امام خمینی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امام خمینی (۱۳۲۰-۱۴۰۹ق/۱۲۸۱-۱۳۶۸ش) با نام کامل سید روحالله مصطفوی یا سید روحالله موسوی خمینی، اولین رهبر و اولین
ولی فقیه نظام جمهوری اسلامی ایران در
قرن چهاردهم هجری قمری بود.
او از مراجع تقلید
شیعه بود که انقلاب ۱۳۵۷
ایران را رهبری کرد و در پی بهنتیجه رسیدن آن، پس از اعلام نتیجه انتخابات تعیین نظام انقلاب،
نظام جمهوری اسلامی ایران را بنیان گذارد. مبارزات ایشان از آغاز نوجوانی آغاز و سیر تکاملی آن بهموازات تکامل ابعاد روحی و علمی ایشان از یکسو و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی ایران و جوامع اسلامی از سوی دیگر در اشکال مختلف ادامه یافته تا اینکه با مبارزات سیاسی به از بین بردن
حکومت پهلوی و برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران انجامید.
از او بیش از چهل کتاب در زمینههای
اخلاق،
فقه،
عرفان،
فلسفه،
حدیث،
شعر و
تفسیر بهجای مانده که بیشتر آنها را پیش از انقلاب ایران نگاشته است.
پدر امام خمینی،
سید مصطفی موسوی فرزند علامه
سید احمد موسوی در ۲۹ بهمن ۱۲۴۱ هجری شمسی (۲۹
رجب ۱۲۷۸ هجری قمری) در شهرستان
خمین (خمین: شهری است در جنوب شرقی
استان مرکزی ایران (
اراک) که بیش از ۱۵۰۰ سال پیشینه دارد. به این شهر و روستاهای اطرافش، کمره نیز میگفتند. از اینرو امام خمینی در پای بعضی از اعلامیههای خود "خمینی کمرهای" امضا میکردند) بهدنیا آمد. مقدمات را در خمین نزد میرزا احمد خوانساری آموخت. علاقه و ارتباط نزدیک استاد و شاگرد، باعث شد که سید مصطفی دختر میرزا احمد را بههمسری برگزیند. پس از
ازدواج برای ادامه تحصیلات راهی
اصفهان شد و بعد از مدتی به
نجف اشرف و
سامرا هجرت کرد و بیش از پنج سال از محضر بزرگانی چون
میرزای شیرازی سود برد و در زمره علما و مجتهدین عصر خود قرار گرفت. بهدعوت مردم خمین به این شهر بازگشت و زعامت و پیشوایی اهالی خمین و حومه را عهدهدار شد. تاریخ بازگشت را سال
۱۳۱۲ق برابر با ۱۲۷۴ش در خاطرهها ثبت کردهاند.
مقاومت سید مصطفی در برابر زورگویان حکومتی که همگی حامیان خانهای آن روز بودند و حمایتهای او از مظلومان شهری و روستایی، عرصه را بر زمینداران خمین تنگ کرده بود و راهی جز به شهادت رساندن آن عالم، پیش پای خود ندیدند. در تاریخ اسفند ۱۲۸۱ هجری شمسی (
ذیالحجه ۱۳۲۰ قمری) در راه خمین به اراک مورد سوء قصد اشرار قرار گرفت و بر اثر اصابت چند گلوله در چهل سالگی بهشهادت رسید. پیکر آن مرحوم به نجف اشرف منتقل گردید و در آنجا دفن شد.
علامه سید احمد موسوی مشهور به "هندی" پدر آیت الله سید مصطفی موسوی، از آنرو به "هندی" شهرت یافته بود که سالها پیش نیای بزرگوارش، به انگیزه
تبلیغ دین از
نیشابور به
کشمیر هجرت کرده بود و در آنجا به شهادت رسید. از آن پس به رسم و سپاس مردم
هند، به "دینعلی شاه" لقب گرفت. پدر سید احمد از نوادگان
میر حامد حسین، صاحب
عبقات الانوار است.
سید احمد پس از شهادت پدر، کشمیر را به قصد نجف ترک گفت و در آن شهر به
اجتهاد دست یافت. وی بنا به درخواست مردم خمین، نجف را ترک گفت تا امور شریعت آنان را بهعهده گیرد. در خمین با بانویی به نام سکینه عقد همسری بست و بعد از سه دختر،
خداوند به او فرزندی داد که نامش را مصطفی نهاد. سید احمد در اواخر سال
۱۲۸۵ یا
۱۲۸۶ قمری وفات میکند.
هاجر خانم مادر امام خمینی، زنی از خاندان علم و تقوا و فرزند آیت الله
میرزا احمد خمینی المسکن خوانساری الاصل، از علما و مدرسین والا مقام است.
روحالله دایهای نیز به نام ننه خاور داشت. پدر امام به ننه خاور گفته بود: " تا وقتی که پسرم روحالله را شیر میدهی، دست بهسوی هیچ سفرهای جز سفره خود و یا غذایی که از خانه من برای تو فرستاده میشود، دراز مکن".
امام خمینی پنجمین ماه عمر خود را با درد یتیمی آغاز کرد و از آن پس مادرش و عمهاش بانو صاحبه خانم، تربیت او را عهدهدار بودند.
پس از دو سال و نیم از
جنگ بینالمللی اول اجساد کشته شدگان جنگ، شهر را به عزا و
وبا مبتلا کرد. ماست موثرترین دارو برای کاهش آثار وبا بود اما قشون روس، ماستها را از خانه میگرفتند و خود را ایمن میکردند. مادر گرامی روحالله، هر از گاه فرزندش را با مشکی پر از ماست به در خانه بیماران میفرستاد اما خانه پدری روحالله نیز از گزند وبا مصون نماند و نخست صاحبه خانم، عمه شجاع و فداکار و اندکی پس از او در سال ۱۲۹۷ شمسی (۱۳۳۶ قمری)
هاجر، مادر روحالله، دار فانی را وداع گفت.
حاصل ازدواج آیت الله سید مصطفی موسوی و هاجر خانم سه پسر و سه دختر بود.
سید مرتضی (معروف به پسندیده) برادر امام خمینی از علمای جلیلالقدر که در ۲۲ آبان ماه ۱۳۷۵ در سن ۱۰۰ سالگی در
قم درگذشت و پیکر وی پس از تشییعی باشکوه اقامه
نماز میت توسط مرحوم
آیت الله محمدتقی بهجت، در مسجد بالاسر واقع در جوار
حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) بهخاک سپرده شد. برادر دیگر امام آقا سید نورالدین (هندی) که در مرداد ۱۳۵۵ به رحمت ایزدی پیوست. سه دختر آیت الله سید مصطفی عبارتند از: فاطمه خانم، آغازاده خانم، مولود آغا خانم.
امام
خواستگاری اول خود را در ۲۵ سالگی انجام داد اما دختر
سید محمد کمرهای ازدواج با ایشان را نپذیرفت.
