ادب نسبت به پدر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خداوند در
قرآن در چندین
آیه به
انسان سفارش میکند که با
والدین خود
رفتار مناسب داشته باشد و
احترام آنها را نگه دارد.
خداوند به لزوم رعایت
ادب و ملاطفت با
پدر و
مادر مشرک سفارش کرده است:
وان جـهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما وصاحبهما فی الدنیا معروفا...
و هر گاه آن دو،
تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه میدانی باطل است)، از ایشان
اطاعت مکن، ولی با آن دو، در
دنیا به طرز شایستهای رفتار کن... .
از آنجا که
توصیه به نیکی در مورد
پدر و مادر، ممکن است این
توهم را
برای بعضی ایجاد کند که حتی در مساله
عقائد و
کفر و
ایمان، باید با آنها مماشات کرد، در
آیه بعد میافزاید: هر گاه آن دو، تلاش و
کوشش کنند که چیزی را
شریک من قرار دهی که از آن (حداقل) آگاهی نداری، از آنها اطاعت مکن (و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما).
هرگز نباید رابطه
انسان و
پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با
خدا باشد، و هرگز نباید عواطف خویشاوندی
حاکم بر
اعتقاد مکتبی او گردد.
تعبیر به، جاهداک اشاره به این است که
پدر و مادر گاه به
گمان اینکه
سعادت فرزند را میخواهند، تلاش و کوشش میکنند که او را به عقیده انحرافی خود بکشانند، و این در مورد همه
پدران و مادران دیده میشود.
وظیفه
فرزندان این است که هرگز در برابر این فشارها
تسلیم نشوند، و
استقلال فکری خود را حفظ کرده، عقیده
توحید را با هیچ چیز معاوضه نکنند. ضمنا
جمله، ما لیس لک به علم (چیزی که به آن
علم و آگاهی نداری) اشاره به این است که اگر فرضا دلائل بطلان شرک را نادیده بگیریم، حداقل دلیلی بر اثبات آن نیست، و هیچ شخص بهانه جویی نیز نمیتواند دلیلی بر اثبات شرک اقامه کند.
از این گذشته اگر شرک حقیقتی داشت، باید دلیلی بر اثبات آن وجود داشته باشد، و چون دلیلی بر اثبات آن نیست خود دلیلی بر بطلان آن میباشد.
باز از آنجا که ممکن است، این فرمان، این توهم را به وجود آورد که در برابر
پدر و مادر مشرک، باید شدت
عمل و بی حرمتی به خرج داد، بلا فاصله اضافه میکند که عدم اطاعت آنها در مساله
کفر و شرک، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلکه در عین حال با آنها در
دنیا به طرز شایستهای رفتار کن (و صاحبهما فی الدنیا معروفا).
حضرت یوسف علیهالسّلام هنگام
استقبال از
پدر و مادر نسبت با آنها با
ادب برخورد کرد:
فلما دخلوا علی یوسف ءاوی الیه ابویه وقال ادخلوا مصر ان شـآء الله ءامنین• ورفع ابویه علی العرش...
و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او
پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگی داخل
مصر شوید، که انشاء الله در امن و
امان خواهید بود!» و
پدر و مادر خود را بر تخت نشاند... .
در این کلام جملهای حذف شده، و تقدیر آن این است که:
یعقوب و خاندانش از سرزمین خود بیرون شده و به سوی مصر حرکت کردند، و چون وارد مصر شدند...
مفسرین در تفسیر جمله، آوی الیه ابویه گفتهاند:
پدر و مادر را در آغوش کشید، و اینکه فرمود: و قال ادخلوا مصر، ظاهر در این است که یوسف به منظور استقبال از ایشان، از مصر بیرون آمده و در خارج مصر ایشان را در آغوش گرفته بوده، و آن گاه به منظور
احترام و رعایت ادب گفته است: داخل مصر شوید، و در جمله، ان شاء الله آمنین ادبی را رعایت کرده که بی سابقه و بدیع است، چون هم به
پدر و خاندانش
امنیت داده، و هم رعایت
سنت و روش پادشاهان را که
حکم صادر میکنند نموده، و هم اینکه این
حکم را مقید به مشیت خدای سبحان کرده تا بفهماند مشیت آدمی مانند سایر اسباب، اثر خود را نمیگذارد مگر وقتی که
مشیت الهی هم موافق آن باشد، و این خود مقتضای
توحید خالص است.
