آسیبشناسی توسعه تکنولوژیک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
با ورود
تکنولوژی مدرن به جوامع
مسلمان بهتدریج لوازم فرهنگی تکنولوژی نیز به این جوامع وارد شد و سبک زندگی فردی و اجتماعی آنها دچار تغییرات اساسی شد. این
سبک زندگی در بسیاری از موارد با
آموزههای دینی در تعارض بود. برای حل این تعارض باید توجه داشت که ملاک پیشرفت
انسان بر مبنای
تفکر اسلامی پیشرفت در جنبه روحی و معنویت است و پیشرفت و توسعه مادی و ابزاری زمانی ارزش دارد که در خدمت این جنبه روحی و معنوی انسان باشد.
اگر مجموعه
فرهنگ و
تمدن یک جامعه را سبک زندگی بنامیم، سبک زندگی هر جامعه مبتنی بر
جهانبینی و تفکری خاص است؛ بهعبارتدیگر هر
تفکر خاص، فرهنگ و تمدن خاصی (سبک زندگی) را تولید میکند. در این نوشتار ابتدا بیانشده که پیشرفت و توسعه ابزاری غرب در دوران
رنسانس و بعد از آن مبتنی بر چه جهانبینی و تفکری است، سپس با تحلیل جنبههای مختلف جامعه تکنیکی (جامعه مبتنی بر ماشین و تکنولوژی)، عوارض و آثار توسعه مقلدانه از جوامع غربی مورد بررسی قرارگرفته شده است؛ در پایان بیانشده که تقلید از توسعه غربی، سبک زندگی خاصی را به همراه دارد که در آن ارزشها و اعتقادات اسلامی کمرنگ میشود؛ از اینرو سبک زندگی اسلامی با هر توسعهای سازگار نیست.
تاریخ تفکر غرب چهار دوره کلی را طی کرده است: دوران
یونان،
قرونوسطی،
دوران رنسانس، دوره معاصر؛ دوران رنسانس از این جهت که با تغییر جهانبینی انسان نسبت به عالم و تحول اساسی در
علوم تجربی منجر به پیشرفت چشمگیر انسان در حیطه ابزارسازی و تکنولوژی شد و زندگی بشری شکل دیگری به خود گرفت، از مهمترین دورههای تاریخی زندگی
بشر است. با ورود تکنولوژی مدرن به جوامع
مسلمان بهتدریج لوازم فرهنگی تکنولوژی نیز به این جوامع وارد شد و سبک زندگی فردی و اجتماعی آنها دچار تغییرات اساسی شد.
سبک زندگی که در بسیاری از موارد با
آموزههای دینی در تعارض بود.
در اینجا بود که بحث از
سبک زندگی غربی و
سبک زندگی اسلامی به میان آمد. در این مقاله در پی پاسخ سؤالاتی از این قبیل هستیم که توسعه تکنولوژی چه رابطهای با جهانبینی دارد؟ تکنولوژی جدید در پرتو چه جهانبینی ظهور پیدا کرد؟ مبانی و مؤلفههای توسعه تکنولوژی در دوران رنسانس چیست؟ آیا تکنولوژی جدید دارای لوازم فرهنگی و تمدنی خاصی است و سبک زندگی خاصی را به وجود میآورد یا خیر؟ سبک زندگی جامعه تکنیکی چه ویژگیهایی دارد؟ آیا این مؤلفهها با سبک زندگی اسلامی سازگار است؟ و....
یکی از مهمترین ویژگی که انسان را از سایر موجودات متمایز میکند، قدرت تفکر است. انسان با
عقل خود عالم را مورد تحلیل قرار میدهد و جهانبینی خاصی نسبت به آن پیدا میکند و بر اساس همین نگاهی که به عالم دارد اساس زندگی خود را پیریزی میکند. به سخن دیگر هر انسانی با توجه به اصول عقلانی خود به یک سری ارزشها، باید و نبایدها و امور اخلاقی و رفتاری معتقد میشود و طبق همین ارزشها، سختافزار زندگی خود را میسازد؛
بنابراین هر زندگی هر انسانی سه جنبه دارد: ۱. جهانبینی و اعتقادات (تفکر)؛ ۲. بایدونبایدها، ارزشها و گزارههای اخلاقی (فرهنگ)؛ ۳. جنبه سختافزاری و ساختار زندگی (تمدن) مثلاً شخصی که
اعتقاد به وجود
خداوند دارد (تفکر) باید خداوند را عبادت کند و
نماز بخواند (فرهنگ) و نیاز به مکانی برای
عبادت دارد؛ بنابراین
مسجد میسازد (تمدن).
تمدن هر جامعه زاییده فرهنگ آن است و فرهنگ هر جامعه زاییده تفکر و اعتقادات آن است. سبک زندگی، یعنی مجموع فرهنگ و تمدن خاص یک جامعه که از تفکری خاص سرچشمه میگیرد. به همین جهت هر جهانبینی و تفکر خاصی سبک زندگی متناسب با خود را ایجاد میکند و هر سبک زندگی، تفکری خاص را ترویج میکند؛ پس میتوان نتیجه گرفت که ارتباط تفکر، فرهنگ و تمدن دوسویه است. اگر در جامعهای فرهنگ و تمدن غیرتوحیدی ورود پیدا کند و سبک زندگی اسلامی تضعیف شود، این سبب میشود که اعتقادات توحیدی و الهی مردم آن جامعه نیز رو به تضعیف شدن برود.
پیشرفت روز افزون تکنولوژی و سرعت و کثرت چشمگیر اختراعات و ساخت ابزار و وسایل ماشینی، تمدنی دیگر را برای انسان به ارمغان آورد به صورتی که میتوان این تمدن را تمدن ماشینی و تکنولوژیکال نامید.
دنیاگرایی و فساد اخلاقی ارباب
کلیسا و نامعقول بودن گزارههای دینی
مسیحیت و تعارض با بعضی از نظریات علمی جدید منجر به انزوا و سرکوب شدن
کلیسا و
دین مسیحیت شد، بهطوری که حاکمیت کلیسا از صحنه جامعه رخت بر بست. همزمان با این فساد اخلاقی و دنیاطلبی بر زندگی مردم سیطره پیدا کرد و همین امر باعث شد که هرچه بیشتر به فکر علوم و ابزاری باشند که از
طبیعت و موجودات آن بهرهکشی بیشتری کنند و لذت ببرند.
کپلر،
گالیله،
نیوتن،
بیکن،
دکارت از بنیانگذاران علوم جدید هستند که با نگاه کمّی به طبیعت، تفسیر جدیدی از عالم و موجودات آن ارائه کردند، تفسیر کمی و ذرهای که معرفت کامل را
ریاضی معرفی کرد
و گالیله زبان
عالم طبیعت را ریاضی دانست.
«فلوکسیون» نیوتن و «دیفرانس» لایب نیتس، همراه «
هندسه تحلیلی» دکارت عامل اصلی به وجود آمدن علوم عملی چون دیفرانسیل و انتگرال شد.
انسان مدرن بهوسیله علومی، چون ریاضی،
فیزیک و
شیمی،
بیوشیمی،
بیوتکنولوژی با به دست آوردن رابطه خاص ذرات و ترسیم رابطه و چینش جدید، توانستند دخل و تصرف بنیادی در موجودات انجام دهند و سرّ تحول در ابزار و تولد تکنولوژی در همین نگاه نهفته است.
ماشین انگاری از نتایج نگاه ذرهای و کمّی به عالم در نتیجه بود. با بنا نهادن علم فیزیک و تبیین حرکات
سیارات و
اشیاء بهصورت کمّی، سؤال از «چگونگی» سقوط اشیاء را بهجای سؤال از «چرایی» آن نشاند و بهتدریج
علت فاعلی و
غایی نادیده گرفته شد و حتی متدینانی چون نیوتن برای تبیین بعضی از حرکات سیارات که قابل توجیه علمی نبود متوسل به پذیرفتن خدای ساعتساز شد،
درحالی که پس از چندی لاپلاس همان حرکات را توجیه علمی کرد و گفت که نیاز به فرضیهای به نام خدا ندارد.
فرانسیس بیکن معتقد بود «پژوهش در علت غایی بینتیجه است و همانند باکرهای است که وقف خداست، چیزی به بار نمیآورد».
نگاه کمی به عالم منجر به این عقیده شد که کسانی چون هیوم گفتند: «به دور تا دور دنیا نظری بیفکنید، چیزی بهجز یک ماشین عظیم نخواهید دید که به تعداد بیشماری از ماشینهای کوچکتر تقسیمشده است».
