ابوالقاسم خزعلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوالقاسم خزعلی، حافظ قران و نهج البلاغه، از علماء بزرگ و از یاران امام خمینی(ره) که در پیروزی انقلاب اسلامی امام را یاری کرد و همیشه پشتیبان
ولایت فقیه بود، و حضرت امام خمینی، آیة الله خزعلی را به عنوان عضو فقهای
شورای نگهبان منصوب کرد.
ابوالقاسم خزعلی در سال ۱۳۰۴ ش. برابر با ۱۳۴۴ ق. در
بروجرد به
دنیا آمد. پدرش غلامرضا نام داشت و مادرش ربابه. این
خانواده، بسیار
فقیر بودند.
پدر، نداف (پنبه زن) بود و
مادر، با زحمت ترشی درست میکرد و میفروخت. تنها آرزوی مادر آن بود که ابوالقاسم، بزرگ و با سواد شود. ابوالقاسم در ۷ یا ۸ سالگی دچار
بیماری سختی شدبه طوری که به گفته
پزشک، خطر
مرگ نیز در میان بود. در این زمان، وقتی ابوالقاسم دچار بیماری گردید، مادر هراسان گشت
قرآن کریم را به دست گرفت و پانصد بار بلند شد و نشست و به
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و
امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام توسل جست و سرانجام
فرزند شفا یافت.
مادر غرق شادی شد و به خاطر
سلامت فرزند
پروردگار را سپاس گفت.
ابوالقاسم در ۶ یا ۷ سالگی به مکتب خانه محله «سرسوزنی»
شهر بروجرد رفت. معلم آن مکتب، مرحوم سید جعفر شیرازی، استادی لایق بود و در
مسجد به بچهها درس میداد. او به شاگردان،
زبان فارسی، قرآن، دستورهای دینی و حساب میآموخت. در آن زمان، چون تهیه کاغذ، بسیار سخت بود، سید به شاگردان گفت که لوح حلبی تهیه و روی آن خط کشی کنند و دیکته و سیاق (حساب و ریاضی)، قرآن و... را بر روی آن بنویسند.
ابوالقاسم ۹ یا ۱۰ ساله بود که خانواده اش بروجرد را ترک کردند و
مشهد را برای سکونت دائمی برگزیدند. او در مشهد به دبستان رفت و چون در مکتب درس خوانده بود، امتحانی از وی گرفتند و از همان آغاز، او را در کلاس چهارم پذیرفتند. ابوالقاسم، درسها را با موفقیت تا پایان کلاس ششم گذراند و در تمام سالها شاگرد اول شد. پدرش اهل
معرفت و
ولایت بود و در دوره سیاه رضاخان نیز
عزاداری برای
امام حسین علیهالسّلام و
زیارت عاشورا را ترک نکرد. اوضاع آن زمان، چنان خفقان آور بود که وی برای زیارت عاشورا، دست ابوالقاسم را گرفته، به بیابان میبرد تا کسی مانع زیارت خواندن وی نشود. پدر، در شب واقعه
قیام گوهرشاد (۱۳۱۴ش.) دچار خوابی سنگین شد و تا صبح در
خواب ماند و نتوانست در آن نهضت شرکت کند اما صبح با ناراحتی و عصبانیت از آن خوب سنگین برخاست و دست پسرش ابوالقاسم را گرفت و به محل واقعه رفتند و یکی دو نفر از
شهدا را در لحظات آخر دیدار کردند. مادر، در دوره ستم رضاخان و زمان
کشف حجاب، هرگز از خانه بیرون نرفت تا بدین وسیله، حجابش حفظ شود.
بعد از سقوط
رضا شاه و اشغال
ایران از طرف متفقین (سال ۱۳۲۰ ش.) ، ابوالقاسم ۱۷ ساله در مغازهای مشغول به کار شد. وی در آن جا دخل و خرج را مینوشت و حساب نسیهها را تنظیم میکرد... و روزی یک ریال حقوق میگرفت و این درآمد، در آن زمان، برای او خیلی با ارزش بود.
