شرایط اجرای اصل برائت (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از شرایط اجرای
اصل برائت، عدم بیان
حکم چیزی از سوی
شارع و نیافتن دلیل (پس از تحقیق و بررسی) بر
حرمت چیزی است.
عدم بیان حکم چیزی از سوی شارع، از شرایط اجرای اصل برائت است:
•• «يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَاءنَا مِن بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛
«اى
اهل کتاب! رسول ما، پس از فاصله و فترتى ميان
پیامبران، به سوى شما آمد؛ در حالى که حقايق را براى شما بيان مىکند؛ تا مبادا (روز قيامت) بگوييد: «نه بشارتدهندهاى به سراغ ما آمد، و نه بيمدهندهاى»! (اکنون، پيامبر) بشارتدهنده و بيمدهنده، به سوى شما آمد! و
خداوند بر همه چيز تواناست».
•• «وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»؛
«چنان نبود که خداوند قومى را، پس از آن که آنها را هدايت کرد (و
ایمان آوردند) گمراه (و مجازات) کند؛ مگر آنکه امورى را که بايد از آن بپرهيزند، براى آنان بيان نمايد (و آنها مخالفت کنند)؛ زيرا خداوند به هر چيزى داناست!».
منظور از (یضل) که در اصل به معنى گمراه ساختن است، یا حکم به گمراهى مىباشد؛ آنچنان که بعضى از
مفسران احتمال دادهاند (همانند تعدیل و تفسیق که به معنى
حکم به
عدالت و حکم به فسق است).
و یا به معنى گمراه ساختن از طریق
ثواب و پاداشهاى روز
قیامت است، که در واقع به مفهوم مجازات کردن خواهد بود.
و یا اینکه منظور از (اضلال) همان است که در سابق نیز داشتهایم و آن برگرفتن نعمت
توفیق، و رها ساختن
انسان به حال خود که نتیجهاش گمراه شدن و سرگردان ماندن در طریق
هدایت است، و این تعبیر اشاره لطیفى به این
حقیقت است که همواره
گناهان سرچشمه گمراهى بیشتر و دور ماندن از طریق هدایت است.
و در پایان
آیه مىفرماید: (خداوند به هر چیزى داناست) (ان الله بکل شیى ء علیم).
یعنى
علم و دانایى خداوند ایجاب مىکند که تا چیزى را براى بندگان بیان نکرده است، کسى را در برابر آن مسئول نداند و مؤاخذه نکند.
•• «مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا
مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»؛
«هر کس
هدایت شود، براى خود هدايت يافته؛ و آن کس که گمراه گردد، به
زیان خود گمراه شده است؛ و هيچکس بار گناه ديگرى را به دوش نمىکشد؛ و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم کرد، مگر آنکه پيامبرى مبعوث کرده باشيم (تا وظايفشان را بيان کند.)».
در
مفردات میگوید: کلمه (وزر) به معنای سنگینی است که در اصل از وزر (کوه) گرفته شده است، و
گناه را هم به (وزر) تعبیر میکنند و هم به (ثقل) و در
قرآن هر دو تعبیر آمده است، یکجا فرموده: (لیحملوا اوزارهم کاملة) و در جای دیگر فرموده: (ولیحملنّ اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم) و نیز فرموده: (و لاتزر وازرة وزر اخری) یعنی حمل نمیکند احدی سنگینی دیگری را به طوری که صاحبش به کلی از وزر فارغ شود.
این
آیه به منزله نتیجه، برای آیه (وکلّ انسان الزمناه طائره...) میباشد، و جمله سومی یعنی (ولاتزر وازرة وزر اخری) تأکید جمله دوم است که میفرماید: (ومن ضلّ فانّما یضلّ علیها)
و معنایش این است که
عمل چه نیک باشد و چه بد، ملازم و دنبال صاحبش بوده و علیه او بایگانی میشود و در هنگام حساب، خود را در برابر صاحبش آفتابی میکند، بنابراین هر کس در راه و به سوی راه قدم نهد برای خود و به نفع خود قدم نهاده و نفع هدایتش عاید خودش میشود نه غیر خود، و کسی هم که در بیراهه و به سوی بیراهه قدم نهد
ضرر گمراهیاش به خودش برمیگردد و دودش به
چشم خودش میرود، بدون اینکه به غیر خود کمترین ضرری برساند، و هیچ نفسی بار
گناه نفس دیگر را نمیکشد، و آنطور که بعضی از اهل
ضلالت میپندارند که اگر
گمراهی کنند وزر گمراهیشان به گردن پیشوایانشان است، و یا مقلدین میپندارند که مسئولیت گمراهیشان به گردن پدران و نیاکان ایشان است، و خود مسئولیتی ندارند، سخت در اشتباهند.