این نگاه چنان ادامه یافت که انسان را همانند ماشین پنداشتند و حتی اعلام کردند که حالات و خلقیات انسان بهوسیله فعلوانفعالات شیمیایی
مغز قابل توجیه است.
انسانمحوری یا اومانیسم در دوران جدید، ریشه در کوژیتو دکارت دارد. طبق این مبنا، این انسان اندیشمند است که ملاک و محور همه چیز قرار میگیرد. به سخن دیگر بعد از این،
نفس عنانگسیخته انسان بر جای خدا مینشیند؛ این انسان است که تعیین میکند کدام کار اخلاقی و غیراخلاقی است؛ این انسان خود بنیاد است که قوانین حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی خود را وضع میکند؛ بنابراین اگر انسان متمایل به همجنسگرایی شد هیچکس نمیتواند او را منع کند، چونکه در اینجا آنچه مهم است نفس اوست. در این نگاه تمام هستی در خدمت انسان است و او هر طور که بخواهد میتواند در موجودات آن دخل و تصرف کند، خط قرمز او در بهرهکشی از تمام
هستی آنجایی است که حیات خود این انسان به خطر بیفتد وگرنه هیچچیزی غیر از منیت او شایسته اعتنا نیست.
همین انسان خود بنیاد است که به فکر
لذت و کامجویی از طریق غارت و بهرهکشی از طبیعت باشد و تمام عمر خود را صرف ساخت ابزار و تکنولوژی بکند که او را به این هدف شوم برساند. «
اومانیسم» و فرزندان او «
لیبرالیسم» و «
دموکراسی»، میان نیازهای انسان تفاوتی قائل نمیشوند؛ آنها ازآنجاییکه برای انسان «حقیقتی غایی» نمیشناسند، اعتقاد یافتهاند که همه نیازهای بشر باید بهطور یکسان برآورده شود؛ حال آنکه در این صورت، شدت نیازهای حیوانی،
عشق به کمال را که منشأ
نیازهای فطری است، محجوب خواهد داشت و راه انسان را بهسوی
سعادت مسدود خواهد شد».
نظریه تکامل انواع که در
قرن نوزدهم توسط چارلز
داروین مطرح شد، مبنی بر آن بود که انسان در گذر میلیونها سال از تکامل یک موجود تکسلولی به وجود آمده است؛ بنابراین تبار انسان برمیگردد به میمونهایی که در دوره چهارم زمینشناسی میزیستهاند؛ بر اساس این نظریه انسان خردمند امروزی، روزی متوحش بوده و در غارها میزیسته و همانند حیوانات دیگر تغذیه و زندگی میکرده، اما با گذر زمان بهتدریج انسان ابزار جدیدتر میسازد و کشاورزی و دامپروری میکند و سیر خطی تاریخ تبدیل به انسان مدرنِ متمدن میشود. «نظریه ترقی، تاریخ را در یک سیر ارتقایی خطی معنا میکند و بر این اساس، انسان این عصر از همه اعصار گذشته کاملتر میبیند».
چرا که انسان مدرن پیشرفتهترین ابزار و تکنولوژی را در اختیار دارد. در این نگاه تمدن و تکامل انسان مترادف میشود با پیشرفت ابزاری او؛ بدینجهت کشورهای مدرن و پیشرفته، متمدن و متکاملاند و کشورهای دیگر جهانسومی و غیر متمدناند. پس تمام برنامهریزی و هدف این کشورها باید در راه رسیدن به تکنولوژی و پیشرفت ابزاری باشد.
نظریه تکامل در دست
مبانی فلسفی علم جدید باعث ظهور قول به قابلیت تحویل به و تنزل علمی همه چیز بود. کمال مطلوب فیزیکدانان قرن یازدهم/هفدهم آن بود که بتوانند همه واقعیات مادی را برحسب حرکت اتمها توضیح بدهند. شیمیدانان کوشیدند تا کنشها و واکنشهای شیمیایی را در پرتو این فکر ببینند و شیمی را بهگونهای از فیزیک تبدیل کردند و زیستشناسان نیز سعی کردند تا علمشان را به صرف کنش و واکنشهای شیمیایی و نهایتاً به حرکت ذرات فیزیکی اقتصار کنند.
فکر فروکاستن یا تحویل گرایی را ذاتی علم جدید است و تنها سنگر و قلعه آن نظریه تکامل است، میتوان به معنای تحویل
روح به
ذهن یا روان مقید، روان مقید به فعلیت زیستی، زندگی به ماده بیجان و سرانجام تحویل ماده بیجان به ذرات کاملاً کمی یا انرژی بیپایان دانست که میتوان حرکات آن را بهصورت کمّی درآورد و سنجید.
نتیجه آنکه تغییر در جهانبینی انسان رنسانسی باعث شد که ساختار زندگی بشر بسیار متفاوت از دورههای دیگر تاریخی باشد. امروزه بشر بدون ابزار ماشینی و تکنولوژی جدید هیچگونه فعالیتی را نمیتواند انجام دهد و اساس و شرط حیات جامعه انسانی به تکنولوژی مدرن وابسته است؛ بنابراین توسعه ابزاری و ماشینی برای هر کشوری در اولویت قرار دارد.
باوجود دست آوردهایی که تکنولوژی مدرن برای انسانها به ارمغان آورده اما تمدن و فرهنگ خاصی را با خود به جوامع مختلف وارد کرده است. به سخن دیگر توسعه در تکنولوژی مدرن سبک زندگی انسانها بهویژه جوامع اسلامی را دست خوش تغییر کرده است. در ادامه جنبههای مختلف سبک زندگی جدید که حاصل توسعه ماشینی و تکنیکی جوامع است، مورد تحلیل قرارگرفته شده است تا با آسیب شناسی که وجود دارد در پی راه حلی مناسب برای رفع مشکلات موجود باشیم و بهسوی تحقق
سبک زندگی اسلامی گام بر داریم.
فردگرایی و انزوا از اجتماع یکی از عوارض سبک زندگی مدرن است. تکنولوژی باعث شد که انسانها برای تامین نیازهای خود هر چه کمتر بایکدیگر تعامل و ارتباط مستقیم داشته باشند. انسانهای مدرن در عین حال که پیشرفتهترین ابزار و وسایل ارتباط جمعی را دارند لیکن تنهاترین انسانهای تاریخند. انسان متجدد
دل به تکنولوژی، آن رفیق بیرقیب خود داده است.
افراد در چنین جامعهای به کمک اینترنت و چند کلیک میتوانند پیچیده و سنگینترین
خرید و فروش و
معاملات را انجام دهند. بدون آنکه طرف مقابل خود را از نزدیک ملاقات کنند؛ از اخبار و حوادث سراسر
جهان با خبر شود بدون گفتوگو با مخبری؛ دانشجویان نیازی به دانشگاه و کلاس رفتن ندارند و بهوسیله آموزش مجازی در اتاق و رختخواب خود درسهای استاد را از طریق اینترنت پی گیری کنند، امتحان بدهد، مدرک بگیرد و با استاد و هم کلاسی ارتباط مستقیم نداشته باشد؛ افراد به وسیله هواپیما و دیگر وسایل نقلیه از شرق به غرب عالم بروند بدون آنکه همسفرانشان را بشناسند و با یکدیگر سخنی بگویند؛ در ادارات، کارخانهها و اتاق کار خود مشغول کار شوند بدون آنکه نیاز داشته باشند با کسی همنشین و هم صحبت شود و تنها وظیفه خاص تعریف شده خود را انجام دهند؛
پول خود را از خودپرداز دریافت کند و قبوض خود را بپردازد، حضور و غیاب خود را به محل کار اعلام نمایند و بسیار امور دیگری انجام دهند بدون آنکه با انسانهای دیگر تعامل داشته باشند.
همچنین کودکان
عصر مدرن با
بازیهای رایانهای دوست میشوند و هم محلهای و بازیهای دسته جمعی را به تاریخ میسپارند. دوست همیشگی انسان مدرن، گوشی
موبایل و
نوت بوک است، بهطوری که همواره در میان جمع و تنهایی سر در این جعبههای جادو دارد. بهطور مثال پژوهشگران دانشگاه کارنگی- ملون در پروژهای یک و نیم میلیون دلاری به این نتیجه رسیدند که «استفاده بیشتر از اینترنت همراه با کاهش برقراری ارتباط با اعضای
خانواده، کم شدن گسترهی حضور اجتماعی و افزایش نومیدی و انزوای آنها بوده است».
