امکان تفسیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در مسئله تفسیر برای غیر معصومان باید مشخص شود که آیا غیر معصومان میتوانند به فهم و تفسیر قرآن دست یابند؟
ازاینرو به
اختصار اشاره میکنیم که دستیابی غیر معصومان به همه مقاصد و
معارف قرآن، به ویژه با توجه به
تأویل و بطن داشتن آیات میسر نیست و در فهم معارف و مقاصد غیر باطنی و تأویلی قرآن، مفسران ـ متناسب با توانمندیهای ذاتی و اکتسابی و رعایت اصول و قواعد ـ در درجات مختلفی قرار دارند.
مقصود
از امکان و جواز تفسیر، آن است که آیا فهم و
تفسیر قرآن کریم، (مقصود
از تفسیر در این بحث، پرده برداشتن
از مفاد ظاهری
آیات شریفه است. مانند موارد زیر که در
روایات آمده است: متن روایت اخیر چنین است: ان من علم ما اوتینا تفسیر القرآن.)
ویژه
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
امامان معصوم (علیهمالسلام) است، یا آنکه دیگران نیز به فراخور تواناییهای خویش و با شرایط معینی توان فهم و تفسیر آیات را دارند (امکان تفسیر)، و در صورت دوم، آیا اقدام به تفسیر آیات
از نظر شرعی جایز است یا آنکه ممنوع اعلام شده است (جواز تکلیفی تفسیر)، و در هر صورت، اگر کسی اقدام به تفسیر نمود، آیا این تفسیر برای او معتبر و قابل
اعتماد و واقعنماست (جواز وضعی تفسیر).
موضوع اخیر (جواز وضعی تفسیر)
از دو جهت قابل بررسی است:
أ.
از جهت واقعنمایی و کاشفیت؛
ب.
از جهت
حجیت و قابل استناد بودن،
که در مسئله دوم میتوان
از حجیت و قابل استناد بودن برای شخص مفسر و حجیت و قابل استناد بودن
تفسیر یک مفسر برای دیگران، سخن به میان آورد.
از آنجا که حجت بودن تفسیر یک مفسر برای دیگران، بحثی جانبی به شمار میآید و اعتبار و حجت بودن تفسیر
مفسر برای خودش نیز در
کتب اصول فقه تحت عنوان «حجیت ظواهر» مورد بررسی قرار گرفته است.
محورهای بحث در سه امر خلاصه میشود:
۱. امکان تفسیر؛
۲. جواز تفسیر برای غیر معصومان؛
۳. واقع نمایی تفسیر.
در مسئله تفسیر برای غیر معصومان دو محور اصلی وجود دارد: نخست آنکه آیا غیر معصومان میتوانند به فهم و تفسیر قرآن دست یابند و دوم آنکه غیر معصومان در فهم و تفسیر قرآن به چه میزان به
معارف و مقاصد قرآن دست مییابند. موضوع دوم در اینجا مورد نظر نیست؛
ازاینرو به اختصار اشاره میکنیم که دستیابی غیر معصومان به همه معارف و مقاصد قرآن، به ویژه با توجه به
تأویل و بطن داشتن آیات میسر نیست و در فهم معارف و مقاصد غیر باطنی و تأویلی قرآن،
مفسران ـ متناسب با توانمندیهای ذاتی و اکتسابی و رعایت اصول و قواعد ـ در درجات مختلفی قرار دارند.
در مورد محور اول، دیدگاهی که اکثر قریب به اتفاق دانشمندان
مسلمان آن را پذیرفتهاند، امکان و جواز تفسیر قرآن است. در برابر این دیدگاه، جمعی استنباط و استفاده معارف و احکام
از قرآن را به طور کلی
(فی بیان انحصار مدرک ما لیس من ضروریات الدین من المسائل الشرعیة اصلیة کانت او فرعیة فی السماع عن الصادقین علیهمالسلام) یا استنباط احکام نظری دین
از ظواهر قرآن را بدون بیان
معصومین (علیهمالسلام) (باب عدم جواز استنباط الاحکام النظریة من ظواهر القرآن الا بعد معرفة تفسیرها من الائمه علیهم السلام) جایز نمیدانند. این گروه بر مدعی خود دلایلی ذکر کردهاندکه مقتضای برخی
از آن دلایل، عدم امکان تفسیر بدون بیان معصومین (علیهالسلام) است و به این لحاظ میتوان آنان را قائل به عدم امکان تفسیر دانست.
نکته شایان توجه اینکه دانشمندان
علم اصول، در بحث
از حجیت ظواهر قرآن، به نقل و نقد این دیدگاه و دلایل آن پرداختهاند و امکان و جواز فهم و تفسیر قرآن برای غیر معصومین را اثبات کردهاند؛ ازاینرو در اینجا به بررسی تفصیلی این دیدگاه و دلایل آن نیازی نیست؛ ولی به دلیل آنکه در بحث
از حجیت ظواهر قرآن، بیشتر بر حجیت فهم و تفسیر تکیه شده و امکان فهم به صورت مستقیم، کمتر مورد توجه قرار گرفته و
از سوی دیگر، برخی دلایل این دیدگاه به صورت مستقل طرح و بررسی نشده است، به بررسی این دسته
از ادله ایشان میپردازیم.
بررسی دلایل عدم امکان تفسیر برای غیر معصومین:
قرآن کریم کلام پروردگار متعال و تجلی ذات و صفات اوست و تردیدی نیست که باید بین
کتاب و مفسر آن تناسب و سنخیت باشد، ولی مقام بلند کتاب
خدا و توان علمی محدود انسانهای عادی با یکدیگر تناسب و سنخیت ندارد. انسانهای عادی
از درک کلمات بوعلی و امثال وی، ناتواناند و به معلم نیاز دارند، چه رسد به کتاب خدای متعال که دارای معارف فراوان و معانی بسیار متعالی و عمیق و پیچیده است. بنابراین
فهم قرآن ویژه کسانی است که با قرآن سنخیتی دارند و آنان، حضرات معصومان (علیهالسلام) هستند.
