سیدمحمدباقر میرداماد استرآبادی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سیدمحمدباقر میرداماد استرآبادی مشهور به میرداماد، معلم ثالث، متخلص به اشراق، فیلسوف، متکلم، فقیه و شاعر شیعی برجسته
دوره صفویه بود. و از ارکان
مکتب فلسفی اصفهان است. وی معاصر
شیخ بهائی و
میرفندرسکی بود. اثر فلسفی مهم وی، کتاب
قبسات و شاگرد برجسته او،
ملاصدرا است.
تاریخ تشیع و زندگی
علمای شیعه در
عصر غیبت همواره پر فراز و نشیب بوده است; مشحون از درگیری و مقابله با جنبشها و نظامهای فکری مختلف که در طول آن
تشیع اصالت خود را به عنوان مکتبی مستقل و زنده حفظ کرده است.
این رویارویی در مواردی که فکر و نظام مهاجم یکسره با تفکر شیعی ناسازگار بوده به طرد آن منجر شده و در مواردی نیز که بکلی با اصول و مبانی تشیع منافات نداشته در تشیع هضم گردیده و به عنصری خودی و هماهنگ تبدیل شده، به گونهای که از اصل خود فاصله گرفته است.
بیشک این قدرت برخورد در برابر نظامهای فکری که بعضی از آنها قرنها بر تاریخ بشری سلطه داشتهاند نعمتی است که از کوثر
امامت و
ولایت سرچشمه گرفته است.
یکی از این رویاروییها در عرصه فکر و اندیشه برخورد علمای شیعه با
فلسفه است. هنگامی که عالمان شیعه فلسفه را علمی که در ذات خود با مبانی تشیع منافات داشته باشد ارزیابی نکردند. به همین جهت به حذف برخی از مطالب و تکمیل بعضی از مباحث آن پرداختند و آن را با مبانی تشیع هماهنگ ساختند.
این روند در عصر حکمای
عهد صفوی به حد اعلای خود رسید و فلسفه و
حکمت را از جهات بسیاری از فلسفه متداول و مرسوم جداساخت و بدان هویتی مستقل بخشید. نوشته حاضر به شرح زندگانی یکی از حکمای بزرگ عهد صفوی میپردازد که در این راه جهد بلیغ روا داشته است.
سیدمحمدباقر فرزند
محمد داماد استرآبادی مشهور به «میرداماد» از علمای بزرگ و حکمای برجسته عهد صفوی است. نسب میرداماد به
امام حسین (علیهالسّلام) میرسد. وی
لقب «داماد» را پدرش به وام گرفته بود، پدر او، سید محمد داماد استرآبادی به سبب داشتن افتخار دامادی
محقق کرکی فقیه بزرگ عهد
شاه طهماسب صفوی ملقب به «داماد» گردید. بعدها این لقب به فرزندش محمدباقر نیز اطلاق شد.
سیدمحمدباقر استرآبادی در حدود سال ۹۶۰ هجری قمری دیده به
دنیا گشود. سال
وفات وی را ۱۰۴۱ هق گفتهاند و سن او در هنگام وفات حدود هشتاد سال بوده بنابراین ولادتش در حدود سال ۹۶۰ هجری قمری بوده است. عنوان استرآبادی ظاهرا به دلیل انتساب پدران وی به «
استرآباد» بوده و خود وی در استرآباد به دنیا نیامده است چرا که پدرش سیدمحمد داماد، مسلما در مرکز سیاسی کشور بوده و دلیل و نقلی بر سکونت خانوداه میرداماد در استرآباد وجود ندارد. محقق کرکی فقیه نامدار و مرجع برجسته عهد شاه طهماسب صفوی در پایتخت به سر میبرد و از موقعیت اجتماعی و سیاسی بسزایی برخوردار بود. به طوری که شاه طهماسب در اواخر عمر حکومت و احکام حکومتی را به وی
تفویض کرد.
بر زادگاه میرداماد در هیچ یک از کتب شرح حال تصریح نشده جز در رساله «شرح حال علما و ادبای استرآباد» تالیف محمدصالح استرآبادی که در عهد
ناصرالدین شاه قاجار تالیف شده است. در این رساله منشا و محل ولادت میرداماد استرآباد گفته شد، لیکن این گفته ظاهرا ناشی از اضافه استرآبادی به نام میرداماد است و صحیح به نظر نمیرسد. رجوع شود به رساله شرح حال علما و ادبای استرآباد که در کتاب استرآباد نامه ص۱۴۰ درج شده است.
درباره
ازدواج سیدمحمد داماد با دختر محقق کرکی (
رحمةاللهعلیه) حکایت جالبی نقل شده است: در کتاب
نجوم السماء از
فاضل داغستانی، علیقلیخان شش انگشتی متخلص به واله نقل شده است که شیخ اجل علی بن عبدالعالی، محقق کرکی که خداوند رحمتش کند، در خواب دید که
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به او فرمود دخترش را به همسری میرشمسالدین محمد
پدر میرداماد درآورد.
و فرمود که از وی فرزندی به دنیا خواهد آمد که وارث علوم
انبیاء و
اوصیاء میگردد. شیخ (
رحمةاللهعلیه)
دختر خود را به تزویج او درآورد. لیکن دختر پیش از آن که فرزندی به دنیا آورد وفات کرد. شیخ از
خواب خود متحیر مانده بود. بار دیگر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را در خواب دید که فرمود ما این دخترت را قصد نکرده بودیم بلکه فلان دخترت را به همسری او درآور. آنگاه شیخ همان دخترش را به ازدواج سیدشمسالدین محمد درآورد و میرداماد از او متولد شد.
آن خواب بعدها به واقعیت پیوست و میرداماد در جوانی در تمامی
علوم شرعی و
عقلی تبحر یافت و به استادی رسید و بر همتایان خود برتری یافت.
از آنجا که محمدباقر در خاندانی شریف و اهل فضل و کمال رشد مییافت، از همان اواکودکی به تحصیل علم
تشویق و ترغیب شد. تحصیلات علوم دینی را در خردسالی در
مشهد آغاز نمود و پس از چندی نزد اساتید و فضلای آن دیار به تلمذ پرداخت.
از اساتید او در مشهد
مرحوم سیدعلی فرزند
ابیالحسن موسوی عاملی است.
مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب
امل الامل راجع به وی مینویسد: «او از بزرگان علما و فضلای عصر خویش و از شاگردان شیخ ما،
شهید ثانی بود. وی فردی زاهد، عابد، فقیه و باورع بود.»
سیدعلی بن ابیالحسن عاملی همانطور که از نام وی برمی آید از علمای
جبل عامل لبنان بود و سپس به
ایران مهاجرت کرد.
استاد دیگر میرداماد که در رشد علمی وی تاثیر گذاشت فقیه بلند مرتبه
شیخ عزالدین حسین فرزند
عبدالصمد عاملی (م ۹۸۴ه ۰ ق)، پدر
شیخ بهایی از علمای بزرگ منطقه جبل عامل لبنان بود. وی شاگرد برجسته زینالدین علی بن احمد عاملی معروف به شهید ثانی (شهادت در ۹۶۶ه ۰ق) بود و پس از کشته شدن شهید ثانی به دست طرفداران
عثمان، جبل عامل را که ناامن شده بود ترک کرد و چون در ایران مذهب تشیع رسمیت یافته و محل امن و مناسبی برای شیعه محسوب میشد به ایران مهاجرت کرد. در این سفر پسرش محمد، شیخ بهایی که هنوز این لقب را نداشت و بیش از سیزده سال از عمر وی نمیگذشت همراه او بود.
شیخ عزالدین حسین بن عبدالصمد پس از چندی شیخ الاسلام
قزوین پایتخت شاه طهماسب صفوی شد. سپس در حدود سال ۹۶۹ه ۰ق با همین منصب به
مشهد رفت. توقف او در مشهد مقدس بیش از دو سال طول نکشید و او در سال ۹۷۱ه ۰ق با همان سمت به هرات مهاجرت کرد و در آن جا
تعلیم محمد خدابنده ولیعهد شاه طهماسب را به عهده گرفت.
در شهر
هرات پیروان
اهل تسنن زیاد بودند. پس از مهاجرت وی به هرات گروه بسیاری از علما و طلاب در پیرامون او گرد آمدند. در مدت هشت سال اقامت آن فقیه بلندمرتبه در هرات (در حدود سالهای ۹۷۱ تا ۹۷۹) حوزه علمی غنی و پر رونقی تشکیل شد وگروه بسیاری به ارشاد وی
شیعه شدند.
استفاده میرداماد از حضور این فقیه بزرگ در همین دوران صورت گرفته است. گفتیم که فقیه گرانقدر عزالدین حسین بن عبدالصمد عاملی (
رحمةاللهعلیه) تا حدود سال ۹۷۱ه ۰ق را در مشهد اقامت داشت و میرداماد نیز تحصیلاتش را در مشهد آغاز نمود. لیکن با توجه به اینکه درآن سالها میرداماد در حدود یازده سال بیشتر نداشته نمیتوانسته از محضر
درس عالم بزرگی چون شیخ عزالدین حسین که در سطوح عالی
تدریس مینموده استفاده کرده باشد.
