مقوله کیف
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مقوله
کیف یکی از
مقولات عشر بوده و
عرضی است که بیواسطه
تقسیم و
نسبت را قبول نمیکند.
فلاسفه بر اساس استقراء مقوله
کیف را به چهار نوع کلی تقسیم کردهاند:
کیف نفسانی،
کیف محسوس،
کیف مخصوص به کمیت و
کیف استعدادی.
هر انسانی یک سلسله از حالات مختلف روانی را در درون خویش با
علم حضوری مییابد مانند حالات شادی و اندوه، ترس و امید، لذت و درد، شوق و نفرت، محبت و عداوت و.... همچنین با حواس ظاهری خودش صفاتی را از اجسام درک میکند که غالبا تغییر پذیرند مانند رنگها مزهها بویها صداها و.... فلاسفه همه این حالات و صفات روانی و جسمانی را در یک مفهوم کلی مندرج ساخته آن را
کیفیت و چگونگی نامیدهاند و آن را جنسی برای همه آنها انگاشته به این صورت تعریف کردهاند.
کیفیت عرضی است که ذاتا قابل قسمت نیست و مشتمل بر معنای نسبت نیز نمیباشد و در واقع آن را با سلب ویژگیهای
کمیت و
مقولات نسبی معرفی کردهاند.
ولی به نظر میرسد که صرفنظر از مناقشهای که بطور کلی در دستگاه
جنس و فصل ارسطوئی وجود دارد
کیفیت را نباید جزء
ماهیت این
اعراض مختلف مادی و مجرد بحساب آورد بلکه بایستی آن را مانند مفهوم حالت و هیئت و
عرض از مفاهیم عام انتزاعی دانست که بصورت
حمل عرضی بر تعدادی از امور مختلف الحقیقه اطلاق میشود.
به هر حال در میان
مقولات عرضی آنچه را میتوان بطور قطع و یقین
عرض خارجی و دارای مابازاء عینی دانست مقوله
کیف است که بعضی از مصادیق آن با علم حضوری خطاناپذیر درک میشود.
فلاسفه بر اساس
استقراء مقوله
کیف را به چهار نوع کلی تقسیم کردهاند
کیف نفسانی،
کیف محسوس،
کیف مخصوص به کمیات،
کیف استعدادی. باید توجه داشت که تفاسیر فلسفی از عموم
کیفیات، مبتنی بر علوم طبیعی قدیم است و امروز با توجه به بهره مندی بشر از ابزار و آلات پیشرفته و توسعه و پیشرفت علوم طبیعی جدید، بسیاری از آن مطالب باطل شده است و شایسته است که براساس علوم جدید، تفاسیر جدید به دست آید.
«هیئة قارّةٌ لاتقتضی قسمة و لا نسبة» (هر هیات ثابتی که به حسب ذات، اقتضای نسبت و یا قسمت ندارد). با قید "هیات"
جوهر خارج میشود و با قید "عدم اقتضای قسمت" کمّ خارج میگردد و قید "عدم اقتضای نسبت" سایر مقولات را خارج میکند.
«هیئة قارّةٌ لایوجب تصورها تصور شئ خارج عن حاملها و لایقتضی القسمة و اللاقسمة فی محلّها اقتضاءاً اولیّاً» (هیات ثابتی است که
تصور آن مستلزم تصور چیزی خارج از حامل آن نبوده و به حسب ذات اقتضای قسمت یا عدم قسمت در محل خود ندارد). قید "عدم اقتضای قسمت و عدم قسمت" برای خروج "نقطه" و "
وحدت" و "
آن" است.
عَرَضی است که بالذات قابل قسمت و نسبت نبوده و
تعقل آن منوط به تعقل امر دیگر نیست. با قید عدم قابلیت قسمت، کمّ خارج میگردد. قید "عدم قابلیت نسبت" مقولات نسبی خارج شده، و قید سوم (منوط نبودن تعقل آن به تعقل امر دیگر) سایر
مقوله اضافه را خارج میکند.
