موسی شراره عاملی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شرارهای درخشید (شراره: (یفتح شین و راء) ریزه ی
آتش که به
هوا میخیزد).
در
سال ۱۲۶۷ هجری قمری، (شیخ محمد حرزالدین
تاریخ تولد موسی شراره را ۱۲۶۵ قمری میداند).
خاندان شراره را
بشارت دادند به پسری نو رسیده که شراره ی دگری بود از
عشق در آل شراره. (به نظراین نویسنده سال تولد و وفات ایشان مطابق با
روایت علامه
سید محسن امین در کتاب گرانقدر
اعیان الشیعه است و علی رغم نظر ارزیاب محترم استاد طبسی، به
علت قدمت و
دقت بیش تر این
اثر بر معارف الرجال، ارجاعات تاریخی صاحب اعیان الشیعه را بر
معارف الرجال مقدم داشتهایم.)
آل شراره بیت علم در جبل عامل بود. از آنان شیخ محمد حسین بسیار معروف بود. کودک نورسیده را موسی نام نهادند. شیخ محمد امین شراره،
پدر موسی، از اهل
علم و
فضل و
تقوا و
صلاح بود. او پس از تحصیل علوم دینی در
نجف اشرف و رسیدن به جایگاه
اجتهاد ، بر
وطن خویش بازگشته بود و سالها در جنوب
لبنان ، نقطه ی پرگار علمی آن مناطق بود و به
تبلیغ و ارشاد و اجرای
احکام شرع میپرداخت.
اکنون
زمان آن فرا رسیده بود تا چراغ خانه اش همچنان به نور علم و
فقاهت روشن بماند. خاندان شراره که ساکن در «بنت جبیل» (مؤنث این که مصغر جبل بر آن اضافه شده است. بنت جبیل در بخش غربی جنوب
لبنان بوده و از دیر باز مرکز روحانیون و مبارزان مجاهد میباشد وضعیت مذهبی این
شهر به سبب روحانیان بزرگ آن از تمام جنوب لبنان بهتر است این شهر به سبب کشت محصولات باغی دارای توان اقتصادی خوبی میباشد.
علامه امین در کتاب «نقشههای جبل عامل» بیت جبل را به معنای «خانه خورشید» یا «خانه صنایع سفال سازی» میداند) بودند، اکثرا اهل علم بودند، بالطبع موسی نیز به جذبه ی علم گرفتار شد.
موسی بعد از حفظ
قرآن طی پنج ماه، تحصیلات مقدماتی خود را در علوم
صرف و
نحو و معانی و بیان،
منطق و... در همان شهر، نزد پدر بزرگوارش آغاز کرد.
شیخ محمد امین میدانست برای پیشرفت فرزندش باید او را رهسپار عزلت کند تا دو بال
علم و
تقوا در کنار هم رشد کنند. بنابراین پس از تحصیل قسمتی از مقدمات علمیه موسی را تشویق کرد تا راهی
نجف شود و در محضر علمای بزرگ
نجف زانوی تلمذ بزند.
موسای جوان، با آن که بیست
سال بیش تر نداشت، در سال ۱۲۸۸ هجری قمری
به سوی
نجف اشرف ترک دیار کرد. او میرفت تا در بلد
فقاهت ، مانند اسلاف خویش، چنته (سینه) خود را پر کند تا هنگام بازگشت به
وطن ، همانند خاندان بزرگوارش، مامن و پناهگاه و مصلح امور مردم گردد.
۱ ـ
شیخ مهدی شمس الدین عاملی (شیخ مهدی بن علی شمس الدین عاملی از نوادگان شهید اول و از بزرگان درس
شیخ عبدالله نعمه بود و موسی شراره نزد ایشان کتاب قوانین را خواند).
۲ ـ
آیتالله شیخ محمد علی خوانساری . کتاب
رسائل شیخ انصاری را تدریس میکرد.
۳ ـ
آیتالله شیخ ملا علی همدانی . کتاب قوانین را نزد ایشان خواند.