به همین جهت اگر نبوغ و استعداد سرشار میرداماد را در نظر داشته باشیم استفاده میر ازحضور آن بزرگوار در اواخر اقامت ایشان در هرات و در حداثت سن میرداماد بوده است. ازتالیفات وی است: عقدالطهماسبی، وصول الاخیار الی الاخبار و آنچه درباره آن فقیه جلیل آمده به تمامی برگرفته از
است.
دیگر استاد میرداماد دایی گرامیاش، فقیه جلیل،
مرحوم عبادالعالی عاملی (م ۹۹۳ه ۰ق) فرزند
مرحوم محقق کرکی است.
مرحوم شیخ حر عاملی در امل الامل درباره وی میگوید: «او فردی فاضل، فقیه، محدث، محقق، متکلم، عابد و از مشایخ بسیار بزرگ بود. وی از پدرش و معاصرین دیگر روایت میکند و محمدباقر حسینی داماد، میرداماد از او اجازه روایی دارد. او را رسالهای است دقیق درباره قبله و قبله خراسان بالخصوص.»
این سه بزرگوار که در برخی از کتب شرح حال و تاریخ به عنوان اساتید و مشایخ میرداماد از آنان نام برده شده همگی در علوم منقول استاد و متبحر بودهاند.
اساتید میرداماد در علوم عقلی که وجه مشخصه علمی اوست و ما وی را به این جهت به
شهرت میشناسیم
بدرستی معلوم نیست، مگر اشارهای که در
تاریخ عالم آرای عباسی آمده است. در این کتاب از میان کسانی که میرداماد در مدت اقامتش در هرات و تردد به دربار ولیعهد محمد خدابنده با آنان مباحثات علمی داشته تنها از «
امیر فخرالدین سماک استرآبادی» نام برده شده است.
در همین کتاب در شرح حال فخرالدین سماک استرآبادی آمده است که وی در علوم معقول تبحر داشته و از شاگردان
امیر غیاثالدین منصور شیرازی بوده است. حاشیه بر
الهیات تجرید الاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسی از تالیفات اوست. همان کتاب و نیز در
ریحانة الادب به این مطلب اشاره شده است که ظاهرا ماخوذ از عالم آرای عباسی است.
بنابر آنچه
قطبالدین لاهیجی، شاگرد میرداماد درباره استاد خود گفته است میر برخی ازکتب را خود مطالعه میکرده و با نیروی فهم خویش فرا میگرفته است.
با توجه به گفته قطبالدین لاهیجی باید اذعان داشت که تنها استاد فلسفه و حکمت میرداماد (
رحمةاللهعلیه) امیر فخرالدین سماک بوده است. امیر فخرالدین سماک فیلسوفی بنام و صاحب آراء مستقل شناخته شده است و حاشیهای بر الهیات (که بخشی از کتاب تجریدالاعتقاد را تشکیل میدهد و کتاب کلامی-فلسفی است.) تنها تالیف شناخته شده وی است.
به همین جهت باید گفت آنچه میرداماد را حکیمی صاحب نظر و بلند مرتبه گردانیده همانا سعی فکری او و نبوغ وی بوده است. نبوغی که او را در فهم و تحلیل مباحث دقیق و پیچیده فلسفی که به ذهنی دقیق و نقاد نیاز دارد مدد رسانیده است.
از آنجا که ولیعهد، محمد خدابنده در سال ۹۸۰ه ۰ق هرات را ترک کرد و در
شیراز اقامت گزید میرداماد در پایان قامت خدابنده در هرات بیش از بیست سال نداشته است. با تعبیری از کتاب عالم آرای عباسی چنین برمی آید که وی دارای نبوغ و استعداد فراوان بوده است. در عالم آرای عباسی آمده است: «میرداماد در زمان نواب اسکندر شان، محمدخدابنده، به اردوی معلی، هرات، آمده به صحبت علما و افاضل درگاه معلی مشرف گشته مدتی با امیر فخرالدین سماک استرآبادی و سایر دانشمندان مباحثات نمود و در علوم معقول و منقول سرآمد روزگار خود گشت.»
دوران تحصیل میرداماد در هرات دوران تحصیلات عالی و دوران غنای علمی وی بود. در پایان این دوره بود که به عنوان عالمی برجسته شناخته شد و از علمای سرآمد در علوم معقول و منقول گشت. گفتیم که فقیه گرانقدر شیخ عزالدین حسین بن عبدالصمد عاملی، استاد میرداماد در سال ۹۸۰ه ۰ق هرات را ترک کرد و به قزوین بازگشت. در همین سال بود که محمد خدابنده ولیعهد نابینای شاه طهماسب به امر شاه هرات را ترک گفت و به حکومت شیراز منصوب شد و حکمروایی هرات به پسر هشت ساله او حمزه میرزا سپرده شد. انتقال محمد خدابنده از هرات به شیراز به معنای روگردانی شاه از ولیعهد خویش و در واقع
عزل وی از منصب ولایتعهدی بود.
در اثنای همین تحولات بود که شیخ عزالدین حسین عاملی هرات را ترک گفته و به پایتخت یعنی قزوین بازگشت. پس از مهاجرت وی، هرات دیگر اهمیت علمی خود را ازدست داد. از همین رو میرداماد نیز باید هرات را در همین سالها ترک گفته باشد.
در سال ۹۸۴ه ۰ق شاه طهماست (سلطنت از ۹۲۰ تا ۹۸۴) که به اجتناب از منهیات و عمل به
احکام شرعی سخت پایبند بود درگذشت و پسرش
شاه اسماعیل دوم(سلطنت از۹۸۴ تا ۹۸۵) به سلطنت رسید.
رفتار و اعتقادات شاه اسماعیل دوم برخلاف پدرش بود. وی کسانی را که در زمان شاه طهماسب به
زهد و پاکدامنی معروف بودند از خود راند و گروهی از علما را که در دوران سلطنت پدرش به علت طرفداری از اهل سنت رانده درگاه بودند مورد حمایت قرار داد. مطربان و خنیاگران که در عهد شاه طهماسب به دلیل اجتناب از منهیات رانده شده بودند دوباره در اردوی شاه جمع شدند. در این کتاب نیش قلم گزندهای به سوی علما و قشر عالمان دینی آن عصر وجود دارد. مؤلف کتاب مانند برخی بر این نظریه مردود است که عصر صفوی بخاطر تضعیف
تصوف و قدرتگیری فقها عصر انحطاط ادبی و فکری است.
آغاز سلطنت شاه اسماعیل دوم میتواند دلیلی برای مهاجرت علمای بزرگی چون میرداماد و شیخ بهایی به
اصفهان و دور شدن از دستگاه
حکومت باشد. بخصوص آن که شیخ عزالدین پدر شیخ بهایی و استاد آن دو عالم معاصر در همین سال پس از انجام
حج تصمیم به اقامت در
بحرین گرفت و از مرکز حکومت دوری جست و در همان سال در آنجا رحلت کرد.
در آن دوران اصفهان دارای
مدارس علمی خوب و
مدرسین عالی بود و طلاب سختکوش و جدی به تحصیل علوم و معارف مشغول بودند. میرداماد در
مدرسه خواجه اصفهان حکمت
تدریس میکرد. شیخ بهایی نیز در همان
مدرسه تفسیر،
فقه،
حدیث و
رجال درس میداد و
میرفندرسکی دیگر معاصر میرداماد
ملل و نحل تدریس میکرد.
در دوره سلطنت
شاه عباس صفوی به سال ۹۹۹ هق پایتخت از قزوین به اصفهان منتقل شد. به دلیل حمایتها و تشویقهای شاه عباس از علما و دانشمندان و به وجود آمدن محیطی امن و برخوردار از تکریم و تشویق حکومت، رفته رفته بر رونق و اهمیت
حوزه اصفهان افزوده شد.
ظهور سلسله صفویه یکی از وقایع مهم و تعیین کننده تاریخ ایران بود که موجب قدرت یافتن و
اشاعه تشیع شد. قبل از به قدرت رسیدن
صفویان، جز در معدودی از شهرهای شیعینشین ساکنان اکثر شهرها و مناطق پیرو یکی از مذاهب اهل سنت بودند. پس از تشکیل سلسله صفوی توسط شاه اسماعیل (سلطنت از ۸۹۲ تا ۹۳۰) مذهب رسمی ایران تشیع اعلام شد. شاه اسماعیل با شدت و اهتمام بسیار تلاش کرد تا مذهب شیعه را در تمام سرزمین تحت حکومت خود رواج دهد. پس از وی جانشینان او این راه را ادامه دادند و همچنان به تشیع وفادار ماندند.
