ادراک (کلام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از صفات
خداوند و به معنای آگاهی و احاطه الهی نسبت به همه موجودات،
ادراک الهی است.
بحث
ادراک الهی از قرون اولیه اسلامی مطرح بود، زیرا در
آیه شریفه: (لا تدرکه الأبصار وهو یدرک الأبصار) از
ادراک الهی سخن به میان آمده و در
تفسیر این آیه نیز دست کم از زمان
صحابه بحث
ادراک الهی مطرح بوده است؛ چنان که در روایتهایی که از
حضرت علی (علیهالسلام) و برخی دیگر از صحابه میخوانیم از
ادراک الهی و کیفیت
ادراک سخن به میان آمده است.
ادراک در
لغت به معنای دریافتن، فهمیدن و رسیدن میباشد؛ چنان که «ادرک الشیء» یعنی وقت آن رسید و «ادرک الولد» یعنی
فرزند بالغ شد و «ادرک المسئلة» یعنی مسئله را فهمید.
در بسیاری از موارد،
ادراک مترادف با
علم،
معرفت، رؤیت، لحوق و... به کار میرود
و به نظر برخی از محققان، الفاظی که در انواع
ادراک در
قرآن کریم به کار رفته به ۲۰ لفظ میرسد که
ظن، حسبان،
شعور،
ذکر،
عرفان،
فهم،
فقه،
درایت،
یقین،
فکر،
رأی،
زعم، حفظ،
حکمت،
خبره،
شهادت و
عقل از جمله آنان است.
امام خمینی برای انسان سه نوع
ادراک قائل است:
الف)
ادراک حسی: انسان قوای پنجگانه دارد که با آنها حسیات را
درک میکند که به آنها قوای ظاهری میگویند. از
نگاه امام خمینی
حواس ظاهری قوایی هستند که امور خارجی را
درک میکنند. انواع حواس ظاهری عبارتاند از: حس بینایی، حس لامسه، حس چشایی، حس بویایی و حس شنوایی.
ب)
ادراک خیالی: مرحله دوم
ادراک،
ادراک خیالی است.
ادراکات بیرونی انسان به واسطه حواس پنجگانه حاصل میشود و
ادراکات درونی، شامل حس مشترک، خیال، حافظه، متخیله و واهمه است. هرقدر نفس از نیروهای بدنی دور باشد، صورتهای خیالی کاملتر جلوهگری میکند و انسان چون از مرتبه طبیعت خارج شود، نفس در
عالم برزخ و خیال قویتر شده هرچه ایجاد و انشاء نماید موجود خارجی و قوی الوجود است؛ چون وجود نفس قوی شده است.
ج)
ادراک عقلی: سومین مرحله
ادراک،
ادراک عقلی است. نفس مادامی که در این عالم است تعقل او نسبت به معقولات و ذوات نوری مفارق الوجود، تعلقی ضعیف است و به علت ضعف
ادراک، صورت
مدرک، عقلانی نیست. لکن انسان میتواند مجردات عقلانی را که در اعلی مراتب ثلاثه قرار دارند، مشاهده حضوری نماید و انسان قدرت و قوت چنین
ادراکی را دارد البته رسیدن به مرحله از
ادراک مشروط به کم کردن اشتغال به عالم طبیعت و برزخ است.
به اعتقاد امام خمینی نفس در
مدرکات عقلی که واجد مقام عقلی و تجرد عقلی است، نمیتواند
مدرک ادراکات حسی و طبیعی باشد؛ بلکه باید
ادراکات غیبی به
ادراک حسی تنزل پیدا کند بر این اساس حواس ظاهری نردبان معانی عقل و حقایق نوری هستند که هر کسی یکی از حواس را نداشته باشد، رشتهای از دانش را از دست داده است.
فلاسفه در تعریف
ادراک اختلاف نظر دارند؛ عدهای آن را به معنای
لقا و وصول دانسته و معتقدند: قوه عاقله هرگاه به
ماهیت معقول واصل شود و معقولات برای قوه عاقله حاصل شود، این امر
ادراک قوه عاقله است.
