• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

میرفندرسکی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



سیدابوالقاسم بن میرزابیک حسینی موسوی فندرسکی استرآبادی معروف به «میرفندرسکی» حکیم فیلسوف، از اکابر حکماء و اجلّه فلاسفه و عرفاء بود که به جهت طلب دانش مدتی در اصفهان سکنی گزید.

فهرست مندرجات

۱ - معرفی اجمالی
۲ - ولادت
۳ - نسب‌شناسی
۴ - دوران نوجوانی
۵ - هجرت به اصفهان
۶ - سفر به هندوستان
       ۶.۱ - علل سفر
       ۶.۲ - سفرهای متعدد
       ۶.۳ - آشنایی با فرهنگ هند
۷ - روحیات و خلقیات
۸ - توصیف میرفندرسکی در تذکره‌ها
       ۸.۱ - تذکره ریاض الشعراء
       ۸.۲ - تذکره اوحدی
       ۸.۳ - تذکره نصرآبادی
       ۸.۴ - تذکره ریاض العارفین
       ۸.۵ - کتاب روضات الجنات
۹ - مسلک فلسفی فندرسکی
۱۰ - میرفندرسکی و آیین زرتشتی
۱۱ - میرفندرسکی و صوفیه
۱۲ - شاگردان میرفندرسکی
       ۱۲.۱ - ملاصدرا
       ۱۲.۲ - ملارجبعلی تبریزی
       ۱۲.۳ - آقاحسین خوانساری
       ۱۲.۴ - میرزا رفیعای نائینی
       ۱۲.۵ - محقق سبزواری
۱۳ - وفات
۱۴ - آثار و تالیفات
       ۱۴.۱ - قصیده یائیه
       ۱۴.۲ - شرح جوگ باسشت
       ۱۴.۳ - رساله صناعیه
       ۱۴.۴ - رساله در حرکت
       ۱۴.۵ - رساله‌ در کیمیا
       ۱۴.۶ - کیفیت ابصار
۱۵ - اشعار فندرسکی
۱۶ - پانویس
۱۷ - منبع


میر سیّدابوالقاسم بن میرزا بیک بن میرصدرالدّین حسینی موسوی فندرسکی استرآبادی معروف به «میرفندرسکی» حکیم فیلسوف، عارف مرتاض و شاعر ادیب. از اکابر حکماء و اجلّه فلاسفه و عرفاء است، و همگان به عظمت، بزرگی، جامعیّت، زهد و تقوای او اذعان دارند. در سال ۹۷۰ق در قریه «فندرسک» از توابع استرآباد (گرگان فعلی) متولّد شده، و نزد علمای بزرگ روزگار خود همچون کمال‌الدّین چلبی‌بیک تبریزی، خواجه افضل‌الدّین‌محمّد ترکه اصفهانی، میرمحمّدباقر استرآبادی (میرداماد) و میر برهان‌الدّین اشراق استرآبادی تحصیل نموده است. وی به هند سفر کرده، و خدمت عرفاء و بزرگان آن دیار رسیده، و تجربه‌ها‌ اندوخته، و در ضمن، جهت ترویج دین اقدام نموده است. وی پس از چندین سفر در اصفهان اقامت گزیده، و به تدریس و تحقیق پرداخته است. شاه صفی او را احترام بسیار می‌نمود؛ امّا میر به او اعتنایی نداشت. از محضر درس او ده‌ها شاگرد دانشمند برخاسته‌اند. سرانجام در سال ۱۰۵۰ق وفات یافت، و در تکیه‌ای مخصوص که به نام او تکیه میر نامیده می‌شود، در تخت فولاد مدفون گردید. مادّه تاریخ وفات او این است:
تاریخ وفاتش ز خرد جستم گفت: «صد حیف ز آفتاب اوج دانش».


وی در حدود سال (۹۷۰ق) در روستای «جعفرآباد نامتلو» (طبق تحقیقات محلی انجام شده بویژه نقل خاندان فعلی میرفندرسکی، به احتمال قریب به یقین زادگاه میر روستای مذکور بوده است.)
[۱] دوستی دیلمی، محمدرضا، میرفندرسکی و میرداماد، ص۵۶.
از توابع بخش «فندرسک» (منطقه فندرسک در قدیم یکی از هفت بلوک ایالت استرآباد به شمار میرفت و در حال حاضر به مجموعه اراضی بین منطقه کتول و رامیان اطلاق می‌شود که از توابع استان گلستان است. فندرسک احتمالا ترکیبی از دو واژه «فندر» به معنای نگاه تیز و دقیق و «اسک» به معنای جایگاه و چاپارگاه و روی هم رفته «دژ دیدبان» است).
[۲] دوستی دیلمی، محمدرضا، دو حکیم استرآباد، ص۵۵.
شهرستان رامیان، واقع در «استرآباد» (استرآباد شامل دو ناحیه مهم، یکی در شمال موسوم به «دهستان» و دیگری در جنوب به نام «ورکان» میباشد. دهستان شامل ساحل جنوب شرقی دریای خزر و قسمتی از ناحیه فعلی شمال اترک بود و ورکان شامل تمام ناحیه‌ایست که رود گرگان از آن می‌گذرد. استرآباد از شمال محدود است به رود اترک و از شرق به خراسان و از جنوب شادکوه را از شاهرود و بسطام جدا میکند.)
[۳] دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا.
گرگان ولادت یافت.


میرفندرسکی‌ها از سادات جلیل القدر استرآباد گرگان ، می باشند و نسب آنها به امام موسی کاظم علیه‌السّلام می‌رسد.
[۴] هدایت، رضاقلی خان، روضة الصفا، ج۱، ص۱۱۲.
پدران حکیم سیدابوالقاسم میرفندرسکی، از بزرگان سادات استرآباد به شمار می‌آمدند. جدش میرصدرالدین که انسانی محترم در چشم اهالی آن سامان بود و از حیث برخورداری مالی صاحب املاک، در دستگاه شاه عباس جلالت و شانی مثال‌زدنی داشت. پدرش میرزابیگ هم از جایگاهی مشابه صدرالدین در بین مردم برخوردار بود، بویژه آنکه در دستگاه شاه عباس نیز رفت و آمد داشت.
[۵] اصفهانی افندی، میرزاعبدالله، ریاض العلماء، ج۵، ص۵۰۰.
[۷] اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۱۵۱.



میر عهد کودکی و نوجوانی را در زادگاه خویش گذراند و در خلال گذار ایام در دو مدرسه «عمادیه» و «مفیدیه» (طبق اسناد موجود نزد ورثه سادات شیرسنگی و دراز گیسو استرآباد مدارس محل تحصیل مقدماتی میر در شهر استرآباد به دو مدرسه عمادیه و مفیدیةالسادات که از مدارس عهد صفوی استرآباد بودند اشاره شده است)
[۸] دوستی دیلمی، محمدرضا، دو حکیم استرآباد، ص۵۷.
از مدارس دایر عهد صفوی به کسب دانش و فضیلت پرداخت.
با آنکه املاک فراوانی را به ارث برده بود، چندان در بند چرب و شیرین دنیایی نبود و این وارستگی حتی سبب تزلزل مالکیت و سلب اقتدار فندرسکی‌ها از فندرسک در ادوار بعد گردید. در همان زمان بود که کردهای جهان بیگ لو به فندرسک هجوم آوردند و آنجا را تسخیر کردند.
[۹] دوستی دیلمی، محمدرضا، دو حکیم استرآباد، ص۵۷.
گویا این قطعه شعر از فندرسکی اشاره به این حادثه دارد:
"ز فندرسک چه جرم آمد و چه ذلت خواست ••• که کرد ایزدی چون از آن جنابش دور"
[۱۰] جمال‌الدین اینجوی شیرازی، حسین بن فخرالدین، فرهنگ جهانگیری، ج۲، ص۱۸۶۴.

شدت وارستگی و دامن برچیدن از تعلقات، و سفر در پهنه مجاهده با نفس سبب نوعی گمنامی برای آن بزرگ گشته است، به‌گونه‌ای که بخش مهمی از عهد نخستین زندگی او شامل خاندان، نوجوانی و جوانی، چگونگی نشو و نما و شناسنامه اساتید و مدت تحصیل همگی از چشم تیزبین تاریخ پنهان مانده است.