کیف، به خلاف جوهر و
کمّ، در افرادش نسبت
تضاد قابل تحقق است مثل سفیدی و سیاهی. همچنین قابل
اشتداد است مثل سیاهی و سفیدی، به خلاف جوهر و کمّ، زیرا مثلاً معقول نیست که این خط یا این عدد سه از آن خط یا آن عدد سه شدیدتر یا ضعیفتر باشد. و در جوهر هم معقول نیست زیرا اشتداد در محل ثابت و واحدی اعتبار میشود که شئ حالّ در آن، امری غیر ثابت (غیر قارّ) باشد، و این فقط در
عَرَض قابل تصور است.
کیف نفسانی
عرضی است مجرد که تنها
عارض جواهر نفسانی میشود و تاکنون جدول دقیق و کاملی از انواع آن بدست نیامده است فلاسفه
علم،
قدرت،
اراده و کراهت لذت و الم، حالات انفعالی و عادات و ملکات نفسانی را از جمله
کیفیات نفسانی بشمار آوردهاند و بحثهایی پیرامون آنها انجام دادهاند که بیشتر مربوط به
علم النفس میباشد.
همچنانکه اشاره شد یقینیترین انواع
کیف کیفیات نفسانی است که با علم حضوری و تجربه درونی شناخته میشوند و حتی امثال
هیوم که بسیاری از
مسلمات را مورد
تشکیک قرار دادهاند وجود این دسته از
کیفیات را یقینی و غیر قابل انکار دانستهاند.
در میان اقسام
کیف نفسانی آنچه ارتباط بیشتری با مباحث فلسفی دارد علم است و در درجه دوم اراده و قدرت و اختیار قرار دارد.
منظور از
کیف محسوس آن دسته از
کیفیات مادی است که بوسیله حواس ظاهری و اندامهای حسی درک میشوند.
فلاسفه بر اساس نظریهای که در علوم طبیعی قدیم مورد قبول بوده و حواس ظاهری را پنج نوع میدانستهاند
کیف محسوس را به پنج دسته تقسیم میکردهاند و رنگ و نور را از
کیفیات دیدنی و صداها را
کیفیات شنیدنی و مزهها را
کیفیات چشیدنی و بویها را
کیفیت بوییدنی و سردی و گرمی و زبری و نرمی را از
کیفیات لمسکردنی میشمردهاند اما در روانشناسی جدید حواس دیگری غیر از حواس پنجگانه معروف اثبات شده که باید در دستهبندی
کیفیات محسوس مورد توجه قرار گیرد.
اثبات وجود
کیفیات محسوس در خارج از ظرف ادراک به آسانی
کیف نفسانی نیست زیرا
علم حضوری به آنها تعلق نمیگیرد و برای پاسخ به این سؤال که آیا آنچه را ما بعنوان حالاتی از اشیاء مادی درک میکنیم در متن خارج هم به همین صورت وجود دارد یا نفس ما در اثر یک سلسله از فعل و انفعالات فیزیکوشیمیایی و فیزیولوژیکی که در بدن انجام میگیرد مستعد درک این امور در درون خویش میشود و نمیتوان عین آنها را در جهان ماده اثبات کرد.
برای پاسخ صحیح به این سؤال باید از براهینی استفاده کرد که بعضی از مقدمات آنها از علوم تجربی گرفته میشود و اثبات قطعی اینگونه مقدمات در گرو پیشرفت علوم مربوطه میباشد بعنوان مثال هنوز ماهیت انرژیها و رابطه
ماده و
انرژی بصورت یقینی شناخته نشده و از اینروی نمیتوان تحلیل فلسفی یقینی درباره آنها ارائه داد.