ابوالقاسم در حالی که درآمدی متوسط داشت، وارد
حوزه علمیه مشهد شد. وی
صرف و
نحو را نزد شیخ علی اکبر صدرزاده آموخت. شیخ، مهارتی کامل در تدریس داشت و اهل حال و معنویت و تضرع به درگاه الهی بود و این روحیه عالی، همه را جذب میکرد. استاد صدرزاده میگفت: «ما فقیریم چیزی نداریم. هر چه داریم، از خداست. از
خدا باید خواست. به هیچ چیزی نباید تکیه کرد....» شیخ هر
روز بعد از درس،
دعا میخواند، یک روز دعا خیلی طول کشید و ابوالقاسم خیلی خوشحال شدبه ناچار دیرتر از موعد به مغازه رسید و صاحب مغازه عصبانی شد و با عبارت تندی، وی را سرزنش کرد. ابوالقاسم اشکش درآمد اما چیزی نگفت، کارها را انجام داد و در پایان به حرم
امام رضا علیهالسّلام رفت و عرض کرد:
«آقا! من به درس حوزه علاقه دارم شما به من فقط نان و پیازی بدهید تا درس بخوانم دیگر چیزی نمیخواهم.»
ابوالقاسم در حوزه علمیه مشهد نزد شیخ محمدرضا دامغانی، بخشی دیگر از صرف و نحو را فرا گرفت و از محقق قوچانی کتاب مغنی را فرا گرفت. معالم و
لمعه را نزد سید احمد یزدی خواند و بخشی دیگر از لمعه و قوانین را نزد ابوالقاسم قمی و اندکی از کفایه را نزد حاج شیخ مجتبی قزوینی و بیشتر
رسائل،
مکاسب و
کفایه را از حاج شیخ هاشم قزوینی فرا گرفت. ابوالقاسم، زمانی که دوره سطح را تمام کرد، لباس مقدس روحانیت را پوشید.
ابوالقاسم خزعلی در سال ۱۳۲۷ش. با خانم طاهره کلباسی فرزند شیخ محمود کلباسی
ازدواج کرد. آقای کلباسی اهل
علم،
تبلیغ و
مبارزه با منحرفین و انسانی معنوی و اخلاقی بود و تولیت مدرسه حاج حسن
را برعهده داشت. او که اهل تکلف و غل و غش نبود، خود، به آقای خزعلی پیشنهاد کرد که دامادش شود.
حجة الاسلام شیخ محمود کلباسی فرزند محمدتقی که در سال ۱۳۶۵ق. درگذشت، در دوره رضاخان، بابهره گیری از روشهای درست، به
امر به معروف و نهی از منکر میپرداخت و به این جهت، دستگیر و خلع
لباس شد. او از شاگردان آیة الله میرزا مهدی اصفهانی بود.
آقای خزعلی بعد از ازدواج، به
قم رفت و خانهای اجاره کرد و در آن جا مشغول به تحصیل شد. او در درس خارج فقه آیة الله بروجردی شرکت کرد. خزعلی درسهای فقهی آقای بروجردی را که به زبان فارسی بود، به عربی مینوشت. همچنین او در درس خارج اصول
امام خمینی شرکت کرد. خزعلی از درس مکاسب آیة الله سید محمد حجت کوه کمری و نیز از درس آیة الله محمدتقی خوانساری استفاده کرد. وی اشارات
بوعلی سینا را نزد حاج شیخ جواد خندق آبادی تهرانی آموخت و
منظومه حکیم سبزواری و
اسفار اربعه صدرالمتالهین شیرازی را نزد
علامه طباطبایی آموخت.
قهرمان بزرگ،
سید مجتبی نواب صفوی رضوان الله علیه وقتی توهین احمد کسروی را به ساحت مقدس معصومین علیهمالسّلام شنید، بنا به درخواست
علامه امینی صاحب
الغدیر درس هایش را در
نجف رها کرد و به ایران آمد و شور و انقلابی شگفت در بین جوانان مؤمن پدید آورد. یکی از آن جوانان، ابوالقاسم خزعلی بود که در آن زمان در حوزه علمیه قم درس میخواند و برای تبلیغ در آن زمان در آبادان به سر میبرد. او در منبرهایش برای فدائیان اسلام تبلیغ میکرد. خزعلی وقتی به قم بازگشت، به دیدن نواب صفوی رفت. نواب بعد از
سلام، با خوشحالی گفت: «یازده نفر در آبادان به دلیل صحبتهای شما به فدائیان اسلام پیوستهاند».
