مبانی عزاداری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسلام مکتب فطرت میباشد، فطرت انسان به گونهای میباشد که هنگام از دست دادن عزیزان
گریه میکند ولی گریه کردن نباید بهگونهای باشد که موجب
خشم و غضب خداوند شود.
عزاداری سید و سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین علیهالسّلام از حقایق بی تردید در
دین ماست.
عزاداری مفهوم روشنی دارد، عزاداری یعنی در سوگ کسی اندوهگین بودن و ناله و زاری کردن و عزادار کسی است که غصه دار و اندوهگین است.
برای تبیین موضوع چند محور را مورد بررسی قرار میدهیم:
۱. مبانی مشروعیت اصل عزاداری بر اموات؛
۲. عزاداری بر
سیدالشهداء علیهالسّلام و ریشههای قرآنی و حدیثی آن؛
۳. نقش مجالس عزاداری؛
۴. تاریخچه مخالفت با عزاداری سالار شهیدان.
اسلام مکتب
فطرت است؛ مکتب فطری نمیتواند با عزاداری مخالف باشد؛ زیرا حزن و اندوه به هنگام از دست دادن عزیزان امری است که فطرت انسانی با آن سرشته است و هرگز ممکن نیست
دین جهانی گریه و اندوه را در از دست دادن عزیزان تا وقتی که سبب خشم و غضب
خداوند نشده، تحریم کند.
پیامبر اکرم ، خود در عزای عزیزان میگریسته و هم دستور به گریستن میداده است.
پس از درگذشت
حضرت عبدالمطلب ، پیامبر بر جد عزیزش گریست. ام ایمن میگوید:
«انا رایت رسول الله یمشی تحت سریره و هو یبکی؛
من پیامبر را دیدم که در پی جنازه عبدالمطلب راه میرفت، در حالی که میگریست».
حضرت علی علیهالسّلام میفرماید: وقتی خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پیامبر دادم، ایشان گریست، آن گاه فرمود: «اذهب فاغسله و واره غفرالله له و رحمه؛
او را
غسل ده، کفن کن و به خاک بسپار؛ خداوند او را بیامرزد و مورد رحمت خویش قرار دهد».
روزی پیامبر
قبر مادر عزیز خود آمنه را در ابواء
زیارت کرد و به گفته مورخان، آن حضرت در کنار قبر مادر گریست و همراهان خود را به گریستن انداخت.
پیامبر اکرم، به هنگام
مرگ فرزند دلبندش ابراهیم میگریست و میفرمود: «العین تدمع و القلب یحزن ولانقول الا ما یرضی ربنا و انا بک یا ابراهیم لمحزونون؛
چشم میگرید و
قلب میسوزد و جز آنچه مورد رضایت خداست نگوییم، ای ابراهیم ما در فراق تو در اندوهیم».
عبدالرحمن
بن عوف به آن حضرت گفت: مگر شما خودتان از گریه بر اموات نهی نکردید حضرت فرمود: «لا ولکن نهیت عن صوتین احمقین و آخرین صوت عند مصیبه و خمش وجوه و شق جیوب ورنه
شیطان و صوت عن نغمه لهو هذه رحمه و من لایرحم لایرحم؛
نه اما از دو صدای جاهلانه و دو کار نهی کردهام: داد و فریاد به هنگام واردآمدن مصیبت و خراش دادن صورت و پاره کردن گریبان و صدای گریهای که در حلق پیچانده شود که شیطانی است و صدای نغمه لهوآمیز؛ اما این گریه من ناشی از عطوفت و
رحمت است و البته کسی که رحم نکند، بر او رحم نمیشود».
پیامبر ، در مرگ فرزندش طاهر نیز گریست و فرمود: «ان العین تذرف و ان الدمع یغلب و القلب یحزن و لانعصی الله عز و جل؛
چشم گریان است و اشک ریزان و قلب سوزان و البته
خداوند را عصیان نخواهیم کرد».
فاطمه بنت اسد همسر
حضرت ابوطالب و مادر حضرت امیرالمؤمنین علیهالسّلام که نزد پیامبر بسیار محبوب بود، در
سال سوم هجری درگذشت. پیامبر که او را همچون مادر خویش میدانست، از رحلتش بسیار اندوهگین شد و گریست. مورخان میگویند: «صلی علیها و تمرغ فی قبرها و بکی؛
پیامبر بر او
نماز خواند و در قبرش خوابید و بر او گریست».
وقتی در
جنگ احد ،
حمزه به شهادت رسید، پیامبر بسیار غمگین شد: «لما رای النبی حمزه قتیلا بکی فلما رای ما مثل به شهق؛
پیامبر چون پیکر خونین حمزه را یافت، گریست و چون او را مثله شده دید، با صدای بلند گریه سر داد».
