استعانت محمد (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله)،
در برابر افتراها و برای حل مشكل ظهار، از
خداوند متعال استعانت میجستند. پروردگار یگانه نیز برای درخواست حجتى روشن از خدا، بهصورت يار و مددكار، به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سفارش کردند.
استعانت از خدا براى اصلاح مفاسد اجتماعى، شایسته و پسندیده است.
خداوند متعال برای درخواست حجتى روشن از خدا، بهصورت يار و مددكار، به
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) سفارش کردند:
• «وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا؛ و بگو: «پروردگارا! مرا (
در هر کار،) با
صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوى خود، حجتى يارىکننده برايم قرار ده!».
مقصود از (دخول خروج به صدق)
در (رب ادخلنى مدخل صدق ...)
کلمه (مدخل) (به ضم میم وفتح خاء) مصدر میمى به معناى داخل کردن است، و همینطور (مخرج) که آن نیز هم وزن همان صیغه است و به معناى خارج کردن است، و اگر ادخال و اخراج را به صدق اضافه کرده به این عنایت است که دخول و خروج
در هر امرى دخول و خروجى باشد که متصف به
صدق وداراى حقیقت باشد، نه اینکه ظاهرش مخالف با واقع و باطنش باشد، و یا یک طرفش با طرف دیگرش متضاد بوده باشد، مثل اینکه اگر داخل
دعا مىشود به زبانش خداى را بخواند ولى منظور قلبیش این باشد که
در میان مردم و همگان موجه گشته از این راه وجههاى کسب کند، و یا
در یک قسمت از دعایش خداى را به خلوص بخواند، ودر قسمت دیگر غیر خداى را هم شرکت دهد.
و خلاصه اینکه (دخول و خروج به صدق) این است که صدق و واقعیت را
در تمام دخول و خروجهایش ببیند، و صدق سراپاى وجودش را بگیرد، چیزى بگوید که
عمل هم بکند، و عملى بکند که همان را بگوید، چنان نباشد که بگوید آنچه را که عمل نمىکند و عملى انجام ندهد مگر آن را که
ایمان دارد و بدان معتقد است و این مقام مقام صدیقین است، و بنابراین برگشت
کلام به این مىشود که مثلا بگوییم: خدایا امور مرا آنچنان سرپرستى کن که صدیقین را سرپرستى مىکنى.
(واجعل من لدنک سلطانا نصیرا - یعنى سلطنتى یارى شده، به این معنى که مرا
در تمام مهماتم ودر هر کارى که مشغول مىشوم یارى کن، اگر مردم را به دین تو
دعوت مىکنم مغلوب نشوم، و حجتهاى باطله ایشان مرا مغلوب نسازد، و به فتنهاى و مکرى از ناحیه دشمنانت دچار نگردم، و به وسوسهاى از شیطان گمراه نشوم.
و این
آیه همانطور که ملاحظه مىکنید به طور مطلق رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلم) را امر مىکند که از پروردگارش بخواهد
در تمام مدخل و مخرجها اورا سرپرستى کند، و از ناحیه خود سلطانى به او دهد که او را یاور باشد،
در نتیجه از هیچ حقى منحرف نگشته و به سوى هیچ باطلى متمایل نشود.
و بنابراین
اطلاق، دیگر وجهى نیست که گفتار بعضى از
مفسرین را قبول کنیم که گفتهاند: مراد از دخول و خروج، دخول به
مدینه پس از بیرون شدن از
مکه و خروج از مدینه به سوى مکه وفتح مکه است، و یا آنکه مراد از دخول و خروج دخول
در قبر به
مرگ و خروج از
قبر به بعث است.
بله از آنجایى که
آیه شریفه بعد از آیه (وان کادوا لیفتنونک) وآیه (وان کادوا لیستفزونک) و
در سیاق آن دو قرار گرفته،
اشاره به مسئله دخول و خروج مکانى هم دارد؛ اما بهعنوان مصداقى از دخول و خروج، نه اینکه دخول و خروج مکانى معناى منحصر به فرد
آیه باشد، آرى رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلم) را امر مىکند به اینکه
در تمام مهماتش و کارهایى که
در امر دعوت دینى دارد به پروردگارش ملتجى شود، و همچنین
در دخول و خروج هر مکانى که سکونت مىکند، و یا صرفا داخل و خارج مىشود، و این معنا واضح است.
پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله)
در برابر افتراها، از خداوند یاری طلبیدند:
• «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ؛ ما تو را جز براى
رحمت جهانيان نفرستاديم».
از آنجا که آیات گذشته
بشارت حکومت روى زمین را به بندگان صالح مىداد و چنین حکومتى مایه رحمت براى همه مردم
جهان است
در نخستین آیه مورد بحث به رحمت عامه وجود پیامبر (صلياللهعليهوآله) اشاره کرده مىگوید: (ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم) (و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین).
عموم مردم دنیا اعم از
مؤمن و
کافر همه مرهون رحمت تو هستند؛ چراکه نشر آیینى را به عهده گرفتى که سبب نجات همگان است، حال اگر گروهى از آن استفاده کردند و گروهى نکردند این مربوط به خودشان است و تأثیرى بر عمومى بودن رحمت نمىگذارد.
این درست به آن مىماند که بیمارستان مجهزى براى درمان همه دردها با پزشکان ماهر و انواع داروها تأسیس کنند، و درهاى آن را به روى همه مردم بدون تفاوت بگشایند، آیا این وسیله
رحمت براى همه افراد آن اجتماع نیست ؟ حال اگر بعضى از بیماران لجوج خودشان از قبول این فیض عام امتناع کنند تاثیرى
در عمومى بودن آن نخواهد داشت.
و به تعبیر دیگر رحمت بودن وجود پیامبر براى همه جهانیان جنبه مقتضى و فاعلیت
فاعل دارد و مسلما فعلیت نتیجه، بستگى به قابلیت قابل نیز دارد.
تعبیر به (عالمین) (جهانیان) آنچنان مفهوم وسیعى دارد که تمام انسانها را
در تمام اعصار و قرون شامل مىشود و لذا این آیه را اشارهاى بر
خاتمیت پیامبر اسلام مىدانند؛ چراکه وجودش براى همه انسانها آینده تا پایان جهان رحمت است و رهبر و پیشوا و مقتدا، حتى این رحمت، از یک نظر شامل
فرشتگان هم مىشود:
حدیث جالبى
در اینجا نقل شده که این عمومیت را تأیید مىکند. حدیث این است هنگامى که این آیه نازل شد، پیامبر از
جبرئیل پرسید (هل اصابک من هذه الرحمة شىء) (آیا چیزى از این رحمت عائد تو شد)؟
جبرئیل
در پاسخ عرض کرد (نعم، انى کنت اخشى عاقبة الامر، فامنت بک، لما اثنى الله على بقوله عند ذى العرش مکین): (من از پایان کار خویش بیمناک بودم ، اما به خاطر آیهاى که
در قرآن بر تو نازل شد از وضع خود مطمئن شدم آنجا که خداوند مرا با این جمله مدح کرده ذى قوة عند ذى العرش مکین): جبرئیل نزد خداوند
خالق عرش بلند مقام و بلندمرتبه است).
بههرحال
در دنیاى امروز که
فساد و تباهى و
ظلم و بیدادگرى از
در و دیوار آن مىبارد،
آتش جنگها
در هر سو شعلهور است، و چنگال زورمندان بیدادگر حلقوم
مستضعفان مظلوم را مىفشارد،
در دنیایى که
جهل و فساد
اخلاق و
خیانت و
ظلم و
استبداد و تبعیض هزارگونه نابسامانى آفریده، آرى
در چنین جهانى مفهوم (رحمة للعالمین) بودن پیامبر از هر زمانى آشکارتر است، چه رحمتى از این بالاتر که برنامهاى آورده که عمل به آن نقطه پایانى است بر همه این ناکامیها و بدبختیها و سیهروزیها، آرى او و دستوراتش، برنامه و اخلاقش همه رحمت است؛ رحمتى براى همگان و تداوم این رحمت سرانجامش حکومت صالحان با ایمان بر تمام معموره
زمین خواهد بود.