برای بار دیگر در سن ۲۷ سالگی اقدام به خواستگاری کرد و همسر گزید که حاصل این پیوند خجسته، سه پسر و پنج دختر بود که از این میان یک پسر و دو دختر، اندکی پس از تولد، به رحمت خدا رفتند. اسامی این فرزندان به این صورت است:
مصطفی، علی (در چهار سالگی از دنیا رفت)، صدیقه (خانم اشراقی)، فریده (خانم اعرابی)، زهرا (خانم بروجردی)، سعیده (در کودکی در گذشت)،
احمد و لطیفه (در کودکی در حوض افتاد و مرحوم شد).
همسر ایشان، دختر حاج
میرزا محمد ثقفی از روحانیون
تهران بود. پیشنهاد این پیوند را
سید محمدصادق لواسانی، دوست و همدرس امام داد. روحالله جوان، چندین بار به خانه میرزا محمد ثقفی تهرانی، پیغام فرستاد و آنان را از نیت خود باخبر کرد. اما "قدس ایران" که دختری دبیرستانی بود و سخت به تحصیل و زندگی در تهران خو کرده بود، هربار پاسخ منفی داد. (به گفته خود او، دلیل امتناعش از قبول این درخواست، بیرغبتی و نارضایتی از زندگی در قم بوده است.) تا اینکه بر اثر خوابی که خود آن را بیان کرده است، زندگی در
قم با روحالله را پذیرفت. "خوابهای متبرک دیدم، فهمیدم این ازدواج مقدّر است. آن خوابی که دفعه آخری دیدم که کار تمام شد
حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
امیرالمومنین (علیهالسّلام)، و
امام حسن (علیهالسّلام) را در یک حیاط کوچکی دیدم که همان حیاطی بود که برای عروسی اجاره کردند. همان اتاق با همان شکل و شمایل که در خواب دیده بودم. حتی پردههایی که بعدا خریدند، همان بود که در خواب دیده بودم."
چون امام میخواستند جلسات درس تعطیل نشود، عروسی را
ماه رمضان گرفتند که درسها تعطیل است و با
مهریه ۱۰۰۰ تومان عقد کردند.
در تمام این سالها (به اعتراف همسر) حتی یک جمله که در آن فرمانی و یا عتابی باشد، میان آنها رد و بدل نشد و او خود میگوید: اگر میخواستم لب حوض روسری بچه را بشویم، میآمدند میگفتند بلند شو تو نباید بشویی. من پشت سر او، اتاق را جارو میکردم. وقتی او نبود لباس بچه را میشستم.
امام خمینی در همان اوان کودکی آغاز به درس کرد و داخل منزل خود نزد معلمی به نام میرزا محمود به خواندن و نوشتن پرداخت و سپس قدم به مکتب گذاشت.
در مکتب ملا ابوالقاسم،
قرائت و
تجوید قرآن را فرا گرفت. پیش اساتید دیگری به نامهای شیخ جعفر و میرزا محمد به درس و آموزش ادامه داد.
پس از اتمام دوره مکتبخانه، به مدرسه احمدیه میرود تا درسهای این مراکز جدید التاسیس را نیز تجربه کند. حسن مستوفی، فرزند خاله روحالله که در کودکی همدرس و همبازی هم بودند، میگوید: "ما با هم به مدرسهای میرفتیم که به سبک مدارس فرانسوی، میز و صندلی داشت".
در مدرسه نزد شخصی به نام آقا حمزه محلاتی به تعلیم خط پرداخت و پیش از ۱۵ سالگی، تحصیلات
فارسی آن روز را به پایان رساند.
تحصیل
علوم اسلامی نظیر
صرف و
نحو و
منطق را در محضر یکی از داییهای خود به نام حاج میرزا محمدمهدی و برادر خود سید مرتضی پسندیده و آقا نجفی خمینی آغاز کرد و تا سال ۱۲۹۹ شمسی (
۱۳۳۸ قمری) به تحصیل مقدمات در محضر آنان ادامه داد.
ایشان در این سن اخبار کشور و شهر را پی میگرفت و در همه فعالیتهای مربوط به جوانان مدافع شهر، شرکت میجست. جمعهها به میدان مشق تیر میرفت تا فنون دفاع را بیاموزد.
سال
۱۳۳۹ق امام خمینی برای تکمیل تحصیلات خود به
اراک (اراک، اینک مرکز
استان مرکزی است و شهری صنعتی کشاورزی است. آن هنگام که امام خمینی به این شهر هجرت کردند، نزدیک به صد سال از بنای جدید آن میگذشت. در آن زمان بیشتر به سلطانآباد یا عراق شهرت داشت، تا اینکه هیات وزیران در سال ۱۳۱۴ش نام آن را به اراک تغییر داد. معمولا عراق (و یا اراک) به منطقهای بزرگ گفته میشود که بهطور متوسط پنج شهر مهم و بیش از سیصد روستا داشته باشد. در قدیم برای آن که نام این منطقه با عراق عرب، اشتباه نشود، از او به عراق عجم یاد میکردند. در
فرهنگ معین آمده است: "اراک در سال
۱۲۴۰ق به توسط یوسفخان معروف به گرجی در زاویه جنوب غربی دشت فراهان بنا شده است".
) رفت. پیش از عزیمت به اراک، نخست تصمیم داشت که به
اصفهان برود و در آن ادامه تحصیل دهد، اما آوازه
شیخ عبدالکریم حائری یزدی که در آن سالها در همه مراکز علمی پیچیده بود، خمینی جوان را به اراک کشاند. در اراک، وارد مدرسه سپهدار شد و بیدرنگ،
منطق را دوره کرد، نحو را به کمال آموخت و به
بدیع و
بیان احاطه یافت. در این دوره در محضر اساتیدی چون شیخ
محمدعلی بروجردی، شیخ
محمد گلپایگانی و آقا
عباس اراکی تلمّذ کرد.
مربیان و استادان مؤثر در شکلگیری شخصیت امام خمینی عبارتاند از:
دوره مکتبخانه: امام خمینی در پنجسالگی به مکتب رفت و در این مقطع از چند تن معلم و مربی بهره برد.
۱-
ملا ابوالقاسم بهشتی: امام نزد ایشان قرآن و ادبیات
فارسی را یاد گرفت.
۲-
شیخ جعفر: امام نزد ایشان درسهای ابتدایی را خوانده.
۳-
افتخار العلما: از معلمان دوره ابتدایی امام محسوب میشده است.
۴-
فضلالله رجایی.
۵-
حمزه محلاتی؛ استاد خط امام در مدرسه جدید احمدی بود.
دوره مقدمات حوزه: امام خمینی در دهسالگی تحصیلات حوزوی خود را آغاز کرد در این مقطع از چند استاد بهره برد:
۱-
میرزا محمدمهدی نجفی.
۲-
سید مرتضی پسندیده برادر بزرگ امام که نزد ایشان کتاب
سیوطی،
مطول، منطق و عقاید و کتاب شرح
الباب الحادی عشر را خواند.
۳-
محمدرضا نجفی: استاد منطق امام.
۴-
محمد گلپایگانی استاد منطق امام.
۵-
محمدعلی بروجردی: امام بخشی از مطول را نزد ایشان در اراک خواند.