میرمیرفندرسکی پس از چندی رهسپار قزوین و بعد اصفهان گردید. اصفهان که در عهد صفویه کانون عالمان و دانشوران نامدار، بویژه فیلسوفان و فقیهان بلندآوازه به‌شمار می‌رفت و از حوزه‌ای بسیار فاخر و غنی برخوردار بود و برای میرفندرسکی جوان جویای معرفت، محیطی مناسب می‌نمود. او در اصفهان نزد چلبی‌بیگ تبریزی از شاگردان علامه میرزا خان شیرازی و افضل‌الدین محمد ترکه اصفهانی
[۱۱] اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۱۵۱.
[۱۲] اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۱۶۸.
به فراگیری فلسفه، حکمت و دیگر علوم پرداخت و از خرمن دانش و درخت معرفت و فکر دیگر عالمان گرانمایه حوزه اصفهان همانند اشرف‌الدین علی فرزند فیلسوف نامدار غیاث‌الدین منصور دشتکی خوشه‌ها برچید و بهره‌ها برگرفت. با این حال دیری نپایید که خود در شمار اساتید ممتاز فلسفه قرار گرفت و به تدریس و تعلیم حکمت و ریاضیات و تربیت شاگردانی که در عصر خود از مشاهیر و مفاخر ساحت دیانت و دانش بودند، پرداخت.


با آنکه اصفهان در عهد صفویه (سلسله صفویه، پادشاهانی بودند که بر محور مذهب شیعه اثنی‌عشری حکومت دینی را پایه گذاری کردند. آنان اسم و رسم خویش را منسوب به شیخ صفی‌الدین اردبیلی از مریدان و شاگردان عارف واصل شیخ زاهد گیلانی می‌دانستند.) موقعیت بسیار درخشانی را دارا بود
[۱۳] مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۱۷۳.
و قابلیت پذیرش شخصیت‌های تابناکی چون شیخ بهایی، میرداماد و میرفندرسکی را در خود داشت و شاهان صفوی نیز مکانت عالمان را پاس می‌داشتند، اما میر فندرسکی چندی بعد به هندوستان کوچید و فصل تازه‌ای از زندگی پر رمز و راز خود را برگشود.
[۱۴] نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره نصرآبادی، ص۱۵۳.


۶.۱ - علل سفر

درباره علل این سفر تاریخ‌نگاران و تذکره نویسان هر یک مطالبی را عنوان کرده‌اند. حقیقت امر هر چه باشد در این مهم شکی نیست که روح حقیقت‌خواه میر، آن بزرگوار را به وادی‌های گوناگون و کشف آفاق نو و کسب تجارب ماندگار سوق داده است. هندوستان در آن دوران که به خاطر اتخاذ سیاست «صلح کل» حاکمش، جهان اکبرشاه مرکز تبادل آراء و مجمع گفتگوی ادیان و مذاهب مختلف بود، محیطی مساعد و مطلوب برای شخصیت خاص فندرسکی محسوب می‌شد. علاوه بر اینکه بین هند و ایران مناسبات اقتصادی و تجاری وجود داشت و حاکمان هندوستان، علاقمند به زبان و ادب فارسی و خواهان گسترش آن در پهنه هند بودند که البته موافق با طبع شاعرانه و ادب دوست فندرسکی نیز بود. از طرفی بسیاری از ایرانیان مقیم هند به مناصب مهم کشوری و لشکری دست یافته بودند و هر یک از عالمان و دانشوران و ادیبان ایرانی که به هند می‌کوچیدند، از سوی آنان به گرمی مورد استقبال قرار می‌گرفتند.
[۱۵] اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۱۵۱.
دلیل دیگر سفر میر را باید رواج نوعی نگاه قشری که مخالف هر نوع عقل‌ورزی در ساحت دیانت بود و فیلسوفان را به دیده طرد می‌نگریست، دانست.
[۱۶] نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره نصرآبادی، ص۱۵۳.


۶.۲ - سفرهای متعدد

میر طبق نقل برخی از تراجم، سه بار به هند سفر کرد، اولین سفر او بنا بر شواهد در سال ۱۰۱۵ق و به همراهی تقی‌الدین اوحدی بلیانی، مؤلف تذکره عرفات العاشقین، صورت گرفت. به گفته اوحدی، فندرسکی زمانی که به هند رسید، به دستگاه میرزا جعفر آصف‌خان که خود از شاعران و ادیبان مهاجر ایرانی بود و در آنجا به صدارت و وزارت رسیده بود نزدیک شد. آصف‌خان با پاس داشتن مکانت والای فندرسکی چندی از میر پذیرایی کرد و حتی مقدمات بازگشت میر به ایران را فراهم نمود.
[۱۷] اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۱۲.
[۱۸] اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۵۰-۱۵۱.
دیری نپایید که میر سفری دیگر به هند کرد و این بار در فواصل سالهای ۱۰۲۱ تا ۱۰۲۴ق نخست به گجرات رفت و از آنجا رهسپار دکن گردید. سفرهای دیگری نیز از میر مربوط به سال ۱۰۳۷ ق و سال ۱۰۴۵ق ذکر گردیده است که میر با معرفی ابوالحسن اصفهانی وزیر شاه جهان، با شاه مذکور ملاقات کرده است.
[۱۹] شهابی، علی‌اکبر، روابط ادبی ایران و هند، ص۲۷۳.
[۲۰] نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره نصرآبادی، ص۱۵۳.


۶.۳ - آشنایی با فرهنگ هند

نکته قابل استنباط اینکه میر از میانه عمر تا سال‌های پایانی زندگی مدام به هند سفر می‌کرد. علت این رفت و برگشت‌های مکرر را باید اشتیاق او برای آشنایی با فرهنگ حاکم بر سرزمین هند دانست، بویژه اینکه او پس از آشنایی با کتاب «جوگ باسشت»، اثر منظوم و عرفانی هند باستان، خواهان گونه‌ای تعامل فرهنگی میان فرهنگ فاخر اسلامی با فرهنگ بومی و اصیل هند بود، زیرا مبانی عرفانی و فلسفی هند را با عرفان ناب اسلامی نزدیک می‌پنداشت. از این حیث می‌توان میر فندرسکی را منادی تقریب و گفتگوی میان مذاهب در عصر خود دانست.
میر در هندوستان با پارسایان و عالمان و شخصیت‌های صاحب فضیلت که اغلب ایرانی بودند ارتباط برقرار می‌کرد، در عین حال برای آشنایی با فرهنگ بومی هند از برقراری ارتباط با برهمن‌ها و پیشوایان روحانی هند نیز دریغ نمی‌کرد
[۲۱] اسفندیار، کی‌خسرو بن آذرکیوان، دبستان مذاهب، ج۱، ص۴۷.
[۲۲] اسفندیار، کی‌خسرو بن آذرکیوان، دبستان مذاهب، ج۱، ص۳۳۷.
حتی برای دسترسی بی‌واسطه به مبانی فکری و معتقدات آنها زبان سانسکریت را آموخت.


مهم‌ترین مشخصه روحی شخصیت فندرسکی، زهد و پارسایی و بی‌اعتنایی به مظاهر فریبنده زندگی و همنشینی با خاک‌نشینان و تهی‌دستان است. میر در عین حال که عابدی پارسا و خداترس بود، انسانی زیرک و حاضرجواب نیز به شمار می‌آمد، بویژه اینکه این هوشمندی و حاضرجوابی را در برابر ارباب قدرت بروز می‌داد. از جمله اینکه در سفر هند، هنگامی که جهان اکبرشاه به دیدن آن عارف وارسته آمد، در اثنای صحبت از حکیم بزرگوار پرسید: پیغمبری را که شما در سایه او هستید مشهور است که سایه نداشت، حقیقت دارد یا نه؟ میر باالبداهة پاسخ گفت: یقیق است، امید که خدا هم سایه نداشته باشد. (کنایه از پادشاه، شاه را از این جواب لرزه بر اعضاء افتاده خود را در پای حکیم انداخت و معذرت خواست و احترام او را بر خود لازم می‌شمرد.)
[۲۳] شهابی، علی‌اکبر، روابط ادبی ایران و هند، ص۷۳.

در قصص العلماء تنکابنی نیز داستانی از شیخ بهایی و میرفندرسکی ذکر شده است که در یکی از عمارات شاهی نشسته بودند و شیری که از شیرخانه، زنجیر گسسته و از شیربان گریخته بود ناگهان وارد آن سرای شد. شیخ بهایی خود را جمع کرد و صورت خود را پوشانید اما میر هیچ حرکت نکرد و نترسید. این داستان هر چند به طرز سمبلیک فضیلت انسان عارف را بر عالم و دانشمند می‌نمایاند، در عین حال شهرتی فراوان در میان مردم و نقاشان دارد، به گونه‌ای که قلمدان سازها آن را روی قلمدان هم می‌کشیدند.
[۲۴] تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۲۳۶.
[۲۵] شیخ بهایی، بهاءالدین محمد بن حسین عاملی، دیوان شیخ بهایی، مقدمه استاد نفیسی، ص۴۸.