در رحلت عثمان
بن مظعون صحابی وفادارش اندوهگین شد، آوردهاند: «ان النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل عثمان
بن مظعون وهو میت و هو یبکی؛
پیامبر بر جنازه او بوسه زد و گریست».
پیامبر پس از برگشتن از
غزوه حمراءالاسد به دیدار خانواده سعدبن ربیع یکی از شهدای جنگ احد رفت و از حماسه و جانبازی سعد یاد کرد. خانواده سعد نیز با شنیدن سخنان پیامبر گریستند و اشک از چشمان حضرت سرازیر شد و آنان را از گریستن نهی نکرد.
نه تنها شخص پیامبر در داغ عزیزان عزادار میشد و میگریست؛ بلکه توصیه بر گریه میکرد.
پس از پایان نبرد احد رسول اکرم، راهی شهر
مدینه شد، در آن هنگام
زنان انصار در سوگ شهیدان خود میگریستند. پیامبر با شنیدن مویه عزاداران از شهادت و غربت عمویش حمزه یاد کرد و فرمود: «لکن حمزه لابواکی له؛ اما عمویم حمزه گریه کننده ندارد».
اصحاب از این جمله فهمیدند پیامبر دوست دارد حمزه هم گریه کننده داشته باشد تا خواهرش صفیه احساس غربت نکند؛ بنابراین بعد اندکی صدای ناله و گریه زنان انصار بلند شد که برای حمزه میگریستند.
پس از شهادت جعفربن ابی طالب در
جنگ موته پیامبر به خانه او رفت و با حضور خویش تسلی دل خاندان او گردید، آن حضرت به هنگام خروج چنین فرمود: «علی مثل جعفر فلیبک البواکی؛
باید گریه کنندگان بر همچون جعفر بگریند».
روزی رسول خدا در
تشییع جنازه یکی از
مسلمان حضور یافتند و عمر نیز به همراه ایشان حرکت کرد. عمر تا صدای گریه زنان را شنید، برآشفت و آنان را از گریستن نهی کرد. رسول خدا رو به عمر کرد و فرمود: «یا عمر دعهن فان العین دلمقه و النفس مصابه و العهد قریب؛
ای عمر کاری به آنان نداشته باش! بگذار بگریند همانا که چشم گریان است و نفس مصیبت زده است و پیوند با تازه درگذشته بسیار نزدیک».
با این دلایل تردیدی در
جواز مشروعیت عزاداری باقی نمیماند.
ولی برخی از عالمان
اهل سنت سوگواری و گریه بر اموات را
تحریم کرده و با آن مخالفت کردهاند؛ مستند آنها سخنی است که عمر از پیامبر اکرم، نقل کرده است: «ان المیت لیعذب ببکاء اهله علیه».
به گفته سعیدبن مسیب، عایشه به هنگام فوت پدرش
ابوبکر ، مجلس سوگواری برپا نمود؛ چون خبر آن به عمر رسید، وی دستور داد تا از آن جلوگیری کنند.
اما عایشه از دستور او سرپیچی کرد، عمر، هشام
بن ولید را مامور ساخت تا نزد
عایشه رفته و با زور شلاق از نوحه و گریه عزاداران جلوگیری نماید. زنان چون از ماموریت هشام آگاه شدند، مجلس را ترک کرده و پراکنده شدند. آن گاه عمر این سخن را خطاب به آنان گفت: «ترون ان یعذب ابوبکر ببکائکن ان المیت یعذب ببکاء اهله علیه؛
میخواهید با گریه خود ابوبکر را
عذاب کنید؛ همانا مرده با گریه نزدیکان خویش عذاب میشود».
در
نقد این استدلال نکات ذیل گفتنی است:
۱. این حدیث از «عمر» است نه از پیامبر، نووی شارح صحیح مسلم میگوید:
روایت فوق از نظر عایشه پذیرفته نشده؛ او به راویان آن نسبت فراموشی و اشتباه میدهد؛ زیرا خلیفه دوم و پسرش عبدالله این روایت را به صورت صحیح از پیامبر نگرفتهاند، چنان که
ابن عباس میگوید: این روایات سخن خلیفه است نه سخن پیامبر.
۲. بر فرض آنکه حدیث از پیامبر نقل شده باشد، براساس معیاری که خود حضرت داده است، پذیرفتنی نیست؛ چون روایتی پذیرفتنی است که با قرآن در
تعارض نباشد. این روایت با
قرآن در تعارض است؛ چون قرآن میفرماید: «ولا تزر وازرة وزر اخری؛
هیچ گناهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمیکشد».
