هویتسازی دینی و جهانیشدن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جهانیشدن با دگرگون کردن شرایط و تخریب منابع سنتی
هویت، فرآیند
هویتسازی را در جهان کنونی با مشکل روبهرو کرده و صاحبان هویتهای مختلف را به چالش کشانده است. در این عصر، دیگر جامعه و یا سرزمینی خاص، تعیینکنندهی نهاییِ هویت افراد نیست و فرد در یک فضای آکنده از اطلاعات قرار دارد و بهطور مداوم با هویتهای کاذب و بیاصالت روبهرو است. این امر سبب سردرگمی و باعث بهوجود آمدن «
بحران هویت» شده است. بدینسان، سؤال اساسی این پژوهش عبارت است از: «راهکار برون رفت از بحران هویتِ ناشی از
جهانیشدن چیست؟» در پاسخ به سؤال اصلی پژوهش این فرضیه قابل طرح است که رجوع به
دین و هویتسازی بر اساس آموزههای دینی و اسلامی، میتواند از بهترین پاسخها به بحران هویتِ ناشی از
جهانیشدن باشد. بنابراین هر فرد و جامعهای که هویت خویش را بر محور و مدار دین تعریف و تفاوت و تمایز خود با دیگران را در
هویت دینی جستوجو کند، خواهد توانست در عصر
جهانیشدن از تبعات تشویشآور و آشفتهساز
جهانیشدن در امان بماند. افراد برای در امان ماندن از تبعات «بحران هویت» باید بهطور مداوم هویت خود را بازتولید کنند.
دین،
دینداری و
هویت دینی در
نظریهها و پژوهشهای مختلف همواره مورد توجه بوده است. به
نظر میرسد که این امر پذیرفته شده که هویت دینی نقش پررنگی در زندگی مردم دارد. این دیدگاه ریشه در تفکرات و
نظریههای جامعهشناسان مختلف از جمله
دورکیم،
وبر،
زیمل و ... داشته است. دین مهمترین منبع برای هویت و معنابخشی است؛ چراکه به پرسشهای بنیادین پاسخ میدهد، به زندگی جهت میبخشد و وحدت اعتقادی ایجاد میکند.
ساموئل هانتینگتون معتقد است
دین برای کسانی که با پرسشهایی از این دست روبهرو هستند که «من کیستم؟» و «به کجا تعلق دارم؟» پاسخهای قانع کنندهای دارد.
براین اساس در این پژوهش به نقش هویت دینی در عصر جدید و همچنین نقش و پیامد هویت دینی در مواجهه با بحرانهای هویت در عصر کنونی پرداخته شده؛ در این بین، نقش هویتسازی دینی را بهعنوان یکی از راهکارهای مقابله با
بحران هویت مورد بررسی قرار میدهیم.
همچنین در این پژوهش از
نظریهٔ گیدنز (Giddens) در مورد هویت استفاده میشود.
آنتونی گیدنز در بحث هویت قائل به بازاندیشی (lexivity) است، به عبارت دیگر انسانها با توجه به شرایط و اطلاعات بهطور مداوم هویت خود را بازتولید میکنند و این بازتولید بدون قدرت و توانایی تغییر، انجام نشدنی است.
از اینرو، محور اصلی پژوهش این سؤال است که: راهکار برونرفت از بحران هویتِ ناشی از
جهانیشدن کدام است؟ علاوه بر سؤال اصلی، سه سؤال فرعی نیز مدنظر بودهاند: بهترین نوع هویت در دنیای کنونی کدام است؟ پیامدهای هویت دینی در عصر جدید کداماند؟
جهانیشدن چه تاثیری بر هویت دینی دارد و یا بحران هویت در بُعد دینی هم پیش خواهد آمد؟ در پاسخ به این سؤالات، فرضیههایی مطرح میشوند: بازیابی و بازتولید هویت و هویتسازی دینی بر اساس شرایط و اطلاعات روز میتواند از بهترین راهکارهای مقابله با بحران هویت در عصر کنونی باشد. همچنین، بهترین هویتی که مورد تأیید جامعهی ما قرار گرفته «دین و
مذهب» است. هویت دینی،
انسان را به منبع و پشتوانهای متصل میکند که از بالاترین ثبات برخوردار است. در مجموع
جهانیشدن فرصت بازسازی مستمر هویت دینی را فراهم میکند.
هویت: (identity) واژه identity به معنای هویت، ریشه در زبان لاتین دارد و دارای دو معنای اصلی است: ۱- همسانی و یکنواختی مطلق؛ ۲- تمایز که به مرور زمان، سازگاری و تداوم را فرض میگیرد.
در واقع هویت بهعنوان پدیدهای سیال و چند وجهی، حاصل فرآیند مستمر تاریخی است که تحت تأثیر شرایط محیطی، همواره در حال تغییر است؛ به تعبیر دیگر، هویت همواره و بهطور تغییرناپذیری «بین الاذهانی» است و با مفاهیم اجتماعی و سمبلهای فرهنگی آمیخته شده و با آنها تفسیر میشود. هویت یک گروه یا
ملت، نه یک
جوهر ثابت و قطعی است و نه از یک ساختار قطعی برخوردار است، هویت بهمثابه چیزی مورد توجه است که همیشه ساخته میشود و میتواند بهصورت انتقادی بازسازی شود.