۴ ـ
آیتالله شیخ محمد حسین الکاظمی در
فقه (محمد حسین الکاظمی، ۱۳۰۸. ۱۲۲۴ در کاظمین دفن گردید. از عباد و زاهدین عصر خویش بود و پس مرگ مالی از خود باقی نگذاشت و هر چه داشت
انفاق میکرد. داماد صاحب جواهر بود و
اجازه اجتهاد از ایشان و شیخ
مرتضی انصاری داشت).
۵ ـ
آیتالله شیخ محمد تقی ایروانی در
حکمت ۶ ـ
آیتالله شیخ عبدالحسین طریحی در فقه و
اصول (عبدالحسین طریحی از شاگردان اختصاصی شیخ مرتضی انصاری بود. شاعر ادیب و فقیهی اصولی بود. دیوان شعرش پر از مسائل فقهی اصولی و رجالی است و صاحب شروح بسیار در فقه و اصول میباشد. متوفی ۱۲۹۲ قمری در
نجف اشرف).
۷ ـ
آیتالله شیخ محمد تقی گلپایگانی در
حکمت و
فلسفه (محمدتقی گلپایگانی، حکیم بزرگ و شاگرد مشهور شیخ انصاری بود، دارای مصنفات بسیاری در فقه و اصول میباشد. زندگی زاهدانهای داشت و در یکی حجرههای فوقانی حرم
حضرت علی علیهالسّلام زندگی میکرد و تا آخر عمر
ازدواج نکرد. بر اثر
طاعون در سال ۱۲۹۸ هجری قمری فوت کرد).
۸ ـ
آیتالله شیخ ملاحسین قلی همدانی در اخلاقی و سلوک (ملاحسین قلی همدانی از حکماء
سالک و عرفای بنام و فقیهی اصولی بود. از کلاس
اخلاق او
عرب و
عجم استفاده میبردند. شاگرد شیخ انصاری بود. در سال ۱۳۱۱ قمری. در حالی که به زیارت
امام حسین علیهالسّلام رفته بود فوت و در یکی از حجرات صحن امام حسین علیهالسّلام دفن شد).
۹ ـ
آیتالله شیخ ملا محمد کاظم آخوند خراسانی در اصول
شیخ موسی در جبل عامل ملازم و همراه شیخ
جعفر بن علی آل مغیربود. ایشان مشهور به حسن تدریس در میان فضلا بود.
در
نجف برخی از قسمتهای کتاب رسائل را نزد شیخ مرتضی انصاری، رحمه الله علیه، تحصیل کرد و بقیه ی
اصول را نزد مرحوم آخوند خراسانی، رحمه الله علیه، به پایان رساند.
البته شروع هر درسی برای شیخ تا پایان آن همراه با دقت و تحقیق به انضمام کلام شارحان معروف آن درس بود.
همنشینی با چنین اساتید ارجمندی در حوزه ی علمیه ی شورانگیز آن
زمان نجف اشرف، باعث شد شیخ موسی به مرحله عالی
اجتهاد و
فقاهت برسد.
او از نیکان عصر خویش و از قلههای علم محسوب میشد. در همه ی علوم اسلامی فاضل بود، خصوصا در فقه و اصول و ادبیات عرب. ایشان جایگاهی بود برای آرامش حکمت و مامنی بود لبریز از فلسفه. حافظه ی بسیار قوی داشت و به ندرت مطلبی را فراموش میکرد. حضور
ذهن او در میان طلاب زبان زد بود و کلامی متین و کوبنده و تقریری مستدل داشت.
در زمان حضورش در عراق برای تحصیل، از هیچ یک از علمای
نجف حقوقی دریافت نمیکرد و با مناعت طبع به آن چه پدرش از
بنت جبیل ارسال میکرد، اکتفا میکرد.
در میان هم عصرانش معروف به ادیبی متبحر و زبان آوری شهیر بود و در مباحثات با اطمینان به نفس شرکت میکرد. اهل علم و ادب او را بسیار اکرام میکردند. اجتهاد و کوشش شیخ در علم او را به شهرتی فراگیر در
نجف رساند.