و ظاهر این سیاق میرساند که خاندان یعقوب بدون داشتن جواز از ناحیه پادشاه نمیتوانستهاند وارد مصر شوند، و به همین جهت بوده که یوسف در ابتدای امر به ایشان امنیت داد. مطلب دیگری که در این آیه هست این است که خداوند در آن، کلمه، ابویه (
پدر و مادرش) را بکار برده، و
مفسرین در تفسیرش اختلاف کردهاند، که آیا
پدر و مادر حقیقی یوسف بوده و یا یعقوب و همسرش بوده، که
خاله یوسف است، و اگر او را مادر خوانده به این عنایت است که مادر یوسف در دوران خردسالی او از
دنیا رفته بود، ولی در خود
قرآن کریم چیزی که یکی از این دو احتمال را تایید کند نیست، جز اینکه بگوئیم کلمه، ابوین ظاهر است در
پدر و مادر حقیقی و معنای آیه این است که، فلما دخلوا، بعد از آنکه وارد شدند، یعنی
پدر و مادر و برادران و اهل بیت ایشان، علی یوسف، بر یوسف (و این همانطور که گفتیم) در خارج مصر بوده آوی الیه، در آغوش گرفت ابویه،
پدر و مادرش را، و قال و گفت: ادخلوا مصر ان شاء الله آمنین، داخل مصر شوید که ان شاء الله ایمنید (و کسی متعرض شما نمیشود) و بدین وسیله به ایشان جواز امنیت داد.
و رفع ابویه علی العرش و خروا له سجدا و قال یا ابت هذا تاویل رءیای... .
کلمه، عرش، به معنای سریر و تخت بلند است، و بیشتر استعمالش در تختی است که پادشاه بر آن تکیه میزند و مختص به او است، و کلمه، خر از خرور به معنای به خاک افتادن است، و کلمه، بدو، به معنای
بادیه است، چون یعقوب در بادیه
سکونت داشت.
و اینکه فرمود: و رفع ابویه علی العرش، معنایش این است که یوسف،
پدر و مادرش را بالای تخت سلطنتی برد که خود بر آن تکیه میزد.
ادب و رفتار نیک همه انسانها با
پدر و مادر، مورد
سفارش خداوند میباشد:
... وبالولدین احسـنا... ذلکم وصـکم به لعلکم تعقلون.
... و به
پدر و مادر نیکی کنید! ... این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید!
این آیات محرماتی را بیان میکند که اختصاص به شریعت معینی از شرایع الهی ندارد.... و بالوالدین احسانا، یعنی
احسان کنید به
پدر و مادر احسان کردنی. در مجمع البیان گفته: تقدیر کلام این است که خداوند سفارش کرده درباره
پدر و مادر احسان را، و کلام خود را چنین توجیه کرده که: جمله، حرم الله کذا، خداوند فلان چیز را
حرام کرده، معنایش این است که، خداوند
پیغمبر خود را سفارش کرده که فلان چیز را
تحریم کند و
امت خود را امر به اجتناب از آن نماید.
به هر حال، خدای تعالی در
قرآن کریمش در چند جا احسان به
پدر و مادر را تالی
توحید و ترک
شرک دانسته و هر جا به آن امر کرده قبلا به توحید و ترک شرک امر کرده است. و این خود بهترین دلیل است بر اینکه عقوق والدین بعد از شرک به خدای بزرگ در شمار بزرگترین
گناهان، و یا خود، بزرگترین آنها است، اعتبار عقلی هم مؤید این معنا است.