هویت دینی: موضوع
هویت مذهبی و الگوی آن در ارتباط با هر دینی متفاوت است؛ چراکه هویت مذهبی به
ماهیت و
تاریخ ادیان، تاریخ جنبشهای مذهبی و نوع عقاید دینی مربوط میشود. بنابراین دراندازهگیری هویت مذهبی در هر دین خاص باید به ترجیحات دینی، نوع طبقهبندی فرقهها، ارزشها و نگرشهای مذهبی هرکدام توجه کرد.
گلمحمدی، هویت دینی را مجموعهای کموبیش پایدار و ثابت از ایستارها میداند که فرد از رابطهی خود با دین در ذهن دارد. وی چهار نوع هویت دینی را مطرح میکند:
هویت دینی روشمدار: هم هدف و هم روش را باید از دین گرفت؛
هویت دینی هدفمدار: اهداف کلی از دین باشد، اما انتخاب روش درست به عهدهٔ فرد است؛
هویت دینی اخلاقمدار: اهداف و روش از دین نیست و فرد بر اساس اقتضائات برون دینی تصمیمگیری میکند؛
هویت دینی عرفمدار: بیش از آنکه افراد خود در انتخاب دینداری مؤثر باشند، فرآیند جامعهپذیری، دین را به آنان منتقل و در آنها درونی کرده است.
او بهطور مشخص هویت دینی را دارای سه بُعد دانسته است:
آگاهی فرد به نحوهٔ ارتباطش با دین؛
پیامدهای ارزشی معمولاً مثبتی که فرد بر این ارتباط مترتب میداند؛
احساس خاص فرد از دین یا نسبت به دین خاص و نسبت به دیگرانی که با دین رابطهای مشابه دارند.
بحران هویت: (Identity crisis)
جامعهشناسانی مانند آنتونی گیدنز و
مانوئل کاستلز، این پدیده را در پرتو
جهانیشدن که نتیجه توسعه ارتباطات انسانی است مورد بررسی قرار دادهاند و با وجود این که بسیاری از جامعهشناسان این پدیده را پدیدهای
جهانی مینامند پر واضح است که آثار و تبعات این پدیده در کشورهای مختلف متفاوت است. تلقی نامناسب از فرهنگ خود و ارتباط آن با فرهنگهای دیگر، بحرانزا خواهد بود، همچنین دشواریهای اقتصادی و اجتماعی برای کشورهای در حال گزار، که این امر بیشتر در خصوص هویتهای فردی بحرانزا است که در ادامه بهشکل اجتماعی آن ظهور میکند.
فرآیند
جهانیشدن نیز بهواسطه پیشرفت شگفتآور فناوریهای ارتباطی روند گسست فضا و
مکان را شتاب میبخشد و رشتههای پیوندزنندهی فضای اجتماعی با مکان سرزمین معین را بیش از پیش پاره میکند. بدینترتیب امر اجتماعی از دایره تنگ و محدود مکان رهایی مییابد و در فضایی بسیار فراخ گسترش پیدا میکند. در این بین نقش سنتی مکان، محل و سرزمین در ساخت و نگهداری هویت، از آنرو بسیار کمرنگ میشود که گسترش اینترنت زمینه فضامندشدن زندگی اجتماعی را بیش از پیش فراهم میکند. در حالیکه مکان مرزپذیر و تحدیدپذیرتر است و فضا مرزگریز و تحدیدناپذیر است. مکان همواره به ثبت کردن و متصلب ساختن گرایش دارد، اما فضا امور را سیالتر و آزادتر میسازد، مکان فاصله و جدایی میآفریند و فضا نزدیکی و اختلاط را بهوجود میآورد. سرزمینزدایی ناشی از فرآیند
جهانیشدن بهنوعی بحران هویت پدید میآورد؛ چراکه توانایی هویتسازی مکان را تحلیل میبرد و محل را به یک فضای فرهنگی پیچیده تبدیل میکند. زمان نیز از عوامل هویتساز بهشمار میآید. زمان و فضا شرط لازم هویتیابی هستند. استوارتهال، بیان میکند که اگر هویت را نوعی
نظام بازنمایی بدانیم زمان و فضا مختصات اصلی آن بهشمار میآیند. فرآیند
جهانیشدن - و توسعه ارتباطات - یک دنیای بیزمان را پدید میآورد و در واقع یکی از ابزار و منابع اصلی هویتیابی را از بین میبرد.
از مهمترین شاخصههای بحران هویت «تعارض ارزشها» در سطح کلان
جامعه است و نبود کنترل چنین پدیدهای میتواند انسجام اجتماعی یا هستی اجتماعی را مورد تهدید قرار دهد. این مساله، همان چیزی است که در نتیجه گسترش فرآیند ارتباطات، هویتها را در مواجهه با فرهنگهای دیگر - که در معمول در مرحلهای بالاتر از فرهنگ خودی قرار دارند - دچار تضاد ارزشی و در نهایت بحران هویت میکند.
ژان بودریا، درباره اثرات رسانهها بر هویت معتقد است: فراوانی پیامها، تصاویر و انگارههای رسانهها «خود» را بهعنوان یک تمامیت منسجم به طرز مؤثری ناپدید کرده است، «خود» در عمل یک مجموعه نامربوط از نشانههای رسانهای جذبشده است، بهتدریج که افراد در برابر پیامهای رسانهای بازتر میشوند «خود» پراکندهتر و نامتمرکزتر میشود و هر
وحدت و انسجامی ممکنی را از دست میدهد. «خود» مانند تصاویر شکسته شده در تالار آینهها، بهصورت بازی بیپایان علائم در میآید که با هر حرکتی تغییر میکند. هیچ چیز استوار و ثابت نیست و هویت جداگانهای وجود ندارد که این تصاویر انعکاسی از آن باشد. در این عصر اشباع رسانهای، این تصویرهای متعدد و متغیر، همان «خود» هستند.
