احکام متن ترجمه قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از بحثهایی که درباره
ترجمه قرآن مطرح است، این است که آیا ترجمه قرآن، حکم خود
قرآن را دارد و تمام آثار و
احکام قرآن بر آن جاری است، یا ترجمه غیر از قرآن است و احکام قرآن بر آن جاری نیست که در ادامه مقاله دیدگاه
علما و مذاهب مختلف بیان میشود.
یکی از بحثهایی که درباره ترجمه قرآن مطرح است، این است که آیا ترجمه قرآن، حکم خود قرآن را دارد و تمام آثار و
احکام قرآن بر آن جاری است، یا ترجمه غیر از قرآن است و احکام قرآن بر آن جاری نمیشود؟ نظر
شرع در این باره چیست و
فقها درباره این مساله چه گفتهاند؟
تردیدی نیست که هدف از ترجمه، رساندن مفاهیم قرآن و روشن ساختن محتوای این
کتاب آسمانی جاوید به زبانهای دیگر و برای امتهای دیگر است، تا آنان به تعالیم قرآن و آداب و
احکام اسلام نزدیک شوند؛ و این کار اگر یکی از ضرورتهای تبلیغی
اسلام نباشد؛ دست کم بی اشکال است؛ مشروط بر اینکه ترجمه قرآن را قرآن حساب نکنند، بلکه آن را فقط ترجمهای محض قلمداد کنند که احکام خاص قرآن بر آن جاری نمیشود و همچون تفسیری که تا حد امکان به ایجاز و اختصار نوشته شده است.
اما حدیثی که از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است که فرمود: تعلموا القرآن بعربیته؛ یعنی قرآن را به
زبان عربی یاد بگیرید، برای
تشویق مردم به یاد گرفتن زبان عربی است؛ چون
عبادات اسلام به زبان عربی است و بر هر مسلمانی لازم است که تا حد امکان آن را به طور صحیح یاد بگیرد.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: تعلموا العربیة، فانها کلام الله الذی کلم به خلقه و نطق به للماضین. یعنی زبان و آداب لغت عرب را یاد بگیرید چون آن کلام خداست که به وسیله آن با مردم سخن گفته و با پیشینیان نیز با همین زبان سخن گفته است.
ابن فهد حلی از
امام جواد (علیهالسّلام) نقل کرده که فرمود: در میان دو تن که از نظر حَسَب و
دین برابرند برترینشان نزد
خداوند ادیبترین آنان است.
راوی گفت: پرسیدم: برتری چنین شخصی را در میان مردم در مجالس میدانم؛ برتری او نزد خداوند به چیست؟ فرمود: به خواندن قرآن همانگونه که نازل شده است و به اینکه
نیایش او بیغلط باشد؛ چرا که نیایش غلط به سوی خدا بالا نمیرود.
آنچه گفتیم در صورتی است که بخواهند خود قرآن را
قرائت کنند؛ اما اگر
ضرورت، تفسیر با ترجمه قرآن به زبان غیرعربی را ایجاب کرد،
روایات در صدد
نهی از آن نخواهد بود؛ در عین حال، به کسی که قادر بر تلفظ عربی نیست، خواندن به لهجه غیرعربی اجازه داده شده است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: شخص عجم از امت من قرآن را با لهجه عجمی میخواند و
فرشتگان آن را با لهجه عربی بالا میبرند.
فقها (به جز
ابوحنیفه و کسانی که با او هم نظرند چنان که خواهد آمد.) به ویژه
فقهای امامیه اتفاق نظر دارند که
قرائت در
نماز به غیر زبان عربی جایز نیست حتی برای کسی که از سخن گفتن به زبان عربی ناتوان است و تنها میتواند آیات دیگری از قرآن را به جای
حمد و
سوره در قرائت برگزیند یا به گفتن دعا و ذکر لا اله الا الله و
تسبیح گفتن (حتی الامکان) مشغول گردد، اما تغییر دادن قرائت به
زبان فارسی یا هر زبان دیگری هرگز جایز نیست، مگر به عنوان ذکر مطلق، اگر
ذکر گفتن را به غیر زبان عربی در نماز تجویز کنیم که آن هم خالی از اشکال نیست.
