راههای شناخت انبیاء
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حکمت الهی اقتضا دارد پیامبرانی از سوی
خداوند برای
هدایت مردم برانگیخته شوند تا از این رهگذر، زمینه لازم برای راهیابی انسانها به کمال و سعادت حقیقی خویش فراهم آید.
حال این پرسش مطرح میشود که آیا اساساً راهی برای شناخت پیامبران حقیقی وجود دارد و اگر چنین است، آن راه کدام است؟ اهمیت این پرسش، با عنایت به این نکته روشنتر میشود که در طول
تاریخ، مدعیان دروغین پیامبری کم نبودهاند و چه بسیار گمراهیهایی که در پی پیروی از چنین مدعیانی، در میان جوامع بشری، رواج یافته است؛ بویژه آنکه علی الاصول انگیزههای شخصی فراوانی (همچون شهرت طلبی، جاه طلبی و...) برای دستیابی به چنین مسندی وجود دارد.
در پاسخ به بخش نخست پرسش فوق باید گفت: حکمت الهی، همان گونه که مقتضی ارسال
پیامبران است، اقتضا دارد که راه یا راههایی عمومی برای شناخت آنان وجود داشته باشد، زیرا در غیر این صورت، گروه زیادی از مردم در شناسایی پیامبران حقیقی ناکام میمانند و از هدایت الهی محروم میشوند و در نتیجه، بار دیگر با مخدور «نقض غرض» روبه رو خواهیم بود. بنابراین، برای آنکه غرض از
بعثت پیامبران
نقض نشود، لازم است راهی برای بازشناسی پیامبران حقیقی از
مدعیان دروغین نبوت وجود داشته باشد.
متکلمان اسلامی، در مجموع، سه راه عمده برای شناسایی پیامبران الهی ذکر کردهاند که عبارتاند از:
۱.
اعجاز۲.گواهی پیامبر دیگر (که نبوتش مسلم و پذیرفته است.
۳.گواهی قطعی مجموعهای از قراین و شواهد.
البته ظواهر سخن برخی از متکلمان آن است که تنها یک راه برای شناسایی پیامبران وجود دارد و آن اعجاز (آوردن
معجزه) است. (برای مثال، محقق لاهیجی میگوید: «بدان که طریق معرفت صدق دعوت نبوت، منحصر است در ظهور معجزه»
و سپس بر انحصار اثبات مدعای نبوت در اعجاز استدلال میکند.
همچنین ظاهر عبارات متکلمانی که در این بحث به ذکر
اعجاز اکتفا کرده به راه دیگری اشاره ننمودهاند، آن است که راه شناخت
انبیا را منحصر در اعجاز میدانند) با این حال، شاید مراد آنان این باشد که معجزه، بهترین و عمومیترین راه اثبات
صدق ادعای پیامبری است.
اینک لازم است هر یک از راههای یاد شده را به صورت جداگانه، مورد بررسی قرار دهیم.
عمومیترین راه شناخت پیامبران الهی اعجاز یا آوردن معجزه است.«اعجاز» به معنای «ناتوان ساختن» یا «اظهار ناتوانی» است.بنابراین، معجزه (که اسم فاعل از مصدر اعجاز است) («ة» در واژه معجزه، برای انتقال از معنای وصفی به معنای اسمی است (مانند «ة» در «حقیقة») و یا برای مبالغه است مانند «علامه»).
به معنای امری است که سبب ناتوان ساختن میشود.چنین مینماید که نامگذاری معجزه به این واژه از آن روست که ظهور معجزات با ناتوانی دیگران از ایجاد مانند ان همراه است.
تعاریف متعددی از معجزه ارائه شده که گاه، تفاوتیاندک در میانشان وجود دارد. («المعجزُ هو امرٌ خارق العادة مقرونٌ بالتحدی مع عدم المعارضه»
«المعجز هو الاتیان بامرٍ خارقٍ للعادة للدعوی مقرونٍ بالتحدی، یتعذر علی الخلق الاتیان بمثله فی جنسه او صفته».
«المعجزة ما قصد به اظهار صدق من ادّعی انه رسول الله».
