اعجاز تشریعی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اعجاز چیزی است از طرف
پیامبر و فرستاده خدا برای اثبات حقانیت و
راستگویی خود آورده میشود.
معجزه کاریست که دیگران از انجام آن
عاجز هستند.
اعجاز از ماده "عجز" است که در اصل نقیض "حزم" بوده، به معنای محکم بستن طناب،
در
لغت به معنای
ضعف و
ناتوانی،
درنگ کردن و تأخیر از چیزی آمده است.
در
اصطلاح دینی به این معناست که،
انسان چیزی را بیاورد و مخالف از آوردن آن ناتوان باشد.
و
تشریع از ماده "شرع" است که معنای آن را مسیر و راه آب،
رسیدن و داخل شدن بر
آبو همچنین راه روشن ذکر کردهاند.
در
اصطلاح فقهی و قرآنی به معنای نشان دادن راه مادی یا معنوی است؛
از این رو بر
احکام و قوانینی که راهنما و طریق معنوی انسان برای زندگی او هستند نیز تشریع اطلاق میشود؛ لذا تشریع را به معنای
قانونگذاری گرفتهاند.
یکی از راههای شناخت "پیامبر" اعجاز است که برخی از دانشمندان اسلامی تنها راه تشخیص پیامبر
صادق را از
کاذب معجزه میدانند. مثل
علامه طباطبائی،
شیخ طوسی،
تفتازانی و....
و
متکلمان در تعریف
معجزه میگویند: امر خارقالعادهای است که مقرون به
تحدی (
مبارز طلبی) و سالم از معارضه باشد،
و این را از شرائط مهم اعجاز میدانند؛ البته برخی شرایط دیگری را به آن اضافه میکنند از جمله اینکه این معجزه به خواست
خداوند و به دست مدعی
نبوت آشکار شود، به گونهای که نشانه صدق ادعای پیامبر بوده و دیگران از انجام آن عاجز باشند (قابل
تعلیم و
تعلم نیست).
لفظ معجزه و اعجاز در
قرآن کریم به کار نرفته، اما الفاظ و مفاهیم دیگری در قرآن وجود دارد که بیانگر معجزه میباشد؛ مانند:
بینه و
آیهبرهانسلطانبصیرتو
شئ مبین
یکی از معجزات بزرگ خداوند، قرآن کریم است. این کتاب عظیم، جوانب
خارقالعاده بسیاری داشته و دانشمندانی
و دیگران که وارد عرصه
اعجاز قرآن شدهاند، جنبهها و جوانب بسیاری برای اعجاز قرآن برشمردهاند. این وجوه بیشتر در سه بعد اساسی و مهم خلاصه میشود که عبارتند از:
بیشتر به جنبههای لفظی و عبارات به کار رفته و نظر به ظرافتهای بلاغی دارد؛ البته این نکات و ظرافات در معنا و محتوا نقش اصلی را ایفاء میکنند.
اشاراتی است گذرا به برخی از
اسرار طبیعت که از لابهلای
آیات قرآن تراوش نموده و اعجاز فوقالعاده آن مشهود است و
دانشمندان با مرور زمان و پیشرفت
دانش و قطعیت یافتن برخی نظریههای علمی، به این حقایق پی میبرند.
قرآن کتاب
شریعت و آیینی است که برای اداره امور
زندگی مادی،
معنوی و هدایتی
بشر در راستای تأمین مصالح دنیوی و اخروی انسانها، نازل شده که در
عالم، بینظیر و در نهایت اعجاز میباشد.
بحث را در باب اعجاز تشریعی پی میگیریم.
یکی از وجوه اساسی و مهم اعجاز قرآن، اعجاز تشریعی است. این نوع از اعجاز اخیراً در میان
مفسران بیشتر مورد بررسی قرار گرفته که آغاز کننده این اعجاز تشریعی را میتوان، بلاغی در مقدمه تفسیر "
آلاءالرحمن" دانست و همزمان با ایشان،
رشید رضا از
اهل سنت و جریان فکری دیگری در میان برخی دانشمندان شیعی، چون
میرزامهدی اصفهانی و
شیخ مجتبی قزوینی شکل گرفت که مسأله اعجاز تشریعی را مطرح نمودند.
معتقدان به اعجاز تشریعی فهمهای مختلفی از این اعجاز داشته و تعاریف گوناگونی درباره آن ارائه دادهاند. برخی خاصیتی مثل
تضاد و
تناقض نداشتن و
استحکام معنایی را اعجاز تشریعی دانسته؛
و برخی از جهت نوآوریهای
مفاهیم دینی میدانند؛ بدین معنا که
قرآن، در دو بخش
معارف و
احکام راهی پیموده که تا آن روز، بشریت بدان راه نیافته بود و برای
ابدیت نیز بدون راهنمایی
دین، دستیابی به آن امکانپذیر نیست؛
و بعضی تنها جنبه دستورالعملی و قانونگذاری قرآن را اعجاز تشریعی میدانند.