در حقیقت در جامعه ماشینی، ماشین و تکنولوژی واسطه میان انسانها هستند و مانع ارتباط مستقیم انسانها با یکدیگر شده است، اما باید توجه داشت این فردگرایی و انزوای انسان مدرن به هیچ وجه به معنای ایجاد خلوت و توجه به خود و خدای خود نیست، بلکه این فردگرایی در عین
کثرتگرایی و توجه به غیر و فراموشی خویشتن است. چنین اموری اگرچه ممکن است در جوامع در حال توسعه و غیر مدرن هنوز محسوس نباشد، اما در کشورهای پیشرفته کاملاً مشهود و روز به روز در حال گسترش است. هر قدر جامع رو به ماشینیشدن بنهد و تکنولوژی در زندگی آدمی وارد شود، فرآیند فردگرایی و تنهایی پنهان، بیشتر گریبان انسان را خواهد گرفت.
مهمترین هدف در سبک زندگی اسلامی
خودشناسی و در نتیجه
خداشناسی است؛ به همین جهت روش زندگی انسان باید به گونهای باشد که او را به این هدف مهم برساند، اما در سبک زندگی غربی تمام امکانات و وسائل رفاهی در جهت
غفلت از خود بهکار میرود. تکنولوژی مدرن از یک سو با ایجاد یک تحول بنیادین در حیات بشر همه تمدنها را نابود کرده و تمامی
بشریت را در صورت واحدی از
معیشت جمع آورده است؛ از سوی دیگر، همه نیازهای بشر را در جنبه مادی و حیوانی وجودش خلاصه کرده و با ارضای گسترده این سوائق تا حد اشباع، او را نسبت به حیات معنوی خویش غفلت بخشیده و آثار وضعی این غفلت در زندگی انسانِ امروز، اگرچه سخت اسفبار است، اما اسفبارتر از آن، جهل مرکبی است که اجازه نمیدهد تا او بر این غفلت آگاهی پیدا کند.
انسانی که در چنین نظامی سکنی گزیده به ناچار دچار کثرتگرایی میشود.
توجه افراطی به تکنولوژی و لوازم آن، انسان را از ساحت روحانی و الهی خود باز داشته و او را غرق در کثرت و برآورده کردن نیازهای حیوانی کرده است. سیستم رسانهای و اطلاع رسانی جدید که شامل
ماهواره،
تلویزیون،
رادیو،
اینترنت،
سینما،
روزنامه، موبایل و...، چنان بر انسان سیطره پیدا کرده که خودی او را از او ستانده است. انسان در عصری که عصر
انفجار اطلاعات است، از کانال های مختلفی مورد هجوم اخبار اطلاعات قرار میگیرد، اخبار و اطلاعاتی که اغلب ذهن او را به موضوعات کاذب، مشغول میکند که تفکر درباره آن هیچ نفعی برای او ندارد.
این سیل عظیم اطلاعات چنان است که شخصی که خبری درباره مثلاً کشته شدن ده کودک فلسطینی را وقتی میشنود و متاثر میشود، به محض آنکه خبر بعدی در رابطه با مثلاً
مسابقه گاوبازی در
هلند یا ساخت بزگترین پیتزا در
چین را که میشنود، دیگر خبر قبلی از یادش میرود و فرصتی نمیماند درباره آن فکر کند؛ به همین دلیل او در ظرف ده دقیقه بیست خبر را میشنود که فرصت تفکر بر هیچکدام ندارد و یا تماشاگر تلویزیون و سینما که با غرق شدن در واقعیت درون فیلم به نوعی بیخودی و مستی دست مییابد.
سبک زندگی مدرن آنقدر پیچیده و چالشزا است که افراد بیشتر وقت خود را در شبانه روز در مواجه با آن به سر میبرند. گذارندن بیشتر روز، در محل کار با کارهای تکراری و خستهکننده، رفت و آمدهای اداری و
نظام بروکراسی برای خرید و فروش، پرداخت و دریافت پول در بانکها، خرید و نصب و تعمیر وسایل، گرفتن جوازها و پروانهها از سازمانها و ادارهها و... همچنین تمرکز جمعیت و امکانات مدرن در
شهرهای صنعتی، سیستم حمل و نقل و ترافیک و آلودگی جوّی و صوتی، سبب شده که افراد ساعتها از عمر خود را در این وضعیت برای رفتن و برگشتن به محل کار خود طی کنند و به خستگی و کسالت شدید دچار شوند و برای فرار از این خستگی روحی به سرگرمیهای غافل کننده، مثل تماشای
فیلم و مسابقات ورزشی و بپردازند، بهطوری که هیچگاه وقت نمیکنند که درباره خود و هدف زندگی خود بیاندیشند و در این سیر تکراری زندگی ماشینی غرق میشوند.
سیستم وسایل تمام رسانهای که با تبلیغات و اخباری که در دسترس همه بهصورت مساوی قرار میدهد، دغدغهها و مشغولیتهای کاذب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را برای بیننده خود به ارمغان میآورد. چنانکه اخبار و اطلاعات و دغدغههایی که پدر خانواده میشنود، همینها را هم کودک و نوجوان خانواده میشنود، از همین جاست که «
نیل پستمن»، «ظهور رسانه و زوال کودکی» و «زندگی عیش، مردن در خوشی» را نام برد،
ظهور رسانه را همراه با زوال کودکی میداند.
در مسیر تولید ماشین و ابزار جدید، انسان متجدد برای ارضاء هر چه بیشتر حس
شهوت و جبران نقص ابزار فعلی خود همواره در اندیشه ساخت وسیلهای کاملتر و جدیدتر است و این سیر هیچگاه پایانی ندارد و انسان در این مسیر خسته نمیشود؛ بنابراین انسان تمام توجه خود را به بیرون معطوف میکند و از خود و هستی خود غفلت میورزد. «انسان متجدد زمانی که به فراموشکردن خویش، تن داد، در واقع دستش در آتشی که خود، افروخته بود سوخت.
او که به شیوه فاوست (طالع بین و ساحر آلمانی (۱۴۸۸م) که
مشهور بود روح خود را در ازای قدرت به
شیطان فروخته است) روح خویشتن را در قبال سلطه و سیطره بر محیط طبیعی فروخت، باعث پدیدآمدن اوضاع و احوالی شد که همین سیطره بر محیط، به خفقان آن محیط انجامید و نه فقط زیستبومکُشی که در نهایت
خودکشی را نیز در پی داشت».
آری انسان متجدد همانند «فاوست» است، اما با این تفاوت که «جادوی این فاوست جدید تکنولوژی است. تکنولوژی خود مولود این تصرف شیطانی در عالم وجود است، تصرفی محدود و بیغایت که نفی و انکار خویش را در خود نهفته دارد؛ آیا زمان این انکار نرسیده است؟»
مهمترین عامل ایجاد علقه محبت و عاطفه در بین افراد سبک زندگی سنتی آن بود که افراد برای بر طرف کردن نیازهای یکدیگر تعامل نزدیک و مستقیم بسیاری با هم داشتند، بهطوریکه مثلاً افراد در یک محله همدیگر را میشناختند، به خانه یکدیگر رفت و آمد داشتند و در بسیاری از کارها و مشکلات یکدیگر را یاری میکردند، کاسبهای یک
بازار نیز بیشتر از حال یکدیگر با خبر بودند و روابط دوستانه با یکدیگر داشتند، به دلیل طولانی بودن و کیفیت سفرها، همسفران درباره اوضاع و احوال یکدیگر به گفتوگو میپرداختند و چه دوستیهایی که در سفرها ایجاد نمیشد و صدها نوع فعالیت و رابطه دیگر که اینچنین قابل تحلیل است.
در
معماری که درشهرها بهکار برده میشد، جایگاه خاصی برای بنای مساجد،
حوزههای علمیه و دیگر مکانهای مذهبی و تربیتی دیده میشد. بهطوری که مردم بیشترین سر و کار را با این مکانها داشته باشند و این سبب پررنگ شدن ارزشها و آموزههای دینی در زندگی مردم بود، در معماری مساجد و مکانهای مذهبی معماریای با ذوق معنوی و عرفانی بهکار برده میشد، ساختار معماری خانهها از درب خانه تا آشپز خانه و اتاقها منطبق بر ارزشهای دینی بود، اما در جامعه مدرن ابزار جایگزین انسانها شدند، در حقیقت نیازهای افراد را ابزار تامین میکند در نتیجه به سبب فردگرایی که بیان شد روابط بین انسانها در حال کاهش است، به دلیل آنکه انسانها نیازی ندارند که با یکدیگر تعامل گذشتگان را داشته باشند. عواطف و احساسات انسانی رو به زوال است و ارزشها به فراموشی سپرده میشود.