محقق همدانی میگوید: برای اینکه آنچه در قرائت خوانده میشود حقیقتا و واقعا قرآن باشد، باید عین همان ماهیت نازل شده از سوی خداوند بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نظر ماده و صورت خوانده شود. خداوند قرآن را به زبان عربی نازل کرده است. بنابراین ایجاد دگرگونی در صورت آن، که همان هیات معتبر در زبان عربی بر حسب وضع لغوی است، مانند ایجاد تغییر در ماده آن، مانع از آن است که بگوییم: این هیات تغییر یافته همان ماهیت اولیه است.
وی در ادامه میگوید: قطعا برای نمازگزار کافی نیست که در حال اختیار و تمکن به جای سوره حمد، ترجمه آن را (حتی به خود عربی تا چه حد رسد به فارسی) بخواند؛ زیرا ترجمه سوره حمد عین سوره حمد (که امر خدا به قرائت آن تعلق گرفته است) نیست تا خواندن آن جایز باشد.
او درباره کسی که نمیتواند به عربی تلفظ کند میگوید: اقوی آن است که در حالت ناتوانی از خواندن سوره حمد و عجز از انتخاب آیات دیگری از قرآن یا تسبیح و
تهلیل به جای آن، باز هم ترجمه چون ترجمه است معتبر نیست، زیرا ترجمه، نه خود قرآن است و نه میسور آن؛ زیرا الفاظ قرآن در قرآن بودن آن دخیل است؛ البته، بنابراین مبنا که در موقع عجز از خواندن مقداری از قرآن و نیز عجز از تسبیح و تحمید و تهلیل، مطلق ذکر را جایز بدانیم، میتوان ترجمه سوره حمد و امثال آن را در
نماز خواند، ولی نه به عنوان ترجمه قرآن، بلکه به این عنوان که از مصادیق مطلق ذکر است. البته در همین صورت هم خواندن ترجمه آن بخش از آیات که از قبیل قصههای قرآن است به هیچ عنوان جایز نیست؛ بلکه اصلا خواندن آنها جایز نیست؛ زیرا از قبیل سخن گفتن در نماز است که موجب بطلان نماز میگردد.
فقها همواره به این مسائل
فتوا دادهاند:
۱. هرکس قرائت سوره حمد را نمیداند
واجب است یاد بگیرید.
۲. بر هرکس یاد گرفتن سوره حمد مشکل است، به جای آن، آنچه از دیگر آیات قرآن برایش میسر است بخواند.
۳. کسی که چنین امکانی هم برای او میسر نیست، به جای سوره حمد مقداری از اذکار و ادعیه را که به اندازه سوره حمد باشد بخواند،
به شرط آنکه به عربی تلفظ کند.
۴. اگر بر ترجمه، عنوان ذکر یا
دعا صدق نمیکند، خواندن آن قطعا جایز نیست.
۵. اگر ترجمه از قبیل دعا و ذکر باشد در درجه سوم و آن هم بنابراین مبنا که خواندن دعا را به غیرعربی در نماز جایز بشماریم، خواندن ترجمه جایز خواهد بود (که میان فقها محل اختلاف است).
فقهای امامیه بر اینکه ترجمه قرآن، قرآن نیست اتفاق نظر دارند. این حکم که
ترجمه، قرآن نیست در میان علمای ما چه در گذشته و چه هم اکنون مورد
اجماع است،
اما در میان مذاهب دیگر،
ابوحنیفه معتقد است که ترجمه قرآن را به جای قرآن میتوان خواند، خواه خواننده قدرت تکلم به عربی داشته باشد یا نداشته باشد. او استدلال میکند که آنچه خواندن آن در نماز واجب است همان حقیقت قرآن و معنای آن است که بر قلب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده است، چون خداوند میفرماید: و انه لفی زبر الاولین؛
همانا قرآن در نوشتههای اولین است و میفرماید: ان هذا لفی الصحف الاولی، صحف ابراهیم و موسی؛
همانا این در صحف نخستین است، صحف ابراهیم و موسی. روشن است که ضمیر در انه و اشاره در معانی قرآن نبوده است. دیگر اینکه خداوند میفرماید: و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ؛
این قرآن به من
وحی شده تا به وسیله آن شما و هرکسی را (که پیام به او برسد) هشدار دهم و هر قومی تنها با زبان خودشان بیم داده میشوند.
