دستزدن به قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در آموزههای دینی، آدابی برای بهره گرفتن
از قراءت
و مطالعه
قرآن بیان شده است. نگهداشت این آداب، در حقیقت، نوعی بزرگداشت آموزههای
وحی و حفظ
و نگهداشت متن اصلی
دین دانسته میشود.
در مجموعههای روایی، مانند:
اصول کافی ، آداب آن
به شرح آمده است. شماری
از آن آداب جنبه فقهی پیدا کرده
و به کتابها، نوشتهها
و گفت
و گوهای فقهی راه یافته است، مانند:جایز نبودن آلودن
قرآن ، عدم جواز فروش قرآن
به کافر و مشرک ، ناروا بودن غلط نگاری واژگان قرآن
و از جمله بسودن واژگان قرآن، موضوع بحث قرار گرفته که آیا چنین کاری بدون
وضو ، رواست، یا ناروا؟
محقق خوانساری ، برای پاسخ
به آن،
به بررسی نه چندان گسترده؛ اما استوار
و درخور پرداخته است.این پرسش، چندین پرسش دیگر را نیز
به دنبال آورده است،
از جمله:
حکم بساویدن آیهها
و واژگان قرآن در لا
به لای کتابها
و نگاشتهها چیست؟
دست زدن
به واژه (
الله )
و نامهای پیامبران -صلی اله علیه
و آله -
و امامان -علیه السلام - چه حکمی دارد؟
کودکان نابالغ در این باره، تکلیفی دارند یا خیر؟ اولیای ایشان چطور؟
درباره این پرسشها، پاسخ استدلالی
و اجتهادی محقق خوانساری در مشارق الشموس، کانون بحث خواهد بود. با این وصف خواهیم کوشید تا دیدگاههای دیگر را نیز باز شناسیم؛ هندسه فکری محقق خوانساری، وقتی
به درستی تبیین خواهد شد که زوایای این موضوع در ساحت
فقه و آرای فقیهان نیز نگریسته شود.
۱. انقلاب اسلامی سبب گشت، قرآن، آیههای قرآن
و واژههای مقدس، نامهای
خدا ، پیامبران
و امامان -علیه السلام -، در مجلهها، روزنامهها، اطلاعیهها، آرمها
و …
به گونه گسترده در سطح جامعه
و میان مردمان نشر یابد. این کار، اگرچه
به منظور آشنایی بیشتر مردمان خداجوی، با قرآن
و حقایق قرآنی
و اسلامی انجام گرفته
و میگیرد، اما این مسأله را در ذهنها پدید آورد که در دسترس قرار گرفتن آیههای قرآن
و واژگان مقدس
و دست زدن افراد
به آنها، بدون وضو، در شریعت
اسلام امری ناروا
و حرام است، چه باید کرد؟ آیا باید
از درج
و نگارش آنها دست برداشت، یا باید
به بررسی دوباره
و دقیق
و موشکافانه این مسأله در
فقه پرداخت
و روایات را دید
و دیدگاهها را وارسی کرد
و به نتیجه درخور رسید چه بسا در این وارسیها
و دقتها
و باریک اندیشیها، نظریه روایی بسودن خط قرآن را استوار
و شایسته دید
و برگزید
و دست
به کار شد
و فضای ذهنی جامعه را ساخت
و با ژرف بخشی
و عقیده
به تقدس
و جایگاه بلند قرآن
و گسترش احترام خردمندانه
و عاقلانه
به قرآن، جواز بساویدن
و دست زدن
به واژگان قرآن را اعلام کرد.
در این نوشتار، این مقوله را پی میگیریم
و آن را
از زوایای گوناگون مینمایانیم. البته ارائه
حکم اجتهادی و صدور
فتوا مرتبهای بالاتر
از بحث
و تحقیق تئوریک درباره موضوع است. پس روشن است که در عمل، هر شخص پیرو حکم
و رأی مرجع خود خواهد بود. هدف ما بررسی زمینههای فتوایی
و روشن گری
و نمایاندن استنباطها
و قراءتهای ممکن در این مسأله است. در واقع دیدگاه محقق خوانساری را
به عنوان راهی روشن
و راهگشا، میکاویم.
۲. در این جا،
از این مقوله سخن
به میان خواهد آمد که آیا برای بسودن واژگان قرآن،
وضو واجب است،
به گونهای که اگر شخص بدون وضو،
به آیهها
و واژگان قرآن دست بزند، حکمی را فرو نهاده
و کار حرامی را انجام داده است، یا در متون اسلامی، دلیل
و مستندی برای چنان الزام
و تکلیفی یافت نمیشود؟
آنان که بسودن واژگان را حرام دانستهاند، با استناد
به دلیلهایی، میخواهند دیدگاه
و نظر خود را
به کرسی بنشانند اما برابر نظریه محقق خوانساری آن دلیلها
از اثبات
و تأسیس چنین حکمی ناتوانند. ناتمام دانستن دلیلها
به معنای آن است که شریعت در این مورد حکم
و تکلیف الزام آور ندارد؛ اما ادب
و احترام قرآن اقتضا دارد که شخص مؤمن، با وضو بر واژگان آن دست نهد، جای هیچ سخنی نیست. بنابراین، پسندیده بودنِ تعهد بر وضو
به عنوان یک ارزش، نه
به عنوان یک حکم،
به دید
و نظر هیچ یک
از فقیهان، نه تنها ردّ نمیشود که همواره مورد سفارش بوده
و هست؛ اما در این جا سخن
از حکم فقهی است که دینداران، ناگزیر
از اجرای آنند.
فقیهان در دو مقام این مسأله را مطرح کردهاند:
نخست در باب (وضو)، آن گاه که خواستهاند احکام
و یا انگیزهها
و سببهای وضو را بیان کنند؛ در چه هنگام وضو واجب
و در چه هنگام
مستحب است.
دیگر در باب احکام
غسل ، که تماس بدن شخص
جنب و حائض با خط قرآن را یکی
از کارهای
حرام برشمردهاند.
اگرچه بحث در این دو مقام پیوند تنگاتنگ دارد، ولی در همه انگارهها، حکم آن دو یکسان
و برابر نیست؛ در مثل، شماری بسودن واژگان قرآن توسط شخص جُنب
و حائض را
از کارهای حرام شمردهاند، اما وضو گرفتن را
واجب ندانستهاند. بحث ما در مقام نخست است؛ یعنی کسی که محدث
به حدث اصغر میباشد، آیا برای او جایز است
به واژگان قرآن دست بزند یا جایز نیست. اگر جایز نباشد،
حرام است یا
مکروه ؟ گروهی آن را حرام
و گروهی
مکروه و گروهی جایز دانستهاند.
محقق خوانساری، در شمار دسته سوم قرار دارد؛ اما پیروی
از مشهور را نیکو میشمارد:
وجوبه لمسّ خط المصحف الواجب بنذر أو شبهه أو لإصلاح غلط لا یمکن بدونه بناءً علی وجوب الإصلاح فهو مبنی علی تحریم المس علی المحدث بالحدث الاصغر
و فیه خلاف.
اگر
به نذر ، یا همانند آن
و یا برای اصلاح
و اشتباه گیری واژگان، بسودن قرآن واجب شده باشد. وضو نیز
واجب خواهد بود. این حکم بستگی
به آن دارد که بسودن قرآن را بدون
وضو حرام بدانیم؛ اما این موضوع مورد اختلاف است.
همان گونه که میبینید محور
و اساس حکم در این بحث بر آن نهاده میشود که آیا بسودن خط قرآن، بدون وضو حرام هست یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت باشد آن گاه وضو گرفتن برای دست زدن
به نبشته قرآن، واجب شمرده خواهد شد.
از نظر
محقق خوانساری ، دلیلهایی که در سخنان فقیهان ارائه شده است، تمام
و کافی نیستند
و نمیتوان آنها را مستند حکم قرار داد. اکنون شرح سخن:
مشهور فقیهان، دست نهادن بر نبشته قرآن را بدون وضو، حرام دانسته
و بر این نظر، دلیلهایی اقامه کردهاند که
از لا
به لای سخنان آنان میشود فهمید:
۱.
شیخ صدوق مینویسد: من کان جنباً أو علی غیر وضوء فلا یمس القرآن
و جازله ان یمس الورق.
شخصی که
جنب یا بدون وضوست،
به قرآن دست نزند،
و اما دست زدن
به برگههای قرآن اشکالی ندارد.
شیخ صدوق، این عبارت را
از سخن امام -علیه السلام - در
فقه الرضا ، برگرفته است که میفرماید:
و لا تمس القرآن إذ کنت جنباً أو کنت علی غیر وضوء،
و مس الأوراق.
پس در حقیقت شیخ صدوق، برابر روایت فتوا داده است، چنانکه شیوه اوست. در کتابهای فقهی خود:مقنع
و هدایة
بسودن خط قرآن را بدون وضو، جایز ندانسته است.
۲. شیخ طوسی با آن که در
أستبصار و مبسوط قائل
به کراهت شده است، ولی در خلاف، مینویسد: لا یجوز للجُنب
و الحائض
و المحدث أن یمسّوا المکتوب من القرآن،
و لا بأس بأن یمسّوا اطراف أوراق المصحف،
و التنزّه عنه أفضل… ما یدل علی انّ نفس الکتابة لا یجوز مسّها قوله تعالی:لا یمسّه الاّ المطهرون.