اعجاز تشریعی از جهت نوآوریهای مفاهیم دینی است، بدین معنا که قرآن در دو قسمت معارف و احـکـام راهـی پیموده که تا آن روز،
بشریت بدان راه نیافته بود و برای ابدیت بدون راهنمایی
دین، دستیابی به آن امکان پذیر نیست
هستی شناسی قرآن، فراگیر و شامل و تشریعات آن همه جانبه و کامل است و از هر دو جهت بدون هیچگونه کاستی بر بشریت عرضه شده است.
انسان همواره پرسشهایی درباه هستی و راز آفرینش با خود داشته و پیوسته در تلاش بوده است تا پـاسـخهـای قانعکنندهای برای آن بیابد، سؤالهایی از قبیل آن که از کجا آمده چرا آمده و به کجا مـی رود؟
کـوشـشهای او برای یافتن پاسخ هایی در این زمینه، مجموعه مسایل فلسفی را تشکیل مـی دهـد کـه هـدف آنها پی بردن به رازهستی است ولی آیا این کوششها به پاسخ قانعکنندهای رسـیـده اسـت و تمامی جوانب این پرسشها روشن شده است، یا آن که زوایای تاریک همچنان در مـسـایـل و مـبـاحـث انـجـام شـده وجـود دارد؟
در ایـنبـاره قرآن میفرماید: «وما اوتیتم من العلم الا قلیلا؛
هر آن چه از دانش به دست آوردهاید اندکی بیش نیست.»
دین، آنگونه که قرآن عرضه کرده، پاسخ تمامی این مسایل را به گونه کافی و شافی داده است با تـعـمـق در آن چه قرآن عرضه کرده، انحراف اندیشهها تعدیل میشود و راههای نیمه رفته تکمیل مـی گـردد «یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربکم وشفاء لما فی الصدور وهدی ورحمة للمؤمنین؛
ای مردم! پند و اندرزی از جانب خداوند به شما داده شده است که مایه بهبودی و
آرامش خاطرتان میباشد و
رحمت و هدایتی برای
مؤمنان است.»
مقصود از بهبود بخشیدن سینهها، رها ساختن انسان از رنجی است که در راه یافتن
گمشده خود، در درون خـود احـسـاس میکند، زیرا بیانات وحیانی بهترین درمانی است که این درد و رنجها را بهبودی میبخشد.
«وربک الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم؛
این اولین آیاتی است که بر
پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل گردیده و مساله
تعلیم انسان را مطرح ساخته است البته تعلیم آن چه را که انـسـان در پـی تـعـلـم آن بـوده است و
فطرت و نهاد آدمی درخواست یافتن آن را داشته است لذا مـیفرماید: «وآتاکم من کل ما سالتموه؛
آنچه راکه (در نهاد خود جویای آن بودید و) درخواست (دست یافتن به آن را) داشتید، (خداوند) به شما ارزانی داشت.»
لذا قرآن، چیزی را بر انسان عرضه داشته که خود جویای آن بوده و نتوانسته به خوبی و روشنی به آن راه یـابد، این خود دلیل اعجاز قرآن است اگر این لطف و عنایت نبود، انسان هرگز به مقصود خـویـش دسـت نـمـی یافت و اندیشه کوتاه بشری به این روشنی و گستردگی، به مطلوب خود نمیرسید در ذیل به برخی نوآوریهای قرآن در جهت
هدایت و تکامل انسان اشاره میشود.
در مقابل قائلین، گروهی اعجاز تشریعی قرآن را منکر شده و مسأله
تحدی را به عنوان دلیل ذکر کردهاند به این صورت که از جمله شرایط اعجاز، تحدی است، یعنی صاحب معجزه در اعجاز خودش، هماورد و مبارز میطلبد؛ در حالیکه درباره اعجاز تشریعی تحدی وجود ندارد و در هیچ آیهای،
خداوند نفرموده که اگر میتوانید تشریعی مانند
تشریع قرآن بیاورید؛ فلذا تشریع قرآن جنبه اعجاز ندارد.
قائلین دو نوع جواب مطرح نمودهاند:
آیات تحدی را اشاره به جنبه معنایی قرآن میدانند نه جنبه لفظی آن؛ چون تحدی اگر مختص به لفظ باشد، قرآن فقط میبایست برای دانشمندان
بلاغت و
فصاحت معجزه بوده نه غیر آن؛ در حالیکه این با صریح
آیه که فرموده
جن و
انس را جمع کنید هم نمیتوانید مانند قرآن بیاورید، مخالف است.
