• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قتل نفس

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





‌قتل نفس که در عصر حاضر و در قوانین جدید به‌ صورت جرم عمومی در آمده، از خطرناک‌ترین و بزرگ‌ترین جرائمی است که سابقه تاریخی آن از همه جرائم بیشتر بوده است. قرآن مجید نخستین تعدی و تجاوز انسان را بر انسان به صورت قتل نفس یادآور شده و همین جنایت را منشا و اساس اولین تشریع جنایی در نخستین ادوار زندگی اجتماعی انسان‌های اولیه، نشان می‌دهد.



قتل نفس که در عصر حاضر و در قوانین جدید به‌ صورت جرم عمومی در آمده و قضات به نام حفظ منافع اجتماعی و برقراری نظم جامعه مرتکبین قتل را تعقیب می‌نمایند، از خطرناک‌ترین و بزرگ‌ترین جرائمی است که سابقه تاریخی آن از همه جرائم بیشتر بوده و در کلیه شرایع یا قوانین باستانی، پیرامون آن بحث شده است.
قرآن مجید نخستین تعدی و تجاوز انسان را بر انسان به صورت قتل نفس یادآور شده و همین جنایت را منشا و اساس اولین تشریع جنایی در نخستین ادوار زندگی اجتماعی انسان‌های اولیه، نشان می‌دهد. البته در اجتماعات ابتدایی قتل نفس و کیفر آن معمولا شکل انتقام‌جویی داشته و از حدود جنبه‌های شخصی و خصوصی تجاوز نمی‌کرده است، به این معنا که اگر «ولی دم» قدرت داشت و می‌توانست، در مقام قصاص بر می‌آمد، در غیر این‌صورت راه دیگری برای انتقام و مجازات وجود نداشت.
مثلا اعراب در دوره قبل از اسلام قاتل را از راه‌های گوناگون و با کیفرهای مختلف به مجازات می‌رساندند که از آن جمله، قتل بود. ولی در اجرای این کیفر، هیچ‌گاه جانب عدالت را رعایت نکرده و در بسیاری از موارد به‌جای قاتل، دیگری را می‌کشتند و یا گاهی چند نفر را در برابر یک نفر به قتل می‌رساندند و چه بسا که خون انسانی را در مقابل کشتن چهارپایی می‌ریختند و همین بی عدالتی‌ها بود که موجب اختلافات قبیله‌گی و زد و خوردهای طایفه‌ای می‌شد و پیوسته آنان را به جنگ‌های طولانی می‌کشید.
اعراب حتی در جراحات و دیات هم به حکم عصبیت قبیله‌گی و نژادی رفتارکرده و گاهی چندین برابر، دیه گرفته و یا جراحت وارد می‌کردند. در کتب تفسیر در بیان مقام‌شان نزول آیات قصاص، داستان زیر که نموداری از رویه ظالمانه اعراب زمان جاهلیت است، نقل شده: «انسانی از اشراف عرب به وسیله شخصی عادی به قتل رسید، خویشان و نزدیکان قاتل جمع شده و نزد پدر مقتول رفتند و به او گفتند چه می‌خواهی انجام دهی؟ پدر گفت: یکی از سه چیز را: یا این که پسرم را زنده کنید! و یا خانه‌ام را از ستارگان آسمان پر کنید! و یا این که فرد فرد قبیله شما را خواهم کشت.
[۱] شلتوت‌، محمد، الاسلام‌ عقیده‌ و شریعه، ص۳۲۸ به نقل اسلام آیین زندگی حجتی کرمانی ص۲۵۸ چاپ مشعل آزادی.