) برای ارئه تعریف نسبتاً کاملی از معجزه میتوان گفت:
معجزه امری است خارق العاده که از جانب خداوند و به
دست پیامبر صورت میپذیرد، در حالی که با ادعای پیامبری و
تحدی همراه است و با مدعای پیامبر مطابقت دارد و قابل تعلیم و تعلّم نیست و دیگران، از انجام آن ناتواناند.
این تعریف از عناصر گوناگونی تشکیل شده است که مناسب است درباره ی هر کدام توضیح مختصری داده شود:
اولین ویژگی معجزه خارق العاده بودن آن است، یعنی فرایند وقوع آن با نظام عادی جهان همخوانی ندارد.البته نباید از این نکته
غفلت ورزید که بین «خرق عادت» و «امتناع عقلی» تفاوت است.میدانیم که عقل با تامل در ماهیت برخی از امور، به امتناع آن حکم میکند و وقوع آن را محال میشمارد؛ برای مثال، «اجتماع نقیضین» یا «
تقدم وجود معلول بر وجود علت» در نزد
عقل محال شمرده میشود و همان گونه که در بحث قدرت الهی گفتیم بسیاری از فیلسوفان و متکلمان بر این اعتقادند که محالات عقلی از حوزه
قدرت الهی بیروناند، یعنی اساساً قابلیت وجود یافتن ندارند.اما حادثه «خارق العاده» حادثهای است که، فی حد نفسه، ممکن الوقوع است، اما از طریق اسباب و علل عادی محقق نمیشود. (از این رو، گاه معجزه را «محال عادی» میگویند)
برای نمونه، عقل هیچ یک از معجزاتی مانند «شکافته شدن
دریا» یا «
شفا یافتن
بیمار» بدون استفاده از دارو یا درمانهای خاص پزشکی یا «دو نیم شدن (انشقاق) ماه» را ممتنع نمیداند، بلکه این حوادث صرفاً با روال عادی و معمول حوادث طبیعی ناسازگارند و از این رو، تنها باید به خارق العاده بودن آنها گردن نهاد.در ادامه بحث، توضیح بیشتری در این باب خواهیم داد.
دومین ویژگی معجزه آن است که با ادعای پیامبری از سوی شخصی که آن را اظهار میدارد، همراه باشد.با این ویژگی،
کرامات اولیا از تعریف معجزه خارج میشود.در این باره نیز در ادامه توضیح بیشتری خواهیم داد.
شرط سوم معجزه آن است که با تحدی همراه باشد.مقصود از تحدی آن است که شخص مدعی پیامبری، از طریق اظهار معجزه، مخالفان خود را به مقابله و مبارزه دعوت کند و از آنان بخواهد که امری همانند با آنچه او آورده است، بیاورند.به
اعتقاد برخی از متکلمان، این شرط شامل دو امر است: الف) دعوت مخالفان به مبارزه و آوردن مثل آن چیزی که به عنوان معجزه و برای اثبات صدق مدعای خویش ارائه داده است؛ ب) ناتوان ساختن مخالفان از آوردن مثل آنچه که او آورده است.
به این ترتیب، ویژگی سوم آن چیزی است که وجه نام گذاری «معجزه» را روشن میسازد.
شایان ذکر است که تصریح زبانی پیامبر به تحدی ضرورتی ندارد، بلکه دلالت شواهد و قراین کفایت میکند.
ویژگی دیگر معجزه آن است که باید با
قصد و ادعای شخصی که مدعی آوردن معجزه است، هماهنگ باشد.برای مثال، فرض کنیم شخص مدعی پیامبری بگوید که برای اثبات صدق مدعای خود، قصد دارد شخص کوری را شفا دهد، اما پس از این سخن شخص مزبور شنوایی خود را نیز از دست دهد! در این صورت، هر چند حادثهای که رخ داده است (کر شدن آن شخص) امری خارق العاده و خارج از نظام معمول عالم است، ولی چون با قصد و ادعای شخص مدعی مخالف است، معجزه به شمار نمیآید. (در تاریخ امده است که مسیلمة کذّاب مدعی
نبوت گردید و مدعی شد که معجزه او ان است که پس ازانداختن آب دهان در چاه کم
آب، بر آب آن
چاه افزوده خواهد شد، اما پس ازانداختن آب دهان، چاه مزبور کاملاً خشک گردید البته، برخی متکلمان درباره ی امکان چنین واقعهای بحث کردهاند که در متن به ان اشاره خواهیم کرد).