فلاسفه پیشین برای نور و حرارت واقعیتی جز همان حالت و
عرضی که بوسیله اندامهای حسی درک میشود قائل نبودند و از این جهت آنها را ذاتا بسیط و تجزیه ناپذیر میانگاشتند ولی بر اساس بعضی از نظریات فیزیک جدید باید آنها را از قبیل جواهر مادی بحساب آورد و هر چند در اصطلاح فیزیک آنها را انرژی مینامند و در مقابل ماده قرار میدهند اما چون معتقدند که ماده از تراکم انرژی بوجود میآید و در اثر تجزیه و تشعشع تبدیل به انرژی میشود باید انرژی را هم از نظر فلسفی جزء اجسام بحساب آورد زیرا محال است که
جسم از غیر جسم ترکیب شود یا در اثر تجزیه تبدیل به چیزی شود که
جوهر دارای امتداد جسم نباشد.
اما مطلب در اینجا خاتمه نمییابد و با دقت بیشتر روشن میشود که آنچه مورد درک مستقیم قرار میگیرد جوهر نور و حرارت نیست بلکه صفت روشن بودن و گرم بودن آنهاست و در اینجا سئوال سابق تکرار میشود که آیا این
کیفیات محسوس به همانگونه که در ظرف ادراک منعکس میشوند در خارج هم به همین صورت وجود دارند یا نه.
فلاسفه یک دسته دیگر از
کیفیات را بنام
کیفیت مخصوص به کمیات نامیدهاند که بخشی از آنها مانند فردیت و زوجیت از اوصاف عدد و بخشی دیگر مانند مستقیم بودن و منحنی بودن از اوصاف موضوعات هندسی بشمار میروند.
ظاهرا نکتهای که این دسته از
کیفیات را دسته مستقلی بحساب آوردهاند و آنها را در عداد
کیفیات محسوسه نشمردهاند این است که مستقیما مورد ادراک حسی قرار نمیگیرند.
اما اوصاف اعداد را با توجه به اینکه خود عدد امری اعتباری و فاقد مابازاء خارجی است نمیتوان اموری حقیقی و
اعراضی خارجی دانست و اما اوصاف موضوعات هندسی مانند مستقیم بودن و منحنی بودن خط و مستوی یا مقعر یا محدب بودن سطح مفاهیمی است انتزاعی که با چند واسطه از نحوه وجود اجسام انتزاع میشود مخصوصا با توجه به اینکه خود خط و سطح در واقع حدود عدمی اجسام هستند که ذهن انسان با مسامحه آنها را ماهیاتی موجود در خارج تلقی میکند.
بنابر این بسختی میتوان این دسته از
کیفیات را بعنوان
اعراض خارجی و دارای مابازاء عینی قلمداد کرد و حد اکثر باید آنها را از
اعراض تحلیلیه بحساب آورد.
چهارمین قسمی که فلاسفه برای مقوله
کیف قائل شدهاند
کیفیت استعدادی است که آن را به این صورت تعریف کردهاند
کیفیتی است که بواسطه آن پیدایش پدیده خاصی در موضوع آن رجحان مییابد و گاهی آن را
امکان استعدادی مینامند در مقابل سایر اقسام امکان مانند
امکان ذاتی و
امکان وقوعی (امکان ذاتی وصفی است عقلی برای
ماهیت از این نظر که ذاتا اقتضائی نسبت به
وجود و
عدم ندارد و هیچکدام از آنها برای آن ضرورتی ندارد و امکان وقوعی وصف عقلی دیگری است برای ماهیت از این نظر که علاوه بر اینکه وجود آن ذاتا محال نیست مستلزم امر محال دیگری هم نمیباشد.) زیرا سایر معانی امکان از
معقولات ثانیه فلسفی و مفاهیم غیر ماهوی است بخلاف امکان استعدادی که آن را ماهیتی از مقوله
کیف میشمارند.
دلیلی که برای عینی بودن
کیفیت استعدادی آوردهاند این است که متصف به صفات وجودی مانند
قرب و
بعد و
شدت و
ضعف میشود مثلا استعداد نطفه برای دارا شدن روح دورتر و ضعیفتر از استعداد جنین کامل است و استعداد هسته درخت برای تبدیل شدن به درخت نزدیکتر و قویتر از استعداد خاک است و اگر امکان استعدادی هم مفهومی عقلی میبود مانند سایر اصطلاحات امکان قابل اتصاف به اینگونه صفات نمیبود.