شیخ در
اشتغال به درس از جمیع هم نوعان خویش سبقت گرفت و آوازه ی او حتی در
کربلا و
بغداد و
کاظمین و
حله هم شنیده میشد. هرگاه از او یاد میشد، به فقیهی اصولی و عادلی متین و باورع و ثقه تعبیر میشد. شیخ به عنوان بارزترین عالم عاملی در میان عاملیهای هم دوره اش شناخته میشد.
رفت و آمد با اهل
عراق و
اختلاط با عرب و عجم، ذوق مستعد شیخ را شکوفا کرد. جدای از فقه و اصول، ایشان در ادبیات منظوم و
شعر هم دستی داشت.
مشاعرات (مشاعرات: جمع مشاعره، مسابقه کردن در شعر خوانی از بر).
و مساجلات (مساجلات: در اصطلاح شعراء آن است که دو شاعر شعری را بیت به بیت یا مصراع به مصراع بخوانند).
مکتوب بین ایشان و برخی شعرای هم عصرش نظیر
آیتالله سید محمد سعید حبوبی (شاعر بزرگ عراقی)، نشانه ی بلوغ شعری و قریحه ی خوش شیخ موسی شراره است.
در زمان اقامت در
نجف اشرف، حتی مجالسی را به عنوان شب شعر برگزار میکردند. شیخ محمد حرزالدین در کتاب
معارف الرجال نقل میکند:
«شیخ موسی از علمای برگزیده ی
نجف بود که ما از ایشان کسب فیض میکردیم. برخی شبها بر روی قبه ی یمانی غربی در
نجف همراه عدهای از اهل فضل، از جمله شهید سید مهدی حکیم و سید محمد سعید
حبوبی نجفی به مذاکره و مشاعره میپرداختیم.» .
مطلع شعر معروف ایشان که برای فرزندش سروده بود چنین است:
و ذا حسن الاخلاق من خیر دوحه
و خیر بطون انتجه عقامها
شیخ موسی، پس از ده سال، از خامی به پختگی رسید. حشر و نشر با علمای زبدۀ
نجف و کسب کمالات، موسای جوان را کم کم آماده ی بازگشت به «بنت جبیل» میکرد تا به شیعیان جنوب لبنان خدمت کند.
اما سرنوشت این گونه رقم زد که شیخ زودتر به وطن بازگردد. شیخ موسی شراره در
نجف به ناراحتی سینه یا بیماری سل
دچار شد، به گونهای که اگر مداوا نمیکرد، این بیماری به حنجره اش نیز آسیب میرساند. هنگامی که به پزشکان مراجعه کرد، همگی توصیه کردند که یا هر چه سریع تر معالجه را شروع کن یا از
نجف کوچ کن و به جایی نقل مکان کن که آب و هوای خوبی داشته باشد.
شیخ توصیه ی دوم را قبول کرد زیرا نسبت به اولی آسان تر بود و او نیز قصد مراجعت به
وطن را داشت.
بسیاری از اهل علم و دوستان شیخ حاضر شدند اموال گران بهای خویش را به شیخ
هدیه دهند تا خرج معالجه خویش کند، ولی او نپذیرفت. شیخ محمدحسن آل یاسین کاظمی گفته بوده:
«به خدا اگر معالجه شیخ متوقف بر این باشد که
عمامه از سر بردارم و بفروشم، این کار را میکنم.» .
با این حال شیخ زیر بار نمیرفت و تصمیم گرفته بود به دیار خود بازگردد. در سال ۱۲۹۸ قمری
با آنکه فرزندش عبدالکریم، ده ماه بیش تر نداشت، به سوی لبنان حرکت کرد تا
زکات علم خویش را در موطن خود پرداخت کند و به تربیت طلاب دینی و نیز رتق و فتق امور مردم بپردازد.
با ورود شیخ به شهر «بنت جبیل»، شهر دچار دگرگونی و دست خوش تغییر شد. شیخ موسی شراره به جدیت و با عزمی راسخ به اصلاحات دینی و علمی پرداخت. بدین منظور، ابتدا مدرسه ی علمیهای در شهر تاسیس کرد که تمام علوم دینی را شامل میشد.
