آیات ولایت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این نوشتار اشاره به
احادیث و
آیات مربوط به
امامت و
ولایت که سند
فضیلت خاندان
رسالت است، را می آوریم و به
تفسیر اجمالی آنها میپردازیم، ابتدا سراغ
حدیث غدیر سپس
آیه مباهله،
آیه لیلة المبیت،
آیه مودت،
آیه بلاغ و
آیه اکمال می رویم.
حدیث غدیر سندی بر
ولایت امیرالمومنین (علیهالسلام) است.
استدلال با حدیث غدیر بر اصلی از
اصول دین در گرو قطعی بودن
حدیث از نظر
سند، و دلالت است. خوشبختانه هر دو شرط در این حدیث به نحو روشن متحقق میباشد، اما از نظر سند تنها از علمای
اهل سنت ۳۶۰ تن این حدیث را در طول چهارده قرن نقل کرده و در هر قرنی حدیث حالت
تواتر داشته است حتی گروهی درباره سند این روایت کتابهای جداگانه نوشتهاند، مثلا
طبری (متوفای ۳۱۰) در کتابی به نام «
الولایه فی طرق حدیث الغدیر» این حدیث را از ۷۵ طریق نقل کرده است.
ابن عقده کوفی (متوفای ۳۳۳) در
رساله ولایت این حدیث را از ۱۰۵ طریق نقل کرده است.
تحقیقاتی کافی که درباره حدیث غدیر از نظر سند انجام گرفته، هر نوع شک و تردید را در صدور این حدیث نفی میکند. (به کتاب شریف «
الغدیر » جلد یکم مراجعه بفرمائید.) تا آنجا که غالبا شعرای عرب زبان در قصائد خود به مناسبت هائی از این حدیث یاد کردهاند.
مهم در حدیث غدیر، قطعی بودن دلالت آن است، با توجه به قرائن موجود در حدیث میتوان گفت که مقصود از «
مولی» در جمله «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»
اولی به تصرف است.
نخست باید توجه نمود که در
قرآن و
لغت عرب لفظ «مولی» به معنی
اولی به کار میرود چنان که میفرماید: «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة ولا من الذین کفروا ماواکم النار هی مولاکم وبئس المصیر؛
امروز (
روز رستاخیز) نه از شما و نه از افراد
کافر، عوض گرفته نمیشود جایگاه شما
آتش است و آن برای شما سزاوارتر است چه سرنوشت بدی است».
مفسران بزرگ میگویند لفظ «مولی» در این آیه به معنی «
اولی» است زیرا برای این افراد بر اثر اعمال ناشایست، شایستهترین جایگاه، همان آتش است.
در
آیه دیگر میفرماید: «یدعو لمن ضره اقرب من نفعه لبئس المولی ولبئس العشیر؛
بتی را میخواند که ضرر او از سودش نزدیک تر است چه بد ولی و چه بد مصاحبی است».
در این آیه «مولی» به گواه آیات ما قبل که مربوط به
مشرکان و
بت پرستان است، به معنی اتخاذ ولی و سرپرست است به گواه این که بت پرستان
اصنام خود را ولی خود اتخاذ میکردهاند.
در این که «مولی» به معنی «
اولی» به کار میرود سخنی نیست ولی اکنون باید دید مقصود از آن در حدیث غدیر نیز همین است.
قرائن فراوان نشان میدهد که مقصود از آن در حدیث همان «
اولی به تصرف» است اینک برخی از این قرائن را یادآور میشویم:
۱-
رسول گرامی در آغاز حدیث فرمود: «الست
اولی بکم من انفسکم» سپس به دنبال آن چنین فرمود:
«فمن کنت مولاه فهذا علی مولاه» از این که جمله دوم را پس از جمله نخست آورد خود گواه بر این است که مقصود او از «مولی» همان اولویت است که
خدا و رسول آن را دارا میباشند چیزی که هست
ولایت الهی ذاتی است و
ولایت نبی و
امام موهبتی است.
۲- پیامبر گرامی در سرآغاز
خطبه خود از مردم به
اعتقاد به
توحید و
نبوت و
معاد قرار گرفت سپس مولویت
علی را یادآور شد، این گواه بر این است که این ولایت در ردیف مساله پیشین است و چیزی که میتواند در ردیف آن سه باشد، همان مقصود از آن ولایت کبری و سرپرستی جامعه باشد که دوستداری علی و یا یاری وی.
۳- در
روز غدیر آنگاه که
آیه اکمال فرود آمد، پیامبر فرمود: «الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضا الرب برسالتی و الولایة لعلی فی بعدی» در این صورت باید دید کدام یک از معانی «مولی» میتواند مایه کمال دین و اتمام
نعمت و در ردیف
رضایت خدا به
رسالت پیامبر قرار گیرد جز ولایت کبری و سرپرستی علی (علیه
السّلام ) ، که مفاد آن استمرار وظیفه نبوت است.
۴- پیامبر گرامی در آغاز خطبه از
رحلت و نزدیک شدن اجل خود، سخن میگوید و این گواه بر این است که با نصب علی میخواهد این خلا را پر کند.
گذشته از این، اگر مقصود نصب علی بر مقام
امامت و ولایت نبود، گردآوری این جمعیت در بیابان سوزان هیچ لزومی نداشت اگر واقعا میخواست مردم را به
نصرت و دوستی علی (علیه
السّلام) دعوت کند این یک مساله پوشیده نبود تا در این بیابان سوزان هشتاد هزار نفر یا متجاوز از آن را از محملها و شتران پیاده کند و خطبه گسترده بخواند و از
مرگ خود گزارش کند، آنگاه بگوید مردم علی را دوست بدارید و او را یاری کنید.
