اصطلاحات علم حدیث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شناسائی اصطلاحات
علم الحدیث ما را از تفصیل در
اسناد یکان یکان احادیث مستغنی میسازد. به علاوه که دانستن اصطلاحات متعارفه این فن برای سالکین این طریق از ضروریات شمرده میشود.
صحابه (به کسر صاد و فتح آن) جمع صاحب به معنای یار.
«الصحابی من لقی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مؤمنا به و مات علی الایمان؛ و در اصطلاح این فن، کسی را گویند که
پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در حال
اسلام دیدار کرده باشد و صحابی منسوب به آن است»
«لکن العرف یخصص هذا الاسم بمن کثرت صحبته؛ ولی عرفا صحابی به کسی میگویند که مدت مصاحبتش زیاد باشد.»
تعداد
اصحاب رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنگام فوت آن حضرت، یکصد و چهارده هزار نفر بوده که از آن میان، حدود یکصد هزار نفر از آن جناب
استماع حدیث کرده
اند و آخرین کسی که از آنان در گذشت،
ابو الطفیل عامر ابن واثله بود که در سال ۱۱۰ هجری وفات کرده است.
جمعی از صحابه هنگام فوت پیغمبر هنوز دوران کودکی خویش را سپری میکردند، بنابر این، بیشتر روایات اینان از پیغمبر توسط صحابه دیگر آن جناب است؛ زیرا «نوعا» خود کمتر به فیض استماع حدیث از آن حضرت موفق شده
اند.
مشهور
اهل سنت تمامی اصحاب پیغمبر را
عادل میدانند،
ابن حجر در
الاصابه گوید: اتفق اهل السنه علی ان الجمیع عدول. علمای اهل سنت اتفاق نظر در عادل بودن همه ی صحابه دارند.
گروهی از دانشمندان، احوال اصحاب صحابه را مستقلا یا در ضمن مجموعهای تدوین کرده
اند. کتبی که مستقلا در شرح حال صحابه تالیف و نشر یافته عبارت است از:
۱.
الاستیعاب فی اسماء الاصحاب از حافظ ابی عمرو، یوسف بن عبدالله، معروف به ابن عبدالبر قرطبی، متوفای ۴۶۳ هـ که ترجمه ۳۵۰۰ تن از صحابه را حاوی است که به انضمام الاصابه در
مصر چاپ شده است.
۲.
اسد الغابة فی معرفة الصحابة از
ابن اثیر (علی بن ابی الکرم) متوفای ۶۳۰ هـ که شامل ترجمه ۷۵۵۴ صحابی است. این کتاب، توسط
ذهبی،
شمس الدین محمد بن احمد (م ۷۴۸) مختصر شده و مؤلف نام آن را
تجرید اسماء الصحابه گذارده و شامل ترجمه ۸۸۶۶ تن از صحابه رسول اکرم است.
ذهبی در این کتاب، نام کسانی را که در اسد الغابه نیامده نیز از خود اضافه کرده است. کتاب اخیر، ضمن دوجلد در بومبای هند چاپ شده.
اسد الغابه نیز ضمن پنج جلد در مصر و
ایران چاپ گردیده.
۳.
الاصابة فی تمییز الصحابة از شیخ الاسلام شهاب الدین احمد بن علی بن محمد معروف به
ابن حجر عسقلانی متوفای ۸۵۲ هـ که هم مستقلا و هم به انضمام کتاب
الاستیعاب در مصر چاپ شده.
۴.
طبقات ابن سعد (طبقات الصحابة و التابعین) از ابوعبدالله محمد بن سعد زهری که کاتب واقدی مورخ مشهور بوده و خود معروف به
ابن سعد است. کتاب مزبور ـ چنانکه از اسم آن پیداست ـ اختصاص به صحابه نداشته و تابعین نیز طی آن ترجمه شده
اند.
سه کتاب اول به ترتیب حروف تهجی، نام صحابه است که معمولا در آخر کتاب، فصلی اختصاص به صاحبان
کنیه و
لقب ـ که کنیه و لقبشان از نام آنها بیشتر اشتهار داشته ـ داده شده، ولی کتاب اخیر صحابه و تابعین را به طرز خاصی دسته بندی کرده که ما از روی چاپ بیروت که در هشت جلد انتشار یافته، ترتیب مزبور را میآوریم:
الف.
سیره پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
ب.