در عذاب افتادن میت به وسیله گریه شخص دیگر چه معنایی جز کشیدن بار
گناه دیگری دارد؟
۳. بر فرض صحت روایت، روایت را میتوان به گونهای دیگر معنا کرد: این معنا را با روایتی از اهل سنت میآوریم. ابوداود در سنن به نقل از عروه
بن زبیر و او از عبدالله
بن عمر آورده است که جمله «ان المیت لیعذب ببکاء اهله علیه»
از رسول خداست؛ وقتی ماجرا به عایشه رسید، گفت: وقتی
پیامبر از کنار قبر فرد یهودی میگذشتند، فرمودند: صاحب این قبر معذب است، در حالی که بستگانش برای او میگریند.
۴. اگر این حدیث را عمر از پیامبر نقل کرده، چرا خود به آن عمل نکرده است؟ زیرا آوردهاند:
«هنگامی که خبر مرگ نعمان
بن مقرن المزنی به عمر رسید، عمر از منزل خارج شد بر بالای
منبر رفت و این خبر را به مردم رساند؛ آن گاه دست خود را به روی سرگذاشت و گریست.
نیز آوردهاند:
«برادر عمر، زیدبن خطاب درگذشت و دوست او از
قبیله بنی عدی
بن کعب به مدینه آمد، وقتی چشم عمر به او افتاد،
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: زید را وانهادی و نزد من آمدی».
روایت دیگری که قائلان به تحریم عزاداری به آن استناد میکنند، این است که از عایشه نقل شده است که با رسیدن خبر شهادت
جعفر بن ابی طالب ، زید
بن حارثه و عبدالله
بن رواحه آثار حزن و اندوه در سیمای پیامبر نمایان شد. من از گوشهای او را که نشسته بود، نظاره میکردم در آن حال مردی به حضور ایشان رسید و گفت: ای رسول خدا زنان بر جعفر گریه میکنند. پیامبر فرمود: «فارجع الیهن فاسکتهن فان ابین فاحث فی وجوههن التراب؛
برگرد و آنان را ساکت ساز؛ اگر آرام نشدند، خاک بر صورتشان بپاش».
در نقد این استدلال نیز این نکات گفتنی است:
۱. در
سند این روایت شخصی به نام
محمدبن اسحاق بن یسار بن خیار وجود دارد که در نزد محدثان اهل سنت و علمای
علم رجال آن طایفه مورد اعتماد نیست و آنان روایت ذکر شده توسط او را ضعیف و جعلی میدانند».
۲. این روایت با دهها روایت دیگری که در این باره از پیامبر به ویژه درباره حادثه شهادت جعفر رسیده، در
تعارض است و آنها مشهورند و این روایت شاذ و گرفتنی نیست.
به این ترتیب این واقعیت بر مسند نشست که اصل عزاداری مشروعیت دینی داشته و هیچ دلیل قابل قبولی بر منع از آن نیست.
حال که مشروعیت اصل عزاداری اثبات شد، میگوییم که عزاداری بر سالار شهیدان ابی عبدالله علیهالسّلام نه تنها جایز؛ بلکه برپایی آن یک ارزش بزرگ است؛ زیرا:
۱. عزاداری بر
امام حسین علیهالسّلام مصداق بارز تعظیم شعائر است. شعائر به معنای علامت و نشانه است، شعائر الله یعنی نشانههای الهی، نهضت سیدالشهداء از شعائر بی تردید دین است. این نهضت بود که
دین را پر آوازه کرد و تا
قیامت دین وامدار سالار شهیدان است. بنابراین عزاداری بر سیدالشهداء بزرگداشت شعائر دین است.
۲. قرآن تعظیم شعائر الهی را از نشانههای تقوای دل میداند: «ومن یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب؛
آن کس که شعائر الهی را بزرگ دارد، این بخشی از تقوای
قلب است».
۳. نتیجه آنکه برگزاری عزای سالار شهیدان نشانه تقوای الهی بوده و
استحباب ویژه دارد.
مفسران در مصداق این شعائر مطالبی گفتهاند:
۱. برخی گفتهاند شعائر، قربانی
حج است که علامت گذاری شده باشد.
۲. برخی عقیده دارند که شعائر تمام مناسک و اعمال حج است.
۳. برخی میگویند شعائر موضع و جایگاه اعمال و
عبادات حج است.
۴. گروهی دیگر میگویند شعائر به معنای نشانههای دین و طاعت خداوند است.
اطلاق لفظ «شعائر» معنای چهارم را تایید میکند؛ بنابراین هر چیزی که نشانه
دین باشد، شعائر است و سه معنای دیگر از جمله برپایی عزای سالار شهیدان از جمله مصادیق تعظیم شعائر الهی است که به عنوان یک ارزش مطرح است. مرحوم
علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان میفرمایند: «والشعائر هی العلامات الداله و لم یقید بشی مثل الصفا و المروه غیرذلک فکل ما هومن شعائر الله و آیاته و علاماته المذکره له فتعظیمه من تقوی الله و یشمله جمیع الایات الامره بالتقوی؛
شعائر عبارت است از نشانههایی که انسان را به سوی خدا راهنمایی میکند و منحصر به
صفا و
مروه و مانند آن نمیشود؛ بنابراین هر نشانهای که انسان را به یاد خدا بیندازد، تعظیم آن موجب تقوای الهی میگردد و تمام نشانهها را در برمی گیرد».