برای اینکه جامعه انسانی که هرگز
انسان نمیتواند بدون آن زندگی و
دین داشته باشد امری است اعتباری و قراردادی که در حدوث و بقای خود بستگی به
محبت نسل دارد، و محبت نسل نیز سرچشمهای آن رابطه و علاقهای است که در بین
ارحام رد و بدل میشود، و معلوم است که مرکز این رابطه
خانواده است و قوام خانواده از یک طرف به
پدر و مادر است و از طرفی دیگر به فرزندان، و فرزندان موقعی احتیاج به
رحمت و رأفت
پدر و مادر دارند که
پدر و مادر طبعا مشتاق اولاد و شیفته
پرورش آنانند، به خلاف
پدر و مادر که احتیاجشان به فرزندان موقعی است که پیری عاجز و زبونشان ساخته و از اینکه مستقلا به ضروریات زندگی خود
قیام کنند بازشان داشته. بر عکس، فرزندان به عنفوان جوانی رسیده و میتوانند حوایج
پدر و مادر را برآورده کنند.
و معلوم است که در چنین روزهایی جفای اولاد نسبت به آنان و متعارف شدن این جفا کاری در میان همه فرزندان نسبت به همه
پدران و مادران باعث میشود عواطف
تولید و
تربیت به کلی از جامعه رخت بربسته و کسی
رغبت به
تناسل و تربیت
فرزند نکند، و افراد از تشکیل جامعه کوچک که همان خانواده است استنکاف ورزیده، در نتیجه از نسل
بشر تنها طبقهای باقی بماند که در بینشان قرابت
رحم و رابطه خویشاوندی وجود نداشته باشد. و پر واضح است که چنین جامعهای به سرعت رو به انقراض گذاشته دیگر هیچ
قانون و سنتی
فساد روی آورده را جبران نمیکند، و
سعادت دنیا و
آخرت از آنان سلب میشود.
به دنبال این بیانات خداوند
برای تاکید بیشتر میفرماید: اینها اموری است که خداوند به شما توصیه کرده، تا دریابید و از ارتکاب آنها خودداری نمائید.
ووصینا الانسـن بولدیه حسنا...
ما به
انسان توصيه كرديم كه به
پدر و مادرش نيكى كند.
و وصینا الانسـن بولدیه حملته امه وهنا علی وهن وفصــله فی عامین ان اشکر لی ولولدیک الی المصیر.
و ما به انسان درباره
پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر
روز رنج و ناراحتی تازهای را متحمل میشد)، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان مییابد (آری به او توصیه کردم) که
برای من و
برای پدر و مادرت
شکر بجا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من است!
و وصینا الانسـن بولدیه احسـنا...
ما به
انسان توصيه كرديم كه به
پدر و مادرش نيكى كند.
لزوم رعایت ادب و ملاطفت در گفتگو با
پدر، به رغم شرکورزی وی:
اذ قال لابیه یـابت لم تعبد ما لایسمع ولایبصر ولایغنی عنک شیـا• یـابت انی قد جآءنی من العلم ما لم یاتک فاتبعنی اهدک صرطا سویا• یـابت لاتعبد الشیطـن ان الشیطـن کان
للرحمـن عصیا• یـابت انی اخاف ان یمسک عذاب من
الرحمـن فتکون للشیطـن ولیا.
هنگامی که به پدرش گفت: «ای
پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود، و نه میبیند، و نه هیچ مشکلی را از تو حل میکند؟! ای
پدر! دانشی
برای من آمده که
برای تو نیامده است بنابراین از من پیروی کن، تا تو را به راه راست
هدایت کنم! ای
پدر!
شیطان را پرستش مکن، که
شیطان نسبت به خداوند
رحمان، عصیانگر بود! ای
پدر! من از این میترسم که از سوی خداوند
رحمان عذابی به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشی!»
در
حقیقت ابراهیم در اینجا دعوتش را از پدرش شروع میکند به این دلیل که نفوذ در نزدیکان لازمتر است همانگونه که
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله نخست مامور شد که اقوام نزدیک خود را به
اسلام دعوت کند. پس از آن، ابراهیم با منطق روشنی، او را دعوت میکند که در این امر از وی
تبعیت کند میگوید: ای
پدر!
