امارت حج
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امارت حج به معنای سرپرستی و زعامت حجاج
بیت الله الحرام و یکی
از مناصب
حج است که دارای ابعاد گوناگون سیاسی ـ اجتماعی است که ریاست، پیشوایی و سرپرستی حاجیان را در طول مسیر و نیز در موسم حج در
مکه بر عهده دارد.
ولایت امر كعبه و امارت حج يكى
از شؤون دينى و اجتماعى اين
فریضه بزرگ الهى یعنی حج است كه با توجه به شرافت
کعبه معظمه و امر حج،
از جايگاه مهمى برخوردار است و بايد به دست صالح ترين افراد هر زمان باشد همانگونه كه
قرآن تصريح مى كند: ولايت
مسجدالحرام شايسته كسى جز پرهيزكاران نيست. «وَمَا لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّـهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُوا أَوْلِيَاءَهُ ۚ إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»«چرا خدا آنها را مجازات نکند، با اینکه
از (عبادت موحدّان در کنار) مسجد الحرام جلوگیری میکنند در حالی که سرپرست آن نیستند؟! سرپرست آن، فقط پرهیزگارانند؛ ولی بیشتر آنها نمیدانند. »
امارت حج به معنای سرپرستی و
زعامت حجاج
بیت الله الحرام است.امارت
از ماده «ا ـ م ـ ر» به معنای سرپرستی و کار گزاری است
و در صورت ترکیب با واژه
حج ، به منصبی اطلاق میشود که ریاست، پیشوایی و سرپرستی حاجیان را در طول مسیر و نیز در موسم حج در
مکه بر عهده دارد.
در منابع، افزون بر این اصطلاح،
از عناوینی دیگر مانند امامة الحاج،
ولایة الحج
یا ولایت موسم
نیز برای این منصب به کار رفته است. در شماری
از منابع،
از منصبی به نام امیر الموسم یاد شده که هر چند تابع امیر الحاج شناخته شده، در حل مشکلات حاجیان به امیر الحاج کمک میکرده است.
با ظهور اسلام، اهمیت تصدی منصب امارت حج به حدی رسید که برای دستیابی به آن، نزاعهایی در میگرفت؛ چنان که
فضل بن سهل ، وزیر
مامون ، حمایت عباس بن موسی عباسی
از مامون را در ستیز میان امین و مامون در ازای وا گذاری امارت حج و حکومت مصر به دست آورد و او امارت حج را بالاترین شرف و افتخار دانست.
نیز برخی خلیفه زادگان خواهان دستیابی به این منصب بودند؛ چنان که خواسته
یزید از پدرش
معاویه ، منصب امارت حج بود.
با توجه به ماهیت وظایف امیر الحاج و وضعیت سیاسی ـ اجتماعی دورانهای گوناگون، مقام امارت حج
از ویژگیهای مختلف برخوردار شد. در دوره
پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و خلفای نخستین، آشنایی با مناسک حج و شخصیت علمی و معنوی امیر الحاج بیش
از شرایط دیگر جلوه گر بود، به گونهای که رسول خدا و خلفا در برهههایی این مقام را عهده دار بودند. اما
از دوران بنی امیه به بعد، وابستگی امیر الحاج به دربار خلفا و نیز نفوذ و اقتدار سیاسی و نظامی او در تصدی آن، بیشتر حائز اهمیت بود. به تدریج
از دوران عباسیان با توجه به گسترش حجم
کاروانهای حج و رواج باج گیری اعراب بدوی در مسیر حج و دیگر راهزنان، همراهی نیروی نظامی برای دفع حملات عشایر عرب و راهزنان،
از بایستههای کار امیر الحاج گشت و به همین دلیل، در دورههای پسین، بیشتر امیر الحاج
ها از کار گزاران نظامی بودند.
اینان برای جبران آگاهی اندک خود
از مناسک حج،
از مشورت و همراهی فقیهان برخوردار میشدند؛ چنان که عبدالصمد بن علی عباسی که
از سوی منصور و
هارون عباسی سال
ها به امارت حج منصوب شده بود،
از فقیهانی چون اوزاعی و سفیان ثوری برای نگارش کتابی درباره مناسک حج یاری خواست.
از همان آغاز كه خانه كعبه بنا شد و قبله عابدان و مطاف زائران قرار گرفت فرزندان
حضرت اسماعیل توليت كعبه را به عهده گرفته و امور حج و مناسك دينى را سرپرستى و
هدایت مى كرده اند و اين منصب بصورت وراثت،
از نسلى به نسلى مى رسيده است. چنانكه
امام صادق (عليه السلام)مى فرمايد: «لم يزل بنو اسماعيل ولاة البيت يقيمون للناس حجَّهم و امر دينهم يتوارثونه كابر عن كابر»
«فرزندان اسماعيل همواره متوليان بيت بودند و حج را براى
مردم بپا مى داشتند و به امر
دین مردم رسيدگى مى كردند و اين سمت را بزرگى
از بزرگى به
ارث مى برد». منابع تاریخی در زمینه وظیفه امیر حج پیش
از اسلام، تصریحی ندارند؛ اما میتوان اجازه
و افاضه
را به عنوان پیشینه این امارت برشمرد که برخی وظایف امارت حج را همانند
کوچ از عرفات بر عهده داشتند. همچنین این احتمال هست که منصب امارت حج تغییر یافته، منصب قیادت (راهنمایی حجاج) یکی
از وظایف قریشیان پس
از تسلط
قصی بن کلاب ،
جد چهارم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بر مکه باشد.
بديهى است كه ولايت كعبه و امارت حج در طول تاريخ و با روى كار آمدن قبائل مختلف همچون «طَسْم، جَديس، عَمالِقه، جُرهم و خزاعه و...» در سرزمين مكه دستخوش تحولات بسيارى بوده بالأخره در سير
زمان و
تاریخ ، نوبت به
قریش مى رسد و در اين دوران، نخستين كسى كه امور مكه و حج را در دست مى گيرد «قصى بن كلاب» جد چهارم پيامبر (صلى الله عليه وآله)است. بنابه نقل برخى مورخان، سبب استيلاى قصى بر رياست كعبه اين بود كه
قبیله «خزاعه»، كه تا آن روز متصدى امر كعبه بودند،
بت هبل را به مكه آوردند و در كعبه جاى دادند و بدين ترتيب بت پرستى در مكه رواج يافت. قصى كه
از اين وضع ناراضى بود با
قدرت سلاح، كعبه را
از دست خزاعه خارج ساخت و خود تصدى آن را به عهده گرفت و
از آن پس، حاكميت مكه در دست قريش قرار داشت، تا ظهور اسلام و فتح مكه فرا رسيد.قصى بن كلاب كه مرد با كفايتى بود، تمام مناصب مكه و كعبه را در دست گرفت. اين مناصب عبارت بودند
از: ۱.
سدانة يا حجابت(كليددارى كعبه) ۲.
سقایت ( تهيه آب گوارا براى حجاج) ۳.
رفاده ( فراهم آوردن غذا براى حاجيان، كه اين سه، با امر حج و كعبه در ارتباط بود) ۴.
ندوه ( رياست شوراى شهر مكه در طول سال و رسيدگى به امور مردم
شهر و مشورت
ها و تصميم گيريهاى لازم در اين خصوص) ۵. لواء( در دست داشتن پرچم مخصوص كه در جنگ
ها بالا برده مى شد) ۶. قيادت(فرماندهى لشگر)
همين كه مرگ قصى فرا رسيد مناصب ششگانه را ميان دو فرزندش
عبدمناف و
عبدالدار تقسيم كرد. به طور خلاصه: پس
از قصى، عبد مناف و آنگاه
هاشم و سپس
عبدالمطلب و بعد
از او
ابوطالب ، يكى پس
از ديگرى رياست مكه، توليت كعبه و امارت حج را به عهده داشتند. عبدالمطلب كه چهره ممتاز و با كفايت قريش بود، علاوه بر امارت مكه و حج،
چاه زمزم را بازسازى كرد و نيز چاههاى ديگرى براى مردم مكه و حاجيان حفر نمود و ارتباط تجارى با قيصر امپراتورى روم برقرار ساخت و نيز پيمان هايى با
ایران و
حبشه منعقد كرد كه در سرنوشت مكه و امور تجارى حجاز مؤثر افتاد. و
از وقايع عصر او داستان معروف
ابرهه و هجوم به مكه و جريان
اصحاب فیل است.