از همین رهگذر بود که شاهان صفوی علمای بنام و طراز اول شیعه را از سایر نقاط سرزمینهای اسلامی به مرکز حکومت خود دعوت میکردند و آنان را به سکونت در ایران تشویق و ترغیب مینمودند. باید تصدیق کرد که علمای شیعه و بخصوص فقها نزد شاهان صفوی و دربار آنان مورد
اطاعت و احترام بسیار بوده و جایگاه اجتماعی بلندی داشتهاند.
صفویان طایفهای بودند که نامشان با تصوف عجین شده بود. پس از در دست گرفتن زمان قدرت و تشکیل حکومت، شاهان صفوی که خود «مرشد کامل»
صوفیه خوانده میشدند و بالاترین منصب متصوفه را داشتند رفته رفته از بزرگان صوفیه روی گرداندند و از نفوذ و قدرت آنان کاستند و از آن سو به علما و فقهای شیعه توجه بسیار نشان دادند. دلایل این امر از موضوع این گفتار خارج است.
در زمان سلطنت شاه عباس صفوی در اصفهان، پایتخت شاه عباس، حوزهای غنی و بزرگ شکل گرفت و در عالم
اسلام شهرت بسیار یافت. به طوری که طالبان علوم و
معارف اسلامی از اطراف
جهان به آن جا روی آوردند. حوزه اصفهان به صورتی عالی جامع علوم معقول و منقول بود و اکثر علما و
مدرسان آن بین معقول و منقول جمع کرده بودند. در اینجابی مناسبت نیست تا به دو اصطلاح معقول و منقول اشارهای بکنیم.
علوم منقول به علومی گفته میشد که مواد خام آن را منقولات و گفتهها تشکیل میداد و در نهایت اگر از بررسی و تحیل عقلانی استفاده میشد، بر روی صحت و سقم،
صدق و
کذب، کیفیت دلالت و در یک کلمه تبیین همان
منقولات بود.
ادبیات،
تاریخ، فقه،
اصول فقه، حدیث و تفسیر از علوم منقول شمرده میشد.
اما
علوم معقول علومی بودند که مواد تشکیل دهنده آن نقل فلان منبع یا شخصیت دینی ياء;ت ظظ ادبی نبود بلکه صرفا محصولات و یافتههای عقلانی بود که مورد تحلیل و تبیین قرار میگرفت.
کلام،
فلسفه،
عرفان نظری و
ریاضیات از علوم معقول شمرده میشدند.
یکی از مشخصات بارز حوزه اصفهان در آن عصر رواج فلسفه و حکمت بود. گفتیم که شاهان صفوی با آن که تازمان شاه عباس خود واجد عنوان مرشد کامل بودند، از تصوف و بزرگان متصوفه روی گرداندند. از سوی دیگر علما و
فقهای شیعه به مخالفت با تصوف برخاستند زیرا صوفیگری را مخالف با اصول اولیه تشیع میدیدند. این دو عامل باعث شدتا رفته رفته تصوف در عهد صفوی تضعیف شود و پایگاه اجتماعی خود را از دست بدهد.
مقارن همین دوران بود که حرکت جدیدی در نضج و کمال یافتن حکمت و فلسفه مسلمین آغاز شد و اقبالی تمام به حکمت به وجود آمد. دوران شکوفایی این نهضت فکری در عصرحکیم فرزانه میرداماد (
رحمةاللهعلیه) و در حوزه اصفهان بود. دورانی که در آن
ملاصدرای شیرازی بالید و رشد کرد و حکمت را وارد مرحلهای جدیدکرد مرحلهای که خود آن را بحق «
حکمت متعالیه» نامید.
حکمت از جهتی از فلسفه جدا است. در کتاب
تاریخ فلسفه در اسلام در توضیح حکمت آمده است: «آن صورت از معرفت که با نام حکمت تا به امروز در عالم تشیع برجای مانده است نه عینا همان است که معمولا در غرب فلسفه میخوانند، نه تئوزوفی است که متاسفانه در دنیای انگلیسی زبان به جنبشهای شبه روحانی اطلاق میشود و نه علم کلام است. حکمت که در روزگار صفویان روی به تکامل نهاد، و تا عصر ما ادامه یافته، آمیزهای است از چند رشته که در چارچوب تشیع به هم بافته شده است. مهمترین عناصر حکمت عبارتنداز تعالیم باطنی
ائمه (علیهمالسّلام) بخصوص مطاوی
نهج البلاغه علی (علیهالسّلام)،
حکمت اشراقی سهروردی که حاوی جنبههایی از نظریات ایران باستان و
آراء هرمسی است، تعالیم صوفیان نخستین، بخصوص آراء عرفانی
ابن عربی و بالاخره میراث
فیلسوفان یونانی است.»
در عصر میرداماد حوزه اصفهان خاستگاه حکمت بوده است به طوری که از اطراف جهان برای آموختن حکمت به اصفهان میآمدند.
بیتردید حوزه اصفهان این امتیاز را مرهون شخصیتهای برجسته آن دوران همچون شیخ بهایی، میرفندرسکی و میرداماد است. در این گفتار از میان معاصران میرداماد به ذکر این دو عالم فرزانه که از چهرههای اصلی حوزه اصفهان در آن عصر بودهاند اکتفا شده و چه بسا در شرح حال آنان اطاله کلام نیز شده باشد تا وضعیت آن دوران از حیث چگونگی حوزههای
درسی علوم معقول و منقول ونیز جایگاه برجسته میرداماد (
رحمةاللهعلیه) معلوم شود.
معاصران میرداماد و خود وی همگی از منسوبان به دربار و مورد توجه و احترام بسیارشاه عباس بودهاند و شاه با آنان مجالست و دوستی نزدیک داشته است. سابقه ارتباط و دوستی آنان با دربار به ارتباط و دوستی پدرانشان با دربار صفوی برمی گردد.
از علمای بنام معاصر میرداماد، فقیه، محدث، مفسر، متکلم، ریاضیدان، شاعر، ادیب و عارف بلند مرتبه شیخ بهاءالدین محمد عاملی مشهور به «شیخ بهایی» (۹۵۳ تا۱۰۳۰ه۰ق) است. وی در تمامی علوم متداول آن روز استاد بود اگر بخواهیم تبحر وی را در دو زمینه علوم عقلی و علوم نقلی مقایسه کنیم باید بگوییم که بیشتر در علوم نقلی تبحر داشته و از این نظر برجسته بوده است. گرچه شیخ بهایی در علوم عقلی همچون کلام و در
سیر و سلوک و عرفان نیز دست داشته و اشعار بسیاری با این صبغه دارد، به گونهای که صوفیه وی را ازخود میشمردهاند، لیکن با نگاهی گذرا به آثار وی روشن میشود که شخصیت علمی وی درزمینه علوم شرعی برجسته و ممتاز بوده است و در زمینه علوم عقلی بخصوص حکمت صاحب تالیف نیست. از همین رو بود که ملاصدرا پس از مهاجرت از شیراز به اصفهان تفسیر و فقه و حدیث را نزد شیخ بهایی و حکمت را نزد میرداماد تحصیل کرد.
شیخ بهایی (
رحمةاللهعلیه) شیخ الاسلام اصفهان بود و منصب رسمی
فقاهت و امور دینی به وی محول گردیده بود. شیخ بهایی (
رحمةاللهعلیه) در سلوک و عرفان نیز دست داشته و یکسره به دنیابی توجه بوده است. مثنویهای او که از حیث
صورت و معنا به سبک مثنویهای
مولوی است شاهدی گویا بر این مدعاست.
شیخ بهایی و میرداماد دوستی نزدیک و صمیمانهای داشتهاند. با آنکه آن دو بزرگواردر مواردی نظرگاههای مخالف با یکدیگر داشتهاند لیکن این امور در دوستی آنان خللی وارد نکرده بود. شیخ بهایی یازده سال پیش از میرداماد، در سال ۱۰۳۰ هق دیده از دنیا فرو بست.
برخی از تالیفات او در علوم مختلف عبارتند از:
جامع عباسی در کلام،
فوائد الصمدیه در
ادبیات عرب،
خلاصة فیالحساب در
علم جبر،
تشریح الافلاک در
نجوم و
هیات،
تفسیر قرآن، چند
مثنوی و غیره.
از دیگر شخصیتهای برجسته حوزه اصفهان میرابوالقاسم
فندرسکی معروف به «میرفندرسکی» است. وی اصلا از استرآباد مازندران است. میرفندرسکی پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی از اساتید مسلم
فلسفه مشاء در حوزه اصفهان شد و به سبب نزدیکی پدرش به دربار شاه عباس وی نیز با شاه مراوده و دوستی نزدیک داشت. او سفرهای متعدد به
هندوستان کرد، و با نظریات حکمای هند آشنا بود و در آن جا نیز نزد امرا از احترام امرا برخوردار بود.
میرفندرسکی علاوه بر آنکه زبانهای عربی و
فارسی را بخوبی میدانست بر
زبان پهلوی و
سانسکریت احاطه داشت.
بنابر تحقیقی که دانشمند محترم آقای
جلالالدین آشتیانی کرده است نظرات فلسفی میرفندرسکی بر حول فلسفه مشاء دور میزد، و وی راباید فیلسوفی «مشائی» دانست.