علوم صرف، نحو، منطق، معانی و بیان در مقدمات، فقه و اصول در مقطع سطح، در مدرسه ی تازه تاسیس بنت جبیل تدریس میشد. این مدرسه مرکزی شد برای اجتماع و رفت و آمد کثیری از فضلای ساکن در جنوب
لبنان که عدهای برای تدریس و برخی دیگر برای تحصیل
علم بدین مدرسه، وارد شده بودند.
از دیگر اصلاحات شیخ در بنت جبیل این بود که مجالس عزای
سید الشهداء، علیه السلام، را از لوث وجود خرافات و اکاذیب، تطهیر کرد و روضه ی
امام حسین را همانند مجالس عزای حسینی در عراق برپا کرد و شعر عاملی را در این مجالس
سنت گذاشت و نوع قرائت این اشعار را نیز طبق سبک عراقی بنا نهاد.
شیخ مردم شهر را مجاب کرد که با توجه به فقر عمومی، پس از مرگ هر مؤمنی، خویشاوندان
میت برای خیرات آن میت و شادی روحش سه روز، فقرا را اطعام کنند.
شیخ حضور
زنان را در تشییع جنازه ممنوع کرد و در مجالس فاتحه خوانی مقرر کرد در رثاء
اهل بیت ، علیهم السلام، شعرخوانی کنند و طلاب و فضلا را تشویق میکرد ذوق خویش را تقویت کنند تا بتوانند به شعرگویی بپردازند. شیخ هنر شعر را در جهت انتشار
دین به مبلغان توصیه میکرد؛ چرا که شعر به طبع انسانی بسیار نزدیک است.
یکی دیگر از ابتکارات شیخ این بود که اصرار داشت در موعظه، از سخنان گهربار امیرمؤمنان
علی ، علیه السلام، در
نهج البلاغه استفاده شود تا مؤمنان بیش تر با
قرآن ناطق، یعنی علی، علیه السلام، آشنا شوند و سخنان او عمل کنند.
برخی از ذاکرین مجالس عزای محرم، کارهایی انجام میدادند از قبیل نقل
روایات کذب و روضههای دروغ و برخی ارشادات خودساختگی که شیخ از این بسیار ناراحت میشد. بدین سبب بر قرائت نهج البلاغه در اول منابر و مواعظ تاکید میکرد و سنت شعرخوانی به سبک عراقی هم به عنوان روشی برای مقابله با ذاکرین متخلف بود.
به
همت عدهای از شاگردان وی، دو کتاب برای مجالس عزاداری، بر اساس روش استادشان شیخ موسی شراره، تالیف شد.
این دو
اثر لواعج الاشجان و المجالس السنیة نام داشت. کتاب لواعج الاشجان مشتمل بر مقتل
امام حسین بود که به وسیله ی منبریان و وعاظ قرائت میگشت. در روضههای عمومی هم مادحین
اهل بیت ، علیهم السلام، از کتاب المجالس السنیه برای مداحی و ذکر استفاده میکردند.
تدوین این دو کتاب، حاصل تلاش
سید محسن امین از علمای بزرگ لبنان بوده است.
ابتکار و
تدبیر شیخ در احیای عزا، عزاداری بنت جبیل و جنوب لبنان را بسیار بهبود بخشید. تا قبل از این حرکت شیخ، مجالس عزاداری بیش تر شبیه قهوه خانهها بود که مردم فقط برای گذران وقت و استراحت در آن شرکت میکردند. شیخ استعمال
دخانیات و سخن گفتن در حین وعظ و هنگام روضه خوانی را به شدت
تقبیح کرد تا این که این سنت زشت از میان مردم بنت جبیل رخت بربست.
قبل از حضور شیخ در بنت جبیل، سنت در عزای امام حسین، علیه السلام، این گونه بود که ذاکرین از کتابی خطی نوشته ی یک نفر از اهل بحرین استفاده میکردند که این کتاب شامل ده مجلس بود برای ده شب.
اول هر مجلس، بامقدمهای طولانی آغاز میشد و سپس حدیثی نقل میشد که یا
دروغ بود یا به شدت با دروغ آمیخته بود. این
روایات بیش تر به قصهها و افسانههای اختراعی بشر میماند. در این مجالس، گریاندن عزاداران بر اساس دروغ پردازی عدهای صورت میگرفت.
