطا و سپس بازپسگیری آن از وی سخن گفتهاند.
درباره علت بازگشت این منصب به عثمان
بن طلحه، آیه (إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا...)
نازل شد.
ابن حبیب (م.۲۴۵ق.) در این زمینه میافزاید:عثمان
بن طلحه از آن پس که کلید را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تحویل داد، به وی گفت:ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این کلید را به
امانت الهی بستان! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مایل بود این منصب را به عباس تفویض نماید و از این رو،
آیه نازل شد.
در گزارش پیشگفته از مقاتل، خود رسول اسلام صلی الله علیه و آله و سلم جمله یاد شده را پس از
نزول آیه به عثمان فرمود. بلاذری نیز بی آن که سخن
عثمان بن طلحه را بازگوید، به نزول آیه یاد شده در این زمینه اشاره نموده است.
منصب حجابت از مناصب بسیار ارزشمند و مایه مباهات عبدریان بر دیگران شمرده شده است. در ذیل آیه (مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِینَ عَلَی أَنفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ) و نیز:(أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمسجدالحرام کَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فی سَبیلِ اللهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ وَ اللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ)
فخرفروشی بنو ابیطلحه از جمله شیبة
بن عثمان بر
علی علیه السلام آن گاه که در نبرد بدر
اسیر گشتند، به چشم میخورد.
منصب حجابت پس از ظهور اسلام نیز باقی ماند. در روایتهای نبوی با الفاظ مشابه، از نادیده انگاشتن همه مناصب جز دو منصب سقایت و سدانت سخن به میان آمده است.
برخی منابع نیز به تصریح پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درباره همیشگی بودن منصب حجابت برای بنیعبدالدار اشاره نمودهاند.
در برخی گزارشها، به واگذاری این منصب به شیبة
بن عثمان پس از عثمان
بن طلحه، و باقی ماندن این منصب میان بنیشیبه، تیرهای از بنیعبدالدار، اشاره شده است.
این منصب به معنای رهبری نظامی قریش در جنگها، از دیگر سمتهای بنیعبدالدار به شمار میرود. این منصب کنار سرپرستی
دار الندوه گزارش از جایگاه ممتاز بنیعبدالدار در
سیاست و امور نظامی میدهد. پیش از ظهور اسلام، در قالب نبردهای فجّار به رهبری
طلحة بن ابیطلحه یا عکرمة
بن عامر
و نیز در سالهای آغازین
هجرت ، شاهد پرچمداری بنیعبدالدار هستیم؛ پرچمدار مسلمانان در نبرد بدر را مصعب
بن عمیر عبدری دانستهاند.
اما ابن سعد (م.۲۳۰ق.) در گزارشی، علی علیه السلام را پرچمدار اسلام در همه جنگها به شمار میآورد.
پرچمداران سپاه کفر نیز ابیعزیز
بن عمیر، نضر
بن حارث، و طلحة
بن ابیطلحه بودهاند که همگی عبدری هستند. آوردهاند که تنها طلحة
بن ابیطلحه پرچمدار بوده است.
در نبرد احد، در سپاه مشرکان، سفیان
بن عویف، فردی از حبشیها و طلحة
بن ابیطلحه لواء را بر عهده گرفتند. آوردهاند که سرپرستی پرچم با طلحة
بن ابیطلحه پرچمدار قریشیان بود.
طلحة
بن ابیطلحه به دست علی علیه السلام کشته شد.
کشته شدن وی را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم پیشتر در
خواب دیده و مژده آن را به مسلمانان داده بود.
با کشته شدن وی که
کبش الکتیبه (فرمانده سواره نظام) بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان
تکبیر گفتند و
اظهار خشنودی نمودند و نبرد عمومی درگرفت.
حسّان بن ثابت نیز در مدح علی علیه السلام شعر سرود.
پس از وی، پرچمداری با عثمان
بن ابیطلحه در پیشاپیش زنان
یا ابوسعد/ابوسعید
بن ابیطلحه بود
که به دست
سعد بن ابیوقاص یا
علی بن ابیطالب علیه السلام کشته شد.
عثمان
بن ابیطلحه نیز به دست
حمزة بن عبدالمطلب هلاک شد.