فدائیان اسلام، چنان روحیه بلندی داشتند که
انسان را به یاد مجاهدان صدر اسلام، مثل
ابوذر غفاری،
میثم تمار و
مالک اشتر میانداختند. وقتی
فدائیان اسلام به دلیل اختلاف با آیة الله بروجردی به تهران رفتند، ارتباط مستقیم خزعلی به آنان کم شد اما به صورت غیر مستقیم و از طریق
نامه و پیام، این ارتباط ادامه یافت. در ایام
ملی شدن صنعت نفت، رئیس آموزش و پرورش آبادان، دستور تبعید هفت تن از توده ایها (مارکسیستها) را صادر کرده بود اما آنان به این حکم اعتنایی نمیکردند. خزعلی در آبادان به
منبر رفت و خواستار اجرای دستور رئیس آموزش و پرورش شد. در این هنگام، یکی از فدائیان اسلام که در آن جا حاضر بود، به ایشان یادداشتی داد. خزعلی متن یادداشت را بالای منبر، آشکارا و قاطع چنین خواند: «این هفت نفری که دستور انتقالشان داده شد، باید برونددر غیر این صورت، جسد آنها در کنار رودخانه ی بهمن شیر خواهد افتاد و قاتل نیز بر سر جنازه آنها خواهد ایستاد.» به دنبال این سخنرانی و این تهدید، شور و هیجانی در شهر پدید آمد. پس از این واقعه، مرحوم ذوالقدر که به اتفاق نواب صفوی به
شهادت رسید و آقای دهقان، کاسبی از اهالی آبادان و عضو فدائیان اسلام، از شب تا صبح از منزل خزعلی مراقبت کردند و سرانجام آن هفت تن ناچار به قبول تبعید و ترک آبادان شدند. اگر
شوق به ادامه تحصیل و جاذبه درسهای آیة الله بروجردی نبود، ابوالقاسم خزعلی به فدائیان اسلام میپیوست.
آقای خزعلی در بسیاری از سخنرانی هایش، از سید مجتبی نواب صفوی، در حد یکی از بزرگان
اسلام تجلیل میکرد.
در اواخر دهه سی، یعنی حدود ۱۳۳۷ تا ۱۳۳۹ش. آیة الله ابوالقاسم خزعلی برای تبلیغ به رفسنجان رفت. یکی از ثروتمندان آن شهر، سینمایی تاسیس کرده بود که در آن فیلمهای مبتذل و فسادآوری به نمایش درمی آمد. خزعلی با قاطعیت تمام در برابر این انحراف و
فساد اخلاقی ایستاد و در سخنرانی هایش به روشنگری و تبیین
احکام اسلام پرداخت. سرمایه داران رفسنجان، نود میلیون تومان برای از بین بردن آیة الله خزعلی سرمایه گذاری کردند اما او همچنان مردانه در برابر آنان ایستاد و سرانجام بنا به خواست آن سرمایه داران و همکاری ساواک، آیة الله خزعلی به جرم مبارزه با شاه به گناباد تبعید شد و قرار شد سه ماه در گناباد به حال تبعید، به سر برد اما با اقدامات آیة الله بروجردی، این مدت کاهش یافت و نیز قرار بود که وی بعد از محاکمه در دادگاه نظامی،
اعدام شود ولی
مقاومت آیة الله بروجردی، نقشهها را نقش بر
آب کرد.
تبعید آیة الله خزعلی، لطف
امام خمینی به وی را بیشتر کرد.
از آغاز نهضت امام خمینی، آقای خزعلی از هیچ گونه مساعدتی در حمایت از وی دریغ نمیکرد. بعد از
قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش. امام خمینی دستگیر شد اما در ۱۸ فروردین ۱۳۴۳ش. آزاد شد. روزنامه اطلاعات با شیطنت خاصی، در آن روز نوشت: «... روحانیت در رابطه با انقلاب سفید، با مردم همراه شد.» امام ناراحت شد و تصمیم گرفت که در روز ۲۱ فروردین، در مدرسه فیضیه در این باره سخنرانی کند. امام خمینی آیة الله خزعلی را به حضور طلبید و گفت: از جانب من، جواب این روزنامه را بده و گرنه خودم در منبر، همه چیز را بیان خواهم کرد. آیة الله خزعلی پاسخ داد: این که چیزی نیست اگر جان خود را نثار اهداف شما کنم، باز کاری نکردهام. روز ۲۱ فروردین مردم در فیضیه با شور و احساسات فراوان جمع شدند آن قدر جمعیت زیاد و هیجان مردم بالا بود که هر کسی توانایی سخنرانی در آن جمع را نداشت به طوری که شخصی، بالای منبر رفت، اما نتوانست بر احساسات مردم غلبه کند و هر چه فریادش را بلندتر کرد، نتیجهای نگرفت و سخنانش را ناتمام گذاشت و پایین آمد. امام منتظر بود و فرصت داشت از دست میرفت که آیة الله خزعلی بر منبر رفت و بعد از بسم الله و حمد الهی، با صدایی بلند گفت: الف ب پ ت ث جچ ح خ... و تمام حروف الفبا را تا پایان به زبان آورد. مردم که تا به حال چنین چیزی را از یک سخنران نشنیده بودند، شگفت زده، سکوت کردند تا بفهمند که منظور سخنران چیست. آیة الله خزعلی پیروزمندانه ادامه داد: «مردم! ما هنوز در آغاز راهیم. ما تازه الفبای نهضت اسلامی را گفتهایم باید آماده باشیم تا نهضت را با موفقیت به آخر برسانیم.» آیة الله خزعلی سخنرانی مبسوطی کرد و در بین سخنرانی،
باران، آرام آرام شروع به باریدن کرد و به تدریج، تند و تندتر شد. سخنران انقلابی که حضور مردم را لازم میدید، با فنون گوناگون مردم را ترغیب به نشستن کرد و گفت: «ای باران رحمت ببار! تو بدن مردم را بشوی و ما روح آنها را...» و مطالبش را کمال و تمام بیان کرد و مردم همه مردانه تا پایان ایستادند.
