بلاغت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَلاغَت، در
لغت به معنای شیوایی، رسایی و سخنوری، برگرفته از بلغ الکلام رسید و منتهی شد سخن به «مخاطب» است و در
اصطلاح مطابقت
کلام با مقتضای حال مخاطب را گویند. علاوه بر کلام، بلاغت را
صفت متکلم نیز دانستهاند.
بلاغت در
اصل لغوی از ریشه «بَلَغَ» به معنای رسیدن گرفته شده است؛ و به معنای بالغ شدن
مرد، جوان شدن و
بلوغ نیز به
کار میرود.
بلاغت ممکن است
وصف متکلم باشد، نیز ممکن است وصف جمله قرار گیرد.
بلاغت متکلم ملکهای است که گوینده به واسطه آن قادر به ارائه سخن بلیغ است.
متکلم و گویندهای
بلیغ است که کلامش
فصیح و مطابق با مقتضای حال باشد. جمله، یا کلامی بلیغ است که بر مخاطب تاثیر بگذارد به نحوی که در
لذت، شادی و یا اندوه گوینده، شنونده نیز سهیم شود. مقتضای حال او را در نظر بگیرد، به این معنا که برای مثال در محفلی
ایجاب میکند سخن با
اطناب (تفصیل) ایراد شود و برعکس جایی اقتضا میکند سخن با
ایجاز (اختصار) بیان شود. پس این وظیفه گوینده است که شرایط مختلف را برای تأثیرگذاری کلامش در نظر بگیرد. بلاغت غالباً همراه واژه فصاحت به
کار میرود.
فصاحت به معنای درستی و صحت
کلام از نظر لفظی و واژگانی و دستوری است. یعنی قبل از اینکه ما به تأثیرگذاری و بلاغت جمله فکر کنیم باید در این فکر باشیم که از واژگان صحیح و بافت درست دستوری استفاده کنیم، اگر کلمات به
کار رفته در متن غلط باشند، آیا میتوان به تأثیر کلام امیدوار بود؛ پس پیشنیاز و مقدمه بلاغت، فصاحت است و این دو مقوله در یک ارتباط متقابل قرار دارند.
جلالالدین همایی میگوید: بلاغت کلام آن است که جمله فصیح و برای بیان مقصود گوینده، واضح و رسا و مطابق مقتضای حال و مقام باشد.
فن بلاغت فارسی و عربی به سه شاخه
معانی،
بیان و
بدیع تقسیم میشود.
کار تالیف کتابهای مربوط به بلاغت در
زبان فارسی از اواخر
قرن پنجم شروع شد. از جمله این کتابها، «المعجم فی معاییر اشعار العجم» تألیف
شمس قیس رازی؛ «ترجمانالبلاغه» تألیف
محمد بن عمر رادویانی؛ «حدائقالسحر فی دقایقالشعر» تالیف
رشید الدین وطواط و ... می باشد.
اصل و منشاء بلاغت به ادب
عرب برمیگردد و به شدت تحت تاثیر آن است. در قرون دوم و سوم، علما و ادبای عرب در زمینه
اعجاز قرآن و بلاغت آن به تحقیق و بررسی پرداختند از همینجا بود که دیباچه علم بلاغت گشوده شد. از آن پس ادیبانی که بیشتر ایرانی بودند به تألیف کتابهای متعدد در این زمینه پرداختند. این علم بعدها از طریق
ترجمه کتاب «هنر شاعریِ»
ارسطو،
فیلسوف یونانی، با عقاید و آرای دیگر فیلسوفان یونانی نیز آمیخته شد.
عربها در
عصر جاهلی در بلاغت و بیان جایگاهی والا داشتند. شاعران و سخنوران در آن عصر پیوسته میکوشیدند تا بهترین معنا را در قالب نیکوترین الفاظ بیان کنند. آنان برای رسیدن بدین مقصود آثار خود را تنقیح و تصحیح مینمودند و زمانی طولانی گاه یک
سال آن آثار را بر نزدیکان و صاحبنظران عرضه میکردند تا آن را از هر عیب بپیرایند و هم از اینروست که برخی از قصاید آنان حولیات برگرفته از حَول به معنای سال نام یافت.
مجامع ادبی چون
بازار عکاظ ، بازار در نزدیک
مکه جایگاه خوبی برای پرورش ذوق و داوری درباره آثار ادبی به شمار میرفت و هریک از شاعران میکوشید با ارائه بهترین اثر خود گوی سبقت را از همگنان برباید؛ از اینرو، شاعران و سخنوران الفاظ، معانی و صنایعی را بر میگزیدند و به نکاتی توجه داشتند که اساس و پایه بلاغت عربی بود. سرودههای شاعران آن دوران مشحون از تشبیهات ساده و در عینحال زیبا، استعارهها و گاه صنایعی چون
مقابله و
جناس بود و همه اینها دلالت دارد بر اینکه آنان به وجوه بلاغت سخن، سخت اهتمام میورزیدند. اما برای آنها نامی و تعریفی شناخته شده نبود، بلکه رعایت قوانین بلاغت امری
فطری و عملی به شمار میرفت و از جهت نظری به جز روایتهایی نقدگونه در بازارهای ادبی چون داوریهای نابغه ذبیانی
چیز دیگری موجود نیست.
با ظهور
اسلام و
نزول قرآن کریم توجه به بلاغت افزونتر شد. در عصر
امویان که مجادلات سیاسی و اعتقادی گسترش مییابد، بلاغت کلام سخت مورد توجه قرار میگیرد و خطیبان در سخنوری به نهایت چیرهدستی میرسند. البته توجه به زیباییهای سخن در آن دوران در انحصار خطیبان نبود، بلکه
بازار مِربَد در
بصره ، و
کُناسه در
کوفه جولانگاه شاعران بلندپایه بود و روایتهای نقل شده از مناظرههای آنان در این باب در خور توجه است.
بلاغت در آغاز پیدایش، بدیع نامیده میشد و بر فنون بلاغی شناخته شده در آن زمان نیز بدیع اطلاق میگردید و
ابن معتز نیز از کلمه بدیع همین معنا را اراده کرده است. تمامی فنون بلاغت، بیان نیز خوانده شده است و برخی نیز بلاغت و توابع آن را نقدالشعر، صنعةالشعر و نقدالکلام نامیدهاند.