وجه پیدای شخصیت فندرسکی که همه تذکره‌نویسان بدان تصریح دارند، زهد و پارسایی مثال‌زدنی، بی‌اعتنایی به مظاهر فریبنده زندگی و همنشینی با خاک‌نشینان و تهی‌دستان و دردمندان اهل راز است. این همنشینی و هم‌دلی که گویا حامل پیامی چند بود، صدای اعتراض شاه صفوی را بلند کرد و در مجلسی در حضور بزرگان و امیران بر میر خرده گرفت که چرا با طبقه فرودست جامعه نشست و برخاست داردکه البته با پاسخ فندرسکی که حاکی از مناعت طبع و روحیه بی‌نیازی او از غیر بود، همراه شد.

۸.۱ - تذکره ریاض الشعراء

واله داغستانی صاحب تذکره ریاض الشعراء مقام زهد و پارسایی ابوالقاسم فندرسکی را چنین بیان می‌دارد: «میرزا ابوالقاسم فندرسکی، در حکمت ارسطوی زمان و در تصوف، (پیداست که مقصود از تصوف همان زهد و پارسایی دینی و متشرعانه است که به عرفان ناب اسلامی هم تعبیر می شود.) بایزید دوران بوده است. شرح بزرگی و جلالت شان آن زاهد زمان زیاده از آن است که این بی‌سواد مکتب دانش شمه‌ای از آن تواند بیان نمود. اکثر لباس نمد می‌پوشید. حضرت میر در جمیع علوم قدری کامل بوده خصوص در حکمت و خوارق عادات در حیات و ممات آنقدر از جناب میر سر زده که شرح نتوان کرد. حکیم ربانی و عارف صمدانی آخوند ملا محمدصادق اردستانی می‌فرموده است که من بیست ماه هر روز به سر قبر میر رفته در خدمت او درس خوانده‌ام.»
[۲۷] واله داغستانی، علی‌قلی‌خان، ریاض الشعراء، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۳.

واله در ادامه از حکایتی می‌گوید که حاکی از وارستگی و عزت‌نفس کم‌نظیر فندرسکی می‌باشد: «جناب میر یک بار در هندوستان در نزد شخصی به صغیری دهلیتی (که عبارت از پیاده است که در جلوی سوار شمشیر و سپری دارد) خدمتگذار شده بوده است تا مدتی بر این می‌گذرد، روزی شخصی به دیدن میر می‌آید و در یکی از مسائل حکمیه بحث می‌شود و میر در برابر ایستاده بوده است تا اینکه می‌بیند هر دو نامربوط گفتن را از حد گذرانیدند. پیش آمده می‌گوید شما هر دو غلط می‌گویید. این مساله چنین است. آقای مزبور برخاسته دستش را می‌گیرد و می‌گوید راست بگو تو مگر ابوالقاسمی؟ می‌گوید بلی. آن شخص به دست و پای میر افتاده اظهار شرمندگی و طلب عفو جرایم خود می‌کند. میر می‌گوید شما را تا حال جریمه‌ای نیست و لیکن اگر بعد از این متعرض احوال من شوی مجرم خواهی بود. همان ساعت او را وداع کرده از آن شهر می‌آید. هر چند آن شخص التماس می‌کند قبول نمی‌کند و می‌فرماید: تو الحال با من آن سلوک سابق را نخواهی کرد و من به غیر آن خوش ندارم. لیکن در اواخر همه جناب میر را شناخته بودند چنانکه عاقبت او را با پادشاه هند نیز اتفاق صحبت می‌شود.»
[۲۸] واله داغستانی، علی‌قلی‌خان، ریاض الشعراء، ج۱، ص۱۸۳.


۸.۲ - تذکره اوحدی

تقی‌الدین اوحدی بلیانی که از معاصران و همراهان میرفندرسکی بود و تذکره وی از کهن‌ترین شرح حال‌هایی می‌باشد که درباره فندرسکی نگاشته شده است، مقام و منزلت وی را چنین می‌نویسد: «میر ابوالقاسم سیدیست در غایت ادراک و فهم، جامع معقول و منقول، حاوی فروع و اصول، مالک مشاهده و صاحب مطالعه، به اکثر علوم در رسیده و به ذوق معارف فی الجمله دست یافته است.»
[۲۹] اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۱۵۱.


۸.۳ - تذکره نصرآبادی

نصرآبادی هم در تذکره معروف خویش می‌گوید: «دریای عرفان و بحر ایقان از سحاب حقایقش قطره ای و [خورشید آسمان در جنب خاطرش ذره. مرقد مبارکش مطاف اهل حال است.»
[۳۰] نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره نصرآبادی، ص۱۵۳-۱۵۴.


۸.۴ - تذکره ریاض العارفین

هدایت در تذکره «ریاض العارفین» می‌نویسد: «وحید عصر و فرید عهد خود بود بلکه در هیچ عهدی در سرابت علمی، خاصه در حکمت الهی به پایه و مایه ایشان هیچ یک از حکماء نرسیده است. با وجود فضل و کمال اغلب اوقات مجالس فقرا و اهل حال بود...»
[۳۱] هدایت، رضاقلی‌ خان، ریاض العارفین، ص۱۶۶.


۸.۵ - کتاب روضات الجنات

خوانساری صاحب روضات الجنات هم چنین از کرامات میر یاد می‌کند: «کرامات عجیبی به میر نسبت داده‌اند از جمله بر پایه روایت نراقی در کتاب خزائن او به کلی از شهرهای مسیحیان رسید و پس از دیدار و گفتگو با نصارا گروهی از آنان خواستند در تمام بحث و مناظره به تخطئه مذهب میر بپردازند، او را گفتند آنچه بر حقیقت مذهب ما دلالت دارد استواری ستونهای معابد ماست. بر پاره‌ای از پرستش‌گاه‌های ما نزدیک به دو یا سه هزار سال می‌گذرد که همچنان پایندگی دارد و خراب را در آن راه نیست بر خلاف مساجد شما که بیش از صد سال نمی‌پاید. میر در پاسخ فرمود: آن چنان نیست که می‌گویی. خرابی عبادتگاه‌های ما از آن جهت است که بناهای این جهان کلمات حق و عبادات شایسته را برنمی‌تابند اگر ما در معابد شما هم به عبادت بپردازیم و کلمات حق گوییم خواهید دید که ارکان آن از هم می‌ریزد. مسیحیان گفتند: این سخن را نپذیریم مگر پس از آزمایش آنچه می‌گویی. حضرت میر پس از وضو و انابه و تضرع خالصانه به درگاه خداوند به یکی از معابد باستانی نصارا قدم گذاشت و سپس به گفتن اذان و اقامه پرداخت و تکبیرگویان از آن خارج گردید و به قدر چشم بر هم زدنی نگذشته بود که آن بنای عظیم در هم شکست.»
[۳۳] نراقی، حسن، اشعار ملااحمد نراقی در مجموعه طاقدیس، ص۱۹۵-۲۰۲.



بنیادی‌ترین پرسشی که درباره شخصیت فندرسکی وجود دارد مکتب فلسفی اوست که آیا تابع کدام یک از دو مکتب معروف فلسفه مشاء (بحثی) یا اشراق (شهودی) بوده است؟ این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که فیلسوف در مراحل مختلف تفکر فلسفی خویش، سیری تکاملی را طی می‌نماید و ممکن است از یک مکتب فلسفی اعراض نماید و به مکتبی دیگر عقیده‌مند گردد. شیخ شهاب‌الدین سهروردی که در نظام فلسفی اشراقی خویش سامان هستی را بر پایه نور و عشق و محبت بنیان گذارد، پیشتر تابع حکمت مشایی بود، اما از آن فاصله گرفت و خود مکتب اشراق را بنا نهاد.
[۳۴] شیخ اشراق، شهاب‌الدین سهروردی، حکمة الاشراق، مجموعه مصنفات، ج۲، ص۱۵۶.