شیخ موسی شراره با شدت عمل، با این گونه
بدعت گذاریها و سوء استفادهها مقابله میکرد.
از این دست روضههای «من عندی»، در این کتاب و نیز در زبان ذاکرین فراوان یافت میشد و برای مقابله با آن، دو کتاب ارزشمند تالیف شد. اما این کتابها نیز از
روایات ساختگی مصون نماند، ولی به هر حال، آن وضع اسفناک از بین رفت و شاید اگر همان طور باقی میماند اصل
دین به مخاطره میافتاد.
شیخ، در مقتل خوانی نیز مقتل
سید ابن طاووس را جایگزین
مقتل ابی مخنف کرد تا روضه ی سیدالشهداء، علیه السلام، طبق صریح روایات و
تاریخ باشد و ذاکران و واعظان را ملزم ساخت که روضه را از این کتاب ارزشمند نقل کنند.
این اصلاحات تا قبل از حضور شیخ در بنت جبیل ناممکن به نظر میرسید، اما شیخ موسی شراره تلاشی فراوان کرد تا رسوم ناپسند و سنتهای مشروع و
خرافات را از چهره ی دین بزداید. به واسطه ی منش او،
شرع مبین
عزت یافت و دین عزت گرفت و شهر به نور او روشن گردید.
شیخ موسی جدیت عجیبی در تربیت علمی طلاب داشت. در رویه ی ایشان، تشویق و
تنبیه نسبت به طلاب و شاگردانش در مورد درس بسیار دیده میشود. بدین منظور، شیخ مجالسی تاسیس کرد که به رشد علمی فضلا کمک شایانی میکرد.
یکی از مجالس
شب جمعه در منزل خود وی بود. شیخ در آن مجلس، به
وعظ و ارشاد میپرداخت. مجلس دیگری در
صبح جمعه برگزار میگردید. طلاب و فضلای مدرسه همگی در آن اجتماع میکردند. ابتدا شیخ به موعظه میپرداخت و سپس درباره ی مسائل علمی روز بحث و تبادل نظر میشد. در آخر مجلس هم فرازهایی از نهج البلاغه خوانده میشود و شیخ آن را
تفسیر میکرد.
عصر روز جمعه هم مجلس دیگری دایر بود و در آن، شیخ از طلاب امتحان میگرفت. البته مورد امتحان کسانی بودند که دروس خود را نزد اساتید دیگر میخواندند. هر کسی که در امتحان به سؤالات پاسخ صحیح میداد، از سوی شیخ تشویق میشد و اگر احیانا طلبهای در پاسخ دادن دچار اشکال میشد، شیخ او را ملامت میکرد و جمله معروف خودش را میگفت: «الحق فی هذا علی شیخک!! ایراد بر استادت وارد است.» . حتی اگر استاد آن شخص نیز در مجلس بود، شیخ موسی، ابایی از طرح
انتقاد خود نسبت به شاگرد نداشت.
سید محسن امیننقل میکند:
«روزی در یکی از همین مجالس، یکی از بزرگان رند و ظریف حوزه به نام
شیخ محمد مغنیه حضور داشت. وقتی ملتفت شد که شیخ به مقصران این جمله را میگوید، خطاب به شیخ گفت: پس ایراد استاد بر گردن کیست؟.
شیخ موسی بلافاصله پاسخ داد: «ایراد استاد، بر شما وارد است؛ زیرا، شما بزرگان کوتاهی کردهاید که کار ما به این جا کشیده شده. همیشه از ریشه ی شاخه میروید.» .
شیخ موسی توجه بسیاری به شاگردان مدرسه ی خویش داشت تا در فراگیری و تحصیل علم به سر حد کمال برسند. بنابراین تلاشی خستگی ناپذیر داشت تا کسی در درس خواندن دچار مشکلی نگردد.
فراهم بودن امکانات لازم برای محصلان و داشتن اساتید متبحر و مجرب در دروس، از تمایزات مدرسه ی شیخ در بنت جبیل بود.