از نخستین سالهای تدوین و تألیف، اشاره به موضوعات بلاغی را در کتابهای مختلف میتوان یافت. در سده ق/م
سیبویه در اثر مشهور خود
الکتاب به مواردی اشاره دارد که بعدها در زمره موضوعهای بلاغی جای میگیرد. مانند باباللفظ للمعانی، باب ما یکون فی اللفظ من الاعراض، باب مایحتمل الشعر و...،
فراء د ۰۷ق/۲۲م در کتاب معانیالقرآن ضمن شرح آیات قرآن به تقدیم و تأخیر، ایجاز و اطناب، معانی مجازی برخی ادوات پرسش،
تشبیه،
کنایه و
استعاره میپردازد،
دانشمند همعصر او
ابوعبیده معمر بن مثنّی د ح ۱۰ق نیز در کتاب خود مجازالقرآن موضوعات بلاغی را آورده است،
البته این نکته در خور ذکر است که مراد ابوعبیده از مجاز معنای اصطلاحی آن نیست، بلکه مراد او از این واژه،
تفسیر و
تأویل است. در این زمان بلاغت و فصاحت مترادف بودند.
جاحظ د ۵۵ق/۶۹م در کتاب البیان و التبیین به بسیاری از فنون بلاغی و اسلوبهای بیان پرداخته، و نمونههایی را برای هریک ارائه کرده، اما برای هیچیک اصطلاح یا تعریفی نیاورده است. در این کتاب سخنان بسیاری درباره بلاغت نقل شده است که وی به تفسیر و تحلیل آنها میپردازد،
جاحظ ضمن اشاره به برخی عیبهای عمومی مانند لکنت زبان، وجوب رعایت مقتضای حال را که در حقیقت
تعریف بلاغت است، مطرح میکند،
از اینروست که برخی او را پایهگذار بلاغت عربی دانستهاند.
زبانشناسان قدیم نیز در شرح و تفسیر خود بر سرودههای شاعران و آیات قرآن به پارهای مسائل بلاغی اشاره داشتهاند؛ از جمله ابن قتيبه د ۷۶ق/۸۹م در كتاب تأويل مشكل القرآن
جم و مبرد د ۸۵ق/۹۸م در الکامل.
وی همچنین رسالهای دارد با عنوان البلاغة که به کوشش رمضان عبدالتواب در ۹۶۵م به چاپ رسید. شاگرد او عبدالله ابن معتز د ۹۶ق/۰۸م نخستین کتاب بلاغی را با عنوان البدیع در ۷۴ق نوشته است،
و همانگونه که گفته شد واژه بدیع در این کتاب به فنون شناخته شده بلاغی اشاره دارد، زیرا نخستین فنی که وی در این کتاب بدان پرداخته، استعاره است. او تشبیه، کنایه و تعریض را از محاسن کلام دانسته، و آنها را به کتاب خود افزوده است. از آن پس و به پیروی از کتاب ابن معتز آثار متعددی در زمینه تشبیه، استعاره و صور بدیعی تدوین شده است.
در سده ق/م نباید نقش فلسفهگرایان را در تکوین و گسترش بلاغت از نظر دور داشت. از میان آنان کسانی که با زبان یونانی آشنا بودند، با ترجمه خلاصهای از دو کتاب الشعر و الخطابة ارسطو به عربی، و بعدها با ترجمه کامل دو کتاب یاد شده، سهم عمدهای در این
کار برعهده داشتند.
در سده ق/م گروهی از دانشمندان، بلاغت را با نقد درآمیختند و آن را میزان و محور نقد ادبی قرار دادند
و آثاري پديد آوردند كه از مهمترين آنها عيارالشعر تأليف
محمد بن احمد ابن طباطبا د ۲۲ق/۳۴م و نقدالشعر اثر
قدامة بن جعفر د ۳۷ق/ ۴۸م را مىتوان نام برد. قدامه در سخن از وجوه بلاغت شعر کوشید تا گوی سبقت را از ابن معتز برباید. وی در نگارش اثر خود از اندیشه یونانی الهام گرفت.
قدامه مقیاسهای بلاغت یونانی ارسطو را با بلاغت عربی تطبیق داد و به دنبال راهی منطقی برای ارزیابی شعر بود. با اینهمه، اثر او با بلاغت ارسطویی تفاوتهایی دارد
از آثاری همچون الموازنة بین ابیتمام و البحتری اثر
ابوالقاسم حسن بن بشر آمدی د ۷۱ق/۸۱م و الوساطة بین المتنبی و خصومه تألیف
علی بن عبدالعزیز جرجانی د ۹۲ق/۰۰۲م نیز میتوان به برخی از معیارهای بلاغی دست یافت.
از دیگر آثار بلاغی سده ق کتاب البرهان فی وجوهالبیان یا نقدالنثر اثر
اسحاق بن ابراهیم ابن وهب است درباره انتساب این کتاب به قدامه،
ابن وهب در این اثر مانند قدامه سخت متأثر از ارسطوست. با اینهمه، اثر او اقبال چندانی نیافته است.
تلاش متکلمان برای بیان اعجاز قرآن که بلاغت را یکی از مهمترین دلایل آن میشمردند، سبب تألیف آثاری بلاغی چون النکت فی اعجازالقرآن اثر
علی بن عیسی رمانی د ۸۴ق و اعجازالقرآن
ابوبکر محمد بن طیب باقلانی د ۰۳ق/۰۱۳م گردید. رمانی بلاغت را ۱۰ قسم میداند که اینهاست: ایجاز، تشبیه، استعاره، تلائم، فواصل، تجانس، تصریف، تضمین، مبالغه و حسنالبیان.
در همین دوران دو کتاب از
شریف رضی د ۰۶ق به نامهای تلخیصالبیان فی مجازاتالقرآن و المجازات النبویة در زمینه بلاغت درخور اشاره است.
از سوی دیگر برخی از ادیبان به پژوهش درباره شعر و نثر و زیباییهای بیانی و بدیعی آنها پرداختند. در این پژوهشها، هدف دیگر بیان اعجاز قرآن، نقد آثار و یا تطبیق دیدگاههای ارسطو و اندیشه یونانی با بلاغت عربی نبود. بهترین نمونه این آثار کتاب الصناعتین تألیف
ابوهلال عسکری د ح ۰۰ق و العمدة فی صناعةالشعر و نقده اثر ابن
رشیق قیروانی د ۵۶ق/۰۶۴م است.
ابوهلال عسکری در اثر خود بر آن است که تنها راه درک اعجاز قرآن بلاغت است.
