• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

رذایل اصحاب شمال (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اصحاب شمال به خداوند کفر می‌ورزند و معاد را انکار می‌کنند. آن‌ها حقایق دین را از روی عناد تکذیب کرده، در برابر اطعام مساکین بخل می‌ورزند. آن‌ها مردمی گمراه بودند که گمراهی‌شان سبب گرفتار شدن در دوزخ و نوشیدن آب جوشان شد. آن‌ها مردمی گناه‌کارند که بر گناهان بزرگی مانند شرک و انکار معاد اصرار می‌ورزند.





۱.۱ - بخل‌ورزی به اطعام مساکین

اصحاب شِمال نسبت به اطعام مساکین بخل می‌ورزند:
• «وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ؛ اما کسى که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مى‌گويد: «اى کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمى‌دادند».
• «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ؛ و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشويق نمى‌نمود». (جمله «لايحضّ‌...» دلالت مى‌كند كه اصحاب شِمال، اعطاى مال از سوى ديگران به مساكين را تشویق نمى‌كنند و اين كنايه از شدت بخلشان براى اطعام از مال خود به مساكين است.)

۱.۱.۱ - دیدگاه تفسیر المیزان

مصدر (حض) که فعل (یحض) مضارع از آن است، به معناى تحریک و تشویق کردن است، و دو آیه مورد بحث در مقام بیان علت دستور قبلى (بگیرید و ببندید و در آتش بیفکنید) است، مى‌فرماید بدین علت چنین دستور دادیم که وى به خداى عظیم ایمان نمى‌آورد، و مردم را به اطعام مسکینان تشویق نمى‌کرد؛ بلکه در این باره مسامحه مى‌کرد، و از رنج بینوایان احساس ناراحتى نمى‌نمود.

۱.۱.۲ - دیدگاه تفسیر نمونه

جالب توجه اینکه نمى‌گوید: (اطعام نمى‌کرد) مى‌گوید: دیگران را وادار به اطعام نمى‌نمود، اشاره به اینکه:
اولا، تنها اطعام کردن یک فرد، مشکل مستمندان را حل نمى‌کند، باید دیگران را نیز دعوت به این کار خیر کرد تا جنبه عمومى پیدا کند.
ثانیا، ممکن است انسان شخصا توانایى بر اطعام نداشته باشد؛ اما همه کس توانایى بر ترغیب دیگران داشته باشد.
ثالثا، افراد بخیل چنان‌اند که نه‌تنها بذل و بخششى ندارند؛ بلکه علاقه به بذل و بخشش دیگران نیز ندارند.
از بعضى از قدما نقل شده است که به همسر خود دستور مى‌داد غذا را بیشتر طبخ کند تا به مسکینان نیز بدهد، و بعد مى‌گفت : (نصف آن زنجیر را با ایمان به خدا از تن خود بیرون آوردیم، و نصف دیگرش را با اطعام بیرون مى‌کنیم).




۲.۱ - تکذیب عنادآمیز حقایق دین

اصحاب شِمال حقایق دین را از روی عناد تکذیب می‌کنند:
• «وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ؛ و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى (که نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى‌شود)»!
• «ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ؛ سپس شما اى گمراهان تکذيب‌کننده!».

۲.۱.۱ - بیان آیه

این آیات تتمه کلامى است که گفتیم رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله وسلم) مأمور بوده با منکرین معاد در میان بگذارد، و در این آیات از مال کار آنان در روز قیامت و وضعى که آن روز دارند، و طعام و شرابى که دارند خبر مى‌دهد.
و اگر آنان را به خطاب ضالین و مکذبین مخاطب کرد، براى این بود که به علت شقاوت و ملاک خسرانشان در روز قیامت اشاره کرده باشد، و آن ملاک این است که: ایشان از طریق حق گمراه بودند، و این گمراهى در اثر استمرارى که در تکذیب و اصرارى که بر حنث داشتند در دل‌هایشان رسوخ کرده، و اگر تنها گمراه بودند و دیگر تکذیب نمى‌داشتند، امید آن مى‌رفت نجات یابند، و هلاک نگردند؛ اما دردشان تنها گمراهى نبود.
• «وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ؛ اما اگر او از تکذيبکنندگان گمراه باشد».