خانوادههای زیادی نزدیک به هم در آپارتمانها کنار یکدیگر زندگی میکنند بدون آنکه حتی نام یکدیگر را بدانند و همسایگی و هم محلهای و تمام آثار و احکامش رخت بر میبندد. آری «تکنولوژی میآید و خانه انس را بر هم میزند؛ بشر وقتی در عالم تکنیک و در سایه آن سکنی میگزیند دیگر همسایه ندارد. گویی در عالم تکنیک، همسایگی بیمورد و بیمعنا میشود».
به سبب تغییر کیفیت وسایل نقلیه معنای همسفر بودن هم عوض میشود، افراد همانند رباتهایی چنان بیاحساس کنار هم مینشینند که گویی کسی دیگر در اطراف آنها و جود ندارد. نوع معماری جامعه تکنیکی نه تنها خالی از ارزش و ذوق معنوی و عرفانی است، بلکه ساختار درونی خانهها منافی
عفت و حیا هم است.
ابزار ارتباطی مدرن اگرچه باعث شده افراد به راحتی از طریق پیام متنی و صوتی ارتباط برقرار کنند، اما همین نظام ماشینی چنان شخص را در گیر کار و زندگی کرده که وقت چنین ارتباطی را هم از او گرفته است. علاوه بر اینکه این ارتباطی خالی از عواطف و احساسات است. این ارتباط هیچگاه گنجایش انتقال معنا و عواطف انسانها نسبت به یکدیگر را ندارد. عواطف و احساساتی که تنها با حضور چهره به چهره درک میشود. همین نظام تکنیکی عامل از هم گسیختگی خانوادهها شد. «بسیاری از مشاغل تخصصی و کارمزدگیری، افراد را تا حدی از زندگی خانوادگی جدا میکند، بیآنکه تماسهای نزدیک دیگری با مردم برایشان فراهم آورد».
در سبک زندگی مدرن فرزندان به امید کسب تحصیلات و شغل مناسب خانواده و دیار خود را ترک میکنند و هنگام شاغل شدن، به دلیل مشغله زیاد ارتباط محدودی با اعضای خانواده خویش خواهند داشت و عُلقه محبت در بینشان کمرنگتر میشود. این تا جایی پیش میرود که کسانی که در کارخانهها و شرکتها و ادارات شاغل هستند، بیشتر طول روز مشغول کارهای تکراری و خسته کننده هستند و زمانی هم که به خانه میروند به دلیل خستگی و بیحوصلگی ارتباط عاطفی محدودی با اعضای خانواده خود دارند. به نظر آقای ناس از دانشگاه استنفورد، خطر نهایی استفاده شدید از فن آوری این است که با محدود کردن میزان تعامل افراد با یکدیگر، حتی افرادی که در یک اتاق حضور دارند، همدلی را کاهش میدهد؛ او میگوید: «ما در یک نقطه عطف قرار داریم. ما اکنون شاهد یک گسست جدی در تجربیات انسانها هستیم».
در حقیقت انسانی که در جامعه مدرن زندگی میکند یا بهتدریج تشبه به ماشین پیدا میکند و عواطف و احساساتش کمرنگ میشود بهطوری همانند رباتی میماند که برنامهریزی شده که هر روز در ساعات معینی کار خاصی را آغاز کند و به پایان برساند و از مسیر خاصی به خانه برود و این پُرسه هر روز تکرار میشود؛ و یا به دلیل تامین نشدن نیازهای عاطفی و روحیش دچار افسردگی و بیماریهای روانی میشود. چنانکه یکی از مهمترین عوامل افسردگی و بیماریهای روانی همین نوع اشتغال و نظام پیپچده بروکراتیک اداری و آلودگیهای صوتی و تصویری تکنولوژی است که عامل بسیاری از تنشهای اجتماعی نیز است.
دنیای مجازی و انتزاعی، یکی دیگر از ارمغانهای تکنولوژی برای
انسان است. بازیهای رایانهای، فیلمهای اکشن و تخیلی، محیط مجازی رایانه و اینترنت، تلویزیون، سینما و...، انسان را هر چه بیشتر از واقعیت دور کرده و زندگی مجازی و انتزاعی برای او ساخته است. موبایل، کامپیوتر، اینترنت، ماهواره، سینماها، موسیقی مدرن، دیسکوتکها، میکدهها،
شهرهای بازی و بسیاری دیگر از مظاهر تمدن امروز، گریزگاههایی هستند که بشر برای گریز از حقیقت وجود خویشتن ساخته است.
انسان متجدد باوجود این همه کثرات چگونه میتواند با خویش خلوت کند و خویشتن را در یابد؟ بنابراین «غایت الغایات بشر جدید نوعی «بیخودی» است که با غفلت از
فطرت الهی و وجدان تاریخی برای او حاصل میشود».
مایک ونتورا مینویسد: «باوجود نمایشگرهای ریز و درشت و گوناگونی که در قالب رایانهها، تلفنهای همراه، آی پدها، آی فونها، بلک بریها، صندوقهای پرداخت و غیره که تمام فضای زندگی انسان امروز را به اشتغال خود در آوردهاند و واقعیت را از رهگذر خود به کاربرانشان مینمایند، تعجبی ندارد که بهویژه برای نسلهای جوانتر، واقعیت مجازی جای واقعیت ملموس را بگیرد»
به دلیل کمیتگرایی افراطی در مدرنیته، حتی انسانها نیز دارای هویتی کمّی و انتزاعی میشوند، بهطوری که شناسایی هویت هر شخص با چند عدد و با نام شماره ملی، شماره شناسنامه، تاریخ تولد، درجه مدرک و... است.
در نظام اتوماسیون جدید، نظمی انتزاعی و ظاهری حاکم است، نظمی که هر چه انسان به ماشین شبیهتر شود، آن جامعه با نظمتر خواهد شد. نظم کاذبی که اکنون بر زندگی جوامع مدرن و پیشرفته حاکم است، جز اضطرار نظام تکنیکی چیزی منشأ آن نیست. این نظم گسترده «
نهیلیستی» بسیار قدرتمند مینماید، اما در واقع چنین نیست. عالم امروز عالمی انتزاعی است که بر مبنای علوم انتزاعی همچون
ریاضیات و هندسه تحلیلی صورت پذیرفته و بشر امروز نظم حیات فردی و اجتماعی خود را با نظم انتزاعی کارخانهها و سیستمهای گسترش بروکراتیک تطبیق داده است. علت عدم آگاهی بشر امروز از انتزاعی بودن این علوم آنست که او فرصت لازم را برای تفکر و تامل در این نظم گستردهای که از بدو تولد در تمام شئون زندگیش با او بوده را نداشته است.
مهمترین هدف علم تجربی در دوران مدرن، ساختن ابزار در راستای افزایش سرعت است؛ اما نیاز به سرعت در تمام شئونات زندگی بشر دارای دو منشأ است؛ اول آنکه انسان در دوران رنسانس به حذف معنویت و مبدا و
معاد از زندگی خود در اندیشه آن بود زندگی مرفهی داشته باشد و تا حد توان از زندگی خود لذت ببرد. لازمه برآورده شدن این هدف آن بود که انسان به فکر ساخت ابزاری باشد که هر چه سریعتر او را جابجا کند، در زمان کمتری بیشترین مواد و منابع طبیعت را استخراج کند و با ساخت دیگر ابزار مدرن هر چه سریعتر و بیشتر به نیازهای مادی خود دست پیدا کند.
منشأ دوم نیاز به سرعت آن است با به وجود آمدن
شهرهای مدرن و تغییر سبک زندگی انسان، ساختارهایی جامعه مدرن نیز پیچیده تر و در نتیجه روند تامین نیازهای انسان نیز طولانیتر شد؛ برای مثال با به وجود آمدن کارخانهها در
شهرها، سیستمهای اداری و سازمانهای مربوط به آن نیز به وجود آمد و همین باعث شد که جمعیت زیادی از انسانها برای مشغول شدن به کار در این کارخانهها، ادارهها و سازمانها در
شهرها ساکن شوند، همین باعث به وجود آمدن
شهرهای صنعتی بزرگ شد. با کوچ انسانهای روستایی و کشاورز به
شهرها از یک طرف جمعیت
شهری روز به روز افزایش یافت و از طرف دیگر تولیدات کشاورزی و مواد غذایی کمتر شد.