ابن سنان خفاجی د ۶۶ق نیز از دیگر مؤلفانی است که فصاحت کلام را با دقتی خاص در اثر معروف خود سرالفصاحة مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
عبدالقاهر جرجانی د ۷۱ق/۰۷۸م از دیگر شخصیتهایی است که شهرتش را مدیون دو اثر بلاغی خود دلائلالاعجاز و اسرارالبلاغة است. جرجانی در کتاب دلائلالاعجاز که با هدف بیان اعجاز بلاغی قرآن آن را نگاشت، نخستین پایههای علم معانی را بنیاد نهاد. در حقیقت وی در این کتاب با بیان اینکه با تغییر جایگاه هر یک از اجزاء جمله، معنی تغییر مییابد، به تئوری ساختارشناسی در زبان عربی میپردازد جرجانی در اسرارالبلاغة
نخستینبار نظریه علم بیان را مطرح کرده است. وی در این اثر بحثهای پیشین را در باب بلاغت، نظام بخشید و نمونههای بلاغی را نیک مورد تحلیل قرار داد. با آنکه جرجانی در این کتاب در پی طرح نظریه علم بدیع نبود، اما از
جناس،
سجع، حسن تعلیل و
طباق سخن گفته است. آثار ارزشمند بلاغی جرجانی، راه شکوفایی دانش بلاغت را گشود و هموار کرد و انقلابی در دانش بلاغت به وجود آورد. پس از جرجانی،
زمخشری با بهرهگیری از آثار او و با این باور که تفسیر قرآن تنها از طریق دو علم معانی و بیان میسر است،
تفسیر کشاف را نگاشت. وی دو واژه معانی و بیان را به عنوان دو اسم خاص برای دو شاخه معروف از بلاغت به
کار برد. در حالی که پیشتر واژههای بلاغت، فصاحت و بیان به عنوان واژههایی مترادف به
کار میرفت و گاه همه آنها بدیع خوانده میشد. از این زمان به بعد تقریباً میتوان گفت که حرف تازهای در بلاغت عربی زده نشد و آثار بعدی بیشتر شرح و تلخیص آثار گذشتگان است. از آن جمله است کتاب نهایةالایجاز فی درایةالاعجاز، تألیف
فخرالدین رازی د ۰۶ق/۲۰۹م که در واقع تلخیص و تنظیم کتابهای جرجانی است.
سرانجام،
سکاکی با استفاده از
نحو،
منطق و
کلام و با استعانت از آثار فخرالدین رازی و جرجانی، کتاب
مفتاحالعلوم را تألیف کرد و آن را به بخش
صرف، نحو و بلاغت تقسیم نمود. وی دانش بلاغت را به شاخه معانی، بیان و بدیع تقسیمبندی میکند و از این پس این تقسیمبندی را دانشمندان علم بلاغت پذیرفتند و از آن تبعیت کردند. علم معانی از بلاغت، یعنی سخنگفتن به مقتضای حال و نیز معانی ثانوی کلام گفتوگو میکند. بیان دانشی است که از آوردن یک معنی با اسلوبهای گوناگون بحث میکند و بدیع علمی است که به واسطه آن ویژگیهایی که بر زیبایی و ظرافت کلام میافزاید، شناخته میشود.
مفتاحالعلوم سکاکی با اقبال خوبی مواجه شد و ادیبان و دانشمندان به شرح و تلخیص آن پرداختند. از جمله میتوان به
جلالالدین محمد بن عبدالرحمان
خطیب قزوینی د ۳۹ق/۳۳۸م اشاره نمود که نخست اثر سکاکی را با عنوان
تلخیصالمفتاح خلاصه کرد و سپس برای شرح، توضیح پیچیدگیها و رفع نقایص آن به نگارش کتاب
الایضاح پرداخت. البته این کتاب که خود نیز از برخی دشواریها خالی نبود، منشأ برخی دیگر از تألیفات بلاغی شد و گروهی از ادیبان و دانشمندان به شرح آن پرداختند؛ از جمله
سعدالدین تفتازانی د ۹۱ق/۳۸۹م که دو شرح بر تلخیص نگاشت: یکی طولانی و دیگری مختصر و از همینرو، به ترتیب آنها را
مطول و
مختصر نامیدهاند.
کتاب مطول در حوزههای دینی شهرت یافت و به عنوان منبع درسی شناخته شد. در کنار این تألیفات بلاغی آثار دیگری نیز به وجود آمد که مؤلفان آنها از مکتب عبدالقاهر جرجانی و شاگردان او تبعیت نکردند. از مهمترین آنها کتاب المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر، تألیف
ضیاءالدین ابن اثیر د ۳۷ق/۲۳۹م است که میتوان آن را کوششی در جهت نظام بخشیدن به سرالفصاحة ابن سنان خفاجی دانست. با اینهمه، این کتاب نمونهای خوب از کتابهای بلاغی در سده ق ارزیابی شده است.
بلاغت را در فارسی به معنی چیرهزبانی،
زبانآوری، شیواسخنی، رسایی و شیوایی آوردهاند.
سخندانی و سخنشناسی را معادل فارسی بلاغت قرار میدهد.چنانکه
سعدی میگوید: شبی زیت فکرت همی سوختم چراغ بلاغت میافروختم. از نظر اصطلاحی، سخنشناسان تعاریف متعددی از واژه بلاغت ارائه دادهاند. در یک بررسی کلی میتوان به این نتیجه رسید که آنچه در همه تعاریف مشترک است ویژگی خاص و
ذاتی بلاغت یعنی «تأثیر گذاری» است
از دیدگاه موضوعی، چیستی بلاغت مورد بحث قرار میگیرد و از تعریف و تحلیل عناصر تشکیلدهنده آن سخن میرود. بر اساس
سنت رایج و شیوه معمول، بلاغت در اصطلاح، مطابقت کلام فصیح با مقتضای حال و مقام یا مطابقت با مقتضای حال مخاطب است. این تعریف را نویسندگان کتب بلاغت در زبان عربی،
و نیز مؤلفان متأخر کتب بلاغی در زبان فارسی که آثار آنان بر اساس کتابهای عربی تألیف شده است،
به دست میدهند و میافزایند حال یا مقام، حالت و موقعیتی است که اقتضا میکند تا کلام به گونهای خاص، فیالمثل مؤکد یا غیرمؤکد، مفصل یا موجز، بیان شود
و گوینده و نویسنده فصیحی که به مقتضای حال و مقام سخن گوید، بلیغ به شمار میآید. بدینترتیب، بلاغت نه
صفت واژه، بلکه صفت سخن و صفت گوینده = صفت کلام و متکلم است.