بعد
از عبدالمطلب، زبير بن عبدالمطلب و آنگاه ابوطالب بن عبدالمطلب و بالأخره
ابوسفیان به ترتيب منصب هاى سدانت و سقايت لواء را داشتند. لواء همان پرچمى بود كه ابوسفيان در
جنگ بدر و
احزاب به دوش مى كشيد و با
اسلام مى جنگيد تا بالأخره
فتح مکه فرا رسيد و در دوران قيادت وى، آخرين دژ
کفر در سرزمين مقدس سقوط كرد و آل ابوسفيان مجبور به تسليم شدند.
از زمان صدر اسلام که پیامبر مکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مراسم حج را با شکوه و عظمت خاصی انجام داد، حاکمان جامعه؛ اعم
از عادل و
فاسق ، با تاسی به سیره پیامبر صلی الله علیه و آله، یا خود در موسم حج عازم زیارت بیت الله الحرام شده و امارت حج را برعهده داشتند یا فردی را به عنوان نماینده خود و امیرالحاج منصوب میکردند؛ در طول تاریخ اسلام مساله مورد شک و تردید نبوده و حتی خلفای جائر، نصب امیرالحاج را
از شؤون و وظایف خود دانسته و بدان مبادرت میورزیدند. علما و دانشمندان اهل سنت نیز که حکومتهای مختلف را در میان مسلمین مشروع میدانستند، به این مطلب تصریح کرده و به بیان احکام مربوط به این منصب پرداختهاند. یکی
از فقهای اهل سنت در بحث «وقوف به عرفه و لزوم برگزاری نماز جماعت و ایراد خطابه توسط امیرالحاج» میگوید: «لا خلاف بینهم ان اقامة الحج هی السلطان الاعظم او لمن یقیمه السلطان الاعظم او لک وانه یصلی ورائه برا کان السلطان او فاجرا او مبتدعا...»
در صدر اسلام مراسم حج معمولا با حضور پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و خلفای پس
از آن بزرگوار برگزار میشد و طبعا تصدی امر حج و حجاج با آنان بود. گاهی نیز افرادی را به نمایندگی خویش در مراسم حج ماموریت میدادند. علامه محمدتقی مجلسی مینویسد: «همیشه حضرت سید المرسلین و حضرت امیرالمؤمنین ـ صلوات الله علیهما ـ امیر حاج
از جهت رفع ظلم و ستم مقرر میفرمودند، اگر خود نمیفرمودند
از جهت موانع.»
۱. مسلمانان پیش
از فتح مکه در سال هشتم ق. دو بار به قصد
عمره به سرپرستی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در سالهای ششم و هفتم ق. رهسپار مکه شدند.مسعودی، مورخ معروف، فهرستی طولانی
از کسانی را که
از زمان حیات پیغمبر تا سال ۳۵۰ هجری امارت حج را برعهده داشتند، ثبت کرده است.
۲. پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پس
از فتح مکه، درسال هشتم هجری، «عتاب بن اسید ابی العیص بن امیه» را عامل و کارگزار خویش در مکه قرار داد و برحسب نقل مسعودی مراسم حج در آن سال به سرپرستی او انجام شد، البته برخی هم معتقدند که در این سال حجاج، امیری نداشته و خود مراسم حج را به جا آوردند.
۳. بر پایه گزارشی، به سال نهم ق. پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ابوبکر را به عنوان امیر الحاج به مکه فرستاد.
اما پیش
از رسیدن او به مکه، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
علی علیهالسّلام را به جای او منصوب کرد.
بر پایه روایتهایی دیگر، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مسؤولیت امارت حج و ابلاغ
سوره برائت را به ایشان وا گذار کرد.
اما بیشینه اهل سنت بر این باورند که حضرت علی علیهالسّلام تنها مامور ابلاغ
آیات سوره برائت بوده و منصب امارت حج را همچنان ابوبکر بر عهده داشته است.
این در حالی است که روایت
ابن عباس از بازگشت ابوبکر به مدینه حکایت دارد.
۴. به سال دهم ق. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم خود سرپرستی حاجیان را بر عهده گرفت و با انجام
حجة الوداع ، احکام و مناسک حج را به مسلمانان آموخت.
شمار حاجیان را در این سفر
از ۷۰/۰۰۰ تا ۱۴۰/۰۰۰ و حتی بیشتر یاد کردهاند.
اولین کسی که مستقلا به عنوان امیرالحاج
از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم عازم سفر حج شد و سرپرستی و امارت حجاج و نیز ابلاغ پیام برائت
از مشرکان را برعهده گرفت، علی بن ابی طالب علیهالسّلام بود. ماجرا آنگونه که
از روایات
شیعه و
اهل سنت استفاده میشود،
از این قرار بود که پیامبر پس
از نزول آیاتی
از سوره برائت، به ابوبکر ماموریت داد تا برای ابلاغ این سوره به مردم در سرزمین
منا عازم بیت الله الحرام شود. اما پس
از مدتی علی بن ابی طالب علیهالسّلام را احضار فرمود و به او ماموریت داد تا به سراغ ابوبکر رفته، سوره برائت را
از او دریافت نماید و خود این ماموریت را انجام دهد.
علامه امینی این ماجرا را
از ۷۳ تن
از مفسران و مورخان اهل سنت با اختلافاتی جزئی نقل کرده است.
گذشته
از مباحث کلامی که درباره این ماجرا درگرفته، آنچه به بحث فعلی ما ارتباط دارد آن است که روایاتی که شیعه نقل کرده، دلالت دارد که پیامبر مسؤولیت امارت حج و ابلاغ سوره برائت را به علی علیهالسّلام محول کردند؛ چون این روایات مطلق بوده و مقید به ابلاغ سوره برائت نیست.
به علاوه که حضرت کیفیت
قضاوت را به علی علیهالسّلام گوشزد کرد، درحالی که مسؤولیت قضاوت در منازعات و مشاجرات حجاج
از شؤون امیرالحاج است و ماموریت ابلاغ سوره برائت، ارتباطی با امر قضاوت در موسم حج ندارد.
در
تفسیر عیاشی از امام حسن علیهالسّلام و آن حضرت
از امام علی علیهالسّلام نقل کرده که فرمودند:«ان النبی صلیاللهعلیهوآله و سلّم حین بعثه ببرائة قال: یا نبی الله انی لست بلسن و لا بخطیب، قال صلیاللهعلیهوآلهوسلّم : یابی الله ما بی الا ان اذهب بها او تذهب انت. قال: فان کان لابد فساذهب انا، قال: فانطلق فان الله یثبت لسانک و یهدی قلبک ثم وضع یده علی فمه، فقال: انطلق و اقراها علی الناس و قال صلیاللهعلیهوآلهوسلّم : الناس سیتقاضون الیک فاذااتاک الخصمان فلاتقض لواحدحتی تسمع الآخرفانه اجدر ان تعلم الحق».
از طرق اهل سنت نیز روایتی شبیه به همین مضمون نقل شده که علی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم عرض میکند: «یا رسول الله تبعثنی و انا غلام حدیث السن واسال عن القضاء و لا ادری ما اجیب؟ قال: ما بد من ان تذهب بها او اذهب بها، قلت: ان کان لابد انا اذهب، قال: انطلق فان الله یثبت لسانک و یهدی قلبک، ثم قال: انطلق فاقراها علی الناس».
در مقابل، مفسران اهل سنت با استناد به پارهای
از روایات اظهار داشتهاند که حضرت علی فقط مامور ابلاغ سوره برائت بود و امارت حج همچنان برعهده ابی بکر باقی ماند.
درحالی که بعضی
از روایات که در منابع اهل سنت و مآخذ روایی شیعه وجود دارد، با این سخن ناسازگارند.