برای شخص
جنب و حائض و بی
وضو ، بِساویدن
قرآن جایز نیست؛ اما بسودن حاشیه برگهها اشکال ندارد، اگرچه بهتر است که
از آن نیز پرهیز شود…
و بر آن دلالت دارد
آیه شریفه:…جز دست پاکان
به آن نرسد. او برای ثابت کردن این نظر،
به دو
حدیث و اجماع نیز استناد جسته است.
۳.
راوندی در
فقه القرآن ،
از آیه:(لا یمسّه الا المطهرون) چنین برداشت کرده است.
حظر الله مسّ القرآن مع ارتفاع الطهارة. فان قیل:هذا یلزمکم أن لا تجوزّوا علی من لیس علی الطهارة الصغری ایضا أن یمس القرآن.
قلنا:
و کذلک نقول،
و انما یجوز أن یمسّ حواشی المصحف
و أمّا نفس المکتوب فلا یجوز.
(در این آیه)
خدا انسان را
از بسودن
قرآن بدون
طهارت ،
پرهیز داده است. اگر گفته شود:
از این برداشت استفاده میشود که شخص بدون
وضو نیز،
به واژگان قرآن دست نزند. میگوییم: آری چنین است. شخص بی وضو، تنها میتواند
به حاشیه قرآن دست بزند؛ اما واژگان را خیر.
پس،
از نظر راوندی باید جایز نبودن بسودن واژگان قرآن را بدون وضو،
مدلول التزامی آیه دانست.
۴.
علامه حلّی ، رأی شیخ طوسی (جایز نبودن بسودن واژگان قرآن) را نقل میکند
و آن را میپذیرد
و به آیه شریفه لا یمسّه الا المطهرون
، استناد میجوید.
و افزودن بر آیه شریفه،
به چهار حدیث نیز استناد میجوید.
او در تذکره نیز، یکی
از احکام شخص بی وضو را پرهیز
از بسودن واژگان
و نوشته قرآن برشمرده
و به آیه شریفه بالا استناد کرده است.
۵.
شهید اول مینویسد:
یجب الوضوء…
و لمسّ کتابة القرآن ان وجب بنذر
و شبهه علی الاقرب للآیة،
و لقول الصادق -علیه السلام -.
برای بسودن خط قرآن، باید وضو گرفت. در صورتی که دست زدن
به خط قرآن
به سبب
نذر یا مانند آن
واجب شده باشد.
۶.
صاحب حدائق ، دست زدن
به نوشته قرآن را بر شخص بی
وضو حرام دانسته
و برای این رأی
به آیه :(لا یمسه الا المطهرون)
و نیز احادیث تمسک جسته است.
۷.
صاحب جواهر ، رأی
به حرام بودن را قوی دانسته است. ادعای
اجماع را
از شیخ طوسی نقل میکند
و آیه:لا یمسه الا المطهرون)
و پاره ای روایات را مورد استناد قرار میدهد. مناقشه در دلالت آیه
و سند روایات را با وجود
شهرت و اجماع کنار مینهد
و سرانجام حرام بودنِ دست زدن
به خط قرآن را بدون وضو، سازوار با بزرگداشت
و احترام قرآن میداند.
و بذلک کلّه مع المناسبة لتعظیم الکتاب ینقطع الأصل المتمسک
به لنفی الحرمة.
با وجود دلیل بر حرام بودن دست بی وضو
به واژگان قرآن زدن، که با بزرگداشت قرآن سازواری دارد، آن اصل (اباحة) که برای حرام نبودن این کار، بدان تمسک میشود،
از میان میرود.
۸. فقیهان اهل سنت نیز، در این مقوله دو رأی دارند:مشهور
از ایشان حرام دانسته
و برخی
به جایز بودن بساویدن قرآن، بدون وضو، فتوا دادهاند.
ابن رشد قرطبی ، مینویسد:
هل هذه الطهارة (وضوء) شرط فی مسّ المصحف ام لا؟ فذهب مالک
و ابوحنیفه والشافعی الی انها شرطٌ فی مس المصحف،
و ذهب أهل الظاهر الی أنها لیست بشرط فی ذلک.
و السبب فی اختلافهم تردد مفهوم قوله تعالی:لایمسّه الا المطهرون.
ابن قدامه در المغنی، رأی تردد جایز بودن دست زدن
به واژگان قرآن را
از داود دانسته
و عقیده دارد که داود برای این رأی
به مضمون حدیثی
از پیامبر -صلی اله علیه
و آله -، استناد جسته است اما قدامه در دلالت آن بر جواز، مناقشه میکند.
تفاوت میان فقیهان
شیعه و اهل سنت در آن است که در
فقه شیعه ، خط
و واژگان قرآن موضوع حکم است، ولی در
فقه اهل سنت، قرآن
به عنوان کتاب، دست زدن
به آن
حرام یا جایز دانسته میشود.
همان گونه که میبینید سخنان کسانی که
به حرام بودن دست بی
وضو به قرآن زدن باور دارند، نشان میدهد که مهم ترین دلیل ایشان آیه: لا یمسه الاّ المطهرون) است
و نیز احادیثی که در ذیل
آیه و یا در باب احکام آمده است. البته برخی ادعای
اجماع کرده
و از بزرگداشت قرآن،
به عنوان مستند حرمت یاد کرده اند.
محقق خوانساری ، با دیده انتقادی
به دلالت آیه
و احادیث نگریسته است
و برداشت
و استنباط چنان حکمی را
از آن دو، برداشت
و استنباطی نادرست میداند که در این جا هم درباره استناد
به قرآن
و هم درباره استناد
به احادیث
از دید ایشان سخن خواهیم گفت:
استناد
به آیه شریفه إنه لقرآن کریم. فی کتاب مکنون. لا یمسه الا المطهرون. تنزیل من رب العالمین.
آن قرآنی گرانمایه است. اندر دیوانی پوشیده که جز دست پاکان بدان نرسد. فرو فرستاده شده
از پیشگاه پروردگار جهانیان است.
این آیه در صورتی بر حرام بودن بسودن واژگان قرآن، بدون وضو، دلالت خواهد داشت که ابتدا سه
امر ثابت شود:
۱.ضمیر در لایمسّه
به قرآن باز گردد.
۲. مراد
از المطهرون
طهارت فقهی باشد نه طهارت لغوی.
۳. لایمسّه جمله خبریه
به معنای
نهی باشد.
در هیچ یک
از این سه مقام، صاحب نظران رأی یکسان ندارند.
شیخ طوسی از ابن عباس و مجاهد و برخی دیگر نقل میکند که گفتهاند:لا یمسّ الکتاب الذی فی السماء الا المطهرون من الذنوب
و هم الملائکة.
قرآن آسمانی را جز کسانی که
از گناه پاکند، دسترسی ندارند
و آنان فرشتگانند.
برابر این نقل، ضمیر
به (کتاب مکنون) باز میگردد، نه
به قرآن و مراد
از (مطهرون) ملائکه است
و جمله خبریه هم، بر ظاهر خودش باقی میماند.
سپس او، نظر کسانی را یادآور میشود که برای حرام بودن دست بی وضو
به قرآن زدن،
به این آیه استدلال کردهاند
و آن گاه رأی خود را بیان میکند. اعتقاد دارد ضمیر
به قرآن باز میگردد؛ چرا که در
آیه بعد یعنی:(تنزیل من رب العالمین)، قرآن وصف شده است، پس در آیه:(لایمسه الا المطهرون) نیز باید ضمیر
به قرآن باز گردد.
از همین جا همرأیی او با کسانی که نظر
به حرام بودن دست بی وضو
به قرآن زدن دارند، دانسته میشود.
محقق خوانساری ، گویا در اشاره
به همین سخن
و رأی
طوسی است که در تقریر آن مینویسد: انّ قوله تعالی بعد هذه الآیه متّصلاً بها (تنزیل من رب العالمین) صفة للقرآن…
و قوله سبحانه (کریم)
و (فی کتاب مکنون) ایضاً صفة له فینبغی ان یکون (لایمسه) ایضاً صفة له والاّ لم یحسن التوسیط.
از آن جا که در آیه پس
از (لایمسه…)
و دو آیه پس
از آن، سخن
از وصف قرآن هست، پس سزاوار است که آیه (لایمسُّه…) نیز وصف
قرآن باشد وگرنه میان سیاق آیهها
از جهت مضمون فاصله میافتد
و این نیکو نیست.
محقق خوانساری ، دو پاسخ برای این سخن یاد میکند: پاسخی
از دیگران، ولی آن را درخور نمیداند
و پاسخی
از خود میدهد.
او میگوید: درست است که اگر ضمیر (لایمسُّه)
به قرآن بازنگردد،
از جهت مضمون فاصله
و واسطه میان آیهها پدید میآید، ولی واسطه نامناسب
و نابجا نیست که
به زیبایی کلام
و بلاغت قرآن خلل رساند؛ چه وقتی ضمیر
به کتاب باز گردد، در این صورت (لایمسُّه) وابستهای برای صفت (مکنون) خواهد بود
و به عنوان تمام کنندهای که چگونگی صفت (مکنون) را توصیف میکند. در حقیقت، مجموع (مکنون)
و (لایمسُّه…)
به صورت یک وصف یگانه برای (قرآن) دانسته خواهد شد. پس مفهوم آیه چنین میشود:حقیقت قرآن بر کسانی که دل
و فکرشان آلوده
و ناپاک است، پوشیده میماند.