با آنکه در کتب بلاغی عربی،
علوم بلاغی به دو دانش معانی و بیان محدود میشود، اما کتب بلاغی فارسی گویای این حقیقت است که غیر از معانی و بیان، بدیع و
عروض و
قافیه نیز در شمار علوم بلاغی است، چنانکه حدیقههای حدایقالبلاغت، تألیف
فقیر دهلوی مشتمل بر بیان، بدیع، عروض و قافیه نیز هست، و
نشاط به استناد سخن قدما تصریح کرده است که علم بدیع، از توابع بلاغت است و بر معانی و بیان و بدیع، علوم بلاغت اطلاق میگردد،
شاید بتوان بلاغت را اینگونه تعریف کرد: گفتن یا نوشتن کلام فصیح است به مقتضای حال و مقام؛ سخنی خوشآهنگ و آراسته که معنای واحد را به طرق مختلف به دست میدهد و اگر سخن منظوم باشد، با توجه به مضمون و محتوای آن،
وزن عروضی و قافیه مناسب برای آن انتخاب میگردد. چنین سخنی مؤثر میافتد و بر خواننده و شنونده اثر میگذارد. بخش نخستین تعریف، یعنی مطابقت کلام فصیح با مقتضای حال و مقام، مسألهای است که در علم معانی از آن بحث میشود؛ بخش دوم و سوم تعریف، یعنی خوشآهنگی و آراستگی و ادای معنا و مقصود واحد به طرق مختلف، مسائلی است که در دانش بدیع و دانش بیان مطرح میگردد که به قول
رادویانی و به گواهی کتاب وی موسوم به ترجمانالبلاغة صنایع بدیعی و بیانی «اجناس بلاغت» محسوب میشوند و به تعبیر رشید وطواط «اسالیب بلاغت» به شمار میآیند و در پرتو به کارگیری آنها بلاغت به بار میآید و سخن بلیغ و مؤثر میشود. سکاکی نیز بلاغت را حاصل دانش معانی و بیان میداند
و بلاغتافزایی و فصاحت را
معلول به کارگیری آرایههای لفظی و معنوی = صنایع بدیعی میشمارد.
بخش چهارم تعریف، یعنی مسأله انتخاب قافیه و وزن مناسب برای سخن بلیغ منظوم هم مسألهای است که در پرتو ممارست در دانش قافیه و عروض به بار میآید که: اولاً، گونهای وزن و در شعر عروضی، گونهای وزن عروضی، ذاتی شعر، یعنی جزو
ماهیت شعر است و به تعبیر اهل منطق، ذاتی غیرمفارق و لازم شعر به شمار میآید،
یعنی که وزن همزاد شعر است و نه فقط اشعار عربی و فارسی، که به گزارش ارسطو،
جم و ابن سینا در «فنالشعر»
و نیز به تصریح فارابی در «رسالة فی قوانین صناعةالشعراء»
اشعار یونانی هم دارای اوزان گوناگون بوده، و هر وزن، نامی ویژه داشته است. قافیه نیز با نقشهای ویژه خود به «تثبیت اثر نفسانی وزن» کمک میکند
و لاجرم سخن را رسا و مؤثر میسازد؛ ثانیاً، شعر عروضی با توجه به محتوا و موضوع آن باید دارای وزن عروضی مناسب و متناسب با موضوع و محتوا باشد تا بلاغت یابد، چنانکه فیالمثل شعر حماسی وزنی متناسب با
حماسه، شعر غنایی وزنی متناسب با
غنا و به همینسان، هر شعر وزنی درخور محتوا و متناسب با موضوع خود میطلبد و تنها در این صورت است که شعر بلیغ و مؤثر میشود.
بدینترتیب، روشن است که ابزار بلاغت و شیوهها و شگردهای تأثیر را در هر زبان، اعم از زبان فارسی و عربی یا هر زبان دیگر، باید در دانشهای بلاغی آن زبان بازجست و این
حکمی است
کلی که در صحت آن تردید روا نیست؛
اما با توجه به اینکه «اجناس بلاغت»، به تعبیر رادویانی، «از تازی به پارسی» آورده شده، پرسش این است که این اجناس تا چه اندازه با ملایمات زبان و ادب پارسی سازگاری دارد؟ شایان ذکر است که ایرانیان عصر ساسانی به تصریح بزرگانی چون جاحظ
و ابن ندیم
در بلاغت متبحر بودهاند و آثاری بلاغی چون عشالبلاغة یا عینالبلاغة
و نیز کتاب کاروَند - که جاحظ همانجا جویندگان علوم بلاغی را به خواندن و آموختن آن توصیه میکند
- نمونه آثار آنان در باب بلاغت به شمار میآمده است. برخی از محققان هم به فراوانی مثالهای بلاغت در سخنان ایرانیان اشاره کردهاند.
با اینهمه، به سبب انقراض
ساسانیان و از میان رفتن این آثار، ایرانیان ناگزیر شدند که در شعر و ادب نیز از آثار عربی تقلید کنند و احساسات و عواطف خود را در قالب اوزان عروضی عرب بریزند و در تنظیم قواعد بلاغت از کتب بلاغی عربی که بسیاری از آنها را ایرانیان خود فراهم آورده بودند، بهره گیرند و این کتب را سرمشق قرار دهند،
در حالی که زبان فارسی، زبانی
آریایی است و با زبان عربی اختلافهای بسیار دارد.
قید «لفظ عربی» در تعریفی که
مازندرانی نویسنده کتاب انوارالبلاغه از دانش معانی به دست میدهد و آن را تتبع در اصول و قواعدی میداند که موجب ظهور احوالات لفظ = زبان عربی میشود،
نیز مؤید این حقیقت است که اصول بلاغت در زبان عربی با اصول بلاغت در زبان فارسی متفاوت است و این از آن روست که بر طبق نظریه و تشخیص
فروزانفر در زبان فارسی قواعدی هست که تابع قوانین عربی نیست. از این جهت علم معانی عربی و به ناگزیر آیین بلاغت عربی را نمیتوان در فارسی معمول و بر زبان فارسی تطبیق کرد که بیگمان، استخراج و تدوین اصول بلاغت در زبان فارسی جز با تتبع بسیار و اطلاع عمیق بر چگونگی استعمالات قدما امکانپذیر نیست. همایی نیز ضمن تأکید بر این معنا از ضرورت تدوین اصول بلاغت در زبان و ادب فارسی براساس تتبع در آثار بزرگان ادب، به ویژه جستوجو در آثار
فردوسی و سعدی - که برترین درجه بلاغت و گویی اعجاز در بلاغت است - سخن میگوید و با طرح شواهد مختلف از بزرگان ادب، در امر تدوین اصول و قواعدی متناسب و سازگار با زبان و ادب فارسی به جد میکوشد.