زندگی او درویشگونه بوده و یکسره با بیاعتنایی به دنیا میگذشته است. از تالیفات اوست:
شرح مهاراة،
رساله صناعیه،
مقولة الحرکه،
تاریخ صفویه و غیره. وی نه سال پس از وفات میرداماد، در سال ۱۰۵۰ ه۰ق از دنیا رفت.
میرداماد در زمینه علوم شرعی صاحب آثار بسیار باارزش است. وی در مباحث مختلف فقه و اصول فقه صاحبنظر بود و آراء مستقلی داشت. آثار فراوان او در زمینه فقه، تعلیقات او بر کتب چهارگانه روایی، تعلیقاتش بر کتب رجال، و تفاسیر مختلف او بر
قرآن بخوبی نشان دهنده این بعد از شخصیت علمی اوست.
لیکن آنچه در شخصیت علمی او غلبه تام دارد تبحر وی در حکمت و فلسفه است به طوریکه برخی او را «ثالث المعلمین» خواندهاند، از جمله حکیم
ملاهادی سبزواری در «
شرح منظومه» وی را پس از
ارسطو و
فارابی «
معلم ثالث» خوانده است.
«میرداماد در جمیع مسائل مهم فلسفه و حکمت دارای استقلال فکری است و از حیث اقتدار بر ادای مباحث مهم فلسفی و تقریر مشکلات و معضلات حکمی و روانی گفتار منزلت خاصی داشته است. حوزه فلسفی او بسیار با اهمیت تلقی میشد و هر کس اجازه مییافت دردرس او حاضر شود به دیگران
مباهات مینمود.»
کلام
مرحوم فاضل تونی برای درک جایگاه بلند و شان والای علمی میرداماد کلامی گویاست.
مرحوم فاضل تونی گفته بود: «امروز بر علما
فخر کن و بگو کلام میر را فهمیدم.»
و نیز از
مدح و ستایشی که صدرالمتالهین ملاصدرای شیرازی از استادش میرداماد کرده است مقام علمی وی نزد حکیم بزرگی چون ملاصدرا معلوم میشود. وی در نامهای که به میرداماد نوشته است او را در حد اعلی ستایش نموده و در حد پرستش تعریف و مدح کرده است.
میرداماد خود نیز خویش را معلم میخوانده و در برخی از نوشتههایش آن گاه که میخواهد از فارابی مطلبی را نقل کند میگوید: «ابونصر فارابی، شریک ما در تعلیم گفته است.» و آنگاه که میخواهد از
بهمنیار شاگرد
ابوعلی سینا گفتهای را نقل کند میگوید: «شاگرد ما بهمنیار گفته است.»
گویند روزی ملاصدرا برحسب معمول برای شرکت در
درس میرداماد در محل
تدریس حاضر شد ولی میر در آنجا حاضر نبود. در این حین تاجری برای کاری در محل
درس حاضرشد و چون میرداماد را نیافت با ملاصدرا به گفتگو نشست. مرد تاجر از وی سؤال کرد که آیا میر افضل است یا فلان عالم. ملاصدرا در جواب گفت که میر افضل است.
در این اثنا میرداماد از راه رسید و در پشت دیوار توقف کرد و به گفتگوی شاگردش با مرد تاجر گوش داد مرد تاجر یک یک علما را نام میبرد و ملاصدرا میگفت که میر افضل است. پس آن شخص پرسید: «میر افضل است یا شیخ الرئیس ابوعلی سینا؟» ملاصدرا گفت: «میر افضل است» مرد تاجر پرسید: «میر افضل است یا معلم ثانی (فارابی)؟» ملاصدرا مردد ماند و سکوت کرد. ناگاه میر از پشت دیوار گفت: «صدر نترس و بگو میرافضل است!»
در زمینه آراء و نظریات میرداماد در کتاب تاریخ فلسفه در اسلام آمده است: «میرداماد بیش از هر کس دیگر در احیای فلسفه بوعلی و حکمت اشراقی در زمینه تشیع و آماده ساختن موجبات برای اثر جاودان ملاصدرا نقش داشته است. به دلیل اهتمام میر به حکمت اشراق بود که شاگردانش ملاصدرا و
ملامحسن فیض کاشانی به حکمت اشراف توجه و گرایش نشان دادند. (تاریخ فلاسفه ایرانی).
میرداماد در قوام بخشیدن به آنچه که خود با «
فلسفه یمانی» یا حکمت انبیاء از؟ آن یادکرده است در برابر فلسفه یونانی که اتکای آن عمدتا بر
عقل است جهد بلیغ روا داشته است.
مردا از فلسفه یمانی (ظاهرا فلسفه یمانی اشاره به حدیث «الحکمة یمانیة» است.) حکمتی است که
خداوند توسط
پیامبران و از راه
وحی یا اشراق بر
بشر نازل کرده است. یمن تمثیلی از بخش راست یا مشرق درهای است که
موسی (علیهالسّلام) پیام خدا را از آن جا شنیده است. بدین لحاظ، مشرق منشا انوار الهی و نقطه مقابل غرب، مرکزفلسفه مشائی است.
دو خصیصه، افکار میرداماد را از سایر حکمای عصر او ممتاز میسازد: نخست چگونگی
نظم و نسق رسالات اوست و دیگری اندیشه او در موضوع
حدوث دهری که نقطه عطف و محور همه آثار وی است.
نظم و نسق آثار او، مثلا در
قبسات و تقدیسات با کتابهای سنتی اسلامی در باب فلسفه و حکمت که معمولا آغاز آنها با
منطق است و سپس به طبیعیات و ریاضیات و الهیات میپردازند از جهات بسیار تفاوت دارد. به عنوان مثال ده فصل از کتاب قبسات به معانی مختلف
حدوث، تقسیمات حدوث، تقسیمات وجود، انواع سبق و استشهاد به قرآن و حدیث،
طبایع،
زمان،
حرکت،
نقد منطق،
قدرت و
اراده حق،
جواهر عقلیه،
مراتب وجود و بالاخره
قضا و قدر اختصاص یافته است.
دومین خصیصه ممتاز ارائه حکمت میرداماد، مربوط به تصور او از زمان است. این پرسش مشهور که آیا جهان حادثست یا
قدیم، یکی از موارد مهم منازعه میان فیلسوفان و متکلمان هم در عالم اسلام و
مسیحیت و هم در
یونان بوده است. میرداماد با تفکیک واقعیت به سه مقوله «زمان»، «
دهر» و «
سرمد»، که دهر و سرمد انواعی از قدمند، برای این مساله راه حلی یافته است.
ذات یا
جوهر الهی ورای همه تمایزها و کیفیتها و منشا اسماء و صفات اوست. این دو از ذات باری جدا و هم با آن یگانهاند. این رابطه پایدار میان ذات و صفات را که از هیچ سوتغییر نمیپذیرد و صفاتی که بالضروره لازمه تعین ذات هستند، میرداماد «سرمد» مینامد. سرمد، قدمی در معنای مطلق کلمه و ورای همه خلقها و حدوثهاست.
اسماء و صفات که همانا
صور نوعیه، مثل افلاطونی یا به اصطلاح اشراقیون
ربالنوع میباشند منشا عالم
تغییر هستند. رابطه میان صور نوعیه و عالم تغییر مانند انعکاس
ماه در جوی آب است که تصویر ماه ثابت میماند اما مادهای که نور ماه در آن انعکاس یافته که همان آب باشد پیوسته در جریان است. میرداماد این رابطه میان ثابت و متغیر را «دهر» مینامد. و رابطه میان یک تغییر و تغییر دیگر را «زمان» میخواند. بنابراین چون این عالم به واسطه عالم ربالنوعها یا مثل حادث شده است، حدوث آن دهری است، نه زمانی.»
میرداماد به تحقیق در
علوم طبیعی نیز علاقه و توجه داشته به طوری که درباره زندگی زنبور عسل تحقیقاتی انجام داده است. میگویند شاه عباس از میرداماد خواست که روش موم و عسل ساختن زنبور را معلوم کند. میر برای این امر دستور داد که خانهای شیشهای برای زنبورها ساختند و زنبورها را در آن قرار دادند و خانه را در میان مجلس گذاشتند تاببینند چه اتفاقی خواهد افتاد. لیکن ناگهان زنبورها شیشه را تار کردند و بعد مشغول به کارشدند و این مطلب همچنان مجهول باقی ماند.
حکیم فرزانه میرداماد استرآبادی نیز مانند بسیاری از حکما و عرفا که ذوق
شعر و شاعری داشتهاند به سرودن شعر به زبان عربی و فارسی میپرداخته و به «اشراق» تخلص مینموده است. مجموعه اشعار او بعدها به نام دیوان میرداماد گرد آمد.
اصولا بسیاری از علما و حکمای آن دوران شعر میسرودهاند و دارای اشعاری زیبا بامحتوا و مضامین بلند بودهاند. پس همچنان که محققان معلوم داشتهاند این سخن که عصرصفوی به خاطر قدرت یافتن فقها و تضعیف تصوف، عصر انحطاط ادبی، فکری بوده است، سخنی از سر تحقیق و صواب نیست.