(مکنون) بودن قرآن، تنها
از همین جهت است وگرنه پوشیدگی دیگری ندارد.
این سخن
و تفسیر محقق خوانساری، با آنچه در پارهای کتابهای تفسیر یاد شده که مراد
از (مطهرون) ملائکه است، کمال وفاق را دارد.
ابن کثیر از مفسران بزرگِ دوره صحابیان
و دوره
تابعین نقل میکند که (مطهرون) را فرشتگان دانستهاند. اشاره
به فرشتگان مطهری است که
از قرآن آگاهی دارند
و واسطه
وحی بر قلب
پیامبر -صلی اله علیه
و آله – بودهاند. در برابر سخن مشرکان که میگفتند:این سخنان را شیاطین بر او نازل میکنند،
خداوند پاسخ میگوید: نسخه اصلی قرآن در کتاب فرو بسته
و پوشیدهای جای دارد که جز فرشتگان کسی دیگر
از آن آگاهی
و به آن دسترسی ندارد، چنانکه در آیات دیگر نیز
به همین مطلب اشاره شده است:
فی
صحف مکرّمة، مرفوعة مطهرة
( ترجمه
و تفسیر قرآن، محمدباقر بهبودی)
این
قرآن در نوشتههای گرانمایه،
به دور
از دسترس نامحرمان
و پاک
از آلودگی ناپاکان است.
علامه طباطبایی ، (لا یمسّه) را صفت برای (کتاب مکنون) میداند
و اعتقاد دارد که حتی اگر آن را پس
از:(کریم)
و (مکنون) وصف سوّم قرآن بدانیم، باز منظور قرآنی است که در کتاب مکنون ثبت شده، بسان مضمون این آیه که میگوید: قرآن در متن کتاب
تکوین نزد خداست:
إنّا جعلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون. وانّه فی أمّ الکتاب لدینا لعلی حکیم
ما این قرآن را
به زبان عرب در آوردیم تا شما بیندیشید. این قرآن در متن کتابِ تکوین که نزد ما محفوظ هست، والا
و کاردان است.
ایشان معتقد است: مراد
از (مطهرون) کسانی هستند که خداوند نفوس آنان را
از پلیدی
گناه پاک داشته است
و یا بالاتر، کسانی که در سویدای دلشان هیچ آویزهای
به غیر
خدا وجود ندارد،
مانند فرشتگان
و انسانهای پاک شده که در این
آیه ذکر شدهاند:
إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت
و یطهرکم تطهیراً
در حدیثی
از ابن عباس
از پیامبر -صلی اله علیه
و آله - نقل شده که فرمود: (انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون) قال:عند الله فی صحف مطهرة. (لا یمسّه الا المطهرون) قال:المقربون.
مراد
از:(قرآن کریم در کتابی پوشیده) قرآنی است که در نوشتههای پاک نزد خدا ثبت است
و مراد
از:(جز پاکان آن را مس نمیکند) نزدیکان
و بار یافتگان دستگاه ربوبی است.
روشن است که (مطهرون) اختصاص
به ملائکه ندارد، بلکه شخص
پیامبر -صلی اله علیه
و آله -
و امامان معصوم -علیه السلام - نیز، نمونه روشن پاکان
و نزدیکانند
و حقایق قرآن را خالص
و ناب احساس
و درک میکنند؛
از این روی،
تفسیر کننده
و روشن گر قرآن شمرده میشوند.
محقق خوانساری با درنگ بخردانه در مفهوم
و مضمون
آیه و با استناد
به بعضی روایات مینویسد:
یجوز ان یکون المراد، والله أعلم، انّه لا یعلم حقائقه
و دقائقه
و اسراره الاّ المطهرون من الذنوب
و هم اصحاب العصمة، سلام الله علیهم اجمعین.
رواست که مراد آیه این باشد که حقایق
و دقایق
و اسرار قرآن را درک نمیکنند جز، پاکان که همانا معصوماند.
از سوی دیگر،
محقق خوانساری نمیپذیرد که در زمان نزول
قرآن ، واژه (
طهارت )
از معنای لغوی خود، یعنی پاک، برگردانده شده
و در معنای
وضو حقیقت شده باشد.
به تعبیر فقهی نمیتوان ادعا کرد که واژه (طهارت)
حقیقت شرعیه برای وضوست تا گفته شود که (مطهرون)، در این آیه، منظور کسانی است که وضو دارند. بر فرض (طهارت) حقیقت شرعیه باشد، ولی ایشان نمیپذیرد که فقط در طهارت حدثی (وضو
و غسل ) حقیقت بوده باشد، بلکه میتوان برای طهارت خبَثی (نجاست) نیز آن را حقیقت دانست. بنابراین، مراد
از (مطهرون) کسانی خواهد بود که
از هر نوع حدث
و خبَث، پاک
و به دور باشند
و چنین طهارتی برای فرشتگان ثابت است.
افزون آن که واژه (مطهرون) غیر
از واژه (متطهرون) است. (مطهر) کسی است که
خدا او را
از لغزش
و خطا
و گناه پاک
و پاکیزه گردانیده باشد
و (متطهر) کسی است که
از آلودگی
و پلیدی کوچک
و یا بزرگ پاک شده باشد. در قرآن
و احادیث، هیچ گاه، واژه (مطهر) بر شخص با وضو
و غسل اطلاق نشده است، پس چگونه میتوان (مطهرون) در این آیه را
به معنای کسانی دانست که با
وضو و یا
غسل هستند! اگر آیه چنین میبود:(لا یمسه الا المتطهرون) در این صورت ممکن بود گفته شود:مراد، پاکان
از آلودگی
و پلیدی کوچک
و بزرگ است، ولی در آیه واژه (مطهرون) آمده که معنای آن، پاکان
از گناه است.
باری، در نظر محقق خوانساری، مراد
از (مطهرون) کسانی هستند که
از آلودگی
و پلیدی بزرگ، پاکند
و دیگر آن که:
ثم لو سلّم انّ المراد الطهارة من الحدث الاصغر أو جمیع الأحداث فلا نسلّم أنّ
النهی هیهنا للتحریم.
گیریم بپذیریم که مراد
از طهارت، پاک بودن
از پلیدی
و آلودگی کوچک
و تمامی آلودگیهاست؛ اما نمیپذیریم که
نهی در این آیه برای
تحریم باشد.
ایشان بر آن است که ظهور اوّلی
نهی برای تحریم نیست
و دیگر آن که گیریم چنین باشد، در جایی است که
به روشنی
صیغه نهی به کار رفته باشد، ولی در این جا صیغه نفی آمده است، نه صیغه
نهی. پس
از آیه ،
حرمت استفاده نمیشود.
همان گونه که در آغاز بحث گفته شد، کسانی که میخواهند حرام بودن دست زدن
به قرآن را بدون وضو، استفاده کنند، باید چند
امر را ثابت کنند:
صیغه نفی (لا یمسُّه)
به معنای
نهی باشد، ضمیر
به (قرآن) باز گردد، نه
به (کتاب) با آن که کتاب نزدیک تر
به ضمیر است تا قرآن
و مهم تر آن که ثابت کنند (مطهرون)
به معنای لغوی خود نیست، بلکه
به معنای طهارت مصطلح در
فقه است. ولی همان گونه که گذشت، محقق خوانساری هیچ کدام
از این سه
امر را درخور اثبات ندانست.
از همین روی، برخی فقیهان که خواستهاند
به این آیه تمسک جویند با تردید رو
به رو بودهاند:
فاضل هندی در کشف اللثام، استنباط نظریه
حرام بودن دست بی
وضو زدن
به قرآن را،
از آیه به گونه تردید مینگرد:
و فیه احتمال العود علی (کتاب مکنون)
و التطهیر من الکفر.
در استناد
به آیه اشکال هست؛ زیرا احتمال میرود ضمیر
به (کتاب مکنون) باز گردد
و مراد
از تطهیر ، پاک بودن
از کفر باشد.
صاحب مدارک، استدلال مشهور فقها
به آیه را چنین یاد کرده است:
و هو إنّما یتمّ اذا قلنا أن الضمیر عائد الی القرآن،
و أن الجملة الخبریة فی معنی
النهی،
و حمل المطهر علی من حصل منه الطهارة الرافعة للحدث،
و فی جمیع هذه المقدمات نظر.
استدلال
به آیه، وقتی تمام خواهد بود که
از پیش اثبات شود: ضمیر
به (قرآن) باز میگردد،
و جمله خبریه: (لا یمسّه)
به معنای
نهی است
و واژه
طهارت به معنای وضو
به کار رفته؛ ولی اثبات تمام این
امور، مورد تأمل
و نظر است.
صاحب جواهر پس
از ذکر آیه مینویسد: وهی وان کانت لیست صریحة فی المطلوب، لإحتمال رجوع الضمیر الی الکتاب ویکون المراد بالمطهّرین الملائکة، لکنّها ظاهرة فیه.
این آیه اگرچه
به روشنی حرام بودن را نمیرساند؛ زیرا ممکن است ضمیر
به (کتاب) باز گردد
و نیز مراد
از (مطهرون) ملائکه باشد، اما
به ظاهر آن میتوان استناد کرد.
