دولت فاطمیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسماعیلیان فرقهای از
فرق تشیع هستند که پس از
امام صادق علیهالسلام به
امامت پسر بزرگتر حضرت که در زمان حیات امام صادق علیهالسلام
وفات کرده بود، قائل شدند. اسماعیلیان در بین خود، انشعاباتی یافتند که یکی از آنان اسماعیلیان فاطمی بودند. اسماعیلیان فاطمی خلافت و دولت مستقل و نیرومندی تشکیل دادند.
در این
دوره (اسماعیلیان در دوره فاطمی تا ۴۸۷ق)،
اسماعیلیان خلافت و
دولت مستقل و نیرومندی از خود یافتند و دعوت و
تفکر و
ادبیات اسماعیلیه را به اوج شکوفایی رسانیدند.
در همین دوره بود که
داعیان اسماعیلی رسالههای بسیاری در
کلام و
فلسفه،
فقه و دیگر علوم ظاهری و باطنی، و
علم تأویل تألیف کردند و دعوت اسماعیلی را در قلمرو فاطمیان، و همچنین در خارج از مرزها تا
ماوراءالنهر و
هندوستان گسترش دادند.
به ویژه، پس از انتقال مرکز حکومت فاطمیان از
افریقیه به
مصر، فاطمیان به طور کلی در زمینه ترویج
فرهنگ و
هنر و
علوم اسلامی نیز نقش مهمی ایفا کردند.
درگیر بودن نخستین رهبران فاطمی در افریقیه، از یک سو با قدرتهای
اباضی منطقه و از دگر سو با فشارهای سیاسی
اهل سنت، موجب شده بود تا آنان فرصت چندانی برای تشکل و توسعه دعوت
اسماعیلیه، به خصوص در خارج از محدوده
شمال افریقا را نیابند و از اینرو، جوامع
قرمطی سرزمینهای
شرقی دنیای
اسلام که فاقد رهبری واحد، و همچنان در انتظار
رجعت محمد بن اسماعیل به عنوان قائم بودند، بدون رقابت
داعیان فاطمی به فعالیتهای مذهبی خود ادامه میدادند.
همزمان با اقتدار
قرمطیان جنابی در
بحرین و فعالیت قرمطیان جنوب
عراق به رهبری عیسی
بن موسی، در منطقه جبال و
خراسان نیز دعوت
قرامطه همچنان دوام داشت.
ابوحاتم رازی داعی ری، و
نسفی داعی خراسان و ماوراءالنهر که هرگز امامت
عبیدالله مهدی را پذیرا نشدند و در انتظار ظهور
محمد ابن اسماعیل بودند، افزون بر آنکه جماعت بسیاری را به
کیش اسماعیلیه درآوردند، توفیق یافتند تا برخی از حکام نواحی مختلف ایران را نیز پیرو دعوت قرمطیان سازند.
در حالیکه این دو شخصیت در شکلگیری
جهانشناسی و دیگر مباحث نظری اسماعیلیه نقش سازندهای ایفا کرده، و آثاری مهم پدید آوردهاند.
داعی نسفی که برای نخستین بار
فلسفه نوافلاطونی را با
تفکر اسماعیلیه درهم آمیخته بود، حاصل تفکر خود را در کتابی با نام المحصول ارائه کرد.
این اثر به زودی در میان جوامع مختلف قرمطی که از رهبری مرکزی واحدی محروم بودند، ارج خاص یافت و نقش مهمی در یکسانسازی
اصول عقاید قرمطیان ایفا کرد.
نسفی که معتقد بود دوره اسلام در زمان حیات
محمد بن اسماعیل خاتمه یافته، و دور آخر یا هفتم تاریخ بشر از آن زمان آغاز شده، اعتقاد به
اباحه داشت، و بسیاری از
احکام شریعت را واجب الاجرا نمیدانست.
ابوحاتم رازی با
اعتراض به برخی از نظریات داعی نسفی کتاب الاصلاح خود را در ردّ کتاب المحصول او تألیف کرد.
یکی از اهداف اصلی ابوحاتم در الاصلاح، مردود شمردن اعمال اباحی و
خلاف شرعی بوده است که در المحصول
جایز شمرده شده بود.
ابوحاتم بارها تأکید کرده است که هیچ
باطنی بدون
ظاهر نمیتواند تحقق یابد و از اینرو، نیاز به شریعت برای وی غیر قابل انکار بوده است.
افزون بر آن، به منظور باطل شمردن نظریه نسفی مبنی بر اینکه دوره بدون شریعت تاریخ از زمان حیات
محمد بن اسماعیل آغاز شده، ابوحاتم در
بینش ادواری اسماعیلیه نیز اصلاحاتی وارد کرده است.
وی توضیح میدهد که در پایان دوره هر یک از نطقا، از هنگام غیبت هفتمین
امام آن دوره تا هنگام ظهور وی به عنوان ناطق بعدی، یک دوره
فترت وجود دارد که طی آن در غیاب
امامان، فقط ۱۲ نفر «لاحق» مسئول امر هستند که یکی از آنها خلیفه هفتمین امام (غایب) آن دوره است.
طبق نظریه ابوحاتم، چنین دوره فترتی از زمان غیبت
محمد بن اسماعیل آغاز شده بوده، و بنابر این، دوره اسلام و شریعت آن همچنان تا هنگام ظهور
محمد ابن اسماعیل به عنوان
امام قائم و هفتمین ناطق تداوم مییافته است.
ابوحاتم مدعی بوده که خود همان
خلیفه محمد بن اسماعیل است و از اینرو، مرتبه والاتری از لواحق آن دوره فترت داشته است؛ ولی به نظر نمیرسد که دیگر
داعیان قرمطی این ادعای ابوحاتم را پذیرفته بوده باشند.
در هر صورت، داعی سجستانی که اندکی پس از نسفی به ریاست دعوت قرمطیان در خراسان و ماوراءالنهر رسید، کتابی به نام النصره در تأیید نظریات نسفی و ردّ اعتراضات ابوحاتم به کتاب المحصول تألیف کرد.
با توجه به اختلافات اساسی بین اصول عقاید قرمطیان و اسماعیلیان فاطمی، النصره نیز همانند المحصول به ادبیات اسماعیلیان فاطمی راه نیافته، و بدین سبب بر جای نمانده است.
سجستانی که بعدها در زمان معز فاطمی از جناح قرمطیان خارج شد و امامت فاطمیان را پذیرفت، مانند نسفی شدیداً تحت تأثیر فلسفه نوافلاطونی قرار داشته است.
در حقیقت، عمدتاً بر اساس آثار برجا مانده از داعی سجستانی است که محققان اکنون به جوانب مختلف تفکر ویژه نوافلاطونی - اسماعیلی، به ویژه جهانشناسی آن، پی بردهاند.
همان نوع فلسفه نوافلاطونی که مورد استفاده داعیان قرمطی سرزمینهای ایرانی قرار گرفته بود، سرانجام، رسماً مورد پذیرش دعوت اسماعیلیان فاطمی نیز واقع شد.
تنها در زمان چهارمین خلیفه فاطمی المعز لدین الله (۳۴۱- ۳۶۵ق/۹۵۳- ۹۷۵م)، فاطمیان از
صلح و
امنیت داخلی کافی برخوردار شدند تا بتوانند سیاست توسعه طلبانهای را برای بسط حدود قلمرو خود در سرزمینهای
شرق دنیای اسلام دنبال کنند.