این قرائن که در خود حدیث نهفته است، گواهی میدهند که مقصود از مولی همان اولویت به تصرف و سرپرستی است، نه
ناصر و یاور، و یا محبوب و دوست،
حسان بن ثابت شاعر عهد رسالت که در خود واقعه حضور داشت، از حدیث جز معنای ولایت چیزی دیگر تلقی نکرد و لذا در شعر خود گفت:
فقال له قم یا علی فاننی رضیتک من بعدی اماما و هادیا
در پایان یادآور میشویم که در میان علمای اهل سنت افراد باانصافی اعتراف به دلالت حدیث غدیر بر امامت علی (علیه
السّلام) نمودهاند از آن جمله «
سعدالدین تفتازانی» (۷۱۲-۷۹۱) میگوید: در لفظ «مولی» که در حدیث غدیر آمده است، در آن چند احتمال وجود دارد:
۱- آزاد کننده؛
۲- آزاد شده؛
۳- هم پیمان؛
۴- پناه داده شده؛
۵- پسر عمو؛
۶- ناصر و یاور؛
۷-
اولی به تصرف.
آنگاه یادآور میشود که از این معانی هفت گانه هیچ کدام متناسب با صدر حدیث نیست. اما آن پنج معنی نخست نمیتواند مقصود پیامبر باشد و اما معنی ششم توضیح واضح بوده و نیاز به بیان پیامبر و گردآوری مردم نداشت قهرا مقصود همان معنی هفتم است.
از آنجا که بحث ما یک بحث تفسیری است پیرامون حدیث غدیر با دیگر احادیثی که مربوط به ولایت کبرای
امیر مومنان (علیهالسّلام) است، سخن نمیگوییم و ادامه این بحثها را به
کتاب الهیات ارجاع میکنیم.
هرچند بحث ما درباره آیات مربوط به امامت به پایان رسید، ولی به عنوان تکمیل آیاتی که سند
فضیلت خاندان رسالت است، در اینجا میآوریم و به تفسیر اجمالی آنها میپردازیم، ابتدا سراغ
آیه مباهله می رویم:
«فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وانفسنا وانفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین؛
هرکس با تو پس از آن که آگاه شدی، به
مجادله برخیزد، بگو بیایید تا بخوانیم
فرزندان خود و فرزندان شما را، زنان خود و
زنان شما را، و جانهای خود و جانهای شما را و
لعنت خدا بر گروه دروغگو بفرستیم».
مفسران مینویسند:
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به موازات مکاتبه با سران دول جهان، و مراکز مذهبی نامهای به
اسقف نجران «
ابوحارثه» نوشت و طی آن
نامه ساکنان «نجران» را به آئین
اسلام دعوت نمود اینک مضمون نامه آن حضرت: «به نام خدای
ابراهیم و
اسحاق و
یعقوب (این نامهای است) از محمد پیامبر و رسول خدا به اسقف نجران خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب و
احمد را
ستایش میکنم و شماها را از
پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت مینمایم، شما را دعوت میکنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آئید، و اگر دعوت مرا نپذیرفتید (لااقل) باید به
حکومت اسلامی مالیات (
جزیه) بپردازید (که در برابر این مبلغ جزئی از
جان و
مال شما
دفاع میکند) و در غیر این صورت به شما اعلام
خطر میشود».
و برخی از مصادر تاریخی
شیعه اضافه میکند: پیامبر آیه مربوط به
اهل کتاب (منظور آیه «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا وبینکم...»
؛
) را که در آن همگی به پرستش خدای یگانه دعوت شدهاند، نیز نوشت.
نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به «اسقف» دادند، وی نامه را با دقت هرچه تمامتر خوانده و برای تصمیم شورائی مرکب از شخصیتهای بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد، یکی از افراد طرف
مشورت «
شرحبیل» بود که به
عقل و
درایت و کاردانی معروفیت کامل داشت، وی در پاسخ اسقف چنین اظهار نمود، اطلاعات من در مسائل مذهبی بسیار ناچیز است، بنابراین من
حق اظهار نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور میشدید، من میتوانستم راه حل هائی در اختیار شما بگذارم.
ولی ناچارم مطلبی را تذکر دهم و آن این که: ما کرارا از پیشوایان مذهبی خود شنیدهایم: روزی منصب نبوت از
نسل «
اسحاق» به فرزندان «
اسماعیل» انتقال خواهد یافت. و هیچ بعید نیست که «محمد» که از اولاد اسماعیل است، همان
پیامبر موعود باشد.
شوری نظر داد که گروهی به عنوان «هیئتی از نجران» به
مدینه برود، تا از نزدیک با محمد(صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) تماس گرفته و دلائل
نبوت او را بررسی کنند.
شصت تن از زبدهترین و داناترین مردم نجران انتخاب شدند و در راءس آنان سه پیشوای مذهبی بود این سه تن عبارت بودند از:
۱- «
ابوحارثه بن علقمه» که اسقف اعظم نجران که نماینده رسمی کلیساهای روم در
حجاز بود.
۲- «
عبدالمسیح» رئیس هیئت و به عقل و تدبیر و کاردانی معروف بود.
۳- «
ایهم» که فرد کهن سال و شخصیت محترم ملت نجران به شمار میرفت.
هیئت نجران، طرف عصر درحالی که لباسهای تجملی ابریشمی بر تن و انگشترهای طلا بر دست و صلیبها بر گردن داشتند، وارد
مسجد شده به پیامبر
سلام کردند، ولی وضع زننده و نامناسب آنان آنهم در مسجد، پیامبر را سخت ناراحت نمود. احساس کردند که از آنان ناراحت شده است، اما علت ناراحتی را ندانستند، فورا با
عثمان بن عفان و
عبدالرحمان بن عوف که سابقه آشنائی با آنان داشتند، تماس گرفتند و جریان را به آنها گفتند آنان اظهار داشتند که حل این گره به دست
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) است، آنان به
امیرمومنان مراجعه کردند علی (علیه
السّلام) در پاسخ آنها چنین گفت: شما باید لباسهای خود را تغییر دهید، و با وضع ساده، بدون زر و زیور به حضور حضرت بیائید. در این صورت مورد احترام و
تکریم قرار خواهید گرفت».
نمایندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا، شرفیاب محضر پیامبر شده و
سلام کردند، پیامبر با احترام خاص پاسخ
سلام آنان را داد، و برخی از هدایائی را که برای وی آورده بودند، پذیرفت.