همان‌طور که در بحث‌های مختلف داشتیم، اسلام جامعه‌ای می‌سازد که معمولا قتلی در آن اتفاق نیفتد، جرمی به وقوع نپیوندد و همان‌طور که بیان شد وضع و اجرای مجازات‌ها و از جمله، کیفر قتل در اسلام به عنوان آخرین سلاح، آن هم با عادلانه‌ترین صورت به کاربرده شده و راه‌های پیش‌گیری جرم و قتل از قبیل تهذیب اخلاق و تربیت و ایجاد عدالت اجتماعی و مبارزه با ظلم‌ها و نابسامانی‌ها در درجه اول اهمیت قرار دارد. و اگر گاه و بیگاه درباره وحشیانه‌بودن مجازات اعدام زمزمه‌هایی به گوش می‌رسد و عده‌ای تحت تاثیر احساسات و عواطف کاذب، کیفر‌دادن قتل نفس را با اعدام شایسته نمی‌دانند و می‌گویند قاتل را بی عدالتی‌های اجتماعی و سیستم‌های منحط اقتصادی وادار به ارتکاب قتل کرده است، بنابر این باید در صدد اصلاح و تربیت او برآییم نه این که وی را در چنگال قصاص و کیفر بیاندازیم، درباره جامعه‌ای که اسلام ساخته به هیچ وجه صدق نمی‌کند.
زیرا اسلام پس از فراغ کامل از سازندگی یک اجتماع انسانی کامل با توجه به کلیه جهات بنیادی و مصالح ساختمانی آن، کیفر گناهان را تشریح نموده و مجازات اعدام را در مورد جنایت قتل در چنین جامعه ویژه و نمونه‌ای مقرر داشته است و کشتن قاتلی را که به طور عمد در جامعه صحیح و واقعی اسلامی، مسلمانی را بکشد واجب دانسته، آن هم نه واجب تعیینی بلکه واجب تخییری آیات قصاص که در قرآن مجید نازل شده دلیل بر این مطلب است.


قال الله تعالی: «و لا تقتُلُوا النفسَ التی حرَّمَ اللهُ الا بِالحقِّ؛ و دست به خون بی‌گناهان نیالایید، و نفوسی را که خداوند محترم شمرده و ریختن خون آن‌ها مجاز نیست به قتل نرسانید، مگر این که طبق قانون الهی اجازه قتل آن‌ها داده شده باشد. (مثل این که قاتل باشند.)»