۶-
محمدعلی ادیب امام بخش پایانی مطول را نزد این استاد خواند.
دوره سطح حوزه: استادان امام خمینی در این مقطع عبارتاند از:
۱-
عباس اراکی: امام نزد ایشان
شرح لمعه را خواند.
۲-
سید محمدتقی خوانساری.
۳-
سیدعلی یثربی.
دوره خارج
فقه و اصول: امام خمینی در این مقطع نیز از چند تن از استادان بهره گرفته است:
۱-
عبدالکریم حائری یزدی: امام بخش عمده درسهای خارج
فقه و اصول را نزد او خوانده است.
۲-
محمدرضا مسجد شاهی؛ امام خمینی از مسجد شاهی بهعنوان علامه، متکلم،
فقیه اصول و ادیب متبحر یاد کرده است.
۳-
میرمحمد صادقی خاتونآبادی.
۴-
سید حسین بروجردی.
درسهای فلسفه: امام خمینی فلسفه را نزد استادانی حکیم تحصیل کرد که عبارتاند از:
۱-
علیاکبر حکمی یزدی امام نزد ایشان ریاضیات، هیئت، حساب و شرح چغمینی و هیئت قدیم را تحصیل کرد.
۲-
ابوالحسن رفیعی قزوینی: امام خمینی به مدت چهار سال شرح
ملاهادی سبزواری و قسمتی از کتاب
اسفار ملاصدرا را نزد وی خوانده است.
۳-
محمدعلی حکیم ایمانی استاد فلسفه امام خمینی بود.
درسهای عرفانی: استادان امام در عرفان عبارتند از:
۱-
محمدعلی شاه آبادی: که بیشترین استفاده امام خمینی در علوم معنوی و عرفانی از ایشان بوده است. امام خمینی مدت ۷ سال در کلاس عرفان شاهآبادی شرکت کرد.
۲-
ابوالقاسم کبیر قمی: امام مدت شش ماه در درسهای اخلاقی و عرفانی او شرکت کرده است. امام خمینی خود تصریح کرده است که از شاگردان
ملکی تبریزی نبوده و تنها در دو جلسه در درس وی شرکت کرده و آن را نپسندیده است البته امام برای ملکی تبریزی جایگاه ویژهای قائل بود.
در سال ۱۳۰۱ش (۱۳۴۰ق) که آیت الله حائری
حوزه علمیّه اراک را به
شهر قم انتقال داد، امام خمینی نیز که تازه
کتاب مطوّل را شروع کرده بود به قم رفت و در
مدرسه دارالشفا مسکن گزید و در حوزه جدیدالتاسیس قم تحصیلات خود را با جدّیت بیشتری نزد اساتید بزرگ مانند میرزا
محمدعلی ادیب تهرانی،
سید محمدتقی خوانساری و میرزا
سید علی یثربی کاشانی دنبال کرد و با پشتکار و کوششهای شبانهروزی موفق شد تا سال ۱۳۰۶ش (
۱۳۴۵ق) در ۲۵ سالگی سطوح عالیه را به پایان رسانیده و در حوزه درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری شرکت کند و پایههای علمی و مبانی
فقهی و اصولی خود را تحکیم بخشد و به
درجه اجتهاد فائق گردد. شاید یکی از کسانی که دیدار با او در زندگی امام تاثیرگذار بوده است، آیت الله سید محمدتقی خوانساری باشد.
دو سال بعد، در قم با حاج شیخ
محمدرضا نجفی اصفهانی آشنا شد که
فلسفه میدانست و در
فلسفه غرب نیز دستی داشت. وی در قم
داروینیسم و نقد آن را تدریس میکرد و مدتی روحالله جوان در این درس حاضر شد. استاد دیگر امام در معقول، حاج
سید ابوالحسن رفیعی قزوینی است. محضر درس آن فیلسوف نامی، سه علم را به روح الله آموخت: ریاضیات، هیئت و فلسفه.
از میان همه اساتید امام آنکه بیش از همه روح او را اشباع میکرد، درس
عرفان نظری مرحوم
محمدعلی شاهآبادی بود. شش سال، گاه هر روز و گاه هر چند هفته یک روز، نزد او میرفت تا کنار
فقه و فلسفه،
عرفان را نیز بیاموزد. آشنایی امام با عرفان، چنان عمیق و گسترده بود که اگر به
فقه و اجتهاد شهرت نمییافت، اینک همگان او را فقط عارفی سترگ میشناختند که مدار عرفان در عصر حاضر است.
علاوه بر این، در محضر آقا میرزا
علیاکبر حکمی یزدی نیز علوم معنوی و عرفانی را در سینه اندوخت، و عروض و قوافی و فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را نزد آق اشیخ
محمدرضا مسجدشاهی آموخت. از آیت الله حاج
میرزا جواد ملکی تبریزی اخلاق و عرفان را فرا گرفت و هماره از او به بزرگی و پاک نهادی یاد میکرد.
امام خمینی تدریس کتب فلسفی را در حالی که بیش از ۲۷ سال نداشت آغاز کرد لیکن در انتخاب شاگرد و کتابی که باید مورد بحث قرار گیرد دقت و
احتیاط میکردند. ضمنا همزمان با تدریس فلسفه، برای افراد شایسته و مورد اعتماد بهطور خصوصی عرفان را طرح میکردند.
در کنار درس فلسفه به تدریس اخلاق همت گماشتند. در آغاز این جلسه خیلی محدود بود و از روی کتاب
منازل السائرین مطالب را طرح میکردند. علاقمندان به درس ایشان آرامآرام رو به فزونی نهاد و بهطوری که درس اخلاق به دو روز در هفته، یعنی
پنجشنبه و جمعهها رسید.
عمال
رضاشاه برای تعطیلی این درس فشار میآوردند که با مقاومت امام بهنتیجه نرسیدند اما ناچار شدند برنامه درس اخلاق را از
مدرسه فیضیه به مدرسه حاج ملا صادق در منطقه دوردست شهر منتقل کردند.
تدریس علوم منقول و
خارج فقه و اصول را در سال ۱۳۲۵ش (
۱۳۶۴ق) همزمان با ورود
آیت الله بروجردی به قم آغاز کرد. البته پیش از شروع درس خارج، سالیان درازی به تدریس سطح اشتغال داشت و کتابهای
فقه و
اصول را برای گروهی از فضلا و محصلین شرح و بسط میداد. سبک تدریس و شیوه ویژه امام در بررسی مسائل علمی و باریکبینیهایی که در
فقه و اصول بهعمل میآورد، شاگردان را اهل دقت و تحقیق بار میآورد. با وجود اینکه برای استفاده از درس ایشان لازم بود پایههای علمی محصل تا حدودی بالا باشد اما بزرگترین کرسی تدریس، از آن ایشان بود.
پس از تبعید، در
نجف اشرف از امام خواستند که تدریس کنند. ایشان در پاسخ گفته بودند: "
حوزه نجف نیاز به درس ندارد و این همه علما جلسه درس دارند. " با اصرار قرار شد درس بگذارند اما در ساعتی که با درس علمای بزرگ تداخل نداشته باشد.