درباره مکتب فلسفی مورد قبول فندرسکی در بین صاحب نظران اختلاف فراوانی وجود دارد. آنان که فندرسکی را تابع حکمت مشایی دانسته‌اند دلایلی دارنداز جمله:
۱ - اشراف و احاطه او به آثار مشایی بویژه فلسفه سینوی.
۲ - انکار «مثل افلاطونی» (طبق نظریه مثل افلاطونی، آنچه از جواهر و موجودات در این جهان مشاهده می‌شود، حقیقت‌شان در جهان بالاتری قرار دارد و افراد این جهان به منزله سایه‌های آن حقایق می‌باشند. آن حقایق متعالی رب‌النوع و مدبر افراد خود می‌باشند؛ که مسلک مشائیان است.
۳ - عدم تشکیک در ذاتیات.
[۳۵] حلبی، علی‌اصغر، تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی، ص۴۶۹.
[۳۶] آشتیانی، جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج۱، ص۹۲.

۴ - اکثر شاگردان فندرسکی گرایش به فلسفه مشایی داشته‌اند.
۵ - انکار اتحاد عقل و عاقل و معقول و برزخ صعودی و نزولی که جملگی از آرای فیلسوفان مشایی است.
در برابر این نظریه، کسانی مدعی‌اند که فندرسکی تابع حکمت اشراقی است و فرازهایی از آثار او که صبغه مشایی دارد را به گونه‌ای توجیه می‌کنند. دلایل اینان از قرار ذیل است:
۱ - (دلیل اصلی) قصیده یائیه فندرسکی، شرحش به تفصیل در بخش آثار خواهد آمد.
[۳۷] آشتیانی، جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج۱، ص۶۵.

۲ ـ تدریس فلسفه مشاء دلیلی بر مشایی بودن نیست، زیرا بسیارند کسانی که آثار ابن سینا را تدریس می‌کنند، ولی خود را پیرو مکتب مشایی معرفی نمی‌کنند.
۳ - میر در رساله صناعیه خویش بیشتر به سخنان افلاطون (حکیم اشراقی) استناد کرده و از ارسطو (فیلسوف مشایی) کمتر برای سخن خود شاهد آورده است.
۴ - میر قاعده مهم و اساسی امکان اشرف را که صبغه اشراقی دارد، پذیرفته است.
[۳۸] آشتیانی، جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج۱، ص۷۸-۷۹.

انصاف این است که مبنای فلسفی فندرسکی با حکمت مشایی قرابت بیشتری دارد، هر چند رگه‌هایی قوی از حکمت ذوقی و عرفانی در آثار آن بزرگوار مشهود است. اگر ابوالقاسم فندرسکی را حکیم مشایی در حکمت بحثی بدانیم، مسلما در ساحت فلسفه عملی عارفی پاکباخته و اهل شهود به شمار می‌رود. این مسئله برخی از دانشوران معاصر را هم متقاعد کرده است که «میرفندرسکی در بند مکتب خاص فلسفی نبوده»بلکه خود مکتبی بوده است.


اینکه برخی فندرسکی را متاثر از آذرکیوان، روحانی زرتشتی شیرازی مقیم هند و صاحب منظومه جام کیخسرو و شاگردان او دانسته‌اند،
[۳۹] اسفندیار، کی‌خسرو بن آذرکیوان، دبستان مذاهب، ج۱، ص۴۷.
مقبول به نظر نمی‌رسد، زیرا شخصیتی که بسیار متشرع بود و بر بلندای تدریس و تحقیق عالی‌ترین سطوح فلسفه الهی قرار داشت و عقل‌ورزی و استقلال رای رسم دیرین او محسوب می‌شد آنگونه که شخص آذرکیوان نیز از میرفندرسکی و صدرا به عنوان خردمندان ایران یاد می‌کند
[۴۰] اسفندیار، کی‌خسرو بن آذرکیوان، دبستان مذاهب، ج۱، ص۲۱۵.
نمی‌توانست متاثر از تعالیم آنان باشد، هرچند که هنر میرفندرسکی این بود که فرازهای مثبت فرهنگ ملل دیگر را در دریای فرهنگ استوار و پر ظرفیت اسلام هضم و حل می‌نمود و بومی می‌کرد.
دلیل دیگر اینکه در آثار فندرسکی هیچ گونه ردپایی از تاثیرپذیری او نسبت به فرهنگ آذرکیوانان دیده نمی‌شود و در آثار و تالیفات آنها نیز هیچ اشاره‌ای به تابعیت میر از مرام آنها نگردیده است.
[۴۱] مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۱۷۱، (مقاله فتح‌الله مجتبایی).
با این حال داشت انواره‌هایی که از میر مبنی بر تاثیرپذیرفتن از فرهنگ هندی و زرتشتی نقل می‌نمایند، در صورت استناد تاریخی باید به گونه‌ای دیگر حمل کرد و آن، چیزی جز روح معرفت‌دوستی و یکتاپرستی آن بزرگوار نیست. آن بزرگوار در یکی از حاشیه‌هایی که بر ترجمه کتاب جوگ باسشت نوشته است، با لحنی عتاب‌آلود به نکوهش مدعیان دانش می‌پردازد و می‌نگارد:
«جماعتی که غرضشان از علم، ریاست و اعتبار دنیا بوده نه کمال، هیچ از اینها نفهمیده‌اند و آنها را باطل و سخیف دانسته بر رای خود معنا می‌گفته‌اند که طالبان حق را گمراه کرده‌اند.»


درباره نحوه سلوک و رفتار فندرسکی با صوفیان معاصر خود باید گفت او با آن دسته از آنان که ترک اسباب دنیا گفته و تمسک به توکل را بهانه کاهلی خویش ساخته بودند، هیچ میانه‌ای نداشت. میر در رساله صناعیه خود وجود صوفیان و قلندرانی این چنین را مخل نظم جامعه و موجب تعطیل نظام کلی تلقی می‌نمود
[۴۲] میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، رسالیه صناعیه، ص۶-۹.
با این همه اگر بی تکلیفی شخص فندرسکی صوفیانه به نظر می‌رسید اما غرق شدن او در کسب علم و معرفت و احساس مسؤولیت در برابر معضلات جامعه خود، هیچ گاه قلندرانه به نظر نمی‌آمد.
[۴۳] زرین‌کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص۲۵۸.
این مهم را ناگفته نگذاریم که هر چند در عصر صفوی کالای دانش و معرفت پر بها بود و عالمان و فیلسوفان بر صدر می‌نشستند اما درگیری‌های دامنه‌دار حکومت صفوی با دولت عثمانی که متاسفانه جنگ میان شیعه و سنی تلقی می‌گردید آثار خسارت‌بار بی‌جبرانی را بر جامعه تحمیل می‌نمود زیرا این نزاع‌ها درست در هنگامی بود که غرب در آستانه تحول علمی و صنعتی بود و جهان اسلام که مشغول جنگ با یکدیگر بودند از این تحولات غافل ماندند و مباد که این حقیقت تلخ بار دیگر تکرار شود و این بار که آثار افول فرهنگ منحط و و خودمحور غرب نمایان است، فرصت تاسیس تمدن فاخر اسلامی از مسلمانان گرفته شود. اهمیت این مساله در دعوت مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) به اتحاد و انسجام اسلامی در بین مسلمانان کاملا روشن است.


حکما و فلاسفه مشهوری از محضر علمی و عرفانی جناب میرفندرسکی، بهره بردند که نام بعضی از آنان در ذیل می‌آید:

۱۲.۱ - ملاصدرا

در بخش شاگردان فندرسکی این پرسش مطرح است که آیا صدرالمتالهین شیرازی از شاگردان میر فندرسکی بود؟ داستانی که در این باره ذکر شده از این قرار است: ملاصدرا پس از ورود به اصفهان نزد میرداماد رفت و راجع به شروع تحصیل با او مشورت کرد. میر داماد گفت: اگر خواهان معقول هستی نزد میرفندرسکی بیاموز و اگر منقول را می‌خواهی فراگیری نزد شیخ بهایی برو و اگر طالب هر دو حوزه معقول و منقول می‌باشی نزد من فراگیر. صدرا نظر میرداماد را پذیرفت، اما از محضر هر سه استاد بهره برد.
[۴۴] براون، ادوارد، تاریخ ادبیات، ص۵۶.
[۴۵] اسکندر بیگ ترکمان و محمد یوسف، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۴۵.
در همان زمان جریان فلسفی مکتب اصفهان که درخشش خیره کننده‌ای داشت، به جایگاه بلند خویش یعنی حکمت متعالیه صدرایی دررسید و آن هم محصول تلاش‌ها و مجاهدت‌های عالمان ارجمندی چون میرداماد و میرفندرسکی بود. با این حال این پرسش اساسی مطرح است که اگر ملاصدرا را شاگرد درس میر ندانیم، شاگرد بحث آن بزرگوار هم نمی‌توان دانست؟ برخی از محققان اندیشمند در تایید این نظر برآنند که: «ملا صدرا هرچند که شاگرد رسمی میر داماد بود اما بسیاری از لطایف فلسفه را از برکت محضر میرفندرسکی الهام گرفته است.» (مرحوم جلال‌الدین همایی در مقدمه خود بر شرح لاهیجی بر این عقیده‌اند.) دیگر شاگردان مشهور ایشان عبارتند از:

۱۲.۲ - ملارجبعلی تبریزی

ملا رجبعلی فیلسوف، عارف و شاعری قوی‌دست که تخلص شعری «واحد» داشت و از شاگران نامدار میرفندرسکی به شمار می‌رفت. به شدت تحت تاثیر جاذبه استاد خود قرار گرفت و تابع حکمت مشایی بود. او بیشتر در زمینه منطق، طبیعیات و الهیات تبحر داشت. قاضی سعید قمی و برادرش محمدحسن قمی، میر قوام‌الدین حکیم، ملا عباس مولوی، ملا محمد تنکابنی «سرآب» و محمد رفیع پیر زاده از شاگردان او به حساب می‌آمدند. ملارجبعلی در میان مردم بسیار پرحشمت زیست، به گونه‌ای که در چشم شاه عباس ثانی نیز از احترام ویژه‌ای برخوردار بود و شاه مکرر به منزل وی می‌رفت. بنابر عقیده مرحوم آشتیانی برخی از نظرات فلسفی ایشان از قبیل اشتراک لفظی وجود، بی‌نیاز از نقد نیست. یکی از شاگردان ملا رجبعلی تقریرات درسش را در دو جلد گرد آورد و با اشاره استاد آن را معارف الهیه نام نهاد. از آثار دیگر ملارجبعلی، «رساله‌ای در اثبات واجب» و نیز «اصول آصفیه» را می‌توان نام برد.
[۴۷] آشتیانی، جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج۱، ص۲۳۷.
[۴۸] رفیعی مهرآبادی، ابوالقاسم، عباس زریاب خویی، محمدحسین مشایخ فریدنی و دیگران، دایرة المعارف تشیع، ج۴، ص۸۰-۸۱.


۱۲.۳ - آقاحسین خوانساری

آقاحسین خوانساری، یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های عصر صفوی به شمار می‌آید. تقریبا در تمامی اصناف علوم دین صاحب نظر و در فلسفه طبیعی و الهی، فقه و اصول، تفسیر و کلام، ریاضیات و علوم ادبی توانمند بود القابی مانند استاد حکیمان و مربی فقیهان و محدثان را برای او به کار برده‌اند.
[۴۹] جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، ج۴، ص۲۰۲.


۱۲.۴ - میرزا رفیعای نائینی

رفیع الدین محمد بن حیدر معروف به میرزا رفیعای نائینی، از علمای معروف روزگار خود بود. از شاگردان شیخ بهایی، میرداماد، میرفندرسکی، ملاعبدالله شوشتری و دیگر اعلام به شمار می‌رفت و در فلسفه و کلام و فقه صاحب نظر بود.
[۵۰] جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، ج۷، ص۵۶.


۱۲.۵ - محقق سبزواری

ملا محمدباقر سبزواری معروف به محقق سبزواری، وی در فقه و اصول و فلسفه و حکمت استاد بود. صاحب روضات الجنات محقق را دانشمندی فاضل و عالی مقام خوانده و اظهار داشته، شایسته است بگوئیم «الله اعلم حیث یجعل رسالته».
[۵۱] جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، ج۵، ص۱۲۶.



میر حکمت و عرفان پس از عمری بندگی خالصانه خداوند و سیراب کردن جان حقیقت‌جو و حق‌پرست خویش از انوار فضایل در سال ۱۰۵۰ق
[۵۲] گلچین معانی، احمد، تذکره پیمانه، ص۳۵ .
و در سن ۸۰ سالگی رخ در نقاب خاک کشید و به دیار معبود شتافت. پیکر پاک آن بزرگوار در تخت فولاد اصفهان و مقبره بابا رکن‌الدین (تکیه میر) به خاک سپرده شد. بر لوحه‌ای از سنگ مزار میر چنین نوشته شده است:
"الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هذا مرقد قدوة الاولیاء و سید الاوصیاء العرفا هادی الموحدین المتالهین...." این رباعی در رثای میر است:
"تا شد ز جهان خسرو فوج دانش ••• شد بحر جهان تهی ز موج دانش"
"تاریخ وفاتش ز خرد جستم، گفت ••• صد حیف ز آفتاب اوج دانش"
[۵۳] گلچین معانی، احمد، تذکره پیمانه، ص۳۵.



کتب زیر از تالیفات ایشان است:
• قصیده یائیّه، مطبوع؛
• شرح «جوک باشست»؛
• منتخب «جوک باشست»؛
• کشف اللّغات «جوک باشست»؛
• رساله صناعیّه، مطبوع؛
• رساله حرکت، مطبوع در کتاب منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران؛
• منظومه فی الکیمیا؛
• زیبق، مطبوع در کتاب مجموعه رسائل خطّی فارسی؛
• تخمیریّه؛
• ترجمه شذور الذّهب؛ این کتاب در دفتر اول «رسائل خطی فارسی» از انتشارات بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس به چاپ رسیده است.
[۵۴] مجله مشکوة، ش ۲۹، ص۷۲، مقاله خانم زهرا گواهی میر فندرسکی.

• کیفیت ابصار (برهان الابصار)؛
• رساله فی حقیقه الوجود؛
• رساله فی معقولات العشر؛
• رساله فی ارتباط الحادث بالقدیم؛
• تاریخ الصّفویه؛
• تحقیق المزلّه؛
• تفسیر قرآن؛
• رساله فی التشکیک؛ این رساله در پاسخ به سؤالات ملاّمظفّر حسین کاشانی درباره مسئله تشکیک در ذاتیات تدوین شده و میر طبق مسلک حکمای مشایی بدان پاسخ گفته است، مطبوع در کتاب منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران؛
• اجازه به ملاّحسنعلی تستری، مطبوع ضمن اجازات بحارالانوار؛
کتاب دیگری با عنوان «قبسات» به ایشان منسوب است.
[۵۶] حلبی، علی‌اصغر، فلاسفه ایران از آغاز اسلام تا امروز، ص۵۲۱.
میرفندرسکی کتابخانه‌ای ارزشمند با کتاب‌های نفیس داشته که پس از وفات، کتاب‌های آن را به کتابخانه شاه صفی انتقال داده‌اند.
[۵۷] نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره نصرآبادی، ج۱، صص۲۲۱ ۲۲۳.
[۵۸] خاتون‌آبادی، سیدعبدالحسین، وقایع السّنین و الاعوام، صص۵۱۴ ۵۱۵.
[۵۹] شیرازی، محمدمعصوم، طرائق الحقایق، ج۳، صص۱۵۸ ۱۵۹.
[۶۰] اصفهانی افندی، میرزاعبدالله، ریاض العلماء، ج۵، ص۴۹۹-۵۰۲.
[۶۳] مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۱۶۹-۱۷۳.
[۶۴] آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، طبقات‌ اعلام‌الشیعه: الروضه النضره، ص۴۵۰-۴۵۱.
[۶۵] آشتیانی، جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج۱، ص۸۵-۸۸.
[۶۶] کتابی، سیدمحمدباقر، رجال اصفهان، ج۱، ص۲۸۹-۲۹۲.
[۶۷] م.م.شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ص۴۴۷-۴۶۰.
[۷۰] آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذّریعه الی تصانیف الشیعه، ج۳، ص۴۸۵ و ج۶، ص۳۹۵ و ج۱۸، صص۵۷ و ۴۸۹.
[۷۱] تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۲۳۶-۲۳۷.
[۷۲] بیگی حبیب‌آبادی، پرویز، تاملی در تذکره روز روشن، صص۲۵ ۲۶.
[۷۳] هدایت، رضاقلی بن محمد، مجمع الفصحاء، ج۴، صص۹ ۱۰.
[۷۴] معین، محمد، فرهنگ معین، ج۶، صص۱۳۷۹ ۱۳۸۰.
[۷۵] ستوده، منوچهر، از آستارا تا استرآباد، ج۵، ص۳۳۸-۳۴۰.
[۷۶] هنرفر، لطف‌الله، گنجینه آثار تاریخی اصفهان، صص۵۴۳ ۵۴۶.
[۷۷] مهدوی، سیدمصلح‌الدین، رجال اصفهان یا تذکره القبور، ص۱۱۲ و ۱۰۸.
[۷۸] مهدوی، سیدمصلح‌الدین، زندگی نامه علاّمه مجلسی، ج۲، صص۳۷۸ ۳۷۹.
[۷۹] مهدوی، سیدمصلح‌الدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۱۹۷ ۲۰۰.
[۸۰] مهدوی، سیدمصلح‌الدین، خاندان شیخ الاسلام اصفهان، ص۶۴-۶۵.
[۸۱] مهدوی، سیدمصلح‌الدین، سیری در تاریخ تخت فولاد، ص۲۰۸-۲۱۰.