۳.۱ - تاثیر آیات در نفوس

در بحارالانوار داستان جالبی دیده می‌شود که از تاثیر فوق العاده آیات فوق در نفوس شنوندگان حکایت می‌کند و ما جریان را طبق نقل بحارالانوار از علی بن ابراهیم به طور خلاصه ذیلا می‌آوریم. «اسعد بن زراره» و «ذکوان بن عبدقیس» که از طایفه خزرج بودند به مکه آمدند در حالی‌که میان طایفه اوس و خزرج جنگ طولانی بود و مدت‌ها شب و روز سلاح بر زمین نمی‌گذاشتند و آخرین جنگ آن‌ها روز «بعاث» بود که در آن جنگ طایفه اوس بر خزرج پیشی گرفت، به همین جهت اسعد و ذکوان به مکه آمدند تا از مردم مکه پیمانی بر ضد طایفه اوس بگیرند، هنگامی که به خانه «عتبه بن ربیعه» وارد شدند و جریان را برای او گفتند در پاسخ گفت: شهر ما از شهر شما دور است، مخصوصا گرفتاری تازه‌ای پیدا کرده‌ایم که ما را سخت به خود مشغول داشته، اسعد پرسید: چه گرفتاری؟ شما که در حرم امن زندگی دارید.
عتبه گفت: مردی در میان ما ظهور کرده می‌گوید: فرستاده خدا هستم! عقل ما را ناچیز می‌شمرد و به خدایان ما بد می‌گوید، جوانان ما را فاسد و اجتماع ما را پراکنده نموده است! اسعد پرسید: این مرد چه نسبتی با شما دارد؟ گفت: فرزند عبدالله بن عبدالمطلب و اتفاقاً از خانواده‌های شریف ما است.
اسعد و ذکوان در فکر فرو رفتند و به خاطرشان آمد که از یهود مدینه می‌شنیدند به همین زودی پیامبری در مکه ظهور خواهد کرد، و به مدینه هجرت خواهد نمود. اسعد پیش خود گفت: نکند این همان کسی باشد که یهود از او خبر می‌دادند. سپس پرسید: او کجاست؟ عُتبه گفت: در حجر اسماعیل کنار خانه خدا هم‌اکنون نشسته است.
آنها در دره‌ای از کوه محاصره هستند و تنها در موسم حج و عمره ماه رجب آزادی می‌یابند و وارد جمعیت می‌شوند ولی من به تو توصیه می‌کنم به سخنان او گوش مده و یک کلمه با او حرف مزن که او ساحر عجیبی است. و این در ایامی بود که مسلمانان در شعب ابی طالب محاصره بودند.
اسعد رو به عتبه کرد و گفت: پس چه کنم؟ محرم شده‌ام و بر من لازم است که طواف خانه کعبه کنم، تو به من می‌گویی به او نزدیک نشوم! عتبه گفت: مقداری پنبه در گوش‌های خود قرار بده تا سخنان او را نشنوی! اسعد وارد مسجد الحرام شد، در حالی‌که هر دو گوش خود را با پنبه سخت بسته بود، مشغول طواف خانه کعبه شد در حالی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با جمعی از بنی‌هاشم در حجر اسماعیل در کنار خانه کعبه نشسته بودند. او نگاهی به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کرد و به سرعت گذشت، در دور دوم طواف با خود گفت: هیچ کس احمق تر از من نیست! آیا می‌شود یک چنین داستان مهمی در مکه بر سر زبان‌ها باشد و من از آن خبری نگیرم و قوم خود را در جریان نگذارم؟
به دنبال این فکر، دست کرد پنبه‌ها را از گوش بیرون آورد و به دور افکند و در جلوی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار گرفت و پرسید: به چه چیز ما را دعوت می‌کنی؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «به شهادت به یگانگی خدا و این که من فرستاده اویم و شما را به این کار‌ها دعوت می‌کنم.» و سپس آیات سه‌گانه فوق را که مشتمل بر دستورات ده‌گانه بود تلاوت کرد. هنگامی که اسعد این سخنان پرمعنی و روح‌پرور را که با نهاد و جانش آشنا بود شنید، به کلی منقلب شد و فریاد زد: «اَشهَدُ اَن لا اله الا الله و انَّکَ رسولُ اللهِ»؛ ای رسول خدا! پدر و مادرم فدای تو باد، من اهل یثربم، از طایفه‌ی خزرجم. ارتباط ما با برادران‌مان از طایفه اوس بر اثر جنگ‌های طولانی گسسته، شاید خداوند به کمک تو این پیوند گسسته را بر قرار سازد.
‌ای پیامبر! ما وصف تو را از طایفه یهود شنیده بودیم و همواره ما را از ظهور تو بشارت می‌دادند و ما امیدواریم که شهر ما هجرت‌گاه تو گردد. زیرا یهود از کتب آسمانی خود چنین به ما خبر دادند. شکر می‌کنم که خداوند مرا به سوی تو فرستاده، به خدا سوگند جز برای بستن پیمان جنگی بر ضد آنها به مکه نیامده بودم، ولی خداوند مرا به پیروزی بزرگ‌تری نایل کرد.
سپس رفیق او ذکوان نیز مسلمان شد و هر دو از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تقاضا کردند مبلّغی همراه آنها به مدینه بفرستد تا به مردم تعلیم قرآن دهد و به اسلام دعوت نماید و آتش جنگ‌ها خاموش گردد. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مصعب بن عمیر را همراه آنها به مدینه فرستاد و از آن زمان پایه‌های اسلام در مدینه گذاشته شد و چهره مدینه دگرگون گشت.
عن ابی عبدالله (علیه‌السّلام) قال: «یَجیءُ یومَ القیامهِ رجلٌ الی رجلٍ حتی یُلَطِّخَهُ بِدمهِ و الناسُ فی الحسابِ، فیقولُ: یا عبداللهِ! ما لی و لَکَ؟ فیقولُ: اَعَنتَ علیَّ یومَ کذا و کذا فَقُتِلتُ»؛ امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «روز قیامت مردی را نزد مردی می‌آورند که او را با خون خود آغشته می‌کند و حال آن که مردم در حسابرسی هستند، پس آن انسان به خون آغشته می‌گوید: ‌ای بنده خدا! با من چرا چنین رفتاری کردی؟ او می‌گوید: در فلان روز بر ضد من اقدام‌ کردی و من کشته شدم.»
عَن ابی عبدالله (علیه‌السّلام) قال: «مَن اعانَ علی مومنٍ بشطرِ کلمهٍ لقی اللهَ عزوجل و بینَ عینیهِ مکتوبٌ آیسٌ من رحمهِ الله؛ امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: کسی که بر ضد مؤمنی با کلمه‌ای اقدام و کمک کند روز قیامت در حالی خدا را ملاقات می‌کند که بر پیشانی و میان دو چشمش نوشته شده: او از رحمت خدا مایوس و ناامید است.»
عن ابی جعفر (علیه‌السّلام) قال: «انَّ العبدَ یُحشرُ یومَ القیامهِ و ما ادمی دماً فَیدفَعُ الیه شبهُ المحجمهِ او فوقَ ذلک، فیقال له: هذا سَهمُکَ من دمِ فلانٍ، فیقول: یا ربِّ انکَ تعلم انک قبضتنی و ما سفکت دماً، قال: بلی و ما سمعتَ من فلانِ بنِ فلانٍ کذا و کذا فرویتها عنهُ فنقلتَ حتی صارَ الی فلانٍ فقتلهُ علیها فهذا سهمُکَ من دمِهِ؛ امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: روز قیامت بنده‌ای محشور می‌شود و حال آن‌که (قتلی مرتکب نشده) و خونی نریخته‌ است ولی به مقدار خون شاخ حجامت یا بیشتر خونی به او داده می‌شود و به او گفته می‌شود: این مقدار خون سهم تو است از خون فلانی. آن بنده می‌گوید: خدایا تو میدانی که خودت جان او را گرفتی و من خونی نریخته و کسی را نکشته‌ام. خداوند می‌فرماید: بله، آن چه را درباره مقتول از فلان شخص شنیدی و نقل کردی سپس بر سر زبان‌ها افتاد تا خبرش به گوش فلان ستمگر رسید سپس او را به خاطر این شایعات به قتل رساند، پس این خون سهم توست از خون مقتول (و این مقدار تو در قتل فلانی شریک هستی).»