در پایان این مراسم، لبخندی شیرین بر لبان امام خمینی نقش بست.
آیة الله خزعلی و یازده نفر از علمای قم در سال ۱۳۴۹ش. اعلامیهای را امضا کرد که در آن،
مرجعیت امام خمینی مورد تاکید و تصریح قرار گرفته بود. به دنبال این واقعه وی به زابل
تبعید شد. این تبعید، شش ماه به طول انجامید. آیة الله خزعلی تصمیم گرفت تا در دوره تبعید، قرآن را حفظ کند اما هوای زابل که بسیار گرم بود و گاه به بیش از پنجاه درجه سانتی گراد میرسید، مانع از اجرای این تصمیم شد. در سال ۱۳۵۲ش. بار دیگر به علت امضای اعلامیهای به حمایت از امام خمینی، آیة الله خزعلی به بندر گناوه تبعید شد.
این تبعید نیز شش ماه طول کشید. بندر گناوه، آب و هوایی خشن تر از زابل داشت و مگسهای آن جا، انسان را آزار میدادند اما مردم گناوه، بسیار با محبت بودند و به آیة الله خزعلی احترام میگذاشتند و بسیاری از آنان به منزل وی میرفتند و سؤالهای دینی و سیاسی میپرسیدند. پس از شش ماه، وی بار دیگر رهسپار تبعیدی دیگر شد و این بار به دامغان تبعید گردید. مدت اقامت وی در دامغان، دو سال و نیم به طول انجامید. در این مدت وی جلسات دینی متعددی در آن جا بر پا کرد و برای مردم
تفسیر قرآن بیان میکرد. افرادی متمایل به نهضت اسلامی، در شهربانی دامغان بودند که تا حدودی به آیة الله خزعلی کمک میکردند. امام جمعه دامغان، آقای سید محمود ترابی و بعضی دیگر از عالمان و فاضلان، خدمات و مساعدتهای بسیاری در حق این استاد مبارزه حوزه کردند.
در سال ۱۳۵۴ش. آیة الله خزعلی از قم به
تهران میرفت و در
مسجد الجواد علیهالسّلام سخنرانی میکرد. او بعد از مدتی دستگیر و به
زندان قزل قلعه برده شد. همان شب دستگیری، ماموران به منزل وی در قم هجوم بردند و تمام اسباب و کتابخانه اش را زیر و رو کردند و عکس امام خمینی را پیدا کردند. آیة الله خزعلی ۴۸
روز در یک سلول (اتاق ۲×۲ متری) به همراه جوانی ارمنی، زندانی شد. در این مدت، توفیق نصیب وی شد و گفتار و رفتارش در این جوان تاثیر مثبت گذاشت. وی گفت: به احترام هم سلولی بودن با شما، تا زندهام دیگر شراب نمیخورم و بعد به تدریج به
نماز و
عبادت روی آورد و سرانجام
مسلمان شد. این جوان، با دختری
مسلمان ازدواج کرد و
ایمان و اعتقادش استوارتر شد و حتی درخواست عموی ثروتمندش را برای رها کردن زن مسلمانش و ازدواج با دختری ارمنی نپذیرفت. او تا چند سال پیش زنده بود و با آیة الله خزعلی از طریق نامه ارتباط داشت. او در تهران زندگی میکرد.