معجزه کاری است که قدرت انجام آن از طریق آموختن (تعلیم و تعلم) و تمرین حاصل نمیشود، برخلاف اموری مانند
سحر و جادو و کارهای مرتاضان که از این طریق قابل اکتساب است.
این قید بیانگر تفاوت معجزه با اموری مانند سحر و شعبده بازی و کارها مرتاضان است، چرا که این امور هر چند خارق العادهاند، ولی قابل معارضهاند، زیرا چه بسا عمل یک ساحر یا شعبده باز یا مرتاض از سوی هم صنفان خود خنثی میشود.برای مثال، مرتاضی از طریق تاثیر خارق العاده ی خود قطاری را متوقف میکند، اما
مرتاض دیگری، که از همان مرتبه
ریاضت(یا بالاتر) برخوردار است، عمل او را خنثی میکند و قطار را به حرکت میاندازد.(بدیهی است که اگر قید «تحدی» را شامل «عدم معارضه ی دیگران» بدانیم، دیگر از ذکر قید اخیر بی نیاز خواهیم شد)
بنابراین، ویژگی دیگر معجزه آن است که امری ما فوق بشری است و دیگران قادر به خنثی کردن اثر آن یا انجام کاری مشابه آن نیستند.
امام خمینی نیز برای معجزه شرایطی ذکر کرده است ازجمله:
۱- معجزه امر خارق عادت است که دیگران قادر به انجام آن نیستند.
۲- وقوع معجزه به دست پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و به دنبال ادعای نبوت رخ میدهد، این امر مانند زنده شدن مرده از جانب خداوند یا به امر اوست. ایشان معجزه را دلیل صدق ادعای مقام نبوت میداند که بشر را بهطرف هدایت دعوت میکند که بدون اذن الهی محقق نمیشود، برخلاف جادو و سحر و شعبده که مردم را گمراه میکنند و یاد دادن و یاد گرفتن آنها همچنین کار و کسب با آنها حرام است.
۳- معجزه همراه با تحدی و مبارزهطلبی است؛ تحدیای که از معارضه سالم بماند و کسی نتواند مثل آن بیاورد.
۴- معجزه لزوماً با ادعای نبوت منطبق و همراه است و آن را تکذیب نمیکند بنا بر نظر امام خمینی معجزاتی که از سنخ تصرف در طبیعت بودهاند، دلیل عقلی بر صحت ادعای نبوت نیستند، زیرا قوه نفس ممکن است به جایی برسد که حقیقتاً در آن عنصریات تصرف کند و عنصری را به عنصر دیگر تبدیل کند؛ ولی صرف این معنا نمیتواند دلیل بر نبوت باشد؛ ازاینرو به اعتقاد ایشان نزد عقلا دلیل بر نبوت همان اتقان احکام و قوانین قرآن میباشد.
هرچند معجزه دلیل بر نبوت انبیاء است؛ زیرا ادعای رسالت از ناحیه خداوند امری است که حس و تجربه نمیتوانند آن را اثبات کنند؛ ازاینرو لازم است، امری خارق عادت این امر را تصدیق کند، لکن امام خمینی دلالت معجزه را گستردهتر از این میداند و معتقد است در مواردی اظهار معجزات پیامبران، برای بسط ربوبیت حقتعالی و اظهار آن در مظهر
انسان کامل است به اعتقاد ایشان، ازآنجاکه در معجزه نوعی اظهار ربوبیت وجود دارد، انبیای الهی جز در مواردی که مصلحت اقتضا میکند، از اظهار معجزات امتناع میکردند.
به این ترتیب، تعریف بالا، متضمن چند ویژگی (شرط یا قید) برای معجزه است که عبارتاند از: ۱) خارق العاده بودن؛
۲) همراهی با ادعای پیامبری؛ ۳) همراهی با تحدی؛ ۴) مطابقت با قصد؛ ۵) قابل تعلیم و تعلم نبودن؛ ۶) قابل معارضه نبودن.
راه دیگر شناخت حقانیت کسی که مدعی پیامبری است، آن است که یکی از پیامبران الهی بر صدق مدعای او گواهی دهد و سفارت الهی او را تایید نماید؛ زیرا (همان گونه که در بحث ویژگیهای پیامبران خواهد آمد) همه ی پیامبران الهی از مقام عصمت برخوردارند و یکی از مراتب آن،
عصمت از
گناه و خطاست.بر این اساس، درباره ی شهادت و گواهی پیامبران نه احتمال خطا وجود دارد و نه احتمال
کذب و
دروغ؛ بلکه
شهادت آنان عین واقعیت است.
