• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابوالاسود دوئلی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از شخصیت‌های معروف دوران صدر اسلام که تا دوران اموی در قید حیات بوده است و از یاران با وفای علی بن ابی طالب ((علیه‌السّلام)) به شمار می‌رود، چهره‌ای معروف به نام ابوالاسود دوئلی است.



نام کامل او ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل بن یعمر بن حلس بن نفاثة بن عدی بن دیل است که در سال فتح مکه به دنیا آمده است.
[۲] ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص۳۵۴.
او در زمان حیات رسول الله (صلیاللهعلیهوآله‌وسلّم) به دنیا آمد؛ اما پیامبر صلیاللهعلیهوآله‌وسلّم را ندید، لذا وی جز صحابه به شمار نمی‌رود و در زمره تابعین است. نام و نسب ابوالاسود را به چند گونه آورده‌اند. این چندگونگی باعث شده است که بسیاری از محققان براساس منابع، فهرست گونه‌ای از نام‌های احتمالی او یا اجدادش به دست دهند.
[۳] دجیلی، عبدالکریم، مقدمه بر دیوان، ج۱،ص۳.
[۴] دجنی، فتحی عبدالفتاح، ابوالاسود الدٶلی و نشٲه النحو، ج۱، ص۹۸.

مشهورترین نام و نسب او ظالم بن عمرو بن سفیان است. بجز ظالم، او را عثمان و عمرو نیز نامیده‌اند
[۵] کلبی، هشام بن محمد، جمهره النسب، ج۱، ص۱۵۲.
که هیچ‌کدام قابل اعتماد به نظر نمی‌رسند. نام ظالم بن سارق
[۱۰] ابن قیسرانی، محمد بن طاهر، کتاب الجمع بین رجال الصحیحین، ج۱، ص۲۳۶.
نیز به احتمال بسیار، بر اثر خلط با نام دیگری به وجود آمده است. وی بیشتر معروف به کنیه خود ابوالاسود دوئلی است و کمتر از نام او در تواریخ استفاده شده است.


نسبت دؤلی او نیز به گونه‌ای شگفت‌آور از سوی گذشتگان چون هشام و ابن سلام و ابن سعد و نیز ابوالفرج اصفهانی و ابوالطیّب و سیرافی ، سپس منابع متعدد متأخر مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است. تنها بحثی که به زبان فارسی می‌توان یافت، از آن زریاب خویی است.
[۱۵] زریاب خویی، عباس، ابوالاسود الدؤلی، ج۱، ص۱۱۸.

ابوالاسود از تیرۀ بنی کنانۀ مُضَر بود که در بصره جزء «اهل العالیه» شناخته می‌شدند. رهط او به «دُئل» شناخته می‌شد و چون بجز دئل بنی‌کنانه، تیرۀ دُوَل در قبیلۀ حنیفه و دیل در بنی عبدالقیس نیز وجود داشته است، چنانکه اصمعی اشاره کرده است
[۱۶] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ص۷.
هرگونه تغییر در تلفظِ نسبت او، وی را به یکی از دو تیرۀ دیگر منسوب می‌کند و نیز چون در «دؤلی» تلفظ دو کسره (کسرۀ همزه و کسرۀ لام) بعد از حرف مضموم ثقیل است، همزه را به فتح خوانده‌اند
[۲۱] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ص۷.
با اینهمه در لهجۀ حجاز، این واژه را «دیلی» تلفظ کرده‌اند.
بنودیل که در حجاز و حوالی شهر مکه مسکن داشتند، در مآخذ معمولاً به عنوان، رهط ابوالاسود شناخته می‌شوند، و در برخی حوادث تاریخ صدر اسلام و به زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلّم) از آنان نام برده شده است.


نام مادر او طویله از قبیله بنی عبدالدار بن قصی بود. ابن حجر بی‌اشاره به مأخذی، احتمال داده است که پدر ابوالاسود در یکی از غزوات حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله‌وسلّم) به همراه مشرکان، کشته شده باشد؛ اما به احتمال بسیار در این باب خلطی پیش آمده است.
در مورد وی که از قبیله بنی کنانه است، بیان شده که در زمان حیات رسول الله صلیاللهعلیهوآله‌وسلّم اسلام آورده است. او از جمله شخصیت‌هایی است که در حوادث سیاسی دوران خود حضوری جدی داشت و از طرفی در مسائل علمی نیز صاحب سخن بوده است. در دوران عمر بن خطاب ساکن بصره شد و در دوران امام علی (علیه‌السّلام) مدتی والی آن منطقه بود.


نام سه تن از فرزندانش در تاریخ آمده؛ ‌ام هیثم دخترش، عطاء و ابوالحرب پسران او هستند. از عطا نسلی بر جای نماند، ولی از ابوحرب که گفته‌اند خود شاعر و نحودان بود و از سوی حجاج بر منطقه‌ای حکم می‌راند، نسلش ادامه یافت.
در این مقاله سعی شده است تا به زندگی و عملکرد او در طول حیات زندگی اش پرداخته شود.


برخی او را در شمار صحابیان آورده‌اند، ولی چنان‌که ابن اثیر اشاره کرده، موضوع صحابی بودن ابوالاسود از تصحیف در متن یک خبر پیدا شده است. این گفتۀ ابوعبیده معمر بن مثنبی که ابوالاسود در روز بدر در شمار مسلمانان بوده، نیز بخشی از افسانه‌هایی است که دربارۀ او بر ساخته‌اند. افزون بر این‌ها، گفته‌اند که او به هنگام مرگ ۸۵، یا حتی ۱۰۰ سال داشته است. که باتوجه به تاریخ مشهور برای وفات وی، باید گفت که سن او برای درک پیامبر (صلیاللهعلیهوآله‌وسلّم) چندان نامناسب نبوده است. به هر روی، هیچ‌کدام از این تاریخ‌ها آن اندازه موثق و دقیق نیستند که بتوان بر آن‌ها اعتماد کرد.


وی که از شاعران بزرگ دوره صدر اسلام به شمار می‌رود از یاران با وفا و صدیق امام علی (علیه‌السّلام) محسوب می‌شود هر چند که برخی قائلند که وی در جنگ بدر حضور داشته که مطمئنا اشتباه می‌باشد، چرا که این حرف را فقط اصفهانی از قول ابی عبیده نقل کرده است و غیر او چنین نظری ندارند. او اهل بصره بوده و از اشخاصی هم چون امام علی (علیه‌السّلام)، ابوموسی اشعری، ابوذر و عمران بن حصین روایت نقل کرده است. وی از شاگردان مکتب امام علی (علیه‌السّلام) محسوب شده و امام علم نحو و رسم آن را به او آموخته است. برخی او را واضع حرکات و تنوین در نحو می‌دانند. در تاریخ الاسلام آمده است که فاعل و مفعول، مضاف و حرف رفع و نصب و جر و جزم از ابداعات ابوالاسود است.

