باسماچیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باسماچی،نام
قیام، حرکت جماعاتی از مسلمانان
ترکستان، برضد
حکومت شوروی است.
باسماچیان،
قیام، حرکت جماعاتی از مسلمانان ترکستان، برضد
حکومت شوروی، عمدتاً از ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۰. «باسماچی» (املای ترکی: باصماچی) در
زبان روسی به معنای
یاغی است و ریشه آن «باسماق» ترکی و به معنای
هجوم آوردن و حمله کردن است. «باسماچگی» در تاجیکی، یا به عبارت دقیقتر از نظر مقامات دولتی
تاجیکستان، به معنای حرکت
ضدانقلاب شورایی بود. در واقع باسماچی
لقب اهانت آمیزی است که روسها به قیام کنندگان مسلمان آن صفحات دادهاند و این لقب توسّع معنی پیدا کرده و بمرور به بسیاری از انواع حرکتهای مسلحانه سیاسی نیز اطلاق شده است.
صدرالدین عینی نیز از آن قیام کنندگان با نام «باسمه چیان» یاد کرده و
دزد و تاراجگرشان خوانده است.
احمد زکی ولیدی طوغان میگوید که
باشقیرها باسماچیان را به اصطلاح خراسانی
عیار مینامیدند.
پس از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و سرنگون شدن حکومت مسلمانان خوقند به دست شورویها و قحط و غلای ناشی از عوارض انقلاب و مصادرههای بی رویّه اموال مردم و بی حرمتیهای روسها به سنن و آداب مردم
مسلمان، قیام باسماچیان نخست از دره فَرغانه در ترکستان، که محصول با اهمیت پنبهاش نابود و ازاینرو انگیزههای شورش در آنجا قوّت یافته بود، آغاز شد و سپس دامنه آن به سمرقند و بخارا و آمودریای (جیحونِ) سفلی و سیردریا (سیحون) گسترش یافت و در ۱۹۱۸ به نقاط بسیاری در ترکستان، یعنی منطقه ای که امروزه «آسیای میانه» خوانده میشود، کشیده شد. باید گفت که شورشهای ضدحکومت تزاری در صفحات
ماوراءالنهر و ترکستان، که قیام باسماچیان را گاه تداوم مستقیم آنها میدانند، سابقهای طولانی دارد. کسانی به قیام باسماچیان پیوستهاند که در قیام دوکچی ایشان ۱۳۱۶/ ۱۸۹۸ و قیام ۱۳۳۵/۱۹۱۶ و در وقایع شورشهای اسحق بیگ و یعقوب بیگ شرکت داشتهاند.
قیام باسماچیان دوازده سال ادامه داشت و سه مرحله اصلی را گذراند:
مرحله اول قیام :
از جمادی الاولی ۱۳۳۶/ فوریه ۱۹۱۸ با سقوط حکومت مسلمان خوقند علناً آغاز شد و تا
محرم ۱۳۳۹/ سپتامبر ۱۹۲۰، که بخارا به
تصرف ارتش
شوروی درآمد، یعنی حدود دو سال، ادامه داشت. نابسامانی اقتصادی موجب شدّت گرفتن اعمالی چون راهزنی و دزدی و
آزار و
قتل شده بود و دستههایی به ربودن اموال و بستن راهها دست میزدند و طبعاً این تبهکاریها و سرکردگان تبهکاران نمیتوانستند برای مردم سرمشق اخلاقی باشند، اما اشتباهات حکومت شوروی و تندرویها و تیربارانهای بی حسابِ دهقانان به ظنّ هواداری از باسماچیان و تعدیّات
ارتش سرخ، که در آغاز
انضباط نظامی لازم را نداشتند، از حیثیت شورویها نزد مردم کاست و در عوض بر شهرت و اعتبار باسماچیان افزود، خاصه آنکه از میان اینان کسانی برخاسته بودند که به سبک عیّاران عمل میکردند و نام و آوازه یافته بودند. این افراد به روسها حمله میکردند و اموالشان را به تاراج میبردند و
غنایم را میان مردم تقسیم میکردند، حال آنکه
مسلمانان از تعرّضشان مصون بودند. باسماچیان در گروههای مختلف متشکل بودند و هر گروه به سرکرده ای نظامی، که به او قورباشی میگفتند، وابسته بود. مناسبات خانوادگی و قومی و قبیلهای و نظایر آن در تشکیل این گروهها و چگونگی رفتار رهبر با افراد گروه بسیار مهم بوده است.