کاستلز، نیز معتقد است که جوامع جدید بهدنبال گسترش ارتباطات انسانی و تغییرپذیری هویتها، همگی بهنوعی دچار
بحران هویت هستند و بهدنبال آن هستند که با ایجاد سدهای دفاعی که وی آنها را هویتهای مقاومت و هویتهای برنامهدار مینامد، خود را از پیامدهای منفی بحران هویت مصون نگه دارند. در چنین دنیای بدون مرزی، اجزا و عناصر مختلف فرهنگی بهصورتی گریزناپذیر با یکدیگر برخورد میکنند و در کنار یکدیگر قرار میگیرند. چنین برخوردهایی در کنار از بین رفتن ثبات هویتها که نتیجه از بین رفتن ثبات فضا در دنیای جدید است، بحران هویت را بهدنبال دارد. درواقع بهدلیل سیالشدن فضا در عصر
جهانیشدن و ارتباطات ما با نوعی سیالیت هویت نیز مواجه هستیم.
از مجموع آنچه بیان شد مسالهای که در بادی امر به
نظر میرسد این است که ارتباطات با تغییر در شرایط هویتسازی، تضعیف و تخریب عوامل و منابع سنتی هویت، فرآیند هویتسازی را در جهان امروز دشوار و مسئلهساز میکند. این وضعیت میتواند بستر بسیاری از خاصگراییهای فرهنگی باشد؛ اما این نکته را نیز نباید از
نظر دور داشت که تماس و
برخورد فرهنگها و هویتها که نتیجه گسترش ارتباطات است، فینفسه پدیدهای زیانبار نیست، بلکه میتواند سرچشمه بروز تاثیرات مثبتی بر زندگی افراد شود. این امر مستلزم این است که افراد از سویی به ارزشهای فرهنگی خود واقف و معتقد باشند و از سوی دیگر، پذیرای منطق گفتوگو بوده و در تعامل خود با دیگران انعطافپذیر باشند.
هویتسازی: (Identification) وقتی فرد یا گروهی میخواهد هویت خود را در موقعیت جدید، تعریف یا بازتعریف کرده و مورد بازشناسی قرار دهد، اگر این مورد بازشناسی قرار گرفتن و قراردادن بهدرستی صورت گیرد، بهمعنای ساختن هویت و هویتسازی است.
فرایند هویتسازی این فرصت را برای کنشگر اجتماعی فراهم میکند که برای طرح پرسشهای بنیادین معطوف به چیستی و کیستی خود، بتواند پاسخی مناسب جستوجو کند.
جهانیشدن: (Globalization) به گفته مک گور،
جهانیشدن یعنی افزایش شمار پیوندها و ارتباطات متقابلی که فراتر از دولتها دامن میگستراند و
نظام جدید
جهانی را میسازد. گیدنز
جهانیشدن را فرآیندی برآمده از مدرنیته و پسامدرن را تجلیگاه
جهانیشدن کامل میداند.
در عصر مدرن سطح و عمق فاصلهگیری زمانی و مکانی بسیار بالاتر از دوران پیشین است و روابط میان دولتها و رویدادهای اجتماعی و دوردست به همین اندازه درهم تنیده شده است. «
جهانیشدن» در اساس به همین فراگرد دستیابنده مرتبط است، تا آنجا که شیوههای ارتباط میان زمینهها یا مناطق گوناگون اجتماعی در پهنهٔ کل سطح زمین در قالب شبکهای در آمده است. «
جهانیشدن» را میتوان تشدید روابط اجتماعی در سطح
جهانی تعریف کرد. همان روابطی که موقعیتهای مکانی دور از هم را چنان به هم پیوند میدهد که هر رویداد محلی تحت تأثیر رویدادهای دیگری که کیلومترها با آن فاصله دارد، شکل میگیرند و بالعکس دگرگونی محلی بهعنوان بسط جنبی روابط اجتماعی در پهنهٔ زمان و مکان در واقع بخشی از فرآیند
جهانیشدن بهشمار میآید. درواقع «
جهانیشدن» شدت بخشیدن به آن دسته از روابط اجتماعی است که نقاط جغرافیایی دوردست را با هم مرتبط میسازد و این ارتباط بهشکلی است که از طریق آن وقایعی که در یک نقطه از جهان روی میدهد تحت تأثیر وقایع نقاط دورتر از آن هستند و برعکس.
«
جهانیشدن» به فرآیندی اطلاق میشود که از طریق آن حوادث، تصمیمات و فعالیتهای یک بخش از جهان میتواند نتایج مهمی را برای افراد و جوامع در بخشهای بسیار دورِ کرهٔ زمین در بر داشته باشد.