علم و دانشی نصیب من شده که نصیب تو نشده، به این دلیل از من پیروی کن و
سخن مرا بشنو (یا ابت انی قد جاءنی من العلم ما لم یاتک فاتبعنی). از من پیروی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم (اهدک صراطا سویا). من از طریق
وحی الهی آگاهی فراوانی پیدا کردهام و با
اطمینان میتوانم بگویم که راه خطا نخواهم پیمود و تو را به راه خطا هرگز دعوت نمیکنم، من خواهان خوشبختی و
سعادت توام از من بپذیر تا رستگار شوی، و با طی این صراط مستقیم به منزل مقصود برسی. سپس این جنبه اثباتی را با جنبه نفی و آثاری که بر مخالفت این دعوت مترتب میشود توام کرده میگوید: پدرم! شیطان را پرستش مکن، چرا که شیطان همیشه نسبت به خداوند
رحمان، عصیانگر بوده است (یا ابت لا تعبد الشیطان ان الشیطان کان
للرحمن عصیا). البته پیدا است که منظور از
عبادت در اینجا عبادت به معنی
سجده کردن و
نماز و
روزه برای شیطان بجا آوردن نیست، بلکه به معنی اطاعت و پیروی فرمان است که این خود یک نوع از عبادت محسوب میشود. معنی عبادت و پرستش آن قدر وسیع است که حتی گوش دادن به سخن کسی به
قصد عمل کردن به آن را نیز شامل میگردد و نیز
قانون کسی را به رسمیت شناختن یک نوع عبادت و پرستش او محسوب میشود.
از پیامبر صلیاللهعلیهوآله چنین نقل شده:
من اصغی الی ناطق فقد عبده، فان کان الناطق عن الله عزّوجلّ فقد عبدالله و ان کان الناطق عن ابلیس فقد عبد ابلیس!:
کسی که به سخن سخنگویی گوش فرا دهد (گوش دادن از روی
تسلیم و
رضا) او را پرستش کرده، اگر این سخنگو از سوی
خدا سخن میگوید خدا را پرستیده است، و اگر از سوی
ابلیس سخن میگوید
ابلیس را عبادت کرده.
به هر حال ابراهیم به پدرش میخواهد این واقعیت را
تعلیم کند که
انسان در زندگی بدون خط نمیتواند باشد یا خط الله و صراط مستقیم است و یا خط شیطان عصیانگر و گمراه، او باید در این میان درست بیندیشد و
برای خویش تصمیمگیری کند و
خیر و
صلاح خود را دور از تعصبها و تقلیدهای کورکورانه در نظر بگیرد. بار دیگر او را متوجه عواقب شوم
شرک و
بت پرستی کرده میگوید: ای
پدر! من از این میترسم که با این شرک و بت پرستی که داری عذابی از ناحیه خداوند
رحمان به تو برسد، و تو از اولیای شیطان باشی (یا ابت انی اخاف ان یمسک عذاب من
الرحمن فتکون للشیطان ولیا). تعبیر ابراهیم در برابر عمویش آزر در اینجا بسیار جالب است از یک سو مرتبا او را با خطاب یا ابت (پدرم) که نشانه
ادب و
احترام است مخاطب میسازد و از سوی دیگر جمله، ان یمسک، نشان میدهد که ابراهیم از رسیدن کوچکترین ناراحتی به آزر
ناراحت و نگران است و از سوی سوم تعبیر به، عذاب من
الرحمن، اشاره به این نکته میکند کار تو بواسطه این شرک و بت پرستی بجایی رسیده که خداوندی که
رحمت عام او همگان را در برگرفته به تو
خشم میگیرد و مجازاتت میکند، ببین چه کار وحشتناکی انجام میدهی. و از سوی چهارم این کار تو کاری است که سرانجامش، قرار گرفتن زیر چتر
ولایت شیطان است.
برخورد عاطفی و مؤدبانه با
پدر و
مادر و
تکریم آنان به هنگام
سخن گفتن با ایشان، تکلیفی بر
عهده فرزندان میباشد:
وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه وبالولدین احسـنا اما یبلغن عندک الکبر احدهمآ او کلاهما فلاتقل لهمآ اف ولاتنهرهما وقل لهما قولا کریما.
و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به
پدر و مادر نیکی کنید! هر گاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!
در این
آیه بعد از اصل
توحید به یکی از اساسیترین تعلیمات انسانی
انبیاء ضمن تاکید مجدد بر توحید اشاره کرده میگوید: پروردگارت فرمان داده که تنها او را بپرستید و نسبت به
پدر و مادر نیکی کنید (و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا). قرار دادن توحید یعنی اساسیترین اصل اسلامی در کنار نیکی به
پدر و مادر تاکید دیگری است بر اهمیت این دستور اسلامی.