برخی نیز آیات به خصوصی را اشاره به تحدی در زمینه
شرایع و
قوانین قرآن و تصحیح کننده اعجاز تشریعی میدانند. از جمله آیات ذیل که میفرماید:
«فَلْیأْتُوا بِحَدیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقینَ؛
اگر راست میگویند سخنی (نو) همانند آن بیاورند!».
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحْدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانیِ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یخَشَوْنَ رَبهَّمْ ثمُ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلیَ ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَی اللَّهِ یهَدِی بِهِ مَن یشَاءُ وَ مَن یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد؛
خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابی که آیاتش (در لطف و زیبایی و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است، آیاتی مکرّر دارد (با تکراری شوقانگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانی که از پروردگارشان میترسند، میافتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجّه
ذکر خدا میشود. این
هدایت الهی است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایی میکند و هر کس را خداوند گمراه سازد، راهنمایی برای او نخواهد بود!»
که برخی از پژوهشگران معتقدند، این آیه صریحترین آیهای است که میفهماند، خداوند به علوم معارف و قوانین مستحکم قرآنی تحدی نموده است.
اکنون به برخی از موارد اعجاز تشریعی میپردازیم. چنانکه در تعریف آن گفتیم این اعجاز را در دو زمینه احکام و معارف، میتوان سرایت داد و آیاتی را بیان نمود:
صفاتی که قرآن برای خداوند بیان فرموده با صفاتی که در کتب پیشین مثل
تورات محرّف وجود دارد، بسیار متفاوت است.
قرآن،
خدا را به بهترین وجه
وصف نموده، او را مجمع
صفات کمال معرفی کرده و از هر
زشتی و
صفت ناپسندی مبرّا و منزه دانسته است:
«هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ عَلِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِیمُ• هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبرِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُون؛
او خدایی است که معبودی جز او نیست،
حاکم و مالک اصلی اوست، از هر
عیب منزّه است، به کسی ستم نمیکند، امنیت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندی شکستناپذیر که با
اراده نافذ خود هر امری را اصلاح میکند، و شایسته عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه
شریک برای او قرار میدهند!»
اما در تورات "خدا" به گونهای ناپسند وصف شده که
خرد آن را نمیپذیرد. در داستان
آدم و
حوا خداوند آدم را از خوردن "
شجرۀ منهیه" منع نمود، تا مبادا دارای
عقل و
شعور گردد؛ سپس او را از
بهشت بیرون راند، تا مبادا از
درخت "
حیات جاویدان" نیز بخورد و همانند خداوند زندگی جاودانی یابد؛ یا این که خداوند در پی آدم آمده بود و آدم در پشت
درختان پنهان شده بود و خداوند نمیدانست که آدم کجاست.
اینگونه تفاوتها نشان میدهد که
معارف قرآنی تا چه میزان از معارف موجود در زمانهای قبل از آن بالاتر میباشد.
درباره پیامبران نیز همینگونه است.
قرآن، انبیای عظام الهی را در والاترین مقام قداست قرار داده و از آنان به نیکی یاد میکند:
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمین؛
خداوند، آدم و نوح و
آل ابراهیم و
آل عمران را بر جهانیان برگزید».
این گونه تعبیرها در مورد
پیامبران و
اولیای الهی مخصوص قرآن است.
در سایر متون تعبیرات ناروا در این زمینه زیاد به چشم میخورد؛ مثلاً درباره
حضرت نوح (علیهالسلام) نوشتهاند: او
شرابخوار مستی بود که از شدت بیهوشی برهنه و مکشوفالعوره در میان چادر افتاده بود.
و عبارات ناروای دیگری که در
کتاب مقدس وجود دارد.
انسان همیشه درباره اینکه چگونه باید زندگی کند، در ذهنش سؤالاتی داشته که در پی پاسخ دادن به آنها بوده است. پاسخهای انسانی همیشه ناقص بوده و تمام جوانب زندگی انسان را در بر نمیگیرد؛ اما
قوانین الهی که در قرآن کریم ذکر شده، تمام ابعاد فردی، اجتماعی و الهی زندگی
بشر را در نظر میگیرد و از همین جهت از تمام
قوانین بشری پیشرفتهتر و عادلانهتر است.
برخی از این قوانین مترقی قرآنی عبارتند از:
در
اسلام همه در نظر و
عقیده آزادند:
«لاإِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ...؛
در قبول دین، اکراهی نیست.»
تکالیف و
احکام قرآن تماما در حد و توان بشر و برای او آسان است:
«لایُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها...؛
خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش،
تکلیف نمیکند.»