غزوات آن حضرت و وقایع زمان آن جناب تا
رحلت و شرح حال کسانی که از صحابه در
مدینه فتوا میدادند یا
قرآن را جمع کرده بودند.
ج. در بدریین.
د. در
مهاجرین و
انصاری که قبل از
فتح مکه اسلام آورده، ولی در
بدر شرکت نجسته بودند.
هـ. در اسامی تابعین از اهل مدینه. در صحابه:
طائف،
یمن،
یمامه،
بحرین.
و. در کوفیان از صحابه و تابعین.
ز. در صحابه و تابعین:
بصره،
شام، مصر و دیگر بلاد اسلامی.
ح. در نساء.)
جمع تابعی است و تابعی منسوب به تابع و تابعه میباشد.(المنجد.)
تابعی کسی است که خود پیغمبر را دیدار نکرده باشد، ولی اصحاب آن حضرت را در حال اسلام درک نموده باشد و چنانچه کسی هیچ یک از صحابه را (در حال اسلام) ندیده ولی با تابعین ملاقات کرده، وی را تبع تابعین (جمع: اتباع تابعین) نامند.
مراتب
تابعین و اتباع نیز مختلف است و میتوان طبقات آنان را چنین خلاصه کرد:
۱. کبار تابعین چون
سعید بن مسیب.
۲. طبقه وسطی چون
حسن بصری و
ابن سیرین.
۳. کسانی که بیشتر روایاتشان از طبقه اول است؛ مانند
زهری و
قتاده.
۴. کسانی که بیش از یک یا دو تن صحابی را درک نکرده
اند؛ مانند
اعمش.
۵. طبقه آنان که همزمان دسته اخیر بوده، ولی به ملاقات صحابه نایل نشده
اند؛ مانند
ابن جریج.
۶. بزرگان اتباع تابعین؛ مانند
مالک بن انس و
سفیان ثوری.
۷. طبقه ی وسطی از اتباع؛ مانند
ابن عیینه و
ابن علیه.
۸. طبقه ی صغری مانند
شافعی و
ابو داوود طیالسی.
۹. طبقه ی کسانی که تابعین را ندیده و از اتباع نقل حدیث کرده
اند مانند
ابن حنبل.
از مجموع طبقهها، طبقه ی اول پیش از قرن اول درگذشته
اند و بقیه تابعین پس از قرن یکم.
به کسانی که اسلام و
جاهلیت را درک نموده، ولی به شرف صحبت رسول اکرم نایل نشده
اند، اطلاق شده، بنابر این،
مخضرمین در شمار تابعین هستند.
در وجه اشتقاق آن گفته
اند که اهل جاهلیت پس از قبول اسلام، گوش شتران خود را میبریدند تا در جنگهای مسلمین با
کفار مشخص بوده، جزو
غنایم برده نشود.
حاکم از گفته ی
مسلم (صاحب صحیح) نام جمعی از تابعین را میبرد که زمان جاهلیت را درک نموده، ولی به شرف صحبت پیغمبر نایل نشده
اند.
بیشتر امامان، در بلاد مختلف از خود نایب یا نایبانی داشته
اند که مراجعات
شیعه به آنها محول بوده است. اینان چون به طور مشخص از طرف
امام منصوب میشدند،
نواب خاص امام بودند که حوزه اختیارات آنها نیز توسط امام تعیین میگردید. در مقابل،
نواب عام امام
اند که در
عصر غیبت ، مرجع
احکام و محل مراجعات مردم در داوریها میباشند. از نایبان خاص امام، چهار تن که در عصر غیبت واسطه ی بین
امام عصر و شیعیان بوده
اند، به
نواب اربعه معروف
اند.
اینان طی ۶۹ سال؛ یعنی از سال ۲۶۰هـ که
شهادت امام حسن عسکری (علیهالسّلام) واقع شده ـ تا سال ۳۲۹هـ که
غیبت صغری تمام و
غیبت کبری شروع گردید ـ ما بین امام و مردم، به ترتیب ذیل وساطت داشتند:
ابوعمر،
عثمان بن سعید عمروی که از طرف امام دهم و یازدهم نیز منصوب بوده است.
حضرت هادی (علیهالسّلام) درباره ی وی فرمود: هذا ابو عمر و الثقه الامین، ما قاله لکم فعنی یقوله و ما اداه الیکم فعنی یؤدیه. این ابوعمرو (مشخص با اشاره ی امام)
ثقه و
امین من است آنچه بگوید به شما گفته ی من است و آنچه واگذار کند به شما از جانب من واگذار کرده است و
رسانده است.