۳.۱ - مردمی خوش‌گذران در دنیا

اصحاب شِمال، مردمی خوش‌گذران در دنیا هستند:
• «وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ؛ و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى (که نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى‌شود)»!
• «إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ؛ آنها پيش از اين (در عالم دنيا) مست و مغرور نعمت بودند».

۳.۱.۱ - تفسیر آیه

این آیه علت استقرار اصحاب شمال در عذاب را بیان مى‌کند، و اشاره با کلمه (ذلک) به همان عذاب آخرتى است که قبلا ذکر کرده بود، و (اتراف) که مصدر کلمه (مترفین) است به معناى آن است که نعمت، صاحب نعمت را دچار مستى و طغیان کند، کسى نعمت چنینش کند مى‌گویند او اتراف شده؛ یعنى سرگرمى به نعمت آن‌چنان او را مشغول کرده که از ماوراى نعمت غافل گشته، پس مترف بودن انسان به معناى دل‌بستگى او به نعمت‌هاى دنیوى است، چه آن نعمت‌هایى که دارد، و چه آن‌هایى که در طلبش مى‌باشد، چه اندکش و چه بسیارش.
این را بدان جهت گفتیم که دیگر اشکال نشود به این‌که بسیارى از اصحاب شمال از متمولین و داراى نعمت‌هاى بسیار نیستند، چون نعمت‌هاى همه در داشتن مال خلاصه نمى‌شود، مال یکى از آن نعمت‌هاست، و آدمى غرق در انواع نعمت‌هاى خدایى است، ممکن است مردى تهى‌دست به یکى دیگر از آن نعمت‌ها دچار طغیان بشود.
و به هر حال معناى آیه این است که: اگر گفتیم ما اصحاب شمال را به فلان عذاب گرفتار مى‌کنیم، علتش این است که آنان قبل از این در دنیا دچار طغیان بودند، و به نعمت‌هاى خدا اتراف شده بودند.




۴.۱ - مردمی شوم

اصحاب شِمال، مردمی شوم‌اند:
• «وَأَصْحَابُ الْمَشْئمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْئمَةِ؛ گروه ديگر شقاوتمندان و شومان‌اند، چه شقاوتمندان و شومانى»!

۲.۱.۱ - بیان آیه

ــ گروهى بدبخت و تیره روز و بیچاره و بینوا که نامه‌هاى اعمالشان را به دست چپشان مى‌دهند که خود نشانه و رمزى است براى تیره‌بختى و جرم و جنایت آنها. تعبیر به (ما اصحاب المشئمة) نیز در اینجا نهایت بدبختى و شقاوت آنها را منعکس مى‌سازد.
ــ کلمه (مشئمه) مانند کلمه (شوم) - ضمه شین و سکون همره - مصدر است، همان‌طور که میمنه مانند کلمه (یمن) مصدر است، و میمنه و مشئمه به معناى سعادت و شقاوت است.
• «وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ؛ و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى (که نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى‌شود)»!
(در عرف عرب از شومى به «شِمال» و از بركت به «يُمن» تعبير مى‌شود. (مفردات راغب) بنابراين اصحاب شِمال استعاره از افرادى است كه شوم و بدبخت‌اند و لذا از آنان گاهى به «اصحاب شِمال» و گاهى به «اصحاب المشئمة» تعبير شده است).
• «وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ؛ و کسانى که آيات ما را انکار کرده‌اند افرادى شوم‌اند (که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‌شود).

۲.۱.۱ - بیان آیه

آیات موجود در خارج وجود انسان در پهناى جهان و آیات موجود در داخل ذات انسان آیات و ادله‌اى است که بر یگانگى او در ربوبیت و الوهیت و لوازم این یگانگى دلالت مى‌کند، و رد این ادله کفر به آیات خدا و به خود خداست، و نیز کفر به قرآن کریم و آیات شریفه آن است، و نیز کفر به هر حکمى است که از طریق رسالت نازل شده و ظاهرا مراد از آیات، مطلق آیات است، و (مشئمه) ضد میمنت است.




