• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابوابراهیم اسماعیل منتصر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابوابراهیم اسماعیل بن نوح بن منصور بن نصر شناخته‌شده به منتصر (به معنی پیروز) واپسین شاه‌زاده سامانی بود که با مرگش در سال ۳۹۵ قمری دودمان سامانیان به انجام کار خود رسید. منتصر برادر کوچک‌تر عبدالملک سامانی بود.



وقتی خبر مرگ فائق خاصه سردار شورشی سامانی و هرج و مرج دربار بخارا به ماوراءالنهر و امیر ترکان قراخانی آن، ایلکخان رسید، وی نیروهای خویش را به سرعت جمع‌آوری نمود و به بهانه حمایت و دفاع از باقی‌مانده حکومت سامانیان وارد بخارا شد و در ابتدا در ظاهر نسبت به امیر سامانی اظهار دوستی و پشتیبانی نمود. امرای سامانی که فریب این عمل ایلکخان را خورده بودند، برای استقبال از وی به خارج از بخارا رفتند؛ اما ایلکخان تمام ‌آنان را ـ از جمله بکتوزون ـ را دستگیر نمود و خود با ورود به بخارا وارد دارالامارة شد.
[۱] گردریزی، ضحاک بن محمود، تاریخ گردیزی، ص۳۷۸، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳.

با این نحوه رفتار ایلکخان، نیت وی از ورود به بخارا بر امیر سامانی فاش گردید و از ترس اسارت خود را پنهان نمود؛ اما به‌زودی محل اختفای وی به وسیله جاسوسان ایلکخان شناسایی شد و وی دستگیر گردید؛ ایلکخان وی را به اوزکند پایتخت خود فرستاده تا آن‌که در آن دیار جان سپرد.
[۲] عتبی، محمدبن عبدالجبار، ترجمه تاریخ یمینی، ص۱۸۴، ترجمه جرفادقانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۲۵۳۷.

در این اوضاع و شرایط ابوابراهیم اسماعیل بن نوح بن منصور سامانی که بعداً منتصر لقب گرفت، چادر کنیزک خود را بر سر کشیده و از حبس فرار نموده، در یکی از خانه‌های بخارا پنهان شد و چون ترکان که در جست‌وجوی وی بودند از یافتن او ناامید شدند، وی به طور ناشناس به خوارزم رفته، در آن‌جا موفق شد بسیاری از سرداران و سربازان پراکنده سامانی را از اطراف گرد آورد.
[۳] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۱۵، ص۲۶۹، ترجمه عباس خلیلی، تهران، ‌ علمی، بی‌تا.



پس از گرد آمدن افراد به دور منتصر، به فرمان و اشاره اسماعیل بن نوح، سردار بزرگش ارسلان بالو با تهیه سپاهی مناسب به بخارا حمله نمود و با استفاده از شبیخون توانست لشکریان ایلکخان را از شهر بیرون رانده، بسیاری از آنان را به هلاکت رساند و عده‌ای از امرای قراخانیان را به اسارات درآورد. از این اسیران می‌توان به نام جعفر تکین اشاره کرد. سپاه ارسلان بالو فراریان را تا اطراف سمرقند تعقیب نمودند و در درگیری دیگری که در آن حدود روی داد، موفق شدند قراخانیان را به فرمان‌دهی تکین‌خان شکست دهند. در پی این پیروزی اسماعیل منتصر به بخارا برگشت و مردم نیز از وی استقبال خوبی به عمل آوردند. چون این اخبار به ایلکخان رسید، بار دیگر لشکریان ترک را آرایش جنگی داده و عازم بخارا شد. لشکر اسماعیل منتصر به فرمان‌دهی ارسلان بالو چون قدرت مقابله با قراخانیان را در خود نمی‌دیدند به ناچار به ابیورد عقب نشستند و با دریافت مالیات از مردم آن منطقه و سامان دادن لشکریان به سمت نیشابور هجوم بردند. نصر بن سبکتکین سپهسالار نیشابور و برادر سلطان محمود غزنوی که غافل‌گیر شده بود، به هرات عقب نشست و نیشابور به تصرف منتصر درآمد.
[۴] عتبی، محمدبن عبدالجبار، ترجمه تاریخ یمینی، ص۱۸۴-۱۸۶، ترجمه جرفادقانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۲۵۳۷.