از حضرت عسکری (علیهالسّلام) نیز درباره وی نقل شده که فرمود: هذا ابو عمر و الثقه الامین، ثقه الماضی و ثقتی فی المحیا و فی الممات. فما قاله لکم، فعنی یقوله و ما ادی الیکم، فعنی یؤدیه؛ این ابوعمرو ثقه و امین من است ثقه ی گذشته و حال و آینده ی من در
حیات و در ممات پس آنچه میگوید برای شما گفته ی من است و آنچه می
رساند به شما از من
رسانده است.
نیز درباره ی وی فرمود : اشهدوا علی ان عثمان بن سعید العمروی وکیلی و ان ابنه محمد وکیل ابنی مهدیکم.
در روایتی به
احمد بن اسحاق قمی فرمود: العمروی و ابنه ثقتان فما ادیا الیک فعنی یؤدیان و ما قالاه لک، فعنی یقولان فاسمع لهما و اطعهما فانهما الثقتان المامونان؛ عمروی و پسر او هر دو ثقه
اند پس آنچه به شما میرسانند از جانب من
رسانده
اند و آنچه میگویند برای تو از جانب من گفته
اند پس گوش به آنها بده و
اطاعت کن آنها را پس آنها دو ثقه و امین میباشند.
ابوجعفر
محمد بن عثمان عمروی (متقدم الذکر) که قریب پنجاه سال از ناحیه امام،
نیابت و
وکالت داشته و در ۳۰۴ یا ۳۰۵ هجری درگذشته؛ زیرا وی حتی در زمان امام قبل نیز سمت
وکالت داشته است.
ابوالقاسم،
حسین بن روح نوبختی، که به تنصیص محمد بن عثمان (نایب دوم امام) جانشین وی و نیابت از امام داشته، فوتش در ۳۲۹هـ اتفاق افتاد.
علی بن محمد سمری که به سال ۳۲۹هـ درگذشت و قبل از وفات خود،
توقیعی بدین مضمون از امام (علیهالسّلام) خطاب به وی صادر گردید: بسم الله الرحمان الرحیم، یا علی بن محمد السمری! عظم الله اجر اخوانک فیک، فانک میت ما بینک و بین سته ایام، فاجمع امرک و لا توص الی احد؛ به نام خداوند بخشنده ی مهربان؛ ای علی بن محمد سمری، خداوند برادران
مؤمن تو را در
مصیبت تو
اجر دهد هر آیینه تو شش روز دیگر وفات میکنی پس کارهایت را انجام بده و کسی را جانشین خود تعیین مکن.
بدین قرار مدت غیبت صغری (که زمان نیابت و وساطت این چهار تن باشد) ۶۹ سال (از سال ۲۶۰ که فوت حضرت عسکری است تا ۳۲۹ که فوت آخرین نایب امام است) طول کشید.
ولی
طبرسی در
اعلام الوری گوید: و کانت مدة هذه الغیبة اربعا و سبعین سنة. و مدت این غیبت ۷۴ سال بود.
وی مدت غیبت را از زمان تولد حضرت که در سال ۲۵۰ است گرفته و این سخن به لحاظ پنهان بودن شخص آن حضرت، از آغاز تولد، صحیح است، ولی چنانچه ما مدت غیبت را به لحاظ اختفای امام بدانیم همان است که گفته شد.(در
کتاب غیبت شیخ طوسی، اعلام الوری شیخ طبرسی،
رجال کبیر،
رجال بوعلی،
خاندان نوبختی، در
فوائد الرضویه محدث قمی و کتاب
نوادر فیض.)
سند همان زنجیره ی
راویان حدیث است که متن را از
معصوم خبر میدهند
قال ابن جماعه: و اخذه اما من السند و هو ما ارتفع و علا من سفح الجبل لان المسند یرفعه الی قائله، او من قولهم فلان سندای معتمد، فسمی الاخبار عن طریق المتن سندا لاعتماد الحفاظ فی صحه الحدیث و ضعفه الیه.
اسناد، رفع حدیث و
رساندن آن است به گوینده ی اولی (رفع الحدیث الی قائله
).