۶.۱ - تالیف نحو

در واقع ابوالاسود دوئلی نخستین کسی بود که در مورد نحو تالیف از خود به جا گذاشت و این دستوری بود که امام علی (علیه‌السّلام) به او داده بود.
[۵۲] ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، ج۲، ص۱۱۶۰.
درباره علت این امر در الغارات آمده است: ابوالاسود می‌گوید: یکی از روزها خدمت علی (علیه‌السّلام)رسیدم و دیدم آن حضرت در حال تفکر و اندیشه است، عرض کردم یا امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)در چه موضوعی فکر می‌کنی؟ فرمودند: امروز یکی از نزدیکان من در هنگام محاوره و مکالمه مرتکب اغلاطی شد و الفاظ و کلمات را درست تلفظ نکرد و من از این جهت در فکر فرو رفته‌ام و باید برای این کار چاره‌ای بیندیشم. ابوالاسود گوید: در این هنگام علی (علیه‌السّلام) صفحه‌ای به من داد که در آن نوشته بودند: کلام بر سه قسم است. اسم ، فعل و حرف و بعد از این اصول و قوانینی به من تعلیم دادند و اصل علم نحو از این جا پدید آمد.
[۵۳] ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص۳۵۴ - ۳۵۵.
وقتی ابوالاسود آن چه درباره نحو نوشته بود را خدمت امام آورد امام فرمود: «ما احسن هذا النحو الذی نحوت»؛ چه زیبا این نحو را ترتیب داده‌ای، و از این گفتار امام بود که این علم به علم نحو نامیده شد.


در مورد شخصیت او نقل شده است که وی از سادات تابعین و اعیان آن هاست و در رای و عقل اشد و اکمل رجال است و بعضی گفته‌اند معلم فرزندان زیاد بن ابیه بود آن گاه که ولایت عراق داشت.
[۵۵] ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، ص۱۰۳۷.
وی شخصی حاضر جواب و در مناظرات بسیار موفق بود و از معدود فقها و امرا و شعرا و جنگجو به شمار می‌رود. او خیرخواه امام بود و نارسایی‌های برخی کارگزاران را به امام گوشزد می‌کرد به عنوان مثال زمانی که متوجه خیانت ابن عباس به بیت المال شد به امام گزارش داد و فرار ابن عباس را نیز به سمع امام رساند. امام در پاسخ نامه ابوالاسود از او خواست که جریانات منطقه را به او برساند. امام فرمود: کسی همانند تو، خیر خواه امام و امت باشد و امانتگزار و راهبر حق، به یارت درباره آن چه در مورد کارش نوشته بودی نامه نوشتم؛ اما نگفتم که تو نوشته بودی. مرا از آنچه آن جا می‌گذرد و نظر در آن موجب صلاح امت است مطلع کن که شایسته این کاری و این تکلیف «واجب تو است، والسلام»
[۵۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۶، ص۲۶۷۸.
بعد از برکناری ابن عباس، ابوالاسود از طرف امام والی بصره شد.
[۵۹] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۲۲.



پس از فتوحات اسلام در ناحیۀ مشرق، مُضَریان، بیشتر در عراق و خاصه در بصره ساکن شدند و این با آن روایت که گوید ابوالاسود در زمان عمر به بصره کوچید، سازگاری دارد
[۶۲] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۳۰۴.
اما این داستان که عمر، به ابوموسی اشعری ، والی وقت بصره، امر کرده باشد که ابوالاسود را به کار آموزگاری عربی بگمارد، احتمالاً تحت تأثیر شخصیّت ادبی او به وجود آمده است.

۸.۱ - در جنگ جمل

وی در برخی از جنگ‌ها همراه امام علی (علیه‌السّلام) بود و در برخی حوادث هم چون جنگ جمل نقش مهمی را ایفا کرد. زمانی که جنگ جمل آغاز شد و عایشه و طلحه و زبیر به بصره آمدند ابوالاسود با هر کدام از آنان گفتگو کرد و شکست حتمیشان را گوشزد نمود و با استدلالات قوی، اشتباهاتشان را گوشزد کرد. او در زمان صحبت با عایشه بسیار درشت برخورد نمود و حتی زمانی که عایشه به او گفت چه کسی حاضر است با من بجنگد او گفت بسیاری از افراد به این کار حاضرند و خود من نیز تا آخرین نفس در مقابل تو خواهم ایستاد.
[۶۵] دینوری، ابن قتیبه، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، ص۹۱ - ۹۲.

یک روایت از این ماجرا را جاحظ به نقل از نوادۀ ابوالاسود، از قول خود او آورده است. و در برخی مآخذ دیگر، آن گفت و گو به صورت مفصل‌تر نقل شده است.

۸.۲ - در جنگ صفین

در زمان جنگ صفین ابن عباس حاکم بصره از سوی امام بود. وی خود به سوی امام رفت و در نخیله به امام پیوست و ابوالاسود را جانشین خود کرد
[۷۲] مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص۲۰۶.
و طبق دستور امام او به جمع آوری نیرو در بصره مشغول شد و توانست هزار و هفتصد نفر را برای این جنگ بسیج کند و در نخیله به امام پیوست.
[۷۳] دینوری، ابن قتیبه، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، ص۱۷۳.
بعد از جنگ صفین، ابن عباس که والی بصره بود ابوالاسود را برای خواباندن شورش‌ها و فتنه‌های خوارج به مقابله با آنان فرستاد. او با یارانش در تعقیب خوارج بود تا این که خوارج به نهروان رسیدند. او در این جنگ با خوارج جنگید تا این که شب همه جا را فرا گرفت.
[۷۵] ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، ج۱، ص۶۲۹.
ابن عباس، ابوالاسود را به پست قضاوت و نماز در بصره گماشت و زیاد را مسئول خراج و دیوان گماشت؛ اما ابوالاسود و زیاد با یکدیگر رابطه خوبی نداشتند، همان طور که در برخی اشعار ابوالاسود در هجو زیاد موجود است. برخی قائلند که امام خود او را به منصب قضا گماشت؛ اما مدت کوتاهی بعد وی از سمتش عزل کرد. ابوالاسود نزد امام رفت و علت را پرسید امام فرمود: اگر چه تو در دعوای خود صادق و در انجام وظیفه شرط امانت را رعایت کرده‌ای، لکن بازرسان من گزارش داده‌اند که تو در هنگام محاکمه، صدایت بلندتر از صدای متخاصمان بوده است بدین جهت تو را عزل کردم و ابوالاسود نیز عزل خود را پذیرفت و اعتراضی به آن نداشت.