در اثنای
انقلاب ۱۹۱۷، محمدامین بیگ در
فرغانه و ایرگَش در خوقند از جمله سرکردگانی بودند که شهرت بسیار داشتند و با همکاری همرزمانشان از حکومتهای ملی و محلی که بر سرکار آمدند، پشتیبانی میکردند. جُنیدخان و جانی بیگ و خال خواجه و مدامن بیگ (شاید محمدامین بیگ) و کورشیرمت (شیرمحمدبیگ) از رهبران باسماچیان بودند. امین بیگ و ایرگش، پس از واژگون شدن حکومت خوقند به دست
بلشویکها و ارمنیها و به آتش کشیده شدن
شهر، از آنجا گریختند. ایرگش در یکی از نبردها کشته شد. گینسبرگ، که درباره تاریخ
قیام باسماچیان فرغانه، تحقیق کرده است، می گوید که ایرگش و امین بیگ با شعارهایی مانند «ترکستان از آن ترکستانیهاست»، «ترکستان را از یوغ بیگانه رها میکنیم»، «با روسهایی که آخرین پیراهن را از تن مردم
فقیر درمیآورند میجنگیم»
توانسته بودند عده زیادی را دور خود جمع کنند.
نخستین اقدام آنان حمله به روستاهایی بود که مهاجران روسی در آنها سکونت و به کشاورزی اشتغال داشتند. همه این مهاجران، حتی زنانشان، مسلّح بودند. در
صفر ۱۳۳۷/ نوامبر ۱۹۱۸، خال خواجه با ۷۰۰ تن باسماچی به چند قصبه روسی، که به توپ
مجهز بودند، حمله بردند.
در این حوادث، بسیاری از مأموران بومی مشاغل و مسئولیتهای خود را رها کردند ـ یکی از آنان که به باسماچیان پیوست در زمره رهبران برجسته قیام درآمد. کشاورزانِ مهاجرِ روسی در سایه
اتحاد با
بلشویکها توانستند روستاهای خود را در برابر حملات باسماچیان حفظ کنند؛ حتی قشونی تشکیل دادند که ستاد ارتش سرخ در فرغانه آن را به رسمیت شناخت و از آن پشتیبانی کرد؛ اما سپس، در ماجرای
انحصار دولتی غلاّت، بین آنها اختلاف افتاد و مقامات شوروی کوشیدند
قشون را
خلع سلاح کنند. قشون
مهاجر روس در
ذیقعده ۱۳۳۶ خواستار لغو انحصار دولتی و انحلال دادگاههای انقلاب شد.
پس از آنکه سرکردگان باسماچیان از این خواسته جانبداری کردند و با نیروی ۰۰۰، ۷ نفری خود به ارتش دهقانان پیوستند، توانستند در ذیحجه/ سپتامبر متفقاً شهرِ اوش را در قرقیزستان تصرف کنند و دولتی موقّت به وجود آوردند. سپس خواستند شهر اندیجان را به
تصرف درآورند، اما موفق نشدند.
در
محرم/ سپتامبر «حکومت موقت فرغانه» را تشکیل دادند و سازمانی اداری و نظامی پدید آوردند. این حرکات اندک اندک رنگ
طغیان و شورش مردمی به خود گرفت و روسها در
ترکستان با وضعی سخت و ناگوار روبرو شدند. اما از اواخر آن ماه، به عللی که عمده آنها در این مقاله برشمرده میشود، ورق به زیان باسماچیان و به سود روسها برگشت.
نیروهای تازه نفس به دستور حکّام
مسکو وارد ترکستان شد و در ماه محرم/ سپتامبر چند شهری را که به دست شورشیان افتاده بود، بازپس گرفت.