قال الطیبی: و هما (السند و الاسناد) متقاربان فی معنی اعتماد الحفاظ فی صحة الحدیث و ضعفه علیهما و قال ابن جماعه: المحدثون یستعملون السند و الاسناد لشیء واحد. لفظ اسناد چون
مصدر است به طور جمع و تثنیه آورده نمیشود، مگر اینکه به معنای سند استعمال شود؛ مثلا بگوییم: روی الشیخ هذا الحدیث باسانید مختلفه. روایت کرد شیخ این حدیث را با سندهای مختلف و متفاوت.
نقل احادیث مسندا، از اختصاصات مسلمین است که در امم دیگر مانند
یهود و
نصاری نیست.
( قال ابن حزم: نقل الثقة عن الثقة یبلغ به النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مع الاتصال، خص الله به المسلمین دون سائر الملل و اما مع الارسال والاعضال فیوجد فی کثیر من الیهود و لکن لا یقربون فیه من الموسی قربنا من محمد بل یقفون بحیث یکون بینهم و بین موسی اکثر من ثلاثین عصرا و انما یبلغون الی شمعون و نحوه.... . قال: و اما اقوال الصحابة و التابعین فلا یمکن الیهود ان یبلغوا الی صاحب نبی اصلا و لا الی تابع له و لا یمکن النصاری ان یصلوا الی اعلی من شمعون و بولس.
ابو علی جیانی فرموده: حق تعالی این
امت را به سه چیز اختصاص داده که به امم پیشین عنایت نفرموده: اسناد،
انساب و اعراب.
متن الفاظی است که معنای حدیث بدان استوار است
متن فهو الفاظ الحدیث التی تتقوم بها المعانی. و قال بعض: هو ما ینتهی الیه غایه السند من الکلام.
وجه و طریق مرادف با سند و به معنای سلسله راویانی است که توسط آنان حدیث از معصوم نقل میشود؛ مثلا گفته میشود: نقل الشیخ هذا الحدیث بهذه الطریق، او هذا حدیث لایعرف الا من هذا الوجه. شیخ این حدیث را به این طریق سند نقل کرده یا این حدیث شناخته نمیشود مگر به این سند.
مسند (به صیغه اسم فاعل) اصطلاحا کسی را گویند که حدیث را با سند نقل کند، چه از کیفیت اسناد اطلاع داشته باشد و چه فقط ناقل و راوی آن باشد.
محدث کسی را گویند که
اسانید را شناخته و به علل و نقایص حدیث آشنایی داشته باشد و اسمهای راویان و حال آنان را بداند و از متون روایی، مقدار قابل توجهی حفظ باشد.
حافظ (جمع: حفاظ) در درجه ی بالاتری است که میبایست بر سنن
رسول اکرم اطلاع داشته و موارد اتفاق و اختلاف آن را بداند و به احوال راویان و
طبقات مشایخ حدیث، کاملا اطلاع داشته باشد.
فتح الدین بن سید الناس گوید: محدث در عصر ما بر کسی که به
علم حدیث از حیث روایت و درایت اشتغال داشته باشد و بیشتر روات و روایات عصر خود را بداند، اطلاق میشود، ولی اگر دایره ی معلومات وی، وسعت بیشتری داشته باشد، بدان سان که طبقات مشایخ حدیث را بشناسد، حافظ نامیده میشود.
ابوشامه گوید: علوم حدیث سه چیز است:
۱ـ حفظ متون و شناسایی
غریب الحدیث و فهم آن.
۲ـ حفظ اسانید و معرفت
رجال سند.
۳ـ جمع حدیث و
سماع و نوشتن آن.
حافظ بن حجر پس از نقل کلام وی، اضافه میکند: هر کس این سه فن را جامع باشد، وی محدث کامل است و گرنه در مرتبه ی پایین تر قرار دارد.
دکتر صبحی صالح گوید:
مهمترین صنعتی که برای حافظ ذکر کرده
اند، عبارت است از: دانستن طبقات مشایخ حدیث به طوری که بیشتر راویان هر طبقه را بشناسد.
سپس اضافه میکند: این گونه افراد در طول زمان و بلاد، به ندرت یافت میشوند؛ زیرا وجود صفاتی که برای حافظ شمرده
اند و لزوم گستردگی اطلاع وی، در کمتر کسی جمع میگردد.