برای جلوگیری از بحران کمبود مواد غذایی و کشاورزی، انسان به فکر آن افتاد که با دستکاری ژنتیکی و یا کودهای شیمیایی محصولات کشاورزی را با سرعت و کمیت بیشتری تولید کند و برای جابهجایی مواد کشاورزی وسایل نقلیه بسازد که هرچه سریعتر آنها را جابهجا کند و برای زندگی
شهری جدید که خانوادهها وقتی برای پخت و پز طولانی ندارند، مواد کنسرو شده و فست فودها و یا وسایلی که غذا را که سریعتر آماده میکند را تولید کند.
با به وجود آمدن سازمانها و ادارات و وزارت خانهها و بانکها، بشر نیازمند آن بود که حجم بیشتری از اطلاعات را در کمترین زمان انتقال و بایگانی کند به همین سبب رایانهها و ابر رایانهها و اینترنت را تولید کرد و روز به روز با پیچیدهتر شدن ساختارهای جامعه مدرن به دنبال تکنولوژی است که کارها را با سرعت بیشتر در مکان و زمان کمتری انجام دهد. در سبک زندگیای که سرعت در انجام کارها مطلوبیت دارد، سرعت در دیگر جنبههای که مقدمه انجام سریعتر امور میشود مطلوبیت دارد؛ بنابراین تحصیل
علم نیز بهصورت هرچه سریعتر و فشردهتر است.
درمان بیماریها در مدت زمان کمتر و سریعتر است پس در نظام آموزشی و پزشکی مدرن نیز سرعت، مؤلفه مهمی است. در مقابل نظام آموزشی و درمانی سنتی که سرعت در آن جایی ندارد؛ بنابراین سرعت، نتیجه ساختارهای جامعه و زندگی ماشینی مدرن است، بهطوریکه روند زندگی مدرن چنان پیش میرود که انسان روز به روز نیازمند سرعتی بیشتر از قبل است و گرنه به بحرانهای جدیدی دچار خواهد شد.
انسان دارای قوای مختلفی است که هر کدام از این قوا (حسی، خیالی، وهمی و عقلی) اقتضایی دارند. آن قوه که انسان را از دیگر حیوانات متمایز میکند، قوه
تعقل و تفکر است. در حقیقت
کمال و
سعادت آدمی که انسان با ایجاد تعادل در بین قوای حیوانی خود زمینه را برای تکامل قوه تعقل و تفکر خود فراهم سازد. توجه افراطی به هرکدام از قوای حیوانی (
حس و
خیال و
وهم) انسان را از سعادت خود که همان رشد و تکامل قوه تفکر و تعقل اوست، باز میدارد. نظام تکنولوژیکال از دو جهت تفکر و
اختیار را از بشر گرفته است.
یکی از مهمترین دستاوردهای بشر مدرن، خرق حصر زمان و مکان و خلق امواج پیامرسان بود. انتقال اطلاعات از مکانی به مکان دیگر، توسط امواج الکترونیکی قلب تپنده دهکده جهانی مدرن است. بهطوری که کریستین نیستروم این پدیده را «متافیزیک نامرئی
صنعت» نامیده است.
این انقلاب اطلاعرسانی در سال ۱۸۳۲ بهوسیله ساموئل ف. ب. مورس با اختراع
تلگراف، کلید خورد و پس از آن با ظهور
تلفن،
دوربین عکاسی، رادیو، تلویزیون، سینما و اینترنت، «انقلاب بصری» رخ داد. «انقلاب الکترونی و و انقلاب بصری دست در دست هم هر چند ناهماهنگ به تهدیدی عظیم علیه زبان و فرهنگ پرداختند و جهان اندیشه را به جهان
نور و موج مبدل ساختند».
با فراگیر شدن وسایل ارتباط جمعی بهتدریج ارتباط کلامی و حقیقی جای خود را به ارتباط تصویری و مجازی داد؛ دیگر افراد برای گفت وگو با یکدیگر نیازی به ارتباط حضوری نداشتند و وسایل ارتباط صوتی و تصویری جای گفت وگوی چهره به چهره و کلامی را گرفتند. تبلیغات حضوری و کلامی جای خود را به پوسترها، تصاویر، فیلمهای کوتاه و انیمیشنها دادند؛ خرید تلفنی و اینترنتی جای معاملات حضوری و چهره به چهره را گرفت؛ نه تنها ماهواره، تلویزیون و اینترنت وارد خصوصیترین زمان و مکان زندگی انسانها شدند، بلکه تبلیغات تصویری، پلاکاردها، السیدیهای نصب شده در سطح
شهرها و داخل
مترو و سیستم حمل و نقل
شهری، یک لحظه ذهن انسان مدرن را رها نمیکند؛ چنانکه بیشترین اطلاعاتی را که یک فرد در شبانه روز به دست میآورد بهوسیله قوه بینایی اوست، اما این پایان قصه نبود،
انقلاب بصری نظام آموزشی و تربیتی را نیز متحول کرد. نظام آموزشی که کاملاً استاد محور و مبتنی بر حضور چهره به چهره و پرسش و پاسخ دو طرفه بود، بهتدریج جای خود را به مدارس هوشمند و سیستم آموزش مجازی یک طرفه داد، سیستمی که به گفته «هیوبرت ال. دریفوس» هم دانش آموزان و هم معلمان ضعیفتری به وجود میآورد.
به سبب گسترش فایلهای صوتی، فیلمها و انیمیشنهای آموزشی و آموزش از راه دور و مجازی، آموزش حضوری و مبتنی بر کتاب و گفتوگو دو طرفه و همکلاسی رو به افول رفت. تربیت عملی و تدریجی که همواره همراه با یک استاد و معلم بود جای خود را به فیلمها و انیمیشنهای تلویزیون داد. «نیکلاس کار» نویسنده کتاب فضاهای توخالی: بلایی که اینترنت به سر مغزهایمان میآورد مینویسد: «مطالعات نشان میدهند، کسانی که متنهای دیجیتال را میخوانند که با پیوند تزیین شدهاند، به نسبت به کسانی که متنها را به شکل سنتی آن را میخوانند، کمتر آنها را درک میکنند.
کسانی که محصولات چند رسانهای شلوغ را تماشا میکنند، به نسبت کسانی که اطلاعات را به شیوه آرام بخشتر و متمرکزتر دریافت میکنند، کمتر آنها را به یاد میآورند. کسانی که مداوما توسط ایمیلها، هشدارها و سایر پیامها حواسشان پرت میشود، کمتر از کسانی که قادر به تمرکز کردن هستند، مطالب را درک میکنند».
بازیهای رایانهای و گردش در اینترنت، هر چه بیشتر انسان را در دنیای خیالی و مجازی تکنیکی غرق کرد، بهطوری که موبایل و رایانه بهعنوان نمونه این دنیای مجازی، جز جدانشدنی وجود بشر مدرنش شد. تمام این تحولات و به اصطلاح پیشرفتها در وسایل تصویری، جز غرق کردن انسان در دنیای حس و خیال و وهم و لذتهای مادی رسالت دیگری نداشت. توجه افراطی انسان متجدد به مقوله تصویر و قوای حیوانی او را از اندیشه و تعقل انسانی باز داشت.
نیل پستمن معتقد است که اگرچه گفته میشود که ارزش یک تصویرگاه از ارزش هزاران کلمه بیشتر است، اما نباید فراموش کرد که
عکس، هرگز هم سنگ کلام نیست و تاثیر آن در
روح و
دماغ برابر نمیباشد. افق فکر و اندیشه مخاطبان تصویر و کلام با یکدیگر متفاوت است، زیرا یک کلام یا حتی لغت همواره بیانگر یک اندیشه و ایده است و محصول قدرت تخیل و تصور است. عکسها و تصاویر نشانهای از مفاهیم ندارند و فقط نشان دهنده اشیاء میباشند بر خلاف کلام و عبارت، تصویر تصویر قابل مجادله و معارضه نیست و چارچوب منطقی خاصی را در بر ندارد.