در تعقیب این سیاست که با تصرف
مصر در ۳۵۸ق/۹۶۹م، و سپس
حجاز آغاز شد، معز اقدامات مختلفی برای جلب حمایت جوامع قرمطی سرزمینهای
شرقی انجام داد و به ویژه برخی از نظریات آنها را رسماً وارد تعالیم دعوت اسماعیلیان فاطمی کرد.
با اندک فاصلهای از تصرف مصر، بنای
مسجد الازهر آغاز شد و در ۳۷۸ق/۹۸۸م،
الازهر به یک دانشگاه اسلامی تبدیل شده بود که تا آخر
دوره فاطمیان به عنوان یکی از مراکز مهم تعلیم داعیان، و
تدریس و اشاعه
اصول عقاید اسماعیلیه و به طور کلی
علوم اسلامی مورد استفاده بود.
معز فاطمی از یکسو امید داشت که بتواند از نیروی قرمطیان در پیشبرد سیاستهای توسعه طلبانهاش استفاده کند، و از سوی دیگر از نفوذ برخی از عقاید قرمطی در میان اسماعیلیان فاطمی سرزمینهای
شرقی دنیای اسلام بیمناک بود؛ از اینرو، کوشید تا از طرق مختلف حمایت جوامع قرمطی را جلب کند و در همان حال با ملاقاتهایی که با نمایندگان
اسماعیلیان مناطق دور دست، مانند سند انجام داد، و در مکتوباتی که به آنها فرستاد، سعی وافری به عمل آورد تا اشتباهات اعتقادی برخی از گروههای پیرو دعوت اسماعیلیان فاطمی را که متأثر از تبلیغات قرمطی بودند، مرتفع کند.
اکنون روشن شده است که معز فاطمی خود آثاری در اصول عقاید اسماعیلیه تألیف کرده، و همه رسالات
قاضی نعمان (د ۳۶۳ق/۹۷۴م)، مشهورترین
فقیه فاطمی، را نیز به دقت مطالعه میکرده، و در حقیقت اصلاحاتی در تعالیم اسماعیلیان فاطمی وارد کرده بوده است.
بر اساس این اصلاحات، معز برخی از نظریات
اسماعیلیان نخستینِ دوره قبل از ۲۸۶ق را که همچنان مورد تأیید قرمطیان قرار داشت، مجدداً به رسمیت شناخته بود.
به طور اخص،
محمد بن اسماعیل به عنوان هفتمین امام دوره اسلام، بار دیگر توسط اسماعیلیان فاطمی به عنوان قائم و ناطق شناخته شد، ولی آنان این امر را مغایر با تداوم امامت نمیدانستند.
در تبیین جایگاه
محمد بن اسماعیل، توضیح داده شد که وی امام قائم بوده، و به عنوان هفتمین ناطق نیز وظیفه داشته است تا حقایق مکتوم در باطن تمامی شرایع را برای عموم آشکار کند، ولی از آنجا که وی در دوره ستر کامل ظاهر شده بوده، وظایفش به عنوان قائم و ناطق به خلفای او، یعنی همان
امامان اسماعیلی و خلفای فاطمی از اعقاب وی، محول شده بوده است.
این خلفا خود نیز ابتدا در استتار بودند، ولی از زمان
عبیدالله مهدی که دوره کشف آغاز شد، ظاهر شدند.
این خلفا (امامان اسماعیلی) که تا
آخرالزمان وجود خواهند داشت، همه وظایف قائم، از جمله تأویل معانی باطن تمامی احکام مذهبی را تدریجاً به مرحله اجرا در میآورند، زیرا
محمد بن اسماعیل شخصاً دیگر هیچوقت
رجعت نخواهد کرد.
اصلاحات اعتقادی معز در آثار متأخر قاضی نعمان (مثلاً «الرسالة المذهبة»
و جعفر
بن منصور الیمن (الشواهد و البیان، و تأویل الزکاة) که مهمترین متفکران و مؤلفان اسماعیلی آن زمان بودند، نیز انعکاس یافته است.
افزون بر آن، معز بر
جهانشناسی نوافلاطونی - اسماعیلی که توسط داعی
نسفی و داعی
ابوحاتم رازی تدوین شده، و در میان قرمطیان اشاعه یافته بود، صحه گذاشت و آن را به عنوان جهانشناسی رسمی اسماعیلیان فاطمی پذیرفت.
کوششهای معز فاطمی برای جلب حمایت قرمطیان تا حدودی موفقیتآمیز بود.
داعی
ابویعقوب سجستانی که در اوایل عمر به جناح قرمطی تعلق داشت، و از تعالیم داعی نسفی پیروی میکرد، در زمان معز فاطمی به دعوت فاطمیان پیوست و در تمامی آثاری که پس از به خلافت رسیدن معز تألیف کرد، مدافع مشروعیت و امامت خلفای فاطمی گردید.
در نتیجه، اکثر قرمطیان خراسان و سیستان و مکران نیز که از داعی سجستانی اطاعت میکردند، به جناح اسماعیلیان فاطمی پیوستند.
معز همچنین موفق شد پایگاه مهمی در سند برای فاطمیان به دست آورد.
داعیان اسماعیلی توانستند قبل از ۳۴۷ق/۹۵۸م حاکم محلی سند را به
کیش اسماعیلی درآورند و در نتیجه ملتان، پایتخت سند، به دارالهجره مهمی برای اسماعیلیان سند تبدیل شد و این وضع تا پایان سده ۴ق/۱۰م دوام داشت.
در دورههای بعد نیز گروههای پراکنده اسماعیلی در سند همچنان وجود داشتهاند؛ چنانکه برخی از سلسلههای محلی سند، مانند
سومرائیان که در ۴۴۳ق/ ۱۰۵۱م بر
غزنویان شوریدند و
حکومت مستقلی را بر پاساختند، به دعوت اسماعیلیان فاطمی پیوستند.
با انتقال مقر دولت فاطمیان به مصر، اسماعیلیان مغرب به عنوان یک اقلیت تحت فشار قرار گرفتند و در ۴۰۷ق/۱۰۱۶م، اندکی پس از به حکومت رسیدن معز ابن بادیس زیری در افریقیه، اکثریت
سنی مذهب افریقیه، این
اقلیت را در قیروان و دیگر نقاط افریقیه
قتل عام کردند و تا چندی پیش از ۴۴۰ق/۱۰۴۸م که بنی زیری برای همیشه در خطبه نام عباسیان را جایگزین فاطمیان کردند، دیگر تقریباً هیچ گروه اسماعیلی در افریقیه باقی نمانده بود.
حتی مصر پایگاه دوم فاطمیان نیز مأمنی دائمی برای اسماعیلیان نبود و در زمان مستنصر (۴۲۷-۴۸۷ق/۱۰۳۶-۱۰۹۴م)، هشتمین خلیفه فاطمی، صحنه بحرانهای سیاسی و نظامی و اقتصادی متعددی شد که آغازگر انحطاط دولت فاطمیان بود، در حالی که در همین زمان، خلافت فاطمی به موفقیتهای مهم در مناطق
شرقی دست یافته، و حتی توانسته بود در کوتاه زمانی عراق را نیز تحت سیطره خود گیرد.
در مروری بر جریان گسترش دعوت فاطمی در
مشرق، باید گفت که در زمان ششمین خلیفه فاطمی، حاکم (۳۸۶-۴۱۱ق/۹۹۶-۱۰۲۱م)، دعوت اسماعیلیان فاطمی رونق قابل ملاحظهای پیدا کرد و بیش از پیش در خارج از قلمرو فاطمیان، خاصه در عراق و ایران، اشاعه یافت؛ داعیان فاطمی که در دارالعلم و الازهر و مراکز دیگر در قاهره تعلیم مییافتند، مرتباً به مناطق مختلف در داخل و خارج از مرزهای دولت فاطمی گسیل میشدند.