انسانها همه برابرند و ملاک برتری تقواست؛ قرآن با تشریع این ماده، تمام برتریها و فزون طلبی را از ریشه برمیکَند و تنها دانش و
پرهیزگاری را ملاک فضیلت و برتری قرار میدهد:
«یَأَیهُّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمُ مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثیَ وَ جَعَلْنَاکمُ شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکْرَمَکمُ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیر»
نـوآوریهـای دیـن در دو بـعـد معارف و احکام است معارف عرضه شده توسط قرآن در جایگاه بلندی قرار دارد و از هرگونه آلودگی و
وهم، پاک و از
خرافات به دوراست از بعد احکام نیز علاوه بر جامع و کامل بودن، از گرایشهای انحرافی مبرا و خالص است.
بـشـریـت از دیرباز در مساله شناخت دست خوش اوهام و خرافات بوده است، از بدویترین قبایل تا مـتـمـدنتـریـن جـوامـع بشری آن روز، باورهایی از جهان هستی و مبدا آفرینش و تقدیر و تدبیر داشـتـند، که با حقیقت فاصله زیادی داشت و به تصوراتی خیالگونه میمانست با داشتن چنین شـنـاخـتـی، بشر آن روز هرگز نمیدانست از کجا آمده و چرا آمده و به کجا میرود
انبیا با آن که جـواب ایـن پـرسـشهـا را داده بـودنـد، ولـی گـفتار انبیا با گذشت زمان دست خوش تحول و
تحریف گردیده بود، تا آن که قرآن مجید از نو پاسخهای روشن و قاطعی در تمامی این زمینهها ارائه نمود.
بـا مـختصر مراجعه به گفتهها و نوشتههای سلف، در رابطه با مبدا و
معاد و راز آفرینش و صفات جمال و جلال
پروردگار و روش و شیوههای انبیای عظام و مقایسه آن با آن چه قرآن بیان داشته، ایـن تـفـاوت فاحش به خوبی آشکار میگردد شاید تبیین این تفاوت، برای کسانی که از عادات و رسـوم و
عقاید جاهلیت با خبر باشند چندان مشکل نباشد چه در
یونان که مرکز دانش و بینش جـهـان آن روز بـه شـمـار میرفت، چه در
جزیرة العرب که دورافتادهترین جوامع بشری به حساب مـیآمـد، حتی با مراجعه به کتب عهدین که رایجترین نوشتههای دینی آن دوران شناخته میشد، این تفاوت آشکار میگردد بررسیها در این زمینه بسیار است و نیازی به تکرار نیست، نمونههایی از آن را در ادامه میآوریم.
دربـاره تـشـریع احکام و قوانین حاکم بر نظام حیات اجتماعی، مبانی تشریعات وحیانی دارای دو امتیاز است که در دیگر تشریعات وضعی (بشری) وجود ندارد، یا کمتر رعایت شده است.
مـبـرا بـودن از هرگونه گرایشهای منحرفکننده که ممکن است در قوانین وضعیه تاثیرگذار باشد تجربه نشان داده که این امکان، در اکثریت قوانین وضع شده بر دست انسانها، تحقق یافته است حتی انسانهای بزرگ، هرچند سعی در پرهیز از گرایشهای قومی، نژادی، منطقهای، گروهی و صنفی نمودهاند، باز ناخودآگاه لغزیدهاند امروزه، بشریت از ناهنجاری اینگونه قوانین وضعی، چه در سطح بینالمللی و چه در محدودههای خاص، هنوز رنج میبرد.
رعـایـت سه بعد در حیات انسان، که لازمه زندگی اجتماعی وی در این جهان است : رابطه وی با شؤون فردی و شخصی خود، رابطه وی با جامعهای که درپوشش آن قرار گرفته، رابطه وی با
خدا و
آفریدگار وی که در همین راستا
اخلاق،
معنویت و
کرامت انسانی مطرح میشود.
قـوانـیـن وضـعـیه، تنها شؤون فردی و اجتماعی را جهت بخشیده و حتی در بعد اول کمتر توجه نـموده، بیشتر همت را در بعد دوم به کار انداخته است ولی از بعد سوم، یعنی رابطه با پروردگار، به کلی
غفلت ورزیده است در حالی که همین بعد سوم است که به حیات انسان درخشش میدهد و او را کـاملا متعادل میسازد و از صورت (بهیمیت) ) ـ انحصار در محدوده نیازهای جسمانی ـ به در آورده، به انسان چهره ملکوتی میبخشد.
اسلام، درباره شؤون خاص افراد وظایفی مقرر داشته که آدمی را در پندار و گفتار و رفتار متعادل مـیسـازد، و نـیـز در تـامـیـن مـصالح همگانی و تضمین گسترش عدالت اجتماعی میکوشد تا جـامـعهای سالم و سعادتبخش فراهم نماید، تا هر فرد به حقوق طبیعی و مشروع خود به آسانی دست یابد.
عـلاوه بـرایـن دو جـهت، انسان را به علو شرف و بلندای کرامت خویش آشنامی کند، جایگاه و اخلاق و معنویت را در زندگی به او نشان میدهد، تا او را از سقوط در (حضیض) )
ذلت نادانیها و وابستگیهای پست نگاه دارد و به (اوج) )
عزت و رفعت بالا برد.