سلطان محمود غزنوی با شنیدن اخبار درگیری نیشابور خشمگین شده و به سرعت عازم نیشابور گشت؛ به همین دلیل اسماعیل منتصر بار دیگر با فرار از جنگ ابتدا به اسفراین رفت و در این دیار ابوالقاسم سیم‌جوری به وی ملحق شد. پس از آن به گرگان گریخت و به شمس المعالی قابوس بن وشمگیر امیر جرجان و طبرستان پناهنده شد. قابوس استقبال چشم‌گیری از وی به عمل آورد و با اموال بسیار و تجهیز کردن وی با اسبان و دیگر تجهیزات او را یاری نمود و به وی توصیه نمود تا با لشکرکشی به ری حکومت نه چندان مستحکم آن‌جا را تصرف نماید؛ اما با نزدیک شدن لشکریان اسماعیل منتصر به ری، سپاه و مردمان ری به وسیله رایزنی با سران لشکر منتصر از جمله ارسلان بالو و ابوالقاسم سیم‌جوری و وعده دادن مبالغی به آنان موفق شدند وی را از این هدف باز دارند و به جمع‌آوری مالیات اکتفا نمود و بار دیگر به نیشابور لشکر کشیده و این شهر را برای دومین مرحله به دست آورد.
[۵] ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۲، ‌ص ۶، تصحیح عباس اقبال، تهران، ‌پدیده خاور، ۱۳۶۶ش.
پس از آن نصر بن سبکتکین که با نیروهای ارسالی از جانب سلطان محمود تقویت شده بود، با حمله‌ای سنگین موفق شد اسماعیل بن نوح را شکست داده، مجبور به فرار به طرف گرگان نماید. لیکن این بار برخلاف گذشته، قابوس که متوجه زوال سامانیان شده بود، وی را دفع کرد. اسماعیل منتصر به علت شکست و به اتهام خودرأیی و کوتاهی در نبرد با نصر بن سبکتکین، سردار بزرگ خود، ارسلان بالو را به قتل رساند. اسماعیل منتصر چند مدتی را صرف آرام نمودن لشکریان نموده، سپس به دعوت و قول مساعد حاکم سرخس (معروف به پسر فقیه) به آن دیار رفت و مورد احترام و پشتیبانی او قرار گرفت و حتی اقدام به جمع‌آوری مالیات نمود.
[۶] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر، ج۳، ص۵۱۵، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چ۲، ۱۴۰۸ق.

نصر بن سبکتکین با اطلاع از استقرار منتصر در سرخس به آن‌جا لشکر کشید و در نبردی سهمگین که در ربیع‌الاول سال ۳۹۲ قمری در نزدیکی سرخس حادث گردید، موفق به شکست منتصر شده و بسیاری از سرداران و لشکریان وی (از جمله ابوالقاسم سیم‌جوری و توزتاش حاجب) را که از موثق‌ترین و نزدیک‌ترین افراد به منتصر بود، اسیر نموده و روانه غزنه نمود.
[۷] عتبی، محمدبن عبدالجبار، ترجمه تاریخ یمینی، ص۱۹۰، ترجمه جرفادقانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۲۵۳۷.



اسماعیل منتصر پس از این شکست به اجبار روی به سوی ترکان غُز که خود را وام‌دار سامانیان معرفی کرده و بسیار به ایشان اظهار دوستی و محبت می‌کردند نمود. وقتی هم که ابوابراهیم اسماعیل‌ منتصر به میان ترکان غز رفت، یبغو سالار ایشان مسلمان شده و ابوابراهیم را یاری کرد.
[۸] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۲۸۵، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، تحقیق محمدتقی مدرس رضوی، تهران، توس، چ ۲، ۱۳۶۳ش.