از طرفی آنتونی گیدنز «
جهانیشدن» را یک رشته فرآیندهای پیچیده میداند که نیروی محرک آن را ترکیبی از تأثیرات سیاسی و اقتصادی تشکیل میدهند. «
جهانیشدن» در عینحال که
نظامها و نیروهای فراملی جدیدی را بهوجود میآورد، زندگی روزمره را بهویژه در کشورهای توسعه یافته تغییر میدهد. همچنین گیدنز «
جهانیشدن» را تنها زمینهای برای سیاستهای معاصر نمیداند و معتقد است که «
جهانیشدن» نهادهای جوامعی را دگرگون میکند که در آن زندگی میکنیم. آنتونی گیدنز، «
جهانیشدن» را بسط، گسترش و دنباله آنچه که در گذشته وجود داشته نمیداند، بلکه آن را پدیدهای تلقی میکند که به نحو بنیادی جدید است. برخلاف سایر
نظریهها در مورد «
جهانیشدن»، گیدنز معتقد است که این پدیده یکسره فرآیندی در بُعد اقتصادی نیست که تنها بر اساس اقتصاد بازار قابل فهم باشد، این پدیده پایان
سیاست،
دولت،
ملت،
خانواده،
فرهنگ و عواطف نیستند، بلکه برعکس برخی از آنها را تقویت میکند. همچنین بر این
نظر تاکید میکند که معنای «
جهانیشدن» این نیست که جامعه جهان در حال یکپارچه شدن است، برعکس این پدیده در برخی ابعاد با تفرق و پراکندگی روبهرو است تا اتحاد و یکپارچگی. در کل،
جهانیشدن از
نظر گیدنز، حاصل بر هم خوردن
نظم سنتی فضا و زمان است که بهواسطهٔ جدایی فضا و زمان از مکان پدید میآید. این فضا و زمان جداشده از مکان، در گسترهای نامتناهی با یکدیگر ترکیب و هماهنگ شده، امکان کنش و روابط اجتماعی را در جامعهای بسیار بزرگتر فراهم میکند. بنابراین گسترهٔ تأثیرگذاری و تأثیرپذیری اجتماعی هم بسیار فراختر شده، جامعهای
جهانی شکل میگیرد.
جهانیشدن معطوف به انواع پیوند و رابطهٔ فرد با این جامعهٔ
جهانی است.
«
جهانیشدن» بهعنوان واژهٔ رایج دهه ۱۹۹۰، بهعنوان روندی از دگرگونی، از مرزهای
سیاست و
اقتصاد فراتر میرود و
علم، فرهنگ و
سبک زندگی را نیز در برمیگیرد. از آن جهت،
جهانیشدن پدیدهای است که قابل تسری به اشکال گوناگون عمل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حقوقی، فرهنگی،
نظامی، تکنولوژی و همچنین عرصههای مختلف عمل اجتماعی
نظیر محیط زیست است. بنابراین
جهانیشدن، هویتها - و هویت دینی بهعنوان یکی از لایههای هویتی - را نیز دستخوش دگرگونی میکند و آن را با چالشها و فرصتهایی روبهرو میکند که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
هر یک از ما در زندگی خود، افرادی را میشناسیم که با هر نسیمی دگرگون میشوند و تغییرات اساسی وجودشان را فرامیگیرد. بهعبارت متعارف، آنها ثبات ندارند و در وجود خودشان زندگی نمیکنند. در برخی از مراحل زندگی، دچار سرگردانی و تزلزل میشوند. به هر کجا که سفر میکنند، یا با هر کسی که همنشین میشوند، رنگ و بوی او را به خود میگیرند. در واقع، آنها خود را به چیزی وابسته نمیدانند و در وجود خود، شخصیت مستقل، احساس نمیکنند؛ از اینرو، همیشه سعی میکنند با تکیه به هر چیز گذرا، خود را از این حالت بحرانی نجات دهند. در واقع، میتوان گفت که این افراد دچار «بحران هویت (Identity Crisis)» هستند.
کسانی که در خود هویتی احساس میکنند و به آن احترام میگذارند، در هنگام مواجهه با مشکلات زندگی، آن مشکلات را به نحوی به هویت خود ارجاع داده و در پی حل آنها برمیآیند. برخلاف کسانی که در خود احساس هویتی ندارند و در چالشهای زندگی سرگردان میمانند. با این بیان به این نتیجه میرسیم که اصل داشتن «هویت» ضروری است و هر کسی باید با مشخصههای ویژه، به خود هویت دهد. درواقع هویت بهطور همزمان میان افراد یا اشیاء دو نسبت محتمل را برقرار میکند: از طرفی، شباهت و از طرف دیگر تفاوت. به این معنا، ما بهوسیلهٔ تشابهها و تفاوتهایی که با دیگری داریم شناخته میشویم و هویت در سادهترین تعریف پاسخی است که به سؤال من کیستم؟ میدهیم.
نکتهٔ اساسی این است که: چه هویتی ما را بهتر جلوه میدهد و راه و روش بهتری برای زندگی دارد؟ هویت صنفی، گروهی، سیاسی، اقتصادی و...
یا هویت دینی و مذهبی؟! درست است که همه اینها، وجوه، اجزا و لایههای مختلف یک پدیدهٔ یکپارچه یعنی هویت بهشمار میروند و پیوندهای ناگزیری با یکدیگر دارند، اما تجربهٔ انسانی نشان داده است که در افراد و جوامع گوناگون و در ادوار متفاوت تاریخی، برخی از ابعاد یا لایههای هویت، برجستگی، محوریت و نقش مؤثرتری در شکلدهی
نظامهای فکری- رفتاری به عهده میگیرند. به
نظر میرسد در عصر جدید هویت دینی (
اسلام) میتواند پاسخگوی نیاز انسان باشد؛ چراکه در عصر جدید و با ظهور پدیدهٔ
جهانیشدن شاهد فردی شدن هویت هستیم و چارچوبهای هویتسازیِ سنتی از جمله
خانواده دیگر تعیین کنندهٔ نهایی نیست و انسان در معرض هویتهای مختلف قرار میگیرد. در واقع با توجه به
نظریهٔ گیدنز که قائل به بازاندیشی در هویت است و اینکه با توجه به شرایط و اطلاعات باید مدام هویت خود را بازتولید کنیم، میتوان گفت در عصر جدید، هویت دینی میتواند در میان انواع هویتها، پاسخگوی بحران هویت افراد باشد.