سرخسی بر استدلال ابوحنیفه این روایت را نیز افزوده است که فارسیزبانان به
سلمان فارسی نامه نوشتند و از او خواستند
سوره فاتحه را برای آنان به فارسی بنویسد؛ و آنان همان را در نماز خود میخواندند تا زبانشان به عربی روان گشت.
(در روایت تاج الشریعه حنفی این زیادت آمده است: او نوشت: بسم الله الرحمان الرحیم، به نام یزدان بخشاونده... و پس از آنکه آن را نوشت به پیامبر نشان داد.)
ولی دو شاگرد نزدیک او (ابویوسف و محمد) قرائت ترجمه قرآن را در نماز تنها برای کسی که از خواندن عربی عاجز است جایز میدانستند و برای کسی که قدرت قرائت به عربی دارد جایز نمیدانستند.
شیخ محمد بخیت،
مفتی مصر نیز در فتوایی که برای مردم ترانسفال صادر کرده همینگونه فتوا داده است. او میگوید:
قرائت و کتابت قرآن به زبانی غیر از
زبان عربی برای کسی که از عربی ناتوان است،
جایز است، مشروط بر اینکه به لفظ و معنا خللی وارد نشود؛ چرا که تاج المحدثین
حسن بصری (خواهیم گفت که شخص مزبور حبیب العجمی، شاگرد حسن بصری است نه خود او) قرآن را در نماز خود به
فارسی میخواند، چون زبانش به عربی نمیگردید.
این نوشته را در سال ۱۹۰۳ م برای مسلمانان ترانسفال فرستاد و در همان زمان در مجله المنار چاپ شد.
بقیه مذاهب در اینکه ترجمه را نمیتوان در نماز خواند، با
شیعه امامیه موافقت دارند و از نظر آنان خواندن فاتحه به زبان غیرعربی در هیچ حالی جایز نیست.
شیخ محمد مصطفی المراغی، استاد
دانشگاه ازهر، در سال ۱۹۳۲ م فتوا دهده که این کار برای کسی که از قرائت عربی عاجز است، جایز میباشد. او در رسالهای که در این باره نوشته است میگوید:
من از بحث در این مساله به این نتیجه میرسم که رای قاضی خان و دیگر فقیهان پیرو او ترجیح دارد؛ که همانا وجوب قرائت ترجمه قرآن در نماز است برای کسی که از قرائت عربی آن عاجز است.
هم او در مقام رد مانعان از جمله صاحب الفتح میگوید: دلیل مانعان این است که میگویند: ترجمه قرآن، قرآن نیست و کلام
بشر است؛ بنابراین نماز را
باطل میکند ... این استدلال صحیح نیست؛ زیرا ترجمه گرچه غیر از قرآن است، به هر حال معانی کلام خدا را در بر دارد و معانی کلام خدا، کلام بشر نیست ... راستی شگفت آور است که معانی قرآن را از جنس کلام بشر بدانند؛ آن هم تنها بدین سبب که لباسی عربی پوشیده است؛ گویا این لباس، همه چیز است!.
سیدمحمد عاملی در شرح کلام
محقق حلی مبنی بر اینکه ترجمه قرآن برای نمازگزار کفایت نمیکند میگوید: این حکم به
اجماع علمای ما ثابت است و بیشتر علمای مذاهب دیگر در این مساله با ما موافقاند، چون خداوند فرموده است: انا انزلناه قرآنا عربیا؛
دیگر اینکه ترجمه با متن ترجمه شده مغایرت دارد وگرنه ترجمه شعر نیز شعر میبود.
و اما درباره استدلال ابوحنیفه به اینکه قرا: در زبر اولین و صحف اولی آمده است؛ منظور از این تعبیرات این است که وصف قرآن در آنها آمده و نه خود قرآن.
طبرسی میگوید: یعنی ذکر قرآن و خبر آن در کتابهای پیشینیان بر وجه
بشارت به آمدن قرآن و
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است، نه اینکه قرآن بر غیر محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده باشد.