اسـلام، احـکـام و قـوانـیـن تـشـریعی خود را بر همین سه جهت بنیان نهاده، تا «ولقد کرمنا بنی آدم؛
را تحقق بخشد، ودایعی را که در نهاد او قرارداده (اشاره به آیه
امانت است)
ظاهر سازد و از حالت استعداد به صورت فعلیت درآورد و از این راه منصب خلافت الهی را که به او عطا کرده، جامه عمل بپوشاند لذا خداوند بر انسان
منت نهاد که او را این چنین به شریعت خود مفتخر نمود و او را به این زیور گرانقدر آراست.
«لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلو علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین؛
خداوند منت (بزرگی) بر
مؤمنین نـهـاد که پیامبری از میان خودشان برگزید، تا آیات و نشانههای خود را بر آنان بنمایاند، آنان را از درون پاکیزه سازد و کتاب (تعالیم شریعت) را به آنان بیاموزد و بینشی در درون آنان بیافروزد (تا حقایق برایشان آشکار شود) گرچه پیش از این سخت در
گمراهی بودند).
اینک به اختصار، به نمونههایی از اعجاز هدایتی قرآن در دو بعد معارف واحکام میپردازیم:
قـرآن خدا را با بهترین وجهی وصف نموده، او را مجمع صفات کمال معرفی کرده و از هر زشتی و صفت ناپسندی مبرا و منزه دانسته است در پایان
سوره حشر میخوانیم: «هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون هو الله الخالق البارئ المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی السماوات والارض وهو العزیز الحکیم؛
او خدایی است که جز او خدایی نیست به هرچه پنهان و آشکار است آگاهی دارد مهر او فراگیر و تمامی جهان هستی را چـه در اصـل وجـود و چه در تداوم آن فرا گرفته و این مهر با عنایت خاصی بندگان صالح خدا را شـامـل شـده است او خدایی است که جز او خدایی نیست فرمان روایی است که از هرگونه پستی و فـرومـایـگـی بـه دور اسـت پرتو رحمت او همگان را سلامت و سعادت بخشیده است آرامش بخش جـهـانیان است و همگی در سایه رافت او آرمیدهاند قدرت و شوکت و هیمنت او فراگیر است و بر هـرکـه و هر چیز پیروز و توانمند میباشد و برتر از همه است منزه است چنین خدایی از هرگونه شـریـک و انبازی که برای او پنداشتهاند او آفریننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات است بهترین نامها و نشانههای نیک مخصوص او است هر آن چه در آسمانها و
زمین است تسبیحگوی او اسـت و همگان او را میستایند او است که هرچه بخواهد انجام میدهد و هرچه انجام میدهد از مـقام
حکمت او برخاسته است بدینسان هیچ چیزی سد راه او نمیگردد، خواستههای او جملگی وفق حکمت و بینش حکیمانه او انجام میگیرد.»
ایـن گوشهای از صفات برجسته الهی است که قرآن خدا را بدان ستوده است ولی آیا در کتب دیگر یـا انـدیـشـه هـای دیـگـران، چنین وصفی از خدای متعال آمده، یا برعکس او را به گونهای وصف کردهاند که هرگز شایسته مقام الوهیت حق تعالی نیست؟
در
تورات کنونی که کهنترین کتاب دینی به شمار میرود و پندار آن میرود که معارف خود را از
وحی آسمانی گرفته، میبینیم که خدا به گونهای ناپسند وصف شده که خرد آن را نمیپذیرد در داستان آدم و حوا چنین نوشته که خداوند آدم را ازآن جهت از خوردن (شجره منهیه) منع نمود تـا مـبـادا دارای
عقل و شعور گردد، سپس او را از
بهشت بیرون راند تا مبادا از درخت (حیات جاویدان) ) نیز بخورد و همانند خداوند زندگی جاودانی یابد
یا این که خداوند در پی آدم آمده بود و آدم در پشت درختان پنهان شده بود، خداوند نمیدانست آدم کجا است و او را میخواند تا خود را نشان دهد.
در داسـتـان سـاخـتـن
شهر بابل، خداوند
بیم آن داشت که انسانها اگر گرد هم آیند، نیروی مـتشکلی را به وجود میآورند، آنگاه خطری متوجه
ربوبیت خداوندی خواهد بود، لذا به
جبرئیل دستور فرمود تا تجمع آنان را از هم بپاشد.
از آن کـه بـگـذریم، در اسطورههای یونانی قدیم، ترسیمی از خداوند جهان ارائه دادهاند، که انواع خـدایـان کوچک و بزرگ (آلهه) را در پی داشته است گوشهای از آن را ـ که صرفا خرافه میماند ـ تاریخ نویس معروف (ویل دورانت) ) در کتاب
تاریخ تمدن آورده است (رجوع شود به قسمت یونان باستان به ویژه فصل هشتم).