۵.۱ - کفر ورزیدن به آیات خدا

اصحاب شِمال به آیات خدا کفر می‌ورزند:
• «وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ؛ و کسانى که آيات ما را انکار کرده‌اند افرادى شوم‌اند (که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‌شود). (با توجه به سیاق آيات كه بعد از آيات مربوط به «اصحاب‌الميمنة» آمده، به نظر مى‌رسد كه منظور از «اصحاب‌المشئمة»، اصحاب شِمال باشند.)

۳.۱.۱ - تفسیر آیه

کسانى که به آیات ما کافر شدند، افرادى شوم هستند که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‌شود (و الذین کفروا بایاتنا هم اصحاب المشئمة).
و این نشانه آن است که دستشان از حسنات تهى، و نامه اعمالشان از سیئات سیاه است.
(مشئمة) از ماده (شوم) نقطه مقابل میمنة از ماده یمن است؛ یعنى این گروه کافر افرادى شوم و نامیمونند که هم سبب بدبختى خودشان‌اند، و هم بدبختى جامعه؛ ولى از آنجا که شوم بودن و خجسته بودن در قیامت به آن شناخته مى‌شود که نامه اعمال افراد در دست چپ، یا در دست راست آنها باشد بعضى این تفسیر را براى آن پذیرفته‌اند، به خصوص اینکه ماده شوم در لغت به معنى گرایش به چپ نیز آمده است.

۵.۲ - کفر و انکار معاد

اصحاب شِمال معاد را انکار کرده، به آن کفر می‌ورزند:
• «وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ؛ و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى (که نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى‌شود)»!
• «وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛ و مى‌گفتند: «هنگامى که ما مُرديم و خاک و استخوان شديم، آيا برانگيخته خواهيم شد؟!
• «أَوَ آبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ؛ يا نياکان نخستين ما (برانگيخته مى‌شوند)؟!»

۵.۲.۱ - تفسیر آیات

و سومین عمل خلاف آنها این بود که مى‌فتند: (آیا هنگامى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد)؟ و کانوا یقولون ءاذا متنا و کنا ترابا و عظاما ءانا لمبعوثون).
بنابراین انکار قیامت که خود سرچشمه بسیارى از گناهان است یکى دیگر از اوصاف اصحاب الشمال مى‌باشد، و تعبیر به (کانوا یقولون) نشان مى‌دهد که در انکار قیامت نیز اصرار مى‌ورزیدند و پافشارى داشتند.
تعبیر به (ترابا و عظاما) ممکن است اشاره به این باشد که گوشت‌هاى ما تبدیل به خاک و استخوان‌هاى ما برهنه مى‌شود، با این حال آفرینش ‌جدید چگونه ممکن است؟ و چون فاصله خاک از حیات نوین بیشتر است در آغاز ذکر شده است.
و عجب اینکه آنها صحنه‌هاى معاد را با چشم خود در این جهان مى‌دیدند که چگونه بسیارى از موجودات زنده مانند گیاهان مى‌پوسند و خاک مى‌شوند و بار دیگر لباس حیات در تن مى‌کنند، و اصولا کسى که آفرینش نخستین را کرده است چگونه تکرار آن براى او مشکل است، با این حال آنها پیوسته روى انکار معاد اصرار داشتند.
آنها به این هم قناعت نمى‌کردند و براى اظهار تعجب بیشتر مى‌گفتند: (آیا نیاکان نخستین ما که هیچ اثرى از آنها باقى نمانده دوباره زنده مى‌شوند)؟! (او آباؤنا الاولون).
همان‌ها که شاید هر ذره‌اى از خاکشان به گوشه‌اى افتاده است یا جزء بدن موجود دیگرى شده است؟

۵.۳ - کفر به خدای بزرگ

اصحاب شِمال به خدای بزرگ کفر می‌ورزند:
• «وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ؛ اما کسى که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مى‌گويد: «اى کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمى‌دادند».
• «إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ؛ چراکه او هرگز به خداوند بزرگ ایمان نمى‌آورد».