عزاداری بر امام حسین علیهالسّلام مصداق «مودت قربی» است که مزد رسالت است!
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی؛
بگو: اجری بر رسالت از شما طلب نمیکنم؛ مگر دوستی اهل بیتم».
دوستی نشانه دارد. دوست در شادی دوستش شاد است و در اندوهش اندوهگین است. در روایتی از حضرت امیرمؤمنان علی علیهالسّلام آمده است: «ان الله
تبارک و تعالی... فاختارنا و اختارلنا شیعه ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا اولئک منا و الینا؛
خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و برای ما پیروانی انتخاب نمود که همواره در شادی و غم ما شریکاند و با مال و جانشان به یاری ما میشتابند، آنان از مایند و به سوی ما خواهند آمد».
حضرت
امام رضا علیهالسّلام به پسر شبیب فرمود: «اگر دوست داری که همنشین ما در
بهشت باشی، در غم و اندوه ما اندوهناک و در شادی ما شادمان باش و ولایت ما را بپذیر چه آنکه اگر کسی سنگی را دوست بدارد، روز قیامت با آن محشور میگردد».
اشکی که در مجالس عزای ابی عبدالله ریخته میشود، نماد خالصترین ابراز عشق به سالار شهیدان، همان که پیامبر فرمود: حسین از من است و من از حسینم. میباشد. پیام این اشک این است که حسین جان آن قدر تو را دوست دارم که هیچ چیز جز این قطره زلال اشک نمیتواند آن را به تصویر بکشد، قلم نمیتواند، بیان نمیتواند! هنر نمیتواند! فقط اشک میتواند. این اشک، پیوند هدفی هم دارد.
اصولا گریه و جریان قطرههای اشک از چشم که دریچه قلب آدمی است، چهارگونه است:
گریههای
شوق : گریه مادری که از دیدن فرزند دلبند گمشده خویش پس از چندین
سال سرداده میشود، این گریه شوق است.
گریههای عاطفی: اشکی که به هنگام مشاهده منظره کودک یتیمی که در آغوش
مادر در یک شب سرد زمستانی از فراق
پدر جان میدهد از چشم جاری میشود، گریه عاطفی است.
گریه پیوند هدف: گاهی قطرههای اشک پیام آور هدف هاست؛ آنها که میخواهند بگویند: با مرام امام حسین علیهالسّلام همراه و با هدف او هماهنگ و پیرو مکتب او هستیم، ممکن است این کار را با دادن شعار آتشین، یا سرودن اشعار و حماسهها ابراز دارند؛ اما گاهی ممکن است آنها ساختگی باشد؛ ولی آن کس که احیانا با شنیدن این حادثه جانسوز قطره اشکی از درون دل بیرون میفرستد، صادقانهترین حقیقت را بیان میکند. این قطره اشک اعلان وفاداری به اهداف مقدس یاران امام حسین علیهالسّلام و پیوند دل و جان با آنهاست، اعلان
جنگ با بت پرستی و
ظلم و
ستم ، اعلان بیزاری از آلودگی هاست.
گریه ذلت و شکست: گریه افراد ضعیف و ناتوانی که از رسیدن به اهداف خود واماندهاند و
روح و شهامتی برای پیشرفت در خود نمیبینند، مینشینند و عاجزانه گریه سر میدهند.
گریه در عزای سالار شهیدان از این گریه به دور است و حاشا که چنین گریهای در جایگاه ساحت مقدس ابی عبدالله الحسین علیهالسّلام باشد که او امام عزیزان تاریخ است.
مجلس عزای ابی عبدالله فریاد پرخروش ظلم ستیزی است آن هم ظلمی بی نظیر در
تاریخ بشریت، پسر پیامبر را دعوت کردن، لب تشنه کشتن، عزیزانش را به اسارت بردن، خیمهها را به
آتش کشیدن، اسب بر بدن عزیز خدا تاختن و... و... در کجای تاریخ این همه ظلم یک جا سابقه دارد؟ باید علیه آن فریاد برآورد، مجلس عزای ابی عبدالله همان فریاد است، تریبونی است که از آغاز این حادثه دردناک تاکنون نگذاشته است که این ظلم فراموش شود و در کنار آن به احیاء اهداف ابی عبدالله پرداخته است.
«لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم؛
خداوند متعال فریاد زدن به بدگویی را دوست ندارد، جز برای کسانی که مورد ستم قرار گرفتهاند».