۱۴.۱ - قصیده یائیه

قصیده یائیه مشتمل بر مطالب حکمی، عرفانی و اخلاقی است که با استقبال از قصیده ناصر خسرو قبادیانی آغاز می‌گردد.
مطلع قصیده ی ناصر خسرو این بیت است:
"چیست این گنبد که گویی پرگهر دریاستی ••• یا هزاران شمع در پنگانی (فنجان) از دنیاستی"
[۸۲] دیوان ناصرخسرو، تصحیح سید نصرالله تقوی، ص۴۳۹.

این قصیده بحث‌های فراوانی را در میان اندیشمندان به وجود آورد تا جایی که برخی آن را شاهدی بر اشراقی بودن فندرسکی دانسته‌اند. متفکر ارجمند شهید آیت‌الله مطهری رحمة‌الله‌علیه قصیده میر را نوعی اندیشه اشراقی می‌پندارد و می‌فرماید:
«در بین مسلمین اشراقیون به مثل افلاطونی معتقد بودند و میر فندرسکی در قصیده خود اشاره به این مطلب دارد.»
[۸۳] مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۲، پاورقی.

حکیم فندرسک در قصیده خود، خداوند را قدرت مطلق و روح راهبر و جان جهان بر می‌شمرد و بر وجود عالم حشر و رسیدن به مقام استغناء تاکید می‌ورزد، از حیث استحکام شعری و بلاغت ادبی، قصیده در سطح مطلوبی قرار دارد، هر چند که آن اوج شعری را دارا نمی‌باشد. این بیت حکیم، عالی‌ترین و پرمضمون‌ترین گفتاری‌ست که می‌توانست باشد و در واقع آئینه تمام‌نمای دیانت و آداب آن به روشنی است:
"عقل کشتی آرزو گرداب و دانش بادبان ••• حق تعالی ساحل و عالم همه دریاستی"
ابیاتی از این قصیده ی نغز و پرمحتوی را از نظر می‌گذرانیم:
[۸۴] فكرت، محمدآصف، فهرست کتابخانه رضوی، ج۷، ص۲۶۵.

"چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی ••• صورتی در زیر دارد آنچه بر بالاستی"
"صورت زیرین اگر با نردبان معرفت ••• بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی"
"این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهری ••• گر ابونصرستی و گر بوعلی سیناستی"
"صورت عقلی که بی پایان و جاویدان بود ••• با همه و بی همه مجموعه و یکتاستی"
"می‌توانی گر ز خورشید این صفتها کسب کرد ••• روشن است و بر همه تابان و خود تنهاستی"
"جان عالم خوانمش گر ربط جان دانی به تن ••• در دل هر ذره هم پنهان و هم پیداستی"
"عقل کشتی، آرزو گرداب و دانش بادبان ••• حق تعالی ساحل و عالم همه دریاستی"
"خواستی اندر جهان هر خواستی را در پی است ••• خواستی باید که بعد از وی نباشد خواستی"
"کاش دانایان عالم می‌بگفتندی تمام ••• تا خلاف ناتمامان از میان برخاستی"
[۸۵] اکبری، محمدحسن، تحفة المراد فی شرح قصیدة میرفندرسکی، ص۷.

این قصیده سه شرح معروف دارد:
۱ - شرح ملا محمدصادق خلخالی؛ این شرح بر طریق مشرب فلسفی شخص فندرسکی است و شرحی مشایی محسوب می‌شود.
۲ - شرح حکیم عباس دارابی؛ شرح حکیم دارابی بر مبنای فلسفی حکمت متعالیه صدرایی نگارش شده است.
۳ - شرح محسن بن محمد گیلانی؛ نزدیک به مبانی صدرایی است.

۱۴.۲ - شرح جوگ باسشت

جوگ باسشت (yoga vasistha) نام منظومه‌ای است حکمی و عرفانی که در اصل به زبان سانسکریت نگاشته شده است. محتوای کتاب جوگ به ترتیب ذیل دارای شش باب است:
یکم: عدم دلبستگی به امور دنیوی؛
دوم: چاره‌جویی در قطع تعلقات نفسانی؛
سوم: درباره آغاز نمود عالم؛
چهارم: بقای نمود عالم؛
پنجم: فنای نمود عالم؛
ششم: رستگاری و نجات.
[۸۶] تمیمداری، احمد، عرفان و ادب در عصر صفوی، ص۷۰۸-۷۱۸.

میر برای دریافت معانی و مفاهیم عرفانی و فلسفی این منظومه، مشقت فراوانی بر خود هموار کرد و کوشید آن را از اصحاب خبره فرا گیرد. در این باره ایشان آورده‌اند: «مشقت بسیار کشیده تا از کثرت تتبع، اینها معلوم شده از کتاب ایشان. و فایده این ترجمه‌ها بسیار است که در مرموزات ایشان بکار است، والله ولی التوفیق.»
[۸۷] میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، منتخب جوگ، ص۱۲۸.
میر سعی داشت با زبان اصلی این اثر یعنی سانسکریت آشنا گردد هر چند بر گردان فارسی آن توسط افرادی چون «نظام‌الدین پانی پتی» و جهانگیر (۱۰۱۴-۱۰۳۷ ق) صورت گرفته بود، زیرا معتقد بود دانستن مفاهیم و مصطلحات این کتاب فقط با زبان سانسکریت میسور است.
[۸۸] میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، منتخب جوگ، مقدمه، ص۹.

مفاهیم و معارفی که در این کتاب مطرح گشته بر محور توحید وجود «قادر متعال» استوار است. طبق آموزه‌های این کتاب وصول به وجود مطلق و بی‌انتها، مستلزم قطع علایق، تزکیه نفس، رفع حجاب جهل و غفلت، و کسب معرفت است. مطلب قابل توجه و نکته مؤید تبادل فرهنگی و دینی این است که میر در برخی از موارد به آیات قرآن و احادیث ماثور از ائمه (علیهم‌السّلام) استشهاد می‌کند، به عنوان نمونه در توضیح این عبارت از جوگ: «کسی که از تعلقات دنیایی رسته شد و از هوی و هوس، دل او فارغ گردید نه از رنج رنجیده شود، نه از راحت خوشحال گردد.»
[۸۹] میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، منتخب جوگ، مقدمه، ص۵۱۳.
به این آیه از قرآن تمسک می‌کند: «لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم ... ؛ اين بخاطر آن است كه براى آنچه از دست داده‌ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد ...»
[۹۱] میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، منتخب جوگ، مقدمه، ص۲۱۲.

در فرازی دیگر از کتاب جوگ که احوال جهانیان به خواب تشبیه شده است، میر به روایتی از پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و پیشوای پارسایان و امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) استناد می‌کند و می‌آورد: «چنانکه شاه ولایت (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» و حضرت رسالت‌پناه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید: «من مات فقد قامت قیامته»
[۹۶] میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، منتخب جوگ، مقدمه، ص۷۳۵.
میر فندرسکی علاقه فراوان خود به کتاب جوگ را در قطعه‌ای منظوم چنین بیان می‌دارد:
"همچو آبست این سخن به جهان ••• پاک و دانش فزای چون قرآن"
"چون ز قرآن گذشتی و اخبار ••• نیست کس را بدین نمط گفتار".
[۹۷] میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، منتخب جوگ، مقدمه، ص۱۵.