آنگاه جمعی از حفاظ را نام میبرد (که طبق منقولات، در شماره ی نوشتههای حدیثی آنان یا محفوظاتشان، رقمهای مبالغه آمیزی یاد شده که ما طبق قواعدی که برای تشخیص
مجعولات ذکر کردیم، ناگزیریم بعض ارقام مزبور را نیز به معنای حقیقی ندانیم).
مثلا درباره ی
احمد بن حنبل مینویسد: پس از درگذشت وی، دوازده بار کتاب حدیث از وی باز ماند که تمام را حفظ داشت.
نیز درباره ی
ابن عقده ، نقل میکند که: چهار برادر طی اقامت خود در
کوفه هر یک صد هزار حدیث به املای ابن عقده نوشتند و هنگام مراجعت و تودیع استاد، به آنان اظهار داشت: شما به همین قلیل اکتفا کردید؟ من کمترین مقداری که از یک استاد
سماع نمودم، بالغ بر یکصد هزار حدیث میشود
(به عقیده ی ما این سخن خالی از
مبالغه نیست؛ زیرا با محاسبه عمر نامبردگان و محفوظات منقوله (با دشواری کار حدیث و تحمل و حفظ و کتابت آن) جای تردید در آنچه گفتیم باقی نمیماند. علاوه بر این علم نامبردگان به همین رشته اختصاص نداشته.
به هر حال، هر چه هم این ارقام به شواهد دیگر تایید شود، احتمال
جعل و ساختگی بودن آن کمتر نمیگردد؛ زیرا میدانیم که چون سخن در مقولهای به گزافه رود، دیگران نیز برای عقب نماندن از قافله سخن پردازان، مطلبی شگفت تر از گفته پیشین ساخته و بر گرمی محفل میافزایند و هنگامی که گفته آنان توسط دیگران بازگو گردد، مطلب مسجل شده و احیانا اگر در کتابی ثبت شود،
انکار آن مانند انکار
کرامات اولیا و
معجزات انبیا به شمار میرود.
آری در اینکه پیشینیان اهتمام بیشتری در امر حدیث داشته و نوابغی طی ادوار مختلفه میان محدثین پدید آمده و حفاظی وجود داشته، سخنی نیست، لیکن باید دانست حدیث
پیغمبر (که روایات اینان، فقط از آن تشکیل میشود) با همه مبالغهای که در تعدید و شمارش آن رفته، حدود دویست هزار است.
بنابر این، چگونه میشود
یحیی بن معین به تنهایی یکصد و چهارده صندوقچه حدیث از پیغمبر نوشته باشد؟ یا یک محدث چهارصد هزار حدیث فقط بر چند نفر املا نماید؟ و هنوز بر کم حوصلگی شاگرد خرده گیر و داد هل من مزید زند. گویی حدیث، خشت است که پر توان زد.)
بعضی نیز گفته
اند حافظ کسی را گویند که صد هزار حدیث با سند آن حفظ داشته باشد.
علامه قاسمی میفرماید: کثیرا، یقولون بعد سوق الحدیث: خرجه فلان، او اخرجه، بمعنی ذکره. فالمخرج بالتشدید او التخفیف، اسم فاعل، هو ذاکر الروایه کالبخاری و اما قولهم فی بعض الاحادیث (عرف مخرجه او لم عرف مخرجه) فهو (بفتح المیم و الراء) بمعنی محل خروجه و هو رجاله الراوون له لانه خرج منهم.
بسیار اتفاق افتاده بعد از دیدن حدیثی گفته
اند که این حدیث را فلانی خارج کرده یا از او خارج شده یعنی نقل شده یا ذکر کرده و مخرج یا مخرج اسم فاعل است که همان ذکرکننده ی روایت است مانند
بخاری اما قول علما در بعض احادیث که گفته
اند بشناس مخرجش را یا نمیشناسم مخرجش را. به معنی محل خروج آن حدیث یعنی مردی که نقل کرده و روایت کرده آن را میباشد چون این حدیث از زبان آنها خراج شده است.)
مخرج و مخرج معمولا به صاحب یکی از
صحاح، یا دیگر کتب معروف حدیث، اطلاق میشود که به عنوان مرجع، حدیث از وی نقل شده است. بنابر این مخرج یا مخرج (از باب افعال و تفعیل) کسی است که حدیث را در کتاب خود آورده؛ چون
کلینی و
شیخ طوسی در
کافی و
تهذیب؛ مثلا: خرجه الکلینی او اخرجه: ای ذکره. کلینی آن را ذکر کرده است.