از دیدگاه محقق خوانساری، ظاهر آیه نیز درخور استناد نیست؛ زیرا
به گونه استدلالی دانسته میشود که ضمیر
به (کتاب) باز میگردد
و مراد
از (مطهرون) پاکان
از شرک و کفر و نفاق و گناه است که معنای لغوی آن باشد
و (لا یمسّه) ظهور در
حرمت ندارد؛ چرا که در همه جا ظاهرِ
نهی حرمت نیست، بویژه در این آیه که
صیغه نهی هم
به کار نرفته است.
آقای
خویی ، که
به گونه استدلالی در این موضوع بحث کرده است،
به روشنی مینویسد: این آیه بر حرمت دلالت ندارد:
(هذه الآیه) بنفسها لا تدل علی ذلک لانه من المحتمل بل الظاهر من (مطهرون) هو مَن طهّرهم الله سبحانه کما فی قوله تعالی (ویطهرکم تطهیراً.)
و المراد بالمسّ فهْمُ الکتاب
و درک حقایقه دون المسّ الظاهری لکتابته.
این آیه
به تنهایی بر
حرام بودن دست زدن
به قرآن ، بدون وضو، دلالت نمیکند؛ زیرا احتمال دارد، بلکه ظاهر واژه (مطهرون) چنین اقتضا دارد کسانی باشند که
خدا آنان را پاک خواسته؛ یعنی افراد منظور در این آیه: (ویطهرکم تطهیراً.)
و چه بسا مراد
از واژه مسّ دریافتنِ حقایق قرآن باشد، نه مسّ ظاهری خط قرآن.
بنابراین، در نظر محقق خوانساری
و نیز شماری
از فقیهان
و مفسران، نمیتوان قرآن را منبع استناط برای نظریه حرمت دانست؛ چرا که برداشت چنین حکمی
از آیه با اشکالهایی جدّی همراه است.
مهم ترین روایتی که باورمندان
به حرمت بر آن تکیه دارند، روایتی است که امام -علیه السلام - برای بازداشتن
از دست زدن بدون وضو
به آیه: (لا یمسّه الا المطهرون) استناد کرده است.
از همین روی، فقیهان باوردار
به نظریه حرمت، این روایت را مفسر آیه دانستهاند
و به پیروی
از آن، آیه را نیز برابر با نظریه خود تفسیر کردهاند:
علی بن الحسن بن فضال عن
جعفر بن محمد بن حکیم و جعفر بن محمد بن أبی الصباح جمیعاً عن
ابراهیم بن عبد الحمید عن
ابی الحسن -علیه السلام - قال:
المصحف لا تمسّه علی غیر طهر ولا جنباً ولا تمس خطه ولا تعلقه ان الله تعالی یقول:لا یمسّه الا المطهّرون.
امام رضا -علیه السلام - فرمود:بی
وضو به قرآن دست نزن
و نه در حال
جنابت و نیز
به خط آن دست نزن
و آن را بر گردن نیاویز زیرا خدا میفرماید: (لا یمسّه الا المطهرون.)
در بعضی
از نسخههای (تهذیب الاحکام)
به جای (خطّه)، (خیطه) ذکر شده است.
درباره تمسک
به این روایت،
محقق خوانساری مینویسد:
هذا بالحقیقة استدلالان، أحدهما من حیث دلالة الروایة فی نفسها علی المطلوب،
و الآخر من حیث دلالتها علی انّ المراد من الآیة الکریمة هذا المعنی فیتمّ الإستدلال بها
تمسک
به این روایت، در حقیقت دو نوع استدلال است: یکی استدلال
به مضمون خود روایت که در آن
از مس خط
قرآن بازداشته شده
و دیگر
از آن جهت که معنای آیه را برابر نظریه
حرام بودن مس بیان میکند. پس استدلال
به آن تمام است.
اما در نظر ایشان، این روایت
از دو جهت خدشه پذیر است:
۱.
از جهت سند:
هیچ کدام
از راویانی که در سلسله سند هستند، درخور اعتماد نیستند. همان گونه که پیش
از این یاد آوری شد، این روایت، با چهار راوی
از امام رضا -علیه السلام - نقل شده است:
راوی نخست،
ابراهیم بن عبد الحمید ،
شیخ طوسی او را
واقفی دانسته است.
راوی دوم،
جعفر بن محمد بن ابی الصباح ، در علم رجال شخصی مجهول
و ناشناخته است.(رجالیان
از چنین شخصی یاد نکردهاند.) راوی سوم،
جعفر بن حکیم ، در میان رجالیان
مدح و توثیق نشده است.
چهارمین راوی،
حسن بن فضال فطحی است.
آقای خویی نیز، سند این روایت را ضعیف دانسته است.
۲.
از جهت دلالت
و مضمون:
(لا تمس خطّه) در این روایت ممکن است
نفی باشد نه
نهی . در این صورت، چه بسا
به معنای
کراهت باشد. بر فرض،
نهی باشد
و نیز بپذیریم که صیغه
نهی ظهور در حرمت دارد، با این حال نمیتوان گفت
نهی در این روایت،
به معنای حرام بودن است؛ زیرا جست
و جوی در احادیث
و سخنان امامان -علیه السلام - نشان میدهد که کاربری
صیغه نهی برای کراهت،
امری مرسوم
و جاری است.
از این روی، خوانساری اعتقاد دارد که: در روایات، صیغه
نهی برای کراهت بسیار
به کار رفته است.
به همین جهت، وقتی صیغه
نهی به طور مطلق
و بدون قرینه باشد،
به معنای حرام بودن نخواهد بود. علاوه بر این، در همین روایت شواهدی وجود دارد که نشان میدهد
نهی به معنای کراهت
به کار رفته است. زیرا در آن،
از آویختن
قرآن به بدن شخص بی وضو
و آلوده
و نیز
از بسودن ظاهر قرآن بازداشته شده، در حالی که تمام فقیهان، اتفاق دارند آویختن قرآن
و بسودن ظاهر قرآن (جلد
و کاغذ ) برای شخص بی
وضو و آلوده
حرام نیست، بلکه
مکروه است. این خود گواهی میدهد (لا تمسّ خطه)
به معنای کراهت است، تا سیاق روایت در این فراز نیز حفظ شود.
شیخ طوسی نیز، خود در
استبصار ،
نهی در این روایت را حمل بر کراهت کرده است:
فالوجه فی هذا الخبر أن نحمله علی ضرب من الکراهیة دون الحظر.
بهتر این است که
نهی در این خبر را بر کراهت حمل کنیم، نه حرمت.
وقتی روشن شد
نهی در این روایت،
به معنای کراهت است، روشن میشود که
نهی در آیه برای کراهت باید باشد؛ زیرا امام -علیه السلام - خواسته است برای بیان
مکروه بودن دست بدون
وضو به قرآن زدن،
به این آیه استشهاد کند
و این وقتی درست خواهد بود که
نهی در آیه برای کراهت باشد. بنابراین، فقیهانی که خواستهاند
به این روایت تمسک جویند
و بدین وسیله دلالتِ مضمون آیه را بر حرام بودن بسودن قرآن، بدون وضو، مقتضای تفسیر
و دریافت روایی بدانند، نه تنها تمسّک آنان نادرست که برخلاف خواسته آنان خواهد بود؛ چرا که این روایت، خود قرینه
و گواهی بر دلالت نداشتن آیه بر حرام بودن بسودن قرآن است.
از این روی، گروهی
از فقیهان، بساویدن قرآن را، بدون وضو،
مکروه دانستهاند،
از جمله:
۱.
ابن جنی د مینویسد: یکره للجنب
و الحائض مسّ الکتابة من المصحف أو الدراهم علیها القرآن أو اسم (أسماء) الله تعالی.
برای
جنب و حائض ، بسودن خط
قرآن و یا درهمهایی که آیه قرآن یا نام الله بر روی آنها نقش بسته،
مکروه است.
۲.
شیخ طوسی در
استبصار و مبسوط ، رأی
به کراهت داده است: یکره للمحدث مس کتابة المصحف
برای شخص بی
وضو و آلوده، بسودن خط قرآن
مکروه است.
۳.صاحب وسائل باب را چنین عنوان میزند: (باب استحباب الوضوء لمسّ کتابة القرآن.)
یادآور میشویم عنوان باب در این کتاب،
به منزله فتوای صاحب وسائل است.
۴. صاحب مدارک پس
از نقد
و بررسی روایات، مینویسد: فالروایات کلها قاصرة
و الآیة الشریفه محتملة لغیر ذلک المعنی
و من ثم ذهب الشیخ فی المبسوط
و ابن براج
و ابن ادریس الی الکراهة، وهو متّجه، غیر أنّ المنع أحوط
و أنسب بالتعظیم.
تمام این روایات
از اثبات کوتاهند
و برای آیه معنایی غیر
از بسودن ظاهری احتمال میرود
و به همین خاطر،
شیخ طوسی و ابن براج و ابن ادریس به کراهت رأی دادهاند
و آن رأیی نیکوست جز آن که بازداشتن
از بساویدن
به احتیاط نزدیکتر
و با بزرگداشت قرآن سزاوارتر است.
همو در باب
جنابت نیز رأی
به کراهت
از سوی
شیخ طوسی و ابن جنید را نیکو دانسته
و آن را تأیید کرده است.
به جز روایتی که
به عنوان
تفسیر آیه یاد شد
و همان گونه که دیدیم دلالتی بر حرمت ندارد، چهار روایت دیگر مورد استناد باورمندان
به حرمت قرار گرفته است، ولی در نظر
محقق خوانساری هیچ یک
از آنها درخور استناد نیستند؛ زیرا یا
از جهت سند
و یا
از جهت دلالت مورد خدشهاند؛
از این روی، با تمسک
به آنها نیز، حرام بودن بسودن قرآن، بدون
وضو ، ثابت نمیشود.