معروفترین داعی فاطمی در آن زمان در سرزمینهای
شرقی، حمیدالدین
احمد بن عبدالله کرمانی (د۴۱۱ق/ ۱۰۲۰م)، فیلسوفی برجسته بود که با زبانها و اصول عقاید
مسیحیان و
یهودیان، و مکتوبات مقدس آنان آشنایی کامل داشت و در مناظرات بین
ادیان،
متکلمی توانا بود.
در زمینه مباحثات داخلی اسماعیلیه نیز، کرمانی در کتاب الریاض خود اختلاف نظرهای میان داعی نسفی و داعی ابوحاتم رازی را مرور کرده، و به طور کلی از موضع ابوحاتم که تأکید بر اهمیت
شریعت داشته است، دفاع کرده، و نظریات اباحی نسفی را مورد حمله شدید قرار داده است.
وی در مهمترین اثر خود، راحة العقل، نه تنها به طور کامل و منظم به تبیین جوانب مختلف
کلامی و
فلسفی تفکر اسماعیلیان فاطمی پرداخته است، بلکه نظریات جدیدی را نیز ارائه کرده که مهمترین آنها جهانشناسی نوافلاطونی - اسماعیلی خاصی است، متأثر از تفکر فیلسوفان اسلامی که پیرو مکتب
فارابی بودهاند.
در زمان خلافت مستنصر، در
عراق و
ایران و
ماوراءالنهر دعوت
اسماعیلیه بیش از پیش گسترش یافت.
مشهورترین داعی این دوره
المؤید فی الدین شیرازی بود که پدرش ریاست دعوت را در
فارس بر عهده داشت.
المؤید توانست ابوکالیجار مرزبان (حک ۴۱۵-۴۴۰ق/ ۱۰۲۴- ۱۰۴۸م)، حاکم بویهای فارس، و شماری از صاحب منصبان دیلمی او را نیز به
مذهب اسماعیلی درآورد.
اثر بازمانده از وی، المجالس المؤیدیه، شامل مباحث مختلفی در کلام و فلسفه و
فقه و تأویل و دیگر علوم، نمایانگر اوج شکوفایی تفکر اسماعیلیان فاطمی است.
از دیگر داعیان مهم فاطمی در این دوره
ناصرخسرو (د ح ۴۸۱ق/ ۱۰۸۸م)،
شاعر و
فیلسوف و
سیاح معروف است که به مقام والایی در سلسله مراتب دعوت رسید و دعوت فاطمی را در خراسان رهبری کرد.
ناصرخسرو که دعوت را از مقر اولیه فعالیتش در
بلخ به
نیشابور و دیگر نواحی
خراسان گسترش داد، برای مدتی نیز به
طبرستان رفت و در طبرستان و دیگر نواحی دیلم، جماعتی پرشمار را به مذهب اسماعیلی درآورد که آنها نیز
امامت مستنصر فاطمی را پذیرفتند.
وی به هنگام تنگنا، چندگاهی به دره یُمگان پناه برد. یمگان در آن زمان جزو قلمرو یکی از امرای مستقل بدخشان، علی
بن اسد قرار داشت که اسماعیلی بود و با ناصرخسرو مناسبات دوستی داشت.
ناصرخسرو برخی از آثار مهم مذهبی و فلسفی خود مانند زاد المسافرین (تألیف در ۴۵۳ق/۱۰۶۱م) و جامع الحکمتین (تألیف در ۴۶۲ق/۱۰۷۰م) را نیز در همانجا تدوین کرد.
او در سالهای اقامت اجباری در یمگان همچنان به اشاعه دعوت اسماعیلیه اشتغال داشت و روابط خود را با داعی المؤید و مرکز دعوت در قاهره حفظ کرده بود.
بر اساس سنتهای محلی، اسماعیلیان بدخشان که برای ناصرخسرو ارج خاصی قائل هستند و آثار اسماعیلی وی مانند وجه دین و شش فصل را حفظ کردهاند، وی را بنیانگذار دعوت اسماعیلیه در بدخشان و نواحی مجاور میدانند.
در یمن، پس از
مرگ ابن حوشب، فعالیتهای دعوت، به رهبری
عبدالله بن عباس شاوری و داعیان دیگر به طور محدود ادامه داشت و طی آن دوره، یکی از حکام محلی
یمن،
عبدالله بن قحطان یعفوری چند سالی (۳۷۹-۳۸۷ق/۹۸۹-۹۹۷م) مذهب اسماعیلی را پذیرا شده بود.
در ۴۲۹ق/۱۰۳۸م، داعی علی
بن محمد صُلیحی که با مرکز دعوت
اسماعیلیه در قاهره در تماس بود، در منطقه کوهستانی مسار خروج کرد و سلسله اسماعیلی
صلیحیون را بنیان نهاد.
صلیحیون که ریاست دعوت اسماعیلیه در یمن را بر عهده داشتند، حدود یک قرن، تا ۵۳۲ق/ ۱۱۳۸م، بر بخشهای مهمی از آن سرزمین به نیابت از فاطمیان حکومت کردند و
اقتدار خود را تا اندازهای به مناطق مجاور، مانند
عمان و
حضرموت و
بحرین نیز بسط دادند.
داعی ادریس وقایع دولت صلیحی، و تجدید حیات دعوت اسماعیلیه در یمن در زمان مستنصر را در جلد هفتم عیون الاخبار - که هنوز به صورت دستنویس باقی مانده است - وصف کرده، و عمرة
بن علی حکمی،
مورخ و
شاعر مشهور یمنی نیز مطالب مهمی در این زمینه در تاریخ الیمن (قاهره، ۱۹۶۷م) آورده است.
روابط نزدیک بین فاطمیان و صلیحیون در مکتوبات و نامههای متعددی که مستنصر به علی
بن محمد صلیحی و جانشینان وی فرستاده، در کتاب السجلات المستنصریة، به خوبی انعکاس یافته است.
صلیحیون نقش مؤثری در بسط دعوت اسماعیلیه به
هندوستان نیز ایفا کردهاند و در نتیجه فعالیت داعیانی که مرتب از یمن به
هند گسیل میشدند، جماعت اسماعیلی جدیدی در گجرات پدیدار گشت.
بر اساس روایات سنتی اسماعیلی مربوط به ظهور این جماعت، نخستین داعی اسماعیلی به نام
عبدالله در ۴۶۰ق/۱۰۶۸م از یمن به کمبی، مهمترین بندر گجرات، فرستاده شده بوده است.
داعی
عبدالله که از جانب داعی لَمَک
بن مالک
حمّادی - مسئول اجرایی دعوت در یمن - به گجرات فرستاده شده بود، به زودی شمار بسیاری از اهالی آنجا، از جمله حکام محلی را به
کیش اسماعیلی درآورد.
جماعت اسماعیلی گجرات که در نیمه دوم
قرن ۵ق/۱۱ م به وجود آمد، همچنان مناسبات نزدیک خود را با یمن حفظ کرد و در قرون بعدی گجرات پایگاه اصلی
اسماعیلیان مستعلوی طیبی (بُهرهها) گردید که هنوز در آنجا حائز اهمیتند.