از این منظر است که صاحب
قابوسنامه آنجا که به فرزند خود شیوه نامهنوشتن و تلویحاً شیوه نوشتن میآموزد، از
قاعده سخن میگوید که رعایت کردن آنها در نوشتن و گفتن، بلاغت به بار میآورد. از این قاعده میتوان دو قاعده را سلبی و دو قاعده را ایجابی خواند. قواعد سلبی اینهاست: پرهیز از پارسی مطلق نوشتن یا به تعبیر امروز پرهیز کردن از سَرهنویسی؛ اجتناب از کاربرد سجع که در تازی هنر است و خوشآیند، اما بدان سبب که با ملایمات و خصایص زبان فارسی سازگاری ندارد، ناخوشآیند است؛ و دو قاعده ایجابی اینهاست: کاربرد زبان هنری، یعنی مستعارگویی یا استفاده از استعاره در سخن؛ اختصار و ایجاز، و نه تفصیل و اطناب.
توجه بدیننکته بایسته است که دانشمندان علوم بلاغی در تلاش برای دست یافتن به اساس بلاغت، بر اختصار و ایجاز تأکید ورزیدهاند و ایجاز البته ایجاز غیرمُخلّ را عین بلاغت یا اساس بلاغت به شمار آوردهاند.
از اینجاست که
حافظ نماد بلاغت در زبان فارسی، در بیشتر غزلهای خود، با بیان حال اهل درد «به لفظ اندک و معنی بسیار»، بر ایجاز به عنوان بنیاد بلاغت مُهر تأیید میزند. شواهد مشهور بلاغت نیز از جمله مصادیق برجسته ایجاز بهشمار میآیند، مانند «به دشت آهوی ناگرفته مبخش»،
«هر چه زود برآید، دیر نپاید».
افزون بر قواعد سلبی و ایجابی که از سخنان صاحب قابوسنامه استنباط و استخراج میتوان کرد،
ضمن بیان این معنا که اساس بلاغت، به
کار گرفتن رساترین و شیرینترین الفاظ و عبارات برای ادای مقصود است، از احاطه به لغات و اصطلاحات و کنایات و
امثال یک زبان و توانایی تشخیص موارد به کارگیری آنها، به عنوان
شرط اساسی به دستآوردن مقام بلاغت سخن میگوید و تصریح میکند که این احاطه و این تشخیص در
رودکی، فردوسی،
نظامی،
مولوی، سعدی و حافظ و به طور کلی در بزرگان ادب فارسی بوده است و به همین سبب، آثار آنان تا ژرفای
روح و جان فارسی زبانان نفوذ کرده، و تأثیری پایدار برجای نهاده است. میتوان این احاطه و این تشخیص را در کنار قواعد چهارگانهای که از آنها سخن رفت، سومین قاعده ایجابی و پنجمین اصل از جمله اصولی به شمار آورد که رعایت آنها در گفتن و نوشتن، بلاغت به بار میآورد و بر دل و جان شنونده تأثیر میگذارد.
شاعران و نویسندگان بزرگ در طول تاریخ ادب فارسی، از علوم بلاغی برای تأثیر هرچه تمامترِ سخنشان سود جسته، و شیوهها و شگردهایی خاص برگزیدهاند؛ چنانكه نظامى از صورخيال،
ابزار تأثير مىسازد، سعدی
در
گلستان از طربانگیزی، و در
غزلها از صراحت و سادگی، یعنی از استواری لفظ و روانی معنا.
و حافظ از ايهام و طنز
نظامی عروضی
قصیده کوتاه «بوی جوی مولیان»، سروده رودکی د ۲۹ق/۴۱م را نقل میکند و از تأثیر شگفتیانگیز این قصیده که برآمده از بلاغت آن است، سخن میگوید؛ بلاغتی که معلول روانی و استواری سلاست و جزالت و عدم تکلف در لفظ و معنا و در یک کلام حاصلِ خصیصهای است که از آن به سهل ممتنع تعبیر میشود و به همین سبب، «هنوز این قصیده را کس جواب نگفته است».
بدینترتیب، «روانی و استواری و عدم تکلف در لفظ و معنا» نیز از جمله ویژگیهای بلاغتآفرین به شمار میآید. و چنین است که ویژگیهای «تیغ بلاغت» سعدی
و «لطفِ سخن» حافظ،
تنها از طریق تأمل در آثار آنان شناخته میشود.
تاریخ ادب فارسی گویای این حقیقت است که نظریهپردازان بلاغی در زبان و ادب فارسی، تلاش و خلاقیت و تشخیصی درخور و متناسب با تلاش و تشخیص و خلاقیت شاعران و نویسندگان بزرگ در این زبان نداشتهاند و به همین سبب، نتوانستهاند چنانکه باید اصول و قواعد ادبی و بلاغی را بازیابند و باز شناسند و آیین بلاغت، متناسب با زبان و ادب فارسی تدوین کنند.
مقایسه المثل فی مدارجالبلاغه، تألیف
رضا قلیخان هدایت د ۲۸۸ق/۸۷۱م با ترجمانالبلاغه، تألیف محمد بن عمر رادویانی سده ق/۱م و با حدایقالسحر، تألیف رشید وطواط د ۷۳ق/۱۷۷م از میزان توفیق نه چندان چشمگیر نظریهپردازان بلاغی و حتی از عدم توفیق آنان در زبان و ادب فارسی و نیز از تحول اندک بلاغت، طی سده حکایت دارد.
در پی تلاشها و جست و جوگریهای محققان معاصر، از دانش بلاغی، دانش تحولی چشمگیر یافته است: بیان، بدیع، و عروض و قافیه. اما چهارمین دانش، یعنی «معانی» به اندازه دانش دیگر متحول نگردیده است و غالب مؤلفان و محققان از منظری سنتی به مسائل آن دانش مینگرند و گاه در طرح مسائل بلاغی، کورکورانه از اصول و قواعد بلاغت زبان عرب
تقلید میکنند و میکوشند تا این قواعد را بر زبان و ادب فارسی تطبیق کنند. این تقلید و تطبیق اگر در مواردی مؤثر و دستگیر بوده، به طور کلی زیان به بارآورده، و موجب شده است تا اصول و قواعد ویژه زبان و ادب فارسی کشف نشود و نظام بلاغی ویژه این زبان شکل نگیرد، حتی موجب شده است تا برخی از فصیحترین و بلیغترین اشعار فارسی، فصیح و بلیغ به شمار نیاید.
دانشمندان و محققان علوم بلاغت غالباً در تعریف بلاغت، فصاحت را شرط بلاغت میشمارند و بلاغت را پس از فصاحت متحقق میبینند
اما همایی در کتاب معانی و بیان،
حاشیه گفتارها و تعبیرهای عامیانه را نمونههای برجسته بلاغت میشمارد و اصطلاحات بنایان، نجاران و
گچ
کاران، مثل «بوم خوار» و «دندان موشی» را مثال میآورد. بدینترتیب، میتوان نتیجه گرفت که بلاغت شامل بلاغت خواص و بلاغت عوام است که تنها شرط بلاغت خواص فصاحت است. این نکته نیز بدیهی است که فصاحت و بلاغت امری متحول و نسبی است و در طول زمان و تحت شرایط و عوامل مختلف، دگرگون میشود.