نمایندگان پیش از آن که وارد مذاکره شوند، اظهار کردند که وقت نماز آنان رسیده است، پیامبر اجازه داد که نمازهای خود را در
مسجد مدینه درحالی که رو به مشرق ایستاده بودند، بخوانند.
سیره نویس معروف «
برهان الدین حلبی» مینویسد: پیامبر به آنان گفت من شما را به آئین توحید و پرستش خدای یگانه، و
تسلیم در برابر اوامر او دعوت میکنم، سپس آیاتی چند از قرآن برای آنان خواند.
آنان در پاسخ گفتند: اگر مقصود از
اسلام ایمان به خدای یگانه است، ما قبلا به او ایمان آورده و به
احکام وی
عمل مینمائیم.
پیامبر در پاسخ آنان گفت:
اسلام علائمی دارد چگونه میگویید خدای یگانه را پرستش میکنید در صورتی که شماها
صلیب را میپرستید و از خوردن گوشت
خوک پرهیز نمیکنید و
مسیح را فرزند خدا میدانید.
نمایندگان نجران گفتند: آری او فرزند خداست زیرا مادر او
مریم، بدون نزدیکی با کسی، او را به
دنیا آورد، ناچار باید او فرزند خدا باشد در این موقع فرشته وحی بر پیامبر نازل شد و این آیه را آورد: «ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون؛
تولد
عیسی از مادر بدون آن که کسی با او نزدیکی کند، نزد خدا همچون
آدم است که او را از
خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش او هم فورا موجود شد (بنابراین ولادت مسیح بدون پدر دلیل بر
الوهیت او نیست.»
مسیحیان نجران در مقابل
منطق وحی ناگزیر شدند راه
مجادله در پیش گیرند و پیشنهاد
مباهله دادهاند، در آن موقع پیک الهی نازل شد پیامبر را نیز به مباهله مامور ساخت، طرفین به فیصله دادن مساله از طریق مباهله آماده شدند و قرار شد فردا همگی برای مباهله حاضر و آماده شوند.
وقت مباهله فرا رسید و قرار بود که مباهله در نقطه خارج از شهر مدینه در دامنه صحرا انجام گیرد پیامبر از میان
مسلمانان و بستگان زیاد فقط چهار نفر را برای مباهله برگزید و این چهار تن جز
علی و
فاطمه و
حسن و
حسین (علیهمالسّلام) کسی دیگر نبود.
سران هیئت نمایندگی نجران با یکدیگر گفتگو میکردند و میگفتند اگر محمد با شکوه مادی به میدان مباهله وارد شود، اعتمادی به ادعای او نیست، و اگر به وضع ساده همراه عزیزانش گام در صحرای مباهله بگذارد، عمل او گواه بر اعتماد او به نبوت خویش است تا آنجا که عزیزان خود را به میدان مباهله آورده است، هنوز در این گفتگو بودند که چهرههای معصومی برای آنان آشکار گشت همگی باهم گفتند این مرد به دعوت خود
اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرد دروغگو یا شاک عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی قرار نمیدهد و لذا با دیدن این وضع وارد شور شدند و از مباهله منصرف گشتند قرار شد هر سال مبلغی به عنوان جزیه (مالیات سرانه) بپردازند و در برابر آن
حکومت اسلامی از مال و جان آنان دفاع کنند.
عائشه میگوید: روز مباهله پیامبر
اسلام چهارتن همراهان خود را زیر چادر مشکی رنگی، وارد کرد و این آیه را
تلاوت نمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا.»
زمخشری پس از بیان نکات آیه مباهله در پایان بحث مینویسد: سرگذشت مباهله و مفاد این آیه بزرگترین گواه بر فضیلت
اصحاب کساء است و سندی زنده بر حقانیت آئین
اسلام میباشد.
داستان مباهله بزرگترین سند فضیلت برای اهل پیامبر است زیرا
الفاظ و
مفردات آیه حاکی است که همراهان پیامبر در چه پایهای از فضیلت قرار داشتند، زیرا پیامبر در این آیه، علاوه بر این که حسن و حسین (علیهما
السلام) را فرزندان خود، و فاطمه (
سلاماللهعلیهم) را یگانه زن منتسب به خاندان خویش میخواند، از شخص علی (علیه
السّلام) به عنوان «انفسنا» تعبیر میکند و آن شخصیت عظیم جهان انسانی را به منزله جان پیامبر میداند، فضیلتی بالاتر از این که یک شخص از نظر معنویت و فضیلت به پایهای برسد که خداوند بزرگ او را به منزله جان و روح پیامبر بخواند.
آیا این آیه گواه برتری امیرمومنان بر تمام مسلمانان جهان نیست؟
از روایاتی که از پیشوایان مذهبی ما وارد شده است، استفاده میشود که موضوع مباهله اختصاص به پیامبر نداشته و هر فرد
مسلمانی در مسائل مذهبی میتواند با مخالفان خود به مباهله برخیزد و شیوه مباهله و دعای آن در کتابهای حدیث وارد شده برای اطلاع بیشتر به کتاب «نورالثقلین» مراجعه بفرمائید.
در رساله حضرت استاد
علامه طباطبائی (رحمةاللهعلیه) چنین میخوانیم:
«مباهله یکی از
معجزات باقی
اسلام است و هر فرد با ایمانی به پیروی از نخستین پیشوای
اسلام، میتواند در راه اثبات حقیقتی از حقائق
اسلام با مخالفان خود به مباهله بپردازد و از خداوند جهان درخواست کند که طرف مخالف، را
کیفر بدهد و
محکوم سازد. (در برخی از
روایات اسلامی نیز به این موضوع تصریح شده است، به
اصول کافی،
کتاب دعا، باب مباهله مراجعه فرمائید.)
در پایان از تذکر چند نکتهای ناگزیریم.