بعد از آزادی از زندان قزل قلعه، فعالیتهای استاد خزعلی ادامه یافت و ساواک باز وی را تبعید کرد اما این بار دیگر چنین تبعیدی صورت نگرفت زیرا این دانشور مجاهد زندگی مخفیانهای را در تهران برگزید و تبعید را نپذیرفت. در تاریخ ۲۱/۱۰/۱۳۵۶ش. کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی شهرستان قم، آقایان
ناصر مکارم شیرازی،
حسین نوری همدانی،
محمد یزدی، ابوالقاسم خزعلی... را به عنوان محرکان اصلی واقعه ۱۹ دی ۱۳۵۶، به تبعید و اقامت اجباری به مدت سه سال در شهرهای دیگر محکوم کرد.
بعد از قیام مردم تبریز، در ۲۹/۱۱/۵۶، به مناسبت چهلم شهدای تبریز در قم تظاهراتی بر پا شد و جوانان اقدام به پخش اعلامیه کردند. حسین خزعلی فرزند آیة الله خزعلی در این زمان و در حال پخش اعلامیه بر اثر تیراندازی ماموران ستم شاهی به فیض شهادت رسید.
خانواده خزعلی داغدار و غمگین شدند اما
صبر کردند و پدر شهید عالمانه و مؤمنانه گفت:
«به خدا! اگر حسین لباس دامادی پوشیده بود و به حجله
زفاف میرفت، این قدر آرام نبودم که الآن هستم چون آن چه پیش آمده، در راه خداست.»
در مسجد لرزاده تهران، مراسم فاتحه خوانی برای شهید حسین خزعلی برگزار شد و مردم بسیاری شرکت کردند اما آیة الله خزعلی نیامد و بعد از پایان مراسم، مردم هیجان زده به سینماها حمله کردند و...
استاد خزعلی بعد از بیست روز از شهادت حسین، شبی در قم و در منزل خود، هنگام سحر و نزدیک اذان، در زمانی که بسیار خسته بود، شبح حسین شهید را در برابر چشمانش دید و تا به خود آمد، شبح رفته بوداو تغییر حالی پیدا کرد و
اشکی چشمانش را نمناک کرد و این شعر را سرود:
با یک سلامت بر زدی آتش به جانم• • • نازک پسر! ای نازنین سرو روانم!
بعد از دو عشره، از پدر یادی نمودی• • • نا آمده، رفتی و نیرویم ربودی
گفتی که تاسوعا به دنیا آمدم من• • • یعنی که از بهر شهادت زادهام من
نامم حسین و واجب آمد پاس این نام• • • باید که گردم با شهیدان جمله همگام
بعد از آن که انقلاب اسلامی در ۲۲/۱۱/۱۳۵۷ش. به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید، آیة الله خزعلی مسئولیتهای متعددی را پذیرفت. وی سالهای متمادی از طرف امام خمینی و سپس از طرف مقام معظم رهبری، به عنوان یکی از فقهای
شورای نگهبان منصوب و مشغول فعالیت بود. همچنین وی به عنوان یکی از اعضای خبرگان قانون اساسی برگزیده شد. آیة الله خزعلی در سه دوره متوالی (به مدت ۲۴ سال) از سوی مردم قهرمان خراسان، به عنوان نماینده مجلس خبرگان رهبری برگزیده شد. در
مجلس خبرگان رهبری، کمیسیونهایی وجود دارد که یکی از مهمترین آنها کمیسیون تحقیق است و آیة الله خزعلی در این کمیسیون فعالیت میکند. وظیفه این کمیسیون، بررسی صفات و ویژگیهای رهبری و ارائه تذکر به وی در موارد لازم و در واقع، نوعی نظارت بر عملکرد رهبری است.
یکی از ویژگیهای برجسته آیة الله خزعلی، حفظ قرآن و
نهج البلاغه است. وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اقدام به حفظ قرآن و نهج البلاغه کرد و در مسابقه سراسری (در ایران) مقام اول در حفظ کل قرآن کریم را به دست آورد. در مسابقه بین المللی نیز وی، به مقام دوم در حفظ قرآن کریم نایل شد. وی علاوه بر حفظ کل قرآن، حافظ تمامی نهج البلاغه نیز میباشد.