صنایع شعری از سده ق/۰م وارد شعر فارسی شد و از همان روزگار، تألیف کتب بلاغی در زبان فارسی آغاز گردید.
آثار بلاغی در زبان فارسی را، نخست میتوان به دو گروه غیرموجود و موجود تقسیم کرد: آثار غیرموجود با توجه به نام مؤلفان آنها:
ابوالحسن سرخسی بهرامی، که در چهار مقاله نظامی عروضی
این اثرها از او یاد شده است: غایةالعروضیین، کنزالقافیة، نقد معانی، نقدالفاظ، سرقات و تراجم. نظامیعروضی سرخسی را با عنوان استاد میستاید و شاعران را به خواندن تصانیف او فرا میخواند.
عناوین کتابهای سرخسی، به ویژه کتاب نقد معانی و نقدالفاظ حکایت از آن دارد که وی به مسائل بلاغی توجهی خاص داشته است؛ زیرا معنا به تعبیر امروز مسأله «چه گفتن» است و لفظ مسأله «چگونه گفتن» و پرداختن بدین معانی، در آن روزگار، به زبان فارسی دارای اهمیتی خاص میتواند باشد.
شمس قیس رازی در المعجم، سرخسی را از قدمای مؤلفان عجم در عروض
دانسته، و از کتاب غایةالعروضیین
وی یاد کرده است.
بزرجمهر قسیمی، معاصر
سلطان محمود غزنوی ۸۹-۲۱ق/۲۹-۰۳۰م و در شمار عروضیان قدیم،
ابوسعید احمد بن محمد منشوری سمرقندی، معاصر سلطان محمود و
سلطان مسعود غزنوی، نویسنده کنزالغرائب، حاوی اشعاری متلون = ذوبحرین که شخصی به نام خورشیدی آن را شرح کرده است.
ابویوسف و ابوالعلای شوشتری، مؤلفان کتاب عروض به فارسی رادویانی.
نصر بن حسن، نویسنده محاسنالکلام که رادویانی تصریح میکند سرمشق وی در تألیف ترجمانالبلاغة بوده است. از عناوین این کتابها و براساس کتابهای کهن بازمانده در زمینه بلاغت و نقدالشعر، مثل ترجمانالبلاغة، چهار مقاله و حدایقالسحر میتوان به اهمیت آثار غیرموجود پی برد. آثار موجود که به دو بخش تقسیم میشود: آثار قدما و قدمایی، و آثار معاصران.
آثار قدما اثر اصلی بلاغی بازمانده از سده تا ق است، یعنی ترجمانالبلاغة اثر رادویانی سده ق؛ حدايق السحر فى دقايق الشعر تأليف رشيد وطواط سدة ق؛ و المعجم فی معاییر اشعار العجم، نوشته شمس قیس رازی سده ق. آثار قدمایی آثاری است که پس از سده ق تا روزگاری نزدیک به روزگار ما، و با نگاهی تا روزگار ما به تقلید از آثار قدما تألیف شده است، مثلِ حقایقالحدائق، نوشته
رامی تبریزی سده ق که شرح حدایقالسحر رشید وطواط است؛ دقایقالشعر، تألیف
تاج الحلاوی سده ق؛ بدایعالافکار، تألیف
واعظ کاشفی د ۰۶ یا ۱۰ق؛ مدارجالبلاغة در علم بدیع، تألیف رضاقلیخان هدایت سده ۳ق؛ درة نجفی، تألیف
نجفقلی میرزا آقا سردار سده ۴ق، مشتمل بر عروض و قافیه و بدیع که شامل بیان نیز هست؛ و سرانجام ابدعالبدایع، تألیف
شمسالعلمای گرکانی سده ۴ش که مفصلترین و آخرین تألیف معتبر فارسی در فن بدیع به شمار میآید.
البته زیب سخن یا علم بدیع پارسی، تألیف محمود نشاط نیز از جهت جامعیت درخور یاد کرد است. این کتابها که غالباً نام بدیع برخود دارد، حاوی صنایع بدیعی و بیانی است و غالباً با شواهد شعر فارسی همراه است و این از آن روست که «ادبای فارسی زبان به این امور از نظر آرایش کلام توجه کرده، آنها را داخل فن بدیع ساختهاند و به عبارت اُخری بدیع فارسی شامل مباحث معانی و بیان و بدیع هر سه هست».
در روزگار معاصر با هدف طرح مسائل بلاغی تلاش دیگری شده است. حاصل این تلاش پدید آمدن دو گونه تحقیق و دو گونه اثر است: گونه اول: آثاری است که میتوان آنها را از جهتی ترجمه خواند و از جهتی تألیف. اینگونه آثار بر اساس کتب بلاغی عربی، به ویژه کتاب المطول و المختصر سعدالدین تفتازانی، در زبان فارسی نوشته شده، و غالباً حاوی معانی و بیان و بدیع است. نویسندگان اینگونه آثار گزارشی از مباحث بلاغی بر بنیاد المطول و المختصر به دست دادهاند و ضمن ذکر شواهد عربی، شواهدی از شعر فارسی نیز آوردهاند و در طرح و تحلیل شواهد فارسی گاه، به نکات تازهای نیز دست یافتهاند. از جمله اینگونه آثار است: کتابهای دُرَرالادب، تألیف حسامالعلما آق اولی؛ هنجار گفتار، تألیف نصرالله تقوی؛ معالمالبلاغة، تألیف محمدخلیل رجایی؛ معانی و بیان، تألیف غلامحسین آهنی؛ و معانی و بیان، تألیف جلالالدین همایی که در این کتاب نکات تازه چشمگیر است و نویسنده تصریح میکند که کوشیده است تا از طریق به دست دادن قواعد مخصوص بلاغت در زبان فارسی، معانی و بیان مخصوص این زبان را پایهگذاری کند.
این تلاش پیشتر، در ایران عصر
صفوی و به ویژه در
شبه قاره هند صورت گرفته بود و فضلا و ادبای
هندوستان آثاری ارجمند در این زمینه پدید آورده بودند که نخستین آنها عطیةکبری و موهبتعُظمی نوشته سراجالدین علی آرزوست
و نویسنده خود نیز بدینمعنا تصریح کرده است.