در مورد فضای دقیق علمی
حاکم بر مدرسه و نوع تدریس موفق ایشان، آقای
سید محسن امین نقل میکند:
پس از وفات شیخ موسی شراره، طلاب مدرسه به اطراف و اکناف متفرق شدند. البته در آن جا عادت چنین بود که با پایان یافتن عمر صاحب مدرسه، عمر مدرسه نیز به پایان میرسید. من هم پس از وفات شیخ به دروس دیگر علما که از
عراق آمده بودند، رفتم، ولی دیدم غیر از علم تحت اللفظی چیز دیگری نمیدانند. گاهی آن چه من به سهولت میفهمیدم، آن اساتید در فهمش دچار مشکل میشدند. وقتی از برخی اساتید میخواستم که شروحی اضافه بر درس برایم بگویند، اظهار
عجز میکردند.» .
شیخ موسی در دوره ی تحصیل خود همراه هر کتاب، کلام محشین آن را نیز مطالعه میکرد و این سنت را نیز در مدرسه ی خود باب کرده بود. طبیعی است که بعد از وفات او، شاگردان از تدریس هر استادی، رضایت خاطر نداشته باشند.
به اذعان هم عصران شیخ و شاگردان خاصه و عامه ی او، شیخ موسی با آن که پلههای ترقی را به سرعت طی کرده بود و جایگاه علمی و ادبی والایی در میان فضلا نجفداشت، بسیار فروتن و متواضعانه با دیگران برخورد میکرد.
علاقه ی وافری به حضرات
ائمه ، علیهم السلام، مخصوصا حضرت
سیدالشهداء ، علیه السلام، داشت و به هر کجا که قدم مینهاد، سعی در زدودن رسوم خرافه و کذب از مجالس عزای ائمه، علیهم السلام، میکرد.
برای سادات احترام ویژهای قائل بود. نسبت به درشت خویی افراد به دیده ی اغماض مینگریست. در مقابل اهل علم بسیار نرم خو بود.
آقای
سید محسن امین نقل میکند:
«روزی شخصی از اطرافیان شیخ به خاطر مسئلهای از ایشان ناراحت بود. قرار بود
صبح جمعه در منزلش، مجلسی با حضور شیخ دایر گردد، ولی آن شخص صبح جمعه افرادی را که قصد شرکت در مجلس داشتند، به منزل راه نداد، اما عصر در مجلس دیگر شیخ شرکت کرد. با آن که رفتار آن شخص بسیار زننده بود، ولی شیخ با مهربانی تمام از آن فرد دل جویی کرد و او از رفتار زشت خود
پشیمان شد و برای جبران مافات از حاضران دعوت کرد، هفته ی آینده به منزل او بروند.» .
از این دست مهربانیها و تواضع در برابر دیگران در زندگی شیخ موسی شراره بسیار یافت میشود. به سبب فضیلت و جامعیت وی در علوم دینی در میان مردم شهیر بود، به گونهای که اگر وارد مجلسی میشد یاهمراه کاروانی به مسافرت میرفت، از آن مجلس خارج نمیشد یا از کاروان جدا نمیگردید، مگر این که همگی شیفته ی او میشدند.
شخصیت والای او از جهت
تقوا و خداترسی و صلاح، همگی را به تحسین وامی داشت. صفای باطن و
روحانیت جاذب و خلوص نیت او باعث
محبوبیت روز افزون شیخ در میان اهل علم و فضل بود و هر کسی از ایشان یاد میکرد، به نیکی و
احترام نام ایشان را میبرد. در بنت جبیل مرجع تمام شئون دینی مردم بود و جایگاهی رفیع در میان مردم داشت و مردم وی را به فضل و قداست و
ورع و تقوا و نیک اخلاقی و مجتهدی عادل و برآورنده ی حوائج
مؤمنان میشناختند. حقیقتا
مکارم الاخلاق را باید شرارهای ناچیز از آتش شیخ دانست.
روزی یکی از بزرگان اهل بنت جبیل وفات کرده بود. خویشاوندان طبق سنت شیخ، تصمیم گرفتند برای شادی روح درگذشته، طعامی فراهم کنند و فقرا را اطعام کنند. بدین سبب شیخ و گروهی از شاگردان وجیه و ممتاز ایشان را دعوت کردند تا در مجلس اطعام شرکت کنند.