چند ماه بعد، در
جمادی الاخر ۱۳۳۷/ مارس ۱۹۱۹،
کنگره هشتم
حزب کمونیست شوروی، به موازات اقدامات شدید نظامی، سیاست «نوازش شرقیها» را در زمینه ملیّت و مسایل شرق در پیش گرفت و کمیته مرکزی حزب، در پیامی خطاب به نهادهای انقلابی و دستگاههای حکومتی، از آنها خواست تا حد امکان با مردم حسن سلوک داشته باشند. در این پیام بسیاری از تندرویها و رفتارهای نابجا
تقبیح شده بود.
باید در نظر داشت که حوادث
ترکستان در آن سالها با
تغییر اوضاع در
افغانستان به زیان انگلیسیها و اقدامات امان الله خان در آن کشور و اقدامات
آتاتورک در
ترکیه و احیا و
نضج آرمانهای
پان ترکیسم مقارن شده بود و طبعاً این عوامل مهمّ خارجی در تصمیمات کنگره مرکزی بی تأثیر نبود. به هر حال، مقامات شوروی، که با توأم کردن سیاست
تهدید و
تحبیب میان صفوف متحد مردم و باسماچیان تفرقه انداخته بودند، باسماچیان را منزوی و آنها را بتدریج، ولی بشدّت، سرکوب کردند.
مرحله دوم قیام در پی اقدامهای نظامی شوروی در
خیوه آغاز شد.
جمهوری خلقِ خوارزم (خیوه) در
رجب ۱۳۳۸/ آوریل ۱۹۲۰ اعلام موجودیّت کرد و
جمهوری خلق بخارا در محرم ۱۳۳۹/ سپتامبر ۱۹۲۰
تأسیس شد. رفتارِ خشن سربازان روسیِ مأمور
مصادره مواد غذایی، و احضار ناگهانی مشمولان
مسلمان در
تابستان ۱۳۳۸ برای خدمت در
ارتش سرخ آتش شورش باسماچیان را از نو برافروخت و سبب شد که مسلمانان دسته دسته به آنان بپیوندند. از یک سو، بر عده نیروهای باسماچی افزوده میشد و، از سوی دیگر، واحدهای مسلمان ارتش سرخ روزبروز ناآرامتر میشدند، تا آنجا که
دولت شوروی حتی فرمان
خلع سلاح تیپ یکم سوار ارتش سرخ را صادر کرد، ولی همه افراد تیپ، جز معدودی، به باسماچیان پیوستند.
باسماچیان در آن وقت به نیرویی شش هزارنفری مجهّز بودند و منطقه را خوب میشناختند و دستگاه اطلاعاتی کارآمدی داشتند و از همه مهمتر اینکه مردم محل پشتیبان آنان بودند و اگر
تعقیب میشدند، میتوانستند در روستاها مخفی شوند. پیوستن یک تیپ سوار به آنها بر
قدرت نظامیشان بسی افزود و سراسر دره فرغانه به دست باسماچیان افتاد و روسها فقط بر شهرهای اصلی و
راه آهن تسلّط داشتند.
ماهیت سیاست بلشویکها، که بنابر
مصلحت شیوه ملایمت را به کار میبردند، بتجربه آشکار شده بود و این هم عاملی بود که عده ای را باز به سوی باسماچیان سوق داد.
در
شهریور ـ
مهر ۱۲۹۹/ اوت و سپتامبر ۱۹۲۰ میان روسها و باسماچیان مذاکراتی برای
صلح انجام گرفت، اما به نتیجه نرسید. در آبان ۱۲۹۹/ نوامبر ۱۹۲۰،
احمدزکی ولیدی طوغان، اولین
رئیس جمهور منتخب مردم
باشقیرستانِ خودمختار، از دست روسها گریخت و به خیوه پناه برد.
در ۲۳
اسفند ۱۲۹۹/ ۱۴ مارس ۱۹۲۱ حکومت جوانِ خیوه
سقوط کرد و اعضای آن به
صحرا گریختند و به جُنیدخان، یکی از سرکردگان فعّال باسماچی، پیوستند.
روسها در خیوه حکومتی گوش بفرمانتر بر سرِ کار آوردند و نام «جمهوری خلق» خیوه را به «جمهوری شوروی»
تغییر دادند.
این اقدام گام بلندی در تکمیل الحاق صفحات
ترکستان و تنگتر کردن حلقه
محاصره شورشیان بود. با اینهمه، مقاومت ملیّون مسلمان بخارا در برابر روسها افزایش یافت و دامنه آن به کوههای
تاجیکستان و حتی سراسر ترکستان کشیده شد.