۱۴.۳ - رساله صناعیه

میر در این اثر ماندگار و ابتکاری نگاهی فیلسوفانه به مقوله وظایف اجتماعی و فردی و اشتغالات روزانه دارد و ماهیت و هویت هر یک را تحلیل و تبیین فلسفی می‌نماید. این رساله فارسی است و نثری ساده و روان دارد. در این رساله میر برای اصناف و طبقات مختلف، وظایف اجتماعی را بیان نموده و افراد انسانی را به منزله عضوی از خانواده بزرگ هستی می‌داند:
«بباید دانست که انسان، عالم صغیر است و عالم انسان کبیر. چنانچه در انسان همه اعضا احتیاج به یکدیگر دارند، همچنین هر شخص را در عالم که انسان کبیر است به منزله عضوی خاص است. پس اگر کار نکند، به منزله عضوی فاسد باشد و خلل به کل عالم راه یابد.»
[۹۸] میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص۶-۹.
سپس میر به مصادیق افرادی که نسبت به انجام وظیفه خود کوتاهی می‌کنند، می‌پردازد و می‌فرماید:
«مثال اول: ملحدان که به ابطال و تعطیل و اباحت خوانند و مدبر کل در استیصال ایشان به قوت ملوک و مجتهدان که دو عضو شریفند از اعضای عالم بزرگ کوشد. دوم: فاسقان و بطالان که به کار خود مشغول نباشند و به تادیب ملوک و فقیهان به اصلاح آیند. سوم: عاجزان و مزمنان و ابلهان که هیچ کار را نشایند و نه صلاح از ایشان آید و نه فساد. چهارم: قلندران و تن آسایان و عالم‌گردان که هیچ کار نکند و بی‌قدر و بی‌عزت باشند.»
[۹۹] میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص۶-۹.

نکته جالب اینکه میر در همان زمان به اهمیت و جایگاه آهن و فلز در آینده بشر و نقش آن در ارتقای سطح زندگی به خوبی پی برده بود. مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی) نیز در دیدار با اعضای ستاد کنگره دو حکیم استرآباد به این مسئله چنین اشاره فرمود:
«راجع به میر فندرسکی نکته‌ای را دیدم که جالب است. ایشان در رساله صناعیه مردم را به صنعت به معنای عام تشویق می‌کند. اما به خصوص فنون کار صنعتی را هم ذکر می‌کند مثل صنعت آهن. در آن زمان یک عالم دین متوجه رفتن به سمت صنعت بوده است. اگر واقعا آن وقت کشور در مسیر صنعتی گام بر می‌داشت ببینید چه اتفاقی در جامعه و تاریخ ما می‌افتاد.»
[۱۰۰] فرهنگستان علوم، جستاری در آراء و افکار «میرداماد و میرفندرسکی»، ص۷.


۱۴.۴ - رساله در حرکت

رساله‌ای فلسفی است در تبیین ماهیت حرکت (سیر تکاملی شیء در حالت بالقوه به مرحله فعلیت) در فصلی از کتاب میرفندرسکی به صراحت طبق مشرب مشائیان نظریه مثل را نمی‌پذیرد و استدلال نیز بر آن می‌آورد.
[۱۰۱] آشتیانی، جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج۱، ص۷۸.
چند نسخه خطی از این کتاب در کتابخانه‌ها موجود است:
۱ - کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد؛
۲ - کتابخانه آستان قدس رضوی؛
۳ - کتابخانه مجلس شورای اسلامی.
[۱۰۲] دانش‌پژوه، محمدتقی، فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ج۳، ص۱۹۱.
[۱۰۳] فهرست کتابخانه الهیات و معارف اسلامی مشهد.
[۱۰۴] حائری، عبدالحسین، فهرست کتابخانه مجلس، ج۱۴، ص۱۸۳.


۱۴.۵ - رساله‌ در کیمیا

به اعتقاد برخی رساله‌هایی که به نام ارکان اربعة، رساله در زیبق و کبریت و باب‌الاصغر در کتابخانه‌ها هست، باید نسخه‌ها یا تحریرهایی از همین رساله باشد.
[۱۰۵] مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۱۷۴-۱۷۵.
عنوان اصلی این رساله «بندی در صفت حل» است. نسخه‌ای از آن در کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد موجود است.
[۱۰۶] مجله مشکوة، ش ۲۹، ص۷۲، مقاله خانم زهرا گواهی، میرفندرسکی.


۱۴.۶ - کیفیت ابصار

در این رساله میر نشان می‌دهد که کیفیت دیدن بر خلاف عالمان ریاضی به خروج شعاع نیست به انطباع است که عقیده مشائیان است. نسخه‌ای از این رساله در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است.
[۱۰۷] مجله مشکوة، ش ۲۹، ص۷۲، مقاله خانم زهرا گواهی، میرفندرسکی.



حکیم سید ابوالقاسم میرفندرسکی طبع شعر داشته، و گاهی اشعاری می‌سروده، معروف‌ترین سروده او قصیده حکمی و عرفانی او است با این مطلع:
"چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی ••• صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی"؛ که آن را به پیروی از ناصرخسرو قبادیانی سروده است. قصیده یایییّه میرفندرسکی مورد توجّه عرفاء و شعرا بوده، و بر آن شرح نوشته‌اند؛ ازجمله شرح محمّدصالح بن سعید خلخالی، شرح حکیم عبّاس شریف دارابی موسوم به تحفه المراد، و شرح محسن بن محمّد گیلانی، و دو شرح اوّل به طبع رسیده است. هم چنین این قصیده را امیرمحمّدعلی هندی تخمیس نموده که ابتدای آن این است:
"‌ای که ذاتت در دو گیتی مظهر اسماستی ••• جوهری دهر را چون لؤلو لالاستی"
"بشنو از انجام خود حرفی که از مبداستی ••• چرخ با این اختران نغز و خوش زیباستی"
"صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی"
ابوالقاسم فندرسکی علاوه بر آنکه فیلسوفی توانا و متضلع بود شاعر و عارفی خوش‌ذوق و ادیبی با احساس بود. گرایش عرفانی او به همراه لطافت طبع و سلامت بیان از او شاعری صاحب حال ساخته بود. هر چند اشعار او بسیار اندک است، اما همین اندازه نیز گویای طبع چون آب روانش می‌باشد.
نمونه‌هایی از اشعار فندرسکی را مرور می‌کنیم:
"کافر شده‌ام به دست پیغمبر عشق ••• جنت چه کنم جان من و آذر عشق"
"شرمنده عشق روزگارم که شدم ••• درد دل روزگار و دردسر عشق"
"دندان چه تیز کرده به قصد من آسمان ••• آخر چه لذت است در این خشک استخوان"
"تن را به او گذاشتم از ترس جان خویش ••• تن را بخورد پاک و گرفته است پای جان".
[۱۰۸] واله داغستانی، علی‌قلی‌خان، ریاض الشعراء، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۳.