بسیاری از درسخواندههای نجف معتقد بودند کسی که در حوزه نجف درس نخوانده باشد عالم و
مجتهد نیست و تعدادی از اشکالکنندههای حرفهای به درس امام میآمدند اما نمیتوانستند اشکال کنند.
امام در شیوه تدریس حوزه نجف تغییراتی دادند، آغاز درس بدون تاخیر، افزودن شهریهها، گرفتن امتحان (که در حوزه نجف رایج نبود) و دادن شهریه بیشتر به کسانی که درسشان را بهتر میخواندند.
بهمنماه ۱۳۴۸ امام بحث
ولایت فقیه را در مسجد شیخ انصاری نجف آغاز کردند.
در ۱۳ جلسهای که تا ۲۰ بهمن ادامه داشت، از
حکومت اسلامی گفتند اما عدهای اشکال میکردند که شما چه وقت میتوانید حکومت اسلامی تشکیل بدهید و جواب میشنیدند: "در قضایا نباید با این فکر وارد شد بلکه اینکار بزرگ دارای ابعاد و مقدمات زیادی است. ما فعلا برنامهاش را تنظیم میکنیم و الا برنامهای تنظیم شدهای باشد که نسلهای آینده وقتی آمدند دوباره وقتشان برای تنظیم برنامه تلف نشود."
سیر تالیفی امام از مسائل عقلیّه آغاز گردیده و در زمینه اخلاقیات و علوم عملیّه و
فقه و اصول ادامه یافته است. در حدود ۲۷ سالگی کتاب
مصباح الهدایه را به رشته تحریر درآورد که بعضی از علمای بزرگ معاصر بر آن حاشیه زدهاند. در ۲۹ سالگی شرحی بر دعای ماه رمضان نگاشتند و کتاب
اربعین حدیث ایشان ۷ حدیث مربوط به مسائل عقلیّه را شامل میشود و ما بقی آن مربوط به اخلاقیّات میباشد. کتابهای دیگر امام عبارتند از:
۴. حاشیه بر
نصوص الحکم قیصری؛
۵. حاشیه بر
مفاتیح الغیب؛
۶.
اسرار الصلوة یا معراج السالکین؛
۷.
رسالة فی الطب و الاراده؛
۸. حاشیه بر رساله شرح حدیث راس الجالوت
قاضی سعید و شرح مستقلی بر همان حدیث؛
۹.
کشف اسرار؛
۱۰.
شرح حدیث جنود عقل و جهل؛
۱۱.
آداب الصلوة؛
۱۲.
الرسائل: درباره
قاعده لاضرر و لاضرار،
استصحاب،
تعادل و تراجیح و اجتهاد و
تقلید و
تقیه. در دو جلد؛
۱۳.
تحریر الوسیله. متن کامل دوره
فقه؛
۱۴.
البیع: درسهای
فقهی امام خمینی در نجف اشرف؛
۱۵.
کتاب الطهاره: بحثهای
فقهی؛
۱۶.
تهذیب الاصول: تقریرات درس
اصول فقه در
قم به قلم استاد
جعفر سبحانی در سه جلد به چاپ رسیده است؛
۱۷.
نیل الاوطار فی بیان قاعده لاضرر و لاضرار. تقریر درس خارج؛
۱۸.
رسالة فی الاجتهاد و التقلید. تقریر درس خارج؛
۱۹.
توضیح المسائل؛
۲۰.
زبدة الاحکام؛
۲۱. حکومت اسلامی یا ولایت
فقیه. مجموعهای از سخنرانیها و درسهای امام خمینی درباره
حکومت اسلامی؛
۲۲. مبارزه با نفس یا
جهاد اکبر: مجموعهای از سخنرانیهای امام در نجف اشرف درباره اخلاق؛
۲۳.
مکاسب محرمه. دو جلد؛
۲۴. رسالهای مشتمل بر فوایدی در بعضی مسائل مشکله.
روحیه مبارزه و
جهاد در راه خدا ریشه در بینش اعتقادی و تربیت و محیط خانوادگی و شرایط سیاسی و اجتماعی طول دوران زندگی آن حضرت داشته است. مبارزات ایشان از آغاز نوجوانی آغاز و سیر تکاملی آن به موازات تکامل ابعاد روحی و علمی ایشان از یکسو و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی
ایران و جوامع اسلامی از سوی دیگر در اشکال مختلف ادامه یافته است.
وضعیت آشفته سیاسی و اجتماعی ایران در کودکی و نوجوانی سید روحالله، باعث حساسیت بیشتر امام خمینی به مسائل کشور شده بود.
جنگ جهانی اول و
نهضت مشروطه و
نهضت دلیران تنگستان و
میرزا کوچکخان جنگلی از مهمترین اتفاقات دوران نوجوانی روحالله بود. آنچه بیش از همه، روحالله را در آن سالها به وجد آورد،
نهضت جنگل بود. دلیل علاقه روحالله جوان به رهبر نهضت جنگل، نقل یک خواب از او و سرودن قصیدهای در ستایش میرزا کوچکخان جنگلی است. امام خواب خود را برای برادرشان اینگونه نقل کردهاند:
"شب بود، اما خورشید همچنان در آسمان بود. این خانه نیز جنگل بود. جنگلیها با اسب به این خانه آمدند و میرزا در میان آنها بود. برایش چای آوردم، لبخندی زد. بی آنکه چیزی بگوید: خداحافظی کرد و رفت".
در زمانی که امام به قم رفتند
آیت الله سید حسن مدرّس نماینده مجلس بود. احتمالا اولین دیدار ایشان به مدرّس در پاییز ۱۳۰۲ و جهت طرح مشکلات منطقه خمین بود.
پس از این نیز دیدارها در محل مجلس شورای ملی تکرار شد.
در جریان به سلطنت رسیدن
رضا پهلوی، حرکتهای اعتراضی نظیر مخالفتهای آیت الله مدرّس و حرکت آقا
نورالله اصفهانی انجام شد اما امام در این سالها معتقد به حرکتهای فردی نبودند و معتقد بودند که حوزه باید به رهبری یک نفر بهطور هماهنگ عمل کند و بههمین خاطر از شیوه آیت الله حائری تبعیت میکردند و حفظ موجودیّت حوزه را مهمتر از باقی امور میدانستند. البته گاهی با ظرافت مخالفتشان را نشان میدادند.
در ۱۵ اردیبهشتماه ۱۳۲۳ و در اوضاع آشفته و فضای آزادی نسبی پس از رضا پهلوی، امام در پیامی به ملت از قیام برای خدا صحبت کردهاند و آن را تنها راه اصلاح دو جهان نامیدهاند. "
خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده ... قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بیسواد را بر یک گروه چندین میلیونی چیره میکند. " و در ادامه آوردهاند: "هان ای روحانیین اسلامی! ای علمای ربانی! ای دانشمندان دیندار! ... امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزهگرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند. امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید؟".