روسها
خطر را جدّی دیدند و دست به اقدامات قاطع زدند. کامنف، فرمانده
ارتش سرخ، برای طرّاحی عملیات جنگی بر ضد باسماچیان به ترکستان رفت. به ابتکار لنین، خودمختاری ترکستان شوروی اعلام شد و، به دستیاری نمایندگان او در ترکستان، اقداماتی که جنبه
سیاسی و
اقتصادی و
نظامی داشت معمول شد. از جانب کمیته مرکزی
حزب کمونیست شوروی در
مسکو، کمیسیونی با عضویت
استالین (در آن زمان کمیسر خلق در امور ملیتها) و
چیچرین (کمیسر خلق در امورخارجه) و
کوی بیشف، که از ترکستان فراخوانده شده بود، بالفور تشکیل و دست به کار شد.
حزب کمونیست بخارا زیرنظر مستقیم حزب کمونیست روسیه قرار گرفت..
همه عملیات ضد باسماچیان در
ترکستان هماهنگ شد. نیروهای باسماچی نیز همچنان در افزایش بود و در آذر ۱۳۰۰/ دسامبر ۱۹۲۱ به ۰۰۰، ۲۰ تن رسید. از این عده ۰۰۰، ۷ تن در
فرغانه و نزدیک به ۰۰۰، ۷ تن در بخارا و ۰۰۰، ۱ تن در
خیوه بودند. هیجان ملی گرایی حتی
تاشکند را فراگرفت. در بهار ۱۳۰۱/ ۱۹۲۲، قیام به اوج خود نزدیک میشد. وضع به زیان دولت
شوروی رو به وخامت میرفت، چه افزایش قدرت باسماچیان شیوع تمایلات ملی را در میان
مسلمانان در پی داشت.
در
بهمن ۱۳۰۱/ فوریه ۱۹۲۳، نیروی بزرگی از باسماچیان نزدیک بخارا
قیام کرد و امنیت شهر را به خطر انداخت. روسها بناچار دست به اقدام جدّی زدند و در شرق بخارا نیرویی ویژه، متشکل از یک تیپ پیاده و دو تیپ سوار و سه هنگ پیاده و یک هنگ سوار به اضافه قوای کمکی دیگر و نیروهای جمهوری خلق بخارا، در برابر باسماچیان سازمان دادند.
حزب کمونیست روسیه، برای هماهنگ کردن اقدامات حزبهای کمونیست ترکستان و بخارا و خیوه، دفتری در آن صفحات تأسیس کرد. اورجُنیکیدزه گرجی تبار، که از رهبران برجسته حزب بود، از مسکو وارد بخارا شد و حکومت دست نشانده بخارا را به تردید و تعلّل محکوم کرد و بشدّت به باد
انتقاد گرفت.
تدارکات نظامی با فرماندهی کامنف هماهنگ و
ارتش سرخ برای سرکوبی نیروهای باسماچی وارد عمل شد. نیروهای طرفدار باسماچیان البته بیکار ننشستند واز جهات مختلف دست به مقابله زدند.
در
زمستان ۱۳۰۰/ اواخر ۱۹۲۱ و اوایل ۱۹۲۲ جمعیتی به نام اتحادیه جمعیتهای انقلابی ملّی و مردمی مسلمان آسیای مرکزی (اورتا آسیا مسلمان ملّی عوامی اختلال جمعیتلرنک اتفاقی) تشکیل شده بود. عدهای از اقوام مختلف مسلمان به آن پیوسته و موقتاً درباره برنامه مشترکی توافق کرده بودند که رئوس آن به این شرح است :
۱) ترکستان
مستقل شود و مقدّرات آن را خودِ مردم ترکستان تعیین کنند.
۲) ترکستان با حکومت جمهوری دموکراتیک اداره شود؛
۳) کسب
استقلال با
تأسیس ارتش ملی میسّر است و حکومت ملّی فقط میتواند به ارتش ملّی تکیه کند.
۴) استقلال ترکستان همانا استقلال اقتصادی است و خط مشی اقتصادی را باید مردم ترکستان تعیین کنند.