بنابراین، اگر پیامبری که از مقام عصمت برخوردار است، بر پیامبری شخص دیگری گواهی دهد، گواهی او دلیل قطعی و تردید ناپذیری بر آن است که شخص دوم نیز از سوی خداوند برانگیخته شده، ماموریتی الهی دارد.
البته اعتبار این راه وابسته به وجود دو شرط است: اول آنکه، گواهی پیامبر مزبور از طریقی معتبر به ما رسیده باشد (مانند آنکه خود ما، بدون هیچ واسطهای، شهادت و گواهی پیامبر را شنیده باشیم یا گواهی او به صورت
متواتر برای ما بازگو شده باشد.)
شرط دوم آن است که اوصاف و نشانههای شخصی که به پیامبری او گواهی داده شده است بر شخص مدعی پیامبری (که در صدد تشخیص صدق یا کذب او هستیم) به روشنی تطبیق کند.
چنین مینماید که با فراهم بودن شروط بالا، این راه میتواند دلیلی قطعی بر نبوت باشد.همان گونه در بحث نبوت خاصه خواهیم گفت، پیامبری رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ افزون بر راه اعجاز، از این راه نیز قابل اثبات است.البته، این راه از عمومیت راه اعجاز برخوردار نیست، بویژه آنکه در مورد نخستین پیامبر از سلسله ی انبیا، کارآیی ندارد.
نا گفته نماند که هر چند در این دلیل، بر گواهی
پیامبر تاکید شده است، اما اختصاصی به این مورد ندارد بلکه موارد مشابهی را نیز ـ مانند گواهی انسان معصومی که پیامبر نیست یا گواهی کتابی آسمانی که الهی بودن آن مسلم است ـ شامل میگردد.بنابراین، اگر یکی از امامان معصوم ـ (علیهالسّلام) ـ بر پیامبر بودن شخصیتی در تاریخ گواهی دهد، نبوت آن شخص، به دلیل قطعی،
ثابت میگردد.
راه دیگر باز شناختن پیامبران حقیقی از مدعیان دروغین پیامبری آن است که انسان با نظر به مجموعهای از قراین و شواهد به حقانیت یک پیامبر
یقین پیدا کند و به طور قطعی دریابد که او فرستاده ی خداوند است.
این قراین و شواهد، هر یک به تنهایی موجب ایجاد
ظن به صدق پیامبر میگردد، اما همراهی آنها با یکدیگر، ظن یاد شده را چنان تقویت میکند که دیگر هیچ جایی برای احتمال مخالف باقی نمیماند.
شایان ذکر است که روش گرد آوری شواهد و قراین یکی از روشهای عقلایی و رایج بشری برای دستیابی به واقعیتهاست.این روش در دادرسیهای قضایی نیز کاربرد فراوانی دارد و بسیار میشود که قاضی، با تامل در مجموعه ی شواهدی که له یا علیه متهم ارائه شده است، به نتیجه روشنی دست مییابد و بر اساس آن،
حکم قاطعی صادر میکند.همچنین عالمان علوم اجتماعی، مورخان و حتی پژوهشگران علوم طبیعی نیز، در موارد بسیاری برای رسیدن به نتایج روشن، از همین روش استفاده میکنند.
به هر تقدیر، یکی از کاربردهای این روش تشخیص حقانیت مدعی پیامبری است.اینک به برخی از قراین و شواهدی که مجموعه ی آن به اثبات پیامبری یک شخص میانجامد، اشاره میکنیم:
یکی از شواهد صدق مدعی پیامبری آن است که به
اصول اخلاقی پایبند و از نفسی
پاک و روحی بلند برخوردار و مظهر کمالات و فضایل انسانی باشد و در
حیات او هیچ سابقهای از زشتکاری، دنیا پرستی، جاه طلبی و تمام اموری که با موازین اخلاقی ناسازگارند، به
چشم نخورد، بدیهی است اگر چنین انسانی که مظهر
امانت و پاکدامنی و صداقت و درستی است، مدعی نبوت شود، حالات روحی و فضایل اخلاقی او شاهدی قوی بر راستگویی او خواهد بود.