در همین سال بود که
علیاکبر حکمیزاده، طلبه جوان قمی کتابی ۴۰ صفحهای منتشر کرد که اسرار هزار ساله نام داشت که شامل شبهاتی اعتقاداتی بود که زود مشهور شد و علما به فکر پاسخ افتادند. امام در کشف الاسرار هم پاسخ به پرسشهای اعتقادی را دادند و هم به رضاخان تاختند.
در همین کتاب ایده
حکومت اسلامی و ضرورت قیام برای تشکیل آن را مطرح ساختند.
پس از رحلت
آیت الله شیخ عبدالکریم حائری، سه مجتهد بزرگ آن روزگار، حوزه را اداره میکردند. در همین سالها (بهیژه پس از سقوط رضاخان) شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید.
آیت الله بروجردی شخصیت علمی برجستهای بود که در برابر حکومت کوتاه نمیآمد لذا این پیشنهاد از سوی شاگردان مرحوم حائری بهویژه امام خمینی پیگیری شد.
امام روزانه تا شصت نامه برای علما مینوشتند تا از آقای بروجردی بخواهند تا به قم بیاید.
پس از رحلت
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله قمی به مرجعیت رسید اما روحالله هرچه اعتبار داشت خرج مرجعیت آیت الله بروجردی کرد.
پس از آیت الله قمی، مرجعیت آیت الله بروجردی گسترش یافت و در این دوره امام خمینی، شخص مورد اعتماد وی بودند.
امام از طرف آیت الله بروجردی عضو هیات مصلحین بودند که مامور اصلاح حوزه بودند. تقریب بین مذاهب، فرستادن نماینده به
الازهر، ساختن
مسجد و
مدرسه در خارج از کشور، اعزام مبلغ به کشورهای اسلامی، تشویق طلاب به آموختن دروس جدید، از جمله زبان انگلیسی از کارهایی است که در زمان آیت الله بروجردی انجام شد که امام در آنها شریک و یا بانی اصلاح بوده است.
در آغاز ۱۳۲۸ با آغاز زمزمههایی مبنی بر تاسیس مجلس موسسّان (که طرحی برای باز کردن دست شاه بود) شایعه شد که آیت الله بروجردی با این مجلس، اعلام موافقت فرموده است. امام خمینی بههمراه چند تن از مراجع و علمای وقت، نامهای سرگشاده به آیت الله بروجردی نوشتند و از ایشان خواستند که با بیان نظرشان، به این شایعات خاتمه دهند.
این اقدام هوشیارانه، منتهی به صدور اعلامیهای از سوی زعیم حوزههای علمیه شد. ایشان در این بیانیه، هرگونه توافقی را با
دولت پهلوی، درباره تاسیس مجلس موسسان، انکار کردند.
بدینترتیب دستگاه حکومتی نتوانست از نفوذ روحانیت به نفع مقاصد خود سود برد.
آیت الله بروجردی بارها در مواقع حسّاس امام را مورد
مشورت قرار میداد یا ایشان را مامور گفتوگو با رژیم میکرد. تنها دیدار امام خمینی با شاه هم در سال ۱۳۲۹ به نمایندگی از آیت الله بروجردی اتفاق افتاد و مربوط به خواسته مرجعیت درباره ممانعت از اعدام متهمّین به قتل در حادثه ابرقو بود.
امام خمینی تا پایان راه، زعیم حوزه را همراهی و یاری کردند چون یکپارچگی و شکوه حوزه را در قدرت و عظمت رهبری آن میدیدند. با حوصلهای تمام، مدت پنج سال به درسهای آیت الله بروجردی گوش سپردند و حتی به این مقدار نیز اکتفا نفرمودند و درسهای ایشان را نوشتند و تقریر کردند.
آیت الله کاشانی بهواسطه همسایگی با پدرخانم امام، از قدیم با امام آشنایی داشتند و بعضی روزهای
تابستان به مباحثه با هم میپرداختند.
آیت الله کاشانی، نماینده مردم تهران در مجلس شانزدهم، رهبری جناح مذهبی را برعهده گرفت و ضمن ائتلاف با
جبهه ملی با محوریت
مصدّق و همراهی
فدائیان اسلام، زمینه را برای
ملی شدن صنعت نفت هموار ساخت. در اوج مبارزات نهضت ملّی شدن صنعت نفت، امام در نامهای به آیت الله کاشانی از وی خواسته بود که جنبه مذهبی نهضت را تقویت کند
اما اینطور عمل نشد و اختلافات بین مصدّق و آیت الله کاشانی موجب تزلزل و سقوط مصدّق شد. پس از این شکست مصدّق و آیت الله کاشانی در جامعه منزوی شده بودند اما امام احترام کاشانی را نگه داشتند و حتی در زمان بیماری وی درس خود را جهت عیادت تعطیل کردند.
در مورد مصدّق بعدها گفته بودند که وی مسلِم نبود و اگر مانده بود بر
اسلام سیلی میزد.
پس از
کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شاه که خود را مدیون آنها میدانست، اداره امور کشو را به آمریکاییها سپرد که این موضوع و رفتار مستشاران آمریکایی، باعث برانگیخته شدن احساسات ضد بیگانه در ایرانیان شد. فداییان اسلام هم تا دو سال پس از کودتا، به مبارزات خود ادامه دادند، تا اینکه در آبان ۱۳۳۴ در ماجرای
ترور ناموفق
حسین علا نخست وزیر وقت، دستگیر و محاکمه شدند. امام خمینی بههمراه تنی چند از علما، بسیار کوشیدند که از اجرای حکم
اعدام آنان، جلوگیری کنند و جهت آوردن فشار بر حکومت، از آیت الله بروجردی خواستند که رژیم را از اجرای حکم اعدام
نواب صفوی و دوستانش بازدارد، لیکن تلاشهای امام، ثمر نداد. این موضوع که بعد از اختلاف در جریان برخورد آیت الله بروجردی با مخالفان نخستوزیری
زاهدی پیش آمد
موجب سردی بیش از پیش روابط با آیت الله بروجردی شد، اما امام تا پایان عمر آیت الله، احترام به ایشان را رها نکرد. ایشان میفرمودند: "آقای بروجردی عَلَم است و ما باید زیر عَلَم ایشان جمع بشویم. "
عدم اعتراض آیت الله بروجردی به موضوع بهرسمیّت شناخته شدن
اسرائیل، باعث ناراحتی شدید امام شد به حدّی که چند روز مریض شدند.
پس از رحلت آیت الله بروجردی در فروردین ۱۳۴۰ امام بههمراه چندین نفر دیگر بهعنوان مرجع مطرح بودند اما تاکید داشتند کسی پی مطرح کردن ایشان نباشد، "آنچه لازم است الآن گفته شود وحدت حوزه است. حوزه باید حفظ شود. هیچ نامی اشارهای از من نباشد."
شاه با تسلیت به
آیت الله حکیم در
نجف کوشید تا مرجعیّت به خارج ایران انتقال یابد.
علی امینی که پس از
شریف امامی به نخستوزیری رسیده بود، برای جلب همراهی علما به
قم آمد و از جمله کسانی که موفق به دیدار با آنان شده امام خمینی بود. امام، در این دیدار انتقادات تند و توصیههایی را به نخستوزیر شاه فرموده بودند
که با سایر علما متفاوت بود و خبر آن در حوزه پیچید.