این
استدلال در واقع بر دو مقدمه استوار است: نخست، آنچه که در استدلال آشکارا بیان شده، اشتمال قرآن بر معارفی پیچیده و بلند و متعالی و غیر قابل دستیابی برای افراد عادی است و دوم، وجود ملازمه بین اشتمال قرآن بر این نوع معارف و غیر قابل فهم بودن آن برای غیر معصومین (علیهمالسلام). مقدمه اول مورد قبول است و
قرآن علاوه بر معانی ظاهری، مشتمل بر معانی باطنی است که تنها معصومین (علیهمالسلام)
از آن آگاه هستند؛ ولی مقدمه دوم نادرست میباشد و هیچ دلیلی بر چنین ملازمهای وجود ندارد. قرآن در عین آنکه مشتمل بر چنین معارف بلندی است، میتواند معارفی قابل دستیابی برای مردم عادی نیز دربر داشته باشد. در مقام اثبات نیز مفهوم بودن قرآن برای انسانهای عادی علاوه بر آنکه امری وجدانی است و
عمل مفسران گواه راستین آن است، آیات و
روایات نیز بر آن دلالت دارد. به نمونههایی
از این
آیات و روایات توجه کنید:
اکنون به برخی آیات
قرآن مجید توجه کنید:
ـ «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»؛
«به درستی که ما آن (کتاب) را (به صورت) خواندنی
عربی نازل کردیم تا شما درک کنید».
ـ «هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ»؛
«این (کتاب) بیانی است برای مردم و
هدایت و موعظهای است برای پرهیزکاران».
ـ «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ»؛
«به تحقیق قرآن را برای
ذکر (پند گرفتن) آسان نمودیم. پس آیا پند گیرندهای هست؟».
ـ «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا»؛
«پس آیا در قرآن
تدبر نمیکنند که اگر
از نزد غیر
خدا بود، هر آیینه در آن
اختلاف فراوان مییافتند».
ـ «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»؛
«پس آیا در قرآن تدبر نمیکنند؟ یا بر دلهایی (که آن را نمیپذیرند) قفلهایش نهاده است».
ـ «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»؛
«کتابی است مبارک، که به سوی تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبر کنند و خردمندان پند گیرند».
اکنون به نمونهای
از روایات توجه کنید:
علی (علیهالسلام) در روایتی فرمود: «وَ ارْدُدْ اِلَي اللهِ وَ رَسُولِهِ ما يُضْلِعُكَ مِنَ الْخُطُوبِ وَ يَشتَبِهُ عَلَيْكَ مِنَ الامُورِ فَقَدْ قالَ اللهُ سُبْحانَهُ لِقَوْمٍ اَحَبَّ اِرشادَهُمْ (يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اطيعُوا اللهَ و اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُوليِ الامْرِ مِنْكُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيءٍ فَرُدُّوه اِليَ اللهِ و الرَّسولِ) فَالرَّدُّ اِليَ الله الاخْذُ بِمحكمِ كِتابِهِ...»؛
«کارهای مشکلی که تو را درمانده میکند و اموری را که بر تو مشتبه میشود، به
خدا و رسول او باز گردان، که خدای متعال به قومی که ارشاد آنان را دوست داشته، فرموده است: «ای کسانی که
ایمان آوردهاید،
خدا را
اطاعت کنید و
از فرستاده
خدا و اولی الامری که
از خود شماست، پیروی کنید و اگر در چیزی
نزاع کردید، آن را به
خدا و رسول باز گردانید». بازگردانیدن به
خدا در نظر گرفتن
آیات محکم کتاب اوست».
همچنین آن حضرت فرموده است: «فَانْظُرْ أَيُّهَا السَّائِلُ: فَمَا دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَاسْتَضِىءْ بِنُورِ هِدَايَتِهِ»؛
«ای پرستش کننده (
از وصف
خدا)، (به قرآن) بنگر و
از اوصاف
خدا، آنچه که قرآن تو را به آن راهنمایی کرده، پیروی کن و
از نور هدایتش پرتو برگیر».
از پیامبر گرامی
اسلام روایت شده است که فرمود: «... فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن فانه... هو الدلیل یدل علی خیر سبیل و هو کتاب فیه تفصیل و بیان...»؛
«هرگاه فتنهها مانند پارههای
شب تاریک بر شما مشتبه شدند، به قرآن روی آورید؛ زیرا... قرآن راهنمایی است که به بهترین راه
هدایت میکند و کتابی است که در آن تبیین و توضیح حقایق است».
این روایات و جز آنها، نیز بهروشنی دلالت بر آن دارد که راه استفاده
از قرآن مجید بدون
تعلیم و
تبیین معصومان (علیهالسلام) بهکلی به روی بشر بسته نیست.
علاوه بر آنچه گذشت، مفاد
آیات تحدی و اصولاً تحدی به قرآن، مستلزم قابل فهم و تفسیر بودن قرآن برای غیر معصومان (علیهمالسلام)، بلکه غیر
مسلمانان است.