از این آیه استفاده میشود که خداوند متعال نه تنها به مظلومان اجازه فریاد و افشاگری داده؛ بلکه چنین فریادی محبوب ذات اقدس الهی قرار گرفته است.
سیره و
سنت قولی و فعلی معصومین علیهالسّلام بر برپایی عزاداری ابی عبدالله به عنوان یکی از راههای احیاء نهضت ابی عبدالله الحسین علیهالسّلام بوده است. هم سفارش به عزاداری بر سالار شهیدان داشتند، هم خود مجلس عزا برپا میکردند.
امامان
شیعه برای حفظ مکتب، روشهای مختلفی داشتند؛ روشی که پس از شهادت سیدالشهداء به عنوان روش «استراتژیک» بود، احیاء نهضت ابی عبدالله علیهالسّلام بود. با روشهای مختلف:
الف) دعوت شاعران به سرودن
شعر در عزاداری ابی عبدالله علیهالسّلام ؛
ب) سفارش به زیارت سالار شهیدان؛
ج) تاکید بر استحباب
سجده بر تربت امام حسین علیهالسّلام ؛
د) استحباب گریستن و گریاندن و حالت گریه کننده به خود گرفتن در عزای امام حسین علیهالسّلام ؛
هـ) دعوت به برپایی مجلس عزا برای امام حسین علیهالسّلام و برپا داشتن مراسم عزای حضرت از سوی خود آنان.
در روایتی از حضرت امام رضا علیهالسّلام رسیده است:
«من تذکر مصابنا و بکی لما ارتکب منا کان معنا فی درجتنا یوم القیامه و من ذکر بمصابنا فبکی و ابکی لم تبک عینه یوم تبکی العیون و من جلس مجلسا یحیی فیه امرنالم یمت قلبه یوم تموت القلوب؛
آن کسی که مصائب ما را به یاد آورد و بر مصائب ما بگرید، در قیامت با ما و در درجهای که ما هستیم، خواهد بود و کسی که مصیبت ما را به یاد دیگران بیندازد و خود بگرید و دیگران را بگریاند، روزی که چشمها گریان است، چشم او گریان نخواهد بود و کسی که در مجلسی بنشیند که امر ما (مکتب ما) در آن احیاء میگردد، روزی که دلها میمیرد، قلب او نمیمیرد».
در سیره
معصومان میبینیم در خفقانیترین شرایط برای امام حسین علیهالسّلام مجلس عزا برپا میکردند و گاه مجلس عادی را هم تبدیل به مجلس عزای امام حسین علیهالسّلام میساختند.
امام سجاد علیهالسّلام در طول۵۳ سال
امامت خویش در هر شرایطی
کربلا و
عاشورا را به یاد میآورد.
امام صادق علیهالسّلام فرمود: «بکی علی
بن الحسین عشرین سنه و ما وضع بین یدیه طعام الا بکی؛
امام سجاد بیست سال گریه کرد و هرگاه در جلو آن حضرت غذایی گذاشته میشد، میگریست».
هرگاه غذایی نزد حضرت گذاشته میشد، چشمان مبارک حضرت پر اشک میشد، روزی یکی از خدمت گزاران آن حضرت گفت: یابن رسول الله آیا هنوز زمان پایان حزن و اندوه شما فرا نرسیده؟ حضرت فرمود: «ویحک ان یعقوب کان له اثنی عشر ابنا فغیب الله واحدا منهم فابیضت عیناه من الحزن و کان ابنه یوسف حیا فی الدنیا و انا نظرت الی ابی و اخی و عمی و سبعه عشرین اهل بیتی و قوما من انصار ابی مصرعین حولی فکیف ینقضی حزنی؛
یعقوب دارای دوازده فرزند بود؛
خداوند یکی از آنان را از جلوی چشمش پنهان نمود، در حالی که فرزندش زنده بود، چشمان یعقوب از اندوه سفید شد؛ اما من در جلو چشمم شاهد بودم پدرم، برادرم، عمویم، هفده تن از اهل بیتم و گروهی از یاران پدرم را به قتل رساندند سرهایشان را از تن جدا کردند، چگونه اندوه من پایان میپذیرد».