از جمله شاعران عصر صفوی حکیم الهی میرداماد استرآبادی است. میرداماد با آن که در معقول و منقول از یگانههای دوران بود به سرودن شعر نیز اهتمام داشته و اشعار زیبایی از وی برجای مانده است. گرچه او را شاعر پرکاری نمیتوان دانست لیکن ذوق شاعری و زیبایی و پرمغزی اشعار وی غیرقابل انکار است.
اکنون برخی از اشعار آن حکیم برجسته را برای آشنایی با این جنبه از شخصیت وی بازگو میکنیم. از جمله اشعار او این
رباعی است که در وصف
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سروده است:
ای ختم رسل دو کون پیرایه تست ••••••• افلاک یکی منبر نه پایه تست؛
گر شخص تو را سایه نیفتد ••••••• چه عجب تو نوری و آفتاب خود سایه تست.
از رباعیات او در شان علی (علیهالسّلام) است:
گویند که نیست قادر از عین کمال بر خلقت ••••••• شبه خویش حق متعال نزدیک شد؛
این که رنگ امکان گیرد در ذات ••••••• علی صورت این امر محال.
و نیز از رباعیات اوست:
گر بر سر شهرت و هوا خواهی رفت •••••••• از من خبرت که بینوا خواهی رفت؛
بنگر که کهای و از کجا آمدهای ••••••• میبین که چه میکنی کجا خواهی رفتای؛
در همه حال روی دلها سویت ••••••• محراب نماز قبله ابرویت؛
از بوی شراب عشق در هر قدمی افتاده ••••••• روان خردی در کویتای جلوه تو؛
زینت میدان وجود از سرو تو ••••••• راست گشته میدان وجود در کعبه عشق تو؛
رسیدن نتوان زان پیش که طی شود ••••••• بیابان وجود بگذار که در عشق بفرساید؛
دل یک لحظه ز محنتش نیاساید دل گر مهر نورزد ••••••• چه کند جان در تن ور عشق نبازد به چه کار آید دل؛
از سرودههای میرداماد مثنوی
مشرق الانوار در جواب
مخزن الاسرار است. این مثنوی را در بیست سالگی سروده است چنان که خود در یکی از ابیات آن میگوید:
بیست مرا سال ز دور قمر •••••••• لیک بدانش ز خرد پیرتر؛
گزیده ابیات ابتدایی این مثنوی چنین است:
بسم الله
الرحمن الرحیم ••••••••• فاتحه ی مصحف امید و بیم؛
نامه که آراسته چون جان بود ••••••• حمد خدا زینت عنوان بود؛
نسخه که دست خرد آرایدش ••••••• فاتحه از نام خدا بایدش؛
مشعله افروز نجوم یقین ••••••• کوکبه سوز خرد تیز بین؛
سرمه ده چشم عدم از وجود •••••• نور ده جبهه چرخ از سجود؛
موجد هر ذره که گیرد وجود ••••••• بر در او نه فلک اندر سجود؛
عرصه هستی چمن باغ او ••••••• ناصیه دل رهی داغ او؛
قالب جان را به هنر زنده کرد ••••••• حقه دانش ز در اکنده کرد.
نقل از دیوان میرداماد.
از میرداماد حالاتی نقل شده است که در بدو نظر عجیب مینماید. وی در یکی ازنوشتههایش میگوید که روزی، هنگامی که در خلوت یاد خدا میکرده و
ذکر خدا بر لب داشته و تمام توجهش را به خدا معطوف کرده بوده روحش از بدنش جدا شده و خلع بدن کرده و از عالم زمانی به عالم دهر (فوق زمان) صعود کرده و عوالم امکان را
شهود نموده.
این مطلب در بدو نظر غریب و بعید به نظر میرسد چرا که اولا از تجربیات ما و در ثانی از تحلیل علمی فاصلهها دارد. اما باید اذعان داشت که در نفی آن نیز دلیل قاطعی نمیتوان اقامه کرد و از مواردی است که مصداق کلام حکیم ابوعلی سینا است که: هر آنچه که درباره این عالم شنیدی مادام که دلیل قاطعی آن را رد نکرد آن را در حیز امکان قرار بده و ممکنش بدان. گذشته از این در متون دینی و
روایات معصومین (علیهالسّلام) نیز مطالب بسیاری درباره امکان تحقق و بلکه وقوع امور خارقالعاده برای غیرمعصوم وجود دارد.
حکیم و فرزانهی توانا و زاهد و عابدی وارسته که خصال نکو را در خود جمع داشت و باغرابات زیبا و مسجع سخنی گفت باید که مشتاقان به حکمت و عرفان حق، و عاشقان وصول به حقیقت را چون پروانههایی به دور خود گرد آورد. طالبانی که از زلال فکر و طهارت دل او دانشها آموختند و پس از وی سلسله جنبانان حکمت و معارف والا شدند. برخی از شاگردان برجسته او عبارتنداز:
صدرالدین محمد شیرازی (متوفی در ۱۰۵۰ه۰ق) معروف به ملاصدرا وی ازشاگردان برجسته میرداماد بود و پس از استادش حکمت با وی وارد مرحله جدیدی شد. وی مؤسس مشربی شد که خود آن را حکمت متعالیه نامید و پس از او تا به حال اکثر قریب به اتفاق حکمای شیعه نظریات وی را پذیرفتهاند و افکار فلسفی او بر حکمت شیعی سیطره داشته است. ملاصدرا حکمت را نزد میرداماد تحصیل کرد و علوم منقول را از شیخ بهایی استفاده نمود. از تالیفات اوست:
الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعة،
شرح اصول کافی،
الشواهد الربوبیة،
تفسیر القران،
المبدا و المعاد و غیره.
حکیم
ملاعبدالرزاق لاهیجی (م ۱۰۷۲ه۰ق) وی از شاگردان صدرالدین شیرازی و هم داماد او بوده است. برخی از آثار حکیم عبدالرزاق لاهیجی در حکمت عبارتند از:
مشارق الافهام فی شرح تجرید الکلام،
شرح هیاکل النور،
الکلمات الطیبه و غیره.
فقیه و محدث، و حکیم بزرگ ملامحسن فیض کاشانی (م ۱۰۹۱ه۰ق) شاگرد برجسته و داماد ملاصدرا. وی مدتی را نیز به تحصیل نزد میرداماد گذرانده و محضر
درس او رادرک کرده است از تالیفات اوست:
الوافی در حدیث،
محجة البیضاء در
اخلاق،
الصافی در تفسیر،
انوار الحکمه در حکمت و غیره.
حکیم
قطبالدین لاهیجی (م در حدود ۱۰۷۵ ه۰ق) که صاحب تالیفاتی چون
ثمرة الفؤاد، رسالهای در
عالم مثال و محبوب القلوب میباشد.
از دیگر شاگردان بنام میرداماد
مرحوم سیداحمد علوی مفسر
شفا و
مرحوم ملاخلیل قزوینی صاحب حاشیه بر
اصول کافی میباشند. شاگردان میر در کتب زیر ذکر شدهاند:
مرحوم میرداماد دارای تالیفات بسیاری است. آثار وی در زمینههای مختلف از جمله ادبیات عرب، اصول فقه، فقه، حدیث، رجال، تفسیر، ریاضیات، منطق، کلام و حکمت است. لیکن آنچه که در میان آثار وی غلبه دارد تالیفات آن بزرگ در زمینه حکمت و فلسفه الهی است. کتب، رسالهها، تعلیقات و مکتوبات وی به این شرحند:
۱. اثبات علم باری؛
۲. اثبات ولایت خاصه علی (علیهالسّلام) بدون استناد به دلایل عقلی؛
۳. اثبات سیادة المنتسب بالام الی الهاشم در فقه؛
۴.
اثنی عشریه، که به نام عیون المسائل نیز خوانده میشود؛
۵.
اجازات میرداماد، شامل اجازههایی که میر به چند تن داده است؛
۶.
ادعیه؛
۷.
الاربعة ایام؛ رسالهای در استدلال بر وجود ذهنی و در زمینه حکمت؛
۸. الاعضالات و العویصات فی فنون العلوم و الصناعات؛ متضمن جوابهای بیست مساله دشوار از مسائل فقهی، کلامی، اصولی، ریاضی و منطقی؛
۹.
الافق المبین در حکمت الهی؛
۱۰. امانت الهی؛ (در تفسیر آیه الامانة)
۱۱. الانموذج یا
انموذج العلوم در مسائل ریاضی و حل آنها؛ (
مرحوم مدرس مینویسد: ظاهرا همان اعضالات است.)
۱۲. الایقاظات فی خلق الاعمال و افعال العباد در کلام و فلسفه؛
۱۳. الایماضات و التشریفات فی مسئلة الحدوث و القدم؛ شامل مباحث کلامی و فلسفی؛
۱۴. برهان اسدواخصر فارابی؛
۱۵. تاویل المقطعات فی اوائل السور القرآنیه؛ در تفسیر؛
۱۶. رساله تحقیق مفهوم الوجود، در حکمت؛
۱۷.