۸.۲.۱ - ولایت بصره

بر مبنای یک گزارش تصدی بیت‌المال بصره توسط ابوالاسود، همزمان با گزینش ابن عباس به ولایت بصره از سوی علی (علیه السلام) آغاز شده بوده است و گماشته شدن ابن عباس به ولایت بصره، پس از پیروزی در جنگ جمل صورت گرفت. به هر روی، این گزارش ممکن است به روایت دیگری باز گردد که بر مبنای آن ولایت ابوالاسود به جای ابن عباس با تأیید امام علی (علیه السلام) بوده است از این‌رو، شرکت ابوالاسود در جنگ صفین ــ که در برخی مآخذ یاد شده ــ درست به نظر نمی‌رسد.

۸.۲.۲ - رابطه ابن‌عباس و ابوالاسود

بنابر گزارشی دیگر زمانی که ابن عباس در بصره، ابوالاسود را به اقامۀ نماز و کار قضا و زیاد را به سرپرستی امور دیوان و خراج گمارده بود، میان آن دو دشمنی بروز کرد و همین امر موجب شد که ابوالاسود در هجو زیاد اشعاری بسراید. ابن عباس، پس از جنگ به بصره بازگشت و با آغاز فتنه‌انگیزی‌های خوارج، در مقام ولایت بصره، ابوالاسود را به مقابلۀ آنان فرستاد. بر مبنای روایت نه چندان قابل اعتمادی، امام در جنگ صفین قصد داشت نخست، ابوالاسود را برای حکمیت برگزیند.
رابطۀ ابن عباس با ابوالاسود، چندان دوستانه نبوده است: گفته‌اند که ابن عباس را به دست‌اندازی به بیت‌المال متهم کرد و امام، ابن عباس را توبیخ کرد.
[۹۱] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۵.
[۹۵] ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱.
به هر روی در اثر این اتهام، چه درست چه نادرست، ابن عباس بصره را ترک کرد و به سوی حجاز شتافت.
[۹۸] ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱.
و ابوالاسود را که از او در خشم بود، به کاری نگماشت.

۸.۲.۳ - نامه ابوالاسود به امام علی

ابوالاسود در نامه‌ای ماجرا را با امام (علیه السلام) در میان گذاشت و امام او را بر بصره گماشت. در برخی مآخذ، این ماجرا که ابن عباس، ابوالاسود را به کار قضا و نماز و زیاد را بر خراج و دیوان گماشت، در این زمان آورده شده است. بر مبنای خبر ابوالفرج اصفهانی ابوالاسود به همراه قومش نخست مانع خروج ابن عباس شد، ولی چون نزدیک بود نزاع برخیزد، به شهر بازگشت. زمان این ماجراها به ۳۸ق باز می‌گردد که عراق را دست‌اندازی‌های معاویه و سرکش‌های خوارج پس از حکمیّت به آشوب کشانده بود.

۸.۲.۴ - پناهندگی زیاد به ازدیان

زمانی که ابن حضرمی (ﻫ م) از سوی معاویه برای جلب حمایت قبایل مُضَری به بصره درآمد، ابن عباس در شهر حضور نداشت و زیاد جانشین او بود و در نزاع‌هایی که میان ازدیان و مضریان پس از ورود ابن حضرمی درگرفت، ظاهراً زیاد از دارالاماره گریخت و به اشارۀ ابوالاسود به ازدیان پناهنده شد. از این‌رو، این گفته که خروج ابن عباس از بصره در ۴۰ق بوده است، دقیق نیست. از آن سوی زیاد بن ابیه در ۳۹ق از جانب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به فارس گسیل شد و تا زمان شهادت امام در آن‌جا به سر می‌برد در این میان، احتمالاً ادارۀ شهر به صورتی نه چندان رسمی، مدت کوتاهی بر عهدۀ ابوالاسود بوده، یا او دست کم همچنان به اجرای وظایف پیشین خود مشغول بوده است.


زمانی که امام علی (علیه‌السّلام) به شهادت رسید، او در بصره حضور داشت و با شنیدن این خبر در رثای امام اشعاری را سرود. او در شعرش آورد: به معاویة بن حرب بگویید و هرگز چشم شماتتگران روشن مباد آیا در ماه رمضان ما را به مصیبت بهترین کسان دچار کردید بهتر از همه کسانی را که بر مرکب نشسته‌اند و بار نهاده‌اند و به کشتی نشسته‌اند و پاپوش داشته‌اند و سوره‌های قرآن خوانده‌اند به خون کشیدید وقتی چهره ابوحسین را می‌دیدی ماه تمام بود که بیننده را خیره می‌کرد قرشیان هر کجا باشند می‌دانند که تو‌ای علی به حرمت و دین از همه شان بهتر بودی. او در اشعارش معاویه را مسئول ترور امام دانست. بنابر آن چه در الاغانی آمده است او بعد از شهادت امام به مسجد رفت و خبر شهادت امام را به مردم داد و از آن‌ها خواست تا با امام حسن (علیه‌السّلام) بیعت کنند که شیعیان بصره با امام حسن (علیه‌السّلام) بیعت کردند. دختر او نیز در مرثیه امام علی (علیه‌السّلام) شعر سرود: معاویة بن حرب را آگاهی ده و بگو/ روشن مباد چشم دشمنان از اندوه ما/ آیا در ماه حرام، ما را بدین فاجعه افکندید/ در مورد بهترین همه مردم/ ما سوگوار کسی شدیم که بهترین کسانی است که بر مرکبی نشسته/ و بهترین کسان که اسبان را رام کرده و در سفینه نشسته.
[۱۱۲] مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، ج۲، ص۸۹۰.


۹.۱ - داوری حکمیت

ابوالاسود از جمله کسانی بود که بعد از جنگ صفین از امام خواست که داوری حکمیت را به او بسپارد؛ ولی مخالفان به داوری او رضایت ندادند. بعد از صلح امام حسن (علیه‌السّلام)، و دیدار او با معاویه، معاویه از او پرسید: تو به نتیجه داوری در صفین اعتراض کردی، هرگاه داوری آن روز را به عهده تو می‌گذاشتند، چگونه داوری می‌کردی؟ او پاسخ داد: هزار نفر از مهاجران با اولادشان و هزار نفر از انصار با اولادشان را گرد هم می‌آوردم. به آن‌ها می‌گفتم: ‌ای گروه انصار و مهاجر، از علی (علیه‌السّلام) و معاویه کدام یک شایسته خلافت‌اند؟ آیا آزاد شده‌ای که مسلمانان او را در حال کفر، اسیر کرده و آزاد ساخته‌اند یا مردی از مهاجران که دین و حقیقت به وجود او مباهات می‌کند.