پس از این سه تن، مسافع
بن طلحه، کلاب
بن طلحه، جلاس
بن طلحه، ارطاة
بن (
عبد) شرحبیل، و سپس شریح
بن قارض که همگی از بنیعبدالدار بودند، به ترتیب پرچم را برگرفتند و سپس پرچم به دست صوأب، غلام او، افتاد. به گزارش دیگر، پس از مسافع، حارث
بن طلحه و سپس ارطاة و شریح و صوأب پرچمداران سپاه قریش بودند،
به گزارش سوم، پس از وی، برادرش جلاس و سپس کلاب و حارث پرچم را بر دوش گرفتند. آن گاه ارطاة
بن (
عبد) شرحبیل یا
شرحبیل بن هاشم و سپس زرارة
بن عمیر (
بن هاشم) و آن گاه صوأب غلام حبشی یا نخست قاسط
بن شریح و سپس صوأب به ترتیب پرچم را به دست گرفتند.
مسافع و جلاس به دست عاصم
بن ثابت أوسی کشته شدند.
کلاب نیز به دست زبیر
بن عوام یا عبدالرحمن
بن عوف و به روایتی، قزمان به قتل رسید
و حارث هم به دست قزمان کشته شد.
شرحبیل
بن هاشم به دست مصعب
بن عمیر و زرارة
بن عمیر؛ قاسط
بن شریح به دست قزمان
؛ ارطاة
بن (
عبد) شرحبیل به دست علی علیه السلام یا مصعب و به روایتی حمزه
؛ و شریح
بن قارظ به دست فردی نامعلوم
کشته شدند؛ در سپاه اسلام نیز
مصعب بن عمیر پرچمدار مهاجران شمرده شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با آگاهی از پرچمداری بنیعبدالدار در سپاه مشرکان اظهار داشت:ما برای وفاداری سزاوارتریم.
اما منابع گوناگون از پرچمداری علی علیه السلام کنار مصعب
یا پس از
شهادت وی
حکایت دارند. بلاذری (م.۲۷۹ق.) مینویسد:پرچمداری سپاه اسلام نخست با علی علیه السلام بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را به مصعب سپرد.
به باور وی، پس از شهادت مصعب،
مالک یا برادرش ابوالروم پرچم را در دست گرفت.
قاتل مصعب،
ابن قمئه /قمیئه لیثی بود.
برخی منابع به نزول آیه ۲۳
سوره احزاب در شأن مصعب و
اصحاب وی اشاره دارند.
در این نبرد،
ابوسفیان با ترفندی زیرکانه برای تشجیع بنیعبدالدار، با یادآوری شکست آنها در رویداد بدر و جایگاه پرچمداران در سپاه، آنها را برای ایستادگی مصمم میکند.
در این میان،
هند و گروهی از زنان نیز با خواندن این شعر:«ویها بنیعبدالدّار، ویها حماة الأدبار، ضربا بکلّ بتار» آنها را برای نبرد تحریک مینمودند.
در نبرد احزاب نیز پرچمداری مشرکان با عثمان
بن طلحة
بن ابیطلحه بوده است.
درباره سرگذشت این منصب پس از فتح مکه نیز آوردهاند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به رغم درخواست عبدریان، فرمود:اسلام فراتر از منصب لواء است. بدین وسیله،
حق انحصاری این منصب
باطل شد.
یکی از نقاط عطف در زندگی بنیعبدالدار، ستیز میان آنها و
بنیعبدمناف (عبدشمس، هاشم، مطّلب و نوفل) بر سر مناصب است. برخی این ستیز را میان فرزندان قصیّ و بنیعبدالدار دانستهاند؛ اما گروهی
بنیعبدشمس را از این دایره بیرون نمودهاند.
ریاست بنیعبدمناف با عبدشمس، برادر بزرگتر آنها، یا هاشم بود و رهبری بنیعبدالدار را عامر
بن هاشم بر عهده داشت.
این تنش در روزگار زندگانی مطّلب و
هاشم و پیش از آوازه یافتن
عبدالمطلب و هنگامی که وی تنها نخستزادهاش حارث را داشت، به وقوع پیوست.
این تاریخگذاری با برخی دیگر از گزارهها درباره شرکت یکی از دختران عبدالمطلّب در بستن پیمان منافات دارد.