تجدید حیات دعوت اسماعیلیه در یمن، و گسترش آن به گجرات، تا حدودی با منافع تجاری فاطمیان و تمایل آنان به توسعه روابط اقتصادی خود با هند از مسیر بحر احمر و
بن در عیذاب نیز ارتباط داشته است.
در اثر فعالیتهای حمیدالدین کرمانی و دیگر داعیان فاطمی، شماری از امرای عرب در عراق که به تشیع گرایش داشتند، مانند معتمدالدوله قرواش عقیلی (حک ۳۹۱-۴۴۲ق/ ۱۰۰۱-۱۰۵۰م)، حاکم موصل و کوفه و مدائن، به مذهب اسماعیلی گرویدند.
این موفقیتهای دعوت فاطمی حتی در نزدیکی مقر
حکومت عباسیان، خصومت خلیفه عباسی قادر را بیش از پیش برانگیخت؛ وی در ۴۰۲ق/۱۰۱۱م شماری از علمای
سنی و
شیعی را به
بغداد فرا خواند و از آنان خواست تا در بیانیهای رسماً نسب علوی خلفای فاطمی را باطل اعلام کنند؛ این بیانیه در تمام مساجد سرزمینهای تحت استیلای عباسیان قرائت شد.
افزون بر آن، به درخواست خلیفه عباسی شماری از متکلمان، از جمله
علی بن سعید اصطخری (د ۴۰۴ق)، به تألیف رسالاتی در ردّ اسماعیلیه پرداختند.
موفقیتهای دعوت اسماعیلیه در زمان مستنصر که بر
مشروعیت امامت خلفای فاطمی تأکید داشت، موج جدیدی از واکنشهای ضد اسماعیلی را از جانب
عباسیان و
سلجوقیان سنی مذهب برانگیخت؛ چنانکه برخی از سلسلههای محلی مانند قراخانیان ماوراءالنهر، به قلع و قمع اسماعیلیان پرداختند.
در همین زمینه، در ۴۴۴ق، خلیفه عباسی قائم، سند دیگری را در بغداد بر ضد فاطمیان تنظیم کرد که به امضای شماری از
علما و
فقهای عصر رسید و مجدداً نسب علوی فاطمیان را ادعایی بیاساس و باطل اعلام میکرد.
اندکی دیرتر، هنگامی که اقتدار اسماعیلیان در
ایران، به رهبری
حسن صباح سریعاً توسعه مییافت، اسماعیلیان با دشمنی سرسختانه
خواجه نظام الملک،
وزیر مقتدر سلجوقی روبهرو شدند.
نظام الملک که از بسط نهضت اسماعیلیه در حیطه قلمرو
سلاجقه آگاه و بیمناک بود، فصل مهمی از کتاب خود، سیاستنامه
را به رد اسماعیلیه اختصاص داد.
عباسیان نیز همچنان تألیف رسالات ضد اسماعیلی را تشویق میکردند و در میان این نوع آثار که در آن زمان بر ضد اسماعیلیه تدوین شد، مهمترین اثر را
ابوحامد غزالی تألیف کرد.
وی هنگامی که در نظامیه بغداد مدرس بود، اندکی قبل از ۴۸۸ق/۱۰۹۵م، به درخواست خلیفه عباسی مستظهر، رسالهای در ردّ اصول عقاید
باطنیه (اسماعیلیه)، به نام فضائح الباطنیه تنظیم کرد که با عنوان المستظهری نیز اشتهار یافت (برای جوابیهای بر آن از
علی بن محمد ولید - د ۶۱۲ق - به این منبع رجوع کنید
).
خلیفه ششم فاطمی، حاکم که توجه خاصی به امور دعوت و تعلیم داعیان فاطمی داشت، دارالعلم (دارالحکمه) را برای این منظور در ۳۹۵ق/۱۰۰۵م بنیان نهاد.
این مرکز علمی که دارای کتابخانه نفیسی بود، برای اشاعه
اصول عقاید شیعیان به طور کلی، و اسماعیلیان فاطمی به طور اخص مورد استفاده قرار گرفت.
دارالعلم که تحت ریاست
داعی الدعات قرار داشت، و با دعوت اسماعیلیه به طور نزدیکی مرتبط بود، تا آخر دولت فاطمیان همچنان پایبرجا ماند.
اصول عقاید اسماعیلیان فاطمی که از زمان معز، به «حکمت» مشهور شده بود، در این مرکز تدریس میشد و در همانجا داعیان فاطمی نیز تعالیم لازم را کسب میکردند.
حاکم اغلب شخصاً در جلسات درس دارالعلم که گاه تنها به اسماعیلیان اختصاص داشت، حضور مییافت.
شماری از فقهای
اهل سنت نیز در دارالعلم مدرس بودند.
در داخل محدوده دولت فاطمی، احکام و تعالیم
مذهب اسماعیلی آشکارا توسط فقهای اسماعیلی به مورد اجرا گذارده میشد و قاضی القضات اغلب سمت داعی الدعات، یا ریاست اجرایی سازمان دعوت را نیز بر عهده داشت.
در مصر، برنامههای درسی و علمی گوناگونی برای تعلیم گروههای مختلف اسماعیلیان و داعیان آنها تدوین یافته بوده است که به «مجالس» (مجالس الدعوه) شهرت داشتند و در
الازهر و دارالعلم و دیگر مؤسسات علمی قاهره توسط فقها و متکلمان اسماعیلی اجرا میشدند.
در میان این مجالس، جلساتی که به مباحث کلام و
حکمت اختصاص داشتند، به «مجالس الحکمه» مشهور بوده، و شرکت در آنها برای عموم اسماعیلیان امکانپذیر نبوده است.
اغلب داعی الدعات شخصاً مطالب مجالس را تهیه و تنظیم میکرده که مهمترین نمونه آن در المجالس المؤیدیه تبلور یافته است.
در مورد سازمان دعوت، داعی الدعات مسئولیت انتخاب داعیان مناطق تحت استیلای فاطمیان را نیز به عهده داشته است.
این نمایندگان رسمی «دعوت هادیه»، به تمام شهرهای مصر و همچنین دیگر بلاد فاطمی مانند
دمشق، صور، عکا، رمله و عسقلان گسیل میشدند.
به نظر میرسد که در مورد انتخاب داعیان مناطق خارج از مرزهای حکومت فاطمیان نیز داعی الدعات نقش مهمی داشته است.
اطلاعات بیشتری درباره وظایف خاص داعی الدعات که از مقر مرکزی دعوت در پایتخت فاطمیان به امور کلی دعوت رسیدگی میکرده است، در دست نیست.
خود عنوان داعی الدعات نیز عمدتاً در منابع غیر اسماعیلی به کار رفته است.
متون اسماعیلیِ برجا مانده از دوره فاطمی که به سلسله مراتب دعوت اشاره دارند، معمولاً عنوان «باب» و گاهی «باب الابواب» را به صورت مترادف با واژه داعی الدعات در مورد رئیس اجرایی سازمان دعوت به کار بردهاند.
حمیدالدین کرمانی اشارات متعددی به اهمیت مقام
باب و نزدیکی او به شخص
امام دارد.
باب که زیر نظر مستقیم امام، مسئول اداره امور عالیه و طرح سیاستهای کلی دعوت بوده، با کمک چندین دستیار به وظایف خود عمل میکرده است.
باب از میان عالمترین و متقیترین اسماعیلیان واجد شرایط برای احراز این سمت، و توسط شخص امام اسماعیلی برگزیده میشده است.
برخی از مؤلفان اسماعیلی اشارات نادر و پراکندهای به سلسله مراتب سازمان دعوت فاطمی دارند که به «حدود دین» یا «مراتب الدعوه» معروف بوده است.