۹.۲ - ابن عامر و ولایت بصره

پس از صلح معاویه یا امام حسن (علیه‌السّلام)، نخست حُمران بن ابان نامی بر بصره دست یافت و معاویه ابتدا بُسر بن ابی اَرطاه را به مقابلۀ او فرستاد و سپس ولایت بصره را در ۴۱ق به ابن عامر سپرد. در این دوره، ظاهراً ابوالاسود چندان مورد توجه ابن عامر نبوده است و این امر، گاه موجب گله‌گذاری وی، از او می‌شده است.
[۱۱۵] دؤلی، ابوالاسود، دیوان، ج۱، ص۱۳۵- ۱۳۶.
[۱۱۶] دؤلی، ابوالاسود، دیوان، ج۱، ص۱۵۱.

در منابع، از حضور ابوالاوسد نزد معاویه یاد شده است: در ۴۴ق ابن عامر هیأتی را از بصره نزد معاویه فرستاد. ابوالاسود احتمالاً در این هیأت حضور داشته است، چه گفته شده است که وی به همراهی احنف بن قیس (ﻫ م) نزد معاویه رفت و در حضور او سخنان درشت گفت؛ با اینهمه به اینگونه داستانها که حتی نام خلیفگان در آن‌ها تغییر کرده و مثلاً در برخی به جای معاویه از سلیمان بن عبدالملک یا زیاد بن ابیه نام برده شده، نمی‌توان اعتماد کرد، خاصه که برخی از آن‌ها بیش‌تر جنبۀ نکته‌پردازی داشته‌اند.

۹.۳ - رابطه ابوالاسود با زیاد

بعد از صلح امام با معاویه، ابوالاسود از صحنه سیاسی خارج شد و تنها در برخی منابع آمده است که وی دیداری با معاویه داشت و در این دیدار معاویه را ملامت کرده با درشتی با وی سخن گفته است. در سال چهل و پنج هجری که زیاد بن ابیه از سوی معاویه حاکم عراق شد، ابوالاسود با وی در ارتباط بود همان طور که پیش از این ذکر شد برخی او را معلم فرزندان زیاد دانستند. هر چند که این دو با یکدیگر اختلافات زیادی داشته‌اند. روزی زیاد از ابوالاسود پرسید که علاقه علی (علیه‌السّلام) تا چه اندازه است؟ پاسخ داد: هر آن، محبت علی (علیه‌السّلام) در دل من رو به افزایش است؛ هم چنان که محبت معاویه، هر ساعت در دل تو زیاد می‌شود. آری، من علی را برای خدا و آسایش قیامت دوست دارم و تو معاویه را برای دنیا و زر و سیم آن دوست داری.

۹.۳.۱ - انتساب مرثیه به ابوالاسود

این مرثیه در مآخذ بسیاری تکرار شده است
[۱۳۸] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۴، ص۴۱۶.
و محتوای آن موجب درنگ در انتساب قتل علی (علیه‌السّلام) به خوارج نیز هست، ولی باتوجه به روابط بعدی ابوالاسود با امویان، مسألۀ انتساب آن مرثیه به وی اندکی تردیدآمیز به نظر می‌رسد. این نکته هم گفتنی است که میان بخش نخست این روایت ــ درخواست معاویه ــ و بخش دوم آن ــ مرثیۀ ابوالاسود برای امام (علیه‌السّلام) ــ پیوندی دیده نمی‌شود و این مسأله که در حقیقت، دو روایت مختلف در کنار یکدیگر نهاده شده باشند، متحمل به نظر می‌رسد. به هر حال از این پس، حضور ابوالاسود، بسیار کمرنگ جلوه می‌کند.
معاویه در ۴۵ق زیاد را به امارت عراق گمارد و ابوالاسود با وجود آن‌که از گذشته روابط چندان دوستانه‌ای با او نداشت، ظاهراً همچنان نزد وی رفت و آمد می‌کرد و گاه که از زیاد می‌رنجید، او را در شعری هجوگونه ملامت می‌کرد. افزون بر این‌ها، احتمالاً به سبب بستگی او به علی (علیه‌السّلام) چندان مورد توجه نبوده است. داستان‌هایی هم در خصوص روابط با زیاد و موضوع بنیان‌گذاری نحو نقل شده است. برخی هم گفته‌اند که آموزگار فرزندان زیاد بوده است. در آن هنگام گویا ابوالاسود، در سایۀ آرامشی که استبداد زیاد در عراق به وجود آورده بود، به کار بازرگانی اشتغال داشته و یا به سرودن اشعار تغزلی می‌پرداخته است.


ابوالاسود بعد از شهادت امام علی (علیه‌السّلام)، تقریبا از صحنه سیاسی خارج شده و در دوران امام حسین (علیه‌السّلام) به طور کلی خانه‌نشین شد و در امورات جامعه هیچ دخالتی ننمود. تنها پس از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) ابوالاسود به سرودن اشعاری در مرثیه آن حضرت پرداخت و آن‌ها را با احتیاط و با تقیه بسیار در میان مردم منتشر کرد و مردم بدون این که شاعر و گوینده آن اشعار را بشناسند آن‌ها را به یکدیگر نقل می‌کردند و گاهی که بر جان خود می‌ترسیدند شعرها را به عوامل غیبی چون هاتف و جن‌ها نسبت می‌دادند. او در مرثیه امام حسین (علیه‌السّلام) گفت: سخن خود را که از ناشکیبایی و دلتنگی سرچشمه می‌گیرد می‌گویم که پروردگار پادشاهی فرزندان زیاد را نابود فرماید، آنان را به سبب خیانت و فریب سازی از رحمت خود دور دارد و از میان بردارد همان گونه که قوم ثمود و عاد از میان رفتند، آنان بینی‌های برافراشته و با عزت را با کشتن هانی بن عروه مرادی درهم شکستند، همان کشته شده میان بازار، و چه کشته شده‌ای که سراپای بدنش از سرخی خون مانند زعفران شده بود، پیش از این اتفاق خاندان پیامبرمان بخشندگان و پایه‌های استوار همه شهرها بودند، حسین آن بزرگ مرد پر فضیلت و جامع همه برتریها، همو که مایه زیور همه شهرنشینان و همه بادیه نشینان بود، نابودی او همه عزت را از پای در آورد و دل من پس از کشته شدن او بی قرار شده است. هم چنین ابو الاسود دولی این بیت را هم سروده است: آیا گروهی که حسین را کشتند امیدی به شفاعت جد او به روز حساب خواهند داشت؟
[۱۴۹] ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۵، ص۱۲۲.