برخی نیز گفتهاند: تصور نفس
مدرِک به صورت
مدرَک را
ادراک گویند،
چنان که تعریف
ابن سینا و برخی دیگر از فلاسفه چنین است:
ادراک، گرفتن صورت
مدرَک به نحوی از انحا است و در
ادراک پدیدههای مادی، همین که
مدرِک صورت
مدَرک را از ماده تجرید کند
ادارک حاصل میشود.
از آنجا که
ادراک در غالب موارد با اندامهای حسی
بینایی،
چشایی،
بویایی،
شنوایی و
لامسه میباشد بسیاری از متکلمان تنها از
ادراک امور حسی سخن گفتهاند.
قوشجی بین دو نظریه فوق که یکی
ادراک را هرگونه
شناخت میداند و دومی آن را بر
ادراک حسی اطلاق میکند چنین جمع کرده است:
ادراک دارای دو معناست:
عام و
خاص.
معنای عام مربوط به کاربرد فلسفی و مراد از آن، هرگونه شناخت است و معنای خاص که حاصل نگرش کلامی است تنها بر احساس (
ادراک حسی) اطلاق میشود.
برخی از دانشوران
ادراک را به معنای احاطه میدانند.
چنان که در روایتی منسوب به
ابن عباس نیز این معنا آمده است
ولی بسیاری از دانشمندان این نظریه را که
ادراک و احاطه به یک معناست باطل دانسته و با چندین
دلیل آن را رد میکنند.
بسیاری از دانشمندان بین
علم و
ادراک تفاوتی قائل نیستند و حتی گاهی تصریح کردهاند که علم همان
ادراک است
ولی برخی دیگر از دانشمندان بین این دو تفاوت قائل شدهاند.
به گفته برخی از دانشوران اگر
ادراک در معنای عام آن (حصول صورت شیء در نفس ناطقه)
و علم در معنای عام آن (حصول صورت شیء در عقل) به کار رود رابطه علم و
ادراک تساوی است.
برخی نیز معتقدند اگر علم به معنای
ادراک امور کلی، و
ادراک بر حضور
مدرِک نزد
مدرَک به کار رود
ادراک به این معنا شامل علم و
ادراک امور حسی میشود.
در این صورت بین علم و
ادراک عموم و خصوص مطلق، و رابطه آن دو مانند رابطه نوع و جنس است.
یعنی
ادراک، جنس و علم نوع آن است.
گاهی
ادراک تنها بر
ادراک امور حسی اطلاق میشود که در این صورت تفاوت این نوع
ادراک با علم مانند تفاوت دو نوع است که هر دو تحت یک جنس جمع میشوند؛ یعنی
ادراک مطلق، جنس و
ادراک حسی و علم، انواع آن میباشند.
بسیاری از دانشمندان از جمله
شیخ طوسی در
تفسیر آیه شریفه : (لا تدرکه الأبصار وهو یدرک الأبصار) تصریح میکند که معنای
ادراک در این آیه همان رؤیت است
ولی غالب دانشمندان
اهل سنت، ذیل همین آیه تصریح میکنند که
ادراک با رؤیت تفاوت میکند، زیرا
ادراک به معنای احاطه کامل است
و برخی از دانشوران تصریح کردهاند رؤیت یکی از راههای
ادراک حسی است
و هرگاه
ادراک با بصر مقرون شود از آن جز رؤیت فهمیده نمیشود و در سایر حواس نیز چنین است.
همه
مسلمانان اتفاق نظر دارند که
خداوند مدرِک است.
دلیلی که برای اثبات
مدرک بودن خداوند اقامه شده چنین است که خداوند حیّ بوده و هر موجودی که حیّ باشد و هیچ آفتی نداشته باشد سمیع و بصیر و
مدرک است، پس خداوند
مدرک است.