• «قَالَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ؛ (و پيامبر) گفت: «پروردگارا! به
حق داورى فرما (و اين طغيانگران را کيفر ده)! و پروردگار ما (خداوند) رحمان است که
در برابر نسبتهاى نارواى شما، از او استمداد مىطلبم!».
آخرین آیه مورد بحث که آخرین آیه
سوره انبیاء است، همچون نخستین آیه این سوره سخن از
غفلت مردم بىخبر مىگوید، و به عنوان نقل قول از پیامبر (صلياللهعليهوآلهوسلّم)
در یک عبارت
نفرین مانند ناراحتى او را از این همه
غرور و غفلت منعکس مىکند و مىگوید: پیامبر بعد از مشاهده این همه
اعراض و رویگردانى (عرض کرد پروردگار من! به
حق داورى فرما، و این گروه طغیانگر را طبق قانون عدالتت کیفر ده !) (قال رب احکم بالحق).
در دومین جمله روى سخن را به مخالفان کرده و مىگوید: (پروردگار همه ما خداوند رحمان است، و ما از پیشگاه مقدسش
در برابر نسبتهاى ناروایى که شما به او مىدهید استمداد مىطلبیم) (و ربنا الرحمن المستعان على ما تصفون).
در حقیقت با کلمه (ربنا) آنها را به این واقعیت توجه مىدهد که ما همه مربوب و مخلوقیم و او
خالق و پروردگار همه ماست.
تعبیر به (الرحمن) که
اشاره به رحمت عامه پروردگار است به آنها گوشزد مىکند که سر تا پاى وجود شما را
رحمت الهی فرا گرفته چرا لحظهاى
در آفریننده این همه
نعمت و رحمت نمىاندیشید؟
و تعبیر (المستعان على ما تصفون) به آنها اخطار مىکند که گمان نکنید ما
در برابر انبوه
جمعیت شما تنها هستیم، و تصور نکنید این همه
تهمت و
دروغ و نسبتهاى نارواى شما چه
در مورد ذات پاک خدا، و چه
در برابر ما، بدون پاسخ خواهد ماند، نه هرگز که تکیهگاه همه ما اوست، و او قادر است از بندگان مؤمن خود
در برابر هر گونه دروغ و تهمت
دفاع کند.
(مرجع ضمير «قال» پيامبر (صلياللهعليهوآله) است و «على ماتصفون» اشاره به افتراهايى است كه
مشرکان به آن حضرت روا مىداشتند و
دین او را
باطل دانسته و به او طعنه مىزدند.
پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله) جهت حل مشكل ظهار، از
خداوند متعال استعانت جستند، و خدا آن را
اجابت فرمودند:
• «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ؛ خداوند سخن زنى را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود و به خداوند شکايت مىکرد، شنيد (و تقاضاى او را اجابت کرد)؛ خداوند گفتوگوى شما را با هم (و اصرار آن
زن را درباره حل مشکلش) مىشنيد؛ و خداوند شنوا و بيناست».
در مجمع البیان مىگوید: کلمه (اشتکاء) که
مصدر فعل (تشتکى) است، به معناى اظهار ناراحتى است، و فرقش با کلمه شکایت است که
شکایت به معناى ناملایماتى است که دیگرى براى آدمى فراهم ساخته، و (اشتکاء) اظهار ناراحتىهایى است که خودش پیش آمده. و کلمه (تحاور) به معناى مراجعه به یکدیگر
در سخن گفتن است، که آن را (محاوره) نیز مىگویند. وقتى گفته مىشود (حاوره، محاوره) معنایش اینکه فلانى با فلان کسى گفتوگو کرد.
سنت جاهلى (ظهار) و الغاء و
منکر دروغ اعلام کردن آن
در آیه: الذین یظاهرون منکم ...).