۱۰.۱ - مذمت مسامانان در واقعه عاشورا

ابوالاسود همه مسلمانان و خود را نیز در ضمن آنان، در قتل امام حسین (علیه‌السّلام) مقصر می‌دید و هر گاه که از واقعه عاشورا یاد می‌شد آیه ۲۳ را از سوره اعراف قرائت می‌کرد : ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا وترحمنا لنکونن من الخاسرین. بیشتر اشعار ابوالاسود هم در همین راستا و حاکی از همین معنا است. چنان که در جایی با ملامت مسلمانان، آنان را به زیر سؤال می‌برد و می‌پرسد: ـ آیا امتی که حسین را کشتند، شفاعت جدش را در روز حساب امید دارند؟ ـ چگونه این تواند بود، در حالی که با حکم جور و جفا به او یورش بردند که حکمشان با حکم کتاب خدا (قرآن) مخالف بود. ـ‌ای یزید! زود باشد که فردا به عذابی خواهی رسید که عذاب از خدای رحمان تو را باید.
وی در قطعه شعری دیگر باز مسلمانان را سرزنش می‌کند و با توبیخ و ملامت از مسلمانان می‌پرسد: چه خواهید گفت اگر پیامبر از شما بپرسد و به شما بگوید: شما که سرآمد امت‌ها بودید با اهل بیتم و یاران و خویشانم چه کردید که برخی از آنان اسیرند و برخی دیگر به خون آغشته و کشته شده‌اند؟ این که کردید پاداش من نبود حتی اگر به شما سفارش می‌کردم که پس از من با خویشان و کسانم به بدی رفتار کنید.
[۱۵۲] دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۴۰۸.


۱۰.۲ - هجو ابن زیاد و آل زیاد

قسمت زیادی از اشعار ابوالاسود را هجو ابن زیاد و آل زیاد تشکیل می‌دهد که با توجه به زمان سرودن اشعار که همزمان بود با روزهایی که ابن زیاد در اوج قدرت بود و همچنان به عراق حکم می‌راند بسیار با اهمیت است و بیانگر اعتقاد راسخ ابوالاسود در مهرورزی به آل علی (علیه‌السّلام) و حاکی از شجاعت او است.
[۱۵۳] دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۶۲ - ۶۳.
[۱۵۴] دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۱۶۵.
[۱۵۵] دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۳۳۵.
[۱۵۶] دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۱۸۰-۱۸۲.
[۱۵۷] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۶۸.

با اینهمه، در دوران حکومت ابن زیاد، ابوالاسود همچنان از او
[۱۶۰] دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۱۶۷- ۱۶۸.
و حتی از یکی دو عامل او در نواحی جنوبی ایران گاه درخواست کمک می‌کرده است و چنان‌که از اشعار او بر می‌آید، بدین منظور به جندی پاشور و جی و اصفهان نیز سفر کرده، هرچند که باز هم توجهی به او نشده است.
[۱۶۱] دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۱۶۴- ۱۶۵.

واپسین نشانه‌ای که از زندگانی ابوالاسود در دست است، به ماجرای قیام عبدالله بن زبیر (ﻫ م) باز می‌گردد. در ۶۵ق ابن زبیر حارث بن عبدالله مخزومی معروف به «قُباع» را بر بصره گماشت و ابوالاسود، در قطعه شعری، والی جدید را هجو گفت.


در مورد تاریخ مرگ ابوالاسود، مانند غالب مورد احوال او، منابع یکسان نیستند. بیشتر مآخذ مرگ او را در ۶۹ق می‌دانند که طاعونِ کشنده‌ای بصره را فرا گرفت و بسیاری در آن جان باختند، اما در مآخذ دیگری آمده است ــ ظاهراً بر مبنای گفتۀ مدائنی ــ که او اندکی پیش از آن درگذشته بوده، زیرا در قیام مختار نیز از او خبری نقل نشده است. برخی دیگر آورده‌اند که وی در دوران حکومت عبیدالله بن زیاد در گذشته و به زعم برخی دیگر، زندگی او تا حکمرانی حجاج و خلافت عمر بن عبدالعزیز ادامه داشته است. در کنار این قول، برخی قائلند که وی قبل از این سال در اثر فلج شدن وفات یافته است.
[۱۸۱] تاریخ سیستان، مؤلف مجهول، تحقیق ملک الشعرای بهار، ص۱۰۲.
ابن اثیر سن را او در زمان مرگ هشتاد و پنج سال نوشته است.
[۱۸۲] ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج۱۲، ص۱۹۴.



ابوالاسود را در شمار محدثان آورده و گفته‌اند که از عمر و امام علی (علیه‌السّلام) حدیث روایت می‌کرده است. همچنین روایاتی که او از ابوذر غفاری نقل کرده، در دست است. روایتی هم در دست است که بر مبنای آن ابوالاسود، ابوذر را در ربذه به هنگام تبعید ملاقات کرده و با او دربارۀ تبعیدش گفت و گو کرده است. راوی این ملاقات، موسی بن میسره است که خود از طایفۀ دؤل بود و متن ضدعثمانی روایت نیز، آن را اندکی تردیدآمیز نشان می‌دهد.
روایت او از معاذ بن جبل (د ۱۷ یا ۱۸ق) نیز باتوجه به آن‌که زمان دقیق تولد ابوالاسود دانسته نیست، چندان قابل اعتماد به نظر نمی‌رسد. از ابوالاسود، بیشتر فرزندش ابوحرب و یحیی بن یعمر، از تیرۀ بنی کنانۀ مضر، و عبدالله بن بریده حدیث نقل کرده‌اند.


پیوند صادقانۀ ابوالاسود، با امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) و نیز شرکت او در جنگ جمل و چند قطعه شعری که در مدح یا مرثیۀ امام علی (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) سروده، همه موجب آن شده است که وی را از شیفتگان علی (علیه‌السّلام) بدانند
[۱۹۵] صدر، سيدحسن، تأسیس الشیعه، ج۱، ص۴۳ - ۴۶.
از برخی گزارش‌ها نیز ــ چنان‌که اشاره شد ــ چنین بر می‌آید که سبب بی‌توجهی به او هم همین شیفتگی بوده است.
با اینهمه دیوان او چنان‌که باید گویای این پیوندها نیست و نیز منابع اصلی ما از رابطۀ مستقیم او با امام حسن و امام حسین و امام علی بن الحسین (علیهم‌السّلام) سخنی به میان نیاورده‌اند و اگر برخی منابع دیگر، او را در شمار اصحاب این امامان نهاده‌اند، ظاهراً بیشتر به سبب همزمانی ابوالاسود با آنان بوده است. بیت شعری هم که کلینی از او در مدح امام سجاد (علیه‌السّلام) نقل کرده، از استناد و انتساب دقیقی برخوردار نیست و احتمالاً جعلی نیست. اینک خوب است اشاره کنیم که شهر بصره، هیچ‌گاه همچون کوفه، پایگاه چندان مناسبی برای دوستداران اهل بیت (علیه‌السّلام) نبوده و هرگونه حمایت از قدرت مرکزی، به مصالح سیاسی قبایل ساکن در آن باز می‌گشته است.