گذشته بر این که تمام
مفسران و دانشمندان
شیعه ، موضوع مباهله را در کتابهای خود آوردهاند از میان علماء و دانشمندان
اهل تسنن شصت نفر در کتابهای خود پیرامون این سرگذشت سخنانی گفتهاند و نکاتی یادآور شدهاند که برخی را یادآور میشویم:
مسلم بن حجاج در صحیح خود که دومین صحیح از
صحاح ششگانه است، مینویسد:
«
معاویه به
سعد وقاص گفت: چرا علی (علیه
السّلام) را
سب نمیکنی؟ جواب داد: به خاطر سه خصلتی که علی (علیه
السّلام) داشت و من
آرزو میکنم که یکی از آنها را دارا بودم. او پس از سخنانی میگوید: هنگامی که آیه مباهله نازل گردید پیامبر علی (علیه
السّلام) و فاطمه و حسنین (علیهم
السّلام) را خواست وقتی همگی جمع شدند، پیامبر گفت: «اللهم هولاء اهلی» آنان
اهل بیت من هستند.
حاکم نیشابوری در
مستدرک خود میگوید:
«
اخبار متواتر از
ابن عباس و غیره رسیده است که پیامبر دست علی و حسنین (علیهم
السّلام) را گرفت و فاطمه (
سلاماللهعلیهم) را پشت سر قرار داد و رو به هیئت نمایندگی نجران کرد و گفت: «هولاء ابنائنا و انفسنا و نسائنا فهلموا انفسکم و ابنائکم و نسائکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین؛
اینان فرزندان ما و زنان و جانهای ما هستند شما نیز برخیزید همانند آنها را بیاورید تا مباهله کنیم و لعنت خدا را بر گروه دروغگویان بفرستیم».
ثعلبی در
تفسیر خود مینویسد:
«هنگامی که پیامبر وارد صحنه مباهله شد، حسین (علیه
السّلام) را در آغوش داشت و دست حسن (علیه
السّلام) را گرفته بود و دخت گرامی او فاطمه (
سلاماللهعلیهم) پشت سر پیامبر و علی (علیه
السّلام) نیز پشت سر فاطمه گام برمی داشتند در این موقع اسقف نجران گفت: «یا معشر النصاری انی لاری وجوها لو سالوا الله ان یزیل جبلا من مکانه لازاله فلا تبتهلوا فتهلکوا ؛ هم کیشان من، من چهرههای معصومی را مشاهده میکنم که اگر از خداوند بخواهند که کوهی را از بیخ بکند، خدا دعای آنان را مستجاب میکند، هرگز مباهله نکنید زیرا نابود میشوید».
زمخشری در
کشاف پس از نقل جملههایی که از ثعلبی نقل کردیم، میگوید:
«اسقف نجران افزود: به خدائی که جان من در دست او است، نابودی اهل نجران نزدیک شده است. اگر مباهله کنید لباس انسانیت از بدن شما کنده میشود و به صورت حیوانات
مسخ شده در میآئید و صحرا برای شما کانونی از آتش خداوند که ریشه مسیحیان نجران را میکند».
ابن حجر از
محدث معروف
دارقطنی نقل میکند که امیرمومنان روز شورای
عمر، برای برتری خود بر اعضاء شوری با آیه مباهله احتجاج کرد و گفت: آیا در میان شما کسی هست که پیوند خویشاوندی وی با پیامبر از من نزدیک تر باشد، او را جان و نفس خود و فرزندان او را فرزندان خود و زن او را زنان خود معرفی کند؟ همه اعضاء شور به تصدیق علی برخاسته و گفتند: نه هرگز جز تو کسی را به این خصوصیت سراغ نداریم.
«ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله والله رءوف بالعباد؛
برخی از مردم جان خود را برای تحصیل
رضای خداوند میفروشند خداوند به بندگان خود رووف و مهربان است.»
جانبازی و فداکاری از نشانههای افراد با ایمان است، اعمال و رفتار هر فردی زائیده طرز
تفکر و
عقیده اوست و اگر انسان در راه عقیده خود از جان و مال بگذرد (این کار) حاکی از آن است که ایمان وی به هدف، در درجه بسیار بالا است.
قرآن مجید این حقیقت را در آیهای منعکس کرده و میفرماید:
«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله ورسوله ثم لم یرتابوا وجاهدوا باموالهم وانفسهم فی سبیل الله
اولئک هم الصادقون؛
افراد با ایمان کسانی هستند که خدا و پیامبر او را باور نموده و در آن تردید نمیکنند و با مال و جان خود در
راه خدا جهاد میکنند آنان به راستی افراد با ایمان هستند».
پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در سال دهم بعثت حامی و مدافع خویش یعنی
حضرت ابوطالب را از دست داده هنوز داغ عمو را بر دل داشت، حامی دیگر یعنی همسر گرامی خود را نیز از دست داد. از این جهت
مشرکان قریش تصمیم گرفتند به هر قیمتی شده، ندای
توحید را در محیط
شرک خاموش سازند و او را زندانی یا
تبعید و یا به
قتل برسانند.
خدا رسول گرامی را از نقشه قریش آگاه ساخت و
وحی الهی به نحو زیر نازل شد: «واذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک ویمکرون ویمکر الله والله خیر الماکرین؛
به یاد آور هنگامی که کافران از در
مکر وارد شده و تصمیم گرفتند که تو را زندانی کنند و یا بکشند و یا تبعید نمایند، آنان مکر میورزند خدا نیز مکر آنان را خنثی میسازد خداوند از همه چاره جوتر است».
در میان این پیشنهادهای سه گانه، نقشه قتل پیامبر تصویب گشت و قرار شد از هر قبیلهای فردی انتخاب گردد و در نیمه شب وارد خانه پیامبر شوند و او را قطعه قطعه کنند و خون او در میان قبائل
عرب پخش گردد تا
خاندان هاشم را یارای نبرد با قبائل که در ریختن خون وی شرکت کردهاند، نباشد.