به هر حال، در تقدم
حلف المطیبین بر
حلف الفضول تردید نیست. (← حلف الفضول) برخی به پشتوانه
روایت نبوی حاکی از حضور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در حلف مطیبین
این دیدگاه را تقویت نمودهاند؛ اما این روایت به قرینه روایتهای همسیاق، مربوط به حلف الفضول است.
این ستیز بدان سبب روی داد که
بنیعبدمناف که از وجاهت و شرافتی بالاتر برخوردار بودند، خود را برای این مناصب سزاوارتر میدانستند.
آنها به رغم واگذاشت مناصب به عبدالدار پس از مرگ قصیّ، در عمل سرپرستی امور را بر عهده گرفتند.
برخی دلیل اصلی را ستیز بر دو منصب رفادت و سقایت دانستهاند که عبدالدار پس از مرگ پدر، از برادرش
عبد بن قصیّ دریافت کرده بود. گویا بدین جهت، در
مصالحه ، همین دو منصب به بنیعبدمناف منتقل شد.
برخی از تاریخنگاران به
حسادت ورزیدن قریشیان و در رأس آنها بنیعبدالدار به افتخارات عبدالمطلب از جمله نجات دادن
معجزه آسای مکیان از خشکسالی، اشاره کردهاند.
این ستیز منشأ دودستگی میان طوایف قریش شد. بر پایه گزارش مشهور، طوائف
بنیاسد بن عبدالعزّی،
بنیزهرة بن کلاب،
بنیتیم بن مرّه، و
بنیحارث بن فهر به هواداری از بنیعبدمناف برخاستند و طوائف
بنیمخزوم بن یقظه،
بنیسهم بن عمرو،
بنیجمح بن عمرو، و بنیعدیّ
بن کعب نیز به هواداری از بنیعبدالدار پرداختند و برخی نیز اعلام بیطرفی نمودند.
این دو
طایفه میان خود پیمانی استوار بستند تا خیانت نورزند و یکدیگر را
تسلیم طرف مخالف ننمایند.
در این جریان، دو گروه
احلاف و مطیّبین پدید آمدند و پیمان
لَعَقة الدم شکل گرفت. احلاف به بنیعبدالدار و طایفههای حامی او
اطلاق شد؛ از آن رو که او به ابتکار
بنیعدی و به روایتی بنیسهم
، ماده شتری نحر نمود و خون آن را در ظرفی ریخته، کنار کعبه نهاد و آنان به نشان پیمان بستن، دست در ظرف فروکردند و بر کعبه کشیدند.
در این هنگام، فردی از بنیعدی اندکی از آن خون را لیسید. دیگران نیز به نشانه پیمان چنین کردند و از این رو، اصطلاح «لعقة الدم» را بر همپیمانان یا تنها بر بنیعدی اطلاق نمودند.
بنیعبدمناف و همپیمانان آنها را مطیّبین گویند؛ زیرا پیش از پیمان عبدریان، با فروکردن دستان خود در ظرف
عطر و کشیدن دستان بر
پرده کعبه ، با یکدیگر پیمان بستند.
این پیمان کنار کعبه یا در خانه عبدالله
بن جدعان که از نفوذمندان قریش به شمار میرفت، بسته شد.
برخی خانه ابن جدعان را محلّ حلف الفضول دانستهاند.
اما منافاتی میان این دو گزاره نیست.
گویا این راه حلّی مناسب درباره روایت نبوی حاکی از مشارکت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حلف الفضول در خانه ابن جدعان
باشد؛ عموم تاریخنگاران این دو پیمان را مربوط به پیش از صفآرایی و سپس سازش آنها دانستهاند. اما
مقدسی (م.۵۰۷ق.) هنگام این دو پیمان را پس از سازش میداند.
درباره درگرفتن نبرد میان مطیبین و احلاف نیز
اختلاف نظر وجود دارد. بسیاری، نبرد را منتفی میشمارند
؛ اما بلاذری (م.۲۷۹ق.) سازش را پس از نبرد میداند.
ریاست بنیعبدالدار بر مناصب مهم جاهلی، آنها را در صف مقدّم مبارزه با
اسلام قرار داده بود. آنان در دورههای گوناگون اسلام به رویارویی با آن پرداختند.