اسماعیل منتصر با کمک و همراهی آنان سپاه خود را تقویت نمود و به مصاف لشکر قراخانیان به فرمان‌دهی سباشی تکین شتافت و موفق شد آن را در کوهک سمرقند شکست داده و پس از آن در همان حوالی به نبرد با ایلکخان پرداخت و موفق به شکست وی شد؛ اما ایلکخان با مجهز کردن مجدد قوایش و آرایش دادن آنان، دوباره با لشکری انبوه برای جنگ با اسماعیل مهیا شد. از سوی دیگر اسماعیل که بی‌مهری‌هایی از سوی غزان دیده بود و به آن‌ها اطمینان نداشت؛ چون ترکان غز از تحویل سرداران ایلکخان که در نبرد به اسارت گرفته بودند، امتناع می‌رزیدند و باب مذاکره را با ایلکخان آغاز نموده بودند
[۹] ابن خلدون، ‌عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر، ج۳، ص۵۱۵، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چ ۲، ۱۴۰۸ق.
و بیم سازش پنهانی آن‌ها را با ایلکخان داشت، ترکان غز را رها نمود و با یارانش به نزدیکی آمل شط رفت و در آن‌جا نامه‌ای به سلطان محمود نگاشته و از او برای دفع ایلکخان درخواست کمک نمود.


اسماعیل بن نوح پس از آن‌که از سلطان محمود جوابی دریافت نکرد، از آن‌جا به امید همراهی ابوجعفر از وابستگان سامانیان به مرو رفت که با تهاجم وی مواجه گشته رو به سوی ابیورد نمود که هر چند در ابتدا مورد پذیرش حاکم شهر قرار گرفت، ولی با تهدید مردم و خوارزم‌شاه مجبور به ترک شهر شد و در قوچان نیز از سوی لشکر خوارزم‌شاه دفع گردید و شماری از یارانش کشته شدند. پس از این شکست وی به اسفراین رفت که مردم روی خوش نشان ندادند. اسماعیل منتصر چند روزی را در سرخس به سامان دادن لشکرش گذراند و پس از آن برای تسخیر بخارا تلاش نمود و پس از یک سری اتفاقات با پیوستن ابن علم‌دار، رئیس عیاران و سپهسالار سمرقند با سه هزار نیرو به او و هم‌چنین همراهی بزرگان سمرقند و کمکی که از جانب آنان دریافت نمود و همراهی دوباره ترکان غز با او توانست در نبردی سخت در شعبان ۳۹۴ قمری ایلکخان را شکست دهد؛
[۱۰] گردریزی، ضحاک بن محمود، تاریخ گردیزی، ص۳۸۴، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳.
اما ایلکخان با لشکری انبوه بازگشت که در این هنگام غزان نیز حضور نداشتند. نبرد بین منتصر و ایلکخان آغاز شده بود که حسن بن طاق با پنج هزار نیرو از لشکر اسماعیل منتصر جدا شده و به ایلکخان پیوست به این ترتیب منتصر شکست سختی خورده، بسیاری از یارانش کشته شدند. اسماعیل منتصر نیز به خراسان گریخت و در شهرهای مختلف به صورت ناامید و درمانده حرکت می‌کرد. عتبی شرح حال این ایام ابوابراهیم اسماعیل منتصر را چنین به تصویر کشیده است: «چه در همه جهان مهری نمی‌یافت و وجه مقصدی نمی‌دید و هر کجا روی می‌تافت، اژدهای آفت دندان باز کرده می‌یافت و به هر جانب که می‌شتافت، شیر محنت چنگال تیز کرده، پذیرا می‌دید».
[۱۱] عتبی، محمدبن عبدالجبار، ترجمه تاریخ یمینی، ص۱۹۷، ترجمه جرفادقانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۲۵۳۷.