در مهرماه ۱۳۴۱
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی مورد تصویب دولت قرار گرفت که طبق آن سه شرط مسلمان بودن، سوگند به کلامالله مجید و مرد بودن رایدهندگان و انتخاب شوندگان حذف شده بود تا زمینه حضور بهائیها فراهم شود. به دعوت امام خمینی، در منزل حاج شیخ عبدالکریم حائری (موسسه
حوزه علمیه قم) جلسهای با حضور آیات طراز اول قم برگزار شد و تصمیم بر آن شد که تلگرافی به شاه ارسال کرده مخالفت مراجع قم را با مصوبه اخیر دولت ابراز نمایند.
شاه تلگراف را به دولت ارجاع داد، امام در تلگراف دیگر به عَلَم نوشتند: "مجدداً به شما نصیحت میکنم که به اطاعت
خداوند متعال و
قانون اساسی گردن نهید، و از عواقب وخیمه تخلف از
قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسید و بدون موجب، مملکت را بهخطر نیاندازید و الّا علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد."
پیام محکم امام در شرایط آن روز بینظیر بود.
رژیم شاه و دولت عَلَم، به تهدید و تبلیغات علیه
روحانیت رویآورد و عَلَم صراحتا گفت: "دولت از برنامه اصلاحی که در دست اجرا دارد، عقبنشینی نمیکند." اما پیامها و سخنرانیهای امام و دیگر علما، این حرکت اعتراضی را چنان میان مردم گسترانده بود که برای حکومت چارهای جز تسلیم باقی نماند.
اندکی پس از غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی، اینبار شاه خود بهمیدان آمد و طرحی با عنوان "
انقلاب سفید" یا "انقلاب شاه و میهن" با اصولی ششگانه اعلام کرد. امام خمینی جلسهای با علما تشکیل میدهند و نمایندهای به دیدار شاه میفرستند. از نتایج مذاکرات امام درمییابند که با اجرای اصول انقلاب سپید، زمینه برای نفوذ بیشتر
آمریکا و
اسرائیل به
ایران مساعدتر میشود. ایشان در بیانیهای صریح چهار روز پیش از
رفراندوم، آن را مخالف اسلام و قانون اساسی قلمداد میکنند.
پس از انتشار این پیام، بازار تهران تعطیل شد و دانشجویان دانشگاه تهران دست به راهپیمایی زدند. چند روز پیش از رفراندوم، شاه به قم سفر کرد امّا به دلیل توصیه امام شهر تعطیل شد و استقبال سردی از شاه صورت گرفت و خودشان هم راضی به دیدار با شاه نشدند.
رفراندوم در ۶ بهمن انجام شد و ۸ بهمن ماه آغاز
ماه رمضان بود. امام برای اعلام انزجار از شاه و عملکردهای او مساجد را تعطیل اعلام کردند. در روز
عید فطر، امام در سخنرانی خود شاه را به تمکین در برابر
اسلام و علما دعوت کردند.
شاه هم معترضان را به سرکوب و شدت عمل تهدید کرد. امام برای پیشگیری از اقدامات شاه و گستراندن دامنه انقلاب به همه لایههای جامعه،
نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند.
۲ فروردین ماه سال ۱۳۴۲، سالروز
شهادت امام جعفر صادق (علیهالسّلام) منزل امام مجلس عزا برقرار بود. تلاش ماموران برای برهم زدن مجلس با واکنش امام بینتیجه باقی ماند.
عصر همان روز، در اثنای مجلس دیگری در
فیضیه، ماموران موفق به ایجاد اغتشاش شدند. زد و خورد با ماموران مخفی شاه بالا گرفت و با پیوستن ارتش به غائله، بسیاری از طلاب و مردم را زخمی و گلولهباران کردند و به مقدسات اسائه ادب نمودند. نظیر همین اتفاقات، همان روز در
مدرسه طالبیه تبریز روی داده بود. در پی این حوادث، امام برای حضور در فیضیّه به راه افتادند اما حاضران در منزل مانع خروج امام شدند. همانجا برای حاضران سخنرانی و از جدّی شدن مبارزه صحبت کردند.
"دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم، ما از خدا میخواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند. "
امام در سخنرانی روزهای بعد خود از سکوت بزرگان گلایه میکنند: "امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است". روز بعد بیانیهای را منتشر میکنند و به صراحت از علما میخواهند که
تقیّه را رها کنند و میافزایند: "من اکنون قلب خود را برای سرنیزههای مامورین شما حاضر کردهام."
در مدت باقی مانده به
محرّم یاران امام مردم شهرهای مختلف در سراسر ایران را برای اعتراض بهحکومت سامان میدهند. این در حالی بود که حکومت مقابله خود را شدّت بخشیده بود. امام از نخستین کسانی هستند که درباره خطر اسرائیل هشدار میدهند.
در شرایطی که
ساواک از سخنرانان برای عدم تعرّض به شاه و اسرائیل تعهّد گرفته بود، امام در عاشورای سال ۱۳۴۲ در سخنرانی خود به شدّت به شاه و دخالتهای اسرائیل انتقاد کردند.
همان شب امام دستگیر شدند و از
قم به
تهران اعزام شدند. این موضوع باعث قیام در تهران و
ورامین شد. خبرها حکایت از احتمال اعدام امام داشت بنابراین سیل اعلامیهها، تلگرافها و نامهها از سوی مراجع داخل و خارج و شخصیتهای ملی و مذهبی، دستگاه حاکم را محاصره کرده بود.
این فشارها باعث آزادی امام و انتقالشان به منزلی در تهران در ۱۲ مرداد ماه شد.
پس از عدم موفقیت برای تعهد گرفتن از امام، دولت
حسنعلی منصور که مخالف اقدامات دولت قبلی بود، امام خمینی را در ۱۶ فروردین ۱۳۴۳ آزاد کرد. دو روز بعد روزنامه اطلاعات از همراهی روحانیت با شاه نوشته بود که امام گفتند: "خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد."
۲۱ مهرماه ۱۳۴۳
لایحه کاپیتولاسیون در مجلس تصویب شد. خبر که به امام رسید، پیام هشدارآمیز صادر کردند و در سخنرانی خود اینگونه فرمودند: " ما را فروختند،
استقلال ما را فروختند ... ای سران اسلام، به داد اسلام برسید. ای علمای نجف، به داد اسلام برسید. ای علمای قم، به داد اسلام برسید، رفت اسلام ... ما زیر چکمه
آمریکا برویم، چون ملت ضعیفی هستیم؟!"
امام در ۱۳ آبانماه با چند روز تاخیر به دلیل برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دستگیر و به
ترکیه تبعید شدند. اقامت امام خمینی در ترکیه یازده ماه به درازا کشید و در این مدت فشارهای روانی و جسمی برای وادار کردن امام به سازش وارد کردند. کتاب
تحریر الوسیله در همین ماهها نگاشته شد. ۱۳ دیماه
مصطفی فرزند امام هم که از روز تبعید دستگیر شده بود به ترکیه تبعید شد. در ترکیه همبحث امام شده بود.