۲.۱.۱ - بیان آیه

در این آیات بعد به علت اصلى این عذاب سخت پرداخته مى فرماید: (زیرا او اصرار داشت که به خداى بزرگ ایمان نیاورد) (انه کان لا یؤ من بالله العظیم). و هر قدر انبیا و اولیا و رسولان پروردگار او را به سوى خدا دعوت مى کردند نمى پذیرفت؛ و به این ترتیب پیوند او با خالق به کلى قطع شده بود.




۶.۱ - مردمی گمراه

اصحاب شمال، انسان‌هایی گمراه‌اند:
• «وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ؛ و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى (که نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى‌شود)»!
• «ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ؛ سپس شما اى گمراهان تکذيب‌کننده!».
• «وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ؛ اما اگر او از تکذيبکنندگان گمراه باشد».

۶.۲ - گرفتار شدن به دوزخ

گمراهی اصحاب شِمال، سبب گرفتاری آنان به آب جوشان و دوزخ می‌شود:
• «وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ؛ اما اگر او از تکذيبکنندگان گمراه باشد».
• «فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ؛ با آب جوشان دوزخ از او پذيرايى مى‌شويد»!

۵.۲.۱ - تفسیر آیات

(اصحاب شمال) در همان آستانه مرگ نخستین عذاب‌هاى الهى را مى‌چشند، و طعم تلخ کیفرهاى قیامت در قبر و برزخ در کام جانشان فرو مى‌رود، و از آنجا که سخن از حال محتضر است، مناسب این است که جمله (نزل من حمیم) اشاره به عذاب برزخى باشد (و تصلیة جحیم) اشاره به عذاب قیامت، این معنى در روایات متعددى نیز از ائمه اهل بیت نقل شده است.
قابل توجه اینکه در اینجا (مکذبین) و (ضالین) هر دو با هم ذکر شده‌اند که اولى اشاره به تکذیب قیامت و خداوند یکتا و نبوت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) است و دومى به کسانى که از راه حق منحرف شده‌اند.
این تعبیر علاوه بر اینکه معنى تأکید را مى‌رساند مى‌تواند اشاره به این نکته باشد که در میان گمراهان افرادى هستند مستضعف و جاهل قاصر، و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند، آنها ممکن است مشمول الطاف الهى گردند، اما تکذیبکنندگان لجوج و معاند به چنین سرنوشت‌هایى که گفته شد، گرفتار مى‌شوند.
(حمیم) به معنى آب داغ و سوزان یا بادهاى گرم و سموم است، و (تصلیة) از ماده (صلى) (بر وزن سعى) به معنى سوزاندن و داخل شدن در آتش است؛ اما (تصلیه) که معنى متعددى را دارد، تنها به معنى سوزاندن مى‌آید.
«وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ؛ و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است».




۷.۱ - اصرار بر گناه بزرگ

اصرار اصحاب شِمال بر گناه بزرگ (شرک یا انکار معاد) اصرار می‌ورزند:
• «وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ؛ و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى (که نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى‌شود)»!
• «وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِيمِ؛ و بر گناهان بزرگ اصرار مى‌ورزيدند».