از روایات برمی آید پس
از آنکه پیام رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم توسط امام علی علیهالسّلام به اطلاع ابوبکر رسید، او به
مدینه بازگشت تا علت عزل خود را جویا شود و پیامبر پاسخ داد:
جبرئیل نازل شد و گفت: این پیام را یا خودت یا یکی
از خاندانت باید ابلاغ کند. تنها به نقل دو نمونه
از این روایات؛ یکی
از منابع اهل سنت و دیگری
از مآخذ شیعی اکتفا میکنیم:در تفسیر «
الدرالمنثور»
از علی علیهالسّلام نقل شده که آن حضرت فرمود:«لما نزلت عشر آیات من برائة علی النبی صلیاللهعلیه و آله و سلّم دعا ابابکر رضی الله عنه لیقراها علی اهل مکة، ثم دعانی فقال لی: ادرک ابابکر فحیثما لقیته فخذ الکتاب منه. و رجع ابوبکر رضی الله عنه فقال : یا رسول الله نزل فی شی ء؟ قال: لا و لکن جبرئیل جاءنی فقال: لا یؤدی عنک الا انت او رجل منک».
شیخ مفید در «ارشاد» نقل کرده که پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به علی علیهالسّلام فرمود:«ارکب ناقتی العضباء و الحق ابابکر فخذ برائة من یده وامض بها الی مکة و انبذ بها عهد المشرکین الیهم و خیر ابابکر بین ان یسیر مع رکابک او یرجع الی».وقتی حضرت، پیغام پیامبر را به ابوبکر ابلاغ کرد، او گفت: من بازمی گردم. و با نگرانی خدمت رسول خدا بازگشت.
اینکه پیامبر به عنوان حاکم اسلامی دو نماینده به حج اعزام کرده باشد؛ یکی به عنوان امیرالحاج و دیگری برای ابلاغ سوره برائت و اعلان چهار مطلب اساسی؛ («کسی به صورت عریان طواف نکند»، «مشرکان حق اجتماع با مسلمانان در مراسم حج را ندارند»، «هرکه با رسول خدا عهد و پیمانی داشته، آن عهد و پیمان ملغاست» و «خدا و رسول او
از مشرکان بیزارند»)
بعید مینماید، اگر بنا بر اعزام دو نماینده بود، چرا
از ابتدا دو نماینده اعزام نشد؟ اگر ابوبکر عزل نمیشد، هم امیرالحاج بود و هم مامور ابلاغ پیام برائت، حال که عزل شد، هردو مسؤولیت برعهده علی علیهالسّلام نهاده شد. برخلاف پندار برخی
از مفسران اهل سنت،
علی علیهالسّلام تنها به عنوان بستگی فامیلی با پیامبر، مامور ابلاغ این پیام نشد، بلکه به عنوان نماینده رسول خدا و حاکم اسلامی روانه این ماموریت گردید.
امارت حج در دوره خلافت خلفای نخستین پس
از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
از سال۱۱ه.ق تا سال۴۰ه.ق است که معمولا حج به سرپرستی خود خلفا انجام میگرفت. گاه نیز افرادی
از سوی آنان به منصب امارت حج برگزیده میشدند. در زمانه
خلیفه اول (۱۱-۱۳ق.) به ترتیب
عمر بن خطاب در سال ۱۱ق. و عتاب بن اسید اموی یا عبدالرحمن بن عوف در سال ۱۲ق. امیران حاج بودند.
از عبدالرحمن بن عوف به عنوان امیر الحاج سال ۱۳ق. یاد شده است. در زمان
خلافت خلیفه دوم و
خلیفه سوم نیز خود خلفا در موسم حج حضور داشتند.در زمانه خلیفه دوم (۱۳-۲۳ق.) ، خود وی همه ساله رهسپار سفر حج میشد و امارت حج را بر عهده داشت.
در زمانه خلیفه سوم (۲۳-۳۵ق.) به سال ۲۴ق. عبدالرحمن بن عوف
و در سالهای ۲۵ تا ۳۴ق. خلیفه، خود، امارت حج را بر عهده داشت. در سال آخر خلافت عثمان (۳۵ق.) به جهت قیام مردم بر ضد او،
عبدالله بن عباس به امارت حج منصوب شد.امام علی علیهالسّلام در مدت پنج سال خلافتش، به سبب نبردهای داخلی نتوانست شخصا امارت حج را بر عهده بگیرد.
از این رو، به سال ۳۶-۳۷ق. عبدالله بن عباس
و در سال ۳۸-۳۹ق. عامل خود بر مکه،
قثم بن عباس ، را امیر الحاج قرار داد.
ستیز یزید بن شجره رهاوی، امیر الحاج معاویه، به سال ۳۹ق. و قثم بن عباس موجب شد تا به جای آنان، شیبة بن عثمان حجبی،
از کلیدداران کعبه، امارت حج را عهده دار شود.
امارت حج در دوره بنی امیه
از سال ۴۰ه.ق تا سال۱۳۲ه.ق را در بر می گیرد. در سال ۴۰ هجری که میان
امام حسن مجتبی علیهالسّلام و معاویه اختلاف و نزاع بود،
مغیرة بن شعبه امارت حج را برعهده گرفت.
از این سال تا پایان سلطنت اموی
ها، معمولا امارت حج برعهده اعوان و انصار معاویه و افرادی
از دودمان بنی امیه بود. میتوان
از عتبة بن ابی سفیان،
مروان بن حکم،
یزید بن معاویه، سعید بن عاص، ولید بن عتبه و عثمان بن محمد بن ابی سفیان به عنوان امرای حج در این مقطع
از تاریخ اسلام نام برد. پس
از حادثه جانگداز
کربلا، که
عبدالله بن زبیر دست به
شورش زد و شهر مکه را در اختیار گرفت، تا سالیان درازی امارت حج را خود برعهده داشت. در سال ۷۲ هجری که
حجاج بن یوسف ثقفی بر
کوفه مسلط شد، امیرالحاج بود و به نقل مسعودی پس
از وقوف در
منا و بازگشت به مکه طواف خانه خدا را بجا نیاورد.در سال ۷۳ نیز امارت حج برعهده او بود و در همین سال عبدالله بن زبیر را به قتل رساند.پس
از این دوره، نام افرادی چون عبدالملک بن مروان، سلیمان بن عبدالملک بن مروان، ابان بن عثمان بن عفان، ولید بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز بن مروان، ابوبکر محمد بن عمرو بن حزم، هشام بن عبدالملک، ابراهیم بن هاشم المخزومی، سلیمان بن هشام بن عبدالملک، ولید بن یزید بن عبدالملک، خالدبن عبد الملک بن حارث، محمد بن عبدالملک بن مروان و افراد دیگری
از این قبیل جلب نظر میکند.
بنی امیه در ۹۲ سال حکومت خود، امارت حج را همچون دیگر مسؤولیتهای اجتماعی و سیاسی، بیشتر به خویشاوندان خود که حدود ۵۰ تن بودند، وا گذار کردند. تنها در حدود ۱۰ سال
از ۹۰ سال، خلفای اموی، خود، به عنوان امیر الحاج در حج شرکت کردند؛ هر چند در منابع به دلیل این موضوع تصریح نشده است. البته میتوان دلیل آن را کم توجهی آنان به ابعاد معنوی حج دانست.
از رویدادهای این دوران میتوان به وجود چهار امیر الحاج به سال ۶۸ق. اشاره کرد که هم زمان در
عرفات حضور یافتند.
محمد بن حنفیه و یارانش، ابن زبیر و طرفدارانش، و نجدة بن عامر خارجی همراه یاران خارجی خود و امویان در آن جا اردو زدند و نخستین گروهی که به حرکت درآمد، گروه ابن حنفیه بود.
امارت حج در دوره عباسیان
از سال ۱۳۲ه.ق تا سال ۲۴۷ه.ق را شامل می شود ؛ خلفای عباسی در حدود ۱۱۵ سال، امارت حج را همچون دیگر مسؤولیتهای اجتماعی و سیاسی بیشتر به اطرافیان خود وا گذار کردند؛ چنان که حدود ۷۰ تن
از خویشانشان این منصب را عهده دار بودند.