هرکدام از هویتها که بتواند انسان را از بحرانهای زندگی نجات دهد و او را از سرگردانی برهاند تا او در وجودش «اختلال هویت (Identity disorder)» احساس نکند، بهترین است. در بسیاری از افرادی که خود را به
حزب یا گروه خاصی وابسته میدانند، با تغییر در قوانین و مقررات آن حزب، بیثباتی مشاهده میشود. برای مثال، اگر هویت فردی «قومی» باشد. با عوض شدن رهبر آن قوم، تا عادی شدن رهبر جدید، سرگردانی احساس میشود؛ از اینرو، باید با هویتی زندگی کنیم که خودش ثبات داشته باشد. بهترین هویتی که مورد تأیید جامعهی ما قرارگرفته «دین و مذهب» است. هویت دینی، انسان را به منبع و پشتوانهای متصل میکند که از بالاترین ثبات برخوردار است؛ همان خداوند مهربان. کسی که با دین و مذهب به معنای واقعی آن همراه باشد، خودش را با چیزی همراه کرده است که میتواند در بحرانها و چالشهای زندگی یاریاش کند. هویت دینی، به
جاودانه بودن انسان اشاره دارد و فرد را در مواجهه با بحران هویت و یا احساس بیهویتی و سردرگمی نجات میبخشد.
عبارت جالبی از آرنولد توینبی،
نظریهپرداز بزرگ تاریخ نقل شده که: «بحرانهایی که اروپاییان در قرن حاضر دچار آن شدهاند، در اساس به
فقر معنوی برمیگردد». وی معتقد است که تنها راه درمان این فروپاشیدگی اخلاقی که غرب از آن رنج میبرد، بازگشت به دین است. دین و مذهب به آدمی بها و ارزش داده، او را جانشین
خداوند در
زمین معرفی میکند؛ به او میآموزد که در مواقع مختلف زندگی چهکار کند، هدفش برای زندگی چه باشد و چگونه میتواند به هدف نهایی خود برسد.
جامعهای که در آن دین جامع و مذهب کامل حاکم نباشد و یا مردم به هویت دینی خود بیاعتنا باشند، دچار سقوط اخلاقی میشود و در آن ناهنجاریها سیر صعودی بهخود میگیرند. از راههایی که ما را به نتیجه کارآمدی دین در زندگی میرساند،
تفکر و اندیشه دربارهٔ دین و فواید آن است. در قسمتهایی از
قرآن مجید، کلماتی وجود دارد که ما را بهاندیشیدن رهنمون میکند.
همین نکته دلیل بر این است که دستکم قوانین دین اسلام بر پایهی عقل استوار است. اریک فروم در این زمینه میگوید: «چنین نیست که شعایر دینی، پیوسته بیرون از حوزهی درک عقلی باشند؛ آیین شستشو یا
تطهیر را میتوان بهعنوان جلوهای پرمعنا و منطقی از پاکیزگی درونی که عاری از هر عنصر غیر عقلانی یا آزاردهنده است و نیز بیان سمبلیک و نمادین میل ما به پاکیزگی معنوی، پیش از شروع کاری تلقی کرد که تمرکز کامل ذهن و
خلوص نیت را ایجاب میکند».
از بحرانهای عصر حاضر، احساس پوچی، سرگردانی و بیهدفی است؛ به همین دلیل، جنگها رو به فزونیاند و
قتل و
خودکشی، هر روز افزایش مییابد. علامه
محمدتقی جعفری در کتاب «بنبست امروز بشر» میگوید: «به یاد دارم این مسئله را با یکی از انسانهای دلسوز مطرح کردم که از
عواطف انسانی برخوردار و عمری را در فکر دفاع از آزادیهای معقول و حقوق انسانها سپری کرده بود. او با استناد به از دست رفتن هویت انسانی و ارزشهای والای
انسان گفت: بگذار این زمین که فقط بهصورت زرادخانه برای انباشتن
سلاح بیشتر و قهوهخانهی عیش و عشرت و پوچگرایی و مبارزه با هرگونه عظمتهای انسانی درآمده است، هرچه زودتر از بین برود!».
در هویت دینی ما - هویت اسلامی - آنچه انسان را از پوچی خارج میکند،
جهانبینی الهی است. انسان دارای عطشی است که فقط با پیمودن راه
خدا و رسیدن به وصال خدا فرو مینشیند. مذهب به آدمها ارزش میدهد. قصد دارد آنها را از تهی بودن و بیهدفی و پوچی برهاند. ای انسان، تو گمان میبری که موجودی ناتوان و ضعیف هستی، در حالیکه
نظام بزرگ
جهان هستی در تو پنهان است.
دین الهی، بعد از اینکه برای انسان ارزش قائل میشود، دیدگاه روشنی را هم تبیین میکند و آن این است که: هدف زندگی،
تکامل است و تکامل، صورت نمیگیرد مگر با نزدیک شدن به پروردگار که آن هم با
تقوا و
عمل صالح امکانپذیر است. به همین دلیل، انسان میداند که کیست، از کجا آمده، در کجاست و بهکجا میرود. در نتیجه از پیامدهای هویت دینی «هدفمند کردن» انسانها است. بهعبارتی، هویت دینی که ریشه در
فطرت آدمی دارد، میتواند با
تکوین و شکوفایی آن، پیامدهای مثبتی در حوزههای فردی و اجتماعی بهدنبال داشته باشد، از جمله احساس تعهد و مسئولیت در قبال ارزشها و باورها، هدفمندی فرد و جامعه است که خود این امر بازخوردهای مثبت و اثربخش خویش را در عرصههای مختلف فردی - هویت دینی بهعنوان مکتب خودسازی و انسانسازی - و اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شفافیت و نمود میبخشد.