امام و فرزندشان مهرماه سال ۱۳۴۴ به
نجف تبعید شدند. نحوه انتقال امام به
عراق، بهگونهای بود که به نظر پایان تبعید ایشان میآمد و حکومت در نظر داشت امام در
حوزه نجف و در فضای دور از سیاست آن منزوی شود.
با اصرار زیاد طلبهها درس خود را آغاز کردند و در عینحال دوستان انقلابی خود در
ایران را توصیه به
صبر میکردند.
در آن سالها، روابط ایران و عراق، رو به تیرگی گذاشته بود. رژیم عراق، حضور امام را در کشور خود را فرصت مناسب برای فشار بر حکومت ایران میدانست اما امام نهضتشان را وجهالمصالحه روابط ایران و عراق نکردند، برای مثال پیشنهاد مصاحبه با رادیو و تلوزیون عراق را رد کردند.
پیگیری فعالیّتهای نهضت در نجف با وقفه روبرو نشد. امام چهار روز پس از ورود به نجف در دیدار با
آیت الله سید محسن حکیم، وی را به قیام فرا خواندند.
فروردین ۱۳۴۶ در اعتراض به لوایحی که قوانین ضد اسلامی داشت به
هویدا نامهای با لحن تند نوشتند
و چند روز بعد پیامی برای ادامه نهضت صادر کردند: "در مقابل
ظلم تسلیم نشوید. اینها رفتنی هستند و شما باقی هستید."
ایشان در پیامی در ۱۷ خرداد، به مناسبت جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل، فتوایی دایر بر حرمت هرگونه رابطه تجاری و سیاسی دولتهای اسلامی با اسرائیل و حرمت مصرف کالاهای اسرائیلی در جوامع اسلامی را صادر کردند.
یک سال بعد، در شهریور ۱۳۴۷، امام فتوای مشهور خود مبنی بر جواز پرداخت
صدقات و
زکات را به چریکهای فلسطینی صادر کردند.
این نخستین فتوای مهم یک مرجع شیعی است که پرداخت زکات و صدقات را به مسلمین غیرشیعه تجویز مینمود. امام در طول اقامت در نجف هر روز سه ساعت به
زیارت و
عبادت در
حرم میپرداختند و این تنها دلخوشی ایشان در مقابل مخالفتها با فعالیتهای انقلابیشان بود. در بهمنماه ۱۳۴۸ درس
ولایت فقیه را شروع کردند. شاگردان امام جزوهها را به عربی ترجمه کردند و به کشورهای عربی رساندند.
در جریان مبارزات، یکی از فعالیتهای امام ایجاد رابطه با دانشجویان برای از بین بردن ذهنیّت منفی آنان نسبت به
روحانیت بود. در نامهای نوشته بودند: "اینجانب با زحمات طاقت
فرسا میخواستم
سوء ظن موجود در طبقات مختلفه سیّما (مخصوصا) تحصیلکرده و دانشگاهی را نسبت به علمای دین مرتفع کنم یا تخفیف دهم؛ لکن خود آقایان راضی نیستند."
در شرایطی که در ایران مبارزه مسلحانه از محبوبیت زیادی برخوردار بود، بارها از امام اجازه خواسته بودند اما ایشان نپذیرفتند. در این اوضاع
سازمان مجاهدین خلق اعلام مبارزه چریکی کرد و سیل تقاضاها و نامهها به نجف برای حمایت امام از این گروه سرازیر بود. آقایان
منتظری،
طالقانی،
مطهری و
سید احمد خمینی هم امام را تشویق به دفاع از این گروه کرده بودند.
امام درباره نماینده سازمان که بیست روز برای امام از سازمان گفته بود، گفته بودند: "آمده بود که تایید بگیرد از من، من همان گوش کردم و یک کلمه جواب ندادم. فقط اینکه گفت که ما میخواهیم که قیام مسلحانه بکنیم، من گفتم نه، قیام مسلحانه حالا وقتش نیست و شما نیروی خودتان را از دست میدهید و کاری هم ازتان نمیآید."
با اوج گرفتن اختلافات ایران و عراق در دی ۱۳۵۰، اخراج ایرانیان مقیم عراق از سر گرفته شد. امام در سخنرانی خود تهدید کرده بودند که از عراق خواهند رفت.
نماینده حکومت برای عذرخواهی خدمت امام رسید
و اخراج ایرانیها متوقف شد.
در مهر ۱۳۵۲ ایران غرق در برگزاری جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بود در حالی که در صهیونیستها به
فلسطین حملهور شده بودند. امام در پیامهایی به مردم و سران کشورهای اسلامی آنها را به یاری مردم مظلوم فلسطین فرا خواندند. ایشان در پیام خود درباره جشن ۲۵۰۰ ساله آوردهاند: "جشن برای شاهان خونخواری که نمونه آنان امروز مشهود است. مسلمین برای مجد و عظمت
اسلام و آزادی فلسطین در خاک و خون میغلتند ولی شاه ایران برای رژیم مبتذل شاهنشاهی جشن و سرور بپا میکند."
در ۱۷ خرداد ۱۳۵۴، ماموران با حمله به مراسم سالگرد ۱۵ خرداد، ۳۵۰ نفر از طلبهها دستگیر شدند. چند روز بعد هم حکومت عراق به حوزه نجف حمله برد. امام به رئیس جمهور عراق اعتراض کرده بودند. امام در نامهای دیگر نوشته بودند: "که چیزی که مرا رنج میدهد بیتفاوت بودن نجف است راجع به قضایای قم و احیانا طرفداری از مخالف."
سالهای نجف برای امام به سختی میگذشت. "من نمیدانم با این جو نجف چه کنم؟ هر قدمی که بردارم، با مخالفت و کارشکنی عدهای از آخوندهای نجف مواجه میشوم، اگر در برابر حکام بعث برخورد تند و قاطع بکنم، فورا در نجف سرو صدا راه خواهند انداخت که میخواهد حوزه نجف را برهم بزند! اگر در برابر بعثها سکوت کنم، میگویند با آنها ساخت و پاخت کرده است!".
اول آبان ۱۳۵۶ خبر درگذشت سید مصطفی، فرزند امام، بدون سابقه بیماری موجب حیرت شد. دکتر گفته بود که وی را مسموم کردهاند، امام اجازه
کالبد شکافی را ندادند. ضمنا نگذاشتند دروس حوزه تعطیل شود.
در پیامشان در مورد این نوشته بودند: "ما با گرفتاری عظیم و مصیبتهای دلخراشی مواجه هستیم که باید ذکری از مصایب شخصی نکنیم."
لحن پیام امام، شاه را بهخشم آورد و دستور داد در مقاله روزنامه اطلاعات به امام حمله کنند.
مردم در اعتراض به جسارت به امام، در قم قیام کردند که با سرکوب مواجه شده بود. امام در نجف سخنرانی آتشین کردند و پیامی برای ادامه نهضت دادند.