البته در این دوره، برخی علویان نیز به این مقام دست یافتند. بنا بر گزارشی، در زمانه مامون به سال ۲۰۴-۲۰۶ق. عبیدالله بن حسن
از دودمان
عباس بن علی بن ابی طالب، امیر الحاج شد. پیش
از وی به گزارش مسعودی در ۲۰۲ق. ابراهیم بن موسی بن جعفر به واسطه شورشی که سازمان دهی کرده بود، در موسم حج امارت حج را در اختیار گرفت.
وی نخستین شخص
از نسل ابوطالب در اسلام بود که توانست در این دوره برای مردم اقامه حج کند.
او در زمان خلافت مامون عباسی، مدتی
از جانب محمدبن محمدبن زید بن علی که قیام کرده بود، امارت یمن را برعهده داشت.
محقق و رجالی معاصر، مرحوم تستری فضل و منقبتی را که شیخ مفید برای همه فرزندان
امام موسی بن جعفر علیهالسّلام ذکر کرده، نادرست خوانده و وجوه مختلفی
از ضعف ابراهیم بن موسی را بیان کرده است.
از برخی گزارش
ها برمی آید که منصب امیر الحاجی
از محبوبیت و اعتبار خاصی در این دوران برخوردار بود؛ چنان که بر سر آن رقابت
ها و درگیریهایی پیش میآمد که نمونه آن را در رقابت میان
منصور عباسی و
ابومسلم خراسانی ،
از دعوت گران عباسی، در امارت حج سال ۱۳۶ق. مشاهده کرد.
گسترش دامنه قلمرو حکومت اسلام و تشریفات دامنه دار دربار عباسی، وجاهتی خاص را به منصب امارت حج بخشید.در میان خلفای عباسی، منصور، دومین خلیفه
از این خاندان، بیش
از همه حج گزارد که شاید به سبب گرد آمدن مخالفانش در مکه و پیرامون آن بود؛ چنان که پیروزی او بر ابراهیم بن عبدالله حسنی، برادر
نفس زکیه ، در موسم حج اعلان شد. سفر حج
مهدی عباسی (۱۵۸-۱۶۹ق.) به سبب بذل و بخشش فراوانش به حاجیان و مردم مکه و مدینه در سال ۱۶۹ق. بسیار مشهور است.
با توجه به تلاش
شهید فخ به سال ۱۶۹ق. برای استفاده
از موسم حج جهت قیام بر ضد هادی (۱۶۹-۱۷۰ق.)
می توان این تلاش
ها را سیاستی برای کسب محبوبیت و پیشگیری
از این قیام احتمالی دانست.
هارون عباسی (۱۷۰-۱۹۳ق.) در خلافت خود، سالی به حج و سالی به
جهاد میرفت و در مجموع شش یا نه بار امیر الحاج بود.
بر پایه
وصیت او که دلیل آن دانسته نیست، هیچ یک
از خلفای عباسی پس
از وی حج نگزاردند.
در این دوره، امیر الحاج اختیاراتی گسترده پیدا کرد،
از جمله آن که در عزل و نصب امیران حرمین شریفین دخالت داشت و امارت همه شهرهای مسیر، به امر خلیفه به او تفویض میشد. بر پایه گزارشی، این اتفاق
از جمله در ولایت عبدالله بن عبیدالله بن عباس در دوران خلافت مامون
و نیز اشناس، فرمانده ترک، در زمانه معتصم سال ۲۲۶ق.
و ایتاخ، فرمانده ترک روزگار متوکل، به سال ۲۳۴ق. رخ داد.
گاه نیز دو مقام امارت حج و امارت حرمین به یک فرد وا گذار میشد،
از جمله هنگام امارت حج داود بن علی عباسی
امارت حج در سلطه فاطمیان و ایوبیان بر حرمین
از سال ۲۴۸ه.ق تا سال ۶۶۶ه.ق است. پس
از ضعف سلطه عباسیان بر قلمرو پهناورشان، به تدریج حکومتهای محلی کنار آنان سر بروردند.
از این دولت
ها،
طولونیان (۲۵۴-۲۹۲ق.)،
اخشیدیان (۳۳۰-۳۵۸ق.) و
فاطمیان در
مصر،
زنگیان (۵۲۱-۶۶۰ق.) و
ایوبیان (۵۶۷-۶۴۸ق.)در شامات و مصر، و دولتهای دیگر در
ایران و
عراق و مناطق پیرامونی آن مانند
آل بویه(۳۲۲-۴۴۷ق.) و
سلجوقیان (۴۲۹-۵۵۲ق.) پدید آمدند. این حکومت
ها در عین به رسمیت شناختن خلیفه عباسی بغداد، تلاش میکردند با فزونی بخشیدن به سلطه خود بر حرمین، مشروعیت و جایگاه بهتری را نزد مسلمانان کسب کنند.
از این رو، برخی
از این دولت
ها، خود، امیر الحاج تعیین میکردند.شماری
از منابع،
از مقامی سیاسی ـ تشریفاتی به نام «عمل الحج» در این دوره نام بردهاند که دارنده آن موظف به تامین
امنیت مکه مشرفه و
کاروانهای حج و پرداخت مالیاتی معین به دستگاه خلافت بود و نامش کنار خلیفه در
خطبه موسم حج برده میشد.
با توجه به گزارشهای منابع اصلی
نمی توان این مقام را عنوانی جدا
از امیر حرمین دانست.در برخی دوره
ها، گاه بر اثر شورشهایی که در مکه رخ میداد و یا به سبب ناامنی راه
ها، حج متوقف میگشت و امیر الحاج تعیین نمیشد؛ چنان که به سال ۲۵۱ق. به دلیل شورش اسماعیل بن یوسف علوی در مکه
و نیز در سالهای ۳۱۳ تا ۳۲۷ق. به جهت شورش
قرمطیان چنین شد.
در سالهای ۴۰۷، ۴۱۰-۴۱۱، ۴۱۳، ۴۱۶ و ۴۵۵ق. به سبب تاخیر حاجیان خراسانی در رسیدن به حاجیان عراقی، آنان
از اعمال حج بازماندند. همچنین به دلیل ناامنی راه
ها و یورشهای اعرابی که در مسیر حج قرار داشتند،
از قلمرو شرق
جهان اسلام، حجهای منظم صورت نگرفت.
به سال ۵۱۴ق. نیز به جهت منع افضل بن امیر الجیوش، کسی توفیق گزاردن حج را نیافت.
اختلافهای مذهبی و درگیریهای برآمده
از آن میان فاطمیان و عباسیان،
از دیگر عوامل اختلال حج بود.
از جمله به سال ۴۰۱ق. به سبب بیرون آمدن شریف ابوالفتوح امیر مکه
از طاعت حاکم فاطمیان و آشفتگیهایی که در تعیین وقت حج برای عراقی
ها اتفاق افتاد، امیر الحاجی وجود نداشت.
با تسلط آل بویه بر خلافت عباسی (۳۳۴-۴۴۷ق.) و قدرت گیری
شیعیان، کسانی
از علویان مانند ابواحمد موسوی، پدر شریف رضی، نیز به عنوان امیر الحاج بر کار آمدند.
ممکن است امارت حج سادات علوی طی ۳۵۰ تا ۴۵۰ق. برای هماهنگی و درگیری کمتر میان فاطمیان و امیران حج عباسی باشد.فاطمیان به سبب سیاستهایی چون ارسال آذوقه برای حرمین، فرستادن مقرری برای خدام و مجاوران و ارسال جامه کعبه و... در همراه کردن امیران حرمین شریفین با خود کامیاب بودند و تا پایان خلافت فاطمی، معمولا خطبه در آن دو شهر به نام آن
ها خوانده میشد.
گفتنی است که بیشتر امیران حج فاطمی
از کار گزاران نظامی بودند.
در سده پنجم ق. پس
از آل بویه، با قدرت گیری سلجوقیان و زیر سلطه درآوردن برخی خلفای عباسی،
امارت حج در اختیار فرماندهان ترک قرار گرفت و
از ۴۶۸-۴۷۸ق. با امارت ابومنصور ختلع ترکی معروف به الطویل یا جنفل، نخستین فرمانده ترک امیر الحاج آغاز شد.