فرشته وحی، پیامبر را از نقشه قریش آگاه کرد او از شیوه غافل گیری بهره گرفت و خانه را ترک نمود. ولی برای این که اطمینان افراد مسلح را نسبت به ماندن خود در خانه جلب کند، لازم دید که کسی در بستر پیامبر بخوابد و این شخص
فداکار جز
علی (علیهالسّلام) نبود و از این نظر پیامبر رو به علی (علیه
السّلام) کرد و فرمود: مشرکان قریش امشب نقشه
قتل مرا کشیدهاند و تصمیم گرفتهاند که به طور دسته جمعی به خانه من بریزند و مرا در میان بسترم بکشند، از این جهت از طرف خدا مامورم که
مکه را به سوی نقطهای ترک کنم، هم اکنون لازم است امشب در فراش من بخوابی و آن «برد» سبز را به خود بپیچی تا آنان تصور کنند که من هنوز در بسترم آرمیدهام و مرا تعقیب نکنند.
در چنین شرائط وحی الهی درباره ستایش
ایمان علی (علیه
السّلام) بر قلب پیامبر فرود آمد، و ایمان و وفای علی را ستود و فرمود: «ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله والله رءوف بالعباد.»
علی (علیه
السّلام) از آغاز شب در بستر پیامبر آرمید و چهل نفر تروریست اطراف خانه را محاصره کرده و از شکاف در به داخل خانه مینگریستند و وضع خانه را عادی میدیدند و گمان میکردند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در بستر خود آرمیده است. همه آنان سراپا یک تن، حس و مراقبت بودند دلها بیدار و چشمها تیز و سینهها پر از کینه بود. و آنان وضع خانه را تحت نظر گرفته بودند که جنبش موری از نظر آنان مخفی نبود.
ماموران
قریش که دستهای آنان روی قبضه شمشیر بود، منتظر فرمانی بودند که به خانه وحی یورش ببرند. از شکاف در به خوابگاه پیامبر مینگریستهاند و تصور میکردند وی در بستر خود آرمیده و روانداز سبز رنگی را به روی خود افکنده است، ولی نمیدانستند او علی (علیه
السّلام) است که با قلبی مطمئن و آرام در خوابگاه پیامبر آرمیده است.
فرمان یورش صادر شد ماموران با شمشیرهای برهنه به طور دسته جمعی به خانه پیامبر هجوم آوردند، و ناگهان دیدند که تیر آنان به سنگ خورده و پیامبر مکه را ترک گفته است. و علی (علیه
السّلام) در خوابگاه او خوابیده است. و آیه یاد شده در آغاز در این سبب فرود آمد.
«ذلک الذی یبشر الله عباده الذین آمنوا وعملوا الصالحات قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور؛
این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و
عمل صالح را انجام دادهاند، به آن نوید میدهد بگو: من هیچ پاداشی از شما درباره رسالتم درخواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم و هرکس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیش میافزایم چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است».
مفسران عالیقدر و محدثان
اسلامی و همچنین شعرا و ادبا همگی اتفاق نظر دارند که این آیه درباره
اهل بیت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) نازل شده است و
امام شافعی ایمان خود را به مضمون این آیه در قالب شعر ریخته و میگوید:
یا اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزله
کفاکم من عظیم القدر انکم من لم یصل علیکم لا صلاة له
ای خاندان رسالت، دوستی شما از واجباتی است که خدا آن را در قرآن فرو فرستاده است، در عظمت مقام شما این بس که هرکس در
نماز بر شما درود نفرستد، نماز او صحیح نیست».
پیش از امام شافعی شاعر عصر
امام صادق (علیهالسّلام) سفیان بن مصعب عبدی کوفی در قصیده خود چنین میگوید:
فولائکم فرض من الرحمان فی القران انزله
ابن حجر در صواعق میگوید: شیخ شمس الدین ابن العربی مضمون آیه را در قالب شعر ریخته و چنین میگوید:
رایت ولائی آل طه فریضه علی رغم اهل البعد یورثنی القربی
فما طلب المبعوث اجرا علی الهدی بتبلیغه الا المودة فی القربی
«من دوستی اولاد طه را
واجب میدانم برخلاف گمان گروهی که از آنان دوری میجویند دوستی آنان مایه نزدیکی به خدا است». پیامبر برانگیخته خدا برای کار خود
اجر و
پاداش نخواست جز
مودت در قربی.
و همچنین شعرای دیگر در قصاید خود مضمون آیه را در قالب شعر ریخته و از این طریق ولای خود را به
اهل بیت (علیهمالسّلام) روشن ساختهاند.
ابن صباغ در کتاب
فصول مهمه دو شعر یاد شده در زیر را نقل میکند و در این دو شعر جایگاه آیات نازله درباره اهل بیت (علیهم
السّلام) وارد شده است:
هم العروة الوثقی لمعتصم بها مناقبهم جات بوحی و انزال
مناقب فی شوری و سوره هل اتی و فی سوره الاحزاب یعرفها التالی
آنان دستگیرههای
محکم و استواری هستند برای کسی که به آن چنگ بزند و فضائل آنان از طریق
وحی و
قرآن به ثبوت رسیده است.
فضائل آنان در سورههای سه گانه است:
الف)
شوری: مقصود همین آیه مورد بحث است.
ب)
هل اتی: آیاتی که مربوط به
روزه گرفتن خاندان علی و دادن
افطار خود به
فقیر که از آیه «یوفون بالنذر» شروع میشود و در آیه ۱۷ به پایان میرسد.
ج)
سوره احزاب: آیه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا » میباشد.
ما به همین مقدار از اشعار بسنده میکنیم و به تفسیر آیه میپردازیم:
«قربی» بر وزن «زلفی» و «بشری» به معنی قرابت و نزدیکی است. اهل قربی یعنی اهل قرابت است.
بنابراین مقصود از اهل قربی کسانی که با پیامبر پیوند خویشاوندی دارند، نه خویشاوند هرکسی نسبت به خود، به گواه فعل متقدم یعنی «لا اسالکم». این فعل گواه بر این است که مقصود از «خویشاوندان»، اقوام خود سوال کننده است و در آیات دیگری که این کلمه وارد شده است، مقصود از آن پیوند خویشاوندی است. ممکن است گفته شود سورهای که در این آیه وارد شده است، از سورههای مکی است در آن روز هنوز علی (علیه
السّلام) با پیامبر گرامی
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) وصلت نکرده و فرزندی نداشت، ولی باید توجه نمود که
سوره شوری هرچند در مکه نازل شده، اما این آیه به تصریح مفسران در
مدینه نازل شده است.