وضعیت محیطی که شخص مدعی در آن رشد یافته و دعوت خود را عرضه کرده است، قرینه ی دیگری بر صدق مدعای او خواهد بود؛ ظهور شخص مدعی پیامبری در جامعهای که از پیشرفت علمی و اخلاقی قابل ملاحظهای برخوردار نیست و مبارزه آن شخص بااندیشههای انحرافی
حاکم بر جامعه، شاهد دیگری بر صدق اوست.
با تامل در وضعیت کسانی که دعوت شخص مدعی پیامبری را پذیرفتهاند، میتوان به شاهدی دیگر دست یافت؛ گرویدن انسانهای فهیم و پاکدامن به شخص مدعی، قرینهای بر حقانیت اوست؛ اما اگر پیروان او را افراد کم خِرَد و بی تقوا، که به انواع انحرافات فکری و عملی آلودهاند، تشکیل دهند، میتوان به کذب ادعای او اطمینان یافت.
قرینه ی دیگر بر پیامبری آن است که شخص مدعی برای دستیابی به اهداف و مقاصد خویش از راههای معقول و عادلانه، که با اصول فطری و اخلاقی همخوانی دارد، بهره گیرد و هیچ گاه حاضر نگردد که رهبری خود و گسترش دعوتش رابر پایههای فریبکاری و بی عدالتی استوار کند.
از دیگر قراین و شواهد حقانیت مدعی پیامبری آن است که اولاً، تا پایان، به اصول اولیه دعوت خود پایبند باشد نه آنکه هر از چند گاهی، دچار تبدیل رای گردد و اصولی مخالف با تعالیم قبلی خود عرضه کند؛ ثانیاً، در برخورد با سختیها و دشواریهایی که بر سر راه
رسالت اوست،
ثبات قدم داشته، اهل عقب نشینی و تزلزل در مقابل دشمنان نباشد.
محتوای آموزهها و تعالیم شخصی که مدعی نبوت است، گواه دیگری بر صدق یا کذب او خواهد بود؛ ارائه معارف معقول و جامع در زمینه خدا، انسان و جهان و نیز عرضه تعالیمی که متضمن دعوت به فضایل اخلاقی و دوری از رذایل نفسانی است، از حقانیت آورنده ی آن و ارتباط او با منبع الهی حکایت میکند.
همان گونه که گفتیم، هر یک از قراین یاد شده (یا موارد مشابه آن) ممکن است به تنهایی برای اثبات قطعی نبوت کافی نباشد، اما ضمیمه شدن برخی از آنها با برخی دیگر احتمال هر گونه کذب و فریبی را درباره ی شخصی که ادعای رسالت الهی دارد، از بین میبرد.با مروری بر تاریخ پیامبران، روشن میشود که بسیاری از پیروان آنان با اتکا بر دلالت قراین و شواهدی از این دست، به حقانیت آنان پی برده و به آیین آنان گرویدهاند.
ما در بحث نبوت خاصه و در بررسی راههای اثبات نبوت پیامبر اسلام، نمونه ی کاملی از این راه را ملاحظه خواهیم کرد. افزون بر سه راه یاد شده، راههای دیگری برای شناخت حقانیت پیامبران الهی مطرح گردیده است که در اینجا به دو مورد اشاره میکنیم:
محتوای دعوت با تامل و دقت در مضمون تعالیم کسی که مدعی پیامبری است، میتوان به صدق یا کذب او پی برد، زیرا تعالیم انبیای الهی مباحث بسیار عمیق و گستردهای را در زمینه ی شناخت
خدا و اوصاف او،
مبدا و منتهای هستی، تاریخ پیامبران و امم پیشین و...عرضه میکند و قوانین عادلانه و جامعی در اختیار انسانها مینهد که متضمن سعادت فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی آنهاست.عظمت این معارف و تعالیم تا آنجاست که عقل، بشری بودن آن را ممتنع میداند و حکم میکند که قطعاً از سوی خداوند نازل شده است.