آیات چهارگانه و یا ششگانه اول
سوره درباره ظهار نازل شده، که
در عرب جاهلیت یکى از اقسام
طلاق بوده، به این صورت که وقتى مىخواسته زنش را بر خود
حرام کند، مىگفته: (انت منى کظهر امى - تو نسبت به من مانند پشت مادرم هستى). با گفتن این
کلام زنش از او جدا و تا ابد بر او حرام مىشده. بعد از ظهور
اسلام یکى از مسلمانان مدینه (انصار) همسر خود را ظهار کرد، و بعدا از کار خود پشیمان شد. همسرش نزد رسول خدا (صلياللهعليهوآله) رفته جریان را عرضه داشت، و راه چارهاى خواست تا دوباره شوهرش به او برگردد و با آن جناب
مجادله مىکرد و به درگاه خدا شکوه مىنمود.
در اینجا بود که آیات شریفه مورد بحث نازل گردید.
و مراد از (سمع)
در جمله (قد سمع اللّه) استجابت دعا و برآوردن
حاجت است. و کنایه آوردن از برآوردن حاجت و
استجابت دعا به کلمه (سمع)
در گفتوگوها شایع است. دلیل این معنا جمله (تجادلک فى زوجها و تشتکى الى اللّه) است که ظهورش
در این است که زن نامبرده
در تلاش پیدا کردن راهى بوده که از شوهرش جدا نشود، اینها که گفته شد راجع به جمله (قد سمع اللّه) بود. اما سمع
در جمله (و اللّه یسمع تحاورکما) به همان معناى معروفش (شنیدن) است.
و معناى آیه این است که:
خدای تعالی درخواست آن زن را که با تو
در مورد شوهرش مجادله مىکرد مستجاب کرد، زنى که شوهرش او را ظهار کرده بود، و او از اندوه و بدبختى خود شکایت مىکرد و خدا گفتوگوى تو را با او و او را با تو شنید، که خدا شنواى صوتها و بیناى دیدنىهاست.
شأن نزول آيه درباره
ظهار شوهر «خوله» است.
استعانت از خدا براى اصلاح مفاسد اجتماعى، شایسته و پسندیده است:
• «قَالَ رَبِّ انصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ؛ آيا شما به سراغ
مردان مىرويد و راه (تداوم
نسل انسان) را قطع مىکنيد و
در مجلستان
اعمال ناپسند انجام مىدهيد؟! «اما پاسخ قومش جز اين نبود که گفتند:» اگر راست مىگويى
عذاب الهی را براى ما بياور!».
در اینجا بود که لوط (علیهالسلام) دستش از همه جا کوتاه شد، رو به درگاه خدا آورد و با قلبى آکنده از غم و اندوه گفت: (پروردگارا! مرا بر این قوم مفسد، پیروز گردان) (قال رب انصرنى على القوم المفسدین).
قومى که روى
زمین را به
فساد و تباهى کشیدهاند،
اخلاق و
تقوا را بر باد دادهاند،
عفت و پاکدامنى را پشت سر انداختهاند،
عدالت اجتماعى را زیر پا نهادهاند، و
شرک و
بتپرستی را با فساد
اخلاق و
ظلم و ستم آمیختهاند، و
نسل انسان را به فنا و نیستى تهدید کردهاند، پروردگارا! مرا بر این فاسدان مفسد پیروز فرما.
بلاى همجنسگرایى!
(همجنسگرایى) چه
در میان مردان باشد (
لواط) و چه
در میان زنان (
مساحقه) از بدترین انحرافات
اخلاقى است که سرچشمه مفاسد زیادى
در جامعه خواهد بود.
اصولا
طبیعت زن و مرد آنچنان آفریده شده است که
آرامش و اشباع سالم خود را
در علاقه به جنس مخالف (از طریق
ازدواج سالم) مىبینند، و هرگونه تمایلات جنسى
در غیر این صورت،
انحراف از طبع سالم انسانى و یک نوع بیمارى روانى است که اگر به آن ادامه داده شود روزبهروز تشدید مىگردد و نتیجهاش بىمیلى به (جنس مخالف) و
اشباع ناسالم از طریق (جنس موافق) است.
این جمله سؤال و درخواست فتح است از
لوط (علیهالسلام) و هم نفرینى است به قوم بدکارش، که آنان را
مفسد نامید؛ چون عملشان
زمین را فاسد مىکرد براى این که نسل بشر را قطع و بشریت را
تهدید به
فنا مىنمود.