مالک جهنی میگوید: امام باقر علیهالسّلام درباره روز عاشورا فرمود: «و لیندب الحسین و یبکیه و یامر من فی داره بالبکاء علیه و یقیم فی داره مصیبته باظهار الجزع علیه و یتلاقون بالبکاء علیه بعضهم فی البیوت و لیعز بعضهم بعضا بمصاب الحسین فانا ضامن علی الله لهم اذا احتملوا ذلک ان یعطیهم ثواب الفی حجه و عمره و غزوه مع رسول الله و الائمه الراشدین؛
در
روز عاشورا برای امام حسین زاری کرده و بگریید و اهل خانه را هم امر به گریستن به حضرت کنید. در خانه خود برای حضرت مجلس عزا برپا کرده و داغ خویش را ابراز کنید و ضمن دیدار و ملاقات همدیگر بر آن حضرت گریه کنید و یکدیگر را در داغ امام حسین علیهالسّلام تعزیت دهید و هرکس این عمل را انجام دهد، برای او در نزد خدا
ثواب دوهزار حج و عمره و جهاد در رکاب رسول خدا و امامان راشدین را ضمانت میکنم».
راوی میگوید: محضر امام صادق علیهالسّلام بودیم؛ یادی از امام حسین
بن علی کردیم، حضرت گریه کرد ما هم گریه کردیم، سپس حضرت سرش را بلند کرد و فرمود: امام حسین علیهالسّلام فرمود: «من کشته اشک هایم؛ هیچ مؤمنی مرا یاد نمیکند مگر آنکه میگرید».
در روایتی آمده است روزی که نام امام حسین علیهالسّلام برده میشد، تا شب لبخندی بر لبان حضرت صادق نبود.
زید شحام میگوید: همراه جماعتی از اهل کوفه در خدمت امام صادق علیهالسّلام بودیم. یکی از شعرای عرب بنام جعفربن عفان وارد شد. آن حضرت او را
احترام نموده و در نزدیک خود جای داد، آن گاه فرمود: ای جعفر! او عرض کرد لبیک! حضرت فرمود به من گفتهاند تو اشعار نیکی درباره امام حسین علیهالسّلام سرودهای؟ عرض کرد، آری. حضرت فرمود: اشعارت را بخوان. او شعر میخواند و
امام و اطرافیان میگریستند به گونهای که قطرات اشک بر صورت و محاسن آن حضرت جاری بود، سپس امام فرمود:
«یا جعفر والله لقد شهدت ملائکه الله المقربینها هنا یسمعون قولک فی الحسین و لقد بکواکما بکینا او اکثر... ؛
ای جعفر فرشتگان الهی در این مجلس حاضر شدند و شعرت را شنیدند و
گریه کردند همان گونه که ما گریه کردیم؛ بلکه بیش از ما گریستند...» .
امام رضا علیهالسّلام فرمود: «کان ابی اذا دخل المحرم لایری ضاحکا و کانت الکابه تغلب علیه حتی تمضی منه عشره ایام فاذا کان یوم العاشر منه کان ذالک الیوم یوم مصیبته و حزنه و بکائه؛
با فرا رسیدن
ماه محرم پدرم موسی
بن جعفر علیهالسّلام با چهره خندان دیده نمیشد و حزن و اندوه سراسر وجودش را فرا میگرفت تا روز دهم فرا میرسید؛ آن روز، روز مصیبت، اندوه و گریه آن حضرت بود».
دعبل خزاعی شاعر بزرگ
اهل بیت میگوید: در ایام محرم بر امام رضا علیهالسّلام وارد شدم. حضرت فرمود: دوست دارم برای من شعر بخوانی، این روزها روز حزن و اندوه ما اهل بیت و شادی دشمنان ما به ویژه بنی امیه است. پس از آن امام رضا علیهالسّلام برخاست، پردهای را برای حضور
خانواده در مصیبت جدشان حسین آویزان کردند. سپس فرمودند: دعبل برای حسین مرثیه بخوان تا زندهای یار و مدیحه سرای ما هستی، آن گاه گریستم به گونهای که قطرات اشک بر صورتم جاری شد و این شعر را سرودم: افاطم لوخلت الی آخر؛ امام رضا علیهالسّلام گریست و به همراه حضرت خانواده و فرزندان حضرت گریستند.
اینها تنها گوشهای از رفتار و گفتار معصومین درباره با عزاداری سالار شهیدان بود؛ ولی باید تاریخ عزاداری بر سیدالشهداء را بسیار دیرینه دید و حداقل آنکه اولین برپا کننده عزای حضرت، رسول الله، در روز
ولادت حضرت و... و... بوده است که تفصیل آن به درازا میکشد.
مجالس عزاداری ابی عبدالله الحسین علیهالسّلام در طول تاریخ تریبونی گسترده برای معرفی
اسلام ناب محمدی در پرتو نهضت آن حضرت بوده است.
این مجالس نقشی اساسی در احیاء نهضت ابی عبدالله علیهالسّلام و تبیین آرمانهای بلند آن شهید سرفراز داشته است. میتوان این مجالس را از مصادیق شجره طیبه قرآنی نامید که قرآن ذکر میکند: «آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیبه را به درخت پاکیزهای تشبیه کرده که ریشه آن در زمین ثابت و شاخه آن در
آسمان است، هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش میدهد و خداوند برای مردم مثلها میزند، شاید متذکر شوید و پند گیرید».