این راه، در حقیقت فراهم کننده ی یکی از قراینی است که در دلیل سوم به آن اشاره شد، از این رو نمیتوان آن را راه مستقلی شمرد.بویژه آنکه این راه، به صورت مستقل، تنها برای گروه بسیار معدودی از دانشمندان و محققان مفید است؛ آنان که با تسلط بر شاخههای مختلف علوم بشری، میتوانند عمق تعالیم
انبیا و تفاوت بنیادین آن را با تعالیم سایر رهبران بزرگ جوامع بشری تشخیص دهند، اما برای عموم مردم راهگشا نیست.
از سوی دیگر، چه بسا گفته شود که این راه، در نهایت، به راه نخست (اعجاز) برمی گردد، زیرا ارائه چنین تعالیم عظیم و ژرفی از سوی پیامبران، در واقع، معجزهای است که دیگران از آوردن آن ناتواناند.
شکی نیست که پیامبران کاملترین مردمان زمانه ی خود میباشند، زیرا اگر شخص کاملتری از آنان وجود داشته باشد،
حکمت خداوند اقتضا دارد که شخص کاملتر را به پیامبری برگزیند.از سوی دیگر، میتوان انسانها را به لحاظ مراتب کمالی خود، در سه گروه اصلی جای داد:
الف) کسانی که قوای نظری و علمی آنان به کمال مطلوب خود نرسیده است.بیشتر مردمان در هر دوره و زمان، در این گروه جای دارند؛
ب) کسانی که قوای آنان به کمال مطلوب رسیده است، اما قادر به تکمیل دیگران و ایصال آنان به کمال مطلوب خود نیستند؛
ج) کسانی که قوای آنان در غایت کمال است و قادرند دیگران را نیز به مرحله ی کمال برسانند.از آنجا که گروه سوم، در مقایسه با دو گروه قبلی، کاملترند، و با توجه به اینکه انبیا کاملترین افراد بشرند، روشن میشود که گروه سوم همان پیامبران الهیاند.
با توجه به
مقدمات بالا، راه دیگری برای شناخت پیامبران حقیقی فرا روی ما گشوده میشود که اگر شخصی ادعای نبوت کرد و با نظر در احوال او روشن گشت که اولاً، قوای نظری و عملی او در اوج کمال است (یعنی به حقایق امور، به صورت خطاناپذیر آگاهی دارد و نیز دارای
ملکه اعمال نیک و
اخلاق پسندیده است)؛ ثانیاً، با تعالیم خویش ناقصان را به کمال شایسته آنها میرساند، چنین شخصی قطعاً دارای سفارت الهی و مقام نبوت است.(فخررازی در کتاب المطالب العالیه این راه را به تفصیل (و تا حدی غیرمنسجم و آشفته) توضیح داده است که ما آن را با تلخیص و تصرف در اینجا تقریر کردیم.این نکته جالب توجه است که فخررازی این راه را بر راه اعجاز ترجیح میدهد و مدعی است که قرآن نیز در مباحث نبوت، از همان روش استفاده کرده است.
)
در مقام ارزیابی این راه میتوان گفت: تشخیص صدق مدعی پیامبری از راه تاویل در کمالات شخصی او و تاثیرش در تکامل دیگران، کاری است که عموم مردم از انجام آن ناتواناند، زیرا این
عمل از یک سو نیازمند داشتن اطلاعات وسیع و از سوی دیگر، در گرو مطالعه دقیق احوال و زندگانی آن شخص است.افزون بر این، بسیاری از اولیای الهی نیز دارای مرتبهای از تکمیل نفوساندو میتوانند به اذن خداوند نفوس انسانهای ناقص را به کمال برسانند (هر چند در این مقام، به درجه ی انبیا نمیرسند) و این واقعیت موجب میشود که تمیز مقام نبوت از مقام اولیای الهی دشوار گردد.
بنابراین، راه اخیر نیز از عمومیت و ا عتمادپذیری قابل توجهی برخوردار نیست.
از آنچه درباره راههای شناسایی پیامبران الهی گفتیم، میتوان به برخی از مهمترین نشانههای مدعیان دروغین نبوت راه یافت.این نشانهها عبارتاند از:
مدعیان دروغین پیامبری از آوردن معجزه ناتواناند، زیرا معجزه (با شرایط و ویژگیهای خاص آن) از مقامات اختصاصی پیامبران است.
اگر مدعای شخصی که ادعای نبوت دارد، از سوی یکی از پیامبران الهی (یا شخصی که عصمت آن محرز است) تکذیب شود، کذب مدعای او قطعی خواهد بود.