برهان الدین بقاعی در کتاب «
نظم الدرر و تناسق الایات و السور» مینویسد: سوره شوری
مکی است، مگر آیات شماره ۲۳ و ۲۴ و ۲۵ و ۲۷.
البته مفسران دیگر نیز مانند نیشابوری در تفسیر خود میگویند:
سوره شوری مکی است ولی این آیه در
مدینه نازل شده است.
راه دور نرویم قرآنهایی که زیر نظر محققان دانشگاه «الازهر» چاپ شده است، بالای سوره مینویسند:
«سوره شوری مکیه الآیات الا ۲۳، ۴۲، ۲۵، ۲۷ فمدنیه».
و این اختصاص به سوره شوری ندارد بلکه قسمت اعظم سورههای مکی آمیخته با مدنی یا بالعکس میباشند.
و اما مدرک نزول این آیه در حق خاندان رسالت کافی است که مدارک یاد شده در زیر را مراجعه بفرمائید.
؛
ممکن است گفته شود
شعار تمام
پیامبران شعار «پاداش نخواهی» است چنان که میفرماید: «وما اسالکم علیه من اجر ان اجری الا علی رب العالمین؛
من در برابر
تبلیغ رسالت خویش هیچ نوع پاداش نمیخواهم و
اجر من با خداست».
اصولا یکی از نشانههای پیامبران این است که برای
دعوت خود مزد و پاداش نمیطلبند و لذا فردی با ایمان از همین طریق به فرستادههای
مسیح ایمان آورد، زیرا دید آنان در تبلیغ خود خواهان پاداش نیستند و لذا رو به مردم کرد و گفت: «اتبعوا من لا یسالکم اجرا وهم مهتدون»
.
روی این اساس چگونه پیامبر پاداشی به نام دوستی خاندان خود میخواهد درحالی که خود او نیز مانند دیگر پیامبران این شعار را سر میداد و میفرمود: «قل لا اسالکم علیه اجرا ان هو الا ذکری للعالمین»
.
اجر، پاداشی است که
سود و
نفع آن به درخواست کننده برگردد و پیامبر از روز نخست به این نوع پاداشها پشت پا زده و هرگز برای خود پاداش نطلبیده، و اصولا مردان الهی باید چنین باشند، یعنی صادقانه و بدون چشم داشت به هدایت گری جامعه بپردازد.
درخواست دوستی خاندانش چیزی نیست که سود آن عائد پیامبر گردد، بلکه خود مردم از آن منتفع میشوند، زیرا دوست داشتن گروهی که جانشین پیامبر و بازگو کنندگان
احکام الهی و مربی جامعه
اسلامی میباشند، ما به آگاهی انسان از حقیقت
دین و گرایش انسان به فضائل و مناقب است، و در حقیقت خود انسان از این دوستی منتفع میگردد.
مضمون آیه شبیه گفتار پزشکی است که بیماری را به طور رایگان معالجه کند و نسخه بلند و بالائی بنویسد و اظهار دارد که من از تو چیزی نمیخواهم جز این که به این نسخه عمل کنی.
این پزشک به ظاهر مزد و پاداش خواسته، ولی در باطن چیزی جز خیرخواهی طرف نخواسته است و لذا در آیه دیگر میفرماید:
«قل ما سالتکم من اجر فهو لکم؛
پاداشی که خواستم به نفع خود شماست».
در آیه سوم پاداش خود را راه جوئی افراد
مومن به سوی خدا قرار داده است. چنان که میفرماید:«قل ما اسالکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا؛
من از شما اجری نمیخواهم مگر کسی را که به سوی پروردگار خود راهی اتخاذ کند یعنی به
شریعت من
عمل نماید».
در هر حال هر سه آیه که پیرامون مزد رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) وارد شده، بر یک معنی منطبق میباشند و آن عمل به متن شریعت است گاهی این مطلب به طور مستقیم درخواست شده و گاهی از طریق درخواست مودت اهل بیت (علیهم
السّلام) که سبب میشود انسان ظاهرا و باطنا شبیه آنان گردد و در نتیجه به شریعت عمل کنند.
ممکن است گفته شود که مقصود دوستی و مودت مسلمانان به یکدیگر است یعنی مسلمانان همدیگر را دوست بدارند و
طبرسی نیز این احتمال را ذکر کرده است این که فرموده است:
«لا اسالکم فی تبلیغ الرساله اجرا الا التودد و التحابب فیما یقرب الی الله تعالی ؛ من در تبلیغ رسالت از شما اجری نمیخواهم جز این که به چیزی که
انسان را به خدا نزدیک کند، دست محبت و مودت بهم بدهید».
تفسیر مودت در آیه به دوستی یکدیگر صحیح نیست، زیرا دوست داشتن یکدیگر هرچند یک اصل
اسلامی است، ولی به
حکم این که استثنا، پس از جمله: «قل لا اسالکم» وارد شده است، باید که مقصود قربای همان سوال کننده باشد و اگر مقصود این بود که مسلمانان همدیگر را دوست بدارند، دیگر لزومی نداشت این تعبیر را به کار ببرد کافی بود که بفرماید: «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم
اولیاء بعض»
.
خلاصه: پیرامون آیه برخی از پیش داوران اشکالات غیر صحیحی را مطرح کردهاند که با دقت مختصری پاسخ همه روشن میگردد. ما در اینجا دامن سخن را درباره بحث
امامت به پایان میرسانیم، امید است خدا این خدمت ناچیز را از ما بپذیرد.
«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس؛
ای پیامبر آنچه از پروردگارت بر تو فرود آمده، برسان. و اگر نرسانی رسالت خدای را به جای نیاوردی و خداوند تو را از گزند مردم حفظ میکند».