از سوی دیگر، تاریخ بشر گویای این مطلب است که دین و هویت دینی، همیشه تمدنساز بودهاند.
مضاف به اینکه هویت دینی زندگی را معنادار کرده و از
پوچگرایی و بیهدفی میرهاند، بهطورکلی میتوان گفت که عمل به تعالیم دینی و داشتن هویت دینی در عصر کنونی - که انسان در معرض هویتهای کاذب و بیاصالت قرار دارد – میتواند راه حلی برای «بحران هویت» بشر باشد.
پرسش هویت، از بنیادیترین پرسشها در حیات فردی و جمعی نوع انسانی بوده و هست. افراد و اجتماعات با پرسش از هویت، از سطوح خرد تا کلان، تصویری از آنچه که هستند یا آنچه تصور میکنند که باید باشند، ارائه میدهند. اهمیت این تصویر که نتیجه فرآیند پیچیده هویتیابی است، در این است که در سطح فردی هویت نقطه آغازین ورود به دنیای اجتماعی و در سطح جمعی، نقطهی محوری بقا و بالندگی در میان دیگر جوامع است. هویت بازنمایی ویژگیها، امتیازات، کاستیها، تواناییها و وجوه تمایز از دیگران است؛ اما نه افراد و نه جوامع حیثیتهای
بسیط و تغییر ناپذیری نیستند. بنابراین هویتها نیز همواره در حال شدن و تغییر است.
مقوله هویت از زمره پدیدههایی است که در پرتو
جهانیشدن در یک شبکه ارتباطی قرار میگیرد. در واقع هویت تحت تأثیر ارتباطات،
جهانی میشود، از پدیدههای دور دست اثر میپذیرد، بر آن اثر میگذارد و در اثر این فعل و انفعالات، تصور ما را از خویشتن دچار دگرگونی میکند و ما به شناختهای دیگری از وجود خویشتن نائل میشویم.
جهانیشدن را خواه پروسهای طبیعی و فرآیندی تاریخی فرض کنیم و خواه آن را پروژهای هدایت شده و ترفندی هدفمند قلمداد کنیم، آثار و پیامدهای متعدد و متفاوتی را بر زندگی فردی و اجتماعی انسانها بر جای میگذارد. بهعبارت دیگر،
جهانیشدن علاوه بر آنکه فرصتهایی را برای افراد ایجاد میکند، به همان نسبت چالشهایی را نیز فراروی آنان قرار میدهد. از جمله این چالشها را میتوان در ایجاد بحران هویت برای افراد و جوامع جستوجو کرد. از آنجایی که تکنولوژی ارتباطات و رسانهها بهدلیل قرار داشتن در کنترل غرب، بهصورت یکسویه اقدام به پخش
جهانی ارزشهای غربی
نظیر لیبرالیسم و
سکولاریسم میکنند و همچنین پخش گسترده مسائل ضد اخلاقی چه از طریق ماهواره و چه از طریق اینترنت میتواند تأثیر سوئی بر مخاطبان آنها داشته و موجب تضعیف جنبههای مذهبی افراد شود که این مسئله، کارکرد مذهب بهعنوان یکی از عناصر هویتی را به چالش میکشد.
در واقع،
جهانیشدن با تضعیف و یا تخریب عوامل مقوم و تعیینکننده هویت، تمایز و تفاوت در میان جوامع را سلب کرده و نوعی همسانی کاذب و یکسانسازی خطرناک بهوجود میآورد. بیتردید از جمله عوامل موجد و مقوم هویت برای هر جامعهای، وجود مرزهای پایدار و تا حدودی نفوذناپذیر است. این مرزها جزو جدانشدنی هویت افراد آن جامعه و عامل اصلی در احساس تمایز و تفاوت با جوامع دیگر است. مکان و سرزمین برای هویتسازی و تداوم بخشیدن به آن بسیار مناسب است؛ چراکه مرزبندیهای عینی را ایجاد کرده و بهواسطه برخورداری از ویژگیهای جغرافیایی بهوضوح موجب ایجاد هویت و احساس تمایز در جوامع گوناگون میشود. سرزمین علاوه بر آنکه به سبب برخورداری از ویژگیهای طبیعی و عناصر جغرافیایی، هویتساز است، به لحاظ فرهنگی و اجتماعی نیز هویت خاصی را با ویژگیها و شرایطی مشخص برای افراد آن جامعه بهوجود میآورد. از همین رهگذر است که نوعی از مرزهای ملی و سیاسی نیز برای آن جامعه تعریف میشود و سرزمین در جهات مختلف هویتبخشی مداوم را موجب میشود. چنانچه سرزمین را در ذیل مفهوم مکان بهعنوان عامل ایجاد هویت برشماریم، باید اشاره کنیم که بهرهمندی مکان از عنصر ثبات، مرزپذیری و قابلیت تحدید، باعث میشود تا هر جامعهای از تأمین نیازهایش به تداوم داشتن و پایدار بودن در قالب برخورداری از مکان مشخص و سرزمینی خاص احساس آسودگی و آرامش کند.