افزون بر اینها، ابوالاسود را در جریانات کلامی شهر بصره نیز دخالت داده‌اند: مثلاً بغدادی رساله‌ای در ذمّ قدریان ــ که به طعنه بر معتزله نخستین اطلاق می‌شد ــ به ابوالاسود نسبت داده است و اعتزالیان خود، ابوالاسود را در طبقات معتزله در شمار قائلان به عدل و توحید ــ که باور ایشان بود ــ آورده‌اند.
[۲۰۴] قاضی عبدالجبار، ابو الحسن، فرق و طبقات المعتزله، ج۱، ص۳۱.
[۲۰۵] ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزله، ج۱، ص۱۶.

پیداست که هر دو انتساب، به پیدایش قدریان و سپس معتزلیان در شهر بصره باز می‌گردد که روح عقل‌گرایی و نحوۀ تقسیم‌بندی دانش‌ها و تنظیم و تفکر دربارۀ استنتاجات عقلی و کلامی بر آن سایه افکنده بود.


از مورخان کهن تنها گزارش بلاذری را در انساب الاشراف ــ بجز اخبار پراکندۀ دیگر از همو ــ در دست داریم.
سپس می‌توان به گزارش مرزبانی اشاره کرد. ابوالفرج اصفهانی نیز کوشیده تا بیش‌تر حوادث مربوط به زندگی و اشعار او را در الاغانی گرد آورد. ابن عساکر و ابن خلکان نیز اخبار او را از بسیاری مآخذ دیگر ــ که اکنون دردسترس نیستند ــ گرد آورده‌اند. انبوه مآخذ دیگر، غالباً جز تکرار گفته‌ها و افزودن افسانه‌ها، آگاهی چندان مفیدی به دست نمی‌دهند. در اشعار باقی‌مانده از او نیز مواردی که به ترسیم گوشه‌هایی از زندگی او یاری کند، اندک و ناچیز است؛ خاصه که در باب برخی اشعار او شائبۀ جعل و خلط وجود دارد.


(۱) ابشیهی، محمد بن احمد، المستطرف، قاهره، ۱۳۰۶ق.
(۲) ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م.
(۳) ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه، قاهره، ۱۲۸۰ق.
(۴) ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل.
(۵) ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، نجف، ۱۳۶۹ق.
(۶) ابن حبیب بغدادی، محمد، مختلف القبائل و مؤتلفها، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، ۱۴۰۰ق.
(۷) ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، قاهره، ۱۳۲۸ق.
(۸) ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۷ق.
(۹) ابن خلکان، وفیات.
(۱۰) ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳م.
(۱۱) ابن سلام، محمد، طبقات فحول الشعراء، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
(۱۲) ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقدالفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۱۳) ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیه الطلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۸م.
(۱۴) ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
(۱۵) ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، ادب الکاتب، به کوشش ماکس گرونتر، لیدن، ۱۹۰۰م.
(۱۶) ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، الشعر و الشعراء، بیروت، ۱۹۶۴م.
(۱۷) ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، عیون الاخبار، قاهره، ۱۳۴۳ق/۱۹۲۵م.
(۱۸) ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق.
(۱۹) ابن قیسرانی، محمد بن طاهر، کتاب الجمع بین رجال الصحیحین، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۳ق.
(۲۰) ابن ماکولا، علی بن هبه‌اللـه، الاکمال، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۲۱) ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزله، به کوشش زوزانادیوالد ـ ویلتسر، بیروت، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م.
(۲۲) ابن هشام، السیره النبویه، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
(۲۳) ابوالاسود دؤلی، دیوان، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
(۲۴) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه.
(۲۵) احمد بن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق.
(۲۶) افندی، عبداللـه، هریاض العلماء، قم، ۱۴۰۱ق.
(۲۷) الامامه والسیاسه، منسوب به ابن قتیبه، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
(۲۸) بحشل، اسلم بن سهل، تاریخ واسط، به کوشش کورکیس عواد، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۲۹) بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۳۰) بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج ۲، نسخۀ خطی کتابخانۀ عاشر افندی استانبول، شم‌ ۵۹۸، ج ۲، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م، ج ۳، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م، ج۴ (۱)، به کوشش ماکس شلوژینگر، بیت‌المقدس، ۱۹۷۱م، ج۵، به کوشش گوبتین، بیت‌المقدس، ۱۹۳۶م.
(۳۵) بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوی، بیروت، دارصادر.
(۳۶) ثقفی، ابراهیم ابن محمد، الغارات، به کوشش عبدالزهرا حسینی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۳۷) جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۳۸) جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۳۹) جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۴۰) جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
(۴۱) خلیفه بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکّار، دمشق، ۱۹۶۷م.
(۴۲) دجنی، فتحی عبدالفتاح، ابوالاسود الدؤلی کویت، ۱۹۷۴م.
(۴۳) دجیلی، عبدالکریم، مقدمه بر دیوان (نک‌ : هم‌، ابوالاسود).
(۴۴) دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
(۴۵) ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۴۶) راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاظرات الادباء، بیروت، ۱۹۶۱م.
(۴۷) زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، قاهره، ۱۹۷۳م.
(۴۸) زریاب خویی، عباس، «ابوالاسود الدؤلی»، بزم آورد، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۴۹) زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار، به کوشش سلیم نعیمی، بغداد، ۱۴۰۰ق.
(۵۰) سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
(۵۱) سیدمرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامه، به کوشش عبدالزهرا حسینی، تهران، ۱۴۱۰ق.
(۵۲) سیدمرتضی، علی بن حسین، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، نجف، المطبعه الحیدریه.
(۵۳) سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
(۵۴) صدر، حسن، تأسیس الشیعه، بغداد، ۱۳۵۴ق.
(۵۵) صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش وداد قاضی، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۵۶) طبری، تاریخ.
(۵۷) طوسی، محمد بن حسن، رجال، نجف، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
(۵۸) عجلی، احمد بن عبداللـه، تاریخ الثقات، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م.
(۵۹) قاضی عبدالجبار، فرق و طبقات المعتزله، به کوشش علی سامی نشّار و عصام‌الدین محمد علی، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۶۰) قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
(۶۱) کشی، محمد بن عمر، معرفه الرجال، اختیار طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ش.
(۶۲) کلبی، هشام بن محمد، جمهره النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
(۶۳) کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۴۰۱ق.
(۶۴) مبرد، محمد بن یزید، الفاضل، به کوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۶۵) مبرد، محمد بن یزید، الکامل، به کوشش محمد احمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۶۶) مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
(۶۷) مسلم بن حجاج، الکنی و الاسماء، به کوشش مطاع طرابیشی، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۶۸) مفید، محمد بن محمد، الجمل، نجف، ۱۹۶۳م.
(۶۹) نجاشی، احمد بن علی، الرجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ق.
(۷۰) نووی، محیی‌الدین، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، اداره الطباعه المنیریه.
(۷۱) واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
(۷۲) یافعی، عبداللـه بن اسعد، مرـه الجنان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۸ق.
(۷۳) یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
(۷۴) یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، محمد بن عمران مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
(۷۵) ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
(۷۶)نصربن مزاحم منقری، وقعۀ صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ق.
(۷۷)حصری قیروانی، ابراهیم بن علی، جمع الجواهر، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۷۸)ابوبشر دولابی، محمد بن احمد، الکنی والاسماء، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۲ق.