(و نیز در ذیل آیه مربوط به صحف اولی میگوید:) یعنی آنچه گفته شد، مانند رستگاری کسی که
نفس خویش را
تزکیه میکند و بقیه مطالبی که در این چهار آیه بیان شده، در کتابهای نخستین هم آمده است و در آنها هم گفته شده که نمازگزار و تزکیه کننده نفس خود، رستگار میشود؛ و اینکه مردم،
دنیا را بر
آخرت ترجیح میدهند؛ در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است.
پس مقصود از این تعبیرات آن نیست که خود قرآن در این کتابها آمده است تا از آن فهمیده شود که ذکر معانی همان ذکر خود قرآن است.
سیدمحمد عاملی در ذیل
آیه بلاغ گفته است: لازم نیست بیم دادن با قرآن، با عین الفاظ آن باشد؛ زیرا با روشن ساختن معنای قرآن نیز درست است گفته شود که به وسیله قرآن انذار شده است، ولی این با مساله مورد بحث فرق دارد.
مقصود وی این است که میان این دو مساله که بگوییم: با این قرآن بیم بده و
انذار کن و این قرآن را
قرائت کن تفاوت وجود دارد. در جمله اول لازم نیست که عین قرآن برای مردم نقل شود، بلکه کافی است آنان را با
وعد و وعیدی که از قرآن استفاده میشود بیم داد، ولی در جمله دوم
تلاوت عین قرآن، لازم است؛ همانگونه که در نماز خوانده میشود.
ابن حزم میگوید: هرکس که به عمد سوره فاتحه و یا بخشی از آن و یا قسمتی از قرآن را در نماز خود به صورت ترجمه شده به غیرعربی یا با الفاظ عربی که غیر از الفاظی باشد که خداوند آنها را نازل کرده است بخواند، یا کلمهای از قرآن را پس و پیش کند، نمازش باطل و خودش
فاسق است، چون خدا فرموده است: قرآنا عربیا؛
و غیرعربی، عربی نیست، پس قرآن هم نیست. تغییر دادن ترتیب قرآن،
تحریف کلام خداست و خدا کسانی را که چنین کنند مورد نکوهش قرار داده و فرموده است: یحرفون الکلم عن مواضعه؛
ابوحنیفه گفته است که نماز چنین شخصی درست است؛ و مقلدان او به این آیه استدلال کردهاند: و انه لفی زبر الاولین؛
علی (ابن حزم از این نام، خودش را اراده کرده است، چون نامش علی بن احمد بن سعید بن حزم بود (متوفای ۲۵۶. ) میگوید: در این آیه دلیلی بر مدعای آنان نیست، چون قرآنی که بر پیامبر نازل شده، بر پیشینیان نازل نشده و در کتابهای آنان تنها ذکر قرآن و
اعتراف به مقام آن آمده است؛ اگر بر غیر
پیامبر اسلام نیز نازل شده بود، دیگر برای او
معجزه و فضیلتی نبود و این سخن را هیچ مسلمانی نمیگوید: و کسی که
زبان عربی را نمیداند، باید خدا را با زبان خودش یاد کند، چون خدا فرموده است: لا یکلف الله نفسا الا وسعها؛
ولی برای او روا نیست که سوره فاتحه و یا چیز دیگری از قرآن را به صورت ترجمه بخواند با این پندار که این همان چیزی است که
قرائت آن بر او واجب شده است؛ زیرا همانگونه که گفتیم، این غیر از آن چیزی است که بر او واجب شده و در این صورت چیزی را ناروا به خدا نسبت داده است.
در فتوای شیخ محمد بخیت به اهل ترانسفال نیز،
حسن بصری با شاگردش اشتباه شده است؛ زیرا آن کسی که نماز را به فارسی میخوانده، حبیب عجمی از اصحاب حسن بصری بوده. در شرح مسلم الثبوت آمده است: قرآن را به خاطر داشتن عذری مانند عدم آشنایی با زبان عربی و یا روان نبودن زبان به عربی، میتوان به فارسی خواند. من از بعضی افراد موثق شنیدهام که تاج العرفاء و الاولیاء حبیب عجمی، از اصحاب تاج المحدثین و امام المجتهدین حسن بصری، قرآن را در نماز به زبان فارسی میخواند، چون زبانش به عربی روان نبود.