آری آن روزی را که مجرمین دارند، پیشوایانشان نیز دارند؛ چراکه هرکس که سنت بدی را باب کند تا زمانی که در دنیا عاملی به آن
سنت زشت وجود دارد، صاحب
سنت نیز همه آن وزر را خواهد داشت، همانها که در
دنیا میگفتند این کار را بکن مسئولیتش به گردن من!، باید در
قیامت گناه ایشان را به گردن بگیرند.
اما همه اینها وزر
امامت و پیشوایی
باطل و رواج دادن سنتهای بد است نه عین آن وزری را که مرتکب
گناه دارد، تا لازمه به گردن گرفتن سنتگزاران این باشد که خود مرتکبین سنت باطلوزری نداشته باشند، و به فرض هم که عین آن باشد، معنایش این است که در یک گناه، دو کس
معذب شود.
وَ مَا کُنَّا
مُعَذِّبِینَ حَتی نَبْعَث رَسولاً
توضیح اینکه فرمود: (وما کنا
معذبین حتی نبعث رسولا)
از ظاهر سیاقی که در این آیه و
آیات قبل وبعد دارد برمیآید که مراد از (
تعذیب)
تعذیب دنیوی و
عقوبت استیصال باشد، و مؤید این احتمال
سیاق نفی در (ما کنا
معذبین) است؛ زیرا فرق است در اینکه گفته شود: (لسنا
معذبین) یا (
لانعذب) یا (لن
نعذب) و یا اینکه گفته شود: (ما کنا
معذّبین) که در سه تعبیر اول، تنها نفی
عذاب را میرساند، و در تعبیر چهارم
استمرار نفی آن در گذشته را افاده میکند، و میفهماند که سنت الهی جاری در امتهای گذشته بر این بوده است که هیچ امتی را
عذاب نمیکرد، مگر بعد از آنکه رسولی به سویشان میفرستاد و ایشان را از
عذاب خدا میترساند.
کلمه: (رسول) نیز مؤید این احتمال است، چون میتوانست از آن مبعوث به (
نبی) تعبیر کند، و بفرماید: (حتی نبعث نبیا) و اگر در نظر خواننده مانده باشد که در جلد دوم این
کتاب در فرق میان (رسول) و (نبی) گفتیم که (رسالت) منصب خاصی است الهی که مستلزم
حکم فصل در امت است، و گفتیم که
حکم فصل عبارت است از:
عذاب استیصال و یا
تمتع و بهرهمندی از زندگی تا مدتی معین؛ همچنانکه
قرآن فرموده: (ولکلّ امة رسول فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط وهم لایظلمون) و نیز فرموده: قالت رسلهم افی اللّه شک فاطر السّموات والارض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یوخّرکم الی اجل مسمّی) به خلاف نبوت؛ زیرا
نبوت منصبی نیست که مستلزم چنین لوازمی باشد.
پس اینکه در آیه مورد بحث تعبیر به رسول کرده، خود مؤید این است که مراد از
تعذیب تعذیب دنیوی است نه اخروی و مطلق
تعذیب.
پس اینکه فرمود: (و ما کنّا
معذّبین حتّی نبعث رسولا) به منزله دفع توهّمی است که ممکن است از کسی سر بزند، واز
آیات سابق که میفرمود: (اثر اعمال به صاحبش برمیگردد، و صالحین را به اجر کبیر و طالحین را به
عذاب الیم نوید میداد) چنین برداشت کند که
آثار گناهان (چه آثار سوء دنیوی آنها وچه اخرویشان ) به هیچ وجه از صاحبانش جداشدنی نبوده و هیچ قید و شرطی در لحوق آنها به صاحبانشان نیست.