در اینکه
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قرآن را به عنوان
معجزه و رسالت خویش مطرح کرده و
از همگان خواسته است که همانند یک
سوره از آن را بیاورند، هیچ تردیدی نیست و مورد اتفاق مسلمانان و حتی دانشمندان غیر مسلمان است. با در نظر گرفتن نکته یادشده، اگر
قرآن کریم برای غیر معصومان (علیهمالسلام) قابل فهم نباشد، چهگونه میتوان
از مردم خواست همانند چیزی را که نمیفهمند بیاوردند، یا در مورد همسانی یا ناهمسانی نوشتهها و گفتههای دیگر با گفتار قرآن، به داوری بپردازند؟ در این صورت، تلاش برای آوردن همانند آیاتی که فهمیده نمیشود، کاری ناممکن و بیهوده و در خواست آن
از دیگران، کاری غیر عقلایی است و این سؤال مطرح است که
از مردم خواسته شده تا چه مطلب و موضوعی را در قالبی همانند قالبهای قرآنی فراهم آوردند؟ باید توجه داشت که مخاطبان اولیه
تحدی قرآن، کافرانی هستند که آمادگی شنیدن تفسیر آیات
از پیامبر را ندارند و در صورتی که پیامبر آیات را به گونهای
تفسیر کند که برخلاف فهم آنان
از الفاظ و عبارات قرآن باشد، آن را نمیپذیرند و نیز در آیات تحدی و
روایات آن، هیچ اشارهای به اینکه پس
از فراگیری تفسیر آیات
از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) همانند آن را بیاوردند وجود ندارد. بنابراین، مقصود آن است که با تأمل و
تدبر در قرآن و فهم محتوای آن، به حقانیت و
از سوی
خدا بودن آن پی ببرند یا با فهم و تلاش برای همانندآوری و ناتوانی در این
خصوص،
از سوی
خدا بودن و فوق توان بشر بودن آن را دریابند. در این میان،
تحدی مطرح شده در آیه شریفه: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»
از ویژگی خاصی برخوردار است و قابل فهم و تفسیر بودن را بهتر
آشکار میسازد؛ زیرا مفاد این آیه شریفه، آن است که با تأمل و تدبر در آیات شریفه قرآن، نهتنها مفاد آیات فهمیده میشود، بلکه سازگاری و هماهنگی مطالب ارائه شده در آن با یکدیگر نیز روشن میگردد و با توجه به
خصوصیات قرآن و ویژگیهای
انسان، آشکار میشود که پدید آوردن چنین کتابی با این درجه
از هماهنگی،
از سوی
خدا و بیرون
از توان بشر است.
مستند دیگری که ممکن است برای تفسیرناپذیر بودن قرآن برای غیر معصومان (علیهمالسلام) ذکر شود، روایاتی است که مفاد ظاهری آنها این است که قرآن و تفسیر آن بیش
از هر چیز دیگر
از دسترس
عقل دور است.
روایات یادشده، در شش روایت به شرح زیر خلاصه میشود.
نقل شده که
امام صادق (علیهالسلام) در ضمن نامهای فرمود: «فاما ما سالت عن القرآن فذلک ایضا من خطراتک المتفاوتة المختلفة لان القرآن لیس علی ما ذکرت و کل ما سمعت فمعناه علی غیر ما ذهبت الیه و انما القرآن امثال لقوم یعلمون دون غیرهم و لقوم یتلونه حق تلاوته و هم الذین یؤمنون به و یعرفونه و اما غیر هم فما اشد اشکاله علیهم و ابعده من مذاهب قلوبهم و لذلک قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) انه لیس شیء ابعد من قلوب الرجال من تفسیر القرآن و فی ذلک تحیر الخلائق اجمعون الا من شاء الله... ثم (قال) «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً»
فاما غیر هم فلیس یعلم ذلک ابدا»؛
(البته متن
حدیث در این دو کتاب اندکی با هم تفاوت دارد و متنی که در اینجا ذکر کردهایم، مطابق با وسائل است.) «اما آنچه درباره قرآن پرسیدی، پس آن نیز
از ذهنیات ناهماهنگ و ناسازگار تو است؛ زیرا
قرآن آنگونه که گفتی نیست و آنچه را شنیدهای، معنایش برخلاف رأی و نظر توست. جز این نیست که قرآن مثلهایی برای اهل دانش ـ نه غیر آنان ـ است، برای گروهی که قرآن را چنانکه شایسته آن است، تلاوت میکنند و آنها کسانی هستند که به قرآن
ایمان میآورند و آن را میشناسند؛ اما بر غیر آنان، قرآن سخت مشکل و
از دسترس دلهایشان دور است؛
ازاینروست که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: راستی که هیچ چیزی دورتر
از دلهای این قبیل اشخاص نسبت به تفسیر قرآن نیست. در این قرآن، همه مردم ـ مگر کسی که
خدا بخواهد ـ سرگرداناند. پس
از آن فرمود: «و اگر آن را به رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
اولی الامر خویش ارجاع میدادند، قطعاً کسانی
از آنان (پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
اولوالامر علیهمالسلام) قرآن را درمییابند، ولی غیر آنان هرگز آن را نمیدانند».
جابر بن یزید گوید: سالت ابا جعفر (علیهالسلام) عن شیء من التفسیر فاجابنی، ثم سالته عنه ثانیة فاجابنی بجواب آخر. فقلت کنت اجبتنی فی هذه المسئله بجواب غیر هذا فقال: یا جابر ان للقرآن بطنا و له ظهرا و للظهر ظهر یا جابر لیس شیء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، آن الایة یکون اولها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصل متصرف علی وجوه؛
(متن این
حدیث نیز، در این دو
کتاب اندکی با هم تفاوت دارد و متن مذکور در اینجا مطابق با وسائل است.)