برای ارزشیابی این دلیل لازم است به
کیفیت آشنایی ذهن با مفهوم استعداد و نسبت دادن آن به بعضی از موجودات خارجی بعنوان وصف ویژهای برای آنها اشاره کنیم.
انسان با تجاربی که در مورد تحولات اشیاء خارجی دارد بخوبی درمییابد که پیدایش هر پدیده عینی در گرو تحقق شرایط ویژه و زایل شدن موانع خاصی است که معمولا بطور تدریجی حاصل میشود مثلا تبدیل شدن آب به بخار مشروط به درجه حرارت معینی است که تدریجا در آب پدید میآید و روییدن گیاه در زمین شورهزار مشروط به برطرف شدن مواد زیانبار و فراهم شدن مواد سودمند و رطوبت و حرارت لازم است که همگی آنها یکباره تحقق نمیپذیرد.
با توجه به این روابط علت و معلولی و لزوم تحقق شرایط وجودی و عدمی هنگامی که
ماده علت مادی پدیده را نسبت به فعلیت مورد نظر میسنجیم اگر همه شرایط لازم فراهم و همه موانع مرتفع باشد آن را کاملا مستعد و آماده برای دریافت فعلیت جدید مینامیم و اگر بعضی از شرایط وجودی حاصل نباشد یا بعضی از موانع برطرف نشده باشد استعداد آن را دور و ضعیف میشماریم و اگر تنها بعضی از شرایط یا اکثر موانع موجود باشد استعداد آن را بسیار دور و ضعیف میخوانیم.
حاصل آنکه در مادهای که استعداد پذیرش فعلیت جدید را دارد بجز تحقق شرایط و برطرف شدن موانع امر عینی دیگری بنام استعداد حاصل نمیشود بلکه استعداد مفهومی است عقلی که از تحقق شرایط و ارتفاع موانع انتزاع میشود و شاهدش این است که تا مقایسهای بین دو موقعیت سابق و لاحق انجام نگیرد این مفهوم انتزاع نمیشود و کار بردن تعبیراتی مانند نزدیک و دور شدید و ضعیف کامل و ناقص و مانند آنها در مورد استعداد از روی استعاره و نشانهای از کثرت و قلت شرایط و موانع است.
جالب این است که
صدرالمتالهین علی رغم اینکه در باب جواهر و
اعراض و پارهای از موارد دیگر از سایر فلاسفه پیروی کرده و امکان استعدادی را نوعی از مقوله
کیف بشمار آورده در بعضی از موارد به این حقیقت اعتراف کرده است که مفهوم استعداد از برطرف شدن موانع و اضداد انتزاع میشود از جمله در
اسفار میفرماید بازگشت امکان استعدادی به زوال مانع و ضد است که اگر بطور کلی زایل شود قوه قریب و اگر بطور ناقص برطرف گردد قوه بعید نامیده میشود.
وی همچنین در کتاب
مبدا و معاد عبارتی دارد که تقریبا صریح در این است که استعداد مفهومی انتزاعی و از معقولات ثانیه میباشد و منظور از وجود آن در خارج همین است که اشیاء خارجی متصف به آن میشوند.
با بحثهایی که درباره جواهر و
اعراض انجام گرفت این نتایج بدست آمد:
۱. مفهوم
جوهر و
عرض از
معقولات ثانیه فلسفی است نه از قبیل
معقولات اولی و مفاهیم ماهوی بنابر این نباید آنها را
جنس و از ذاتیات ماهیات بشمار آورد.
۲. جواهر مجرده عبارتند از مجردات تام عقول طولیه و
عرضیه جوهر نفسانی جوهر مثالی و اما جوهر مادی همان جوهر جسمانی است و بنابر اینکه صور نوعیه از قبیل جواهر باشند به دو قسم فرعی جسم صورت نوعیه منقسم میشود.
