سَمْع (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سَمْع (به فتح سین و سکون میم) از
واژگان قرآن کریم به معنای قوّه شنوائى، شنيدن و گوش است. مشتقات سمع که در آیات قرآن آمده عبارتند از:
إسماع به معنای شنواندن،
إستماع به معنای گوش دادن،
سَمّاع مبالغه است و به معنای بسیار گوشگیر و گوشفراده،
سَمیع به معنای شنوا و از اسماء حسنى است.
سَمْع به معنای قوّه شنوائى، شنيدن و گوش است.
(ما كانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ) (آنها هرگز توانايى شنيدن
حق را نداشتند؛ و حقيقت را نمىديدند.)
(إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ) (آنها از
استراق سمع و شنيدن اخبار
آسمانها بر كنارند.)
كه هر دو به معنى شنيدن است.
(خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ ...) (خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده...)
(وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ ...) (و بر گوش و قلبش مهر زده....)
كه به معنى گوش است.
به معنى فهم و درک و طاعت نيز آيد. چنانكه
راغب و ديگران گفتهاند مثل
(سَمِعْنا وَ أَطَعْنا ...) «فهميديم و اطاعت كرديم.»
(قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا ...) (شنيديم؛ چيز مهمّى نيست؛ اگر بخواهيم مثل آن را مىگوييم....)
در
آيه (وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ) شايد به معنى فهم و درک باشد. يعنى «مثل آنان نباشيد كه گفتند: فهميديم حال آنكه نمىفهمند.»
اسماع به معنای شنواندن است.
(إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى ...) «تو مردگان را شنواندن يا فهماندن نتوانى.»
(وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ ...) (و نه سخنت را به گوش كران برسانی...)
در
آيه (وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَّهُم مُّعْرِضُونَ) (و اگر خداوند خيرى در آنها مىدانست، حرف حق را به گوش آنها مىرساند؛ ولى با اين حالى كه دارند؛ اگر حق را به گوش آنها برساند، سرپيچى كرده و رويگردان مىشوند.)
ظاهرا بمعنى فهماندن و دانا كردن است.
(أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا ...) (روزى كه نزد ما مىآيند، چه گوشهاى شنوا و چه چشمهاى بينايى پيدا مىكنند!)
هر دو فعل امراند ولى در تعجب به كار میروند. يعنى: روزی كه پيش ما آيند چه قدر شنوا و بينااند، چنانكه در «بصر» گذشت.
استماع به معنای گوش دادن است.
(قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ ...) (بگو: به من
وحی شده است كه جمعى از
جنّ به سخنانم گوش فرا دادهاند...)
(وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى) (و من تو را براى مقام
رسالت برگزيدم؛ اكنون به آنچه بر تو وحى مىشود، گوش فرا ده.)
سَمّاع، مبالغه است يعنى بسيار گوشگير و گوش فرادهاند.
(وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ ...) «براى اينكه بشنوند و درباره تو دروغ گويند و گوشگير و جاسوسند براى قوم ديگر كه پيش تو نيامدهاند (میخواهند كلام تو را به آنها برسانند).»
اين واژه سه بار در قرآن است:
مائده آیه ۴۱ و
۴۲ .
(وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ ...) (مىگويند: شنيديم و مخالفت كرديم و نيز مىگويند: بشنو كه هرگز نشنوى!....)
جمله «
اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ» را بشنو شنوا نباشى. و بشنو گفتهات مقبول نيست معنى كردهاند چنانكه در
مجمع و
اقرب گفته است.
يعنى فهميديم ولى فرمان نبرديم. بشنو خدا شنوايت نكند. (نعوذ باللّه).
(لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ ...) (
غیب آسمانها و زمين تنها از آن اوست. خداوند چه بينا و شنواست! آنها هيچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند....)
طبرسی و
زمخشری گفتهاند: اين دو صيغه براى تعجّب است و به جاى «ما ابصره و ما أَسْمَعَهُ» میباشد و ذكر تعجب براى تعظيم علم و بصيرت خداوند است.
يعنى نهان آسمانها و زمين براى اوست چه بينا و شنواست. همچنين است
آیه ۳۸ مریم كه گذشت.
(لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ) «
يَسَّمَّعُونَ» با تشديد و تخفيف هر دو خوانده شده و اصل آن يتسمّعون از
باب تفعّل است و تسمّع بمعنى استماع است يعنى «قادر به استماع ملاء اعلى نيستند و از هر سو زده و رانده میشوند.»
(وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ ... وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ • وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ • إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ ... هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ • تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ • يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ) سمع اول به معنى شنيدن است يعنى
شیاطین از شنيدن كلمات
ملائکه ممنوعاند. و سمع دوم به معنى مسموع است يعنى شياطين مسموع خود را به دروغگويان القاء میكنند و اين نشان میدهد كه شياطين با وجود رانده شدن با تيرهاى شهاب باز مطالبى به طور ناقص از
آسمان دريافت میدارند مگر آنكه بگوئيم «
يُلْقُونَ السَّمْعَ» اشاره به زمانى است كه ممنوع نبودند و قرآن از زبان آنها نقل میكند:
(وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً) (و اينكه ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مىنشستيم؛ امّا اكنون هركس بخواهد استراق سمع كند، شهابى را در
کمین خود مىيابد.)