قـرآن، انـبیای عظام الهی را در والاترین مقام قداست قرار داده، سرآمد
بندگان خالص حقتعالی شمرده است اینان نخبگان و برگزیدگان خلایق به شمار میروند «ان الله اصطفی آدم ونوحا وآل ابراهیم وآل عمران علی العالمین؛
خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید).
در
سوره انعام (آیـههای ۸۷-۸۴) پس از آن که از پیامبرانی مانند
اسحاق (علیهالسلام) و
یعقوب (علیهالسلام)، نوح (علیهالسلام)،
داود (علیهالسلام) و
سلیمان (علیهالسلام) و
ایوب (علیهالسلام)،
یوسف (علیهالسلام) و
موسی (علیهالسلام) و
هارون و
زکریا (علیهالسلام) و
یحیی (علیهالسلام) و
عیسی (علیهالسلام) و
الیاس (علیهالسلام) و
اسماعیل (علیهالسلام) و
یسع (علیهالسلام) و
یونس (علیهالسلام) و
لوط (علیهالسلام)، و پدران و فرزندان و برادران آنان یاد میکند، آنان را به (محسنین) و (صالحین) ) وصف میکند، که آنان را بر جهانیان برتری داده و به راه راست هدایت نموده است.
در آیـات و سورههای دیگر با بهترین وصفی آنان را ستوده است که با مختصر مراجعه به قرآن کریم این ستایش والا به خوبی آشکار میشود.
این گونه تعبیرها در مورد پیامبران و اولیای الهی مخصوص قرآن است در سایر متون تعبیرات ناروا در ایـن زمـیـنـه زیاد به چشم میخورد درباره حضرت نوح نوشتهاند شرابخوار مستی بود که از شـدت بیهوشی برهنه و مکشوف العوره درمیان چادر افتاده بود
درباره حضرت ابراهیم نـوشـتهاند که
همسر خود را به
دروغ خواهر معرفی کرد تا
جان و
مال خود را حفظ نماید
در صـورتـی کـه
هاجر در آن هـنـگـام در سنین بالای
عمر خویش در حدود هفتاد سالگی بود و جـای واهـمه نبود که فردی غیور مانند حضرت ابراهیم،
ناموس خود را فدای جان و مال خود کند دربـاره حـضـرت لـوط گـفـتـهانـد کـه در حـال مستی با دخترانش درآمیخت و آنان را آبستن نـمود
درباره حضرت یعقوب که با خداوند کشتی گرفت و بر او چیره گشت و
نبوت از او بستاد.
هـمچـنـیـن نوشتهاند که ودایع نبوت را از پدرش اسحاق با
تزویر در ربود
داستان عجل
بنی اسرائیل و ساختن آن را به هارون نسبت دادهاند
همچنین افسانه داوود و اوریا که هـمسـر او را بـا تـرفند شرم آوری از دستش ربود
از این قبیل داستانهای افسانهآمیز در کتب عهدین فراوان است که در اینجا مجالی بیش از اشاره نبود.
اسلام در بعد تشریع احکام از جامعیت کاملی برخوردار است، که در هیچ یک ازشرایع باقی مانده و نیز تشریعات وضعی، چنین جامعیت و گستردگی به چشم نمیخورد.
اسـلام ـ هـمـانگـونـه که اشارت رفت ـ در سه بعد
عبادات،
معاملات و انتظامات، دیدگاههای مشخصی دارد و در تمامی جوانب این سه بعد به طور گسترده نظرات خود را ارائه داده، بشریت را برای رسیدن به سعادت حیات (مادی و معنوی) به پیروی از خود فراخوانده است.
عـبـادات اسـلام، انسان را به پاکی و صفای درون وا میدارد، او را از آلایشها پاکیزه نگاه میدارد،
روح را آرامـش مـی بـخـشـد و رابطه انسان را با ملکوت اعلا مستحکم میسازد و این خود موجب تـقـویـت روح انسان و پاکی و صفای او است با تامل در اوراد و اذکار
نماز و خلوص و توجه قلب به سـاحـت قدس الهی، و نیز مقاومت درونی که از
روزه حاصل میگردد، همچنین با دقت در دیگر ادعیه و عبادات
واجب و
مستحب، به ویژه به لحاظ انجام دادن آنها در اماکن مقدسه، تمامی اینها حاکی از یک برنامه حساب شده برای پاک سازی و
طهارت درون انسان و رشد و تکامل او است.
واژه (تـزکـیه) با ترکیبهای مختلف در قرآن فراوان آمده است و هدف از تشریع، به ویژه قسمت عبادات را مشخص میسازد و نشان میدهد که هدف عبادات همان پاکی و صفای درون است.