از امام باقر (علیهالسلام) در تفسیر (آیهای) سؤال کردم و آن حضرت پاسخی داد؛ سپس بار دوم همان مورد را سؤال کردم و آن حضرت پاسخ دیگری داد. گفتم: در این مسئله پاسخ دیگری به من داده بودید؛ فرمود: ای جابر! همانا برای قرآن باطنی و ظاهری است و برای ظاهر آن ظاهری دیگر است. ای جابر!
از عقل مردم چیزی دورتر
از تفسیر قرآن نیست؛ زیرا آغاز یک
آیه درباره چیزی و پایان آن در مورد چیز دیگری است؛ در حالی که کلامی به هم پیوسته و چند وجهی است (و بر چند مطلب متفاوت دلالت دارد).
عبدالرحمن بن حجاج گوید: «سمعت ابا عبدالله (علیهالسلام) یقول: لیس شیء ابعد من عقول الرجال عن القرآن»؛
از ابا عبدالله (امام جعفر صادق (علیهالسلام)) شنیدم که میفرمود: «
از عقل مردم چیزی دورتر
از قرآن نیست».
از امام محمدباقر (علیهالسلام) روایت شده که فرمود: «لیس شیء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن ان الایة ینزل اولها فی شیء و اوسطها فی شی و آخرها فی شیء»؛
(متن حدیث در
تفسیر عیاشی با آنچه که در وسائل آمده، تفاوت دارد و متن مذکور در اینجا مطابق با وسائل است.) «
از عقول
مردان چیزی دورتر
از تفسیر قرآن نیست؛ زیرا آغاز یک آیه در مورد چیزی نازل میشود؛ بخش میانی آن درباره چیزی و پایان آن درباره چیزی (دیگری) است».
از امام جعفر صادق (علیهالسلام) روایت شده که فرمود: «یا جابر! ان للقرآن بطنا و للبطن ظهرا و لیس شیء ابعد من عقول الرجال منه ان الایة لینزل اولها فی شیء و اوسطها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصرف علی وجوه»؛
«ای جابر! همانا برای قرآن، بطنی و برای آن بطن ظاهری است و
از عقل مردم چیزی دورتر
از آن (قرآن) نیست؛ زیرا آغاز یک آیه درباره چیزی نازل میشود، بخش میانی آن درباره چیزی و پایان آن درباره چیز دیگری است و حال آنکه کلامی چند وجهی است».
نیز روایت شده که فرمود: «ما من امر یختلف فیه اثنان الا و له اصل فی کتاب الله عزّوجلّ و لکن لا تبلغه عقول الرجال»؛
«هیچ موضوعی نیست که دو نفر درباره آن اختلاف کنند، مگر آنکه در قرآن، راجع به آن قاعده و مبنایی وجود دارد؛ ولی عقل مردم به آن نمیرسد».
روایات یادشده
از نظر سند اعتبار ندارند و به جز یک روایت (روایت دوم)، همه مرسل میباشند. سند
روایت دوم نیز، ضعیف است؛ زیرا هیچیک
از دانشمندان
علم رجال «بشر وابشی» یا «شریس وابشی» را که
از راویان آن روایت است، توثیق نکردهاند؛ ولی با صرف نظر
از سند روایات یادشده، در این روایات، هیچ قرینه و شاهدی وجود ندارد که مقصود
از آنها غیر قابل فهم بودن ظاهر همه آیات قرآن، برای غیر معصومان (علیهمالسلام) باشد؛ بلکه صدر و ذیل این روایات و قراین خارجی نشان میدهد که مقصود، دستیابی به فهم کل معارف قرآن ـ اعم
از معانی ظاهری و باطنی آیات ـ است که مورد سؤال یا نظر راوی و
امام (علیهالسلام) بوده است. یا آنکه روایات ناظر به فهم بخش خاصی
از معارف قرآن، یعنی فهم معانی باطنی آن است. به شواهد موجود در این روایات توجه کنید:
صدر روایت اول، قرآن را منحصر در مثلهایی میداند برای
مؤمنان عالمی که آن را به نحو شایسته
تلاوت میکنند و به آن ایمان میآورند و آن را میشناسند، و برای غیر آنان سخت مشکل و دور
از دسترس دلهایشان معرفی میکند و آن را سبب فرمایش نقل شده
از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میداند که فرمود:
از قلب مردمان چیزی دورتر
از تفسیر قرآن نیست و در ذیل روایت نیز آمده است که
خدا با پنهانگوییاش در قرآن، خواسته است افراد را به اطاعت
از به پادارندگان کتابش و ناقلان فرمانش وادارد، تا آنچه را که بدان نیاز دارند، تنها
از طریق آنان
استنباط کنند، نه خودشان و نه
از غیر آنان؛ زیرا غیر آنان هرگز آن را نخواهند دانست و با در نظر گرفتن، ذیل روایت، روشن میشود که مقصود
از گروه آگاه به معارف قرآن، پیامبر و
امامان معصوم (علیهمالسلام) است.
اکنون با توجه به این نکته که قرآن خود آشکارا میفرماید: قرآن مثل برای همه انسانها، و مرتبهای
از علم خداوند است که برای فهم و درک همه مردم، در قالب
الفاظ عربی قرار گرفته و تا این حد فرود آمده است، و نیز با توجه به آنچه که در پاسخ دلیل اول این دیدگاه مطرح شد، و این امر وجدانی که همه آیات برای غیر معصومان مشکل و دور
از فهم نیست، روشن میشود که مقصود
از این روایت، مفاد ظاهری آیات، آن هم همه آیات قرآن نیست؛ بلکه به قرینه ذیل روایت «و لا قادرین علی تأویله» میتوان گفت: مقصود
از تفسیر در این روایت،
تأویل قرآن است.