معنى آيات: «قرآن حتما از جانب پروردگار جهانيان است. آن را شياطين نازل نكرده و لايق اين كار نيستند (كه آنها شرير و مفسداند، شرير كجا و آوردن هدايت كجا؟!) و قدرت اين كار را ندارند كه آنها از شنيدن كلام عالم بالا معزول و ممنوعاند ... آيا بگويم شياطين بر كه نازل میشوند؟ بر هر دروغگو و پيوسته گناهكار. شنيده خود را به او القا میكنند و ببشترشان دروغ میگويند.»
(إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ) (در اين تذكّرى است براى آن كس كه
عقل دارد، يا گوش دل فرا دهد در حالى كه حضور قلب داشته باشد.)
مراد از سمع، گوش است. «
أَلْقَى السَّمْعَ» يعنى استماع كرد گوئى گوش خود را به طرف گوينده میاندازد.
سَمْع در تمام قرآن مجيد مفرد به كار رفته بر خلاف بصر و اذن كه ابصار و آذان نيز آمده است.
علت جمع نيامدن اين است كه آن در اصل مصدر است طبرسى در جوامع الجامع ذيل
(خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ ...) (خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده...)
گويد: علت عدم جمع آن است كه سمع در اصل
مصدر است و مصادر جمع بسته نمیشوند.
بیضاوی در ذيل
آيه فوق گويد: سمع مفرد آمد براى امن از التباس و براى اصل آن كه در اصل مصدر است و مصادر را جمع نيست.
در
کشّاف پس از ذكر امن از التباس گفته: ميتوانى بگوئى كه: سمع در اصل مصدر است و مصادر جمع بسته نيست.
خلاصه آنكه:
هر جا سمع با ابصار با هم آيد مراد از آن جمع است كه گفته شد و آن در مفرد و جمع به كار میرود مثل
(وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ ...) (خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده...)
(أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ ...) (يا چه كسى مالك و خالق گوش و چشمهاست؟...)
و هر جا با بصر بيايد، میشود از آن مفرد و يا مطلق منظور باشد چنانكه در دو
آيه ذيل
(إِنَ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا) (گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.)
(وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً ...) (و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پردهاى قرار داده است ....)
و اين از خواصّ كلام فصيح خداست و گرنه جمع سمع، اسماع و اساميع آمده است.
سَميع به معنای شنوا و از
اسماء حسنی است. و چهل و هفت بار در قرآن مجيد آمده و همه درباره خداوند است جز در
آيه (مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ ...) (حال اين دو گروه
[ مؤمنان و منكران
] ، حال «نابينا و ناشنوا» و «بينا و شنوا» است....)
و در اغلب آنها با كلمه
علیم و در بعضى با كلمه
قریب همراه است. و آن از صيغ مبالغه است مثل
رحیم و
عظیم.
سميع از
صفات ذات است و خداوند در ذات خود سميع است خواه مسموعى باشد يا نه، در
اصول کافی باب صفات الذات از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده
«لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ. وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ. وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ. فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَ كَانَ (وُجِدَ) الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ وَ السَّمْعُ عَلَى الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدُورِ ....» در
نهج البلاغه خطبه ۱۵۲ فرموده :
«السَّمِيعُ لَا بِأَدَاةٍ وَ الْبَصِيرُ لَا بِتَفْرِيقِ آلَةٍ.» (شنوا است ولى نه اين كه وسيله شنوايى در اختيار داشته باشد. بينا است ولى نه اين كه به وسيله چشم و باز كردن پلكها، قدرت مشاهده پيدا كند.)
روايات ديگرى نيز در اين زمينه هست.
صدوق (رحمهالله) در
توحید فرموده: سميع يعنى اگر مسموعى پيدا شود خدا نسبت به آن سميع است و ذات خدا سميع است معنى ديگر آنكه خدا سميع الدعاء يعنى اجابت كننده دعاست.
ابن اثیر در
نهایه گويد: سميع آن است كه از درک او هيچ مسموعى و لو مخفى هم باشد، فوت نشود خدا بدون گوش، شنواست و آن از صيغ مبالغه است.
راغب گويد: مراد از سميع دانا بودن خداست به مسموعات.
به عقيده او
(قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها ...) يعنى «دانست خدا كلام زنى را كه با تو درباره شوهرش
مجادله میكرد.»
(رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ) (پروردگارا! از ما بپذير، كه تويى شنوا و دانا.)
(وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ) (و بر خدا توكّل كن، كه او شنوا و داناست.)
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «سمع»، ج۳، ص۳۲۳.