شجره طیبهای که در این آیه شریفه مشبه به قرار گرفته این ویژگیها را دارد:
۱. موجودی است پاک و طیب از هر جهت؛
۲. دارای نظام حساب شده است، اصل و فرع دارد؛
۳. اصل و ریشه آن ثابت و مستحکم است؛
۴. شاخههای این شجره طیبه در یک محیط پست محدود نیست؛ بلکه بلند آسمان جایگاه اوست؛
۵. این شجره طیبه پربار است؛
۶. در هر فصل میوه میدهد؛
۷. میوه و
دانش به اذن خداوند است.
مهم این نیست که آیا این شجره طیبه وجود خارجی دارد یا نه، مهم این وجه شباهت هاست؛ زیرا تشبیهات زیادی در زبانهای مختلف داریم که اصلا وجود خارجی ندارد؛ مانند اینکه میگوییم قرآن همچون آفتابی است که غروب ندارد؛ در حالی که میدانیم آفتاب همیشه غروب دارد و یا اینکه هجران من همچون شبی است که پایان ندارد. به هرحال هدف از
تشبیه ، مجسم ساختن حقایق و قراردادن مسائل عقلی در قالب محسوس است.
این ویژگیها به خوبی در مراحل نهضت عاشورا و مجالس ابی عبدالله علیهالسّلام مشاهده میشود.
ما میوههای شیرین این مجالس را از آغاز تاکنون فراوان دیدهایم. بقاء تشیع به ویژه در ایران اسلامی مدیون این مجالس است.
رضاخان را برای براندازی
اسلام آوردند؛ اما این مجالس حسینی بود که نگذاشت. فرزند خبیث او هم همین هدف را دنبال میکرد؛ اما به برکت این مجالس نتوانست و به فضل خداوند نخواهند توانست و راز آن همه تاکید اهل بیت و اصرار آنها بر برپایی مجالس ابی عبدالله همین است که این مجالس است که از آرمانهای بلند سالار شهیدان پاسداری کرده و میکند و راز تاکید خلف صالح امامان، احیاگر آرمان بلند عاشورا در عصر و زمان ما
امام خمینی رحمةاللهعلیه بر عزاداری سنتی و برپایی مجالس حسینی همین است:
«الان هزار و چهارصدسال است که با این منبرها، با این روضهها، با این مصیبتها و با این سینه زنیها حفظ کردهاند اسلام را... هر مکتبی تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش گریه کن نباشد، تا پایش سر و سینه زن نباشد، حفظ نمیشود...» .
مجالس حسینی به حق مصداق «بوستانهای بهشتی» است که در
روایات آمده است: «عن رسول الله، : ارتعوا فی ریاض الجنه قالوا یا رسول الله و ماریاض الجنه قال مجالس الذکر؛
در باغهای
بهشت گردش کنید(از آنها بهره مند گردید) عرض کردند: ای رسول خدا باغهای بهشت چیست؟ فرمود: مجالس ذکر و یاد خداوند».
نیز فرمود:
«اذا رایتم روضه من ریاض الجنه فارتعوا فیها قیل یا رسول الله و ماریاض الجنه فقال مجلس المؤمنین؛
هرگاه باغی از باغهای بهشت را دیدید، از آن بهره مند گردید. عرض شد: ای
پیامبر خدا باغ بهشت چیست؟ فرمود: مجلس مؤمنان».
مجالس حسینی، هم مجالس یاد خداست و هم مجلس مؤمنان. مجالس حسینی گوهری نفیس و ارزشمند برای حفظ اسلام است، به همین دلیل رهزنان
دین پیوسته با آن مخالف بوده و درصدد تخریب برآمدند.
اولین گروه مخالف با عزاداری و مجالس حسینی،
بنی امیه که خود بانی جنایات و حادثه عاشورا بودند، میباشند. هشام
بن عبدالملک بیش از سایر سلاطین اموی در این راه تلاش کرد، آنان تلاش کردند که روز عاشورا را روز جشن و شادی بسازند. «و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم
الحسین؛
روز عاشورا روزی است که
آل زیاد و
آل مروان به خاطر کشتن امام حسین علیهالسّلام شاد بودند».
ابن حجر میگوید: نخستین کسی که روز عاشورا در حضور عبدالملک
بن مروان و گروهی از
صحابه و
تابعین جشن گرفت،
حجاج بن یوسف ثقفی بود؛ آن گاه اعلام شد که یادآوری قتل و شهادت حسین و مصائب آن بر گویندگان و خطباء
حرام است.