۵) پیشرفت
فرهنگ و
معارف و آشنایی با
تمد ّن اروپایی بدون وساطت فرهنگ روسی حاصل شود.
۶) مسئله ملیت و بهره برداری از
منابع طبیعی با اصول متناسب حل شود.
۷) در امور مذهبی آزادی کامل برقرار باشد.
بعدها نام و ترکیب جمعیت تغییر کرد، اما این برنامه، که در سطح نسبتاً وسیعی با آن موافقت شده بود، تغییر نکرد. این جمعیت در برقرار کردن پیوند میان مردم و باسماچیان و جلب همفکری و همکاری عده نسبتاً زیادی از روشنفکران و جوانان ترقی خواه و ملی گرا با باسماچیان شورشی نقش مؤثری داشت.
بویژه پس از ۱۳۰۰ ش /۱۹۲۱، که اقدامات مقامات
شوروی امید بسیاری از روشنفکران ترک را نقش بر آب ساخت، دامنه همکاری اینان با باسماچیان گسترش یافت. جمعیت، که در نظر داشت به جنبشهای نامنظم و پراکنده باسماچیان نظم و استمرار بدهد، از میان اعضای خود عدهای را به عنوان مشاور و راهنما نزد باسماچیان گسیل داشت. شیرمحمدبیگ، از سرکردگان باسماچیان، در خاطرات خود به وابستگی و همکاری روشنفکران و جمعیت باسماچیان اشارات فراوانی دارد.
باسماچیانی که با شیرمحمدبیگ بودند
راه آهن خوقند به اندیجان را منهدم کرده و کارخانههای
پنبه پاک کنی را آتش زده بودند. پیوند باسماچیان و جمعیت سبب شده بود که سران باسماچی، از طریق اعضای مطلع و ذی نفوذ جمعیت، از همه اقدامات شورویها پیشاپیش باخبر شوند و جهات لازم را پیش بینی کنند. مقامات شوروی از آنچه میگذشت بیخبر نبودند و، چون هواداری مردم را از باسماچیان میدیدند، سیاست شدّت را توأم با ملایمت و رخنه و ایجاد
نفاق ماهرانه تر به کار میبستند. مقامات شوروی وقت زیادی صرف گفتگو با سران مختلف باسماچی کردند.
شیرمحمد در خاطراتش از مذاکراتی که با زینوویف
معاون فرمانده، و نذیر تورقولوف، از اعضای حکومت، داشته ذکری به میان آورده است.
فرماندهی قوای سازمان یافته باسماچی در آن وقت با ابراهیم بیگ و انورپاشا بود. انورپاشا
داماد سلطان
عثمانی و فرمانده قشون و
وزیر جنگ سابق عثمانی و رهبر
پان ترکیسم و ماجراجویی بود که ابتدا به درخواست روسها به شوروی و در مهر ۱۳۰۰/ اکتبر ۱۹۲۱ برای فیصله دادن به قیامها به بخارا رفته بود، اما، پس از مشاهده اوضاع در محل، ظاهراً ناگهان تصمیم گرفته بود تا به مخالفان روسها بپیوندد.
شواهد حکایات از آن دارد که انورپاشا رؤیای تجدید «خلافت اسلامی» را در سر میپروراند و ازاینرو خود را «فرمانده کل قوای اسلام و داماد
خلیفه پیامبر» میخواند. او توانست دستههای پراکنده باسماچی را در ارتشی با حدود ۰۰۰، ۱۶ نفر متشکل کند. این ارتش در
بهار ۱۳۰۱ ش /۱۹۲۲، بخش وسیعی از بخارا را
تصرف کرد، ولی به رغم این پیروزی در عمل میان فرماندهان باسماچی اختلاف افتاد و، بر اثر آن، سربازان روس توانستند شهر دوشنبه را پس بگیرند و فشار خود را بر
قیام کنندگان تشدید کنند. انورپاشا در ۱۳
مرداد ۱۳۰۱/ ۴ اوت ۱۹۲۲، در درگیری مختصری، به قتل رسید.
اختلاف داخلی میان واحدهای ازبک و قرقیز نیز باسماچیان را ضعیف کرد و رشته
اتحاد ِ سران قیام را گسیخت.