تشریق الحق، در منطق؛
۱۸. تعلیقات بر اصول کافی؛ که «رواشح السماویه» نیز خوانده میشود؛
۱۹. تعلیقات بر
من لایحضره الفیه شیخ صدوق (
رحمةاللهعلیه)؛
۲۰. تقدمة تقویم الایمان؛
۲۱.
التقدیسات؛ در حکمت الهی که به نام «عرض التقدیس» نیز خوانده میشود؛
۲۲. تقریظ بر شرح تقویم الایمان میر سید احمد عاملی؛
۲۳. تقویم الایمان؛
۲۴.
رساله توحید؛
۲۵. التولی و التبری؛
۲۶. الجذوات؛ در حکمت. این کتاب به فارسی و در توضیح علت عدم احتراق موسی (علیهالسّلام) در هنگام احتراق کوه طور تالیف شده است؛
۲۷. الجمع و التوفیق بین رای الحکمیین فی حدوث العالم؛ در حکمت؛
۲۸. الجنة الواقعه(۱) و الجنة الباقیه؛
۲۹. جنگ؛
۲۰. جواب امیرابوالحسن فراهانی؛
۳۱. جواب السئوال فی تنازع الزوجین فی قدر المهر و تصدیق وکیل الزوجة للزوج، که بحثی فقهی است؛
۳۲. جیب الزاویه؛ در علم مثلثات. امروز آن را سینوس مینامند؛
۳۳ حاشیه بر استبصار شیخ طوسی؛
۳۴. حاشیه بر الهیات شفا تالیف ابن سینا؛
۳۵. حاشیه بر تقویم الایمان؛
۳۶. حاشیه جمع و توفیق بین رای الحکیمین؛
۳۷. حاشیه بر حاشیه شرح تجرید که ظاهرا حاشیه بر حاشیه خفری بر تجرید الاعتقاداست؛
۳۸. حاشیه بر رجال کشی در علم رجال؛
۳۹. حاشیه بر شرح مختصر الاصول عضدی در علم اصول فقه؛
۴۰. تعلیقاتی بر صحیفه سجادیه؛
۴۱. تعلیقاتی بر کافی
کلینی (رحمةاللهعلیه)؛
۴۲. حاشیه بر مختلف الشیعه علامه حلی در فقه؛
۴۳. الحبل المتین؛ در حکمت؛
۴۴. الحرز الحارز؛
۴۵. خطبه نکاحیه؛
۴۶. خطبه جمعه و جماعت؛
۴۷. خلسة الملکوت؛ در حکمت؛
۴۸. خلق الاعمال؛
۴۹. خلیعه؛
۵۰. درة البیضاء؛
۵۱. دوازده امام؛
۵۲.
دیوان اشراق؛ مجموعه اشعار میر به فارسی و عربی و به آن دیوان میرداماد نیز گفته میشود؛
۵۳. رد اثبات الواجب؛
۵۴. رسالهای در ابطال زمان موهوم؛
۵۵. رسالة فی الجبر و التفویض در علم کلام؛
۵۶. رسالة فی صیغ العقود در فقه؛
۵۷. رسالة فی فنون العلم و الصناعات؛ (ظاهرا همان رساله صناعیه است.)
۵۸. رسالة فی المنطق؛
۵۹. الرضاعیه که به نام ضوابط الرضاع نیز خوانده میشود. ؛
۶۰.
السبع الشداد؛
۶۱.
سدرة المنتهی؛
۶۲. شارع النجاة در فقه؛
۶۳. شرح حدیث انما الاعمال بالنیات؛
۶۴. شرح حدیث تمثیل علی سورة التوحید؛
۶۵. شرح نجات ابن سینا؛
۶۶. شرعة التسعیه در حرمت به نام یاد کردن از حضرت قائم (عجّلاللهفرجهالشریف) در زمان غیبت؛
۶۷. الصراط المستقیم فی ربط الحادث بالقدیم که کتابی مبسوط در حکمت است؛
۶۸. صلوة الجمعه؛ در فقه؛
۶۹. علم الواجب؛ در حکمت؛
۷۰. قانون العصمه؛
۷۱. القبسات، در حکمت؛
۷۲. قضا و قدر؛
۷۳. قضبات؛
۷۴. اللوامع الربانیة فی رد شبه النصرانیة؛
۷۵. مخزن الاسرار؛ به نظم و در مباحث دینی و فلسفی است؛
۷۶. المناهج السویه؛
۷۷. میزان التقادیر؛
۷۸. نبراس الضیاد فی تحقیق معنی البداء؛
۷۹. الوضوء و الصلوة؛
۸۰. خلة الملوک؛
۸۱. حاشیه بر رجال شیخ طوسی در علم رجال؛
۸۲. حاشیه بر رجال نجاشی در علم رجال؛
۸۳. رساله سدرة المنتهی؛ در تفسیر؛
۸۴. رسالهای در اغلاط بهایی؛
۸۵. جواب استفتائات بیشمار؛
و نامههایی به
اسعدالدین محمد پادشاه روم؛
اعتمادالدوله عباسی، شریف
مکه و
مولی عبدالله شوشتری. میرداماد بر نوشتههای خود حواشی بسیاری زده به طوری که در بعضی از آنها حواشی بهاندازه اصل متن یا بیشتر از آن میباشد.
از ویژگیهای آثار میرداماد در حکمت اسلوب بسیار دشوار آن است و دشواری سبک نگارش و اسلوب تالیف بر مشکل فهم مطلب افزوده است. نقل شده است که ملاصدرا شاگرد میر، وی را در خواب دید و از او سؤال کرد: «با این که مذهب من در حکمت از مذهب شما جدا نیست چرا مردم مرا
تکفیر کردند اما شما را تکفیر نکردند؟»
میرداماد در جواب گفت: «زیرا من مطالب حکمت را چنان نوشتهام که علما از فهم آن عاجزند و غیر از اهل حکمت کسی آن را نمیتواند بفهمد ولی تو مطالب حکمت را مبتذل کردی و به نحوی بیان کردی که اگر ملا مکتبی هم کتابهای تور ا ببیند مطالب آن را میفهمد. برای همین است که تورا تکفیر کردند و مرا تکفیر نکردند. سبک نگارش ملاصدرا به روانی و سادگی اسلوب نگارش معروف است به طوری که این امر رهزن بعضی شده و فهم فلسفه ملاصدرا را امری سهل و ساده پنداشتهاند.
دلیل این که میرداماد مباحث حکمت را با اسلوبی دشوار و غامض مینوشته دو امرمی تواند بوده باشد. اول همان که در نقل بالا آمده است. یعنی ترس از تکفیر کجفهمان و تحجرگرایان؛ احتمال دوم و قویتر آن است که وی با توسل به این روش قصد آن داشت که مطالب حکمت و دقایق
معرفت از دسترس افکار منحرف بدور باشد. وی بر این امر بسیارمصر بوده به طوری که برای قبول حضور شاگردی در حلقه درسش با او گفتگو میکرده است.
مرحوم میرداماد در پیگیری این سبک و روش تا آنجا پیش رفت که امروز فهم تالیفات او در حکمت برای علما نیز مشکل است و به همین جهت نیز کتب و نظرات وی مهجور مانده است. در هر صورت خداوند متعال نیت مؤمن را از عملش بیشتر دوست دارد. مضمون روایتی از معصومین (علیهالسّلام) است.
حکیم فرزانه،
مرحوم میرداماد علاوه بر آن که در حکمت نظری یگانه دوران خویش بودو در تاریخ فلسفه و حکمت، حکیم برجستهای به شمار میآید در
حکمت عملی و اخلاق نیزفردی ممتاز و دارای مقاماتی والاست. اکنون بجاست به بیان برخی از صفات اخلاقی و ملکات شایسته انسانی وی بپردازیم.
آن حکیم بلندمرتبه بر همراهی
حکمت نظری با تهذیب اخلاقی بسیار تاکید داشت وحکمت بدون تهذیب را نه تنها مفید نمیدانست بلکه باعث گمراهی و
ضلالت میدید و خود نیز در این زمینه نمونه بود. وی به دستورات و فرایض دینی به عنوان آداب سیر و سلوک بسیار اهمیت میداد و به آن سخت پایبند بود. او به معنای تمام کلمه عالمی باتقوا و پرهیزگار بود. به قرآن علاقهای عمیق داشت. گویند بسیار قرآن میخواند، به طوری که درهر شب نیمی از قرآن را
تلاوت میکرد.
میرداماد زاهدی به تمام معنا بود. در کتاب
غررالحکم از امام علی (علیهالسّلام) روایت شده است که فرمود: ««الزهد تقصیر الامال و اخلاص الاعمال؛ همانا زهد کوتاه کردن آرزوها و خواستههای نفس، و خالص گرداندن تمامی اعمال برای خدا است.»