۳. در میان مفاهیمی که بنام
مقولات عرضی نامیده شدهاند
کیف نفسانی و
کیف محسوس را میتوان از قبیل مفاهیم ماهوی و دارای مابازاء عینی دانست و کمیت متصل را که شامل مقادیر هندسی و زمان میشود باید از
اعراض تحلیلیه و حاکی از ابعاد وجود اجسام بشمار آورد نیز
کیفیات مخصوص به کمیات را میتوان از
اعراض تحلیلیه محسوب داشت اما سایر اقسام
عرض از قبیل مفاهیم عقلی و انتزاعی هستند که تنها منشا انتزاع آنها وجود خارجی دارد نه خود آنها بعنوان اقسام مستقلی از
عرض.
۴. شش مقوله از مقولات نهگانه
عرضی این،
متی،
وضع،
جده،
انیفعل،
انینفعل، و همچنین کمیت متصل و
کیف مخصوص به آن و
کیفیات محسوسه مختص به مادیات هستند و کمیت منفصل عدد و اضافه مشترک بین مادیات و مجردات میباشند و
کیف نفسانی ویژه جوهر نفسانی مجرد است.
اما مفاهیم مشترک بین مادیات و مجردات کم منفصل و اضافه اموری اعتباری و انتزاعی هستند و همین اشتراکشان بین مادیات و مجردات یکی از نشانههای عینی نبودن آنهاست زیرا ماهیت واحد نمیتواند گاهی مادی و گاهی مجرد باشد و اما
کیف ماهیت واحدی نیست بلکه مفهوم عامی است که بر چند ماهیت مختلفه الحقیقه اطلاق میشود و بعضی از آنها مخصوص مادیات و بعضی دیگر مخصوص مجردات میباشد.
۵.
اعراض تحلیلی مانند کمیات متصل و
کیفیات آنها وجودی منحاز از وجود موضوعاتشان ندارند و تنها اینگونه
اعراض را باید از شؤون وجود جوهر بحساب آورد که با موضوع خودشان متعلق یک جعل بسیط هستند اما
اعراض خارجی مانند
کیفیات نفسانی وجود
عرضی ویژهای دارند و جعل آنها تالیفی است و اما اعداد و مقولات نسبی و
کیف استعدادی از مفاهیم عقلی هستند و جعل حقیقی به آنها تعلق نمیگیرد.
۶. ضمنا دانسته شد که اگر مفهومی یکی از این نشانهها را داشته باشد ماهوی نخواهد بود:
الف) بر مجرد و مادی بطور یکسان حمل شود مانند عدد.
ب) عین همان مفهوم بر خودش حمل شود چنانکه عدد دو بار دیگر بر دو عدد دو حمل میشود.
ج) مشترک بین
واجبالوجود و ممکنات باشد مانند اضافات.
د) مشتمل بر معنای نسبت باشد مانند همه مقولات نسبی.
ه) با اختلاف لحاظ و بدون تغییری در خارج تغییر یابد مانند بالا و پایین.
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:
• گرامی، محمدعلی، منطق مقارن.
• خوانساری، محمد، منطق صوری.
• ابنسینا، حسین بن عبدالله، الشفا (منطق).
• ابنسینا، حسین بن عبدالله، النجاة.
• ابوالحسن سالاری، بهمنیار بن مرزبان، التحصیل.
• مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد.
• ابوحامد غزالی، محمد بن محمد، معيار العلم في فن المنطق.
• طباطبایی، سید محمدحسين، نهاية الحكمة.
• مجمع البحوث الاسلامية، شرح المصطلحات الفلسفية.
• علامه حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید.
• خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس.
• صدرالمتالهین، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیه فی الاسفار الاربعه.
• مشکوةالدینی، عبدالمحسن، منطق نوین مشتمل بر اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مقوله کیف»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱۰/۰۲. پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «کیف»، تاریخ بازیابی۱۳۹۷/۱۰/۰۲.