در
تیر ۱۳۰۱/ ژوئیه ۱۹۲۲، یکی از سران باسماچی از ارتش روس
شکست خورد. پس از این شکست، باسماچیان قرقیزی
تسلیم شدند و باسماچیان ازبکی، که تنها مانده بودند، عقب نشستند و عده باسماچیان ناحیه به ۰۰۰، ۲ تن کاهش یافت. عدهای از سران باسماچی به
افغانستان و گویا برخی نیز به
ایران گریختند. حدود
پاییز ۱۳۰۱/ اواخر ۱۹۲۲، نیروهای اصلی باسماچی در فرغانه و
خوارزم شکست خوردند.
مقامات شوروی احساس کردند که موقع مناسبی فرا رسیده است تا سیاست ایجاد رخنه را مؤثرتر اجرا کنند و بیدرنگ اقدامهای نظامی را با امتیازاتی سیاسی و اقتصادی همراه ساختند:
اراضی موقوفه ضبط شده را
مسترد و
محاکم شرع را در دره فرغانه موقتاً دایر کردند و مالیاتها را به نصف کاهش دادند و آذوقه مردم را تأمین کردند و دست به اصلاحات ارضی و آبی زدند. این اقدامات نتیجه بخشید و دهقانانِ خسته از ناآرامیها کم کم به کارکردن علاقهمند شدند. اعلام
عفو عمومی نیز بسیاری از دهقانان را از باسماچیان دور کرد. به موازات اینها، عملیات نظامی بر ضدّ باسماچیان همچنان ادامه داشت و حتی کامنف دستور داد که پایگاههای باسماچیان با حملات هوایی بشدت کوبیده شود.
پس از
مرگ انورپاشا و سلیم پاشا، که او نیز ترک و دوست انورپاشا بود و مدتی جانشین او شده بود، ابراهیم بیگ بار دیگر خود را سرکرده باسماچیانِ
تاجیکستان اعلام کرد؛ اما باسماچیان تلفات سنگینی داده بودند و وحدت رهبری از میان رفته بود. در
اسفند ۱۳۰۱/ مارس ۱۹۲۳، قوای
روس دژی را در اطراف بخارا با خاک یکسان کرد. قیام باسماچیان در منطقه سمرقند و بخارا به پایانش نزدیک میشد. تنها در بیابانهای خوارزم بود که باسماچیان هنوز توانایی گردآوردن نیروی بزرگی را داشتند.
در
دی ۱۳۰۲/ ژانویه ۱۹۲۴، نیروی بزرگی به فرماندهی جنیدخان به خیوه حمله کرد؛ اما حمله
دفع شد و این در واقع آخرین عملیات وسیع باسماچیان در ترکستان بود.
در ۱۳۰۳/۱۹۲۵،
تاجیکستان، که مرکز قیامهای باسماچیان بود، متروک شده بود. بیش از ۰۰۰، ۲۰۰ تن از مردم نزدیک به دو سوم زمینهای
کشاورزی را رها کرده و به
افغانستان گریخته بودند. در
ازبکستان، که کمتر آسیب دیده بود، یک چهارم زمینها متروک مانده بود. ابراهیم بیگ بار دیگر میخواست
آتش شورش را برافروزد، اما رمقی برای آن سرزمین نمانده بود و مردم ادامه
مقاومت را بیحاصل میدیدند و دهقانان به هر قیمت
صلح میخواستند. باسماچیان به دستههای کوچک و کوچکتر تقسیم شدند و بسیاری از آنان در جریان
عفو عمومی خود را
تسلیم کردند و رهبرانشان به افغانستان گریختند.
در ۱۳۰۶/۱۹۲۷، بعضی از دستههای کوچک هنوز فعال بودند و یکی از رهبران، به نام رحمان، عملیات را از بیرون مرز رهبری میکرد، ولی در ۱۳۰۷/۱۹۲۸ حتی جنیدخان هم مجبور شد به افغانستان فرار کند. واحدهای سوار تازه نفسِ روس بازمانده نیروهای باسماچیان را در کوه و دشت تارومار کردند. رئیس جدید حکومت شورویِ تاجیکستان در آن زمان توانست ۰۰۰، ۳۳ تن از ۰۰۰، ۲۰۰ پناهنده را از افغانستان به تاجیکستان و سرزمینهای خود بازگرداند.