عبدریان در این دوره به سبب احساس رقابت با آیین جدید و نگرانی از فقدان موقعیت خود، به دسیسهچینی بر ضد اسلام پرداختند. این واقعیت در چند آیه بازتاب یافته است. آیه ۴۲
سوره فاطر که بیانگر سرکشی و عناد کافران در برابر وحی است، در شأن
نضر بن حارث وارد شده و نیز درباره توطئههای این فرد در برابر پیامبر صلی الله علیه وآله به آیاتی چون ۱۰۳
سوره نحل و ۵
سوره فرقان مربوط به اتهام «بشری خواندن قرآن» و آیه۳۲
سوره انفال و ۶ سوره فرقان
مربوط به اتّهام «افسانه پیشینیان بودن داستانهای آن»
استناد شده است.
همچنین آیه (وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ•وَ إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّی مُسْتَکْبِراً کَأَن لَّم یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ)
سوره لقمان پیرامون یکی دیگر از توطئههای نضر
بن حارث وارد شده که به روایت مقاتل (م.۱۵۰ق.) در سفر تجاری به حیره، کتابهای
رستم و
اسفندیار را برای مبارزه با
قرآن خریداری نمود
و مطابق آیه ۱۶
سوره ص درخواست عذاب زودهنگام مینمود. خداوند در آیه ۲۴
سوره شعراء با لحنی کنایهآمیز به شتابزدگی وی برای
عذاب شدن
اشاره میکند.
گزارش این درخواست در آیه نخست
سوره معارج و نیز آیه ۱۸۵ و ۱۸۷
سوره اعراف به چشم میخورد.
مقاتل (م.۱۵۰ق.) آیه (وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ)
سوره انفال را نیز از زبان نضر
بن حارث دانسته است.
وی همچنین آیه ۳
سوره حج را پیرامون
جدال نضر میداند.
بلاذری (م.۲۷۹ق.) آیه (وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی)
سوره رعد را درباره درخواست نضر و یاران وی برای معجزاتی چون زنده شدن پدران و یا کنده شدن کوهها و طلا شدن صفا میداند. وی آیه (ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ)
را نیز درباره وی میشمارد.
همچنین از جمله کوششهای نضر
بن حارث، سفر به
مدینه برای
استفسار حال پیامبر صلی الله علیه وآله از
یهود و به چالش کشیدن وی بود.
از دیگر آیاتی که ناظر به دوره مکّی است، میتوان آیه (وَمَا کَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکَاء وَتَصْدِیَةً فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ)
را برشمرد. در شأن نزول آن آمده است که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله مشغول
نماز گزاردن در
مسجد الحرام بود که دو تن از بنیعبدالدار از سمت راست وی به صدا کردن مشغول شدند تا نماز را بر پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله مشتبه سازند. آن دو تن در
نبرد بدر هلاک شدند.
با توجه به ریاست بنیعبدالدار بر دار الندوه، طبیعی است که آنان در دیگر تصمیمات چون آزار مسلمانان، حصر اقتصادی آنها، تعقیب ایشان در
حبشه ، و نقشه قتل پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نیز دخالت جدّی داشته باشند. پیمان محاصره اقتصادی مسلمانان را
منصور بن عکرمة بن هاشم یا خود عکرمه یا نضر
بن حارث و یا بغیض
بن عامر
بن هاشم
بن عبدمناف
بن عبدالدار نگاشت و با نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چند انگشت وی بیحس گشت.
دوره مدنی با نقشه کشتن پیامبر صلی الله علیه وآله در دار الندوه آغاز میگردد. مرحله آغازین این دوره تا پیش از
فتح مکه ، دوره حرکتهای نظامی عبدریان است. نبرد بدر با اسیر شدن دو تن از بنیعبدالدار به نام نضر
بن حارث، از مطعمان قریش در نبرد بدر
و
ابوعزیز بن عمیر همراه بود.
نضر به دستور پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله کشته شد
و ابوعزیز
بن عمیر برادر مصعب در برابر پرداخت ۴۰۰۰ درهم خونبها آزاد شد.
در
غزوه احد نیز پرچمدارانی بسیار از عبدریان کشته شدند. مقاتل آیه (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ)
را پیرامون برخی از شخصیّتهای بنیعبدالدار از جمله
طلحة بن عثمان ، عثمان
بن طلحه، ابوسعد،
حارث بن طلحه ، و ارطاة
بن شرحبیل، یعنی پرچمداران شرک در سپاه احد دانسته است.