در
سوره (شمس) مـیخوانیم: «قد افلح من زکاها؛
به یقین رستگار است کسی که درون خـود را پـاکـیـزه نـمـاید.» و هدف
بعثت را همین (
تزکیه) خوانده: «یتلو علیهم آیاتک ویعلمهم الکتاب والحکمة ویزکیهم؛
پیامبری که نشانهها و آیات الهی را بر مردم بر میشمرد و
تلاوت میکند،
شریعت و احکام الهی را به آنان میآموزد به آنان بینش میدهد و آنان را پاکیزه میگرداند.»
انسان در درون خود احساس میکند که بر فراز هستی، نیروی برتری هست که تمامی هستیها را فراگرفته و خود را ذرهای کوچک میبیند که بر روی امواج متلاطم هستی شناور است، آن نیروی بـرتر و قدرتمند است که او و دیگر ذرات هستی را نگاه داشته، به علاوه همین عجز و ناتوایی او را بـه سوی کمال و توانایی مطلق رانده، توجه درونی او را به سوی کمال مطلق معطوف داشته است از ایـنرو از درون خـود میکوشد تا این میل و رغبت و
عشق به کمال مطلق را در صورت کلمات و الـفـاظ (ادعـیـه و اذکار) ابراز دارد، همین است که عبارات سرشار از
محبت و سپاس، از درون او میجوشد و سیلآسا سرازیر میگردد و اگر قصوری در خود احساس کرده درخواست گذشت و آمـرزش مینماید این چیزی است که انسان از روزی که خود را شناخته با آن خو گرفته و همواره سرشت وجود او با آن هم رازبوده است.
عـبـادتهـا و نیایشها ـ به شکلهای گوناگون ـ صورتهای تجسد یافته ابراز عواطف درونی او اسـت که بر ملا میسازد هر دین و آیینی به شکلی، قسمتی از نمایشهای نیایش جوشان انسانی را سرلوحه عملی خود قرار داده است.
در آیـیـنهای کهن هندوئی و زرتشتی نمونههایی از اینگونه نمایشهای عبادی ـنیایشی وجود داشته است، گونههایی نیز از نیایش میان جهودان و ترسایان رواج داشته و دارد اما به نظر میرسد که شکلهای موسوم آمیخته با بسیاری از خرافات و بدعتهای ناروا گردیده است.
ایـنگونه ناهنجاریها در تعلیمات دینی کم کم وسعت یافت و حجیمتر گردید تا آغاز
قرن هفتم مـیـلاد کـه پـیامبر اسلام شریعتی پاک و منزه بر بشریت آن روز عرضه داشت در این آیین عبادات و ادعیه و اذکار حاکی از توحیدی ناب و معنویتی پاک بود معنویتی که درونها را به کلی از آلایشها و تـیـرگیها پاکیزه ساخته به آفاقی تابناک هدایت مینمود و انسانها که تشنه چنین
آب زلال و گوارایی بودند،
گمشده خود را در شریعت اسلام یافتند و از جان و دل آن را پذیرفتند.
بـر پایه تعالیم قرآن کریم، دین نیامده که بر مردم دشواری تکلیف را تحمیل کند، بلکه آمده تا آنان را از بار سنگین تیرگی درون رهایی بخشد.
«ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج ولکن یرید لیطهرکم ولیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون؛
خداوند نمیخواهد بر شما تنگ بگیرد، بلکه میخواهد شما را پاک و
نعمت خود را بر شما کامل نماید، باشد تا سپاسگذار باشید.»
«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین؛
او (خداوند) از میان مردم جاهل پیامبری از خودشان بـرگزید، تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را پاک سازد و کتاب (شریعت حق) را به آنان بیاموزد، و بینش حکمت را در دل آنان بیافروزد، گرچه پیش از این در گمراهی آشکاری به سر میبردند.»
این آیه به سه مطلب اساسی اشاره دارد: .
۱.
تزکیه، پـاکسـازی درون و آراسـتـه نمودن شخصیت والای انسانیت که در پس پرده کالبد جسمانی او نهفته است.
۲. تعلیم کتاب، یعنی شریعت که حاوی نبشتههای تکلیفی و تشریعی است.
۳. آمـوزش حکمت، یعنی بینش درونی که مایه آراسته شدن رفتار و کردار انسان میباشد و همین بینش درونی غایة الغایات است که آدمی را به اوج کرامت انسانی میرساند.
«یؤتی الحکمة من یشاء ومن یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا وما یذکر الا اولو الالباب؛
خداوند هر که را بخواهد (شایسته دید)، بینش حکمت را به او ارزانی میدارد و هر کـه ایـن بینش را دریافت نمود، هر آینه بر انباشتهای از ارزشها دست یافته، که به این حقیقت جز صاحبان خرد پی نمیبرند.»