دلیل دیگر اینکه
ادراک یکی از صفات کمال است و اگر خداوند به این
صفت متصف نشود به ضدّ آن متصف خواهد شد که
نقص و درباره خداوند
محال میباشد، پس لازم است خداوند به این صفت متصف شود.
آنچه مورد گفتوگو قرار گرفته این است که آیا خداوند صفتی ورای
علم،
حیات و ... به نام
ادراک دارد، یا بازگشت
ادراک الهی به یکی از صفات فوق است؟
دانشمندان در این باره به سه دسته تقسیم شدهاند:
برخی از عالمان
شیعه و عدهای از
معتزله از جمله ابوحسین معتقدند: معنای
ادراک خداوند، علم او به مسموعات و مبصرات است
ولی
اشاعره و برخی دیگر از معتزله و برخی از دانشمندان شیعه معتقدند خداوند صفتی زاید بر علم دارد که
ادراک نامیده میشود
و عدهای نیز در این باره توقف کرده و سکوت را ترجیح دادهاند.
ادراک حسی نزد ما انسانها از متأثر شدن آلات
ادراک حسی (
چشم،
گوش و...) میباشد، اما این گونه
ادراک درباره خداوند محال است، چون تأثر درباره او غیر قابل تصور است، پس
ادراک الهی یا به معنای علم او به مبصرات و مسموعات میباشد یا
ادراک الهی صفتی زائد بر علم اوست.
برای اثبات اینکه
ادراک، صفتی زائد بر
علم است این گونه استدلال شده:
ما انسانها به بسیاری از چیزهایی که نمیتوانیم آنها را
ادراک کنیم علم داریم، مانند معدومات و از طرفی دیگر، بسیاری از چیزها را
درک میکنیم، ولی بدان علم نداریم، مانند نیش پشهها.
پس بین علم و
ادراک تفاوت وجود دارد.
افرادی که علم و
ادراک الهی را یکی میدانند میگویند:
اگر مقصود از این که «خداوند
مدرک است» این باشد که خداوند عالم است مطلوب ثابت میشود واگر غیر از این باشد، یا مقصود از
ادارک، احساس است که درباره
خداوند باطل میباشد، چون داشتن حواس درباره خداوند محال است، یا مقصود چیز دیگری باید باشد که آن هم معقول نیست.
برخی از دانشمندان
شیعه به این استدلال پاسخ دادهاند.
عدهای دیگر بر این باورند که معنای
ادراک خداوند، علم خاص الهی به موجودات جزئی عینی است و
مدرک بودن خداوند، یعنی خداوند موجودات را شهود میکند و موجودات نزد ذات باری تعالی حاضر هستند و قیام و قوام آنها به خداوند است؛ همانگونه که قیام و قوام معنای حرفی به معنای اسمی است.
شیخ مفید (رحمةالله)
ادراک را علم خداوند به محسوسات دانسته و گفته است خداوند
مدرک است؛ یعنی به آنچه با حواس
درک میشود عالم است.
دلیل او چنین است: خداوند به همه معلومات که
مدرکات نیز جزء آنان است عالم است پس عالم به
مدرکات نیز هست و مطلوب همین است.
برخی گفتهاند: ادله مثبتین و نافین
تعارض دارند.
از طرفی نمیتوان این
صفت را درباره خدا ثابت کرد، زیرا اثبات آن نیازمند
دلیل نقلی است که چنین دلیلی وجود ندارد و
آیه شریفه: (لا تدرکه الأبصار وهو یدرک الأبصار) به معنای این است که دیدگان به خداوند احاطهای ندارند، ولی علم الهی به دیدگان احاطه دارد.
از طرفی نمیتوان صفت
ادراک را درباره خداوند نفی کرد، زیرا لازمه نفی صفت
ادراک پذیرش سخن برخی از ظاهریه است که به جز صفات هفتگانه مشهور صفتی را قبول ندارند.
پس بهترین راه توقف است.
• ارشاد الطالبین، فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۰۵ق.
• اصول کافی، کلینی رازی، محمد بن یعقوب، المکتبة الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۸ق.