این سازمان به تدریج طی دوره فاطمی توسعه و تحول یافت و در زمان حاکم شکل خاص و ثابتی پیدا کرد؛ ولی سلسله مراتب دعوت در زمان داعی الدعات المؤید به صورت نهایی خود در آمد.
یادآوری این نکته لازم است که سازمان کامل دعوت فاطمی منعکس کننده الگویی آرمانی برای زمانی که دنیای اسلام کلاً تحت استیلای امام اسماعیلی قرار میگرفته، بوده است.
به عبارت دیگر، نه تنها تمام سلسله مراتب دعوت همواره اشغال نشده بودهاند، بلکه بعضی از مراتب آن همیشه خالی میمانده است.
توضیحات ناقص و پراکندهای درباره سلسله مراتب دعوت فاطمی، پس از حدود امام و باب (داعی الدعات) وجود دارد.
تمامی منابع اسماعیلی متفقند که جهان، یا به طور دقیقتر سرزمینهای غیر فاطمی آن، به ۱۲ جزیره تقسیم میشده، و هر یک از این جزایر، منطقه جداگانه و مستقلی برای اشاعه دعوت اسماعیلیه بوده است.
این ۱۲ منطقه، یا «جزایر الارض»، عبارت بودهاند از سرزمینهای عرب، روم، صقالبه، نوب، خزر، هند، سند، زنج، حبش، چین، دیلم (سرزمین
ایران) و بربر.
هر یک از این جزایر زیر نظر یک داعی عالی رتبه بوده که عنوان حجت داشته است.
در آثار اسماعیلی صدر دوره فاطمی، به حجت با نامهای دیگری مانند «نقیب» و «لاحق» و «ید» هم اشاره رفته است، ولی این عناوین به تدریج منسوخ شده بوده است.
حجت در هر جزیره عالیترین مرجع دعوت و صدر داعیان آنجا بوده است.
در سلسله مراتب دعوت، پس از باب و حجت، داعیان مختلف بودهاند که در هر جزیره مسئولیت فعالیتهای خاصی را به عهده داشتهاند. شمار داعیان بعضی از جزایر به حدود ۳۰ نفر میرسیده است.
منابع، داعیان را در ۳ ردیف طبقهبندی کردهاند که به ترتیب اهمیت عبارت بودهاند از «داعی بلاغ»، «داعی مطلق»، و «داعی محدود (محصور)».
درباره وظایف گوناگون این ۳ نوع داعی اطلاعات خاصی در دست نیست؛
داعی محدود احتمالاً دستیار اصلی داعی مطلق بوده، و در غیاب حجت و داعی بلاغ هر جزیره، داعی مطلق آنجا اختیارات تام مییافته است.
داعی بلاغ نیز عمدتاً نقش رابط بین سازمان مرکزی دعوت در پایتخت فاطمی و مرکز محلی دعوت در هر جزیره را به عهده داشته است.
در اوایل دوره فاطمیان، گاهی عناوین دیگری مانند «جناح»، به جای داعی، در سرزمینهای ایرانی به کار میرفته است.
داعیان با کمک دستیارانی فعالیت میکردند که به طور کلی «مأذون» خوانده میشدند.
در تشکیلات دعوت در هر جزیره دست کم دو نوع مأذون وجود داشته است: مأذون مطلق و مأذون محدود (محصور)؛ مأذون محدود سرانجام عنوان «مُکاسِر» یافت.
مأذون مطلق، یا دستیار اصلی داعی که اغلب خود بالمآل به مقام داعی ارتقا مییافت، اجازه یا «اذن» داشته است تا از تازه واردان به جماعت
اسماعیلیه عهد یا
میثاق معمول را اخذ کند.
وی همچنین مقررات متداول را به نواسماعیلیان میآموخته است.
مسئولیت اصلی مکاسر که اختیاراتش محدود بوده، شناسایی و انتخاب افراد برای ورود به جماعت اسماعیلیه بوده است.
تعلیم مأذونها بر عهده داعیان بوده است و خود داعیان اغلب در دارالعلم و دیگر مؤسسات تخصصی قاهره تعلیم مییافتند و سپس به جزیره محل مأموریتشان فرستاده میشدند.
ضمن اینکه تماس مستمر بین هر جزیره و مرکز دعوت در پایتخت فاطمی وجود داشته است، داعیان به میزان قابل توجهی از استقلال عمل در محل مأموریت خود برخوردار بودهاند.
اسماعیلیان عادی مقامی در تشکیلات دعوت نداشتند و معمولاً «مستجیب» نامیده میشدند.
سلسله مراتب هفت گانه دعوت، از باب (داعی الدعات) تا مکاسر (مأذون محدود)، همراه با وظایف اصلی و آرمانی آنها توسط داعی کرمانی تشریح شده است.
اسماعیلیان فاطمی به طور کلی چارچوب تعالیم اعتقادی اسماعیلیان نخستین را حفظ کردند و همانند اسلاف خود بین
ظاهر و
باطن دین تمایز قائل بودند؛ ولی بر خلاف
اسماعیلیان نخستین که تأکید بر باطن و حقایق مکتوم در آن داشتند، اسماعیلیان فاطمی ظاهر و باطن را مکمل یکدیگر میدانستند و مراعات تعادل بین آن دو را
واجب میشمردند.
از اینرو، نزد اسماعیلیان فاطمی دسترسی به «
حقیقت» بدون «
شریعت» امکانپذیر نبود و حقایق نیز همیشه با شرایع یا ظواهر دین مرتبط بودند.
در نتیجه، دعوت فاطمی رسماً مواضع اباحی قرامطه و دیگر گروههای افراطی را که تأکید بر باطن داشتند، و ظاهر (شریعت) را
نفی میکردند، باطل میدانست.
داعیان و علمای فاطمی آثار بسیاری در زمینههای
علوم ظاهری و
علوم باطنی و
علم تأویل تألیف کردند، ولی اسماعیلیان فاطمی به
علم تفسیر هیچگونه توجهی نداشتند و در آن زمینه تنها به تعالیم امامان خود اکتفا میکردند.
به همین سبب، آنها امام اسماعیلی را «
قرآن ناطق» نیز مینامیدند و
نصّ کتاب الهی را «
قرآن صامت» میخواندند.
به علل مشابه، توجه اسماعیلیان فاطمی به
علم حدیث نیز محدود بود و آنها در این زمینه به تعالیم و اقوال امامانشان بسنده میکردند؛ در هر صورت آنان به
احادیث نبوی و روایات منقول از امامان قبلی خود، خاصه
امام جعفر صادق (ع)، ارج بسیار مینهادند و بسیاری از این احادیث و اخبار توسط
قاضی نعمان، عالمترین
فقیه دوره فاطمی، خاصه در دو کتاب دعائم و شرح الاخبار (قم، ۱۴۰۹-۱۴۱۲ق) جمعآوری گردیده است.
قاضی نعمان که در اصل بنیانگذار علم
فقه اسماعیلی بود، از زمان عبیدالله مهدی تا هنگام مرگ خود در ۳۶۳ق/۹۷۴م، مقامات مختلفی در دستگاه فاطمیان داشت و عاقبت به عنوان برجستهترین فقیه اسماعیلی نزد معز فاطمی تقرب خاصی یافت.
یکی از مهمترین تألیفات فقهی وی، یعنی دعائم الاسلام، هنوز مورد استفاده اسماعیلیان مستعلوی - طیبی قرار دارد.