در حقیقت در در این
آیات، قسمتی از ریزه کاریهای برخورد مؤدبانه و فوق العاده
احترام آمیز فرزندان را نسبت به
پدران و مادران بازگو میکند:
۱. از یک سو انگشت روی حالات پیری آنها که در آن موقع از همیشه نیازمندتر به حمایت و
محبت و احتراماند گذارده، میگوید: کمترین
سخن اهانت آمیز را به آنها مگو!. آنها ممکن است بر اثر
کهولت به جایی برسند که نتوانند بدون
کمک دیگری حرکت کنند، و از جا برخیزند و حتی ممکن است قادر به دفع آلودگی از خود نباشند، در این موقع
آزمایش بزرگ فرزندان شروع میشود.
آیا وجود چنین
پدر و مادری را مایه
رحمت میدانند، و یا
بلا و
مصیبت و
عذاب آیا
صبر و
حوصله کافی
برای نگهداری احترام آمیز از چنین
پدر و مادری را دارند و یا هر زمان با نیش
زبان، با کلمات سبک و اهانت آمیز و حتی گاه با تقاضای
مرگ او از
خدا قلبش را میفشارند و آزار میدهند؟.
۲. از سوی دیگر
قرآن میگوید: در این هنگام به آنها اف مگو، یعنی اظهار ناراحتی و ابراز
تنفر مکن، و باز اضافه میکند با صدای بلند و اهانت آمیز و داد و فریاد با آنها سخن مگو، و باز تاکید میکند که با قول کریم و گفتار بزرگوارانه با آنها سخن بگو که همه آنها نهایت ادب در سخن را میرساند که زبان کلید
قلب است.
۳. از سوی دیگر دستور به
تواضع و
فروتنی میدهد، تواضعی که نشان دهنده محبت و علاقه باشد و نه چیز دیگر.
۴. سرانجام میگوید: حتی موقعی که رو به سوی درگاه خدا میآوری
پدر و مادر را (چه در حیات و چه در ممات) فراموش مکن و تقاضای
رحمت پروردگار
برای آنها بنما.
مخصوصا این تقاضایت را با این دلیل همراه ساز و بگو، خداوندا همانگونه که آنها در کودکی مرا
تربیت کردند تو مشمول رحمتشان فرما؟
نکته مهمی که از این تعبیر علاوه بر آنچه گفته شد استفاده میشود این است که اگر
پدر و مادر آن چنان مسن و ناتوان شوند که به تنهایی قادر بر حرکت و دفع آلودگیها از خود نباشند، فراموش نکن که تو هم در کودکی چنین بودی و آنها از هر گونه حمایت و محبت از تو دریغ نداشتند محبت آنها را جبران نما.
و از آنجا که گاهی در رابطه با حفظ حقوق
پدر و مادر و احترام آنها و تواضعی که بر فرزند لازم است ممکن است لغزشهایی پیش بیاید که
انسان آگاهانه یا ناآگاه به سوی آن کشیده شود در آخرین آیه مورد بحث میگوید: پروردگار شما به آنچه در
دل و
جان شما است از شما آگاهتر است (ربکم اعلم بما فی نفوسکم) چرا که
علم او در همه زمینهها حضوری و ثابت و ازلی و ابدی و خالی از هر گونه اشتباه است در حالی که
علوم شما واجد این صفات نیست.
بنابراین اگر بدون قصد طغیان و سرکشی در برابر فرمان خدا لغزشی در زمینه احترام و نیکی به
پدر و مادر از شما سرزند و بلافاصله پشیمان شدید و در مقام جبران برآئید مسلما مشمول
عفو خدا خواهید شد: اگر شما
صالح باشید و
توبه کار خداوند توبه کاران را میآمرزد.
خداوند از تندخویی، هنگام گفتگو با
پدر و مادر
پرهیز کرده است:
وقضی ربک الاتعبدوا الا ایاهوبالولدین احسـنا اما یبلغن عندک الکبر احدهمآ او کلاهما فلاتقل لهمآ اف ولاتنهرهما وقل لهما قولا کریما.