در سالهای ۴۸۶-۴۸۸ق. به سبب درگیریهایی که در پی مرگ ملکشاه میان فرزندانش رخ داد و نیز اختلافهایی که میان حاکمان دیگر مناطق پیش آمد، کسی نتوانست حج به جا آورد.
در پی حمله مغول به سرزمینهای اسلامی که موج اول آن به سال ۶۱۶ق. و موج دوم آن
از سال ۶۵۴ق. آغاز شد، در سالهای ۶۳۳-۶۳۹ق.
کاروان حج
از سوی خلافت عباسی
از عراق اعزام نشد؛ گرچه در این سال
ها امیران حج ایوبی، حاکمان مصر و یمن، رهسپار حج شدند.
به سال ۶۶۶ق. نخستین بار پس
از حمله مغولان به عراق، حاجیان عراقی توانستند حج بگزارند. در این سال، محیی الدین بن صاحب بهاء الدین بن حنا، امیر الحاج بود.
سپس به سال ۶۶۷ق. با صدور فرمان امارت حج
از سوی اباقا خان مغول، امارت حج رسمیت یافت. متن این فرمان به انشای عطا ملک جوینی در کتابخانه مرکزی به شماره ۲۴۴۹ نگهداری میشود.
امارت حج در سلطه ممالیک
از سال ۶۶۶ه.ق تا سال ۹۲۳ه.ق را در بر می گیرد.ممالیک پس
از قدرت گیری به سال ۶۶۷ق. به نصب امیر الحاج اقدام کردند و جز در برخی سال
ها امیر الحاج مصری با اختیارات بسیار رهسپار مکه میکردند. شماری
از آنان در ستیز اشراف بر سر حکومت بر مکه دخالت مینمودند؛ چنان که به سال ۶۸۳ق. میان امیر الحاج مصری علم الدین باشقردی و امیر مکه شریف ابی نمی، فتنه و نزاعی رخ داد و مصری
ها در پی قتل فرمانده خود متواری شدند.
ممالیک در مدت حکومت طولانیشان حدود ۱۸۰ امیر الحاج تعیین کردند.
امارت حج در دوران عثمانی
ها بین سالهای ۹۲۳ه.ق تا سال ۱۳۴۳ه.ق را شامل می گردد.عثمانی
ها نیز به نصب امیر الحاج اهتمام داشتند. آنان معمولا فردی قوی را به این مسؤولیت میگماشتند و همراه او هزاران سرباز در
کاروانهای حج حضور مییافتند و در میان راه وظیفه پاسداری
از جان و مال مسافران در برابر دستبرد سارقان و راهزنان و گاه تعدی قبایل را بر عهده داشتند. مسؤولیت سنگین امیر الحاج، موجب میشد که گاهی میان کار گزاران عثمانی اختلافهای فراوان تعیین فرد دارای صلاحیت تصدی این منصب درگیرد.
از امیران حج عثمانی میتوان به ابراهیم رفعت پاشا، امیر الحاج مصر و نویسنده کتاب مشهور مرآة الحرمین
اشاره کرد.امیر الحاج عثمانی را سه
کاروان همراهی میکرد:
کاروان شام حامل صره؛
کاروان مصر حامل پرده کعبه؛ و نیز
کاروان عراق که کوچکترین
کاروان بود.
در دهههای پایانی دولت عثمانی، امیر الحاج منصوب دولت عثمانی، رئیس محمل شامی بود.
در این عصر،
کاروان حاجیان مغرب عربی نیز امیر الحاجی داشت که
از نزدیکان پادشاه مغرب بود واز مغرب به سوی تونس و سپس
طرابلس حرکت میکرد و در مسیر خود حاجیان این مناطق را گرد میآورد و
از کنار ساحل مصر و اسکندریه به
قاهره میرسید. همراه این
کاروان، گروهی اندک
از سربازان حرکت میکردند؛ زیرا حاجیان مغرب معمولا با خود سلاح مناسب حمل میکردند.
در ۱۲۲۲ق. و با استیلای سعودی
ها و
وهابیان بر مکه مکرمه، آنان حاجیان مصر و شام و دیگر مناطق را
از این رو که حج را به شیوه مشروع و صحیح انجام نمیدهند،
از حج گزاری بازداشتند. امارت آنان بر مکه تا ۱۲۲۸ق. ادامه یافت و در این مدت، خود سعود با مردم حج انجام میداد. در این سال، با حمله محمد علی پاشا و پسرش، حاکم مصر، به حجاز، مکه مکرمه بار دیگر زیر سلطه عثمانی
ها قرار گرفت و در ۱۲۳۰ق. اوزون اوغلی امارت حج را بر عهده گرفت.
از این پس تا تسلط دیگر بار آل سعود بر حجاز به سال ۱۳۴۳ق. امارت حج در اختیار عثمانیان قرار داشت.عبدالعزیز، بنیان گذار دولت جدید آل سعود، در طول سی سال سلطنت خود، جز شش مرتبه در دیگر سال
ها خود امارت حج را بر عهده داشت.
از آن شش نوبت، دو بار نائب وی در حجاز، فیصل بن عبدالعزیز، و چهار بار دیگر را ولیعهدش امیر سعود بن عبدالعزیز امارت را بر عهده داشتند.
بعد
از عبدالعزیز، فرزندانش سعود، فیصل، خالد، فهد، و عبدالله به ترتیب بر عربستان سعودی حکومت کردند و امارت حج را بر عهده گرفتند.
با سقوط امپراتوری عثمانی و شکل گیری کشورهای گوناگون و مقرراتی که در سرزمین حجاز وضع شد، هر کشوری در موسم حج سرپرستی را برای سامان دهی امور حاجیان منصوب میکند. پس
از پیروزی
انقلاب اسلامی در ایران، با توجه به نگرش همه جانبه
امام خمینی به حج، امارت حج مفهوم حقیقی خود را بازیافت. وی وظایفی را به نمایندگان خویش در حج محول کرد که عبارتند
از:
انجام هر چه شکوهمندتر حج و پاک سازی این فریضه
از آثار طاغوت؛ بهره برداری بیشتر
از این همایش عظیم دینی و احیای این سنت بزرگ الهی در خطابه
ها و مراسم دینی؛ نظارت و رسیدگی به یکایک امور حج؛ رسیدگی به کارهای حاجیان و زائران بیت الله الحرام و رفع نیازمندیهای حجاج؛ اسلامی کردن بیش
از پیش
کاروان
ها و امور آن
ها؛ گماردن اشخاص متعهد برای اداره کارهای حجاج؛ ایجاد همدلی و برادری میان مسلمانان و دعوت آنان به وحدت کلمه و بررسی راههای اتحاد میان همه طوایف و مذاهب اسلامی؛ آشنا کردن حاجیان به وظایف بزرگ خود در مقابله با چپاولگران بین المللی؛ احیای ابعاد سیاسی ـ اجتماعی حج؛ برنامه ریزی و سازما ن دهی حاجیان جهت اعلان
برائت از مشرکان ؛ حفظ نظم و آرامش و هماهنگی کامل میان
کاروان
ها؛ ارائه راهنماییهای لازم به حجاج؛ آگاه کردن حاجیان درباره حساسیت وضعیت زمانی و موقعیت خطیر کنونی؛ در میان گذاشتن مسائل و مشکلات اساسی سیاسی و اجتماعی با دیگر مسلمانان و تهیه طرح برای رفع آن
ها؛ جلوگیری
از کارهایی که موجب وهن
تشیع میشود؛ پیشگیری
از کارهای جاهلانه که موجب تفرقه در صفوف مسلمانان شود؛ آگاه نمودن حاجیان
از اوضاع کشورهایی همانند
لبنان ،
فلسطین و
افغانستان ؛ گرد آوردن حاجیان جهان کنار یکدیگر و تبادل دیدگاه
ها در زمینه مصالح اسلام و مشکلات مسلمانان و بررسی راههای رسیدن به آرمان مقدس اسلام؛ رویارویی با تبلیغات دروغین رسانههای گروهی و آخوندهای درباری بر ضد جمهوری اسلامی؛ تشکیل مجالس پیش
از عزیمت حاجیان
از جانب روحانیان و آشنا ساختن آنان با مسائل شرعی و وظایف اجتماعی. مقام معظم رهبری
آیتالله خامنهای نیز بر رعایت دستورهای امام خمینی درباره حج تاکید داشته است.