در روایت دوم و پنجم نیز، مطرح شدن مسئله بطن قرآن که در آغاز آن آمده، گواه روشنی است بر اینکه مقصود، فهم ظاهری آیات نیست و دور بودن قرآن
از عقل بشر، ناظر به معانی بطنی آن است.
و روایت سوم و چهارم هم به قرینه همسانی آن دو با ذیل روایت دوم و پنجم نیز، همین مضمون را افاده میکنند.
آخرین روایت نیز ناظر به
جامعیت قرآن است و اینکه هیچ امر مورد اختلافی نیست، مگر آنکه
حقیقت آن و نظریه صحیح راجع به آن، به نحوی در قرآن آمده است و قرآن، در امور مورد نیاز مردم برای
هدایت و
سعادت،
از چیزی فروگذار نکرده است؛ ولی فهم همه این موارد، برای همگان میسر نیست، و روایت مزبور در مقام آن نیست که فهم برخی آیات یا مفاد ظاهری آیات را
از دیگران نفی کند.
دلیل دیگری که بر عدم امکان تفسیر برای غیر معصومان میتواند مطرح شود، آیات و روایاتی است که ظاهر آنها بر
اختصاص فهم قرآن به معصومان (علیهالسلام) دلالت دارد.
اکنون به نمونهای
از آیات توجه کنید:
ـ «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ • فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ • لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»؛
«بهراستی که قرآن، خواندنی ارجمندی است که در نوشتاری پنهان قرار دارد و جز پاکشدگان به آن دست نمییابند».
در بیان
استدلال به این آیه، برای مدعای یادشده، گفته میشود که ضمیر «لا یمسه» به قرآن برمیگردد و مقصود، قرآن موجود در میان
بشر است و منظور
از «مطهرون» نیز معصومان (علیهمالسلام) هستند
که
از هر پلیدی و
گناه و خطایی پاکاند و «مس» نیز در اینجا به معنای درک معنای قرآن و دست یافتن به معارف و احکام آن است؛ بنابراین مفاد آیه این است که هیچکس جز معصومان (علیهالسلام)، معانی و
معارف قرآن را درک نمیکند و
از فهم معارف قرآن و تفسیر آن ناتواناند.
چنانکه در استدلال
اشاره شد، اثبات مدعای یادشده بر سه مستند در
آیه شریفه وابسته است؛ ولی این سه مستند قطعی نیستند. اینکه مقصود
از ضمیر در «لا یمسه» قرآن موجود در میان بشر باشد، قابل
تردید است و احتمال دارد که مقصود، کتاب مکنون (لوح محفوظ) و یا
حقیقت قرآن که در
لوح محفوظ است، باشد.
و به نظر ما مناسبترین معنا آن است که مقصود، قرآن موجود در لوح محفوظ است.
همچنین امکان دارد مقصود
از مطهرون ـ چنانچه برخی گفتهاند ـ معصومان (علیهمالسلام) باشند.
و ممکن است پاکشدگان
از حدث (کسانی که با انجام
وضو یا غسلی که وظیفه آنان است، دارای طهارت شدهاند) باشند؛ چنانکه در
قرآن کریم نیز پس
از دستور وضو،
غسل و
تیمم، فایده و
حکمت این
اعمال با کلمه «لیطهرکم» (تا شما را پاک سازد) بیان شده است.
برخی نیز گفتهاند: مقصود،
فرشتگان هستند؛ و به نظر ما مقصود، معصومان (علیهمالسلام) میباشند.
و برای کلمه «مس» نیز لغتشناسان معانی متعددی مانند: درک با حس لامسه، رساندن دست به چیزی، نیاز پیدا شدن به چیزی، رسیدن
آب به بدن و غیر آن را ذکر کردهاند،
ولی معانی یادشده، در واقع، ذکر مصادیق «مس» است و «مس» به معنای تماس دو چیز است؛ خواه بین دو امر عینی و خواه بین
ذهن و عین باشد که در درک با حس لامسه چنین است. در
قرآن نیز این واژه در موارد مختلفی به کار رفته است،
ولی به معنای فهم و ادراک به طور کلی به کار نرفته است؛ البته میتوان دریافت حقیقت
قرآن مجید را که در لوح محفوظ است و جز با
علم حضوری میسر نیست، مصداقی
از تماس دانست؛ چنانکه
علامه طباطبایی همین معنا را در آیه شریفه پذیرفتهاند.
بر این اساس، در مورد واژه «مس» نیز احتمال اینکه مراد
از آن، تماس بدن
انسان با نوشته قرآن
یا تماس با حقیقت قرآن و دریافت آن باشد، بر این احتمال که مقصود، فهم عبارات و الفاظ قرآن باشد، ترجیح دارد؛ بنابراین آیه شریفه دلالتی بر غیر قابل
تفسیر بودن قرآن برای غیر معصومان ندارد.
روایات وارد شده در توضیح این آیه شریفه نیز، مقصود
از آیه را عدم جواز تماس بدن با نوشته قرآن و یا عدم دستیابی غیر پاکان به قرآن مکتوب
علی (علیهالسلام) و یا عدم دستیابی به کل آنچه قرآن مدنظر داشته، میدانند و مدعای یادشده در هیچیک
از آنها نیامده است.
بنابراین نه ظاهر آیه شریفه بر قابل تفسیر نبودن قرآن برای غیر
معصومان دلالت دارد و نه
روایات مربوط به تفسیر آیه، چنین مطلبی را مطرح کرده است.
«هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ».
در
استدلال به آیه شریفه فوق برای مدعای یادشده، گفته میشود که مقصود
از راسخان در علم، معصومان (علیهمالسلام) و مقصود
از تأویل، تفسیر قرآن است و ضمیر «تأویله» به کل قرآن و یا به
متشابهات که نیازمند تفسیرند، باز میگردد و بنابراین مفاد آیه آن است که تفسیر قرآن یا آیات نیازمند تفسیر آن را، جز
خدا و معصومان (علیهمالسلام) کسی نمیداند.