قال الله تعالی: «مِن اجلِ ذلک کَتبنا علی بنی اسرائیلَ انه من قَتَلَ نفساً بغیرِ نفسٍ او فسادٍ فی الارضِ فکانما قَتَلَ الناسَ جمیعاً و من احیاها فکانما اَحیا الناسَ جمیعاً؛ به همین جهت بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسان را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسان‌ها را کشته و هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.»
چگونه قتل یک انسان مساوی است با قتل همه انسان‌ها و نجات یک نفر مساوی با نجات همه انسان‌ها می‌باشد؟
بزرگان از مفسرین جواب‌هایی داده‌اند که می‌توان در میان آن‌ها به دو جواب اکتفا کرد. آن‌چه می‌توان در پاسخ سؤال فوق گفت این است که: قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعی و تربیتی را بازگو می‌کند، زیرا: اولا کسی که دست به خون انسان بی گناهی می‌زند در حقیقت چنین آمادگی را دارد که انسان‌های بی گناه دیگری را که با آن مقتول از نظر انسانی و بیگناهی برابرند مورد حمله قرار دهد و به قتل برساند، او در حقیقت یک قاتل است و طعمه او انسان بی گناه است و می‌دانیم تفاوتی در میان انسان‌های بی‌گناه از این نظر نیست.
جواب دیگری که می‌توان در پاسخ سؤال فوق گفت این است که هم‌چنین کسی‌که به خاطر نوع دوستی و عاطفه انسانی، دیگری را از مرگ نجات بخشد این آمادگی را دارد که این برنامه انسانی را در مورد هر بشر دیگری انجام دهد. او علاقه‌مند به نجات انسان‌های بی‌گناه است و از این نظر برای او این انسان و آن انسان تفاوت نمی‌کند و با توجه به این‌که قرآن می‌گوید: «فکانما.» استفاده می‌شود که مرگ و حیات یک نفر اگر چه مساوی با مرگ و حیات اجتماع نیست اما شباهتی به آن دارد.
ثانیاً جامعه انسانی در حقیقت یک واحد بیش نیست و افراد در آن همانند اعضای یک پیکرند، هر لطمه‌ای به عضوی از اعضای این پیکر برسد اثر آن کم و بیش در سایر اعضا آشکار می‌گردد زیرا یک جامعه بزرگ از افراد تشکیل شده و فقدان یک فرد خواه ناخواه ضربه‌ای به همه جامعه بزرگ انسانی است.
فقدان او سبب می‌شود که به تناسب شعاع تاثیر وجودش در اجتماع، محلی خالی بماند و زیانی از این رهگذر دامن همه را بگیرد، هم‌چنین احیای یک نفس سبب احیای سایر اعضای این پیکر است، زیرا هر کس به‌اندازه وجود خود در ساختمان مجتمع بزرگ انسانی و رفع نیازمندی‌های آن اثر دارد بعضی بیشتر و بعضی کمتر، و اگر در بعضی از روایات می‌خوانیم که مجازات چنین انسانی در قیامت مجازات کسی است که همه انسان‌ها را کشته، اشاره به همین است نه این که از هر جهت مساوی یکدیگر باشند و لذا در ذیل همین روایات می‌خوانیم اگر تعداد بیشتری را بکشد مجازات او به همان نسبت مضاعف شود!
از این آیه اهمیت مرگ و حیات یک انسان از نظر قرآن کاملا آشکار می‌شود، و با توجه به این که این آیات در محیطی نازل گردید که خون انسان مطلقا در آن ارزشی نداشت عظمت آن آشکارتر می‌گردد. قابل توجه این که در روایات متعددی وارد شده است که آیه اگر چه مفهوم ظاهرش مرگ و حیات مادی است اما از آن مهم‌تر مرگ و حیات معنوی یعنی گمراه ساختن یک نفر، یا نجات او از گمراهی است.
قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سلم: «لا یُحِلُّ قتلُ مسلمٍ الا بِاحدی ثلاثِ خصالٍ: زانٍ محصنٍ فیرجم و رَجُلٍ یَقتُلُ مسلماً متعمداً فیقتلُ، و رجلٍ یَخرُجُ مِن الاسلامِ فَیُحاربُ اللهَ و رسولَهُ فیقتل او یُصلب، او یُنفی من الارض؛
[۸] نسائی، حافظ، سنن نسائی، ج۸، ص۲۳.
رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید: کشتن مسلمانی جایز نیست مگر کسی که مرتکب یکی از سه جرم گردد. کس که به گناه بزرگ زنای محصنه، آلوده شود او را باید رجم کرد، شخصی که مسلمانی را از روی عمد بکشد، و فردی که از اسلام خارج گردد و با خدا و رسول او به محاربه برخیزد، او کشته می‌شود یا به دار آویخته خواهد شد و یا او را تبعید می‌کنند.»