۲.۱.۱ - بیان آیه

خداوند به دومین گناه آنها اشاره کرده، مى‌افزاید: (آنها بر گناهان بزرگ اصرار داشتند) (و کانوا یصرون على الحنث العظیم).
(حنث) در اصل به معنى هرگونه گناه است؛ ولى در بسیارى از مواقع این واژه به معنى پیمان‌شکنى و مخالفت سوگند آمده، به خاطر اینکه از مصداق‌هاى روشن گناه است .
بنابراین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست؛ بلکه اصرار بر گناهان عظیم است؛ چراکه گناه ممکن است، احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى‌ورزند، هنگامى که متذکر مى‌شوند فورا توبه مى‌کنند.
جمعى (حنث عظیم) را در اینجا به معنى (شرک) تفسیر کرده‌اند؛ چرا‌که گناهى از آن عظیم‌تر وجود ندارد، همان گونه که قرآن مى‌گوید: ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء (خداوند هیچ‌گاه شرک را نمى بخشد و کمتر از آن‌را براى هر کس بخواهد مى‌بخشد).
بعضى نیز آن را به (دروغ) که از اعظم گناهان، و کلید معاصى دیگر است تفسیر کرده‌اند، مخصوصا هنگامى که توأم با تکذیب انبیا و قیامت باشد.
ولى ظاهر این است که همه اینها مصداقهایى براى (حنث عظیم) محسوب مى‌شود.

۷.۲ - مردمی گناه‌کار

اصحاب شِمال، مردمی گناه‌کارند:
• «وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ؛ اما کسى که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مى‌گويد: «اى کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمى‌دادند».
• «لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئونَ؛ غذايى که جز خطاکاران آن را نمى‌خورند»!

۲.۱.۱ - بیان آیه

در آخرین آیه مورد بحث براى تأکید مى‌افزاید: (این غذا را جز خطاکاران نمى‌خورند) (لا یاکله الا الخاطئون).
بعضى از مفسران گفته‌اند: (خاطى) به کسى گفته مى‌شود که عمداً به سراغ کار خطا مى‌رود؛ ولى (مخطى) هم به عمد گفته مى‌شود هم به سهو، بنابراین این غذاى دوزخى مخصوص کسانى است که با تعمد و آگاهى و به عنوان طغیان و سرکشى راه شرک و کفر و بخل را مى‌پویند.


۱. حاقه/سوره۶۹، آیه۲۵.    
۲. حاقه/سوره۶۹، آیه۳۴.    
۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۶۶۹، ترجمه موسوی همدانی.    
۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۴۷۰ ۴۷۱.    
۵. واقعه/سوره۵۶، آیه۴۱.    
۶. واقعه/سوره۵۶، آیه۵۱.    
۷. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۱۶، ترجمه موسوی همدانی.    
۸. واقعه/سوره۵۶، آیه۹۲.    
۹. واقعه/سوره۵۶، آیه۴۱.    
۱۰. واقعه/سوره۵۶، آیه۴۱.    
۱۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۱۴، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۲. واقعه/سوره۵۶، آیه۹.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۲۰۳.    
۱۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۹۸، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۵. واقعه/سوره۵۶، آیه۴۱.    
۱۶. بلد/سوره۹۰، آیه۱۹.    
۱۷. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۴۹۲، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۸. بلد/سوره۹۰، آیه۱۹.    
۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۳۴.    
۲۰. واقعه/سوره۵۶، آیه۴۱.    
۲۱. واقعه/سوره۵۶، آیه۵۱.    
۲۲. واقعه/سوره۵۶، آیه۵۲.    
۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۲۳۱ ۲۳۳.    
۲۴. حاقه/سوره۶۹، آیه۲۵.    
۲۵. حاقه/سوره۶۹، آیه۳۳.    
۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۴۶۹ ۴۷۰.    
۲۷. واقعه/سوره۵۶، آیه۴۱.    
۲۸. واقعه/سوره۵۶، آیه۵۱.    
۲۹. واقعه/سوره۵۶، آیه۹۲.    
۳۰. واقعه/سوره۵۶، آیه۹۲.    
۳۱. واقعه/سوره۵۶، آیه۹۳.    
۳۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۲۸۴ ۲۸۵.    
۳۳. واقعه/سوره۵۶، آیه۹۴.    
۳۴. واقعه/سوره۵۶، آیه۴۱.    
۳۵. واقعه/سوره۵۶، آیه۴۶.    
۳۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۲۳۱.    
۳۷. حاقه/سوره۶۹، آیه۲۵.    
۳۸. واقعه/سوره۵۶، آیه۳۷.    
۳۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۴۷۲.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۴۲۷، برگرفته از مقاله «رذایل اصحاب شمال».    






جعبه ابزار