۱. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰.    
۲. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص۳۵۴.
۳. دجیلی، عبدالکریم، مقدمه بر دیوان، ج۱،ص۳.
۴. دجنی، فتحی عبدالفتاح، ابوالاسود الدٶلی و نشٲه النحو، ج۱، ص۹۸.
۵. کلبی، هشام بن محمد، جمهره النسب، ج۱، ص۱۵۲.
۶. ابن حبیب بغدادی، محمد، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۴۷.    
۷. بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، ج۹، ص۸۶.    
۸. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰.    
۹. سمعانی، ابو سعید عبد الکریم بن محمد بن منصور التمیمی، الانساب، ج۵، ص۴۰۶.    
۱۰. ابن قیسرانی، محمد بن طاهر، کتاب الجمع بین رجال الصحیحین، ج۱، ص۲۳۶.
۱۱. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۱۸۶.    
۱۲. ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، ج۴، ص۵۰۳.    
۱۳. طوسی، محمد بن حسن، رجال، ج۱، ص۷۰.    
۱۴. جزری، عزالدین بن الاثیر ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۴۸۵.    
۱۵. زریاب خویی، عباس، ابوالاسود الدؤلی، ج۱، ص۱۱۸.
۱۶. ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ص۷.
۱۷. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، ج۱، ص۲.    
۱۸. سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۵، ص۴۰۶ - ۴۰۷.    
۱۹. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، ادب الکاتب، ج۱، ص۵۸۶.    
۲۰. سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۵، ص۴۰۶.    
۲۱. ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ص۷.
۲۲. نووی، محیی‌الدین، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۱۷۵.    
۲۳. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۱۸۶.    
۲۴. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۶۶.    
۲۵. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۱۱۵.    
۲۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۷۸۱.    
۲۷. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۲۳.    
۲۸. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰.    
۲۹. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۴۳۴.    
۳۰. ابن ماکولا، علی بن هبه‌الله، الاکمال، ج۳، ص۳۴۷.    
۳۱. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۷، ص۲۶.    
۳۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۱۵۱.    
۳۳. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، ج۱، ص۴۲۳.    
۳۴. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۳، ص۲۳۷.    
۳۵. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفه الرجال، ج۱، ص۲۱۴.    
۳۶. ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیه الطلب، ج۱۰، ص۴۳۲۵.    
۳۷. ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۴۳۴.    
۳۸. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰.    
۳۹. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۴۳۴.    
۴۰. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۵۶.    
۴۱. ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه، ج۳، ص۷۰.    
۴۲. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۷، ص۲۶.    
۴۳. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۸۲.    
۴۴. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، ج۱، ص۸.    
۴۵. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۵۰۷.    
۴۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۷.    
۴۷. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۷، ص۲۶.    
۴۸. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۸۱.    
۴۹. سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۵، ص۴۰۶.    
۵۰. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۳، ص۲۳۶.    
۵۱. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۵، ص۲۷۸.    
۵۲. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، ج۲، ص۱۱۶۰.
۵۳. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص۳۵۴ - ۳۵۵.
۵۴. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۸۲.    
۵۵. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، ص۱۰۳۷.
۵۶. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۳، ص۲۳۶.    
۵۷. ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۵، ص۱۰۲.    
۵۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۶، ص۲۶۷۸.
۵۹. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۲۲.
۶۰. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، ج۱، ص۲.    
۶۱. حصری قیروانی، ابراهیم بن علی، جمع الجواهر، ص۷۷.    
۶۲. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۳۰۴.
۶۳. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، ج۱، ص۳.    
۶۴. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۴۹.    
۶۵. دینوری، ابن قتیبه، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، ص۹۱ - ۹۲.
۶۶. جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ج۲، ص۲۰۳.    
۶۷. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۵.    
۶۸. طبری، ابن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۸۳.    
۶۹. الامامه والسیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۸۳.    
۷۰. مفید، محمد بن محمد، الجمل، ج۱، ص۱۴۸.    
۷۱. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۸۲.    
۷۲. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص۲۰۶.
۷۳. دینوری، ابن قتیبه، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، ص۱۷۳.
۷۴. دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۰۵.    
۷۵. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، ج۱، ص۶۲۹.
۷۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰.    
۷۷. طبری، ابن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۵.    
۷۸. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰.    
۷۹. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۱۸۴.    
۸۰. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۶۹.    
۸۱. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۸۱.    
۸۲. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، ج۲، ص۷۱۹.    
۸۳. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰.    
۸۴. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰- ۱۱۱.    
۸۵. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، ج۱، ص۳.    
۸۶. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۲، ص۴۹۰ - ۴۹۱.    
۸۷. دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۲۰۵.    
۸۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۶.    
۸۹. ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقدالفرید، ج۵، ص۹۳.    
۹۰. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۱۷۷.    
۹۱. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۵.
۹۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۸.    
۹۳. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰.    
۹۴. ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقدالفرید، ج۵، ص۱۰۲.    
۹۵. ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱.
۹۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۴، ص۲۷.    
۹۷. ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقدالفرید، ج۵، ص۱۰۳.    
۹۸. ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱.
۹۹. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۹.    
۱۰۰. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۸۱.    
۱۰۱. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۸۳.    
۱۰۲. ابن خیاط، خلیفه، تاریخ خلیفه، ج۱، ص۲۰۲.    