۱. دوستی دیلمی، محمدرضا، میرفندرسکی و میرداماد، ص۵۶.
۲. دوستی دیلمی، محمدرضا، دو حکیم استرآباد، ص۵۵.
۳. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا.
۴. هدایت، رضاقلی خان، روضة الصفا، ج۱، ص۱۱۲.
۵. اصفهانی افندی، میرزاعبدالله، ریاض العلماء، ج۵، ص۵۰۰.
۶. قمی، شیخ عباس، الکنی و الالقاب، ج۳، ص۳۵-۳۶.    
۷. اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۱۵۱.
۸. دوستی دیلمی، محمدرضا، دو حکیم استرآباد، ص۵۷.
۹. دوستی دیلمی، محمدرضا، دو حکیم استرآباد، ص۵۷.
۱۰. جمال‌الدین اینجوی شیرازی، حسین بن فخرالدین، فرهنگ جهانگیری، ج۲، ص۱۸۶۴.
۱۱. اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۱۵۱.
۱۲. اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۱۶۸.
۱۳. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۱۷۳.
۱۴. نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره نصرآبادی، ص۱۵۳.
۱۵. اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۱۵۱.
۱۶. نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره نصرآبادی، ص۱۵۳.
۱۷. اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۱۲.
۱۸. اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۵۰-۱۵۱.
۱۹. شهابی، علی‌اکبر، روابط ادبی ایران و هند، ص۲۷۳.
۲۰. نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره نصرآبادی، ص۱۵۳.
۲۱. اسفندیار، کی‌خسرو بن آذرکیوان، دبستان مذاهب، ج۱، ص۴۷.
۲۲. اسفندیار، کی‌خسرو بن آذرکیوان، دبستان مذاهب، ج۱، ص۳۳۷.
۲۳. شهابی، علی‌اکبر، روابط ادبی ایران و هند، ص۷۳.
۲۴. تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۲۳۶.
۲۵. شیخ بهایی، بهاءالدین محمد بن حسین عاملی، دیوان شیخ بهایی، مقدمه استاد نفیسی، ص۴۸.
۲۶. موسوی خوانساری، میرزا محمدباقر، روضات الجنّات، ج۱، ص۲۴۶.    
۲۷. واله داغستانی، علی‌قلی‌خان، ریاض الشعراء، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۳.
۲۸. واله داغستانی، علی‌قلی‌خان، ریاض الشعراء، ج۱، ص۱۸۳.
۲۹. اوحدی بلیانی، تقی‌الدین محمد اوحدی، عرفات العاشقین، ص۱۵۱.
۳۰. نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره نصرآبادی، ص۱۵۳-۱۵۴.
۳۱. هدایت، رضاقلی‌ خان، ریاض العارفین، ص۱۶۶.
۳۲. موسوی خوانساری، میرزا محمدباقر، روضات الجنّات، ج۲، ص۳۵۴-۳۵۵.    
۳۳. نراقی، حسن، اشعار ملااحمد نراقی در مجموعه طاقدیس، ص۱۹۵-۲۰۲.
۳۴. شیخ اشراق، شهاب‌الدین سهروردی، حکمة الاشراق، مجموعه مصنفات، ج۲، ص۱۵۶.
۳۵. حلبی، علی‌اصغر، تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی، ص۴۶۹.
۳۶. آشتیانی، جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج۱، ص۹۲.
۳۷. آشتیانی، جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج۱، ص۶۵.
۳۸. آشتیانی، جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج۱، ص۷۸-۷۹.
۳۹. اسفندیار، کی‌خسرو بن آذرکیوان، دبستان مذاهب، ج۱، ص۴۷.
۴۰. اسفندیار، کی‌خسرو بن آذرکیوان، دبستان مذاهب، ج۱، ص۲۱۵.
۴۱. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۱۷۱، (مقاله فتح‌الله مجتبایی).
۴۲. میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، رسالیه صناعیه، ص۶-۹.
۴۳. زرین‌کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص۲۵۸.
۴۴. براون، ادوارد، تاریخ ادبیات، ص۵۶.
۴۵. اسکندر بیگ ترکمان و محمد یوسف، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۴۵.
۴۶. امین عاملی‌، سیدمحسن، اعیان الشّیعه، ج۶، ص۴۶۴.    
۴۷. آشتیانی، جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج۱، ص۲۳۷.
۴۸. رفیعی مهرآبادی، ابوالقاسم، عباس زریاب خویی، محمدحسین مشایخ فریدنی و دیگران، دایرة المعارف تشیع، ج۴، ص۸۰-۸۱.
۴۹. جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، ج۴، ص۲۰۲.
۵۰. جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، ج۷، ص۵۶.
۵۱. جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، ج۵، ص۱۲۶.
۵۲. گلچین معانی، احمد، تذکره پیمانه، ص۳۵ .
۵۳. گلچین معانی، احمد، تذکره پیمانه، ص۳۵.
۵۴. مجله مشکوة، ش ۲۹، ص۷۲، مقاله خانم زهرا گواهی میر فندرسکی.
۵۵. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۳، ص۴۸۵.    
۵۶. حلبی، علی‌اصغر، فلاسفه ایران از آغاز اسلام تا امروز، ص۵۲۱.
۵۷. نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره نصرآبادی، ج۱، صص۲۲۱ ۲۲۳.
۵۸. خاتون‌آبادی، سیدعبدالحسین، وقایع السّنین و الاعوام، صص۵۱۴ ۵۱۵.
۵۹. شیرازی، محمدمعصوم، طرائق الحقایق، ج۳، صص۱۵۸ ۱۵۹.
۶۰. اصفهانی افندی، میرزاعبدالله، ریاض العلماء، ج۵، ص۴۹۹-۵۰۲.
۶۱. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج۳، ص۴۱۸.    
۶۲. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج۴، ص۳۵۷-۳۶۰.    
۶۳. مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۱۶۹-۱۷۳.
۶۴. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، طبقات‌ اعلام‌الشیعه: الروضه النضره، ص۴۵۰-۴۵۱.
۶۵. آشتیانی، جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج۱، ص۸۵-۸۸.
۶۶. کتابی، سیدمحمدباقر، رجال اصفهان، ج۱، ص۲۸۹-۲۹۲.
۶۷. م.م.شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ص۴۴۷-۴۶۰.
۶۸. موسوی خوانساری، میرزا محمدباقر، روضات الجنّات، ج۱، ص۲۴۶.    
۶۹. قمی، شیخ عباس، الکنی و الالقاب، ج۳، ص۳۵.    
۷۰. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذّریعه الی تصانیف الشیعه، ج۳، ص۴۸۵ و ج۶، ص۳۹۵ و ج۱۸، صص۵۷ و ۴۸۹.
۷۱. تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۲۳۶-۲۳۷.
۷۲. بیگی حبیب‌آبادی، پرویز، تاملی در تذکره روز روشن، صص۲۵ ۲۶.
۷۳. هدایت، رضاقلی بن محمد، مجمع الفصحاء، ج۴، صص۹ ۱۰.
۷۴. معین، محمد، فرهنگ معین، ج۶، صص۱۳۷۹ ۱۳۸۰.
۷۵. ستوده، منوچهر، از آستارا تا استرآباد، ج۵، ص۳۳۸-۳۴۰.
۷۶. هنرفر، لطف‌الله، گنجینه آثار تاریخی اصفهان، صص۵۴۳ ۵۴۶.
۷۷. مهدوی، سیدمصلح‌الدین، رجال اصفهان یا تذکره القبور، ص۱۱۲ و ۱۰۸.
۷۸. مهدوی، سیدمصلح‌الدین، زندگی نامه علاّمه مجلسی، ج۲، صص۳۷۸ ۳۷۹.
۷۹. مهدوی، سیدمصلح‌الدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، ص۱۹۷ ۲۰۰.
۸۰. مهدوی، سیدمصلح‌الدین، خاندان شیخ الاسلام اصفهان، ص۶۴-۶۵.
۸۱. مهدوی، سیدمصلح‌الدین، سیری در تاریخ تخت فولاد، ص۲۰۸-۲۱۰.
۸۲. دیوان ناصرخسرو، تصحیح سید نصرالله تقوی، ص۴۳۹.
۸۳. مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۲، پاورقی.
۸۴. فكرت، محمدآصف، فهرست کتابخانه رضوی، ج۷، ص۲۶۵.
۸۵. اکبری، محمدحسن، تحفة المراد فی شرح قصیدة میرفندرسکی، ص۷.
۸۶. تمیمداری، احمد، عرفان و ادب در عصر صفوی، ص۷۰۸-۷۱۸.
۸۷. میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، منتخب جوگ، ص۱۲۸.
۸۸. میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، منتخب جوگ، مقدمه، ص۹.
۸۹. میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، منتخب جوگ، مقدمه، ص۵۱۳.
۹۰. حدید/سوره۵۷، آیه۲۳.    
۹۱. میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، منتخب جوگ، مقدمه، ص۲۱۲.
۹۲. ملاصالح مازندرانی، محمدصالح بن احمد، شرح اصول کافی، ج۱۰، ص۲۰۶.    
۹۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۶۹، ص۳۰۶.    
۹۴. دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، ج۱، ص۵۴.    
۹۵. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۵، ص۵۴۸.    
۹۶. میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، منتخب جوگ، مقدمه، ص۷۳۵.
۹۷. میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، منتخب جوگ، مقدمه، ص۱۵.
۹۸. میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص۶-۹.
۹۹. میرفندرسکی حسینی، سید ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص۶-۹.
۱۰۰. فرهنگستان علوم، جستاری در آراء و افکار «میرداماد و میرفندرسکی»، ص۷.
۱۰۱. آشتیانی، جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج۱، ص۷۸.
۱۰۲. دانش‌پژوه، محمدتقی، فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ج۳، ص۱۹۱.
۱۰۳. فهرست کتابخانه الهیات و معارف اسلامی مشهد.
۱۰۴. حائری، عبدالحسین، فهرست کتابخانه مجلس، ج۱۴، ص۱۸۳.
۱۰۵. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۱۷۴-۱۷۵.
۱۰۶. مجله مشکوة، ش ۲۹، ص۷۲، مقاله خانم زهرا گواهی، میرفندرسکی.
۱۰۷. مجله مشکوة، ش ۲۹، ص۷۲، مقاله خانم زهرا گواهی، میرفندرسکی.
۱۰۸. واله داغستانی، علی‌قلی‌خان، ریاض الشعراء، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۳.
۱۰۹. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۴، ص۳۵۷-۳۶۰.    



سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«سید ابوالقاسم میرفندرسکی حسینی».    
مهدوی، سید مصلح‌الدین، اعلام اصفهان، ج۱، ص۳۵۰.    






جعبه ابزار