مرحله سوم قیام باسماچیان، پس از دو سال وقفه، با اشتراکی کردن اجباری مزارع به دستور مقامات شوروی و ناخشنودی روستاییان آغاز شد. ابراهیم بیگ در ۱۳۱۰/۱۹۳۱ به دست سربازان روس افتاد، اما بازمانده گروههای باسماچی، که غالباً به دستههای
راهزن تبدیل شده بودند، تا ۱۳۱۲/۱۹۳۳ دوام آوردند. سرانجام، پس از سالها مبارزه پرنشیب و فراز، آخرین آثار مقاومت مسلحانه از میان رفت و
صلح و آرامش موافق نظر مقامات شوروی در ترکستان و صفحات آن برقرار شد.
مبارزه باسماچیان با سربازان روس در حقیقت مبارزه
ضدکمونیست با
کمونیست نبود، بلکه مبارزه
مسلمان با
روس بود. درست است که قیام باسماچیان نخست با یاغیگری و راهزنی آغاز شد و حتی پس از آنکه به صورت
نهضت رهایی بخش ملّی درآمد، دوباره مدت کوتاهی به
ماهیت اصلی خود بازگشت، با این
وصف و با وجود همپیمانیهای موقّت و حتی فرصت طلبانه با گروههای ضدکمونیست روسی، نهضتی اسلامی بود. جز تعداد اندکی اوکراینی و
تاتار، ارتشی که در تمام مدت با باسماچیان میجنگید از سربازان روس تشکیل شده بود. دایره المعارف شوروی زمان استالین هدف قیام باسماچیان را «تجزیه جمهوری آسیای مرکزی از روسیه شوروی» دانسته و بر آن است که «مداخله جویان و اشغالگران انگلیسی عملاً الهامبخش و سازمان دهنده» آن بودهاند و «محافل ارتجاعی عثمانی،
چین،
افغانستان و
روسِ سفید از آن پشتیبانی کرده اند» و «بیلی فرمانده هیئت نظامی ـ سیاسی انگلیسی، و تردول کنسول امریکایی، در سازماندهی و تجهیز دستههای باسماچی شرکت داشتهاند». اما
زکی ولیدی طوغا ن میگوید که سرهنگ بیلی و سروان بلکر، از افسران
ارتش انگلیس در
هند، که به روسهای سفید نزدیک شده بودند، در
ذیقعده ۱۳۳۶/ اوت ۱۹۱۸ وارد
تاشکند شدند.
در همان زمان، عده دیگری از افسران انگلیسی در تاشکند بودند، ولی اینها قصد
مبارزه با تبلیغات آلمانیها و ترکها را داشتند و با مسلمانان و قوای
باشقیر و
قزاق و باسماچیان هیچ گونه تماسی برقرار نکردند.
شیرمحمدخان در خاطراتش نوشته است که اعظم خان هندی، که در خدمت رایزن انگلیس در
کاشغر بوده، نزد وی رفته و پیشنهاد کرده است که با انگلیسیها تماس برقرار کند. شیرمحمد دو تن از نزدیکانش را به نام مظفر قاری و عبدالسلام قاری برای مذاکره به کاشغر میفرستد، ولی ظاهراً از این سفر نتیجه ای عاید نمیشود. خودِ عبدالسلام قاری به زکی ولیدی طوغان گفته است که به هر حال مراوده رایزن انگلیس با باسماچیان سرنگرفت.
دایره المعارف تاجیکستان در مقاله «باسماچگی» از این
قیام به عنوان «حرکت ضدانقلابی ملی در آسیای میانه و مبارزه زمینداران و بیگها و کولاکها و ملاهای ارتجاعی و سرمایه داران ملی گرا بر ضد حاکمیّت شوروی... به قصد جداکردن این
جمهوری از
روسیه و برقرار کردن حاکمیت خود» یاد کرده و چند سطر بعد از این مطلب افزوده است که «اساس مرام باسماچیان پان
اسلامیسم و
پان ترکیسم و سرمایه داری ملی بوده است».