این آیه ـ همانطور که ملاحظه مىشود ـ در مقام این نیست که حکم
عقل را که مىگوید: (
عقاب بدون بیان جایز نیست) امضا کند؛ بلکه کاشف از اقتضایى است که عنایت و
رحمت خداوندی دارد، و آن این است که هیچ قومى را ـ هرچند مستحق
عذاب باشند ـ به
عذاب استیصال دچار نکند، مگر بعد از آنکه رسولى به سویشان گسیل دارد تا حجت را بر ایشان مؤکد و تمامتر نموده و با بیانهایى پىدرپى گوشزدشان کند.
و اما (نبوت)، مقامى است که به وسیله آن
تکالیف بر بندگان ابلاغ مىشود و
شرایع دین بیان مىگردد. به همین جهت مؤاخذه الهى و یا مغفرتش در
حق افراد استقرار مىیابد و مشخص مىگردد که چه کسى مستحق
ثواب و چه کسى مستوجب عقاب اخروى است.
•• «وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم
بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى»؛
«اگر ما آنان را پيش از آن (که قرآن نازل شود) با
عذابى هلاک مىکرديم، (در
قیامت) مىگفتند: «پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا از
آیات تو پيروى کنيم، پيش از آنکه ذليل و رسوا شويم!».
ظاهرا ضمیر در (من قبله) به کلمه (بینه) - که در
آیه قبلی بود - برمیگردد، چون مقصود از آن قرآن است، و معنای آیه این است که: اگر ما
کفار را به خاطر اسرافی که در
کفر ورزیدند، به
عذابی هلاک کنیم قبل از آنکه بر آنان
بینه نازل سازیم و
حجت را بر آنان تمام کنیم، آن وقت حجت به نفع آنان و به ضرر ما، و خلاصه
حق به جانب ایشان میشد، چون میگفتند: پروردگارا! چرا رسولی به سوی ما گسیل نکردی، تا قبل از آنکه به
عذاب استیصال هلاک و بیچاره شویم، آیات تو را پیروی کنیم؟.
بعضی
مفسرین گفتهاند:
ضمیر مذکور به
رسول برمیگردد؛ هرچند چنین لفظی قبلا نیامده، ولی از مضمون
آیه قبلی استفاده میشود، به
شهادت اینکه گفتند: (چرا رسولی به سوی ما نفرستادی) و این وجه از نظر لفظ وجهی قریب و نزدیک به
ذهن است، ولی معنای اول از نظر معنا قریب به
ذهن است.
•• «لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا»؛
«آنان که امکانات وسيعى دارند، بايد از امکانات وسيع خود انفاق کنند و آنها که تنگدستاند، از آنچه که
خدا به آنها داده انفاق نمايند؛ خداوند هيچکس را جز به مقدار توانايى که به او داده
تکلیف نمىکند؛ خداوند بزودى بعد از سختيها آسانى قرار مىدهد!».
(لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ)
باید صاحب سعه از سعه خود
انفاق کند. و انفاق از سعه به معناى توسعه دادن در انفاق است، و امر در این جمله متوجه توانگران است، مىفرماید مردان توانگر وقتى همسر بچه دار خود را طلاق مىدهند، باید در ایام عده و ایام شیرخوارى کودکشان، به زندگى مطلقه و کودک خود توسعه دهند.
(و من قدر علیه رزقه فلینفق مما اتیه اللّه) - (قدر رزق) به معنای تنگی
روزی است، و کلمه (ایتاء) به معنای عطا کردن است، میفرماید: و کسی که
فقیر و در تنگنای معیشت است، و نمیتواند به زندگی همسر طلاقی و کودک شیرخوارش توسعه دهد، هر قدر که میتواند از مالی که خدای تعالی به او عطا کرده به ایشان انفاق کند.
(لا یکلف اللّه نفسا الا ما اتیها) - یعنی خدای تعالی هیچ کسی را تکلیف ما لا یطاق نمیکند، هر کسی را به قدر تواناییش تکلیف میفرماید، در مسئله مورد بحث هم به مرد تهیدست
تکلیف توسعه نکرده است؛ بنابراین جمله مورد بحث میخواهد حرج را از تکالیف الهی که یکی از آنها انفاق همسر مطلقه است، نفی کند.
(سیجعل اللّه بعد عسر یسرا) - در این جمله به اشخاص تهیدست
تسلیت و دلداری داده، مژده میدهد که به زودی خدای عزوجل بعد از تنگدستی و سختی، گشایش و رفاه میدهد.