دقت در مضمون جمله: «وان لم تفعل فما بلغت رسالته» از اهمیت موضوع حکایت میکند، و میرساند که پیامبر به وسیله این آیه مامور به ابلاغ پیامی از طرف خدا بود که اگر - العیاذ بالله- انجام نمیداد، گویا رسالت خود را انجام نداده است. طبعا چنین موضوعی باید در عداد «
توحید» و «
رسالت پیامبر» و «
خاتمیت او» و امثال آنها قرار گیرد که اگر ابلاغی صورت نگیرد، تو گوئی در این مدت کاری صورت نپذیرفته است.
همچنان که از جمله: «والله یعصمک من الناس» استفاده میشود که پیامبر در طریق انجام این ماموریت احتمال میداد از جانب مردم آسیبی به او برسد یا او را در این انتصاب به گرایشهای قومی متهم کنند، از این جهت خدا برای تقویت
اراده او نوید میدهد که «والله یعصمک من الناس».
اکنون باید دید این موضوع با اهمیت که این همه تاکید و نوید درباره آن وارد شده است، چیست؟!
مفسران
اهل سنت احتمالاتی درباره
نزول این
آیه دادهاند که برخی را یادآور میشویم:
۱- مربوط به
حکم رجم و
سنگسار کردن زنان و مردان بدکار.
۲-
ازدواج با همسر پسر خوانده خود زید.
۳-
ابلاغ به همسران خود که اگر
دنیا را میخواهند آماده
طلاق میباشند.
۴- دعوت مردم و
منافقان به
جهاد.
۵- و مانند آنها که
فخر رازی در تفسیر خود آورده است.
همان طوری که ملاحظه میکنید، هیچ کدام از این احتمالات نمیتواند مصداق آیه باشد، یعنی کوتاهی در ابلاغ آنها، از طرفی همسنگ با عدم ابلاغ رسالت و از طرف دیگر مایه
ترس از مردم باشد.
در یکی از احتمالاتی که فخر رازی و دیگران نقل میکنند، این است که آیه در مورد
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) نازل شده است، آنگاه که در
روز غدیر دست او را گرفت و درباره او گفت: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» آنگاه اضافه میکند که
عمر بن خطاب به علی (علیه
السّلام) چنین خطاب کرد: «یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مومن و مومنه».
تو سرور من و سرور هر مرد و زن
مومن شدهای و اضافه میکند که این
روایت را
ابن عباس، و
برا بن عازب، و محمد بن علی «
امام باقر (علیهالسّلام) » نقل کرده است.
فخر رازی در این جا هر چند بخشی از حقیقت را بیان کرده، ولی به خاطر کمی اطلاعات و یا تمایلات درونی نتوانسته و یا نخواسته مدارک نزول این حدیث را بیش از این نقل کند درحالی که
طبری در
تفسیر تاریخ طبری نزول این آیه را در مورد
حدیث غدیر از
زید بن ارقم به طور گسترده بیان کرده است، همچنان که
سیوطی در کتاب «
الدرالمنثور»
نزول این آیه را در روز غدیر از
ابن سعید خدری نقل کرده است.
مولف
الغدیر «
علامه امینی رحمةاللهعلیه » نزول این آیه را از سی دانشمند
سنی با ذکر مصادر و صفحات در کتاب الغدیر نقل مینماید.
ما در این جا در صدد نقل سرگذشت غدیر نیستیم ولی چون در کلمات گذشتگان نزول این آیه در حدیث غدیر وارد شده است، اجمالی از آن را در این جا میآوریم.
پیامبر گرامی در آفتاب داغ و سوزان ۱۸ ماه ذی الحجه در سرزمین معروف به غدیر فرود آمد در حالی که گروه بی شماری نیز همراه او بودهاند، در این لحظات حساس، طنین
اذان نماز ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت، و ندای
تکبیر موذن بلند شد، و مردم خود را برای ادای نماز ظهر آماده کردند و پیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه که هرگز سرزمین غدیر، نظیر آن را به خاطر نداشت، برگزار کرد سپس به میان جمعیت آمد و روی نقطه بلندی که از جهاز شتران ترتیب یافته بود، قرار گرفت و پس از حمد و ثنای خدا رو به مردم کرد و چنین گفت:
آیا شما گواهی نمیدهید که معبودی جز خدا نیست، و محمد بنده خدا و پیامبر او است، و
بهشت و
دوزخ و
مرگ حق است و
روز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید و خداوند افرادی را که در دل خاک پنهان شدهاند، زنده خواهد نمود؟
حاضران در سرزمین غدیر همگی بر آنچه که پیامبر شمرده بود،
شهادت دادند. آنگاه پیامبر فرمود: من در میان شما دو چیز گران بها به یادگار میگذارم، چگونه با آنها
معامله خواهید کرد.
یک نفر از حاضران پرسید: مقصود از این دو چیز گران بها چیست؟
پیامبر فرمود: ثقل اکبر
کتاب خدا است که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن در دست شما است، به کتاب خدا چنگ بزنید تا گمراه نشوید، ثقل اصغر،
عترت و
اهل بیت من است خدا به من خبر داده است که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمیشوند هانای مردم! بر کتاب خدا و عترت من سبقت و پیشی نگیرید و از آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.
در این موقع دست علی (علیه
السّلام) را گرفت و بالا برد و همه جمعیت علی (علیه
السّلام) را در کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) دیدند پیامبر فرمود: هانای مردم سزاوارترین فرد بر
مومنان از خود آنها کیست.
یاران پیامبر گفتند: خداوند و پیامبر او بهتر میدانند.
پیامبر فرمود: خداوند مولای من است و من مولای مومنان هستم، بر آنها از خودشان سزاوارتر است.
هانای مردم هرکس من مولای او هستم، علی مولای اوست.
پس گفت: پروردگارا دوست بدار کسی را که علی را دوست بدارد، و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد، خدایا یاران علی را یاری کن و دشمنان او را خوار و ذلیل بنما، پروردگارا علی را محور
حق قرار بده.