پس از فتح مکه نیز شاهد کوشش بنیعبدالدار در قالب کلیدداران
کعبه ، فرماندهان جنگ، امیران و قاضیان هستیم. اسماعیل
بن عبدالله
بن خالد
بن یزید قرشی عبدری رقی،
فقیه و قاضی
دمشق بود.
عبدالله بن مسافع در نبرد
جمل در رکاب
عایشه کشته شد.
شیبة بن عثمان متولی مراسم
حج سال ۳۹ق. بود.
مغیرة
بن ابیبرده نیز به سال ۱۰۰ق. در رأس سپاهی برای فتح افریقا فرستاده شد.
ابراهیم
بن عبیدالله در دوره
هارون ولایت
یمن را عهدهدار بود.
عامر بن وهب در روزگار
منصور دوانیقی به
ولایت اندلس منصوب شد.
رزین بن معاویه سرقسطی أندلسی (م.۵۳۵ق.) منصب إمام الحرمین را دارا بود و کتاب
التجرید للصحاح الستة را نگاشت.
بیبش بن محمد (م.۵۸۲ق.) قاضی و محدّث شاطبه اندلس بود و کتاب
التصحیح فی اختصار الصحیح و جمع الأحادیث التی زاد مسلم فی تخریجها علی البخاری را نگاشت.
(۱) اسباب النزول:الواحدي (م.۴۶۸ق.)، به كوشش كمال بسيوني، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۱ق.
(۲) الاستيعاب:ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به كوشش علي
محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۵ق.
(۳) الاصفي:الفيض الكاشاني (م.۱۰۹۱ق.)، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، ۱۴۱۸ق.
(۴) الاعلام:الزركلي (م.۱۳۹۶ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، ۱۹۹۷م.
(۵) الامامة و السياسه:ابن قتيبه (م.۲۷۶ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الأضواء، ۱۴۱۰ق.
(۶) امتاع الاسماع:المقريزي (م.۸۴۵ق.)، به كوشش
محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۲۰ق.
(۷) انساب الاشراف:البلاذري (م.۲۷۹ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۷ق.
(۸) الانساب:عبدالكريم السمعاني (م.۵۶۲ق.)، به كوشش عبدالرحمن، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانيه، ۱۳۸۲ق.
(۹) البدء و التاريخ:المطهر المقدسي (م.۳۵۵ق.)، بيروت، دار صادر، ۱۹۰۳م.
(۱۰) البداية و النهايه:ابن كثير (م.۷۷۴ق.)، بيروت، مكتبة المعارف.
(۱۱) تاريخ ابن خلدون:ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به كوشش شحاده، بيروت، دار الفكر، ۱۴۰۸ق.
(۱۲) تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير:الذهبي (م.۷۴۸ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، ۱۴۱۰ق.
(۱۳) تاريخ خليفه:خليفة
بن خياط (م.۲۴۰ق.)، به كوشش فواز، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۵ق.
(۱۴) تاريخ طبري(تاريخ الامم و الملوك):الطبري (م.۳۱۰ق.)، به كوشش
محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي.
(۱۵) تاريخ اليعقوبي:
احمد بن يعقوب (م.۲۹۲ق.)، بيروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
(۱۶) تفسير ابن ابيحاتم (تفسير القرآن العظيم):ابن ابيحاتم (م.۳۲۷ق.)، به كوشش اسعد
محمد، بيروت، المكتبة العصريه، ۱۴۱۹ق.
(۱۷) تفسير بغوي (معالم التنزيل):البغوي (م.۵۱۰ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۴ق.
(۱۸) تفسير ثعلبي (الكشف و البيان):الثعلبي (م.۴۲۷ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۲۲ق.
(۱۹) تفسير الجلالين:جلال الدين المحلي (م.۸۶۴ق.) و جلال الدين السيوطي (م.۹۱۱ق.)، بيروت، النور، ۱۴۱۶ق.
(۲۰) تفسير القمي:القمي (م.۳۰۷ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، ۱۴۰۴ق.
(۲۱) تفسير مقاتل
بن سليمان:به كوشش عبدالله
محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربي، ۱۴۲۳ق.
(۲۲) التنبيه و الاشراف:المسعودي (م.۳۴۵ق.)، بيروت، دار صعب؛جامع البيان:الطبري (م.۳۱۰ق.)، بيروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
(۲۳) جمهرة انساب العرب:ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۸ق.