شاگردان شیخ در راه آمدن به منزل صاحبان عزا، از بازار کوچک شهر عبور میکردند که یکی از شاگردان، سخنی اهانت آمیز در مورد جمع شنید، مبنی بر این که «این جماعت را ببینید که برای ولیمه میروند!». این حرف اهانت بار شخصی عامی، باعث شد که شاگردان ممتاز شیخ از رفتن به مجلس اطعام صرف نظر کنند و به جایگاه خود بازگردند.
زمان اطعام هنگامی که شیخ متوجه شد که شاگردانش نیامدهاند، از تناول غذا اجتناب کرد. صاحبان مجلس که ارادت خاصی به شیخ داشتند، به دنبال شاگردان ایشان رفتند و پس از اصرار فراوان توانستند رضایت آنان را برای حضور در مجلس جلب کنند و با احترام آنان را به مجلس اطعام آوردند.
این موضوع نقل محافل شهر بود که عالم وارسته ی شهر چه قدر به فضلا و اهل علم احترام میگذارد.
مقام علمی عظیم و
اخلاق زیبا و سرشت پاک و دقت فراوان بر مواظبت از شاگردان و مهربانی شیخ نسبت به طلبهها، باعث جذب بسیاری از طلاب عاملی به مکتب وی گردیده بود.
هر کدام از شاگردان وی پس تکمیل دروس خویش با آن که دل بستگی عاطفی شدیدی به استاد خود داشتند، اما به تشویق شیخ، به دیار خود میرفتند و وظیفه ی اصلی خویش را انجام میدادند. افراد زیر برخی از شاگردان شیخ موسی شراره میباشند:
۱ ـ
آیتالله سید محمد رضا فضل الله حسنی :
ایشان از افاضل وصاحب علم و ادب و
شعر و نثر بود. نوشتههای وی در پرتو قلم رسایش زبان زد هم عصرانش بود. ایشان از نوادگان آیتالله العظمی سید فضل الله حسنی بزرگ، فقیه نامدار جبل عامل است. و به همین واسطه، معروف به «فضل الله» میگردد.
۲ ـ
آیتالله سید جواد بن سید حسین آل مرتضیایشان در
سال ۱۲۶۶ قمری. در قریه ی «عیثا الزط» متولد شد. قسمتی از دروس مقدمات علمی را در بنت جبیل نزد شیخ موسی شراره و آیتالله شیخ مهدی شمس الدین تحصیل کرد.
به همراه برادرش سید حیدر با شیخ موسی به عراق هجرت کرد و سال ۱۲۹۷ قمری. برای تصدی مسئولیت
زعامت مردم به زادگاهش بازگشت. ایشان عالمی فاضل و متقی بود. حسن اخلاق، نیک سیرتی،
مناعت طبع، وی را در میان مردم بسیار
محبوب کرده بود و در سال
جمادی الاولی ۱۳۴۱ قمری درگذشت.
۳ ـ
آیتالله سید حیدر بن سید حسین آل مرتضی (العاملی العیثاوی)
وی عالمی عامل، سیدی جلیل القدر و متخلق به اخلاق الله بود. همراه برادرش از شاگردان خاص شیخ موسی شراره بود. در سفر شیخ موسی به عراقاز ملازمان ایشان بود.
۴ ـ
آیتالله شیخ حسین حر عاملی جبعیاو فقیهی فاضل و کامل و متقی بود. بسیار سخاوت مند و کریم و بخشنده و در نهایت حسن خلق، شفقت و مهربانی بود. عطوفت او به قدری بود که وقتی
خبر وفات یکی از اطرافیانش را به او دادند، بسیار
گریه کرد، با این که آن فرد، ایشان را مورد آزار قرار میداد.