درخواست هدايت به
صراط مستقیم، از جمله موارد استعانت از خداوند متعال است:
• «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ؛ (پروردگارا!) تنها تو را مىپرستيم؛ و تنها از تو يارى مىجوييم».
کلمه عبد بهمعناى
انسان و یا هر داراى شعور دیگری است که ملک غیر باشد، البته اینکه گفتیم (یا هر داراى شعور) به خاطر
اطلاق عبد به غیر انسان با تجرید به معناى کلمه است، که اگر معناى کلمه را
تجرید کنیم، و خصوصیات انسانى را از آن حذف کنیم، باقى میماند (هر مملوکی که ملک غیر باشد)، که باین اعتبار تمام موجودات با شعور عبد مىشوند، و به همین اعتبار خدای تعالى فرموده: (ان کل من فى السموات و الارض الا آتى الرحمن عبدا، هیچکس
در آسمانها و
زمین نیست مگر آنکه با عبودیت رحمان خواهند آمد).
کلمه
عبادت از کلمه (عبد) گرفته شده و على القاعده باید همان معنا را افاده کند، و لکن چه اشتقاقهاى گوناگونى از آن شده، و یا معانى گوناگونى بر حسب اختلاف موارد پیدا کرده، و اینکه جوهرى
در کتاب صحاح خود گفته: که اصل عبودیت به معناى
خضوع است، معناى لغوى کلمه را بیان نکرده؛ بلکه لازمه معنى را معناى کلمه گرفته، و گر نه خضوع همیشه با لام،
متعدی مىشود، و مىگویند: (فلان خضع لفلان، فلانى براى فلان کس کرنش و خضوع کرد)، ولى کلمه عبادت بهخودى خود متعدى مىشود، و مىگوییم: (ایاک نعبد، تو را مىپرستیم) از اینجا معلوم مىشود که معناى کلمه عبادت خضوع نیست.
و کوتاه سخن اینکه: عبادت و پرستش از آنجایی که عبارت است از نشان دادن مملوکیت خویش براى پروردگار، با
استکبار نمىسازد، ولى با شرک مىسازد، چون ممکن است دو نفر
در مالکیت من و یا
اطاعت من شریک باشند؛ لذا خداى تعالى از استکبار از عبادت نهى نکرده، ولى از شرک ورزیدن باو نهى کرده، چون اولى ممکن نبوده، ولى دومى ممکن بوده است؛ لذا درباره استکبار به این عبارت فرموده: (ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین، آنهایی که از عبادت من سر مىپیچند، و
تکبر مىکنند، بهزودى با خوارى و ذلت داخل
جهنم خواهند شد)، و درباره شرک فرموده: (و لا یشرک بعباده ربه احدا)، (واحدى را شریک
در عبادت پروردگارش نگیرد) پس معلوم مىشود شرک را امرى ممکن دانسته، از آن نهى فرموده؛ چون اگر چیزى ممکن و مقدور نباشد، نهى از آن هم لغو و بیهوده است؛ برخلاف استکبار از
عبودیت که با عبودیت
جمع نمیشود.
• «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ؛ ما را به راه راست هدايت کن...».
معناى کلمه (
هدایت) از بیانی که
در ذیل (صراط) از نظر خواننده مىگذرد، معلوم میشود.
و اما
صراط، این کلمه
در لغت به معناى طریق و سبیل نزدیک به هماند، و اما از نظر
عرف و
اصطلاح قرآن کریم، باید بدانیم که خدای تعالى صراط را وصف
استقامت توصیف کرده، و آنگاه بیان کرده که این
صراط مستقیم را کسانى مىپیمایند که خدا بر آنان
انعام فرموده، و صراطى که چنین وصفى و چنین شأنى دارد، مورد درخواست عبادت کار، قرار گرفته، و نتیجه و غایت عبادت او واقع شده، و به عبارت دیگر، بنده عبادت کار از خدایش درخواست مىکند که عبادت خالصش
در چنین صراطى قرار گیرد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۵۲، برگرفته از مقاله «استعانت محمد صلیاللهعلیهوآله».