استدلال یاد شده بر این اصل مبتنی است که تأویل در این آیه شریفه به معنای
تفسیر باشد و با توجه به آنچه که در فرق تفسیر و تأویل بیان شد و نادرستی یکی دانستن تفسیر و تأویل روشن گردید، بطلان استدلال به این آیه بر مدعای منکران امکان
فهم قرآن برای غیر معصومان
آشکار میگردد.
روایات متعددی با بیانهای گوناگون در مورد تفسیر قرآن نقل شده است که ظاهر برخی جملات آنها، این است که تنها
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
امامان معصوم (علیهمالسلام) قرآن را میشناسند و توان تفسیر آن را دارند.
از آن جمله، روایتی است که در آن،
امام باقر (علیهالسلام) پس
از آنکه تفسیر چند آیه را
از قتاده میپرسد و او نادرست پاسخ میدهد، میفرماید: «انما یعرف القرآن من خوطب به»؛
قرآن را فقط مخاطبان آن میشناسند.
و نیز روایت دیگری که در آن،
امام از ابوحنیفه سؤال میکند: با چه چیز برای مردم
عراق فتوا میدهی؟ او میگوید: با
کتاب خدا و
سنت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم). آن حضرت میفرماید: آیا قرآن را آنگونه که باید، میشناسی و ناسخ را
از منسوخ تمیز میدهی؟ او پاسخ میدهد: آری، آن حضرت میفرماید: ادعای
علم سترگی کردی «ما ورثک الله من کتابه حرفا؛
خداوند چیزی
از کتاب خود را در
اختیار تو قرار نداده و تو را
وارث آن نکرده است».
در روایات متعدد دیگری آمده است:
«ما یستطیع احد ان یدعی عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء»؛
«هیچکس جز اوصیای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نمیتواند ادعا کند که همه ظاهر و
باطن قرآن در نزد اوست».
صدر و ذیل این روایات،
حکایت از آن دارد که مقصود
از این روایات نیز، غیر قابل تفسیر بودن آیات نیست؛ در دو روایت اول سخن
از فقیه اهل
بصره ـ قتاده ـ و فقیه اهل عراق بودن ابوحنیفه به میان آمده است.
ظاهر این دو روایت به دلیل قراین موجود در آنها آن است که قتاده و ابوحنیفه ادعای آگاهی کامل به مفاد همه
آیات قرآن کریم را داشتهاند و امام صادق (علیهالسلام) در رد این ادعای بزرگ به ناتوانی آن دو
از فهم و تفسیر صحیح برخی
از آیات قرآن استدلال میکند. روشن است که اگر امام (علیهالسلام) درصدد اثبات غیر قابل تفسیر بودن قرآن به طور کلی برای غیر معصومان بود، این استدلال تمام نبود و دلیل ناتوانی آن دو
از فهم آیات دیگر هم نمیبود، چه رسد به آنکه دلیل ناتوانی همه مردم
از فهم سایر آیات قرآن باشد و به اصطلاح منطقی
سلب جزئی، دلیل
سلب کلی نمیتواند باشد.
روایت سوم نیز بر اینکه همه قرآن ـ اعم
از ظاهر و باطن ـ را فقط اوصیای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میدانند، تأکید شده است؛ نه آنکه هیچ بخشی
از قرآن را غیر آنان نمیدانند و نمیفهمند. پس این
روایات ناظر به افراد خاص و مسئله فتوا دادن و آگاهی
از ظاهر و باطن همه آیات است و به مدعای یادشده ارتباط ندارد.
پاسخ دیگری که به همه روایات و آیات مورد استناد این دیدگاه میتوان داد، روایات فراوانی است که بر قابل فهم و تفسیر بودن قرآن برای غیر معصومان دلالت دارد و با توجه به دلالت و ظهور قوی آنها در امکان تفسیر برای غیر معصومان باید روایات مورد استناد این دیدگاه را ـ هر چند ظهور در مدعای آن داشته باشد ـ توجیه کرد و برخلاف ظاهرشان حمل نمود. به نمونههایی
از این روایات توجه کنید:
قلت لابی عبدالله (علیهالسلام): «عثرت فانقطع ظفری فجعلت علی اصبعی مرارة فکیف اصنع بالوضوء؟ قال: یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله عزّوجلّ «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» امسح علیه».
راوی میگوید: به امام صادق (علیهالسلام) گفتم: لغزیدم و در اثر آن ناخنم قطع شد، (برای معالجه) مرهمی بر آن نهادم.
وضو را چهگونه انجام دهم؟ فرمود: این مسئله و نظایر آن،
از کتاب خدای عزّوجلّ (که فرموده است): «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» شناخته میشود. بر آن مرهم مسح کن.
از جمله «یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله عزّوجلّ ما جعل علیکم فی الدین من حرج» درمییابیم که
حکم این مسئله و امثال آن را غیر امام نیز میتواند
از کتاب
خدا به دست آورد؛ و گرنه مناسب آن بود که بفرماید: «اعرف هذا و اشباهه من کتاب الله»؛ حکم این موضوع و امثال آن را من
از کتاب
خدا میشناسم و میفهمم».
امام رضا (علیهالسلام) فرمود: «من رد متشابه القرآن الی محکمه فقد هدی الی صراط مستقیم...»؛
هر کس که متشابه قرآن را به
محکم آن برگرداند، به راه مستقیم هدایت شده است.