قتل موجب قصاص‌ «بیرون کردن روح معصوم (بی‌گناه و محترم) از بدن انسان است عمداً با شرایطی که می‌آید.» امام خمینی در تحریرالوسیله در تعریف قتل عمد محض می‌نویسد: «عمد محض، به قصد کشتن با آنچه که می‌کُشد ولو به‌ندرت؛ و به قصد فعلی که غالباً با آن کشته می‌شود، اگرچه قصد قتل را به آن ننماید، تحقق پیدا می‌کند.» و «اگر شخصی را با تیر یا گلوله بزند پس بمیرد این عمد است و قود بر او می‌باشد ولو اینکه قتل را به‌وسیله آن قصد ننماید. و همچنین است اگر طنابی را به گردن او بپیچد و از او باز نکند تا بمیرد، یا او را در آب و مانند آن فرو ببرد و مانع خروج او بشود تا بمیرد، یا سر او را در ظرف نوره قرار دهد تا بمیرد و غیر این از اسبابی که جانی در ایجاد سبب تلف‌کننده منفرد است، که این‌ها از عمد می‌باشد.»
همچنین «در مثل پیچیدن طناب و ما بعد آن، اگر او را به‌صورت منقطع النفس بیرون بیاورد یا غیر منقطع لیکن نفسش متردد و بی‌نظم باشد پس از اثر آنچه که به او انجام شده بمیرد، این عمد است و بر او قود می‌باشد.» و «عمد گاهی با مباشرت است؛ مانند ذبح و خفه نمودن به‌وسیله دست و زدن با شمشیر و کارد و سنگ تیز و جرح در مقتل و مانند آن‌ها از آنچه که به فعل مباشری او عرفاً صادر می‌شود، پس در آن قود (قصاص) است. و گاهی به نحوی از تسبیب است.» و «منظور از مباشرت، اعم است از اینکه فعل از او بدون وسیله‌ای صادر شود، مانند خفه نمودن او با دستش یا زدن او با دست یا با پایش، پس به‌واسطه آن کشته شود، یا اینکه با وسیله‌ای باشد؛ مانند تیر زدن به او یا ذبح کردن او با چاقو، یا اینکه قتل بدون تاویلی عرفاً منتسب به او باشد؛ مانند‌انداختن او در آتش یا غرق نمودن او در دریا یا‌انداختن او از بلندی و غیر این‌ها از وسایطی که با آن‌ها صدق می‌کند که قتل منتسب به او باشد.» پس «اگر غذای مسموم را که غالباً مثل آن می‌کشد یا قصد قتل او را به آن داشته باشد جلوی او بگذارد پس اگر حال را نداند و بخورد و بمیرد بر او قود می‌باشد و مباشرت مجنی علیه (کسی که بر او جنایت شده) اثری ندارد. و همچنین است حال اگر مجنی علیه غیر ممیز باشد، خواه آن را با غذای خودش مخلوط کرده و نزد او گذاشته باشد یا به او هدیه کرده باشد یا آن را با غذای خود خورنده مخلوط کرده باشد.» به‌هرحال «قتل عمد، به طور عینی موجب قصاص است و موجب دیه نمی‌باشد - نه به‌صورت عینی و نه تخییری - پس اگر ولیّ قود را عفو نماید، ساقط می‌شود و حق مطالبه دیه ندارد. و اگر جانی خودش را تسلیم نماید غیر آن برای ولیّ نمی‌باشد. و اگر ولیّ به شرط دیه عفو نماید، جانی حق دارد قبول کند و یا قبول ننماید. و دیه ثابت نمی‌شود مگر با رضایت او، پس اگر به دیه راضی شود قود ساقط می‌شود و دیه ثابت است. و اگر به شرط دیه عفو کند بنابر اصح صحیح است؛ اگرچه به طور تعلیق باشد، پس اگر قبول کند، قود ساقط می‌شود. و اگر شرط، دادن دیه باشد قود ساقط نمی‌شود مگر با اعطای آن. و اعطای دیه جهت خلاصی خود، بر جانی واجب نیست. و بعضی گفته‌اند که واجب است؛ زیرا حفظ نفس واجب است.»
اسلام با وجود این که در مورد قتل نفس به مسئله قصاص معترف است و کشتن قاتلی را که به طور عمد کسی را بکشد واجب دانسته، هیچ گاه کشتن قاتل را به عنوان کیفر قتل نفس تنها راه غیر قابل گذشت، قرار نداده بلکه «ولی دم» را مخیر میان قصاص و عفو نموده و در این صورت ولی یا اولیای مقتول می‌توانند قاتل را قصاص نمایند و یا از کشتن او در گذرند و در زمینه دوم باز اختیار دارند که با جانی صلح کرده و از او (دیه) خون‌بها بگیرند و یا به طور کلی وی را مورد عفو و بخشش قرار دهند.
و این یکی از دلایل روشن و بارز تشویق این آیین آسمانی به عفو و اغماض است و نظر به این که اسلام، آیین سهل و روشنی است مساله بخشش و گذشت در بسیاری از موارد حتی در جریانات سیاسی و قضایی این آیین، مقدس، به چشم می‌خورد و این خود حرکتی است در راه استوار نمودن عاطفه‌برادری و روح گذشت، در جامعه انسانی، قرآن مجید صلح و عفو را مورد تایید قرار داده و می‌فرماید: «فَمَن عفی و اصلَحَ فَاجرُهُ عَلَی الله؛ کسی که عفو کند و صلح نماید، پاداش او بر خداوند است.» رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در موارد و زمینه‌های بسیاری که به قصاص فرمان می‌داد، مردم را به تسامح و گذشت نیز سفارش می‌نمود.