وی معروف به «شیخ حسین محمد» بود. او از ذریه ی شیخ محمد بن محمود مشغری، شاعر نامدار لبنان بود. او از خاندان حر عاملی نیست. (۱۲۶۶-۱۳۳۳قمری)
۵ ـ شیخ جواد بن محمد بن جواد غول عاملی
وی قسمتی از مقدمات را نزد شیخ موسی در بنت جبیل خواند و سپس در سال ۱۲۸۸ قمری همراه شیخ و دیگر شاگردان ایشان به
عراق کوچ کرد. ایشان در
سال ۱۲۹۰ قمری، در سن جوانی دار فانی را وداع کرد.
آیت اله شیخ موسی شراره از علمای خوش ذوق و قریحهای بود که تبحر خاصی در ادبیات عرب مخصوصا شعر داشت. اکثر مکتوبات وی به صورت منظوم است. برخی
آثار باقی مانده از ایشان عبارت است:
۱ ـ
الدره المنظمة . منظومهای بلند در اصول فقه
جعفری.
۲ ـ
مواریث الفقه . منظومهای از باب
ارث در فقه ـ
۳ ـ رساله ی تهذیب نفس مشتمل بر مسائل اخلاقی
۴ ـ رساله ی اصول دینکه شامل اصول
عقاید شیعه است.
... برخی نوشتههای پراکنده و خطی که شامل ردیههایی بر منکران
شیعه و مناظراتش با مخالفان است.
هنوز چند سال از مراجعت شیخ به بنت جبیل نگذشته بود که اصلاحات دینی او، اهالی شهر را دگرگون کرده اکنون هنگام وداع بود، وداع شورانگیز مردم با شیخ جوان، اما بزرگ منش خویش.
سال ۱۳۰۴ قمری به پایان خویش نزدیک میشد. آیتالله شیخ موسی شراره بر
اثر عود بیماری که در عراق گریبان گیرش شده بود، به بستر بیماری افتاد و سرانجام در یازدهم
شعبان همان سال (آغا بزرگ طهرانی سال وفات شیخ موسی را ۱۳۰۶ قمری. ذکر کرده است، شیخ محمد حرزالدین نیز سال وفات وی را ۱۳۰۶ قمری. مینویسد)،
به دیدار یار و دیار باقی شتافت. (و دفن الشیخ کما فی بنت جبیل حیث صرح توفی الشیخ موسی فی بنت جبیل لیلة الخمیس۱۱ شعبان سنة ۱۳۰۶ قمری. واقبر هناک).
شیخ موسی طبق مسمای خاندانیاش، همچون شرارهای از
آتش علم و فضل و صلاح و تقوا به هوا خاست و در عمر کوتاه خویش (کم تر از چهل سال) چنان تاثیر شگرفی بر پیرامون خود گذاشت و روشنی بخش زندگی مردمان شد که با گذشت سالها همچنان بر تارک
تاریخ لبنان و بنت جبیل می درخشید.
شرارهای که نقطه پرگار فضل بود و افلاک علم به دورش میچرخیدند و حقیقتی بود که والاتر از حضیض ادراک قرار داشت. شیخ الگوی تمام فضلایی بود که دنبال سرمشق میگشتند واستادی بود که در اکثر فنون علمی مهارت داشت. آری، آن گوهری که در معادن زمینی نایافتنی بود و اخلاقش عنوانی بود برای کتب اخلاقی، دیده در نقاب
خاک کشید.
پس از وفات شیخ موسی، پسرش عبدالکریم به
نجف رفت و پس از تکمیل دروس خویش، با اجازه ی علمای آن
زمان به زادگاه پدرش بازگشت و راه
پدر را ادامه داد.
شیخ عبدالکریم کتاب الدرة المنظمة پدرش را که منظومهای در اصول بود، شرح کرد.
شیخ عبدالکریم فرزند شیخ موسی در
جمادی الآخری سال ۱۳۳۲ قمری به همان بیماری پدرش مبتلا شد و از
دنیا برفت. (شیخ عبدالکریم شراره فرزند شیخ موسی، وقتی ده ماهه بود پدرش از
نجف به بنت جبیل کوچ کرد، ایشان پس از وفات پدر بزرگوارش،
زعامت مدرسه و شهر را به دست گرفت (۱۲۹۷ – ۱۳۳۲ قمری)).
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله «موسی شراره عاملی».