در این روایت، برگرداندن
آیات متشابه به
آیات محکم که نوعی تفسیر است، راه مستقیم معرفی شده است و اگر در تفسیر بودن آن
تردید شود، دلالت آن بر جواز استفاده و بهرهگیری همگان
از آیات محکم قرآن برای فهم
متشابهات آن، قابل
انکار و تردید نیست؛ (البته سند این روایت به دلیل توثیق نشدن ابوحیون، صحیح نیست.) زیرا در ادامه همین روایت، امام رضا (علیهالسلام) میفرماید: در روایات ما نیز
محکمات و متشابهاتی همانند محکمات و متشابهات قرآن وجود دارد. پس متشابهات روایات ما را به محکمات آنها برگردانید و (قبل
از ارجاع به محکمات)
از متشابهات استفاده نکنید، که گمراه میشوید.
از حضرت علی (علیهالسلام) روایت شده که فرمود: «... ان الله قسم کلامه ثلاثة اقسام فجعل قسما منه یعرفه العالم و الجاهل و قسما لا یعرفه الا من صفا ذهنه و لطف حسه و صح تمییزه ممن شرح الله صدره للاسلام و قسما لا یعلمه الا الله و ملائکته و الراسخون فی العلم»؛
«همانا
خداوند کلامش را سه بخش کرده است: بخشی
از آن به گونهای است که
عالم و جاهل آن را میشناسد و میفهمد؛ و بخشی
از آن را جز کسی که ذهنش باصفا، حسش لطیف، تشخیصش صحیح است ـ
از کسانی که
خدا سینهشان را برای
اسلام گشوده است ـ نمیفهمد و بخش دیگر به گونهای است که جز
خدا و
فرشتگان و
راسخان در علم آن را نمیدانند».
در این روایت نیز، دو بخش
از قرآن «قابل فهم برای مردم» معرفی شده است.
از مباحث پیشین به دست آمد که تفسیر قرآن کریم برای غیر
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
ائمه اطهار امکانپذیر است. در این بخش به بررسی این مسئله میپردازیم که آیا تفسیر قرآن برای غیر معصومان (علیهالسلام) جایز و رواست، یا آنان شرعاً مجاز نیستند که قرآن را تفسیر کنند؟
برخی مفسران گفتهاند که با سند صحیح،
از پیامبر و
امامان معصوم (علیهمالسلام) روایت شده است که تفسیر قرآن جز با روایت صحیح و بیان صریح معصومان (علیهالسلام) جایز نیست.
به نظر میرسد این سخن برگرفته
از «روایات نکوهش کننده
از تفسیر به رأی» است. و روایت مستقلی نیست؛ زیرا در منابع روایی ما روایتی به این مضمون وجود ندارد.
برخی روایات،
از تفسیر به رأی منع کردهاند، برای روشن شدن معنای تفسیر به رأی، واژه رأی و برخی روایات تفسیر به رأی بررسی میشود.
روایات نکوهشکننده
از تفسیر به رأی، به بیش
از ده
روایت میرسد که سند اکثر آنها
مرسل و برخی ضعیف است (ادعای تئاتر روایات تفسیر به رأی که
از سوی برخی مطرح شده است، هیچ مستندی ندارد و این روایات
از حد روایات مستفیض فراتر نمیرود.
و در میان آنها تنها یک روایت
از نظر سند معتبر است. در این روایت
از پیامبر گرامی
اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل شده است که فرمود: «قال الله عزوجل: ما آمن بی من فسر برایه کلامی؛ خداوند فرموده است: هر کس
سخن من (قرآن) را با رأی خویش
تفسیر کند، به من
ایمان نیاورده است».
از آنجا که روایات یادشده در عین عبارات متفاوت،
از نظر دلالت بر مقصود یکساناند،
از ذکر آنها خودداری میشود. (به عنوان مثال، روایت نقل شده در وسائل الشیعه، به دلیل وجود
عبدالله بن سمره و
سعید بن مسیب که در سند آن آمده، ضعیف و بیاعتبار است.
برای روشن شدن مقصود
از «تفسیر به رأی» ضرورت دارد که مقصود
از واژه رأی و معنای مورد نظر
از حرف جر «باء» مشخص گردد.
رأی (جمعی
از لغتدانان مانند: فیروزآبادی، صفیپور، زبیدی و ابنمنظور رأی را به
اعتقاد معنا کردهاند. ابن فارس گفته است: «رأی چیزی است که انسان آن را در مطلب میبیند».
راغب گفته است: «رأی اعتقاد نفس به یکی
از دو طرف نقیض براساس غلبه
گمان است» و برخی معنای
عقل و
تدبیر را نیز برای آن ذکر کردهاند.) به معنای اعتقاد و دیدگاهی است که یک فرد
از راه تلاش فکری برمیگزیند، خواه با برهان عقلی به دست آید، یا مستند نقلی داشته باشد، خواه مطابق با واقع یا مخالف واقع باشد، خواه قطعی یا در حد گمان و
استحسان به دست آید، به کار میرود. («و المحدثون یسمون اصحاب القیاس اصحاب الرای»).
واژه رأی به صورت مجازی در مواردی که قرینهای در کار باشد، به معنای عقل و تدبیر به کار میرود و اگر با اضافه به «عین» (رأی العین) (این ترکیب در آیه ۱۳
از سوره آلعمران آمده و در «ترتیب کتاب العین»،
اساس البلاغة
و معجم الوسیط
«دیدن» معنا شده است.) به کار رود، به معنای دیدن است. با توجه به آنچه گذشت، واژه رأی در این روایات که اضافه به عین نشده و قرینهای بر معنای مجازی نیست، به معنای دیدگاهی است که شخص با
اجتهاد و تلاش فکری برمیگزیند.