شرط اجرای
اصل برائت از
حرمت، نیافتن دلیل (پس از تحقیق و بررسی) بر حرمت چیزی است:
•• «وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَإِنَّ كَثِيرًا لَّيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ»؛
«چرا از چيزها (= گوشتها)یى که نام خدا بر آنها برده شده نمىخوريد؟! در حالى که (خداوند) آنچه را بر شما
حرام بوده، بيان کرده است! مگر اينکه ناچار باشيد؛ (که در اين صورت، خوردن از گوشت آن
حیوانات جايز است.) و بسيارى از مردم، به خاطر هوا و هوس و بىدانشى، (ديگران را) گمراه مىسازند؛ و پروردگارت، تجاوزکاران را بهتر مىشناسد».
=
=
بار دیگر خاطر نشان مىکنیم که:
توبیخ و تأکید به خاطر ترک خوردن گوشتهاى
حلال نیست؛ بلکه هدف این است که تنها از این گوشتها باید بخورید و از غیر آنها استفاده نکنید و به تعبیر دیگر نظر روى نقطه مقابل و مفهوم جمله است و لذا با جمله (قد فصل لکم ما حرم علیکم) (خداوند آنچه را بر شما حرام است شرح داده)
استدلال شده است.
سپس یک صورت را
استثنا نموده، و میگوید: مگر در صورتى که مجبور شوید (الا ما اضطررتم الیه).
خواه این
اضطرار به خاطر گرفتارى در بیابان و گرسنگى شدید بوده باشد و یا گرفتار شدن در چنگال
مشرکان و اجبار کردن آنها به این موضوع.
•• «قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»؛
«بگو: «در آنچه بر من
وحی شده، هيچ غذاى حرامى نمىيابم؛ بهجز اينکه مردار باشد، يا خونى که (از بدن حيوان) بيرون ريخته، يا
گوشت خوک - که اينها همه پليدند - يا حيوانى که به گناه، هنگام سر بريدن، نام غير خدا (= نام بتها) بر آن برده شده است.» اما کسى که مضطر (به خوردن اين محرمات) شود، بىآنکه خواهان لذت باشد و يا زيادهروى کند (گناهى بر او نيست)؛ زيرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است».
سپس براى روشن ساختن محرمات الهى از بدعتهایى که
مشرکان در آیین
حق گذاشته بودند، در این آیه به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دستور مىدهد که صریحاً به آنها بگو در آنچه بر من
وحی شده، هیچ غذاى حرامى را براى هیچکس (اعم از
زن و مرد، کوچک و بزرگ ) نمىیابم (قل لا اجد فیما اوحى الى محرما على طاعم یطعمه). مگر چند چیز، نخست اینکه مردار باشد (الا ان یکون میتة). یا خونى که از بدن حیوان بیرون مىریزد (نه خونهایى که پس از بریدن رگهاى حیوان و خارج شدن مقدار زیادى از خون در لابهلاى رگهاى موئین در وسط گوشتها باقى مىماند) (او دما مسفوحا). یا گوشت خوک (او لحم خنزیر)؛ زیرا همه اینها رجس و پلیدى است و مایه تنفر طبع سالم آدمى و منبع انواع آلودگیها و سرچشمه زیانهاى مختلف (فانه رجس).
سپس به نوع چهارم
اشاره کرده، مىگوید: یا حیواناتى که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آنها برده شده است (او فسقا اهل لغیر الله به).
جالب اینکه به جاى
ذکر کلمه حیوان کلمه فسق آمده است و همانطور که در سابق نیز
اشاره کردهایم، فسق به معنى خارج شدن از راه و رسم
بندگی و
اطاعت فرمان خداست، و لذا به هر گونه
گناه فسق گفته مىشود، اما ذکر این کلمه در برابر رجس که در مورد سه موضوع حرام سابق گذشت، ممکن است اشاره به این باشد که گوشتهاى حرام، اصولا بر دو دسته است گوشتهایى که تحریم آنها به خاطر پلیدى و تنفر
طبع و زیانهاى جسمانى مىباشد، و به آن
رجس اطلاق مىگردد، و گوشتهایى که نه پلید است و نه از نظر بهداشتى زیانآور، اما از نظر اخلاقى و معنوى نشانه بیگانگى از خدا و دورى از مکتب
توحید است، و به همین دلیل نیز
تحریم شده است.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «شرایط اجرای اصل برائت».