۱. شلتوت‌، محمد، الاسلام‌ عقیده‌ و شریعه، ص۳۲۸ به نقل اسلام آیین زندگی حجتی کرمانی ص۲۵۸ چاپ مشعل آزادی.
۲. اسراء/سوره۱۷، آیه۳۲.    
۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۹، ص۸-۱۰.    
۴. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۱۸.    
۵. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۰۴.    
۶. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۰۵.    
۷. مائده/سوره۵، آیه۳۲.    
۸. نسائی، حافظ، سنن نسائی، ج۸، ص۲۳.
۹. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۵۴۳، کتاب القصاص، القول فی الموجب، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۱۰. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۵۴۳، کتاب القصاص، القول فی الموجب، مسالة۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۱۱. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۵۴۴، کتاب القصاص، القول فی الموجب، مسالة۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۱۲. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۵۴۴، کتاب القصاص، القول فی الموجب، مسالة۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۱۳. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۵۴۳، کتاب القصاص، القول فی الموجب، مسالة۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۱۴. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۵۹۸، کتاب الدیات، القول فی موجبات الضمان، المبحث الاول فی المباشر، مسالة۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۱۵. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۵۴۶، کتاب القصاص، القول فی الموجب، مسالة۱۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۱۶. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۵۶۹، کتاب القصاص، القول فی کیفیة الاستیفاء، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۱۷. شوری/سوره۴۲، آیه۴۰.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «قتل نفس»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۲۶.    
ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر)    ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی    






جعبه ابزار