در کتب ادبی برای «باء» جاره معانی متعددی ذکر شده است که
از میان آن معانی، معنای مناسب در
احادیث تفسیر به رأی،
سببیت (به خاطر)
استعانت و
تعدیه به مفعول دوم است.
در صورتی که باء به معنای سببیت باشد، مقصود آن است که
مفسر به خاطر رأی خاصی که انتخاب کرده، به
تفسیر قرآن بپردازد و آیه را طبق آن معنا کند. روشن است که چنین مفسری درصدد فهم و کشف مقصود خداوند نیست؛ بلکه در مقام تأیید دیدگاه خویش است و آیات قرآن را مستمسک خود قرار داده و سزاوار نکوهش است و در این صورت، مفاد روایات تفسیر به رأی، همان فرمایش نقل شده
از علی (علیهالسلام) است که فرمود: «عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى؛
هدایت و معارف روشنگر قرآن را تابع تمایلات و آرای خود قرار میدادند». در صورتی که مفسر باید ابتدا مقصود
خداوند را فهمیده و سپس با آن، آرای خود را محک زند و چنانچه با آیات سازگار نبود، رأی خود را نادرست بداند؛ چنانکه علی (علیهالسلام) فرمود: «وَاتَّهِمُوا عَلَيْهِ آرَاءَكُمْ؛
براساس بینش قرآن، دیدگاههای خود را متهم بدانید».
در صورتی که باء برای استعانت باشد، مقصود آن است که مفسر به جای تفسیر آیات به کمک قواعد محاوره و
ادبیات عرب و قراین موجود، به کمک رأی خود آیات را تفسیر میکند. روشن است که چنین مفسری نیز درصدد فهم مراد خداوند نیست و اینگونه تفسیر سزاوار نکوهش است؛ البته اگر رأی مورد نظر مفسر، اصول بدیهی یا نزدیک به بدیهی عقلی و یا نقلیات مسلمی باشد که میتواند
از قراین پیوسته یا ناپیوسته آیات باشد، کمک گرفتن
از آنها در تفسیر آیات نهتنها مشکلی ندارد، بلکه ضرورت دارد؛ ولی اطلاق رأی مفسر به آن، جای تأمل است؛ زیرا رأی یک شخص، نظریاتی است که تا این حد
از بداهت و روشنی نیست که هر کس بدان توجه داشته باشد یا به محض توجه کردن به آن و در نظر گرفتن مقدمات لازم، آن را بپذیرد و
از قراین کلام به شمار آورد: زیرا اینگونه آرا و مقدمات، صحیح و مورد اتفاق عقلاست و آنان چنین قراینی را در فهم
کلام در نظر میگیرند و آن را، رأی خاص به شمار نمیآورند، و حال آنکه مقصود
از «رأی» در تفسیر به رأی، رأی خاص مفسر است.
طبق معنای سوم باء، مقصود
از تفسیر به رأی آن است که مفسر در تفسیر آیه بهجای آنکه مفاد آیه را بیان نماید، آرای خود را مطرح کند و میان آیه شریفه و آرای خود «اینهمانی» برقرار سازد؛ در این صورت نیز، وی به جای فهم متن، درصدد ارائه رأی خویش بوده و چنین تفسیری مورد نکوهش است.
معناهای واقعنمایی تفسیر بدین شرح است:
گاه مقصود
از واقعنمایی تفسیر آن است که علاوه بر آنکه غیر
معصومان (علیهمالسلام) میتوانند به تفسیر قرآن و کشف مقصود خداوند متعال نایل شوند و اقدام به چنین کاری نیز جایز است، فهم آنان میتواند مستند مفسر و حجت بین ایشان و
خدا باشد. چنین تفسیری
از واقعنمایی تفسیر، در حقیقت همان بحث کبروی
حجیت ظواهر قرآن (بحث صغروی در حجیت ظواهر آن، است که آیا ما میتوانیم قرآن را بفهمیم یا نه، و بحث کبروی در حجیت ظواهر به این معناست که آیا آنچه ما
از ظواهر قرآن میفهمیم، حجت و معتبر است یا خیر) است که در اکثر
کتب اصول فقه مورد بررسی قرار گرفته است و آن بررسیها ما را
از پرداختن به این بحث بینیاز میکند.
معنای دیگر واقعنمایی
تفسیر آن است که آنچه مفسر براساس روش صحیح تفسیر بدان دست مییابد، مطابق با مراد
خداوند متعال است و فهم مفسر
از متن قرآن، نسبت به مراد خداوند،
از واقعنمایی برخوردار است. بررسی این مسئله نیازمند پرداختن به پارهای
از مباحث
هرمنوتیک متون مقدس و بحث نسبتاً مفصلی است که مجال دیگری میطلبد و با توجه به فرعی بودن این موضوع در اینجا، پرداختن به مباحث آن، ما را
از موضوع اصلی دور میسازد؛ ولی به اجمال میتوان گفت در صورتی که مفسر اصول روششناسی تفسیر را به صورت دقیق به کار برد، تفسیر وی
از واقعنمایی برخوردار است و خطاهای تفسیر برخاسته
از عدم آگاهی
از این اصول و یا به کار نگرفتن آگاهانه و ناآگاهانه آنهاست و البته به دلیل خطاپذیری انسان عادی، ادعای فهم واقعنمای همه
آیات از هیچ مفسری پذیرفته نیست و هیچ مفسر صادقی نیز چنین ادعایی نکرده و نمیکند و شاید به همین دلیل در روایات آمده است که علم کامل و جامع تفسیر قرآن ویژه
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمه معصومان (علیهمالسلام) است.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «امکان تفسیر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۱۸.