ولی گاهی لفظ مخرج (به صیغه اسم مکان) گفته میشود و مراد از آن روات حدیث است؛ چنانکه گفته میشود: عرف مخرجه: ای رجاله الراوون عنه. بشناس مخرج حدیث را یعنی کسانی را که روایت میکنند از او را بشناس.
ولی
میرداماد فرموده: تخریج متن حدیث، عبارت است از نقل موضع حاجت از آن و اخراج آن، عبارت است از نقل تمام حدیث.
معنای دیگری نیز برای آن یاد کرده که تخریج، استخراج حدیثی است از کتب به سند اصح و متن محکم تر، ولی اخراج مطلق نقل حدیثی از کتاب است.
طبقه در اصطلاح جماعتی را گویند که معمولا همسال و در ملاقات مشایخ با یکدیگر، هم عصر و شریک باشند.
شیخ استاد حدیث و کسی است که راوی، از وی حدیث را فرا میگیرد و مراد از شیخ در کتب حدیث امامیه، شیخ طوسی است.
مشیخه جمعی از شیوخ
محدث و صاحب کتاب که از آنان روایت حدیث میکنند (میر داماد را در این کلمه تحقیقی است که آن را در
الرواشح السماویه آورده.)
اعتبار تتبع طرق حدیث است از جوامع و مسانید و اجزاء تا معلوم گردد که حدیث مزبور، توسط راوی دیگری نیز نقل شده یا خیر؟ به عبارت دیگر، حدیث، متابع است یا خیر.
لفظ
مولی که در سند احادیث، زیاد آمده (مثلا مولی فلان) به یکی از سه معنا استعمال شده:
۱ـ سید (آقا و مالک عبد).
۲ـ
عبد (بنده).
۳ـ حلیف (هم پیمان).
مملی کسی است که حدیث را القا (دیکته) میکند. (
املا و املال هر دو به این معنا استعمال شده: «فهی تملی علیه بکره و اصیلا»؛
«و لیملل الذی علیه الحق».
)
مستملی یعنی کسی که تقاضای املای حدیث از شیخ (استاد) میکند.
معید کسی است که حدیثی را که از شیخ میشنود، برای دیگران بازگو کند (معمولا این کلمه در مورد مجالس بزرگ درس حدیث که صدای شیخ (استاد) به تمام طالبین نمی
رسد، استعمال میگردد؛ زیرا در این صورت، یک یا چند تن آنچه را از شیخ میشنوند، برای دیگران دیکته میکنند.) .
عده یعنی جماعتی از مشایخ حدیث ناقل حدیث که توسط آنان، روایت را نقل میکند، عده یعنی جماعتی که راوی از آنها حدیث نقل میکند.
(معمولا شیخ کلینی در آغاز پارهای از احادیث کافی میفرماید: عدة من اصحابنا عن......
این افراد در رجال علامه
خلاصة الاقوال معرفی شده
اند و حجة الاسلام سید محمد باقر شفتی اصفهانی، رساله ی مستقلی درباره ی آنان تالیف فرموده که نسخهای از آن در کتابخانه ی مجلس (شورای ملی سابق) به شماره ی ۱۶۰۸، مجموعه ی ۱۶۰۷ موجود است.
فاضل کنی نیز در
توضیح المقال تحقیقاتی درباره عدة که گاهی به جماعة تعبیر شده دارد.
باری کلینی به وسیله عدة من اصحابنا از سه تن، نقل حدیث میکند که اشخاص عده و تعداد آنان به مناسبت منقول عنه، تفاوت میکنند. این سه تن عبارتند از:
احمد بن محمد عیسی،
احمد بن محمد بن خالد برقی و
سهل بن زیاد.
اینک افراد عدة چنانکه علامه در خلاصة الاقوال
آورده چنین است:
مراد از عدة که از احمد بن محمد بن عیسی نقل میکنند:
محمد بن یحیی و
علی بن موسی الکمذانی و
داوود بن کوره و
احمد بن ادریس و
علی بن ابراهیم بن هاشم است.
و عدهای که از احمد بن محمد بن خالد برقی روایت میکنند: علی بن ابراهیم،
علی بن
محمد بن
عبدالله بن
اذینه،
احمد بن
عبدالله بن
امیه و علی بن حسن
اند.