فقه اسماعیلیه، تشابهات بسیاری با
فقه امامیه دارد، ولی اختلافاتی نیز بین این دو
مذهب شیعی، خاصه در زمینههای
توارث و نحوه اجرای بعضی از
فرایض دینی، پدیدار گشته است.
اسماعیلیان فاطمی بینش ادواری اسماعیلیان نخستین را درباره تاریخ مذهبی بشر حفظ کردند، ولی به علت آنکه فاطمیان مدعی امامت بودند، به تدریج تغییراتی در نظریه اسلاف خود در زمینه امامت پدید آوردند.
به طور خاص، آنها طول دوره ششم تاریخ، یعنی دوره
اسلام، و شمار
امامان آن دوره را مورد تجدید نظر قرار دادند، به طوری که تداوم نامحدود در
امامت و وجود بیش از ۷ امام در دوره اسلام امکانپذیر گردد.
فاطمیان که تا مدتها خود را خلفای
امام قائم،
محمد بن اسماعیل میدانستند، مدعی بودند که مسئولیت اجرای تدریجی وظایف وی را به عنوان قائم بر عهده گرفتهاند.
در زمان مستنصر فاطمی، نوعی تعبیر روحانی نیز درباره ظهور
محمد بن اسماعیل اتخاذ شده بود، زیرا اسماعیلیان فاطمی دیگر در انتظار
رجعت جسمانی وی نبودند.
در دوره همو، اسماعیلیان فاطمی معتقد بودند که در
آخرالزمان یکی از امامان اسماعیلی از اعقاب
محمد بن اسماعیل و مستنصر فاطمی به عنوان قائم و ناطق هفتم، آغازگر آخرین دوره تاریخ بشر خواهد بود.
همانطور که پیشتر یاد شد، داعی
نسفی مبتکر نوعی
جهان شناسی نوافلاطونی - اسماعیلی (
قرمطی) بود که آن را در کتاب المحصول خود تشریح کرده بود.
این جهانشناسی ویژه که تا حدودی به طور مستقل توسط
ابوحاتم رازی نیز تدوین شد، بعداً توسط
ابویعقوب سجستانی تکامل یافت و از قرن ۴ق/۱۰م مورد پذیرش تمام گروههای قرمطی سرزمینهای
شرقی واقع شد.
این داعیان برجسته خراسان و جبال شدیداً تحت تأثیر جریانهای فلسفی نوافلاطونی، خاصه دیدگاههای
نوافلاطونیان درباره
صفات ذاتی آفریدگار و
هستیشناسی انبعاثی آنها، قرار گرفته بودند که از اوایل
قرن ۴ق در نیشابور رواج پیدا کرده بود.
نسفی و دیگر داعیان قرمطی بعضی از نظریههای مکتب نوافلاطونی را با
تعالیم و
مفاهیم قرآنی و اسلامی تلفیق کردند و جهانشناسی منحصر به فردی را تدوین نمودند که در زمان معز فاطمی مورد پذیرش دعوت اسماعیلیان فاطمی نیز قرار گرفت.
این جهانشناسی در چند دهه اخیر عمدتاً بر اساس آثار متعدد داعی سجستانی، خاصة الینابیع و الافتخار و کشف المحجوب، مورد مطالعه و شناخت محققان قرار گرفته است.
در این جهان شناسی نوافلاطونی اسماعیلی، پروردگار که هستی بخش عالَم و مبدع همه چیزهاست، متعالی و ناشناختنی است.
موضع کلامی درباره
صفات الهی در اینجا ضدتشبیهی و ضدتعطیلی بوده است.
عقل، نخستین موجودی بوده که پروردگار آن را به
امر و
مشیت خود
ابداع کرده است.
در اینجا واژه ابداع، به معنای
آفرینش از هیچ، با واژه قرآنی
کُن (باش) همبسته شمرده شده است.
از اینرو، پروردگار
مبدع، یا هستی بخشنده بوده، و عقل که «اول» و «سابق» نیز خوانده میشده، مُبدَع اول بوده است، زیرا
امر الهی و کلمة
الله با «
وجود» آن در هم آمیخته بودهاند.
در این تفکر عقل، ازلی و بدون حرکت و کامل، و منبع
نور است.
نفس یا
نفس کلی که «دوم» و «تالی» نیز خوانده میشود، از عقل منبعث شده است. نفس که موجودی بسیار پیچیدهتر از عقل بوده،
ناقص، و در خدمت عقل است.
نفس که منبع
هیولی و
صورت است، به علت
نقص خود به
حرکت درآمده، و در مرحله انبعاثی بعدی،
افلاک هفتگانه و ستارگانشان از آن منبعث شدهاند.
افلاک با حرکت نفس به حرکت درآمدهاند و در سلسله مراتب بعدی چیزهای دیگری از طریق انبعاثات به وجود آمدهاند، یا به طور دقیقتر تجلی پیدا کردهاند، زیرا
خداوند تمام
اشیاء و
موجودات را در عالم روحانی و عالم جسمانی یک دفعه
خلق کرده بوده است.
سپس در اثر حرکتهای افلاک و
کواکب، مفردات چهارگانه (
گرما،
سرما،
تری و
خشکی) منبعث شدهاند و مفردات باهم درآمیخته، عناصر مرکب، مانند
خاک و
آب و
هوا پدیدار گشتهاند.
در مراحل انبعاثی بعدی به ترتیب
گیاهان (یا
نفس نامیه) و سپس
حیوانات (یا
نفس حِسّیه) و سرانجام،
انسان (یا
نفس ناطقه) پدیدار شده است.
برای تطبیق بیشتر بین این
جهانشناسی و
تعالیم اسلامی، بعضی از واژههای آن در مورد عالم روحانی با واژههای قرآنی پیوند داده شدهاند.
در نتیجه، عقل با «
قلم» و «
عرش» منطبق شده، و نفس نیز دو مترادف قرآنی خود را در «
لوح» و «
کرسی» یافته است.
این جهانشناسی نوافلاطونی - اسماعیلی از زمان معز و با تأیید وی مورد پذیرش دعوت فاطمی که هیچگونه نقشی در
تدوین آن ایفا نکرده بود، واقع شد و در دورههای بعد
داعیان فاطمی مانند
حمیدالدین کرمانی و
ناصرخسرو جوانب مختلف آن را در فلسفههای مابعدالطبیعة خود اصلاح و تکمیل کردند.
به طور اخص، داعی کرمانی تا حدودی جهانشناسی نوافلاطونی اسماعیلی جدیدی را بر اساس آثار فلسفی و آثار دیگر داعیان متقدم قرمطی ایرانی و نیز با استفاده از نظامهای
مابعدالطبیعة فلاسفه اسلامی، خاصه
ابن سینا، تدوین کرد.
این جهانشناسی که در راحة العقل کرمانی (تألیف در ۴۱۱ق/۱۰۲۰م) تبیین شده است، هیچگاه مورد پذیرش دعوت فاطمی قرار نگرفت، ولی بعدها با تغییراتی مورد استفاده
اسماعیلیان طیبی در
یمن واقع شد.
جهانشناسی نوافلاطونی داعی کرمانی، نظامی مبتنی بر ۱۰ عقل جایگزین دو اصل عقل و نفس در نظام قبلی شده است.
در جهانشناسی کرمانی که هر یک از حدود دهگانه عالم آسمانی منبعث از حد قبلی بوده است، «عقل» نظام نوافلاطونی پیشین به «
عقل اول» تبدیل شد و «عقل دوم» که منبعث اول نیز نامیده میشد، جایگزین «نفس» گردید.