رگینارد دامرال از تصویر و هر مقوله بصری به عنوان «ابزار ایستای تفکر» یاد میکند و رودلف آنیهام نیز معتقد بود که تلویزیون در مسیر یک انقلاب بصری قوای دماغی و ابزارهای تعقل را به خواب فرو میفرستد. این اظهارات به سال ۱۹۳۵ باز میگردد؛
از نظر نیل پستمن بسیار سادهلوحانه است که اگر تصور شود که میتوان افق اندیشه را در تلویزیون بالا برد، زیرا ساختار تلویزیون چنین اقتضایی را ندارد
بنابراین سیستم اطلاعرسانی تصویری مدرن اقتضا دارد که انسان مدرن توجه افراطیاش به قوه خیالی و دیگر قوای حیوانیش معطوف کند و قدرت اندیشهورزی و تعقل را از ستاند.
پیچیدگی نظام ماشینی مدرن و دغدغههایی که برای انسان به وجود آمده تمام توجه او به انجام کار و خور و خواب معطوف کرده است. زندگی در
شهرهای مدرن و نظام ماشینی حاکم بر محل کار، ادارات سیستم حمل و نقل چنان تاثیر روانی مخربی بر انسان گذاشته که اکثریت ساکنان آن دچار
بیماریهای روحی روانی شدهاند. مثلاً «در کارخانههایی آمریکایی مانند «آدیداس»، «نایک»، «هانس»، کارگران فقط ده دقیقه زمان برای ناهار دارند. آنها حتی در دستشوییها هم دوربین کار گذاشتهاند و هر کارگری بیش از حد در دستشویی بماند، توسط بلندگو احضار میشود. کارگرها حق ندارند با هم حرف بزنند و...».
شغلهای پر دغدغه و زمان طولانی کار سبب شده که در کمترین فرصت انسانها برای رهایی از این چالشها به سرگرمیهای غافل کننده همچون
سینما، تماشای مسابقات ورزشی، تلویزیون، شهربازی، سیرکها، کنسرتهای موسیقی و... روی آوردهاند؛ بنابراین اصطلاح «
اوقات فراغت» زاییده نظام مدرن است. مدرنیته اوقات فراغت و غیر فراغت را چنان پر کرده است که انسان هیچگاه فرصت اندیشیدن و تعقل آن را ندارد که از کجا آمده و برای چه آمده و به کجا میرود و زندگی او را سیستم ماشینی حاکم بر او به سمت و سویی خاص روانه میسازد. در حقیقت «ما آنچنان محسور امور تکنولوژیکی هستیم که هرگز به ساحت تحقیق در آنچه ناظر به اصل
تکنولوژی است ورود پیدا نمیکنیم و از آنچه لازمه
ماهیت تکنولوژی است، نمیپرسیم».
همانطور که ذکر شد هر تفکری،
فرهنگ و
تمدن خاص خود را به وجود میآورد. در گذشته ملتها و اقوام مختلف هرکدام به مقتضای موقعیتی خود، دارای سبک زندگی خاصی بودند. این تفاوتها نه تنها بین ملتها وجود داشت، بلکه بین اقوام و
شهرهای یک کشور نیز بود. مردمی که در مناطق گرمسیر زندگی میکردند از در ساخت مسکن از معماری و مواد ساختمانی خاصی استفاده میکردند که با مناطق سردسیر و مرطوب متفاوت بود. هر منطقهای دارای غذاهای محلی و میوه و سبزیجات خاصی بود که تقریباً از نظر
طب سنتی متناسب با
مزاج و آب و هوای آنجا بود.
افراد هر قومی لباس و پوشش و
لهجه خاصی داشتند؛ خلق و خو،
آداب و رسوم و شغل مردم هر منطقهای با دیگر مناطق متفاوت بود و همچنین سایر ویژگیهای قومی و ملی که وجود داشت.
شهید آوینی در اینباره مینویسد: «در این فرهنگ (فرهنگ تکنولوژی مدرن) حقیقت جهان مغفول واقع میشود و او را جز از دریچه نیازهای مادیاش نمیتوان دید و اینچنین خواه ناخواه تکامل، مفهوم «توسعه امکانات مادی» را خواهد یافت تا آنجا که بشر حتی بهایی هم باید در قبال این توسعه بپردازد نمیاندیشد، چرا که فرصت اندیشیدن ندارد. انسان امروز فرصت اندیشیدن ندارد و همین فرهنگ واحد جهانی است که این فرصت را از او دریغ میکند».
یکی از نتایج کنفرانس بینالمللی بحران در علوم مدرن این بود که «شواهد قانعکنندهای برای اثبات این نظر وجود دارد که
علم و تکنولوژی غربی به همراه اخلاق سرمایهداری - که ذاتی این علم و تکنولوژی است- اصلیترین ابزار نظری و مادی برای تخریب فرهنگهای بومی بوده است».
مدرنیته با فرستادن جعبه جادو در خانههای ساکنین دهکده جهانی، به آنها اعلام کرد که کدام غذا را بخورند، کدام لباس را بپوشند، وسایل مورد نیاز زندگی چیست و بر کدام طریق زندگی کنند. مدرنیته، فرهنگ و تمدن خود را چنان متکامل و مطلوب نشان داد که هر شخصی از هر قومی دیگر خجالت میکشید که از فرهنگ وتمدن خود سخن بگوید و افتخار تمام ملتها در این بود که هرچه بیشتر به فرهنگ و تمدن مدرن نزدیکتر شوند.
همین سبب شد که در کشورهای متمدن مدرن زده، نسل جدید جوانان و نوجوانان دچار نوعی
بحران هویت شوند، چون که فرهنگ و تمدن وارداتی مدرن با مبانی اعتقادی و تفکری آنها تعارض پیدا کرد و هویت آنها را دچار تزلزل و بهم ریختگی شد. برخی ابزار مدرن همانند اینترنت نیز بهصورت نامحسوس هویت فردی شخص را دچار تغییر میکند. پژوهشهای میدانی حاکی از آن است که هر چقدر زمانی که کاربران در اینترنت صرف میکنند، بیشتر باشد و هرچقدر بیشتر در معرض و مواجهه سایتهای خبری، علمی و آموزشی باشد، میزان تاثیرپذیری و تغییر هویت ملی بیشتر میشود.
سیستم اطلاع رسانی، شبکههای اجتماعی، گپ و گفتوگو در این شبکه مجازی، این زمینه را ایجاد کرده که هر شخصی از هرکجای عالم بهوسیله هویتی مستعار خبری را انتشار دهد یا مخاطب گپ و گفتوگو قرار گیرد. شری تارکل در کتاب زندگی روی پرده توضیح میدهد که چگونه اینترنت با تغییر دادن محیط اطرافمان، شخصیتیهای جدیدی برای ما پدید آورده است، او مینویسد: «اینترنت ما را تشویق میکند که به خودمان چونان موجوداتی تغییر پذیر، در حال تکوین، غیر متمرکز، متکثر، انعطافپذیر و همیشه در حال پیشرفت نگاه کنیم».
انسانها در قبل از دوران رنسانس همواره در پی این بودند که خود را با طبیعت هماهنگ سازند و طبیعت را دارای یک نظام و سیستم یکپارچه و دقیق میدانستند که انسان هم جزیی از این
طبیعت بود که باید تمام نیازهای خود را همگام با آن تامین کند؛ بنابراین انسان در پی تغییر طبیعت و بر هم زدن این نظام یکپارچه نبود، اما در دوران رنسانس با نگاه کمّی و ذرهای به طبیعت علوم تجربی جدید به سرعت رشد یافتند بهطوری که نتیجه این امر آن بود که بشر با دخل و تصرفهای بنیادی، ساختار طبیعی طبیعت را بر هم زد و طبیعت را با خود هماهنگ و همگام کرد، ولی مشکلات و عوارض این تغییرات که منجر به تولد تکنولوژی شد آن بود که بشر با علم ناقص خود با بر هم زدن این ساختار طبیعی و ایجاد یک ساختار جدید در طبیعت از نتایج و عوارض تغییرات آگاه نبود، نتایج این تغییرات به وجود آمدن بحران محیط زیست و سلامتی موجودات زنده شد. هر ماده شیمیایی، ابزار جدید،
دارو، میوه و فراوردههای ژنتیکی جدیدی که تولید شد بعد از مدتی تاثیرات منفی بر روی سلامتی انسان یا
محیط زیست گذاشت.