این افراد در احکامی
از سوی امام خمینی، به عنوان سرپرست حاجیان منصوب شدند: ۲۹/۶/۵۸ش. محیی الدین انواری و فضل الله محلاتی
؛ ۲۷/۴/۱۳۵۹ش. محمد رضا توسلی محلاتی
؛ ۲۰/۳/۱۳۶۰ش. به طور مشترک سید عبدالمجید ایروانی، سید علی هاشمی گلپایگانی، محمد رضا توسلی، حیدر علی جلالی و سید حسن طاهری خرم آبادی
؛ ۱۴/۵/۱۳۶۱ تا ۱۳۶۴ش. موسوی خویینی
ها؛ ۲۸/۴/۱۳۶۴ش. مهدی کروبی.
وی در تاریخ ۷/۷/۱۳۶۴ش. طی حکمی دیگر برای سالهای بعد نیز به این سمت منصوب شد.
مقام معظم رهبری آیت الله خامنهای در ۱۳۷۰ش. طی حکمی سید احمد خمینی را به عنوان نماینده خود و سرپرست حاجیان ایرانی منصوب کرد؛ اما در پی انصراف وی، در ششم اردیبهشت ۱۳۷۰ش. محمد محمدی ری شهری را به این سمت منصوب نمود.
وی حدود ۲۰ سال سرپرستی حاجیان ایرانی را بر عهده داشت. پس
از او در ۱۳۸۸ش. سید علی قاضی عسکر به این سمت منصوب شد.
پیشوایان
معصوم به همراه مردم در سفر حج حضور داشتند و اعمال و مناسک حج را بجا میآوردند و مخالفتی
از سوی آنان در رابطه با امرای حج نقل نشده است؛ بلکه در پارهای
از موارد تایید نسبی آنان به معنای آنکه حجاج بیت الله الحرام در امر حج به هرحال امیری دارند و باید برای نظم در امور تابع او باشند، استفاده میشود. بنابر نقل مسعودی، در سال ۳۶ هجری
عبدالله بن عباس ـ که قاعدتا باید
از جانب امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام ماموریت امارت حج را برعهده گرفته باشد ـ در سال ۳۷ هجری باز هم عبدالله بن عباس
از سوی حضرت مامور شد. (طبری نیز در این دو سال نماینده حضرت علی علیهالسّلام را عبدالله بن عباس معرفی کرده است. ولی سال ۳۹ را
از قول واقدی
سالی شمرده که عبدالله بن عباس نماینده علی علیهالسّلام با مامور معاویه اختلاف پیدا کردند.)
ولی معاویه که با حضرت
بیعت نکرده و
از هر فرصتی برای کارشکنی استفاده میکرد، یزیدبن شجره الرهادی را به عنوان امیرالحاج به حج اعزام کرد، بین نماینده خلیفه مسلمین و نماینده غیرقانونی معاویه اختلاف درگرفت، بالاخره مجبور شدند به امامت جماعت شیبة بن عثمان بن ابی طلحه رضایت دهند.
تعجب
از بعضی
از نویسندگان
اهل سنت است که این واقعه را شاهدی گرفتهاند بر اینکه عامل و کارگزار
از شؤون حکومت نبوده، بلکه به مقتضای مصلحت عموم مسلمین عمل میشده است!
از برخی خطب
نهج البلاغه استفاده میشود که کارگزار امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام در مکه
قثم بن عباس بن
عبدالمطلب بود که حضرت در نامه به او نوشته است؛ یکی درخصوص لزوم هوشیاری دربرابر ماموران و جاسوسان
معاویه که به مکه آمده و درصدد تحریک مسلماناناند،
و دیگر آنکه به او میفرمایند با مردم حج را اقامه کن، ایام الله رابه آنان یادآوری کن، پس آداب برخورد با مردم را به وی گوشزد میکنند.
او تا زمان
شهادت حضرت، والی مکه بود، پس همانطور که پیامبر پیش بینی کرده بود، در زمان معاویه و در سمرقند به شهادت رسید.
امام علی علیهالسّلام در فرمانی قثم بن عباس را که
از سوی ایشان حکمران مکه بود، به عنوان امیر الحاج انتخاب و وظایف او را این گونه تعیین کرد: بر گزاری صحیح مراسم حج (اما بعد فاقم للناس الحج)، یادآوری و بزرگداشت اهمیت ایام الله (و ذکرهم بایام الله)، بر گزاری جلسات عمومی با مردم هنگام عصر (و اجلس لهم العصرین)، پاسخ دادن به سؤالهای شرعی (فافت المستفتی)، آموزش مناسک حج به ناآگاهان (و علم الجاهل)، بر گزاری جلسات بحث و گفت وگوی علمی (و ذاکر العالم)، تاکید بر ارتباط مستقیم و بی واسطه با حاجیان (و لا یکن لک الی الناس سفیر... الا وجهک)، پاسخ مثبت به تقاضای دیدار (و لا تحجبن ذا حاجة عن لقائک بها)، رسیدگی به مشکلات (ان ذیدت عن ابوابک فی اول وردها)، دقت در مصرف
بیت المال (و انظر الی ما اجتمع عندک من مال الله)، رسیدگی به وضع نیازمندان و گرسنگان (من ذوی العیال و المجاعه)، تامین مسکن حاجیان و بازداشتن مکیان
از دریافت اجاره بها برای مسکن حاجیان به پشتوانه
آیه قرآن (مر اهل مکة ان لا یاخذوا من ساکن اجرا).
شیوه امامان پس
از امام علی علیهالسّلام در این دوران پس
از بیعت با خلفا بر پایه مصالح
اسلام و مسلمانان،
تقیه بوده و بر همین اساس، امیران حج
از مشروعیت و اعتبار نزد امامان برخوردار بودهاند.
با حاکمیت خلفای اموی و عباسی، ائمه اطهار علیهمالسّلام که شایستگی ولایت بر امت را داشتند، به لحاظ عدم بسط ید در امر عزل و نصب امیرالحاج نیز مانند سایر شؤون حکومتی دخالت نداشتند. انزوای آنان در جامعه بخصوص در بعضی
از مقاطع تاریخ و عدم دخالت در امور حکومت، باز هم حکام و خلفا را راضی نمیکرد. خلفا
از اینکه ائمه به لحاظ شخصیت والای علمی و معنوی مورد توجه مردم بوده و محبتشان در قلوب مردم جای دارد، اندوهگین و نگران بودند. جریان حضور
هشام بن عبدالملک در سفر حج معروف است. هنگامی که او پس
از طواف ، آهنگ
استلام حجرالاسود را نمود، با آنکه پسر عبدالملک حاکم و خلیفه بود، به خاطر ازدحام جمعیت ازاینکه بتواند خود را به حجرالاسود برساند، نا امید شد، لذا با اطرافیانش به کنار مسجد آمده، در گوشهای به انتظار فرصت مناسبی برای استلام حجرالاسود نشست. در همین اثنا
امام سجاد علیهالسّلام که قصد استلام حجرالاسود را نموده بود، مورد توجه مردم قرار گرفت و راه را برای ایشان بازکردند. حضرت تا کنار حجرالاسود جلو گرفت و آن را لمس نمود. هشام که دقایقی پس
از ناکامی خود تحمل مشاهده چنین صحنهای را نداشت،
از روی تجاهل گفت: این فرد کیست که مردم برای او راه گشودند؟! اطرافیان نیز برای خوشایند او اظهار بی اطلاعی کردند، ولی در همین حال
فرزدق باآنکه شاعر دربار محسوب میشد، نتوانست این بی اعتنایی و تجاهل را نادیده بگیرد و در قصیده غرایی در فضیلت امام سجاد علیه السلام، به معرفی آن حضرت پرداخت.