عقل سوم، یا منبعث دوم که نخستین موجود بالقوه بوده است، با هیولی و صورت منطبق گردید.
از دو اصل آغازین، یعنی عقل اول و عقل دوم، ۷ عقل دیگر منبعث شدند که منعکس کننده ۷ کلمه الهی نیز بودند. عقل دهم که
عقل فعال نیز نامیده میشده، بر عالم جسمانی نظارت داشته است.
افزون بر آن، کرمانی ساختارهای عالم جسمانی و سلسله مراتب دنیوی دعوت را در نظام خود با طبقات عالم آسمانی تطبیق کرده بود.
در واقع، وی بر همانندی و
تمثیل بین طبقات آسمانی و جسمانی از یک سو، و وظایف حدود و سلسله مراتب در این طبقات از سوی دیگر تأکید داشته است.
در حالی که نسفی و رازی و سجستانی بعضی از واژههای جهانشناسی اولیه اسماعیلیه، مانند جد و فتح و خیال را با معانی دیگری در نظام نوافلاطونی خود حفظ کرده بودند، کرمانی تقریباً تمامی واژهها و مفاهیم متقدم را نادیده گرفت.
کرمانی در راحة العقل تنها یک فصل کوتاه به
حروف علویه اختصاص داده،
و نام دو اصل نخست جهانشناسی قبلی («ک - و - ن - ی» و «ق - د - ر») را نیز تنها یک بار در یکی از آثار خود
ذکر کرده است.
تردید نیست که نظام کرمانی بیش از نظام داعیان قرمطی متقدم از تفکر نوافلاطونی متأثر بوده است.
فلسفه نوافلاطونی در
رسائل اخوان الصفا نیز به وضوح انعکاس یافته است.
ارتباط گروه مؤلفان موسوم به
اخوان الصفا (ه م) و مجموعه ۵۲ رساله معروف آنها با نهضت
اسماعیلیه اکنون دیگر قابل تردید نیست، اگر چه ماهیت خاص این ارتباط هنوز مبهم مانده است.
خود
اسماعیلیان از
قرون وسطی این رسائل را که در برگیرنده تمامی علوم شناخته شده زمان بوده است، به یکی از امامان نخستین خود در دوره ستر، یعنی
احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعیل، منسوب کردهاند.
از طرف دیگر، بر اساس تذکرات
ابوحیان توحیدی (د ح ۴۱۴ق/۱۰۲۳م)، به نظر میرسد که این رسائل توسط شماری از کاتبان و عالمان که با نهضت اسماعیلیه مرتبط بوده، و در
بصره میزیستهاند، در اواسط
قرن ۴ق/۱۰م تألیف شده باشد.
بعضی از محققان معاصر نیز عقیده دارند که شماری داعی اسماعیلی با همکاری دانشمندان غیراسماعیلی رسائل را در دهههای قبل از تأسیس خلافت فاطمیان، بین سالهای ۲۶۰ق و ۲۹۷ق/۸۷۴ و ۹۱۰م، تألیف کرده بودند.
به عقیده این گروه، اشعار و مطالبی که مربوط به دورههای متأخر است، توسط کاتبان بعدی به رسائل اخوان الصفا افزوده شده است.
در هر صورت، به نظر میرسد که اعضای گروه اخوان الصفا اگر هم در قرن ۴ق میزیستهاند، پیرو دعوت فاطمی نبودهاند، زیرا تعالیم خود را به هفتمین امام اسماعیلیه، یعنی همان
مهدی موعود که
قرمطیان منتظر رجعتش به عنوان قائم بودند، نسبت دادهاند.
جهانشناسی اخوان الصفا نیز همانند نظامهای نسفی و دیگر داعیان قرمطی آن زمان، مبتنی بر فلسفه نوافلاطونی بوده است.
رسائل اخوان الصفا هیچگونه تأثیری بر
ادبیات دوره فاطمی بر جا نگذاشت و مؤلفان اسماعیلی آن دوره نیز اشارهای به این اثر عظیم ندارند؛ ولی از حدود دو قرن بعد از زمان تألیف، این رسائل اهمیت ویژهای در آثار اسماعیلیان طیبی در یمن پیدا کرد، به طوری که ابراهیم
بن حسین
حامدی (د ۵۵۷ق/۱۱۶۲م) و شماری از جانشینان وی به عنوان داعیان مطلق مستعلوی - طیبی پیوسته این رسائل را مورد مطالعه قرار داده، و بر آن تفاسیر مختلف نوشتهاند.
پس از مرگ خلیفه مستنصر، افضل پسر بدر الجمالی که در مقام وزارت، اقتداری تمام داشت، توانست به قصد مستحکم ساختن موقعیت خود و با اعمال نفوذ، نزار فرزند ارشد مستنصر را که نص امامت و خلافت بر او قرار گرفته بود، از حقوق خود محروم کند و در عوض جوانترین برادر او ابوالقاسم
احمد را با لقب المستعلی بالله جایگزین وی سازد.
افضل به سرعت مقامات عالی رتبه
دولت و
دعوت فاطمیان را وادار کرد تا با مستعلی
بیعت کنند و او را به جانشینی مستنصر بشناسند.
این اقدام بیسابقه، نهضت اسماعیلیه را با بحران شدیدی مواجه ساخت و اسماعیلیان که تا آن زمان نهضت واحدی را تشکیل میدادند، به زودی به دو شاخه اصلی
مستعلویه و
نزاریه منقسم شدند.
در اواخر سال ۴۸۸ق/۱۰۹۵م نزار همراه یکی از پسرانش به دستور مستعلی در
زندان به
قتل رسید.
افتراق در جماعت اسماعیلیه به این دو شاخه که از همان ابتدا رقبای متخاصم یکدیگر شدند، به تضعیف کلی و غیر قابل جبران دعوت اسماعیلیه انجامید.
اکثر اسماعیلیان
مصر و تمامی جماعت اسماعیلی یمن و گجرات و بسیاری از اسماعیلیان
شام امامت مستعلی را پذیرفتند، ولی گروه بزرگی از اسماعیلیان شام و تمامی اسماعیلیان
عراق و
ایران و احتمالاً بدخشان و
ماوراءالنهر به نص اول مستنصر وفادار ماندند و نزار را به عنوان نوزدهمین امام خود و جانشین به حق پدرش قبول کردند.
در قرون بعدی،
مستعلویان و
نزاریان به ترتیب در قسمتهای غربی و
شرقی دنیای
اسلام به بسط دعوتهای مستقل خود پرداختند و مسیرهای مذهبی - سیاسی کاملاً مجزایی را طی کردند.
در این میان، اکثر اسماعیلیان در مصر و بسیاری در شام و تمامی جماعت اسماعیلی در یمن مستعلی را به جانشینی مستنصر قبول کرده بودند.
با قتل جانشین مستعلی، الامر باحکام الله در ۵۲۴ق/۱۱۳۰م، مستعلویان با
بحران جدیدی مواجه شدند که منجر به انشعاب مستعلویه به دو شاخه
حافظیه و
طیبیه گردید.
آمر چند ماه پیش از مرگش صاحب فرزندی به نام طیب شده بود که تنها پسر او بوده است،
اما در وقایع پس از مرگ آمر، عملاً نامی از طیب در میان نیست.
عموزاده آمر، ابوالمیمون عبدالمجید که عضو ارشد خانواده فاطمیان، و مدعی قدرت بود، پس از یک سال کشمکش با مخالفان، بر مسند حکومت قرار گرفت.