صاحب مدارک نیز در توجیه رأی خود:کراهتِ بساویدن قرآن، مینویسد:
لأن الاخبار التی استدّل بها علی المنع لا تخلو من ضعف فی سند أو قصور فی دلالة، والآیة الشریفه محتملة لمعان متعددة.
حرام بودن ثابت نمیشود؛ زیرا روایاتی که
به آنها برای حرام بودن استدلال شده، یا
از نظر سندشناسی با اشکال رو
به رویند،
و یا دلالت آنها بر حرام بودن ناتمام است
و آیه معنای واحد
و مورد اتفاق ندارد.
آقای
خویی از میان روایات این باب، تنها روایت زیر را درخور استناد دانسته است:
عن
ابی بصیر قال:سئلت ابا عبدالله -علیه السلام - عمن قرء فی المصحف وهو علی غیر وضوء قال:لابأس
و لا یمسّ الکتابة.
ابوبصیر میگوید:
از امام صادق -علیه السلام - پرسیدم درباره کسی که بدون وضو قرآن میخواند. امام -علیه السلام - فرمود:اشکال ندارد
و به نوشته قرآن دست ننهد.
آقای خویی سند این روایت را
موثق میداند
و درباره دلالت آن مینویسد:
فان دلالتها علی ما ذهب الیه المشهور من حرمة مس کتابة القرآن علی غیر المتطهر غیر قابلة للمناقشة.
دلالت این روایت بر
حرام بودن بسودن خط
قرآن ، بدون
وضو ، که مشهور بر آنند، قابل مناقشه نیست.
ولی
از نظر
محقق خوانساری ، این روایت نیز، همانند دیگر روایات این باب
از دو جهت مورد مناقشه است:
امّا اوّلاً: فبالطعن فی السّند، لانّ فیه الحسین بن المختار وهو وان نقل ابن عقدة عن الحسن بن الفضال توثیقه لکن قیل انه واقفی، وابوبصیر ایضاً فیه کلام وسنفصل القول فیه انشاء الله تعالی فیما بعد.
و اما ثانیاً:فبعدم صراحتها فی التحریم لانّه یمکن ان یکون نفیاً، وعلی تقدیر کونه نهیاً ایضاً لا ظهور له فی التحریم
و قدمرّ مراراً.
۱. سند اشکال دارد؛ زیرا درباره
حسین بن مختار ، اگرچه
ابن عقده از حسن بن فضال وثاقت او را نقل کرده، ولی گفته شده که او
واقفی است،
و درباره
ابوبصیر نیز سخنی هست که پس
از این شرح خواهد شد.
۲. این روایت
به روشنی دلالت در حرمت ندارد؛ زیرا احتمال میرود (لا یمسّ الکتابه)
صیغه نفی باشد
و بر فرض صیغه
نهی باشد، ظهور برای حرمت ندارد، چنانکه پیش تر بارها آن
از سخن گفته شد.
شماری
از فقیهان،
به خاطر نبودن دلیل شرعی که شایسته استناد باشد، بسودن خط قرآن را، بدون
وضو ، جایز شمردهاند، مانند:
۱.
ابن براج مینویسد:
والوضوء علی قسمین:واجب
و مندوب…
و اما المندوب فهو ما یقصد
به مسّ المصحف أو کتابته.
وضو بر دو گونه است:
واجب و مستحب … وضوی
مستحب در جایی است که شخص بخواهد قرآن یا خط آن را بساود.
ابن براج وضو گرفتن برای بساویدن خط قرآن را یک
امر مستحب میداند، پس
از دیدگاه او بسودن قرآن، بدون وضو جایز است.
۲.
ابن ادریس وضو را تنها برای دو کار
واجب دانسته است:
نماز و طوافِ واجب.
فقیهانی که وضو را برای بسودن خط قرآن واجب میدانند،
به طور معمول روش آنان چنین بوده
و هست که هنگام برشمردن وضوهای واجب، وضو برای (مسّ کتابة المصحف) را یاد میکنند، ولی
ابن ادریس در این مقام، تنها
از نماز و طواف یاد کرده است، در حالی که همان جا غسلهای واجب را برشمرده
و وجوب غسل را برای (مسّ کتابة المصحف) یاد کرده است.
از این که در غسل تصریح کرده
به واجب بودن غسل برای دست زدن
به خط قرآن، ولی در وضو
از آن یاد نکرده،
به روشنی،
به دست میآید که وضو را برای دست زدن خط
قرآن واجب نمیدانسته است.
۳.
محقق اردبیلی مینویسد:
واما دلیل وجوبه للمسّ الواجب بالنذر
و شبهه فغیر واضح لعدم نصّ صحیح صریح من الکتاب
و السنه
و الاجماع فیه،
و قال بعض بالکراهة… فلا بدّ من الدلیل لذلک، فلا یعلم الوجوب لمس اسماء الله تعالی
و الأنبیاء والائمة وفاطمه -علیه السلام - بطریق اولی، ولکن الاحتیاط یقتضی العدم فلایترک.
اگر بسودن خط قرآن،
به خاطر
نذر یا مانند آن واجب شده باشد، دلیل روشنی بر واجب بودن وضو نیست؛ زیرا دلیل صحیح
و روشنی
از قرآن
و احادیث
و اجماع برای آن یافت نمیشود.
و بعضی قائل
به کراهت شده اند…
به هر روی، ناگزیر
از دلیل هستیم. پس وضو برای بسودن نامهای مقدس
خدا و پیامبران
و امامان
و فاطمه -علیه السلام -
به طریق اولی واجب نخواهد بود، لکن احتیاط در
ترک چنین کاری است.
محقق خوانساری نیز، پس
از نقد و بررسی استناد
و استدلال
آیه و روایات چنین نتیجه میگیرد:
هذا ما وجدنا مما یمکن ان یستدل
به علی التحریم
و لم نقف علی دلیل اخر، وقد عرفت حال جمیعها من عدم صلاحیتها لتحصیل الظن الصالح المعوّل علیه، والاصل برائة الذمه حتی یثبت شغلها بدلیل صالح، فاذن الحکم بالحرمة مشکل.
تمام آنچه که میتوانست دلیل
حرام بودن بساویدن واژگان قرآن باشد، بررسی شد
و جز آنها دلیل دیگری در دست نیست. در این بررسی، روشن شد که هیچ یک
از آن دلیلها حتی برای
ظنّ درست
و درخور پیروی شایستگی ندارند، بدین جهت، اصل، مبرّا بودن
از تکلیف است، تا وقتی که دلیلی صالح تکلیف را ثابت کند. پس حکم کردن
به حرام بودن بساویدن واژگان قرآن کار مشکلی است.
ایشان معتقد است: اگر
به روایاتِ این باب، نگاهی جانبدارانه
و خوش بینانه داشته باشیم،
نهایت چیزی که میتوان
از آنها
استنباط کرد این است:
لمّا تکاثرت
و تظافرت الأخبار
و لم یوجد معارض قوی، یوجب حملها علی الکراهة أو شیءٍ آخر غیر الحرمة.
چون روایاتی که بر
حرام بودن بساویدن واژگان دلالت میکنند، بسیارند
و تأکید کننده یکدیگر.
از طرف دیگر، روایات قوی که بتواند با آنها معارضه کند، یافت نمیشود، این
امر سبب میشود که آن روایات را بر کراهت یا حکمی دیگر غیر
از حرمت حمل کنیم.
همان گونه که میبینید محقق خوانساری، دلیلهای حرام بودن بساویدن واژگان قرآن را نه تنها
علم آور نمیداند که معتقد است، با آنها حتی
ظن معتبر هم بر حرام بودن
به دست نمیآید. پس چون دلیلی در کار نیست، وظیفه فقیه در مقام استنباط، رجوع
به اصل
براءت است.
به مقتضای این اصل، بساویدن خط قرآن، بدون وضو، بر جواز اوّلیه
و اباحه طبیعی خود باقی خواهد بود.
بنابراین،
محقق خوانساری در مقام
اجتهاد و ارائه نظریه فقهی
و رأی استدلالی
و فقاهتی خود، بسودن خط قرآن را، بدون وضو، جایز میداند
و حکم
به کراهت را درخور پذیرش؛ ولی
از آن جا که ایشان، در
فقه ، گویا پیروی
از نظریه مشهور را بر خود لازم میداند، البته بی آن که بخواهد آن را
به مانند دلیلی فقهی بینگارد. در این مسأله نیز،
به خاطر همرأیی با فقیهان
و نگاهداشت حریم علمی ایشان، پیروی
از رأی مشهور را برابر احتیاط دانسته است:
واشتهر ایضاً بین الأصحاب الحکم بالوجوب،فالاولی والاحوط ان لا یترک العمل بما حکم
به الاصحاب.
واجب بودن وضو برای دست زدن
به نوشته قرآن، میان فقیهان مشهور است. پس برای نگهداشت احتیاط، سزاوار است در عمل
به رأی مشهور بی توجهی نشود.