بهعلاوه مکان کار ویژه تأمین انسجام و همبستگی را نیز در امر هویتسازی بهعهده دارد؛ زیرا مکان با ساختن و حفظ کردن مرزهای روشن و نفوذناپذیر، با تأمین نیاز به متمایز بودن پرداخته و نوعی از روابط اجتماعی و احساس تعلق به گروه و جمعی مشخص با صفات مشترک و همسان با خویش و در عینحال متمایز و متفاوت از افراد و جوامع خارج از این مکان - سرزمین - را در فرد و جامعه برمیانگیزد. به
نظر میرسد بعد از مواجهه چالش برانگیز تجدد و
مدرنیته با مکان و اخلال در کار ویژههای هویتساز آن، هماینک
جهانیشدن با انگیزهای شدیدتر و اسباب و عناصری قویتر به میدان آمده است و اندک تاملی روشن میکند که عوارض و تبعات آن بسیار گستردهتر و چشمگیرتر از مدرنیته و تجدد است.
جهانیشدن بهواسطه پیشرفتهای شگفتآور فنآوریهای ارتباطی، موجب گسستن مکان، فضا و رشتههای پیوند زننده فضای اجتماعی با مکان و سرزمین معینی شده است. از اینرو، امر اجتماعی از محدوده تنگ مکان رهایی یافته و در فضایی فراختر و گستردهتر تبلور مییابد. مکان مرزپذیر و محدودیتآور است در حالی که فضا امور را سیال و آزاد میکند. بهعلاوه مکان فاصله و جدایی میآفریند، در حالی که فضا نزدیکی و اختلاط به همراه دارد. بنابراین هویتسازی در عصر
جهانیشدن از مکان به فضا تغییر مییابد و موجب چالشی عظیم برای صاحبان هویتهای گوناگون میشود.
پرواضح است که هویت دینی یک گروه یا جامعه، مهمترین بخش و عمیقترین جنبه از هویت هر گروه یا جامعهای است. جای سئوال است که
جهانیشدن چه تأثیری بر هویت دینی دارد؟ و آیا بحران هویت در بعد دینی نیز پیش خواهد آمد؟ بررسی اثرات
جهانیشدن بر دین، نشان میدهد که
جهانیشدن برای دین هم چالش بوده و هم فرصت. چالش از این
نظر که با گسترش آموزههای نسبیگرایی، ارزشهای اخلاقی و دینی را زیر سؤال برد.
اما فرصتهایی هم بهوجود میآورد که با گستردگی ارتباطات، افزایش سایتهای خبری و مؤسسات، افزایش تعاملهای فکری و دیداری مؤمنان ادیان با یکدیگر، باعث افزایش سطح آگاهیها از ادیان گوناگون گشته است. همچنین
جهانیشدن با زیر سؤال بردن فراروایتها، برای احیای دین و تقویت نقش اجتماعی آن یک فرصت بوده است.
همینطور ادیان و مذاهبی که بهدلیل ضعف اقتصادی و سیاسی دولتهای منتسب، قادر به گسترش نفوذ و قلمرو خود نبودند، اینک با
جهانیشدن فرصت ظهور و بروز یافتهاند. از آنجا که بیشتر ادیان بزرگ دارای نگرش
جهانی و داعیه جهانشمولی هستند، خود را به فرهنگ و سرزمینی خاص متعلق و محدود نمیکنند و فراتر از آن در پی جذب مخاطبان و گروندگان هستند و شاید همین خصیصه هویت دینی موجب شده است تا
جهانیشدن در مواجهه با دین و دینداران بهاصطلاح خلع سلاح شود و نتواند همچون عرصههای دیگر هویت، افراد و جوامع را دچار سردرگمی و آشفتگی کند. دین با این ویژگی متمایز خود، در عمل در عصر
جهانیشدن فرصت گسترش شعاع و تعمیق نفوذ یافته است.
بحث در مورد هویت، هویتسازی و
بحران هویت در شرایط نامتعادل جامعه و یا در زمان قرارگرفتن جامعه در مقابل شرایط جدید -
جهانیشدن و صنعتیشدن - پیش میآید. بهعبارت دیگر،
هویت یک مقولهٔ تاریخی است که از قدیم در مورد افراد، گروههای اجتماعی و
نظام اجتماعی وجود داشته است. اگر فرد و یا گروه اجتماعی بخواهد خودش را در موقعیت جدید تعریف و یا بازتعریف کند و مورد بازشناسی قرار دهد، این مورد بازشناسی قرارگرفتن و قراردادن، اگر بهخوبی و درستی صورت بگیرد به معنای ساختن هویت و هویتسازی است. در عصر جدید و به تبع آن «
جهانیشدن» شاهد فردیشدن هویت هستیم، به این معنا که دیگر جامعه و یا سرزمین خاص تعیینکنندهٔ نهایی هویت افراد نیستند و فرد در معرض هویتهای مختلف قرار دارد. این امر سبب سردرگمی و باعث بهوجود آمدن بحران هویت در افراد شده است. در دنیای امروز فرد در یک فضای آکنده از اطلاعات قرار دارد و بهطور مداوم با هویتهای کاذب و بیاصالت روبهرو است. افراد برای در امان ماندن از تبعات «بحران هویت» باید بهطور مداوم هویت خود را بازتولید کنند. بدینمعنا که با استفاده از شرایط، اطلاعات و مقتضیات زمان، هویت خود را بازیابی و بازتولید کند. در نتیجه، هویت دینی بهعنوان یکی از لایههای هویتی میتواند پاسخگوی نیاز افراد در عصر کنونی باشد.