شهرهای ایران در چهلم شهدای شهرهای پیشین ملتهب میشد و امام برای هر کدام از این اتفاقات پیام میدادند. در یکی از این پیامها نوید پیروزی میدهند: "من به ملت ایران با این بیداری و هوشیاری و با این روحیه قوی و شجاعت بیمانند نوید پیروزی میدهم؛ پیروزی توأم با سربلندی و افتخار؛ پیروزی توأم با
استقلال و
آزادی، پیروزی توأم با قطع ایادی اجانب و چپاولگران، پیروزی با برچیده شدن بساط ستمگران و انقراض دودمان سیاهروی پهلوی."
تظاهرات مردم به مناسبتهای مختلف ادامه داشت تا اینکه در اوج سرکوب رژیم شاه
۱۷ شهریور ۱۳۵۷ تظاهرات مردم در میدان ژاله به خاک و خون کشیده شد. امام نوشتند: "ملت ایران! مطمئن باشید که دیر و یا زود پیروزی از آن شماست. شاه با حکومت آشتی ملی میخواهد روحانیت شریف ایران و سیاسیون محترم را در کشتار خود سهیم گرداند ولی فریب او خیلی زود برملا گردید."
با اوج گرفتن فعالیتهای امام، ماموران حکومت عراق خانه امام را محاصره کردند و رفت و آمد به آن را قطع کردند. با افزوده شدن فشارها تصمیم گرفتند که از طریق
کویت به
سوریه بروند چون رابطه عراق و سوریه تیره بود.
در مرز کویت ۱۰ ساعتی معطل ماندند اما کویت با ورودشان موافقت نکرد.
تصمیم گرفته شد که به
پاریس بروند. امام به پاریس رفتند ولی یک فرستاده به سوریه فرستاده بودند تا موافقت
حافظ اسد را برای اقامت در سوریه کسب کنند که او هم استقبال کرده بود.
امام در نوفل لوشاتو در مصاحبه با خبرنگاران و سخنرانیهایشان به شرح اوضاع ایران و مقاصد نهضت مردم میپرداختند. در همین ایام
فرح در سفر به
کربلا با
آیت الله خویی دیدار کرد. این موضوع مثل بمب صدا کرد. امام صحبت کردن درباره این دیدار را
حرام اعلام کردند.
تلاشهایی برای انحراف قیام مردمی صورت میگرفت، از مطرح کردن سلطنت بهجای حکومت تا اجرای قانون اساسی و احیای مشروطه. اما امام بر رفتن شاه تاکید داشتند. ادامه قیام مردمی و پیامها و سخنرانیهای امام و اتفاقاتی نظیر کشتار ۱۳ آبان و تظاهرات
تاسوعا و
عاشورا با رهبری امام خمینی شاه را مجبور به خروج از کشور کرد.
بختیار پس از رسیدن به نخستوزیری تلاش کرد تا در پاریس با امام ملاقات کند تا به تفاهم برسند. امام شرط ملاقات را استعفا اعلام کردند. این دیدار انجام نشد و توطئهای دیگر به شکست انجامید.
تلاشها داشت به ثمر مینشست. بالاخره پس از سالها دوری از وطن، امام ۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷ وارد ایران شدند و در ۱۵ بهمنماه
بازرگان، را نخستوزیر دولت موقّت و مامور تشکیل کابینه کردند و از مردم خواستند که از وی حمایت کنند. امام با صدور اطلاعیهای در مورد حکومت نظامی ۲۱ بهمن، آن را خدعه خواندند و از مردم خواستند که به آن اعتنا نکنند که این اقدام باعث به ثمر نشستن نهضت و
پیروزی انقلاب اسلامی شد.
۱۰ اسفندماه، از تهران به قم رفتند تا در آنجا مستقر شوند، مردم تا کیلومترها به استقبال آمده بودند.
از همان ابتدا امام بر برگزاری رفراندوم اصرار کردند که نهایتا در رفراندوم ۱۰ فرودین ۱۳۵۸ مردم در رایی قاطع به جمهوری اسلامی آری گفتند.
جلوگیری از انحلال ارتش که خواسته تعدادی از انقلابیون بود،
مدیریت غائله خرمشهر، مهاباد، کردستان و پاوه، تلاش برای تشکیل
مجلس خبرگان قانون اساسی و حل چالشهای آن، حمایت از اشغال سفارت آمریکا، موافقت با استعفای دولت موقت، اعلام فرمان تشکیل
جهاد سازندگی و
بسیج مستضعفین و پایان بخشیدن به غائله هواداران آیت الله شریعتمداری از مهمترین اقدامات امام در سال اول انقلاب بود.
در ۲۹ دیماه وصیتنامه جدیدشان را نوشتند و آقایان
منتظری و
پسندیده را
وصی خودشان قرار دادند.
چند روز بعد به دلیل عارضه قلبی به بیمارستانی در تهران منتقل شدند. نظر پزشکان به جراحی بود، امام مخالفت کردند و قبول کردند که داروها را منظم استفاده کنند.
پس از دو ماه، امام بهبود پیدا کردند و پزشکان صلاح ندیدند که دوباره در
قم اقامت کنند و تاکید نمودند که در اطراف بیمارستان قلب منزلی برای امام گرفته شود و علاوه بر آن به تشخیص پزشکان الزاماً میبایست در شمال تهران که از هوای مناسب برخوردار است سکونت داشته باشند
ظهور و سقوط
بنیصدر، کودتای نوژه، اختلافات بین مسولین، ترورهای منافقین و
جنگ تحمیلی عراق از مهمترین موضوعاتی بود که امام با مدیریت خود کشور را در سالهای نخست انقلاب به پیش بردند.
در فروردین ۱۳۶۵ قلب امام برای لحظاتی ایستاد، تلاش پزشکان ممکن بود که به نتیجه نرسد اما ناگهان قلب در آخرین شوک بازگشت.
در بیمارستان در جریان ملاقات
آقای خامنهای گفته بودند: قوی باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکی باشید، «اشدّا علی الکفّار رحماء بینهم؛
» باشید و اگر با هم بودید، هیچکس نمیتواند بهشما آسیبی برساند."
پس از این ماجرا، اتفاقات سختی را امام مدیریت کردند. جریان قائممقام رهبری و موضوع باند
سید مهدی هاشمی، مکفارلین و حاشیههای آن، مباحث مربوط به قطعنامه و پایان جنگ، اختلافات در
حزب جمهوری و مسولان، کشتار حجاج ایرانی، عمیق شدن اختلافات سیاسی، حمله آمریکا به هواپیمای مسافربری و انتشار کتاب
آیات شیطانی از اهمّ این اتفاقات است.
در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۸ پزشکان وجود سرطان معده را تایید کردند.
در دوم خرداد ماه امام تحت عمل جراحّی قرار گرفتند. در ۱۰ خرداد ماه به
هاشمی رفسنجانی گفتند که در بازنگری قانون اساسی تسریع شود.
شبانگاه سیزدهم خرداد روح امام برای همیشه آرام گرفت.
•
سایت جامع امام خمینی، برگرفته از مقاله «زندگینامه امام خمینی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۹/۰۶. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.