از این سخن،
به خوبی دانسته میشود که
محقق خوانساری ، در مقام دریافت نظریه اجتهادی
و فقهی، پیرو نتیجهای است که
از نقد
و بررسی دلیلها بر میآید. ولی در مقام عمل،
به پیروی
از رأی مشهور سفارش میکند! چه بسا این سفارش بدان جهت باشد که مبادا رخنه
و تزلزل در انگارهها
و انگاشتهای دینی دینداران پدید آید
و از پای بندی
به مقدسات
و شعائرِ رسم شده
و جای یافته در ذهنها
و جامعه چیزی کاسته شود. این خود نکتهای است که در سخنان همه فقیهانِ معتقد
به جواز
و یا کراهت، دیده میشود؛ چرا که ایشان در پایان
و یا در گاه نقد
و بررسی،
به طور معمول،
به احتیاط و شایسته بودن پرهیز
از بسودن خط قرآن، بدون وضو، در مقام عمل سفارش کردهاند. بیش ترین ایشان، این احتیاط
و سفارش را برای بزرگداشت
و احترام
به کتاب
خدا بیان کردهاند
و حتی شماری
واجب بودن
وضو هنگام دست زدن
به قرآن را
از آن روی پذیرفتهاند که این
حکم با احترام
به قرآن
و بزرگداشت آن مناسبتر است
و ارج
و بزرگی قرآن بهتر نگاهداشته میشود. برای نمونه:
۱. صاحب مدارک مینویسد:انّ المنع أحوط وأنسب بالتعظیم
بازداشتن
از دست زدن
به قرآن ، بدون وضو، با احتیاط
و با بزرگداشت قرآن سازگارتر
و مناسب تر است.
۲. صاحب حدائق مینویسد:وینبغی حمل ذلک علی الکراهة لمناسبة التعظیم
سزاوار است بسودن ظاهر قرآن،
مکروه دانسته شود؛ زیرا با بزرگداشت قرآن مناسبت دارد.
۳. صاحب جواهر مینویسد: وبذلک کله مع المناسبة لتعظیم الکتاب ینقطع الأصل المتمسک
به لنفی الحرمة.
چون آنچه برای حرام بودن بسودن واژگان قرآن یاد شد، با بزرگداشت قرآن مناسبت دارد، اصل
براءت که فقیهان برای نفی حرمت بدان تمسک میجویند،
از میان میرود.
در این سخنان، اگرچه بزرگداشت قرآن
به عنوان دلیلی کامل کننده، مورد استناد قرار گرفته، ولی
به واقع در نقد
و بررسی
و استنباط حکم نیز، اثر گذار بوده است.
در این باره دو پرسش
به ذهن میآید:
۱. آیا بزرگ داشت
و ارج گذاری قرآن
به عنوان یک اصل میتواند دلیل واقع شود
و حکم
به احتیاط و یا حتی حکم
به حرمت
از آن زاده شود یا خیر؟
۲.آیا پرهیز دادن مسلمانان
از بسودن قرآن، بدون وضو،
به منظور حفظ قداست قرآن،
به خودی خود، میتواند
امری سودمند باشد
و برای دین خواهی
و دینداری مفید، که در نتیجه
به مقتضای آن حکم کرد؟
درباره پرسش نخست باید گفت: بزرگداشت قرآن در صورتی میتواند
به عنوان یک اصل
و قاعده رخ نماید
و مستند حکم قرار گیرد که در بررسیهای فقهی فقیهان
از چنین قاعدهای سخن
به میان آمده باشد.
به دیگر سخن، ابتدا، اصل
و قاعده بودن آن اثبات گردد
و نیز
به سان دیگر اصول
و قواعد فقهی، فقیهان درباره مفهوم
و مفاد آن در شکل یک قاعده سخن بگویند، تا تمسک
به آن دارای قاعده
و معیار باشد؛ در مثل، چه بسا بتوان گفت:واجب بودن بزرگداشت قرآن در این حدّ،
از مضمون همین
آیه و روایات که در آنها
از بسودن بدون طهارت بازداشته شده، فهم
و کشف میشود، حال آن که پیشتر دانسته شد
از آیه
و روایات چیزی برای این منظور دانسته
و اثبات نمیشود. در اساس،
به باور شماری
از صاحب نظران، مانند:
علامه مجلسی دلیلی بر واجب بودن بزرگداشت قرآن
به این معنی نداریم.
این سخن را صاحب جواهر چنین تحلیل میکند:
وامّا ما ذکره من عدم وجوب التعظیم، فهو مسلّم ان أرید
به زیادة التعظیم، وکذا یمکن تسلیمه فی التعظیم الذی لا یکون ترکه تحقیراً، وامّا التعظیم الذی یکون ترکه تحقیراً فلا ینبغی الإشکال فی وجوبه… نعم أقصی ما یسلّم من عدم وجوبه انما هو زیادة التعظیم کوضع القرآن مثلاً فی أعلی الأماکن
و أرفعها
و نحو ذلک.
این که شماری گفتهاند: بزرگداشت قرآن واجب نیست، اگر مرادشان احترام
و ارج گذاری زیاد باشد، درست است
و نیز در مورد بزرگداشتی که ترک آن بی احترامی
و نا چیز شمردن قرآن محسوب نشود، پذیرفته است؛ ولی بزرگداشتی که ترک آن بی احترامی
و ناچیز شماری قرآن
به شمار آید، پس بدون هیچ اشکالی واجب خواهد بود….بله،
نهایت چیزی که مسلّم است این که زیاد احترام کردن قرآن واجب نیست، مانند گذاشتن قرآن در بهترین
و بالاترین مکان
و مانند آن.
سخن صاحب جواهر هم
از جهت کبروی
و نظری
و هم
از جهت صغروی
و برابرسازی، جای درنگ دارد. ایشان معیار واجب بودن
و نبودن بزرگداشت قرآن را
به ناچیز شماری
و ناچیز نشماری قرآن بازگردانده است، ولی این چیزی را روشن نمیکند؛ زیرا باز سخن
از معیارِ ناچیز شماری
و ناچیز نشماری
قرآن به میان میآید. چه معیاری برای آن وجود دارد؟ آیا باز شناخت آن
به نظر
عقل است یا
به نظر
عرف ؟ اگر عرف معیار را باز میشناساند، کدام عرف؟
عرف عام یا
عرف خاص ؟ بنابراین، در این سخن، بزرگداشت
واجب از بزرگداشت غیر واجب جدا نگشته
و همچنان مبهم است. دیگر آن که
از کجا میتوان فهمید
و کدام دلیل ثابت میکند که بدون وضو بسودن قرآن، کوچک شمردن قرآن است؟ پس بر فرض بزرگداشت قرآن واجب باشد، برابرسازی آن بر خط قرآن مشکل است. بزرگداشت قرآن مراتبی دارد که بی گمان همه مراتب آن واجب نیست. چگونه میتوان دانست که وضو گرفتن برای دست زدن
به واژگان قرآن، در مرتبهای قرار دارد که در آن مرتبه بزرگداشت قرآن واجب است، ولی در مثل قراءت قرآن در آن مرتبه نیست. حال آن که خواندن قرآن نیز، نوعی بزرگ شمردن قرآن است
و چه بسا ترک آن کوچک شمردن قرآن
به شمار آید.
افزون بر این، قرآن خود
به روشنی
به خواندن قرآن،
به چگونگی آن،
به گوش فرادادن
به آن
و …دستور داده است
و همین گونه در روایات.
حال چطور میتوان گفت خواندن قرآن با این همه تأکید در مرتبه واجب نیست
و ترک کردن آن چیزی
به شمار نمیآید، ولی وضو داشتن هنگام بسودن، با آن که هیچ دلیل شرعی قطعی بر آن یافت نمیشود، بزرگداشت
قرآن و آن هم در مرتبه
واجب است
و ترک آن
حرام !
بنابراین، اگر بخواهیم واجب بودن
وضو برای بسودن خط قرآن را
به مقتضای احترام
به قرآن ثابت کنیم، بسیاری
از امور دیگر که انجام آنها بزرگداشت
و ترک آنها بی احترامی
به قرآن شمرده میشود، واجب میباشد، مانند: پشت سر قرار ندادن قرآن، بی وضو دست نزدن
به ظاهر قرآن (
جلد و کاغذ )
و… در حالی که هیچ فقیهی آن را نگفته است.
بله، انجام هر کاری که خوار شمردن قرآن
و بی احترامی
به آن باشد،
حرام است
و بساویدن خط قرآن، بدون وضو، اگر مصداق چنین عنوانی باشد، بی گمان حکم نیز جاری خواهد بود ولی (هتک)
و (تعظیم) مفهومیگسترده دارند
و بالاتر آن که در عرفها
و زمانها
و مکانها دگرگونی پذیرند. چه بسا در مکان
و زمان
و عرف خاصی، بساویدن خط قرآن، بدون وضو، بی احترامی
و خوارشمردن قرآن
به شمار نیاید
و در مکان
و زمان
و عرف دیگر، چنین نباشد؛ در مثل، گذاشتن قرآن روی فرش مسجد یا خانه در عرف
اهل سنت ، بی احترامی
به قرآن
به شمار میآید
و حرام ، ولی در عرف شیعیان ایران چنین نیست.
از طرف دیگر درگاه قراءت، یا در دست داشتن قرآن، پا را دراز کردن، در عرف جامعه ما ناپسند
و کوچک شمردن قرآن دانسته میشود، ولی در عرف سنیان چنین نیست.
به هر روی، عنوانِ (تعظیم قرآن) چون مفهوم
و مفاد روشن
و تعریف شدهای در
فقه ندارد، نمیتواند معیار حکم قرار گیرد.