این جملهها را گفت. سپس فرمود: لازم است حاضران به غایبان خبر دهند و دیگران را از این حادثه مطلع سازند.
(«الستم تشهدون ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان جنته حق و ناره حق، و ان الساعه آتیه لا ریب فیها، و ان الله یبعث من فی القبور».
قالوا: بلی نشهد بذلک.
قال: اللهم اشهد... فانظرونی کیف تحلفونی فی الثقلین.
فنادی مناد: ما الثقلان یا رسول الله؟ قال: الثقل الاکبر؛ کتاب الله، طرف بید الله عزوجل و طرف بایدیکم فتمسکوا به لا تضلوا والاخر الاصغر عترتی، و ان اللطیف الخبیر نبانی انهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض فسالت ذلک لهما ربی، فلا تقدموهما فتهلکوا و لا تقصروا عنها فتهلکوا ثم اخذ بید علی فرفعها حتی روی بیاض اباطهما و عرفه القوم اجمعون فقال:
ایها الناس من
اولی الناس بالمومنین من انفسهم؟ قالوا: الله و رسوله اعلم. قال: ان الله مولای و انا مولی المومنین و انا
اولی بهم من انفسهم. فمن کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و ادر الحق معه حیث ما دار الا فلیبلغ الشاهد الغایب.)
هنوز اجتماع پرشکوه به حال خود باقی بود که فرشته وحی فرود آمد و
آیه اکمال را آورد:
«الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم
الاسلام دینا؛
امروز آئین خود را تکمیل نمودهام و
نعمت خویش را بر شما ارزانی داشتهام و
اسلام را به عنوان یک
دین بر شما برگزیدهام.»
هنوز اجتماع با شکوه برقرار بود «
حسان بن ثابت» واقعه را در قالب
شعر ریخت که برخی از آن را یاد میکنیم:
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم بخم و اسمع بالرسول منادیا
فقال: فمن مولاکم و نبیکم فقالوا: و لم یبدوا هناک التعامیا
الهک مولانا و انت نبینا و لم تلق منا فی الولایة عاصیا
فقال له: قم یا علی فاننی رضتک من بعدی اماما و هادیا
فمن کنت مولاه فهذا ولیه فکونوا له اتباع صدق موالیا
هناک دعا اللهم وال ولیه و کن للذی عادی علیا معادیا.
مضمون این اشعار چنین است:
«روز غدیر پیامبر یاران خود را در سرزمین
خم ندا میداد، و به ندای رسول گوش فرا ده.
گفت: کیست مولا و
نبی شما، آنان پاسخ گفتند و ناآگاهی نشان ندادهاند.
گفتند: تو مولای ما و پیامبر ما هستی، و هرگز از ما، در مورد
ولایت تو نافرمانی مشاهده نکردهای.
آنگاه پیامبر فرمود: علی برخیز، من تو را بعد از خویش به عنوان
پیشوا و راهنما برگزیدهام.
آن کس که من مولای او هستم، علی ولی اوست، در این صورت از پیروان صادق و موالیان واقعی او باشید.
در این جا بود پیامبر دعا کرد و گفت: خدایا دوستدار علی را دوست؛ و دشمن او را دشمن بدار.
از آیاتی که در مورد
امامت و در روز غدیر پس از نصب امام نازل گردیده،
آیه اکمال است،
محدثان میگویند: پس از نصب علی بر
خلافت در روز غدیر، آیه اکمال فرود آمد. یعنی «الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم
الاسلام دینا؛
امروز آئین شما را تکمیل نمودم، و
نعمت خود را در حق شما به پایان رسانیدم و
اسلام برای شما به عنوان
دین برگزیدم»
شگفت این است که فخر رازی ناخودآگاه به حقیقت اعتراف کرده است:
او در تفسیر آیه اکمال (الیوم اکملت) میگوید: صاحبان آثار (سیره نویسان و محدثان و مورخان) میگویند: پس از نزول این آیه
پیامبر اکرم هشتاد و یک یا هشتاد و دو روز عمر کرد و پس از آن در
شریعت نه فزونی رخ داد و نه
نسخ و نه دگرگونی و این بر اساس گزارش پیامبر بود که از
مرگ خود خبر داد و خود این یکی از
معجزات پیامبر است.
اکنون با این حساب روشن خواهیم کرد که این آیه بسان آیه پیشین در روز غدیر فرود آمده است زیرا پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از نظر اهل سنت در ۱۲ ربیع سال ۱۱ درگذشته است. و سرگذشت غدیر در ۱۸ ذی الحجه سال ۱۰ رخ داده است. و فاصله ۱۸ یا ۱۲ ربیع تقریبا هشتاد و یک یا هشتاد و دو روز است و این مطلب به ملاحظه این که ممکن است دو ماه از این سه ماه فاقد سلخ بودند طبعا فاصلههای دو واقعه هشتاد و دو روز خواهد بود و اگر روز وفات پیامبر حساب نکنیم و بگوئیم محاسب آن روز را به حساب نیاورده، فاصله هر دو واقعه، هشتاد و یک روز خواهد بود.
از آنجا که بحث ما بحث قرآنی است، ما در مورد مدارک حدیث غدیر و دلالت او سخن نمیگوئیم، چیزی که هست به مدارک نزول آیه اکمال در پاورقی اشاره میکنیم.
ولی در این جا نظر خواننده گرامی را به اسامی
صحابه که نزول آیه را در روز غدیر نقل کردهاند، جلب مینماییم:
زید بن ارقم.
ابو سعید خدری.
ابن عباس.
ابو هریره.
مولف الغدیر در کتاب ارزشمند خود نزول آیه را در روز غدیر از ۱۶ دانشمند
سنی نقل کرده است.
و اگر روایات
شیعه را نیز بر آن بیفزاییم نزول آیه در چنین واقعه حالت تضافر به خود خواهد گرفت.
آیاتالولایة؛
آیه ولایت امام علی؛
آیه ولایت (علوم قرآنی)؛
احتجاج امام علی به آیه ولایت
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «آیات ولایت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۱۰.