(۲۴) الدر المنثور:السيوطي (م.۹۱۱ق.)، بيروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق.
(۲۵) دلائل النبوه:البيهقي (م.۴۵۸ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۰۵ق.
(۲۶) سبل الهدي:
محمد بن يوسف الصالحي (م.۹۴۲ق.)، به كوشش عادل
احمد و علي
محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۴ق.
(۲۷) السيرة النبويه:ابن هشام (م.۲۱۳/۲۱۸ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه.
(۲۸) شرف النبي:
خرگوشي (م.۴۰۶ق.)، به كوشش روشن، تهران، بابك، ۱۳۶۱ش.
(۲۹) الطبقات الكبري:ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به كوشش
محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۸ق.
(۳۰) العين:خليل (م.۱۷۵ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
(۳۱) عيون الاثر:ابن سيد الناس (م.۷۳۴ق.)، بيروت، دار القلم، ۱۴۱۴ق.
(۳۲) فتوح البلدان:البلاذري (م.۲۷۹ق.)، بيروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م.
(۳۳) الفضائل:شاذان
بن جبرئيل القمي (م.۶۶۰ق.)، نجف، المكتبة الحيدريه، ۱۳۸۱ق.
(۳۴) الكامل في التاريخ:ابن اثير (م.۶۳۰ق.)، بيروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
(۳۵) اللباب في تهذيب الانساب:ابن اثير (م.۶۳۰ق.)، بيروت، دار صادر.
(۳۶) المحبّر:ابن حبيب (م.۲۴۵ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده.
(۳۷) مسند
احمد:
احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بيروت، دار صادر.
(۳۸) المعارف:ابن قتيبه (م.۲۷۶ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، الهيئة المصريه، ۱۹۹۲م.
(۳۹) معاني القرآن:الفراء (م.۲۰۷ق.)، به كوشش نجاتي و نجار، مصر، دار المصريه.
(۴۰) المعرفة و التاريخ:الفسوي (م.۲۷۷ق.)، به كوشش الامري، بيروت، الرساله، ۱۴۰۱ق.
(۴۱) المغازي:الواقدي (م.۲۰۷ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، ۱۴۰۹ق.
(۴۲) المنتظم:ابن جوزي (م.۵۹۷ق.)، به كوشش نعيم زرزور، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۲ق.
(۴۳) المنمق:ابن حبيب (م.۲۴۵ق.)، به كوشش
احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، ۱۴۰۵ق.
(۴۴) الوافي بالوفيات:الصفدي (م.۷۶۴ق.)، به كوشش الارنؤوط و تركي مصطفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۲۰ق.
(۴۵) The Encyclopaedia of Islam, Brill Academic Publishers, ۲۰۰۳.
(۴۶) اسباب النزول:الواحدي (م.۴۶۸ق.)، به كوشش كمال بسيوني، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۱ق.
(۴۷) الاستيعاب:ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به كوشش علي
محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۵ق.
(۴۸) الاصفي:الفيض الكاشاني (م.۱۰۹۱ق.)، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، ۱۴۱۸ق.
(۴۹) الاعلام:الزركلي (م.۱۳۹۶ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، ۱۹۹۷م.
(۵۰) الامامة و السياسه:ابن قتيبه (م.۲۷۶ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الأضواء، ۱۴۱۰ق.
(۵۱) امتاع الاسماع:المقريزي (م.۸۴۵ق.)، به كوشش
محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۲۰ق.
(۵۲) انساب الاشراف:البلاذري (م.۲۷۹ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۷ق.
(۵۳) الانساب:عبدالكريم السمعاني (م.۵۶۲ق.)، به كوشش عبدالرحمن، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانيه، ۱۳۸۲ق.
(۵۴) البدء و التاريخ:المطهر المقدسي (م.۳۵۵ق.)، بيروت، دار صادر، ۱۹۰۳م.
(۵۵) البداية و النهايه:ابن كثير (م.۷۷۴ق.)، بيروت، مكتبة المعارف.
(۵۶) تاريخ ابن خلدون:ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به كوشش شحاده، بيروت، دار الفكر، ۱۴۰۸ق.
(۵۷) تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير:الذهبي (م.۷۴۸ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، ۱۴۱۰ق.
(۵۸) تاريخ خليفه:خليفة
بن خياط (م.۲۴۰ق.)، به كوشش فواز، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۵ق.