و اما درباره پرسش دوم که آیا حکم کردن
به پرهیز
از دست زدن
به قرآن، بدون وضو، در مجموع میتواند یک حکم مصلحتی
و در جهت ژرفا بخشیدن
به دینداری باشد یا خیر؟
به نظر میرسد پاسخ منفی باشد؛ زیرا وقتی قرآن در هالهای
از قداست قرار گیرد که برای هرگونه بهره گرفتن
و استفاده کردن
از آن، بسان
نماز ،
واجب باشد شخص وضو بسازد، بی گمان قرآن مهجور میشود
و از دسترس
به دور
و مردمان
از آن بی بهره. این روشن است که وقتی افراد
به خاطر دغدغه پرهیز
از حرام، قراءت
و مطالعه قرآن را با تکلیف دیگری؛ یعنی واجب بودن وضو همراه میبینند، چه بسا
از اساس منصرف میشوند واین
امر خواه ناخواه سبب میشود
به همین اندازه قرآن
به حاشیه برود.
بله، آداب
و ترتیب قائل شدن برای قرآن، نوعی ارج نهادن
و ارزش
به شمار میآید؛ اما این کار در شکل حکم فقهی، در صورتی پسندیده است که دلیلی
از شریعت برای آن باشد
و گرنه، تمام مسائل ارزشی
و اخلاقی را میتوان در شکل باید
و نباید فقهی در آورد
و جامه واجب
و حرام بر تن آنها پوشاند، ولی این کار را هرگز منظور
و مقصود شارع
و شریعت نمیتوان دانست. نقشی که رفتارهای انتخاب شده اخلاقی در سازندگی
و تکامل روحی افراد دارد، بسیار بیشتر
از نقش باید
و نباید
و تکلیفهای فقهی است که
به اکراه یا
از سر عادت انجام شود.
از همین روی، (
ایمان ) که نخستین
امر در دینداری است، در مقوله
فقه و گزارههای فقهی جای ندارد، هرچند آثار فقهی بر آن بار میشود. ترک
و انجام شعائر
و رفتارهای فقهی
و عبادی در اوج
و فرود ایمان اثر گذار است؛ اما ایمان
به خودی خود یک حالت روحی است که در اساس،
از حوزه باید
و نباید بیرون است. در متون دینی نیز، سفارش شده که مؤمنان کارهای ارزشی
و امور معنوی را
از سر شوق
و میل
و از روی انگیزه انجام دهند
و آنها را در همه حال بسان
امور فقهی بر خود واجب
و حرام نگردانند:
علی -علیه السلام - میفرماید:
انّ للقلوب اقبالاً
و ادباراً فإذا أقبلَتْ فَاحْملوها علی النَّوافل،
و إذا أدبرَتْ فاقتصروُا بها علی الفرائض.
دلها را روی آوردن
و روی برگرداندنی است، اگر دل روی آرد آن را
به مستحبات وادارید
و اگر روی برگرداند، بر انجام واجبها بسنده دارید.
بازشناختن مرز حرامها
و واجبها
و جدا ساختن آنها
از امور ارزشی
و معنوی، یک نتیجه
و ثمره مهم آن این است که مؤمنان اگر بخواهند در کارهای دینی خود
به کم ترین بسنده کنند، وظیفه
و تکلیف الزامی خود را
به گونه روشن بشناسند
و نیز اگر بخواهند
به ارزشها
و فضائل روی آورند
و به اموری بپردازند که
از سرشار بودن حس دینی
و ایمانی بر میآید، آن
امور بر ایشان معلوم باشد. بی گمان جدا کردن مسائل فقهی
و الزامی
از مسائل معنوی
و اختیاری، سبب میشود دینداران تعهد دینی خود را در برابر
امور فقهی
و اخلاقی
به درستی
از یکدیگر بازشناسند
و نسبت
به اموری از دین که در انجام
و ترک آنها حق گزینش دارند، بی آن که دین
از آنها الزامی خواسته باشد، خود را پای بند
به انجام یا ترک ندانند.
علی -علیه السلام - میفرماید:
ان الله افترض علیکم الفرائض فلا تضیعوها،
و حدّ لکم حدوداً فلا تعتدوها،
و نهاکم عن اشیاءَ فلا تنتهکوها،
و سکت لکم عن اشیاءَ ولم یدَعْها نسیاناً فلا تتکلّفوها.
همانا
خدا ، بر عهده شما واجبهایی نهاده، آن را ضایع مکنید!
و حدودی برایتان نهاده
از آن مگذرید!
و از چیزهایی شما را بازداشته حرمت آن را مشکنید
و چیزهایی را برای شما نگفته
و آن را
از روی فراموشی وانگذارده، پس خود را درباره آن
به رنج میفکنید.
وضو گرفتن برای بسودن خط قران، اگر
از شریعت دلیلی بر وجوب آن باشد، بی گمان،
امری پذیرفته است؛ اما سخن آن است که ارزشی دانستن
و سزاوار بودن وضو با ارج
و بزرگداشت قرآن، نمیتواند تکلیف
و الزام دینی بیاورد، بلکه میتوان آن را
به احساس دینی
و پای بندی دینداران
به ارزشها
و معنویتها واگذاشت، ضمن آن که در جهت بالا رفتن
و تقویت حس دینی
و ایمانی ایشان کوشا بود.
تا این جا نقد
و بررسی دو دلیل: قرآن
و سنت
از دیدگاه
محقق خوانساری ارائه شد. در سخنان فقیهان برای اثبات حرام بودن دست زدن
به واژگان قرآن، بدون وضو،
به اجماع نیز استناد شده، ولی در نظر ایشان این دلیل نیز، پایه استواری ندارد؛ زیرا
اجماع منقول است
و چنانکه دیدیم در میان پیشینیان رأی مخالف وجود داشت. بر فرض
اجماع باشد، مدرکی است بر آمده
از همین روایات که نقد
و بررسی آنها گذشت.
در پایان، نظر محقق خوانساری درباره پارهای مسائل فرعی مترتب بر این بحث، با توجه
به موردِ نیاز بودن آنها، نموده میشود
آیا آیههای قرآن در لا
به لای کتابها
و نگارشها، همان حکم داخل
قرآن را دارد؟
در این باره دو تلقی وجود دارد:
الف. منظور
از خط قرآن، آیههایی است که یک
به یک در قرآن نگاشته شده، نه مجموع قرآن. پس هر جا (
آیه ) صدق کند، چه در قرآن باشد
و چه در جای دیگر، خط قرآن دانسته میشود. بر اساس این تلقی، هر حکمی که برای بسودن خط قرآن ثابت شود (حرمت، کراهت
و جواز) برای بسودن نبشته قرآن در لا
به لای کتابها
و نوشتهها ثابت خواهد بود.
ب. مراد
از خط قرآن، خطهایی است که بر مجموع آنها (قرآن)صدق کند. حرام بودن دست بی وضو زدن، پیرو صدق عنوان (قرآن) است، نه پیرو صدق عنوان (
آیه )؛ زیرا مجموع آیهها
و واژگان
وحی ، وقتی در یک کتاب با عنوان (قرآن) گرد آید، احترام
و قداستی پیدا میکند که در صورت جدا بودن آیهها
از یکدیگر
و از میان رفتن عنوان قرآن، دیگر آن مرتبه
از حرمت
و قداست وجود ندارد. در این بینش بر فرض بسودن خط قرآن، بدون وضو، حرام شمرده شود، بسودن خط آیههای قرآن در غیر قرآن، حرام نخواهد بود؛ یعنی دلیل حرمت شامل این جا نخواهد شد.
محقق خوانساری ، روشن نمیکند که کدام تلقی را میپذیرد؛ چرا که بر مبنای ایشان تفاوتی ندارد که کدام تلقی درست باشد. در هر صورت، بسودن واژگان
و خط قرآن را حرام نمیداند
و حتی معتقد است که برای جواز بسودن خط آیههای قرآن در غیر قرآن،
به این روایت نیز میتوان استناد کرد:
محمد بن مسلم عن ابی جعفر -علیه السلام - قال:سئلته هل یمسّ الرجل الدراهم الأبیض وهو جنب؟ قال:إی أنّی والله لاوتی بالدرهم فآخذه
و إنّی جنب.
محمد بن مسلم
از امام باقر -علیه السلام - میپرسد: آیا کسی که جنب است میتواند درهمهای سفید را مسّ کند؟
امام -علیه السلام - فرمود:بلی. سوگند
به خدا در حال جنابت آن درهم
به من داده میشود، آن را میگیرم.
در ادامه روایت، سخنانی
از راوی آمده که نشان میدهد، بر درهمهای سفید در آن روزگار، آیههای قرآن نقش بسته بوده است. حال وقتی دست زدن
به آیه قرآن که روی درهم حک شده برای شخص جنب جایز باشد، با ملاک اولویت میفهمیم که برای شخص بی وضو جایز خواهد بود، چنانکه شماری
از فقیهان، مانند
محقق حلی و شهید اول ، برابر مفاد این حدیث،
فتوا به جواز دادهاند.
شهید اول مینویسد: لا یمنع من مسّ کتب الحدیث، ولا الدراهم الخالیة من القرآن أو المکتوب علیها القرآن.
برای بسودن کتابهای حدیث
و درهمهای خالی
از آیه قرآن ، یا منقوش
به آیه قرآن منعی وجود ندارد.