یا سائلی این حل الجود و الکرم عندی بیان اذا طلا به قدموا
هذا الذی تعرف البطحاء وطاته و البیت یعرفه و الحل و الحرم
هذا ابن خیر عبادالله کلهم هذا التقی النقی الطاهر العلم
هذا ابن فاطمة ان کنت جاهله بجده انبیاء الله قد ختموا
در سال ۱۴۰ هجری نیز امام صادق علیهالسّلام که در موسم حج حضور داشت، هنگام عزیمت
از عرفات به مشعر، مرکبش دچار مشکل شد و حضرت
از مرکب فرودآمد. اسماعیل بن علی بن عبدالله بن عباس که امیرالحاج بود، و قدری جلوتر حرکت میکرد، متوجه حضرت شد، به انتظار ایستاد. امام صادق علیهالسّلام سرش را بلند کرده، فرمود:«ان الامام اذا دفع لم یکن له ان یقف الا بالمزدلفة».
«امیرالحاج وقتی حرکت آغاز کرد، نباید تا مزدلفه توقف نماید.»اما او به احترام حضرت ایستاد تا ایشان سوار بر مرکب شده و حرکت کردند.
فقیهان
شیعه و
سنی مواردی چون
عدالت، آگاهی
از مسائل و مناسک حج،
شجاعت، اطاعت پذیری، صاحب نظری، کفایت، و قدرت راهنمایی حاجیان را
از شرایط امیر الحاج یاد کردهاند.
در منابع شیعه
و اهل سنت،
از امیر الحاج به عنوان «امام» یاد شده است.
در این منابع، وظایف امیر الحاج را حرکت دادن حجاج، اقامه حج
و ولایت بر انجام حج در موسم شمردهاند. این منصب نخستین بار در موسم حج ۲۳۰ق. پدید آمد که اسحق بن ابراهیم بن مصعب عهده دار آن بود.
برخی وظایف سرپرست حاجیان در طول مسیر، در منابع شیعی و سنی برشمرده شده است که بعضی
از آن
ها متناسب با شرایط و دوران قدیم است. برخی این وظایف عبارتند
از: جمع کردن
مردم هنگام حرکت و توقف آنان برای جلوگیری
از دستبرد راهزنان و سارقان به اموال حجاج، نظم بخشیدن به حرکت و توقف آنان، تعیین راهنما برای هرگروه و مشخص ساختن مکانی معین برای توقف و منزلگاه آنان تا گمشدگان به سوی آن
ها راه یابند، تهیه منزلگاه مناسب در میان راه، عبور دادن حاجیان
از بهترین و آسانترین راه
ها، مراقبت
از آنان در حرکت و توقف و جلوگیری
از مزاحمان با پرداخت هزینه یا هر شیوه ممکن، به کارگیری نگهبان برای
کاروان در صورت نیاز با پرداخت
اجرت ، مراعات حال ضعیفترین فرد در
کاروان و مدارا با ناتوانان، پرداخت هزینه حمل جاماندگان
از کاروان به حساب
بیت المال یا اموال
وقف شده برای حجاج، تعیین هنگام مناسب برای سفر حج که نه آن قدر زود باشد که به تمام شدن توشه حاجیان بینجامد و نه آن قدر دیر که به سختی گرفتار شوند و
از اعمال و مناسک حج بازمانند،
تعزیر یا
حد زدن خطاکاران و ستم پیشگان در صورت داشتن اختیار و شایستگی صدور حکم و یا وا گذاری آن به اهلش، دادن فرصت کافی به افراد
کاروان برای انجام
واجبات و
مستحبات در
میقات ، مهلت دادن به
زنان معذور برای انجام اعمال پس
از برطرف شدن عذرشان، همراهی با زائران برای
زیارت پیامبر و امامان، در مدینه و دادن مهلت به مقدار گزاردن مناسک زیارت و وداع.
علمای اهل سنت باصراحت لفظ«امام» را در بحث حج بر کسی که متصدی امر حج است، حمل کردهاند؛ به عنوان نمونه در یکی
از آثار فقهی اهل سنت آمده است: «الامام هیهنا الوالی الذی الیه امر الحج من قبل الامام»
سپس بعضی
از احکام مربوط به او را مورد بحث قرار داده است.غیر
از احکام استحبابی که در کتب فقهی اهل سنت درباره امیرالحاج به چشم میخورد، در بعضی
از آثار و تالیفات آنان که در موضوع
حکومت و شؤون و اختیارات آن نگاشته شده،
از امارت حج سخن گفته شده است.اهل سنت دوگونه ولایت را برای امیر الحاج برشمردهاند.ماوردی و ابویعلی در «الاحکام السلطانیه»ولایت در امر حج را در دو زمینه دانستهاند:
۱ـ ولایت بر حرکت دادن حجاج که نوعی ولایت سیاسی و زعامت تدبیر است.
۲ـ ولایت بر اقامه حج.
در گونه اول،
از ولایت امیرالحاج بر حجاج علمای اهل سنت همانند شیعه، شرایطی چون مطاع بودن، صاحب نظر بودن، شجاعت و هیبت، و هدایتگری را برای امیر الحاج معتبر شمردهاند
و افزون بر شرایط لازم برای
امام جماعت ، شرطهایی دیگر نیز آوردهاند؛ همچون: عالم بودن به
مناسک حج و
احکام و مواقیت و ایام آن، محدودیت
ولایت امیر الحاج به هفت روز یعنی
از ظهر
روز هفتم
ذی حجه تا روز سیزدهم. البته اگر ولایتش مطلق باشد، تا هنگامی که
از این مسؤولیت منصرف نشده، باید حج را اقامه کند و اگر برای یک سال حکمران شده باشد، تنها برای همان سال ولایت دارد.
برای مثال چند مورد
از ولایت امیرالحاج در حرکت حجاج را که به عنوان حقوق والی حج بر حجاج محسوب می شود نام می بریم:
۱. جمع کردن مردم در مسیر حج و حرکت دادن آنها برای جلوگیری
از تفرق و پراکندگی.
۲. مرتب کردن آنها در مسیر حج و منزل دادن به آنان در مسیر راه؛ به طوری که هر گروهی رییسی داشته باشند.
۳. مدارا با حجاج برای مراعات حال ضعفا.
۴. مراقبت
از ایشان،
از شر اشرار و راهزنان.
۵. ایجاد صلح بین کسانی که با یکدیگر نزاع و اختلاف پیدا میکنند و قضاوت بین آنان درصورت مراجعه به وی، ولی اگر نزاعی بین یکی
از حجاج و اهالی یکی
از شهرها درمیان راه رخ داد، قاضی آن شهر، شایسته رسیدگی و قضاوت است نه امیرالحاج.
۶. تادیب و تعزیر مجرمان و جاری کردن حد درصورتی که برای اجرای حدود ماذون باشد.
۷. رعایت وسعت وقت برای حجاج به منظور انجام اعمال و مناسک حج در موعد مقرر و با آرامش.سپس فروعی را نیز در این زمینه مطرح کرده است.
در ولایت بر اقامه حج ، علمای اهل سنت امیر الحاج را همچون امام جماعت شمردهاند که پیروی
از او در اعمال و مناسک لازم است، البته نه به معنای
تکلیف لزومی؛ زیرا در امامت جماعت، میان
نماز امام و
ماموم پیوستگی وجود دارد، اما در حج چنین نیست.
از این رو، سبقت جستن بر امیر الحاج در اعمال و مناسک
مکروه شمرده شده است.
آنگاه در شرایط امیرالحاج علاوه بر شرایط لازم در امام جماعت، شرایط دیگری را نیز معتبر دانستهاند؛ مثلا:
۱. عالم به مناسک حج و احکام آن و مواقیت و ایام آن.
۲. محدودیت ولایت امیرالحاج به هفت روز؛ یعنی
از ظهر روز هفتم ذی حجه تا روز سیزدهم؛ به طوری که قبل و بعد
از این ایام مانند یکی
از حجاج است و ولایتی ندارد.
۳. اگر ولایتش مطلق باشد، در هر سال باید اقامه حج کند مادامی که
از این مسؤولیت منصرف نشده باشد، و اگر برای یکسال والی شده باشد، برای همان سال ولایت دارد.