در جنب این اثر ارجمند میتوان از آثاری دیگر چون انوارالبلاغه، تألیف محمدهادی بن محمد صالح مازندرانی قرن ۱ق و از حدایقالبلاغت، نوشته میرشمسالدین فقیر دهلوی قرن ۲ق یاد کرد. انوارالبلاغه، گزارشی است از معانی و بیان و بدیع به فارسی، اما شواهد در سراسر کتاب عربی است. در برابر آن، حدایقالبلاغت از جهت آوردن شواهد فارسی و حتی تحلیل این شواهد، اثری است بسیار سودمند و با ارزش. آخرین اثر از اینگونه، کتاب اصول علم بلاغت در زبان فارسی تألیف غلامحسین رضانژاد نوشین است، این کتاب آکنده از شواهد شعر فارسی است همراه با مقدمهای در نقد شعر. گونه دوم: آثاری است که با نگاهی تازه، با توجه به خصایص زبان و ادب فارسی و با استفاده از دانش زبانشناسی، نقد ادبی و سبکشناسی تألیف شده است. به دنبال آشنایی فرهیختگان با فرهنگ غرب از عصر
قاجار، و به ویژه پس از
انقلاب مشروطه و در پی تأملات تازهای که از برخورد اندیشههای کهن و سنتی به بار آمد، محققان در مسائل موردتحقیق خود به گونهای دیگر نگریستند. تأمل در مسائل بلاغی نیز از این قاعده مستثنی نبود. نگاهی تازه متوجه زبان و ادب فارسی شد و محققان حوزه بلاغت، به ویژه پس از تأسیس دانشگاه و فعالیتهای دانشگاهی، کوشیدند ضمن توجه به میراث بازمانده از بلاغت عربی و گزارشهای فارسی فراهم آمده بر اساس آن میراث، به تدوین اصول و قواعد ویژه بلاغت در زبان و ادب فارسی بپردازند. در زمینه عروض و قافیه و در مسأله وزن - که بخش عمده موسیقی شعر از آن به بار میآید و بر بلاغت میافزاید - معاصران تلاشهایی چشمگیر کردهاند. وزن شعر اثر پرویز خانلری؛ عروض حمیدی، تألیف مهدی حمیدی شیرازی؛ بخشهایی از کتاب موسیقی شعر، تألیف شفیعی کدکنی؛ و نگاهی تازه به عروض، نوشته سیروس شمیسا از جمله آثاری است که مؤلفان آنها در بحث از مسائل عروضی و همچنین در چگونگی آموزش عروض، طرحهایی تازه به دست دادهاند. در زمینه بدیع، کتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی تألیف جلالالدین همایی، گامی است نخست و برزخی است میان نگاه سنتی و نگاه نو بدین فن. بخشهایی از کتاب موسیقی شعر تألیف شفیعیکدکنی
هم نگاه تازهای است به بدیع، به عنوان دانش ایجادکننده موسیقی شعر و سرانجام کتاب نگاهی تازه به بدیع نوشته سیروس شمیسا، کتابی است که میتوان در آن به طبقهبندیها و گزارشهای تازهای از صنایع بدیعی دست یافت.
در دانش بیان نیز تحولی چشمگیر پدید آمده است. جلوهگاه این تحول نخست، کتاب صورخیال در شعر فارسی تألیف شفیعی کدکنی است که از نام آن گرفته تا عناوین فصول و بخشها و مباحث مختلف آن، تازگی دارد و از نگاهی دیگر به مسائل بیانی خبر میدهد.
و سپس کتاب بیان و کتاب بیان و معانی تألیف سیروس شمیسا که هم از بابت نگاه تازه به مسائل بیانی، هم از بابت بحثهای نظری، و هم از بابت طرح صنایع تازهای که جای آنها در کتب بیان سنتی خالی است، مثلِ مبحث استعارهگونهها، یعنی سمبل،
تمثیل،
اسطوره و آرکی تایپ
درخور توجه و حائز اهمیت است. در دانش معانی آنگونه که در بخش اول دیدگاه موضوعی گفته شد،
کار دشوارتر و راه ناهموارتر است. همایی
نیز در این باب به نکات مهمی توجه کرده است. اصول علم بلاغت در زبان فارسی تألیف غلامحسین رضانژاد نوشین از جهت طرح پارهای مسائل نظری و یافتن شواهد شعری درخور توجه است.
طرح و طبقهبندی تازه از مسائل بیانی، همراه با مباحث نظری ویژه، با نگاهی نو را میتوان در کتاب معانی تألیف سیروس شمیسا ملاحظه کرد. فصل اول این کتاب،
حاوی نکات تازه است و طبقهبندی جملات به خبری، پرسشی، امری و عاطفی
- که با مباحث نظری تازه همراه است - گویای نگاهی نو و تلاشی دیگر در طرح مباحث بلاغی در زبان و ادب فارسی است. فشارکی
نیز کوشیده است تا ضمن نقد عملکرد بلاغتنویسان در زبان فارسی، طرحی نو بر بنیاد دو اصلِ «عدم ناسازی و ناهنجاری لفظی و معنوی» و «تخییل» درافکند.
این تلاشها همچنان تا تدوین دانش معانی و اصول بلاغت متناسب با زبان و ادب فارسی ادامه دارد.
علم بلاغت در ادبیات غرب، از
یونان باستان شروع شد. ارسطو بلاغت را هنر کشف و کاربرد وسایلی میدانست که برای ترغیب و تهییج شنونده مفید واقع شود. علاوه بر ارسطو، چند تن دیگر از جمله
سیسرون و
کوئین تیلین، خطیب قرن اول میلادی، کتابهایی در زمینه بلاغت در خطابه نوشتهاند. در نیمه قرن دوم قرن بیستم، بار دیگر اصول بلاغت ارسطویی رواج یافت و این اصول، هم در مورد نگارش مورد توجه واقع شد و هم برای شناخت عناصر
رمانها و
شعرها.
(۱) آرزو، علی، عطیة کبری و موهبت عظمی، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، ۳۸۱ش.
(۲) ابن خلکان، وفیات.
(۳) ابن سلام جمحی، محمد، طبقات فحول الشعراء، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۳۹۴ق/۹۷۴م.
(۴) ابن سینا، «فن الشعر»، همراه فن الشعر نک: هم، ارسطو.
(۵) ابن قتیبه، عبدالله، تأویل مشکل القرآن، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۳۹۳ق/۹۷۳م.
(۶) ابن معتز، عبدالله، البدیع، به کوشش کراچکوفسکی، بغداد، ۳۹۹ق/۹۷۹م.
(۷) ابن ندیم، الفهرست.
(۸) ابوعبیده، معمر، مجاز القرآن، به کوشش فؤاد سزگین، قاهره، مکتبة خانجی.
(۹) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش عبدالله علی مهنا و سمیر جابر، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۱۰) ابوهلال عسکری، حسن، کتاب الصناعتین، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، ۴۰۴ق/۹۸۴م.