آلودگی هوا حاصل از سوختهای فسیلی و فراوردههای نفتی بهوسیله کارخانهها، وسایل نقلیه و...، انسان مدرنِ ساکن در
شهرهای صنعتی را از طبیعیترین حق او یعنی، هوای پاک (که یکی از سته ضروریه طب سنتی است) محروم کرده است. بهطوری که بر اثر این آلودگی سالانه هزاران نفر جان خود را از دست میدهند و یا به
بیماری صعب العلاج دچار میشوند «مثلاً در سال ۱۹۸۳ بیش از ۳۹ میلیارد دلار خرج کنترل آلودگی و پیشگیری از آن شده است».
طبق گزارشهای توسعه انسانی سال ۱۹۹۸، «برنامه توسعه
سازمان ملل» بیست درصد از جمعیت
جهان که در کشورهای برخوردار از بیشترین میزان درآمد، زندگی میکنند، مسئول بالغ بر پنجاه درصد از آلودگیهای دی اکسید کربن هستند و در مقابل، یک ششم جمعیت جهان که از نظر مال جزء فقیرترین مردم جهان هستند، مسئول سه درصد این آلودگیها هستند.
با مدرن شدن زندگی بشر، تغییر سبک زندگی و شیوع
مصرفگرایی، استفاده از مواد غذایی کنسرو و بستهبندی شده و ظروف و وسایل یکبار مصرف شیمیایی به سرعت افزایش یافت و نتیجه این نوع زندگی، بحرانی را به عنوان تولید زباله به وجود آورد؛ روزانه میلیونها تُن زباله به سبب همین زندگی در دنیا تولید میشود. مقداری از این زبالهها زیر خاک میشوند و تا صدها
سال باقی میماند؛ مقداری دیگر سوزانده و آلودگی هوا را به وجود میآورد.
مواد هستهای و
رادیواکتیو یکی دیگر از نتایج به دست آمده از تغییرات بنیادی طبیعت است. تشعشعات این مواد نه تنها سرطانزاست، بلکه نشت این مواد در طبیعت و پسماندههای نیروگاههای هستهای حیات تمام موجودات زنده و حتی گیاهان را تهدید میکند، بهطوری که اثرات این مواد بهصورت ارثی به نسلهای بعدی نیز انتقال مییابد و باعث تغییرات ژنتکی میشود و میلیونها سال باید بگذرد که اثر مخرب این مواد از طبیعت ناپدید شود. بیل مکبین مینویسد: «اختراع سلاحهای هستهای ممکن است نقطه آغاز طبیعت بوده باشد؛ ما سرانجام قدرت و توانایی سلطه بر طبیعت را به دست آوردیم».
همچنین وسایل مدرنی همچون آنتنهای تلفن همراه، موبایل، ماهوارهها و تمام فرستندهها و گیرندههای امواج مغناطیسی، صفحات نمایش موبایل، رایانه، تلویزیون و تمام وسایل الکترونیکی که در اطراف ماست، با تولید و جذب مواد رادیو اکتیو و پرتوزا سلامتی بشر را به مخاطره انداخته است. لامپهای فلورسنت وکم مصرفی که امروزه در تمامی خانهها یافت میشوند، چونکه در آها بخار جیوه بهکار برده شده، باعث عوارضی چون سرطان پوست، خستگی چشم، کسالت و خستگی، میگرن و... میشود. با شکسته شدن این لامپها بخار سمی جیوه آزاد میشود و محیط را آلوده و موجب سرطان میشود.
افزایش گازهای گلخانهای یکی دیگر از عوارض استفاده از سوختهای فسیلی و تخریب جنگلها است. فعالیتهای
صنعتی انسان مدرن موجب شده که مقدار زیادی گازهای گلخانهای مثل دی اکسید کربن، CFCها، متان و...، وارد جو زمین میشود. همین امر سبب تغییرات آب و هوایی کره زمین شده، بهطوری که دمای کره زمین در حال گرمتر شدن است و یخهای عظیم
قطب شمال و جنوب در حال ذوب شدن در نتیجه سطح آبهای جهان بالا آمده و
شهرهای زیادی در معرض زیر آب رفتن هستند. «با آغاز عصر
صنعتی در اواسط قرن هجدهم و سوزاندن مقادیر بسیار زیاد سوختهای فسیلی (ذغال سنگ، نفت و گاز)، مقدار دیاکسید کربن بخش بالایی اتمسفر بسیار زیاد شده و از فرار گرما از سیاره ما به فضا جلوگیری کرده است.
در نتیجه
زمین به اندازهای گرم شده است که نظیر آن در تاریخ زمین رخ نداده است. از سال ۱۸۶۰ تاکنون، ملل
صنعتی جهان با سوزاندن سوختهای فسیلی، متجاوز از ۱۸۵ میلیارد تن کربن وارد اتمسفر کردهاند. در همین مدت، تولید دیاکسید کربن از ۹۳ میلیون تن به قریب ۵ میلیارد تن در سال افزایش یافته است. دانشمندان پیشبینی میکنند که در حدود سال ۲۰۳۰، تراکم دیاکسید کربن در اتمسفر به دو برابر افزایش خواهد یافت و به میزانی خواهد رسید که هیچوقت چنان نبوده است».
همچنین براثر افزایش گازهای گلخانهای در سالهای اخیر و واکنش آنها با گازهای لایه اتمسفر، لایه اوزون در حال نازکتر شدن است و در نتیجه اشعههای مضر و سرطانزا خورشید، حیات انسان و موجودات کره زمین را تهدید میکند. براساس پیشبینی N A S A در سال ۲۰۵۰ م، ده درصد لایهی اوزون از بین خواهد رفت. E. P. A پیشبینی میکند که این کاهش چشمگیر سپر محافظ اوزون، موجب خواهد شد که سالیانه دو میلیون مورد سرطان پوست بر آنچه فعلاً پیش میآید، افزوده خواهد شد.
با ظهور تکنولوژی و سبک زندگی مدرن، بشر جدید دیگر وقت و توانایی تولید مواد غذایی خود نداشت و شرکتهای مواد غذایی و فروشگاههای زنجیرهای، هایپر استارها، رستورانها، کافی شاپ و فست فودها از همینجا سر برآوردند. سرمایهدارها با به دست گرفتن سیستم تولید و پخش مواد غذایی برای تولید بیشتر محصولات اولیه به کودهای شیمیایی و دستکاری ژنتیکی متوسل شدند، بهطوری که «بزرگترین خطری که
محیط زیست را تهدید میکند، از ناحیهء ترکیبهای سمی تجزیهناپذیر در مواد دفع آفات کشاورزی است.
این قبیل موادبه همراه کودهای شیمیایی، از خاک شسته میشوند و به آبهای کم عمق که آبگیرها، رودخانهها، دریاها و حتی داخل زمین نفوذ میکنند»
همچنین در کارخانهها با افزودن طعم دهندهها، مواد نگهدارنده، فرآوردههای شیمیایی و مواد غذایی
مصنوعی، سلامتی انسان را به صورت جدی به خطر افتاد، بهطوری که «اگر گفته شود، غذایی که امروزه میخوریم، از
نفت به عمل آمده است، نه از خاک، سخنی نادرست نگفتهایم».
در این جاست که تمام همت و افتخار پزشکی مدرن این شد که بخش کوچکی از این خطرات و عوارض را برطرف و درمان کند.
انسان متجدد، با نگاه تکنیکی خود به طبیعت با استفاده از ساخت ابزار جدید در پی بهرهکشی بیشتر از طبیعت برآمد. غارت کردن معادن و منابع زیرزمینی، از بین بردن پوشش گیاهی، نابودسازی جنگلها، منقرض شدن حیات انواع حیوانات و در نتیجه برهم خوردن اکوسیستم طبیعی طبیعت، همگی معلول فعالیتهای انسان متجدد است. بهطوری که برآورد میشود سالانه حدود ۱۵ میلیون هکتار از زمینهای کشاورزی، ناشی از فعالیتهای انسانی از بین برود.
بهرهکشی و تخریبی که در عصر معاصر نسبت به طبیعت شد در تاریخ بیسابقه بوده، بهطوری که آیندگان را در معرض بحران محیط زیست و کمبود منابع قرار خواهند داد. تمام این مخاطرات و بحرانهای محیط زیستی که انسان دچار آن شده ریشه در تغییر
جهانبینی او در
دوران رنسانس دارد. جهانبینی که غایت الغایات آن تصرف و بهرهکشی هر چه بیشتر از طبیعت برای هر چه بیشتر لذت بردن انسان اومانیستی است.