شهید برای این رأی
به حدیث بالا استناد میکند. یک وجه آن را این میداند که آیههای قرآن در میان کتابها
و نوشتهها، (قرآن) نامیده نمیشود. وجه دیگر آن که اگر در این موارد، پرهیز
از دست زدن واجب باشد، حَرج لازم میآید.
در گذشته با آن که آیههای قرآن در لا
به لای کتابهایی مانند:
فقه و حدیث و تفسیر صورت میگرفته است
و به طور معمول این نوع کتابها در دسترس همگان نبوده
و به علاوه، کتابخوانی هم بسان امروز همگانی نبوده، شهید، پرهیز
از دست زدن را کاری حرَجی شمرده
و حکم حرمت را
به دلیل حرجی بودن رد کرده؛ امّا امروزه، نگارش آیههای قرآن در کتابها
و نوشتههای گونه گون،
امری بسیار رایج است
و همه روز میلیونها روزنامه، مجله، کتاب، اطلاعیه
و … چاپ
و نشر میشود که در آنها آیههای قرآن درج شده
و به طور گسترده در دسترسِ همگان قرار میگیرد
و چه بسا بیش
از درهمهای سفید که در گذشته در دسترس بوده است. بنابراین، دلیل (لا حرج) در این شرایط نیز، بی گمان، جاری خواهد بود.
شماری
از فقیهانِ
اهل سنت ، جایز بودن دست زدن
به آیههای قرآن را بدون
وضو ، در کتابها
و نوشتهها، چنین تعلیل کردهاند:
انّ النبی -صلی اله علیه
و آله - کتَب الی قیصر کتاباً فیه آیة.
پیامبر -صلی اله علیه
و آله - نامهای
به قیصر روم نوشت که در آن
آیه قرآن بود.
ایشان چنین استفاده کردهاند که پیامبر -صلی اله علیه
و آله -، میدانست آن نامه
به دست غیر
مسلمان میرسد
و دست بدون وضو آن را مسّ میکند، با این حال، در آن نامه، آیه قرآن نگاشت. اگر دست زدن
به آیه جایز نبود، بی گمان، پیامبر -صلی اله علیه
و آله - چنین نمیکرد.
آیا نامهای مقدس، مانند (
الله)
و اسم پیامبران
و امامان -علیه السلام - را میتوان بدون وضو بسود، یا خیر؟
محقق خوانساری آن را جایز میداند مینویسد:
مسّ اسم الله تعالی
و الانبیاء
و الائمه -علیه السلام - فی دینار أو غیره
و کذا مسّ کتب التفاسیر
و الاحادیث
و الفقه هل حکمه ذلک أم لا؟ الظاهر العدم. لعدم دلیل علی حرمته
و الأصل برائت الذمه حتی یثبت شغلها.
بسودن اسم (الله)
و پیامبران
و امامان -علیه السلام - نوشته شده بر روی
دینار و غیر آن،
و نیز بسودن کتابهای: تفسیر
و احادیث
و فقه بدون
وضو حرام است یا خیر؟ ظاهر آن است که حرام نیست؛ زیرا دلیلی بر حرام بودن آن وجود ندارد
و اصل،
برائت از تکلیف است، مگر آن که دلیلی آن را ثابت کند.
ایشان
به دو روایت استناد کرده است:
۱. عن
اسحاق بن عمار عن
ابی ابراهیم -علیه السلام - قال:سألته عن الجنب والطامث یمسّان ایدیهما الدراهم البیض؟ قال:لا بأس.
اسحاق بن عمار
از موسی بن جعفر -علیه السلام - میپرسد: شخص
جنب و حائض میتوانند درهمهایی که بر روی آنها نامهای مقدس نقش بسته، دست بزند؟ امام -علیه السلام - فرمود: اشکال ندارد.
محقق خوانساری
و دیگران
این روایت را
موثق دانستهاند.
۲. عن ابی عبدالله -علیه السلام - فی الجنب یمسّ الدراهم
و فیها اسم الله
و اسم رسوله؟ قال:لا بأس
به ربّما فعلت ذلک.
امام صادق -علیه السلام - درباره شخص جنب که
به درهمهایی دست میزند که در آنها اسم خدا
و پیامبر -صلی اله علیه
و آله - نقش بسته است، فرمود:این کار اشکال ندارد، خودم گاهی این کار را میکنم.
این روایت را محقق حلّی
از کتاب
حسن بن محبوب نقل کرده
و از جهت سند مورد اعتماد است.
ابو الصلاح ،
محقق،
شهید اول
و محقق اردبیلی نیز
به استناد این روایات، دست زدن
به نامهای مقدس را بدون
وضو جایز دانستهاند. برداشت محقق خوانساری
از این دو روایت آن است که وقتی دست زدن
به نامهای مقدس برای شخص جنب حرام نباشد، دست زدن آنها بدون وضو
به طریق اولی حرام نخواهد بود. وی درپایان مینویسد:
لکن لا بأس بالکراهة للتعظیم.
برای بزرگداشت نامها، اشکالی ندارد که
مکروه دانسته شود.
شماری
از فقیهان، مانند
صاحب جواهر که خواستهاند برای حرام بودن بسودن نامهای مقدس بدون وضو، استدلال کنند دلیل رأی خود را واجب بودن بزرگداشت نسبت
به این نامها بیان کردهاند
و نیز
به یک روایت که در آن
از دست بی وضو
به قرآن زدن بازداشته شده، استناد کردهاند.
درباره واجب بودن بزرگداشت قرآن، که آیا میتواند دلیل
و پایه حکم قرار گیرد یا خیر، پیش تر سخن رفت. روایت نیز
از جهت سند ضعیف است
و بر فرض که پذیرفته باشد، با آن دو روایتِ یاد شده، ناسازگار است
و کنار نهاده میشود.
گذشته
از دو دلیل: (
اصل براءت و حدیث ) که
از محقق خوانساری در جایز بودن بسودن نامهای مقدس یادشد،
به دلیل (لا حرج) نیز میتوان تمسک کرد. پیش تر
از شهید اول نقل کردیم که او برای رد حرام بودن دست زدنِ
به آیههای قرآن در کتابها
و روی سکهها،
به دلیل (لا حرج) استناد کرده است. درگیر بودن مسلمانان امروز با بسودن نامهای مقدس در نشریات
و نوشتههای در دسترس، بسیار بسیار بیش تر
از درگیر بودن مردم زمان ایشان با آیههای قرآن است. بی گمان اگر بسودن آنها بدون وضو حرام دانسته شود، پرهیز
از آن برای مسلمانان با نوعی دشواری
و حرج همراه هست؛
از این روی، دلیل (لا حرج) را میتوان
به عنوان سومین دلیل بر جایز بودن بسودن نامهای مقدس در کنار آن دو دلیل آورد.
کودکانی که هنوز
به سن تکلیف نرسیدهاند، آیا میتوانند
به خط قرآن
و نامهای مقدس دست بزنند، یا خیر؟ بیش تر فقیهان، جایز دانستهاند؛ زیرا احکام
شریعت ویژه کسانی است که
به سن تکلیف رسیدهاند. کودکان
از دایره تکلیف
و باید
و نباید فقهی خارجند.
از همین روی، برخی وضو
و طهارت کودکان را کاری تمرینی شمردهاند نه رفتاری شرعی.
مراد ایشان آن است که بر فرض کودکان وضو بگیرند،
از نظر شرعی درست نیست
و آثاری بر آن بار نمیشود، پس فرق نمیکند که با وضو باشند یا بدون وضو.
چون کودکان
از دایره این تکلیفهای شرعی بیرونند، سخن
از این رفته است که آیا اولیای ایشان نیز وظیفهای ندارند؟ شماری
از فقیهان،
بی آن که دلیل بیاورند
و استدلالی بکنند، این کار را بر اولیا
واجب شمردهاند. شاید مستند ایشان بزرگداشت مقدسات باشد؛ چرا که هیچ دلیلی
از شریعت برای آن یافت نمیشود.
درباره جایز بودن تماس کودکان با خط
قرآن و نیز تکلیف نداشتن اولیای ایشان،
محقق خوانساری مینویسد:
لما کان الوجوب
و الحرمة فرع التکلیف فلم یکن مسّ الصبیان مما یمکن أن یقال انه حرام
و هل یجب علی الولی منعهم الظاهر انه لا یجب لعدم الدلیل، وعدم المدرک مدرک العدم.
حکم واجب
و حرام، بستگی
به مکلف بودن شخص دارد؛
از این روی ممکن نیست گفته شود دست زدن کودک حرام است
و بر اولیا نیز واجب نیست آنان را بازدارند؛ زیرا دلیلی برای بازداشتن وجود ندارد
و نبودن دلیل خود گواه نبود حکم است.
چنانکه دیدیم
محقق خوانساری درباره اصل موضوع
و نیز فرعهای آن کوشید تا نظر اجتهادی
و فقاهتی خود را در حدّ امکان استدلال پذیر سازد. برای این منظور
به استواری
و دقت تمام، معنی
و مضمون آیات
و احادیث را کاوید
و میزان دلالت آنها را بر موضوعِ مورد بحث
به درستی نقد
و بررسی کرد.
به حق ایشان را باید مرزبان حریم
اجتهاد و فقاهت در عصری دانست که اخباری گری رواج داشت.
برگرفته از مقاله دست زدن به نبشته های قرآن بدون وضو - مجله فقه- دفتر تبلیغات اسلامی- شماره۱۹.