(۱۱) اخوان ثالث، مهدی، «آیات موزون افتاده قرآن کریم»، یادنامه علامه امینی، به کوشش جعفر شهیدی و محمدرضا حکیمی، تهران، ۳۵۲ش.
(۱۳) ارسطو، فنالشعر، ترجمه و شرح عبدالرحمان بدوی، بیروت، دارالثقافه.
(۱۳) اقبال آشتیانی، عباس، مقدمه بر حدایق السحر نک: هم، رشید وطواط.
(۱۴) تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، به کوشش عبدالمتعال صعیدی، قم، کتابفروشی کتبینجفی.
(۱۵) تفتازانی، المطول، قم، مکتبة الداوری.
(۱۶) تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۳۷۶ش.
(۱۷) تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، تهران، ۳۱۷ش.
(۱۸) جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۳۶۸ق/۹۴۹م.
(۱۹) جرجانی، علی، التعریفات، بیروت، ۴۰۸ق/۹۸۸م.
(۲۰) جرجانی، عبدالقاهر، اسرار البلاغة، به کوشش هلموت ریتر، استانبول، ۹۵۴م.
(۲۱) حافظ، دیوان، به کوشش منصور موحدزاده، تهران، ۳۷۰ش.
(۲۲) خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، ۴۰۵ق/۹۸۵م.
(۲۳) دادبه، اصغر، «پاسخ استادان»، نامه فرهنگ، تهران، ۳۷۹ش، س ۰، شم ۸.
(۲۴) دادبه، «ساعتی در سایه آفتاب»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، تهران، ۳۸۱ش، س، شم و.
(۲۵) دادبه، «شرحی بر حافظ پیراسته از لطافتها»، درباره حافظ، تهران، ۳۶۵ش.
(۲۶) رادویانی، محمد، ترجمان البلاغة، به کوشش احمد آتش، استانبول، ۹۴۹م.
(۲۷) رامی تبریزی، حسن، حقایق الحدائق، به کوشش محمد کاظم امام، تهران، ۳۴۱ش.
(۲۸) رشید وطواط، حدایق السحر فی دقایق الشعر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۳۰۸ش.
(۲۹) رضانژاد، غلامحسین، اصول علم بلاغت در زبان فارسی، تهران، ۳۶۷ش.
(۳۰) زرینکوب، عبدالحسین، حدیث خوش سعدی، تهران، ۳۷۹ش.
(۳۱) زرینکوب، شعر بی دروغ، شعر بی نقاب، تهران، ۳۵۵ش.
(۳۲) سعدی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۳۴۰ش.
(۳۳) سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، قاهره، ۳۱۹ق.
(۳۴) سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۳۵) سیبویه، عمرو، الکتاب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۴۰۸ق/۹۸۸م.
(۳۶) شفیعیکدکنی، محمدرضا، صورخیال در شعر فارسی، تهران، ۳۶۶ش.
(۳۷) شفیعیکدکنی، موسیقی شعر، تهران، ۳۶۸ش.
(۳۸) شمس قیس رازی، المعجم، به کوشش محمد قزوینی و مدرس رضوی، تهران، ۳۱۴ش.
(۳۹) شمیسا، سیروس، بیان و معانی، تهران، ۳۷۶ش.
(۴۰) شمسا، سیروس؛ معانی، تهران، میترا، ۱۳۷۹.
(۴۱) شمیسا، نگاهی تازه به بدیع، تهران، ۳۶۸ش.
(۴۲) صادقیان، محمدعلی، «سهم ایرانیان در تدوین و تکمیل علوم بلاغی»، مجموعه مقالات چهارمین کنگره تحقیقات ایرانی در زمینه ادب و فرهنگ ایران، به کوشش محمدعلی صادقیان، دانشگاه شیراز.
(۴۳) صفیپوری، عبدالکریم، منتهی الارب، تهران، سنایی.
(۴۴) ضیف، شوقی، البلاغة، تطور و تاریخ، قاهره، ۹۶۵م.
(۴۵) طبانه، بدوی، علم البیان، بیروت، ۳۸۱ق/۹۶۲م.
(۴۶) عبدالقادر، علی حسن، «کتاب البرهان فی وجوه البیان»، مجلة المجمع العلمی العربی، دمشق، ۳۶۸ق/ ۹۴۹م.
(۴۷) عنصرالمعالی کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۳۶۶ش.
(۴۸) فارابی، «رسالة فی قوانین صناعة الشعراء»، همراه فن الشعر نک: همو، ارسطو.
(۴۹) فراء، یحیی، معانی القرآن، به کوشش احمد یوسف نجاتی و محمدعلی نجار، قاهره، ۹۷۲م.
(۵۰) فردوسی، شاهنامه، به کوشش علی اف و دیگران، مسکو، ۹۶۵م.
(۵۱) فروزانفر، بدیعالزمان، «معانی و بیان»، نامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۳۷۶ش.
(۵۲) فشارکی، محمد، «معانی بیان فارسی با روش جدید»، مجموعه مقالات چهارمین کنگره تحقیقات ایرانی در زمینه ادب و فرهنگ ایران، به کوشش محمدحسین اسکندری، دانشگاه شیراز.
(۵۳) فقیر دهلوی، میرشمسالدین، حدایق البلاغت، لکهنو، ۸۷۲م.
(۵۴) گرکانی، محمدحسین، ابدع البدایع، بهکوشش حسین جعفری، تبریز، ۳۲۸ق.
(۵۵) مازندرانی، محمدهادی، انوار البلاغه، به کوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، ۳۷۵ش.
(۵۶) مبارک، مازن، الموجز فی تاریخ البلاغة، بیروت، ۴۱۶ق/۹۹۵م.
(۵۷) مبرد، محمد، الکامل فی اللغة والادب، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، ۳۵۶ق/ ۹۳۷م.
(۵۸) میرصادقی، جمال و میمنت میرصادقی(ذوالقدر)؛ واژهنامه هنر داستان نویسی، تهران، کتاب مهناز، ۱۳۷۷.
(۵۹) نشاط، محمود، زیب سخن یا علم بدیع پارسی، تهران، ۳۴۲ش.
(۶۰) نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، به کوشش محمدقزوینی و محمدمعین، تهران، ۳۳۳ش.
(۶۱) نوفل، سید، البلاغة العربیة فی دور نشأتها، قاهره، ۹۴۸م؛
(۶۲) همایی، جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، ۳۶۱ش.
(۶۳) همایی، جلال الدین؛ فنون و صناعات ادبی، تهران، نیما، ۱۳۸۰.
(۶۴) همایی، معانی و بیان، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران، ۳۷۰ش.
سایت پژوهه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بلاغت»، ج۱۲، ص۵۰۰۹.