(۵۹) تاريخ طبري(تاريخ الامم و الملوك):الطبري (م.۳۱۰ق.)، به كوشش
محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي.
(۶۰) تاريخ اليعقوبي:
احمد بن يعقوب (م.۲۹۲ق.)، بيروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
(۶۱) تفسير ابن ابيحاتم (تفسير القرآن العظيم):ابن ابيحاتم (م.۳۲۷ق.)، به كوشش اسعد
محمد، بيروت، المكتبة العصريه، ۱۴۱۹ق.
(۶۲) تفسير بغوي (معالم التنزيل):البغوي (م.۵۱۰ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۴ق.
(۶۳) تفسير ثعلبي (الكشف و البيان):الثعلبي (م.۴۲۷ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۲۲ق.
(۶۴) تفسير الجلالين:جلال الدين المحلي (م.۸۶۴ق.) و جلال الدين السيوطي (م.۹۱۱ق.)، بيروت، النور، ۱۴۱۶ق.
(۶۵) تفسير القمي:القمي (م.۳۰۷ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، ۱۴۰۴ق.
(۶۶) تفسير مقاتل
بن سليمان:به كوشش عبدالله
محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربي، ۱۴۲۳ق.
(۶۷) التنبيه و الاشراف:المسعودي (م.۳۴۵ق.)، بيروت، دار صعب.
(۶۸) جامع البيان:الطبري (م.۳۱۰ق.)، بيروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
(۶۹) جمهرة انساب العرب:ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۸ق.
(۷۰) الدر المنثور:السيوطي (م.۹۱۱ق.)، بيروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق.
(۷۱) دلائل النبوه:البيهقي (م.۴۵۸ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۰۵ق.
(۷۲) سبل الهدي:
محمد بن يوسف الصالحي (م.۹۴۲ق.)، به كوشش عادل
احمد و علي
محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۴ق.
(۷۳) السيرة النبويه:ابن هشام (م.۲۱۳/۲۱۸ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه.
(۷۴) شرف النبي:
خرگوشي (م.۴۰۶ق.)، به كوشش روشن، تهران، بابك، ۱۳۶۱ش.
(۷۵) الطبقات الكبري:ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به كوشش
محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۸ق.
(۷۶) العين:خليل (م.۱۷۵ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
(۷۷) عيون الاثر:ابن سيد الناس (م.۷۳۴ق.)، بيروت، دار القلم، ۱۴۱۴ق.
(۷۸) فتوح البلدان:البلاذري (م.۲۷۹ق.)، بيروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م.
(۷۹) الفضائل:شاذان
بن جبرئيل القمي (م.۶۶۰ق.)، نجف، المكتبة الحيدريه، ۱۳۸۱ق.
(۸۰) الكامل في التاريخ:ابن اثير (م.۶۳۰ق.)، بيروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
(۸۱) اللباب في تهذيب الانساب:ابن اثير (م.۶۳۰ق.)، بيروت، دار صادر.
(۸۲) المحبّر:ابن حبيب (م.۲۴۵ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده.
(۸۳) مسند
احمد:
احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بيروت، دار صادر.
(۸۴) المعارف:ابن قتيبه (م.۲۷۶ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، الهيئة المصريه، ۱۹۹۲م.
(۸۵) معاني القرآن:الفراء (م.۲۰۷ق.)، به كوشش نجاتي و نجار، مصر، دار المصريه.
(۸۶) المعرفة و التاريخ:الفسوي (م.۲۷۷ق.)، به كوشش الامري، بيروت، الرساله، ۱۴۰۱ق.
(۸۷) المغازي:الواقدي (م.۲۰۷ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، ۱۴۰۹ق.
(۸۸) المنتظم:ابن جوزي (م.۵۹۷ق.)، به كوشش نعيم زرزور، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۲ق.
(۸۹) المنمق:ابن حبيب (م.۲۴۵ق.)، به كوشش
احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، ۱۴۰۵ق.
(۹۰) الوافي بالوفيات:الصفدي (م.۷۶۴ق.)، به كوشش الارنؤوط و تركي مصطفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۲۰ق.
(۹۱) The Encyclopaedia of Islam, Brill Academic Publishers, ۲۰۰۳.
حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله«بنی عبدالدار».