۱. توسعه علمی و تکنولوژیک یک نوع
فرهنگ و
تمدن خاصی را با خود دنبال دارد؛
۲. پیشرفت یک جانبه ابزار و توسعه بدون بررسی آثار و فرهنگی که بهواسطه آن به وجود میآید، باعث به وجود آمدن فرهنگ و تمدن جدیدی میشود که ارزشها و عقائد اسلامی را کمرنگ میکند؛
۳. بحث و تحقیق درباره مدرنیته و تکنولوژی و
سبک زندگی که از آن متولد میشود و کندوکاو در
ماهیت آنها برای همه دانشآموزان و دانشجویان ضروری است، چرا که با
علم به اثرات فردی و اجتماعی، روحی و روانی، این توانایی را به قشر علمی کشور میدهد که هرچه بهتر ریشه بسیاری از بحرانهای اخلاقی، روانی، اجتماعی، اقتصادی، سلامتی و... را دریابند و در پی کاهش این بحرانها باشند و با آسیبشناسی آگاهانه و شناخت
سبک زندگی اسلامی که مبتنی بر عقائد و
ارزشهای اسلامی است، راه رسیدن به آن را هموار کنند؛
۴. سبک زندگی دارای سه لایه تفکر، فرهنگ و تمدن است که هر کدام از این لایهها بر دیگر اثر میگذارد؛ بنابراین زمانی میتوان سخن از سبک زندگی اسلامی کرد که فرهنگ و تمدن موجود در جامعه کاملاً منطبق با فرهنگ و تمدن اسلامی باشد. این نوع از سبک زندگی مسیر را مهیا میکند که انسان به
سعادت دنیوی و اخروی خودش دست یابد؛ با توجه به اینکه تفکر خاص، فرهنگ و تمدن خاص خود را تولید میکند؛ بنابراین تفکر اسلامی که خدا محور و شریعت محور است، فرهنگ و تمدنی غیر از فرهنگ و تمدن امروز غربی را تولید میکند. فرهنگ و تمدن و سبک زندگی امروز غربی منطبق با جهانبینی چون
اومانیسم،
سکولاریزم، کمیتگرایی، غایتزدایی و تکامل است و فرهنگ و تمدن تولید شده از این تفکر کاملاً مادی و معنویتزدا است؛ بنابراین تفکر و سبک زندگی اسلامی با هر نوع توسعهای سازگار نیست، بلکه باید سخن از توسعهای زد که اهداف و ارزشهای اسلامی را دنبال کند.
ملاک پیشرفت انسان بر مبنای تفکر اسلامی پیشرفت در جنبه روحی و معنویت است و پیشرفت و توسعه مادی و ابزاری زمانی ارزش دارد که در خدمت این جنبه روحی و معنوی انسان باشد، اما پیشرفت و توسعهای که انسان را روز به روز به
دنیا مشغول کند، باعث تخریب طبیعت شود، در پی
لذت و
رفاه بیشتر باشد با مبانی پیشرفت اسلامی سازگار نیست.
نقد مبانی تکنولوژی و تحلیل و بررسی عوارض آن به معنای فرار از واقعیت موجود و انزوا و کنارهگیری از زندگی و ابزار کنونی نیست، بلکه شناخت این مسائل باید ما را به طرف راه حل درست و برنامهریزی دقیقتر برای آینده سوق دهد. اگرچه برخی از بحرانها و عوارض موجود در کشورهای مدرن هنوز در کشور ما ظهور نکرده، اما پیروی کورکورانه و آموزش علوم غربی و تولید و بهکارگیری ابزار مدرن بدون شک ما را به سمت و سوی همان چالشها و بحرانها میبرد؛ بنابراین قبل از دچار شدن به این امر باید با شناخت کافی نسبت به این مسائل به فکر تغییر دادن این مسیر باشیم.
(۱) قرآن.
(۲) استیس، والتر ترنس، دین و نگرش نوین، مترجم احمد جلیلی، تهران، حکمت، ۱۳۷۷.
(۳) آوینی، مرتضی، آغازی بر یک پایان، تهران، واحه، ۱۳۹۰.
(۴) آوینی، مرتضی، آینه ی جادو، ج ۱، تهران، واحه، ۱۳۹۰.
(۵) آوینی، مرتضی، حکمت سینما، تهران، بنیاد سینمایی فارابی، ۱۳۷۵.
(۵) آوینی، مرتضی، فردایی دیگر، تهران، ساقی، ۱۳۸۶.
(۷) بابور، ایان، علم و دین، مترجم بهاءالدین خرمشاهی، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲.
(۸) باقری، مجید، آوینی پاسخ میگوید، قم، خادم الرضا، ۱۳۸۹.
(۹) برت، ادوین آرثر، مبادی مابعد الطبیعه علوم نوین، مترجم عبدالکریم سروش، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴.
(۱۰) بیزونسکی، میشل، سرگذشت فیزیک نوین، مترجم لطیف کاشیگر، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۸۸.
(۱۱) پستمن، نیل، نقش رسانههای تصویری در زوال دوران کودکی، مترجم صادق طباطبایی، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۸.
(۱۲) پیسی، آرنولد، تکنولوژی و فرهنگ، مترجم بهرام شاالگونی، تهران، مرکز، ۱۳۶۷.
(۱۳) دانتزیگ، توبیاس، عدد، زبان علم، مترجم عباس گرمان، تهران، کتابهای جیبی، ۱۳۶۱.
(۱۴) داوری اردکانی، رضا، درباره علم، تهران، هرمس، ۱۳۷۹.
(۱۵) دریفوس، هیوبرت، درباره ی اینترنت، مترجم علی فارسینژاد، تهران، ساقی، ۱۳۸۹.
(۱۶) ریخته گران، محمد رضا، پدیدارشناسی، هنر، مدرنیته، تهران، ساقی، ۱۳۸۹.
(۱۷) ریفکین، جرمی، جهان در سراشیبی سقوط، مترجم محمود بهزاد، تهران، سروش، ۱۳۷۴.
(۱۸) عباسی قادی، مجتبی و خلیلی کاشانی، مرتضی، تاثیر اینترنت بر هویت ملی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۹.
(۱۹) کاپلستون، فردریک چارلز، تاریخ فلسفه، ج ۳، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰.
(۲۰) لستر راسل، براون و دیگران، وضعیت جهان ۱۹۹۸، مترجم فرزانه بهار و دیگران، مشهد، جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۷.
(۲۱) لیوپچی، آئور ودیگران، جهان در آستانه قرن بیست ویکم، مترجم علی اسدی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰.
(۲۲) مجموعه سخنرانیهای کنفرانس مالزی، بحران علم مدرن، مترجم سید مجتبی عزیزی، تهران، کتاب صبح، ۱۳۸۵.
(۲۳) مکبین، بیل، پایان طبیعت، تهران، کتاب صبح، ۱۳۸۷.
(۲۴) نصر، حسین، اسلام و تنگناهای انسان متجدد، مترجم انشا الله رحمتی، تهران، سهروردی، ۱۳۸۳.
(۲۵) نصر، حسین، جوانان مسلمان و دنیای متجدد، مترجم مرتضی اسعدی، تهران، طرح نو، ۱۳۸۷.
(۲۶) ونتورا، مایک، ۱۳۸۹.
(۲۷) هات، جان اف، علم و دین از تعارض تا گفت و گو، مترجم بتول نجفی، قم، کتاب طه، ۱۳۸۲.
(۲۸) ولایس، رادنی، «مصرف بیش از حد، مشکل همگان»، سیاحت غرب، ۷۲، قم، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ۱۳۸۸.
(۳۹) ناس، کلیفورد، «گرفتار در چنبره وسایل الکترونیکی»، سیاحت غرب، ۸۴، قم، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ۱۳۸۹.
(۳۰) کارل، نیکلاس، «چگونه اینترنت ما را کودنتر میکند؟»، سیاحت غرب، ۸۵، قم، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ۱۳۸۹.
(۳۱) الیچ، گریگوری، کارخانههای بیگاری، موتورهای فقر و فلاکت، سیاحت غرب، ۸۶، قم، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ۱۳۸۹.
(۳۲) پتریانوف، وی، علم تکنولوژی و بحران محیط زیست، هدهد، ۱۶، تهران، ۱۳۵۹.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «آسیبشناسی توسعه تکنولوژیک»، تاریخ بازیابی ۹۸/۱۱/۲۱.