در مطالبی که تاکنون درباره
قیام باسماچیان در
شوروی منتشر شده از مرحله دوم آن، یعنی در واقع مهمترین مرحله آن، به طور جدّی ذکری به میان نیامده است. در این مطالب مقابله روسها با مسلمانان را
مبارزه انقلاب با ضدانقلاب و نظم در برابر
شورش و
دفاع نظام نوین در برابر تحریکات خارجی قلمداد کردهاند. تاریخنگاران شوروی در تحلیل حوادث این قیام بیشتر چنین استدلال کردهاند که
ترکستان، چون از لحاظ تاریخی در مرحله نظام زمینداری و مرحله ماقبل صنعتی و
سرمایه داری بوده، نمیتوانسته است زمینه پیدایش جنبشهای اصیل ملی باشد. باسماچیان را ملّیّون احساساتی گمراه میشمردند که به نظام قبیلهای پای بند مانده و فاقد
شعور طبقاتی بودهاند. در میان مورّخان سیاستمداران شوروی البته کسانی هستند که داوریهای معتدلتری دارند.
واسیلیوسکیِ مورّخ ریشه قیام باسماچیان را در عصر تزاری سراغ گرفته و گفته است که آثار سرمایه داریِ روسی مزید بر فشار مالیاتها و
ظلم و
جور خوانین محلی شده و آنها را به راهزنی و شورشهای راهزنانه سوق داده است. به نظر او ماجرای باسماچیان دماسنجِ مناسبات روسیه با اهالی ترکستان است.
فرونزه، که زمانی
رهبری سرکوبی قیام باسماچیان را بر عهده داشت، آن را «اعتراضی مسلّحانه به آغازی نوین» خوانده است. مورّخان غیرروس هم، که درباره باسماچیان
تحقیق و مطالبی
منتشر کردهاند، در بسیاری از نکات همعقیده نیستند. عدهای از اینان باسماچیان را راهزن، عدهای نماینده بعضی قشرهای اجتماعی، گروهی نماینده همه طبقات مردم ترکستان، برخی قهرمانان قیام ملی یا اسلامی ـ ملی دانستهاند و این حرکت مسلحانه و پرحادثه چند ساله را به صورتهای مختلف
تفسیر کردهاند. طبیعی است که درباره حادثهای تاریخی که دست چندین
کشور، مستقیم و غیرمستقیم، نیز در آن مداخله داشته و اهمّ اسناد و مدارک آن هنوز انتشار نیافته است نمیتوان حکمی کرد که ارزش تحقیقی و سندیّت علمی داشته باشد. اما آنچه از سیر وقایع بوضوح معلوم میشود این است که قیام باسماچیان قطعاً قیامی جدّی و عمیق و وسیع بوده و در سرزمینهای اسلامی
تصرف شده با سنتهای ریشه دار و کهنسال رخ داده است.
شکست باسماچیان از قوای
ارتش سرخ واقعیت تاریخی مسلّم است؛ اما فقط نبردهای نظامی نبود که این قیام را خاموش کرد، بلکه آنچه سبب شد تا در صفوف رهبران و گردانندگان این قیام شکاف افتد و سرانجام آنها را از هم پاشد مجموعه تدابیر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی همراه با روشهای آزادمنشانه تر یا بظاهر توأم با
تساهل و
تسامح بود که حکومت شوروی در قبال مسلمانان در پیش گرفت و آن را با اقدامات و
اصلاحات سریع عملی ساخت و این سیاست را مدام حساب شده تر و قوام یافته تر کرد. با این وصف و به رغم همه پیشگیریهای مقامات شوروی، از آن سال به بعد بارها حرکاتی دیده شده است که نشان میدهد
نطفه این گونه قیامها هنوز
زنده است.
(۱) مایکل ریوکین، حکومت مسکو و مسألة مسلمانان آسیای مرکزی شوروی، ترجمة محمود رمضان زاده، مشهد ۱۳۶۶ ش.
(۲) احمد زکی ولیدی طوغان، بوگونکی تورکستان و یاقین ماضیسی، قاهره ۱۹۲۹ـ۱۹۳۹.
(۳) همو، قیام باسماچیان، ترجمة علی کاتبی، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۴) صدرالدین عینی، یادداشت ها، چاپ سعیدی سیرجانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باسماچی»، شماره ۲۱۶.