اسماعیل بن نوح هم‌چنان به امید یافتن یارانی برای جنگیدن و بازیابی قدرت سامانیان تلاش می‌نمود. حرکت بی‌هدف اسماعیل منتصر هم‌چنان به اطراف ادامه داشت تا این‌که با اعلام همراهی ابن سرخک سامانی که قبل از ورود ایلکخان والی بخارا بود، به سوی بخارا حرکت نمود. غافل از این‌که این یک نقشه از جانب ایلکخان برای به دام ‌انداختن وی می‌باشد و در نهان بین سرخک سامانی و ایلکخان طراحی شده است؛ در نزدیکی بخارا بسیاری از یارانش که خسته و فرسوده از جنگ‌های بسیار بودند،
[۱۲] ابن خلدون، ‌عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر، ج۳، ص۶۵۱، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چ ۲، ۱۴۰۸ق.
وی را رها کرده و به ایلکخان پیوستند و موقعیت وی را برای ایلکخان فاش ساختند. در چنین شرایطی بود که ابوابراهیم اسماعیل منتصر غافل‌گیر شده، تمام گذرهای جیحون تحت مراقبت قرار گرفت تا مانع از گریز وی شوند. به این ترتیب وی در محاصره قرار گرفت و ترکان قراخانی بر یاران وی چیره شدند. برادران اسماعیل منتصر و شماری از یارانش در این شرایط دستگیر شده و به اوزکند انتقال یافتند؛ اما اسماعیل منتصر به همراه هشت تن از افراد وفادارش از معرکه گریخته و به یکی از طوایف عرب آن سامان به نام ابن بهیج که چادرنشین بودند، پناه بردند. اینان ابتدا از وی استقبال نمودند؛ ولی چون از قبل و توسط سلطان محمود از آنان خواسته شده بودند که ضد منتصر وارد جنگ شوند، چون هنگام شب شد، به تحریک ابوعبدالله ماهروی که نماینده سلطان محمود در میان ایشان بود، بر اسماعیل منتصر هجوم برده، او را به قتل رساندند.
[۱۳] گردریزی، ضحاک بن محمود، تاریخ گردیزی، ص۳۸۴ ـ ۳۸۵، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳.

جنازه اسماعیل منتصر را به یکی از آبادی‌های کرانه جیحون حمل کرده، در آن‌جا به خاک سپردند. چون سلطان محمود این خبر را شنید، برخلاف رفتار قبلی خود، به سزای این قتل، ابوعبدالله ماهروی را کشت و منزلگاه ابن بیهج و دیگر اعراب آن دیار را ویران نمود.
[۱۴] عتبی، محمد بن عبدالجبار، ترجمه تاریخ یمینی، ص۱۹۸ ـ ۱۹۹، ترجمه جرفادقانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۲۵۳۷.

به این ترتیب آخرین مدعی احیای حکومت خاندان سامانیان نیز از دور رقابت خارج گردیده و علناً طومار حکومت آن‌ها در هم پیچیده شد و پس از آن قلمرو ایشان میان قراخانیان و غزنویان تقسیم گردید.


۱. گردریزی، ضحاک بن محمود، تاریخ گردیزی، ص۳۷۸، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳.
۲. عتبی، محمدبن عبدالجبار، ترجمه تاریخ یمینی، ص۱۸۴، ترجمه جرفادقانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۲۵۳۷.
۳. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۱۵، ص۲۶۹، ترجمه عباس خلیلی، تهران، ‌ علمی، بی‌تا.
۴. عتبی، محمدبن عبدالجبار، ترجمه تاریخ یمینی، ص۱۸۴-۱۸۶، ترجمه جرفادقانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۲۵۳۷.
۵. ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۲، ‌ص ۶، تصحیح عباس اقبال، تهران، ‌پدیده خاور، ۱۳۶۶ش.
۶. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر، ج۳، ص۵۱۵، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چ۲، ۱۴۰۸ق.
۷. عتبی، محمدبن عبدالجبار، ترجمه تاریخ یمینی، ص۱۹۰، ترجمه جرفادقانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۲۵۳۷.
۸. نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۲۸۵، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، تحقیق محمدتقی مدرس رضوی، تهران، توس، چ ۲، ۱۳۶۳ش.
۹. ابن خلدون، ‌عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر، ج۳، ص۵۱۵، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چ ۲، ۱۴۰۸ق.
۱۰. گردریزی، ضحاک بن محمود، تاریخ گردیزی، ص۳۸۴، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳.
۱۱. عتبی، محمدبن عبدالجبار، ترجمه تاریخ یمینی، ص۱۹۷، ترجمه جرفادقانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۲۵۳۷.
۱۲. ابن خلدون، ‌عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر، ج۳، ص۶۵۱، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چ ۲، ۱۴۰۸ق.
۱۳. گردریزی، ضحاک بن محمود، تاریخ گردیزی، ص۳۸۴ ـ ۳۸۵، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳.
۱۴. عتبی، محمد بن عبدالجبار، ترجمه تاریخ یمینی، ص۱۹۸ ـ ۱۹۹، ترجمه جرفادقانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۲۵۳۷.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ابوابراهیم اسماعیل منتصر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۳.    






جعبه ابزار