بعد از آنان بنی العباس این راه را دنبال کردند و نمک خورها و نمکدان شکنها به نام محبت
اهل بیت مردم را به سوی خود فراخواندند و همانند بنی امیه با اهل بیت برخورد کردند. شاعر عرب ابوالعطاء سندی میگوید: یا لیت ظلم بنی المروان دام لنا و لیت عدل بنی العباس فی النار
ای کاش ظلم و
ستم بنی مروان برایمان ادامه داشت و عدالت بنی العباس در
آتش بود.
آنان کینه بی پایانی با سالار شهیدان ابی عبدالله علیهالسّلام داشتند. اولین اهانت به مرقد مطهر حضرت از سوی منصور عباسی و سپس فرزندش هارون صورت گرفت که دستور تخریب
حرم امام حسین علیهالسّلام را صادر کردند و سپس در عصر
متوکل که بیشترین جسارتها به دستور او صورت گرفت.
مورخان نوشتهاند: متوکل بارها دستور تخریب حرم حضرت، شخم زدن،
آب رهاکردن بر مرقد نورانی ابی عبدالله علیهالسّلام را صادر کرد.
در این سال متوکل دستور به نابودی حرم امام حسین علیهالسّلام و خانههای اطراف آن داد و دستور داد آنجا را شخم زدند و مردم را از
زیارت امام حسین علیهالسّلام ممنوع ساخت، قبر را به کلی منهدم ساخت و گنبد و بارگاه حضرت تبدیل به یک بیابان صاف شد. متوکل معروف به دشمنی با اهل بیت بود، یعقوب
بن سکیت شاعر و ادیب معروف میگوید: به خدا قسم اگر بنی امیه پسر دختر پیامبر را مظلوم کشتند، بنی العباس هم همانند آنها عمل کردند و قبرش را منهدم ساختند. آنها متاسف بودند از اینکه نبودند تا در
قتل حضرت شریک باشند و آن را با برخورد با استخوانهای ابی عبدالله علیهالسّلام جبران کردند.
صاحب مقاتل الطالبین که از مورخان
اهل سنت است، میگوید: متوکل این جسارتها را توسط فردی بنام دیزج که یهودی الاصل بوده، به انجام رسانده است. این جسارت در دوره موفق عباسی در سال ۲۶۹ و در دوره المسترشد در سال ۵۶۲ صورت گرفت که بسیاری از اشیاء گران قیمت آن مضجع نورانی به سرقت رفت.
در کنار این اهانتها برخورد شدید با زائران و مجالس حسینی هم بوده است.
و بعد از آن برخوردها با عزاداری سالار شهیدان در سیره جباران و قلدران دیگر همانند رضاخان و
صدام و تکفیریهای عصر ما همچنان ادامه دارد.
همسر رضاخان (که او هم زن فاسدی بود) میگوید: «حسینقلی خان اسفندیاری شوهر خواهرم که پزشک مخصوص رضا بود، اعتقادی به حرفهای مذهبی نداشت و حتی با عزاداری امام حسین هم مخالف بود و میگفت در هیچ کجای دنیا مردم برای دشمنان خودشان عزاداری نمیکنند. این عربها دشمن ملت
ایران بودهاند و به ما حمله کردهاند و جان و مال و ناموس ایرانیان را مورد تعرض قرار دادند و از این قبیل حرفها میزد. رضا این حرفها را میپسندید و میگفت: من نمیفهمم چرا مردم برای عربها عزاداری میکنند».
او در پی این اعتقاد دستور اکید برای مبارزه با مجالس عزاداری که آن را موهومات میخواند، صادر کرد.
در پرونده ننگین صدام این جلاد کم نظیر
تاریخ ، برخورد با حرم سالار شهیدان نیز وجود دارد. در قصه انتفاضه
شیعیان عراق صدام به بهانه مقابله با شیعیان توسط دامادش گنبد و حرم نورانی امام حسین علیهالسّلام را به توپ بست که البته هم دامادش سزای این جنایت ننگین و دیگر جنایات ننگین خود را دید، هم صدام! تازه این دنیاست،
عذاب الیم در انتظار آنان است! در کنار هتک حرمت به حرم سیدالشهداء جسارتهای فراوان به مجالس عزاداری و عزاداران داشت.
به این ترتیب نتیجهای که از این مباحث در پی آن بودیم؛ این است که عزاداری سالار شهیدان از حقایق و واقعیات بی تردید
دین ماست، تشکیک در این امر تشکیک در امر بدیهی است، مجالس عزای حسین، مجالس نورانی الهی است باید پیوسته بر شکوه آنها افزوده گردد؛ ولی باید توجه داشت که همیشه گوهرهای نفیس در معرض خطر ربوده شدن و آسیب دیدن هستند، باید مراقب بود از این مجالس در سمت و سو و جهتی که سالار شهیدان میپسندد، استفاده گردد.
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سایت بلاغ، برگرفته ازمقاله«مبانی عزاداری».