۱۰۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۵.    
۱۰۴. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۸۳.    
۱۰۵. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸۷.    
۱۰۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۲۶.    
۱۰۷. ثقفی، ابراهیم ابن محمد، الغارات، ج۲، ص۳۹۱.‌    
۱۰۸. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸۶.    
۱۰۹. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۸۸.    
۱۱۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۵.    
۱۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۱۶.    
۱۱۲. مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، ج۲، ص۸۹۰.
۱۱۳. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۱۴.    
۱۱۴. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۱۶.    
۱۱۵. دؤلی، ابوالاسود، دیوان، ج۱، ص۱۳۵- ۱۳۶.
۱۱۶. دؤلی، ابوالاسود، دیوان، ج۱، ص۱۵۱.
۱۱۷. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۵۰۶.    
۱۱۸. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۵۰۱.    
۱۱۹. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۴۰.    
۱۲۰. ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقدالفرید، ج۵، ص۹۷.    
۱۲۱. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق،ج۲۵، ص۱۷۷.    
۱۲۲. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۱۸۰.    
۱۲۳. ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیه الطلب، ج۳، ص۱۳۱۵.    
۱۲۴. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۸۲.    
۱۲۵. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۹۸.    
۱۲۶. زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار، ج۵، ص۳۹.    
۱۲۷. ابشیهی، محمد بن احمد، المستطرف، ج۱، ص۴۹۴- ۴۹۵.    
۱۲۸. ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقدالفرید، ج۵، ص۹۷.    
۱۲۹. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، ج۱، ص۳.    
۱۳۰. مبرد، محمد بن یزید، الکامل، ج۲، ص۱۲۶.    
۱۳۱. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۳.    
۱۳۲. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۸۹- ۴۹۰.    
۱۳۳. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۳.    
۱۳۴. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۴ - ۱۱۵.    
۱۳۵. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۹۱- ۴۹۲.    
۱۳۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۳۱.    
۱۳۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۵.    
۱۳۸. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۴، ص۴۱۶.
۱۳۹. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، ج۱، ص۸.    
۱۴۰. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۴۷.    
۱۴۱. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۱.    
۱۴۲. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، ج۱، ص۳.    
۱۴۳. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۹۱.    
۱۴۴. ابن خلکان، شمس الدین، وفیات، ج۲، ص۵۳۶.    
۱۴۵. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۸۲.    
۱۴۶. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۳۰۶.    
۱۴۷. افندی، عبدالله، ریاض العلماء، ج۳، ص۲۷.    
۱۴۸. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۹۷.    
۱۴۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۵، ص۱۲۲.
۱۵۰. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۲۱.    
۱۵۱. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۹۷.    
۱۵۲. دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۴۰۸.
۱۵۳. دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۶۲ - ۶۳.
۱۵۴. دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۱۶۵.
۱۵۵. دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۳۳۵.
۱۵۶. دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۱۸۰-۱۸۲.
۱۵۷. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۶۸.
۱۵۸. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، ج۱، ص۳.    
۱۵۹. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۴.    
۱۶۰. دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۱۶۷- ۱۶۸.
۱۶۱. دوئلی، ابوالاسود، دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۱۶۴- ۱۶۵.
۱۶۲. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۹۱.    
۱۶۳. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱، ص۱۰۹- ۱۱۰.    
۱۶۴. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۷، ص۱۳.    
۱۶۵. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۸۷.    
۱۶۶. زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۶.    
۱۶۷. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، ج۱، ص۸.    
۱۶۸. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۵۰۷. ‌    
۱۶۹. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۲۱۱.    
۱۷۰. ابن خلکان، شمس الدین، وفیات، ج۲، ص۵۳۹.    
۱۷۱. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۵۰۷.    
۱۷۲. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱ ص۵۵.    
۱۷۳. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۲۱۱.    
۱۷۴. ابوبشر دولابی، محمد بن احمد، الکنی والاسماء، ج۱، ص۱۰۷.    
۱۷۵. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۱۰.    
۱۷۶. بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوی، ج۱، ص۱۸۴.    
۱۷۷. ابن خلکان، شمس الدین، وفیات، ج۲، ص۵۳۹.    
۱۷۸. یافعی، عبدالله بن اسعد، مرأة الجنان، ج۱، ص۱۱۶.    
۱۷۹. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۸، ص۳۴۳.    
۱۸۰. حنبلی دمشقی، شهاب الدین، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج۱، ص۳۹۶.    
۱۸۱. تاریخ سیستان، مؤلف مجهول، تحقیق ملک الشعرای بهار، ص۱۰۲.
۱۸۲. ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج۱۲، ص۱۹۴.
۱۸۳. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۸۱.    
۱۸۴. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۸۳.    
۱۸۵. ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج۳۵، ص۲۷۸.    
۱۸۶. بحشل، اسلم بن سهل، تاریخ واسط، ج۱، ص۱۱۵.    
۱۸۷. سیدمرتضی، علی بن الحسین، الشافی فی الامامه، ج۴، ص۲۹۸.    
۱۸۸. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۳۷۳.    
۱۸۹. بحشل، اسلم بن سهل، تاریخ واسط، ج۱، ص۱۵۵.    
۱۹۰. ابن حجاج، مسلم، الکنی و الاسماء، ج۱، ص۲۶۷.    
۱۹۱. سیرافی، حسین بن عبدالله، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۸.    
۱۹۲. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۴۴۲.    
۱۹۳. جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، ج۱، ص۱۸۷.    
۱۹۴. جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، ج۱، ص۴۳۷.    
۱۹۵. صدر، سيدحسن، تأسیس الشیعه، ج۱، ص۴۳ - ۴۶.
۱۹۶. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۹۱- ۴۹۲.    
۱۹۷. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۴۹۸.    
۱۹۸. طوسی، محمد بن حسن، رجال، ج۱، ص۱۱۶.    
۱۹۹. طوسی، محمد بن حسن، ج۱، ص۱۰۶.    
۲۰۰. طوسی، محمد بن حسن، رجال، ج۱، ص۹۴.    
۲۰۱. طوسی، محمد بن حسن، ج۱، ص۷۰.    
۲۰۲. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۴۶۷.    
۲۰۳. ابن حبیب بغدادی، محمد، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۴۷.    
۲۰۴. قاضی عبدالجبار، ابو الحسن، فرق و طبقات المعتزله، ج۱، ص۳۱.
۲۰۵. ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزله، ج۱، ص۱۶.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوالاسود دولی»، ج۵، ص۱۹۵۴.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ابوالاسود دولی»، تاریخ بازیابی۹۵/۲/۲۷.    






جعبه ابزار