یکی دیگر از نشانههای دروغین بودن ادعای نبوت آن است که شخص مدعی، یکی از پیامبران الهی را (که پیامبری او برای ما محرز و یقینی است) تکذیب کند یا در نبوت او
تردید نماید.بنابراین، اگر کسی مدعی نبوت بود و فی المثل، ابراهیم (علیهالسّلام) یا موسی (علیهالسّلام) را تکذیب کرد و مدعی شد که اینان پیامبر خدا نبودهاند، روشن میشود که او خود، دروغگوست.دلیل این مطلب آن است که پیامبران راستین الهی همگی مصدّق (تایید کننده ی) یکدیگرند و امکان ندارد که یکی از پیامبران خدا، پیامبر دیگری را تکذیب کند.
اگر مدعی پیامبری از مردم درخواست اجر و مزد مادی کند یا به گونهای از طریق ادعای نبوت، در پی کسب درآمد از مردم باشد، کذب او آشکار میشود دلیل این مطلب آن است که هیچ یک از پیامبران راستین الهی درخواست
اجر و مزد نمیکردهاند و این حقیقتی است که
قرآن بر آن
مهر تایید مینهد؛ آن گاه از زبان نوح ـ (علیهالسّلام) ـ، هود ـ (علیهالسّلام) ـ، صالح ـ (علیهالسّلام) ـ، لوط ـ (علیهالسّلام) ـ و شعیب ـ (علیهالسّلام) ـ میفرماید:
«وَ ما اَساَلُکُم عَلَیهِ مِن اَجرٍ اِن اَجرِیَ الاّ عَلی رَبِّ العَالَمینَ»
مشابه این تعبیر در مورد پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نیز به کار رفته است.
و بر این (رسالت) اجری از شما طلب نمیکنم.
اجر من جز بر عهده ی پروردگار جهانیان نیست.
۱.راه دوم آگاهی از حقانیت مدعی پیامبر آن است که یکی از پیامبران الهی، که پیامبری او محرز است، بر نبوت شخص مدعی و صدق او گواهی دهد.البته، این راه اختصاصی به گواهی پیامبر ندارد، بلکه اگر شخص معصومی (که پیامبر نیست) بر پیامبری شخص دیگری گواهی دهد یا پیامبری او در کتابی آسمانی ذکر شده باشد، پیامبری او
ثابت خواهد شد.
۲.راه سوم بازشناسی پیامبران حقیقی از مدعیان دروغین نبوت، گرد آوری مجموعهای از قراین و شواهد است که در مجموع، دلالتی قطعی بر صدق مدعی پیامبری دارند.
۳.ویژگیهای اخلاقی و نفسانی مدعی پیامبری، خصوصیات محیط او، شخصیت کسانی که به او میگروند، راهکارها و روشهای علمی او برای رسیدن به اهدافش،
ثبات قدم و پایبندی او به اصول اساسی دعوتش و محتوای تعالیم او، قراین و شواهدی هستند که با نظر به آنها میتوان صدق مدعای شخص مدعی را کشف کرد.
۴.غیر از راههای سه گانه «اعجاز»، «گواهی پیامبر دیگر» و «گواهی قراین و شواهد» راههای دیگری نیز برای شناخت پیامبران حقیقی مطرح شده است، از جمله: الف) محتوای تعالیم پیامبران با تعالیم مکاتب بشری، از جهت عمق و گستره، تفاوتی اساسی دارد و لذا با تامل در تعالیم شخصی مدعی میتوان به صدق (یا کذب) او پی برد؛ ب) اگر کسی علاوه بر کمال قوای نظری و قوای عملی خویش، قادر بر تکمیل نفوس دیگران باشد، صدقِ مدعای او
ثابت میشود....ولی این راهها، فاقد عمومیت و قطعیت لازماند.
۵.مدعیان دروغین نبوت را میتوان از راههایی مانند: ناتوانی از اعجاز،
تکذیب از سوی پیامبر (یا معصوم) دیگر،
اقدام به تکذیب پیامبران خدا و درخواست اجر و مزد در قبال رسالت خویش، باز شناخت.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته شده از مقاله «راههای شناخت انبیاء»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۸/۲۴. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.