آیة الله خزعلی همواره یاور و پشتیبان
ولایت فقیه بوده است. وی در اسفند ۱۳۶۰ ش. گفت:
«... ولایت و نفوذ حکم
فقیه، از آن خود نیست از آن ملت هم نیست، به خلاف
حکومت دموکراسی که حکومت مردم بر مردم است بلکه حکومت مکتب و حکومت
خدا بر مردم است... و تضعیفش، از گناهان بسیار بزرگ استچون حق خداست... برای حفظ رژیم جمهوری اسلامی، باید تا پای جان و تا از بین رفتن خود و خاندان و از دست رفتن مال و عیال بایستیم. آموزگارمان، حسین علیهالسّلام گفت: حال که
اسلام دارد از بین میرود، من و فرزند شیرخوارم میرویم خواهر و
دختر و همسرم به
اسارت میروند اما مسلمین
ذلیل نشوند هیهات منا الذله... این وظیفه را که انجام میدهیم، برای امام جماران نیست حتی برای
امام زمان عجّلاللهفرجهالشریف و پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نیست هر چه هست، برای خداست. او ناظر و حاضر است. او ذی حق است..
حق از آن خداست و ما همه مخلوقیم.
خالق تنها اوست. ذی حق تنها اوست البته اگر حقی برای والی، فقیه،
پیغمبر و
امام معصوم مقرر کرده است، حق یک جانبه نیست بلکه حق متقابل است....»
آیة الله خزعلی، اکنون دبیر کل بنیاد بین المللی غدیر است.
آیة الله خزعلی نه فرزند دارد که عبارتند از:
۱. شهید حسین خزعلی که در ۱۹ سالگی به دست ماموران رژیم ستمگر پهلوی، در تاریخ ۱۹/۲/۱۳۵۷ش. به شهادت رسید.
۲. محسن. ۳. مهدی ۴. علیرضا. ۵. محمدحسین. ۶. راضیه. ۷. مرضیه. ۸. مریم (کبری). ۹. انسیه.
مهدی خزعلی، پزشکی متعهد و بسیجی است. کبری خزعلی دارای دکترای علوم قرآن و حدیث از دانشگاه آزاد اسلامی و عضو رسمی هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران است. خانم مرضیه خزعلی، کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث و عضو هیئت علمی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اسلامی واحد شمال تهران است.
تنها اثر مستقلی که از آیة الله خزعلی منتشر شده، تفسیر
سوره فاتحه الکتاب است.
ابن ابی الحدید، عینیهای درباره
امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام دارد که بیش از هشتاد بیت است آیة الله خزعلی بر این
اشعار، شرحی نوشتهاند که متاسفانه فعلا مفقود است.
از دیگر آثار آیة الله خزعلی، سخنرانی وی درباره ولایت فقیه، است که در کتاب «مجموعه سخنرانیهایی پیرامون ولایت فقیه» منتشر شده است. همچنین وی مقدمهای بر کتاب «خورشید غدیر» اثر (آقای قنبری همدانی) نوشته است. کتابی نیز به نام «تربیت از دیدگاه قرآن» به وسیله انتشارات
دانشگاه علوم اسلامی رضوی منتشر شده است که مجموعه سخنرانیهای آیة الله خزعلی درباره تربیت است.
آیة الله خزعلی، شاگردان ارزشمندی را پرورش داد که یکی از آنها،
شهید حجة الاسلام و المسلمین سید نورالله طباطبایی نژاد نماینده مردم اردستان و زواره در مجلس شورای اسلامی است که در واقعه ۷ تیر ۱۳۶۰ ش. به همراه شهید آیة الله بهشتی به شهادت رسید.
در تاریخ ۲۵/۹/۱۳۸۵ش. حضرت امام خمینی، آیة الله ابوالقاسم خزعلی را به عنوان نماینده خود برای بررسی مشکلات استان خوزستان و حل و فصل آنها و ایجاد
وحدت در بین مردم تعیین کرد.
در تاریخ ۱۲/۱۱/۱۳۵۹ش. حضرت امام خمینی، آیة الله خزعلی را به عنوان عضو فقهای شورای نگهبان منصوب کرد.
در ۲۲/۳/۱۳۶۵ش. حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه مجددا آیة الله خزعلی را به عضویت در نهاد فقهای شورای نگهبان منصوب کرد.
همچنین حضرت امام خمینی در تاریخ ۴/۲/۱۳۶۸ش. با توجه به نواقص قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، هیئتی را برای اصلاح و بازنگری آن معین کرد. یکی از افرادی که از سوی امام، برای این امر تعیین شد، آیة الله خزعلی بود.
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«ابوالقاسم خزعلی».