و اما درباره حدیث ترجمه سوره فاتحه به دست سلمان و قرائت فارسی زبانان از آن در نمازشان، باید گفت که مستند موثقی برای آن پیدا نکردیم، تنها سرخسی آن را به صورت
مرسل از ابوحنیفه نقل کرده و مصدر آن معلوم نیست؛ بر فرض ثبوت این حدیث، شاید ترجمه نه برای قرائت در نماز، بلکه برای آگاهی از معانی آن بوده است.
پس از آنکه روشن شد ترجمه قرآن به صورت آزاد و به گونهای که معانی قرآن را به طور کامل برساند، جایز است، اکنون میگوییم: ترجمه قرآن به زبانهای دیگر به چند دلیل یکی از ضرورتهای دینی و یک وظیفه اسلامی همگانی به نحو
واجب کفایی است و هر مسلمانی که رسالت الهی را در وجود خود احساس میکند، وظیفه دارد به این مساله که با اساس
اسلام ارتباط دارد و هدف از آن نشر اسلام در
جهان است، اهمیت بدهد:
دلیل اول؛
قرآن کتاب
دعوت است و باید این دعوت به همه انسانها ابلاغ شود و آن را درک کنند: هذا بیان للناس و هدی و موعظة للمتقین؛
این بیانی است برای عموم مردم و هدایت و اندرزی است برای
پرهیزگاران.
دلیل دوم؛
اسلام
دین اختصاصی نیست و همه ملتها حق گرویدن به آن را دارند و ملتی را بر ملتی فضیلت نیست تا حق تقدم داشته باشد. قرآن که کتاب راهنمایی و دعوت به اسلام است؛ نسبت به همه مردم و همه ملل جهان یکسان است: و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا؛
و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا (آنان را با پاداشهای الهی)
بشارت دهی و (از
عذاب الهی) بترسانی. تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا؛
زوال ناپذیر و پر
برکت است کسی که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد.
دلیل سوم؛
بر عهده هر
مسلمان است تا ندای اسلام را به گوش جهانیان برساند و رسالتی را که قرآن بر عهده او گذارده است، ایفا کند: و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر و مامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون؛
و باید از میان شما گروهی (مردم را) به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتیها بازدارند، و آنان همان رستگارانند. و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا؛
همانگونه (که
قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز
امت میانهای قرار دادیم تا بر مردم
گواه باشید و
پیامبر هم بر شما گواه است. و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون؛
و ما این
ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است، برای آنان روشن کنی، شاید اندیشه کنند.
دلیل چهارم؛
غرض از فرستادن قرآن، تبیین و روشن ساختن آن برای جهانیان است، نه اینکه صرفا
تلاوت آن کنند و در اختیار گروهی خاص (مخاطبین اولیه که
عرب بودند) باشد. قرا: برای همه است و همه کس باید بتواند آن را درک کند و در اختیار داشته باشد. خداوند از زبان پیامبرش میفرماید: و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ؛
این قرآن بر من
وحی شد تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنان میرسد، بیم دهم. ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون؛
کسانی که دلایل روشن و وسیله هدایتی را که نازل کردهایم بعد از آنکه در کتاب برای مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنان را
لعنت میکند و همه لعنت کنندگان نیز آنان را لعن میکنند.
حقیقت این است که قرآن مقاصد والا و مطالب ارزشمندی در بر دارد و هدفهای جهانی بزرگی را دنبال میکند و باید این هدفها نشر داده شود و به جهانیان ابلاغ گردد، این کار صورت نمیگیرد مگر اینکه نشر قرآن فراگیر شود و به همه جهانیان عرضه گردد؛ و این نیز جز با ترجمه قرآن به تمام زبانهای زنده دنیا امکان پذیر نیست. اگر امت اسلامی به این مهم عمل نکند و از انجام وظیفه دینی لازم خود سر باز زند و از نشر پیام خدا در پهنای زمین کوتاهی کند، خداوند به زودی ملت دیگری را جایگزین او خواهد کرد که مانند او نخواهد بود: و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم؛
اگر روی برتابید جای شما را به مردمی غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود.
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۱۳۴-۱۴۳.