• الارشاد، جوینی، امام الحرمین، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۹۷۸م.
• الاقتصاد فی الاعتقاد، طوسی، محمد بن حسن، مطبعه خیام، قم، ۱۴۰۰ق.
• تبیان، طوسی، محمد بن حسن، احمد حبیب قصیر العاملی، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
• تجرید الاعتقاد، محمد بن محمد بن حسن، مکتبة الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۰۷ق.
• التعریفات، جرجانی، سید شریف علی بن محمد، دارالفکر، بیروت، ۱۴۱۹ق.
• تفسیر کبیر، رازی، فخرالدین، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
• تلخیص المحصل، طوسی، نصیرالدین، دارالأضواء، بیروت، ۱۴۰۵ق.
• توحید، صدوق، ابن بابویه قمی، سید هاشم حسینی طهرانی، دارالمعرفة، بیروت.
• تهافت الفلاسفه، غزالی، ابوحامد محمّد بن محمد بن احمد، دار المعارف، مصر، ۱۹۶۹م.
• جامع البیان فی تفسیر القرآن، طبری، ابوجعفر، محمد بن جریر، دارالمعرفة، بیروت.
• الحکمة المتعالیه، شیرازی، صدرالدین، مکتبة المصطفوی، قم، ۱۳۷۸هـق.
• الرّواشح السّموایه، الحسینی الاسترآبادی، میرداماد، محمد باقر (م/۱۰۴۱ق)، دارالحدیث، قم.
• زاد المسیر فی علم التفسیر، ابن جوزی، جمال الدین عبدالرحمن (م/۵۹۷)، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۴.
• شرح العقیدة الطحاویه، ابن ابوالعزّ النخعی، صدرالدین علی، کراچی.
• شرح تجرید الاعتقاد، قوشجی، علاء الدین علی بن محمد، مطبعه الرضی وبیدار و العزیزی، قم.
• شفاء، ابن سینا، حسین بن عبدالله۴۲۸هـ، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۵هـق.
• الصّحاح، الجوهری، اسماعیل بن حمود (م/۳۹۳)، دارالعلم للملایین، بیروت، ۱۴۰۷.
• الفصل فی الملل والنحل، بغدادی، ۴۲۹هـ، دارالمعرفة.
• قواعد المرام فی علم الکلام، بحرانی، ابن میثم، مکتبه آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۶ق.
• کشاف اصطلاحات فنون، التهانوی، محمدعلی، رفیق العجم، مکتبه لبنان.
• کشف المراد، حلّی، حسن بن یوسف، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۹ق.
• گوهر مراد، لاهیجی، عبدالرزاق، وزارة الثقافة والارشاد الاسلامی، تهران، ۱۳۷۲ش.
• اللوامع الالهیة، فاضل مقداد، نشر مجمع الفکر الاسلامی، قم، ۱۴۲۴ق.
• المباحث المشرقیه، رازی، فخرالدین، ۶۰۶هـ، طبع مکتبة بیدار، قم، ۱۴۱۱هـق.
• مجمع البیان، طبرسی، فضل بن حسن، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۷۹ش.
• محاضرات فی الالهیات، ربانی گلپایگانی، علی، انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۵ق.
• المسلک فی اصول الدین، محقق حلّی، جعفر بن حسن، مجمع البحوث الاسلامیه، مشهد، ۱۴۱۴ق.
• المعتبر، بغدادی، ابوالبرکات، هبة الله بن علی، دایرة المعارف عثمانیه، حیدرآباد، ۱۳۵۸ق.
• المیزان، طباطبایی، محمدحسین، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۳۹۳ق؛ النکت الاعتقادیه، مفید، محمد بن نعمان، المجمع العالمی لأهل البیت، ۱۴۱۳ق
•
دانشنامه کلام اسلامی، مؤسسه امام صادق(علیهالسلام)، برگرفته از مقاله «ادراک الهی»، شماره۳۰. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.