و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به
پدر و مادر نیکی کنید! هر گاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!
بی ادبان با
پدر و مادر، به
عذاب حتمی الهی
تهدید شدهاند:
والذی قال لولدیه اف لکما... • اولـئک الذین حق علیهم القول فی امم قد خلت من قبلهم من الجن والانس انهم کانوا خـسرین.
و کسی که به
پدر و مادرش میگوید: «اف بر شما! .... آنها کسانی هستند که فرمان عذاب درباره آنان همراه اقوام (کافری) که پیش از آنان از
جن و انس بودند مسلم شده، چرا که همگی زیانکار بودند!
در
آیات قبل سخن از مؤمنانی در میان بود که در پرتو
ایمان و
عمل صالح و
شکر نعمتهای
حق، و توجه به
حقوق پدر و مادر و فرزندان، به مقام
قرب الهی راه مییابند، و مشمول الطاف خاص او میشوند. اما در آیات مورد بحث سخن از کسانی است که در نقطه مقابل آنها قرار دارند، افرادی بی ایمان و حق نشناس و عاق
پدر و مادر، میفرماید:
و آن کسی که به
پدر و مادرش میگوید: اف بر شما! آیا به من
وعده میدهید که من
روز قیامت مبعوث میشوم؟ در حالی که قبل از من اقوام زیادی بودند و مردند و هرگز مبعوث نشدند! (و الذی قال لوالدیه اف لکما ا تعداننی ان اخرج و قد خلت القرون من قبلی).
اما
پدر و مادر
مؤمن در مقابل این
فرزند خیره سر
تسلیم نمیشدند، آنها فریاد میکشند و
خدا را به یاری میطلبند که وای بر توای فرزند! ایمان بیاور که
وعده خدا حق است: (و هما یستغیثان الله ویلک آمن ان وعد الله حق).
اما او هم چنان به
لجاجت و خیره سری خود ادامه میدهد، و با
تکبر و بی اعتنایی، میگوید: اینها چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست! (فیقول ما هذا الا اساطیر الاولین). اینکه میگوئید معادی و حساب و کتابی در کار است از خرافات و داستانهای دروغین اقوام گذشته است، و من هرگز در برابر آن تسلیم نخواهم شد.
اوصافی که از این آیه درباره آن گروه استفاده میشود چند وصف است:
بی احترامی و اسائه
ادب نسبت به مقام
پدر و مادر، زیرا اف، در اصل به معنی هر چیز کثیف و آلوده است، و در مقام
توهین و
تحقیر گفته میشود. بعضی نیز گفتهاند به معنی چرکی است که در زیر ناخن جمع میشود که هم آلوده است و هم ناچیز. دیگر اینکه نه تنها ایمانی به قیامت و
روز رستاخیز ندارند بلکه آن را به باد
مسخره گرفته، جزء افسانهها و پندارهای خرافی میشمرند.
وصف دیگرشان این است
گوش شنوا ندارند، تسلیم در برابر حق نیستند و روحشان از
غرور و
جهل و خودخواهی انباشته است. آری
پدر و مادر دلسوز او هر چه تلاش و کوشش میکنند که او را از گرداب جهل و بیخبری
نجات دهند تا این فرزند دلبند گرفتار عذاب دردناک الهی نشود او همچنان در
کفر خود پافشاری میکند و اصرار میورزد، و سرانجام ناچار او را رها میکنند.
همانگونه که در آیات گذشته پاداش
مؤمنان صالح العمل بیان شده، در اینجا سرانجام کار
کافران جسور و خیره سر را نیز بیان کرده، میفرماید:
آنها کسانی هستند که فرمان
عذاب الهی درباره آنان مسجل شده، و همراه اقوام
کافر از جن و انس که قبل از آنها بودند گرفتار مجازات دردناک میشوند و اهل دوزخند (اولئک الذین حق علیهم القول فی امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس).
چرا که آنها همه از زیانکاران بودند (انهم کانوا خاسرین). چه زیانی از این بدتر که تمام سرمایههای وجود خود را از
دست دادند و
خشم و
غضب خدا را
برای خود خریدند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۱۶۸، برگرفته از مقاله «ادب نسبت به پدر».