او که ابتدا با عنوان
ولیعهد زمام امور را در دست گرفته بود، در
ربیع الاخر ۵۲۶، مدعی
خلافت و
امامت شد و لقب الحافظ لدین الله را برای خود برگزید.
از آنجا که پدر حافظ امامت و خلافت نیافته بود، ادعای وی با اشکالاتی مواجه میگردید.
از اینرو، وی بر آن شد تا برای تبیین
مشروعیت امامت و خلافت خود، دست به تنظیم سجلی زند که از طریق آن بتواند خود را جانشین به حق آمر قلمداد کند.
این سجل به موارد مختلفی در
تاریخ اسلام و فاطمیان استناد داشت و به طور اخص متذکر میشد: همانگونه که
حضرت محمد (ص) عموزاده خویش
حضرت علی (ع) را وصی و جانشین خود قرار داده بوده، امر نیز شخصاً عموزادهاش حافظ را به جانشینی برگزیده بوده است.
امامت حافظ مورد تأیید رسمی مرکز دعوت مستعلویه در قاهره قرار گرفت و اکثر اسماعیلیان مستعلوی در مصر و شام، و گروهی از مستعلویان یمن که حافظ و جانشینانش را به عنوان امامان خود شناختند، با نامهای حافظیه و
مجیدیه اشتهار یافتند.
از طرف دیگر، گروههایی از مستعلویان مصر و شام، و شمار کثیری از مستعلویان یمن ادعاهای حافظ را باطل دانستند و امامت طیب را پذیرفتند که ابتدا با نام آمریه، و پس از تأسیس دعوت مستقل طیبی در یمن، به طیبیه شهرت یافتند.
برای مطالعه بیشتر به این مقالات مراجعه کنید:
اسماعیلیهاسماعیلیان نخستینانشعابات اسماعیلیه
(۲) ابن تغریبردی، النجوم؛ ابن
حماد،
محمد، اخبار ملوک بنی عبید، به کوشش وندرهیدن، الجزایر، ۱۹۲۷م؛
(۴) ابن دواداری، ابوبکر، کنز الدرر، جزء ششم، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، ۱۹۶۱م.
(۵) ابن ظافر، علی، اخبار الدول المنقطعة، به کوشش ا، فره، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۱۰) ابن میسر،
محمد، اخبار مصر، به کوشش ایمن فؤاد سید، قاهره، ۱۹۸۱م.
(۱۳) ابوحیان توحیدی، الامتاع و المؤانسة، به کوشش
احمد امین و
احمد زین، قاهره، ۱۹۳۹-۱۹۴۴م.
(۱۴) ابویعقوب سجستانی، اسحاق، اثبات النبوءات، به کوشش عارف تامر، بیروت، ۱۹۶۶م.
(۱۵) ابویعقوب سجستانی، اسحاق، الافتخار، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۸۰م.
(۱۶) ابویعقوب سجستانی، اسحاق، تحفة المستجیبین، خمس رسائل اسماعیلیة، به کوشش عارف تامر، سلمیه، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۱۷) ابویعقوب سجستانی، اسحاق، کشف المحجوب، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۲۷ش/۱۹۴۹م.
(۱۸) ابویعقوب سجستانی، اسحاق، الینابیع، ایران و یمن (سه رساله اسماعیلی)، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۴۰ش/۱۹۶۱م.
(۱۹) ادریس
بن حسن، عیون الاخبار، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۷۳-۱۹۷۸م.
(۲۰) اربعة کتب اسماعیلیة، به کوشش اشتروتمان، گوتینگن، ۱۹۴۳م.
(۲۳) برتلس، آ، ی، ناصر خسرو و اسماعیلیان، ترجمه یحیی آرینپور، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۲۵) بنداری، فتح، زبدة النصرة، به کوشش هوتسما، لیدن، ۱۸۸۹م.
(۳۶) دفتری، فرهاد، «غزالی و اسماعیلیه»، معارف، ۱۳۶۳ش، ج ۱.
(۳۷) دیلمی،
محمد، بیان مذهب الباطنیة و بطلانه، به کوشش اشتروتمان، استانبول، ۱۹۳۸م.
(۴۲) صوری،
محمد، القصیدة الصوریة، به کوشش عارف تامر، دمشق، ۱۹۵۵م.
(۴۷) قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوة، به کوشش عبدالکریم عثمان، بیروت، ۱۹۶۶م.
(۴۸) قاضی نعمان، اساس التأویل، به کوشش عارف تامر، بیروت، ۱۹۶۰م.
(۴۹) قاضی نعمان، افتتاح الدعوة، به کوشش وداد قاضی، بیروت، ۱۹۷۰م.
(۵۰) قاضی نعمان، تأویل الدعائم، به کوشش
محمد حسن اعظمی، قاهره، ۱۹۶۷-۱۹۷۲م.
(۵۱) قاضی نعمان، دعائم الاسلام، به کوشش آصف فیضی، قاهره، ۱۹۵۱-۱۹۶۱م.
(۵۲) قاضی نعمان، الرسالة المذهبة، خمس رسائل اسماعیلیة، به کوشش عارف تامر، سلمیه، ۱۹۵۶م.
(۵۳) قاضی نعمان، المجالس و المسایرات، به کوشش حبیب فقی و دیگران، تونس، ۱۹۷۸م.
(۵۴) قلقشندی،
احمد، صبح الاعشی، قاهره، ۱۳۳۱-۱۳۳۸ق.
(۵۶) کرمانی،
احمد، راحة العقل، به کوشش
محمد کامل حسین و
محمد مصطفی حلمی، قاهره، ۱۹۵۳م.
(۵۷) کرمانی،
احمد، الریاض، به کوشش عارف تامر، بیروت، ۱۹۶۰م.
(۶۱) مستنصر بالله، معدّ، السجلات المستنصریة، به کوشش عبدالمنعم ماجد، قاهره، ۱۹۵۴م.
(۶۳) مقدسی،
محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۰۶م.
(۶۴) مقریزی،
احمد، اتعاظ الحنفاء، به کوشش جمالالدین شیال و
محمد حلمی
محمد احمد، قاهره، ۱۹۶۷-۱۹۷۳م.
(۶۵) مقریزی،
احمد، الخطط، بولاق، ۱۲۷۰ق.
(۶۶) مؤید فی الدین، هبةالله، دیوان، به کوشش
محمد کامل حسین، قاهره، ۱۹۴۹م.
(۶۷) مؤید فی الدین، هبةالله، سیرة، به کوشش
محمد کامل حسین، قاهره، ۱۹۴۹م.
(۶۸) مؤید فی الدین، هبةالله، المجالس المؤیدیة، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۷۴-۱۹۸۴م.
(۶۹) ناصرخسرو، جامع الحکمتین، به کوشش هانری کربن و
محمد معین، تهران/پاریس، ۱۹۵۳م.
(۷۰) ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۷۱) ناصرخسرو، زادالمسافرین، به کوشش
محمد بذل الرحمان، برلین، ۱۳۴۱ق.
(۷۲) ناصرخسرو، وجه دین، به کوشش غلامرضا اعوانی، تهران، ۱۹۷۷م.
(۷۹) همدانی، حسین، الصلیحیون و الحرکة الفاطمیة فی الیمن، قاهره، ۱۹۵۵م.
(۸۰) همدانی، حسین، فی نسب الخلفاء الفاطمیین، قاهره، ۱۹۵۸م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اسماعیلیه»، ج۸، ص۳۴۹۳.