دین مهمترین منبع برای هویت و معنابخشی است؛ چراکه به پرسشهای بنیادین پاسخ میدهد، به زندگی جهت میبخشد و وحدت اعتقادی ایجاد میکند. همچنین
دین اسلام بهمثابه یک دین جامع و کامل،
ناظر به همهٔ ابعاد حیات بشری است و دارای عمیقترین و عالیترین معارف عقلی و تعالیم معنوی، عرفانی و اخلاقی و دارای قوانین متقن و دستورات عملی برای حیات فردی و اجتماعی است. بنابراین هر فرد و جامعهای که هویت خویش را بر محور و مدار دین تعریف و تمایز خود را با دیگران در هویت دینی جستوجو کند، خواهد توانست در عصر
جهانیشدن از تبعات تشویشآور و آشفتهساز
جهانیشدن در امان بماند و حتی بالعکس، با بهرهگیری از فرصتهای بهوجود آمده، این بخش از هویت خود را بهعنوان مهمترین بعد هویتی، تقویت و توسعه بخشد. در غیر این صورت بهاجبار وادار خواهد شد تا تمام مرزبندیهای هویتی خود را فراموش ساخته و بیهویتی آگاهانه و یا ناآگاهانه اختیار کند و یا مجبور به پذیرش هویتهای کاذب و بیاصالت خواهد شد که سرانجام و نتیجهای جز بیگانگی از خویشتن، انفعال و تسلیم در برابر دیگران نخواهد داشت.
(۱) تامپسون، جان بروکشایر (۱۳۷۹)، رسانهها و نوگرایی، ترجمه علی ایثاری کسمایی، تهران، انتشارات موسسه ایران.
(۲) جعفری، محمدتقی، (۱۳۷۸)، بنبست امروز بشر، تهران، انتشارات پیام آزادی.
(۳) جنکینز، ریچارد، (۱۳۸۱)، هویت اجتماعی، ترجمه تورج یاراحمدی، تهران، نشر شیرازه.
(۴) حاجیانی، ابراهیم، (۱۳۸۸)، جامعهشناسی هویت ایرانی، تهران، پژوهشکدهٔ تحقیقات استراتژیک.
(۵) رشیدپور، مجید، (۱۳۸۱)، هویتیابی جوانان، مجلهٔ پیوند، اردیبهشت ماه، شمارهٔ ۲۷۱.
(۶) شاکرینیا، ایرج، (۱۳۷۹)، تأثیر باورهای مذهبی بر بهداشت روانی انسان، مجلهٔ پیوند، اسفندماه، شمارهٔ ۲۵۷.
(۷) عاملی، سعیدرضا، (۱۳۸۳)، دو
جهانیشدنها و آینده هویتهای همزمان، ضمیمه خردنامه همشهری، مرداد ۱۳۸۳ - شماره ۲۶.
(۸) عباسزاده، اکبر و مهدی عباسی، (۱۳۸۴)، هویت ملی و
جهانیشدن، تهران، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
(۹) علیخانی، علیاکبر، (۱۳۸۳)، مبانی
نظری هویت و بحران هویت، بخش دوم از خود بیگانگی در چشماندازهای مختلف، تهران، انتشارات جهاد دانشگاهی.
(۱۰) فروم، اریک، (۱۳۵۹)، روانکاوی و دین، ترجمه آرسن
نظریان، تهران، انتشارات پویش.
(۱۱) کاستلز، مانوئل، (۱۳۸۰)، عصر اطلاعات، (اقتصاد، جامعه و فرهنگ)، ترجمه حسن چاووشیان، جلد دوم، تهران، انتشارات طرح نو.
(۱۲) گلمحمدی، احمد، (۱۳۸۱)،
جهانیشدن، فرهنگ، هویت، تهران، نشر نی.
(۱۳) گلمحمدی، احمد، (۱۳۸۰)،
جهانیشدن و بحران هویت، تهران، فصلنامه مطالعات ملی شماره ۱۰.
(۱۴) گیدنز، آنتونی، (۱۳۸۳)، تجدد و تشخص، (جامعه و هویت شخصی در عصر جدید)، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نشر نی.
(۱۵) گیدنز، آنتونی، (۱۳۷۹)، جهان رها شده، ترجمه علیاصغر سعیدی و حاجی عبدالوهاب یوسفی، تهران، انتشارات علم و ادب.
(۱۶) مسعودنیا، حسین، (۱۳۸۹)،
جهانیشدن و ادیان توحیدی (فرصتها و چالشها)، فصلنامهٔ راهبرد، سال نوزدهم، شماره ۵۵.
(۱۷) هانتینگتون، ساموئل، (۱۳۷۸)، برخورد تمدنها و بازسازی
نظم جهانی، ترجمه محمدعلی حمید رفیعی، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی.
(۱۸) Brown،R (۱۹۹۹) Social Identity. In a Kuper and. j. Kuper (eds)،The Science Ency clopedia، London: Routledge.
(۱۹) Patrick، Morag (۲۰۰۰) Identity and the politics of recognition. in noel'sullivan political theory in transition، London: Routledge.
(۲۰) Woodward, Kath (۲۰۰۰) Questioning Identity; Gender, Class, Nation. London: Routledge In a ssociation With The Open University.
جهانیشدن؛
تهاجم فرهنگی؛
رابطه هویت اسلامی و سبک زندگی اسلامی؛
هویت اسلامی جامعه نبوی؛
هویت امت؛
نقش رسانهها در تربیت اخلاقی
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «هویتسازی دینی (اسلامی) و جهانیشدن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۲/۲.