عـبـادات در اسلام به گونه پاک و خردپسند و موافق فطرت اصیل انسانی عرضه شده است در این عـبـادات نه فقط نیایش شایسته پروردگار و تقرب او به درگاه الهی لحاظ شده، بلکه پاکسازی درون و پـالایـش نـفـس نیز مورد عنایت واقع شده، برآیند این دو گرایش موجب تعادل در ابعاد وجود انسان است.
«مخلصین له الدین حنفاء ویقیموا الصلاة؛
بندگان خالص خدا در پیشگاه حضرت حق با درونی پاک و آراسته و از هرگونه آلایشی پیراسته، به نیایش برمی خیزند.»
«ان الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر ولذکر الله اکبر؛
نماز، آدمی را از ناهنجاری در
کردار و رفتار باز میدارد و از آن بالاتر، یاد خدا را در دلها زنده نگه میدارد.»
«حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی وقوموا لله قانتین؛
بر نمازها و (به ویژه) نماز مـیـانـه (نـیـم روزی) مـواظـبت کنید ـ که درب رحمت الهی بر روی شما گشوده است ـ و در پیشگاه خداوند با حالت
خضوع و
خشوع بایستید).
«واستعینوا بالصبر والصلاة وانها لکبیرة الا علی الخاشعین؛
از خو گرفتن به
مقاومت و
نیایش به درگاه ربوبیت کمک بگیرید ـ تا شما را همواره زنده دل و نشاط افزا نگاه دارد ـ همانا نـیـایـش پـاک و بـه دور از آلایـش بـاری سنگین است، جز برکسانی که لذت خشوع و خضوع در پیش گاه الهی را دریافتهاند.»
«واقم الصلاة طرفی النهار وزلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذاکرین؛
در دو طرف روز (با مداد و واپسین) و پاسی از
شب، نماز را به پادار، که زیباییها زشتیها را از میان بر میدارد و این یادآوری است برای کسانی که یاد خدا باشند.»
الـبـتـه ایـن از ویـژگـیهـای عـبـادت در اسـلام است که نخست درون و سپس برون را پاکیزه میگرداند پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اینباره میفرماید: (هرگاه در جلوی خانههای شما آبی روان بـاشد و پیوسته روزی پنج بار در آن آب شستشو کنید، آیا دیگر چرکی و آلودگی بر بدن شما باقی میماند؟).
فرمود: (نمازهای پنج گانه همانند همان آب جاری است که هرگاه
بنده خالص خدا نمازی به جا آورد، آلودگیهای حاصله بر طرف میشود).
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: (اگر مردم با همان تذکر نخستین به خود واگذار میشدند و شریعت بـه دسـت آنـان سـپـرده مـیشـد، بـدون یـادگـیری مجدد که به وسیله پیامبران پیدرپی انجام مـیگـرفـت، هر آینه بر همان حالت نخستین همراه با آلودگیها باقی میماندند و همین بود که شـرایع پیشین فرسوده و از میان رفت لذا خداوند خواست تا شریعت وی به دست فراموشی سپرده نشود، پیامبر اسلام را برانگیخت و نمازهای پنج گانه را واجب نمود، تا روزانه پنج بار یاد او کنند و نـام او را بـه بـزرگـی بـبـرنـد، تـا دیـن و شـریـعـت هـیـچگـاه بـه دسـت فـرامـوشـی سپرده نشود)
برای توضیح بیشتر به
آیات (۷۶-۶۳)
سوره فرقان رجوع کنید.
از عـبـادات کـه بگذریم، ابواب معاملات و در کنار آن احکام انتظامی اسلام، آن اندازه گسترده و فـراگـیـر اسـت که مایه حیرت دین پژوهان گردیده است اصولا شریعتی به این گستردگی که تـمـامی ابعاد حیات جامعه را زیر دیدگاه خود قرار داده باشد و در هر یک نظر داده باشد، همانند شریعت اسلام در دست نیست یگانه دین الهی زنده
جهان، اسلام است و بس.
«ان الدین عند الله الاسلام؛
اسلام تنها شریعتی است که نزد خدا پذیرفته شده.» «ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه وهو فی الآخرة من الخاسرین؛
و هرکه جز اسلام آئینی بجوید، هرگز از او پذیرفته نمیشود و در نهایت زیان برده است.»
شـرح و بسط این مقال از حوصله بحث حاضر بیرون است، گوشههایی از آن در (
التمهید)
ارائه شده است.
تحدی قرآن،
اعجاز علمی قرآن،
اعجاز اخلاقی قرآن،
اعجاز استدلالی قرآن،
اعجاز القرآن.
دانشنامه موضوعی قرآن. سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «اعجاز تشریعی» تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۰۴