میگویند بیست سال از میرداماد کار
مباح سرنزد. به این معنا که هیچ یک از امور
جایز را به جا نمیآورد مگر آن که به حد ضرورت و
وجوب میرسید.
آناندازه میخوابید که برای پرداختن به کارهایش تجدید قوا کرده باشد و درپی استراحت برنمی آمد مگر آن که دیگر قادر به فعالیتهای دیگرش نباشد. غذا به گونه و اندازهای میخورد که توان تحقیق و کارهای دیگرش را داشته باشد و جز به این خاطر به خوراک رونمی آورد. این امر در تمام افعال و اعمال و حرکات وی جاری و حاکم بود.
یکی از مطالبی که از سجایای اخلاقی میرداماد حکایت میکند رابطه دوستانه او با فقیه و عالم برجسته معاصر خود شیخ بهایی (
رحمةاللهعلیه) است. میرداماد و شیخ بهایی دوستان نزدیک و صمیمی بودهاند و دوستی بین این دو عالم بلندمرتبه معاصر به گونهای بوده که در میان علمای همعصر کمتر دیده شده است.
با وجود مقام بالای علمی آن دو بزرگوار و موقعیت و منزلت آنان نزد شاه عباس در این دوستی صمیمانه خللی پدید نیامد. در زندگی عالمی برجسته که دارای موقعیت اجتماعی والا است این امتحان بزرگی است که در مقابل عالم همتای عصر خویش چگونه عمل خواهدکرد. امتحانی که حکیم وارسته ما نزد خداوند سربلند و موفق از آن بیرون آمد.
در این باره ماجرایی نقل شده است که علاوه بر حکایت کردن از دوستی و صمیمیت بین آن دو عالم برجسته نشاندهنده دوری از دنیاطلبی و مقامخواهی و نمایانگر نفی
حسادت در وجود آن بزرگواران آن هم در جایگاهی حساس و لغزنده است.
ماجرا بدین قرار بود: روزی شاه عباس صفوی برای رفتن به منطقهای خوش آب و هوا سوار بر اسب میرفت
مرحوم شیخ بهایی و
مرحوم میرداماد نیز همراه اردوی شاه بودند بسیار اتفاق میافتاد که آنان در سفرها همراه شاه بودند.
میرداماد درشتاندام و تنومند بود به خلاف او شیخ بهایی جثهای لاغر و نحیف داشت. شاه عباس تصمیم گرفت که دوستی و صمیمیت آن دو را آزمایش کند. به همین خاطر نزد میر آمد. اسب میرداماد در عقب همراهان شاه حرکت میکرد و از وجنات آن رنج و زحمتی که به خاطر سنگینی سوار میکشید آشکار بود، حال آنکه مرکب شیخ بهایی به راحتی و چالاکی حرکت میکرد گویی که میرقصید.
شاه به میر گفت: «به این شیخ نگاه نمیکنید که چگونه در حرکت با اسبش بازی میکند ودر بین مردم مانند جناب شما مؤدب و متین و با وقار حرکت نمیکند؟»
میرداماد در جواب شاه گفت: «ای شاه! اسب شیخ ما به خاطر خوشحالی و شعف از این که چنین کسی بر او سوار است نمیتواند در رفتن تا نی داشته باشد. آیا نمیدانی که چه کسی بر آن سوار است؟»
شاه این گفتگو را پنهان داشت و پس از مدتی به شیخ بهایی نزدیک شد و به او گفت: «ای شیخ ما! آیا به آن که پشت سرماست نگاه نمیکنی که چگونه بدن او مرکب را به زحمت انداخته و آن را به خاطر چاقی بی نهایت، خسته و رنجور کرده است؟ عالم باید مانند تو
مرتاض و نحیف باشد.»
شیخ بهایی گفت: «ای شاه! این طور نیست بلکه خستگیای که بر صورت اسب ظاهرشده به خاطر ناتوانی آن از حمل کردن کسی است که کوههای پابرجا، با وجود صلابتشان از حمل او عاجز و ناتوانند.»
حکیم فرزانه و عارف یگانه
مرحوم میرداماد استادی کامل به تمام معنای کلمه بود. هدف او از تعلیم و تعلم حکمت تنها انتقال مفاهیم و اصطلاحات نبود. وی از آموختن حکمت کمال روحی و سیر به مقامات بالای معنوی را منظور داشت و همین امر در نحوه تعلیم و رفتار باشاگردانش تاثیر گذاشته بود.
به همین سبب قبل از آن که طلبهای را در محضر
درس خود بپذیرد با او گفتگو میکرد. چیزهایی از او میپرسید و او را میآزمود، این مطلب مغایر با روش
تدریس اساتید آن عصربود چون استادان محصلی را که برای
درس خواندن آماده شده بود نمیآزمودند. بلکه ضمن
درس به میزان معلوماتش پی میبردند و اگر میفهمیدند که معلومات او آن قدر نیست که از
درس آنها استفاده کند او را نزد استاد دیگری که مقدمات را
تدریس میکردمی فرستادند.»
میرداماد در خارج از
درس نیز به گفتگو و راهنمایی شاگردانش میپرداخت. این ارتباط معنوی در توجه استاد به سیر روحی و فکری محصل امروز در حوزههای علمیه ما منسوخ شده و کمتر به آن توجه میشود. در حالیکه آنچه در تعلیم و تعلم، بخصوص در حوزههای دینی، اهمیت دارد همانا رشد روحی و سیر معنوی به همراه تعلیم است نه صرفا انتقال برخی اصطلاحات و مفاهیم.
در اینباره ماجرای اولین جلسه شرکت ملاصدرا، شاگرد برجسته میر، در
درس وی ماجرایی الهامبخش و آموزنده است. در کتاب «ملاصدرا فیلسوف و متفکر بزرگ اسلامی» این واقعه چنین آمده است.
«آن روز ملاصدرا، که جوانی بیش نبود، هنگام عصر که موقع
تدریس میرداماد بود درمدرسه حاضر شد سپس نزدیک استاد شد. سلام گفت و خود را معرفی کرد و از استاد خواست که وی را در محضر
درس خویش بپذیرد و از علوم برخوردار کند. میرداماد در آن موقع مردی جوان بود و هر کس او را میدید،
حیرت میکرد چگونه مردی به آن جوانی درمدرسه خواجه،
مدرس حکمت شده است.
میرداماد بعد از این که از جوان شیرازی شنید که قصد دارد نزد او حکمت تحصیل کند. پرسید: «ای محمد آیا تو برای تحصیل حکمت آماده هستی؟»
ملاصدرا گفت: «بلی».
میرداماد گفت: «آیا میدانی که برای چه میخواهی حکمت را تحصیل کنی؟»
جوان شیرازی گفت: «برای این که اهل معرفت شوم.»
میرداماد پرسید: «چرا میخواهی اهل معرفت شوی؟»
محمد از سؤال مزبور حیرت نمود و گفت: «برای اینکه انسان اگر معرفت نداشته باشد ارزش ندارد.»
میرداماد گفت: «امروز من راجع به فایده حکمت صحبت خواهم کرد. در جلسه
درس حاضر شو و آنچه میگویم بشنو و آن گاه فکر کن که آیا میتوانی حکمت بیاموزی یا نه؟»
ملاصدرا گفت: «اطاعت میکنم و در جلسه
درس حاضر خواهم شد.»
بعد از این که
درس شروع شد استاد جوان گفت: «من در گذشته گفتم که منظور طالب علم از تحصیل حکمت چه باید باشد و امروز به مناسبت این که دوستی جدید پیدا کردهایم که از شیراز آمده و میخواهد تحصیل کند آن موضوع را به طور دیگری میگویم. منظور ازتحصیل حکمت باید عمل کردن به آن باشد و عمل کردن به حکمت مستلزم این است که دردرجه اول خود را پاک کنیم تا بتوانیم به مقامات بالا برسیم. (حکمت عملی)»
پس از ادای مقدمهای مستوفا در اینباره میرداماد بحث آن روز را که راجع به نظر
افلاطون در باب علم بود مطرح کرد. بعد از آن که
درس خاتمه یافت و طلاب
مدرسه خواجه مباحثه را آغاز کردند، مباحثه سنتی است که اکنون نیز در میان طلاب علوم دینی رایج است و در آن محصلان،
درسی را که از استاد فرا گرفتهاند در میان خود به گفتگو میگذارند. میرداماد جوان شیرازی را فراخواند و از طلاب کناره گرفت.
او را با خود به سوی حوض
مدرسه برد و در کنار حوض نشست و به ملاصدرا گفت بنشیند. پس از این که محمد بن ابراهیم نشست میرداماد گفت: «ای محمد! من امروز گفتم کسی که میخواهد حکمت را تحصیل کند باید حکمت عملی را تعقیب نماید و اینک به تو میگویم که حکمت عملی در درجه اول دو چیز است: یکی به انجام رسانیدن تمام واجبات اسلام و دوم پرهیز از هر چیزی که نفس بوالهوس برای خوشی خود میطلبد.