و عدهای که از سهل بن زیاد حدیث میکنند:
علی بن محمد بن علان،
محمد بن ابی عبدالله، محمد بن حسن و
محمد بن عقیل کلینیاند.
در توضیح المقال توضیح میدهد که: شیخ، عده کلینی منحصر به سه نفر نام برده نیست بلکه در مواردی به وسیله عدة از غیر اینان نقل حدیث شده است.
نیز فرموده: نسبت به بعض افراد عده در کتب رجال،
مدح و قدحی
نرسیده، ولی چون بعض افراد دیگر (در هر سه عده)
توثیق شده
اند، قهرا سند کلینی به وسیله آنان (تا شخص منقول عنه) صحیح خواهد بود.) .
مسند (جمع: مسانید)، کتاب حدیثی است که در آن روایات، به ترتیب صحابه (چه به حروف تهجی و چه به حسب سابقه ی اسلامی) جمع آوری شده باشد (اول کسی که به این ترتیب احادیث را گردآوری کرد،
ابو داوود طیالسی متوفای ۲۰۴هـ است که کتاب وی به
مسند طیالسی معروف است، ولی بزرگترین مسانید،
مسند امام احمد بن حنبل متوفای ۲۴۱ هـ است که شامل بیش از سی هزار حدیث میباشد.) .
معجم (جمع: معاجم)، کتاب حدیثی است که روایات در آن به ترتیب صحابه یا شیوخ یا بلدان جمع آوری شده باشد، ولی معمولا معجم بر کتابی که احادیث آن به ترتیب حروف تهجی آورده شده، اطلاق میشود؛ مانند:
معجم طبرانی از احمد تا یونس و سپس نام راویانی که به
کنیه معروف
اند و در آخر، نام روات از نساء آمده است (این کتاب در دو جلد در مکتبة السلفیه ی مدینه چاپ شده است.)
مستدرک، کتابی است که به عنوان متمم کتابی دیگر و با همان شروط، احادیثی را که از کتاب سلف فوت شده، گرد آوری نموده باشد؛ مانند
مستدرک صحیحین، از
حاکم نیشابوری و
مستدرک وسائل الشیعه از
محدث نوری.
مستخرج (جمع: مستخرجات) کتابی است که نویسنده، روایات کتاب حدیثی را به غیر اسناد صاحب کتاب (بلکه با سندی که خود از شیوخ خویش برای آن حدیث میداند) نقل کند (و این کار دارای فوائدی است.)
؛ مانند
مستخرج ابی بکر اسماعیلی و برقانی،
ابی احمد الغطریفی ،
ابی عبدالله بن ابی ذهل و
ابی بکر بن مردویه نسبت به
صحیح بخاری، و
مستخرج ابی عوانه اسفرائنی،
ابی جعفر بن حمدان، م
حمد بن رجاء نیشابوری،
جوزقی،
ابی احمد شارکی،
ابی الولید قرشی،
ابی عمران جوینی،
ابی نصر طوسی و
ابی سعید خیری که تمام بر
صحیح مسلم است.
جزء (جمع: اجزاء) مجموعه ی حدیثی است که فقط از یک شیخ نقل گردیده، یا پیرامون یک مطلب جمع آوری شده باشد؛ مانند
جزء سیوطی در
صلوة ضحی و از همین باب است، احادیث عددیه چون ثنائیات و ثلاثیات (مانند اجزاء
خصال شیخ صدوق و اثنی عشریه ی ابن قاسم عاملی).
وحید بهبهانی در معنای
نوادر فرموده: ظاهرا کتابی است که در آن، احادیث متفرقی که به واسطه کمی و قلت، تحت عنوان بابی قرار نمیگیرد، جمع آوری شده باشد؛ چنانکه در کتب متداول نیز مشاهده میشود که معمولا بابی برای نوادر اخبار، باز میگذارند.
ولی بعض افاضل گویند: معمولا برای روات تا به
معصوم، طریق خاصی بوده که به همان وسایط، نقل حدیث میکرده
اند، بنابر این، چنانچه به غیر طریق مزبور، روایتی نقل کنند، آن را نوادر نامند. به نظر می
رسد که معنای اخیر، اصطلاح
روات و
اصحاب ائمه باشد؛ چنانکه در
مجامع حدیث به معنای اول آمده است.
اصطلاحات برونحدیثی؛
اصطلاحات حدیثی
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «اصطلاحات:محدثان، راویان و...»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۱/۲۹