به انجام رسانیدن تمام واجبات دین اسلام از این جهت ضرورت دارد که طلبه وقتی واجبات را به انجام میرساند از هر یک نتیجهای میگیرد که به سود اوست. هر دستوری که جزء واجبات دین اسلام میباشد دارای فایدهای است جسمی یا روحی، و عمل کردن به آنها سبب میشود که طلبه از نظر جسم و روح برای ادراک حقایق حکمت آماده گردد.
روش دوم که باید از طرف کسی که مطیع
نفس اماره شد و مشغول تحصیل حکمت هم گردید به احتمال قوی از صراط مستقیم
ایمان منحرف خواهد گردید و گرفتار بدبینی خواهدشد.
تو هم ای جوان شیرازی اگر خواهان تحصیل حکمت هستی نباید از هوای نفس پیروی کنی و خواهشهای نفس اماره را برآوری. نفس اماره در آغاز هوسهای کوچک میکند و بعد از این که هوسهایش برآورده شد، درخواستهای بزرگتر میکند و کسیکه خواهان رسیدن به مرحله کمال است باید از تامین کوچکترین هوس نفس اماره سرکشی کند و نفس سرکش وقتی دریافت که به هوسهای او اعتنا نمیکنند از بوالهوسی صرف نظر میکند و دیگر چیزی نمیخواهد و از آن به بعد بر اثر سکوت نفس اماره، وسوسه گناه از بین میرود و چون طالب عمل، مرتکب
گناه نمیشود، روحش برای ادراک حقایق حکمت آمادگی پیدا میکند.
ذکر این نکته ولو کلام مکرر باشد مفید است که این اولین دیدار میرداماد با ملاصدرا است و سعی و اهتمام او برای راهنمایی و هدایت شاگردی جوان که تازه در
درس او حاضرشده امری قابل توجه و در خور تامل است.
امام خمینی از میرداماد با عناوینی چون المحقق الباری، السند الممجِّد، الاستاذ، ذوالرئاستین العقلیه و النقلیه و استاذ الکل فی الکلّ یاد میکند
و خاطرنشان کرده است که محقق میرداماد کتابی نوشته است که در آن کتاب برهان متینی بر حدوث عالم را که در خواب اقامه کرده، نقل میکند و شاید این کتاب در پی آن برهانی که در حال خلسه ذکر کرده، نوشته است.
امام خمینی کتاب
قبسات میرداماد را یکی از کتابهای کمنظیر میداند.
امام خمینی با مطالعه این کتاب و مباحث مربوط به
حدوث و قدم، تصمیم میگیرد این کتاب را
تدریس کند؛ اما در عالم رؤیا میرداماد را میبیند که راضی به
تدریس این کتاب نیست. امام خمینی با مشاهده این رؤیا با تأمل در آن، علت این نارضایتی را آن میداند که میرداماد در نظر اهل علم از عظمت و احترام خاصی برخوردار است و
تدریس این کتاب را به سبب نداشتن آمادگی و شایستگی در برخی از علمآموزان، صلاح نمیداند و از
تدریس این کتاب صرفنظر میکند.
امام خمینی برخی آثار و مبانی میرداماد را مورد بررسی قرار داده است ازجمله:
الف) شرور: امام خمینی بر این باور است که میرداماد وجوه پنجگانه ارسطو را در توجیه
شرور به هشت قسمت افزایش داده است.
ب) قضا و قدر: امام خمینی معتقد است محقق میرداماد در بیان
قضا و قدر مطلبی را گفته که حق است و آن اینکه نظام اتم و اکمل عالم از ابتدا تا انتها تمام عالم از جهت «یلی الرّبی» که
فیض مقدس و
وجود منبسط است،
قضای الهی و از جهت «یلی الخلقی» که جهت ماهیتی و بروز ظهور مجالی و وجهه غیری است، قدر الهی است.
ج) حدوث دهری:
حدوث دهری از ابداعات میرداماد است، امام خمینی به حدوث دهری توجه کرده و در تفسیر برخی از آیات
قرآن کریم از آن بهره برده است. امام خمینی تفاوت حدوث دهری و
حدوث زمانی را در این میداند که سبق به عدم در حدوث دهری در سلسله طولی است، به خلاف حدوث زمانی که سبق به عدم آن، در سلسله عرضی است.
میرداماد در اواخر عمر به همراه
شاه صفی به
زیارت عتبات به
عراق عرب مسافرت کرد. در آن زمان عراق عرب در محدوده حکومت صفویان بود. آن بزرگوار در بین راه دچار بیماری شد به طوری که جمعی او را در جایگاهی بر روی دوش میبردند. شاه صفی خودسریعتر حرکت کرد و در
نجف منتظر ورود میر شد. لیکن حکیم برجسته عصر صفوی درمنزل ذیالکفل در نزدیکی نجف اشرف در سن هشتاد سالگی دیده از دنیا فرو بست و به جهان ابدی سفر کرد. سال وفات وی را ۱۰۴۱ ه ۰ق گفتهاند. در تاریخ وفات وی سروده شده است: «عروس علم و دین را مرده داماد.»
پیکر آن حکیم الهی را به نجف اشرف آوردند و شاه صفی به همراه سپاه به استقبال جنازه وی از نجف بیرون آمد و پیکر مطهر او را با کمال احترام به نجف اشرف رسانیدند و در آستانه روضه حضرت علی (علیهالسّلام) دفن کردند. برخی سال وفات میر را ۱۰۴۰ ه ۰ق گفتهاند از جمله
روضات الجنات؛ وبرخی مانند نخبة المقال سال ۱۰۴۲ هق را ذکر کردهاند. لیکن مشهور و معروف همان سال ۱۰۴۱ه۰ق است.
و بدین سان دفتر زندگانی حکیمی برجسته و بزرگ در عالم اسلام، بسته شد و بر تاریخ پرافتخار و پندآموز عالمان دین برگی زرین و تابناک افزوده گشت. روحش با اولیای خداقرین باد.
(۱): ظاهرا الجنة الواقیة باشد و به نظر میرسد کتاب از کفعمی است نه از میرداماد و
مرحوم مدرس نیز نامی از این کتاب در تالیفات میر نیاورده است.
۱: ریاض العلماء و حیاض الفضلاء،
عبدالله افندی اصفهانی، تحقیق سید احمد حسینی، انتشارات کتابخانه آیتالله نجفی مرعشی (
رحمةاللهعلیه).
۲: امل الامل، شیخ حر عاملی، تحقیق احمد حسینی، مکتبة الاندلس، بغداد.
۳: قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی، چاپ دوم، انتشارات علمیه اسلامیه.
۴: روضات الجنات، محمد باقر موسوی خوانساری، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، کتابفروشی اسماعیلیان.
۵: اعیان الشیعه، سید محسن امین، قطع رحلی، انتشارات دارالتعارف للمطبوعات.
۶: ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیة و القلب، محمدعلی
مدرس، انتشارات کتابفروشی خیام.
۷: مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، قطع رحلی، کتابفروشی اسلامیه و مؤسسه اسماعیلیان.
۸. فهرست مشاهیر ایران، دکتر ابوالفتح حکیمیان، انتشارات دانشگاه ملی ایران.
۹: سلافة العصر فی محاسن الشعراء بکل مصر، سید علی خان مدنی، مکتبة الرضویه.
۱۰: تاریخ فلاسفه ایرانی، علی اصغر حلبی، چاپ دوم، کتابفروشی زوار.
۱۱: احوال و اشعار شیخ بهایی، سعید نفیسی، چاپخانه اقبال، تهران ۱۳۱۶.
۱۲. الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، صدرالدین شیرازی، تعلیق و تصحیح جلال الدین آشتیانی، چاپ دوم، مرکز نشر دانشگاهی.
۱۳: استرآباد نامه، به کوشش مسیح ذبیحی، چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر.
۱۴. منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، تصحیح و تعلیق جلال الدین آشتیانی، چاپ دوم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
۱۵: ملاصدرا فیلسوف و متفکر بزرگ اسلامی، هانری کربن، ترجمه ذبیح الله منصوری، سازمان انتشارات جاویدان.
۱۶: تاریخ فلسفه در اسلام، میان محمد شریف، ترجمه فارسی، مرکز نشر دانشگاهی.
۱۷: دیوان میرداماد، به اهتمام میرزا محمود شفیعی، مطبعه سعادت.
۱۸: شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، جلال الدین آشتیانی، چاپخانه خراسان.
۱۹: میزان الحکمة، محمد محمدی ری شهری، چاپ دوم، مکتب الاعلام الاسلامی.
۲۰. فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، کتابخانه مرکزی.
۲۱: تاریخ عالم آرای عباسی، اسکندربیگ ترکمان، کتابفروشی تایید.
۲۲: تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ابوالقاسم طاهری، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ دوم.
•
حمید، میرخندان، فصلنامه مشکوة، شماره ۴۳، «زندگینامه مرحوم میرداماد (ره)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۹/۱۲. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.