در منابع شیعه
،
از امیر الحاج به عنوان «امام» یاد شده است.«امام» در روایات حج، «امیرالحاج» است و فقها و محدثان بر این مطلب تصریح کردهاند. علامه محمدتقی مجلسی میگوید: «غالبا در کتاب حج که امام گویند، مراد
از آن امیرالحاج است».
صاحب جواهر نیز میگوید: «المراد بالامام امیرالحاج کما صرح به غیر واحد».
همچنین صاحب حدائق میگوید: «والمراد بالامام هنا هو من یجعله الخلیفة والیا علی الموسم لاالامام حقیقة و ان کان منتحلا».
برای امیر الحاج وظایفی در فقه شیعه بیان شده که مهمترین موارد آن
ها عبارتند
از:
یکی
از مسائلی که در حج
از اهمیت فراوانی برخوردار است، مساله ثبوت هلال
ذی حجه است؛ زیرا زمان وقوف در
عرفات ،
مشعر و
منا و اعمال مناسک حج، همگی بر این مساله توقف دارد.باتوجه به اجتماعی بودن مراسم حج و لزوم وحدت و هماهنگی میان حجاج بیت الله الحرام ـ که شواهد و قرائن زیادی بر آن وجود دارد ـ و جلوگیری
از تفرقه و تشتت، و برای نیل به اهداف متعالی حج،
از آن جمله اجتماع با شکوه مسلمانان در منا و عرفات و اعلام برائت و انزجار
از دشمنان
اسلام و مسلمین، مساله «
ثبوت هلال ماه ذی حجه» و رای واحد در این زمینه اهمیت فوق العاده دارد. در بعضی
از روایات
از یکسانی روز
عید فطر و
عید قربان سخن گفته شده، راوی
از امام باقر علیهالسّلام سؤال میکند: ما در بعضی
از سال
ها در روز اضحی تردید میکنیم، چه باید کرد؟ راوی میافزاید: وقتی خدمت حضرت رسیدم و بعضی
از اصحاب و یاران در آن روز قربانی میکردند، حضرت فرمودند:«الفطر یوم یفطر الناس و الاضحی یوم یضحی الناس و الصوم یوم یصوم الناس»
به همین مضمون، روایاتی در منابع اهل سنت نیز مشاهده میشود.
از چنین روایاتی بر میآید که وحدت رویه در امر رمضان، عید فطر و عید قربان و احکام و مناسک آن در موسم حج لازم است، و نباید
انسان خود را
از اجتماع مردم جدا کند و چنین وحدت رویهای تنها با حکم حاکم و امیرالحاج در امر هلال ماه امکان پذیر است. واگذاری ثبوت هلال به دو شاهد عادل و امثال آن، چون نمیتواند حلول ماه را بر همگان ثابت نماید، اختلاف و تشتت را بدنبال دارد،
از شواهد و قرائن برمی آید که مساله ثبوت هلال امر فردی نیست تا هرکسی تکلیف خود را با
دو شاهد عادل روشن کند، بلکه مسالهای اجتماعی و مربوط به جامعه اسلامی است. با وجود حاکم عادل جامع الشرایط وظیفه انسان پیروی و تبعیت است و در فرض حاکمیت حاکمان جائر نیز چه بسا
از باب تقیه اطاعت ضروری باشد. به هرحال تامل در این مساله که آیا «ثبوت هلال ذی الحجه» بدون حکم حاکم یا نماینده او (امیرالحاج) میتواند امور حج را سامان بخشد و مشکلات و دشواریهایی را به همراه ندارد؟ و آیا بدون حکم او امور حج بدرستی سامان مییابد؟ لازم و ضروری است. فعلا مجال
فحص و تحقیق در این زمینه نیست. اما اجمالا اینکه نصب امیرالحاج امر رایجی بوده و ائمه معصوم علیهمالسّلام نیز در موسم حج حضور مییافتند و مخالفتی
از ایشان در انجام اعمال حج با عموم مردم
از نظر زمان انجام اعمال یا کیفیت آنها نقل نشده، بلکه همراهی آنان با دیگران در روایات به چشم میخورد. این همه شاهد و تاییدی است بر لزوم وحدت و هماهنگی بین حجاج در امور حج.نیاز به توضیح ندارد که امروزه «امیرالحاج» به معنای واقعی آن، که امر همه حجاج بیت الله الحرام را برعهده داشته باشد وجود ندارد؛ چرا که
جهان اسلام
از داشتن حاکم واحد و مبسوط الید محروم است. در حال حاضر با اختلافی که بر جهان اسلام حاکم است و مقرراتی که در سرزمین حجاز وجود دارد، هر کشوری سرپرستی را برای حجاج خود نصب نموده تا امور مربوط به حجاج خود را سامان بخشد، البته اگر عنوان «امیرالحاج» بر چنین سرپرستی هم صادق باشد، ثبوت لااقل پارهای
از احکامی که در این فصل مطرح میشود، بر چنین فردی، بعید نیست، اما حکم به ثبوت هلال ماه امروزه
از سوی حاکمان حجاز صورت میگیرد و حجاج بیت الله الحرام و امرای آنها نیز در این زمینه بدان اکتفا میکنند.
بر امیرالحاج
مستحب است که در چهار روز
از موسم حج، برای مردم سخنرانی کند. شیخ طوسی روایتی
از جابر را مستند این حکم قرار داده که بنابراین نقل، امیرالحاج در روز هفتم ذی الحجه،
روز عرفه ، روز عید قربان در منا و روز
نفر اول (کوچ کردن حجاج در روز دوازدهم)
از منا به مکه برای مردم سخنرانی میکند و آنان را با اعمال و مناسک و وظایف آشنا میسازد.
شهید اول مضمون سخنان امیر الحاج را چگونگی وداع حاجیان در روز دوازدهم،
اطاعت آنان
از خداوند، استقامت برای پایان دادن به حج، وفا به وعدههای خویش با خداوند، حرکت به سوی کمال پس
از اعمال حج، دانسته و تشویق حاجیان بر این امور را
از وظایف امیر الحاج برشمرده است.
وی در این باره میگوید:«بهتر است امیرالحاج
از کیفیت کوچ کردن و وداع سخن بگوید (در روز دوازدهم)، آنان را به اطاعت
از خداوند، و اینکه حج را با استقامت به پایان ببرند و بعد
از حج بهتر
از قبل
از حج باشند و بر وعدههای خویش با خداوند وفا نمایند، تشویق و تحریض کند.»
امروزه این مهم، به ویژه در امر آموزش حجاج بیت الله الحرام، در زمینههای مختلف معارف و احکام حج و
تاریخ حجاز و حرمین شریفین توسط روحانیون
کاروان
ها انجام میگیرد. گرچه عنوان امیرالحاج برایشان صدق نمیکند، اما در شرایط کنونی امکان سخن گفتن امیرالحاج و سرپرست هر گروهی
از حجاج
از کشورهای مختلف در مواضع یادشده، امکان پذیر نیست. روحانیون
کاروان
ها به عنوان نمایندگان او به این مهم مبادرت میورزند.
حجاج در روز هشتم ذی حجه (
یوم الترویه ) در
مکه مکرمه،
احرام حج بسته و عازم سرزمین منا میشوند،
شب را در این سرزمین میمانند و پس
از طلوع آفتاب روز عرفه عازم سرزمین عرفات میشوند. یکی
از آداب احرام حج، آن است که پس
از اقامه
نماز ظهر و
عصر در
مسجدالحرام محرم میشوند، اما امیرالحاج
از این حکم مستثنی است. به فتوای فقیهان
شیعه ، بر امیر الحاج
مستحب یا
واجب است که در این روز نماز جماعت ظهر و عصر را در منا بر گزار کند. البته بعضی
از فقیهان حاجیان را در اقامه نماز در مسجدالحرام یا منا مخیر دانستهاند.
علاوه بر اینکه روایات در این زمینه متفاوت است، برخی اقامه نماز در مسجدالحرام را مستحب شمرده و برخی در منا ؛ فقها در مقام جمع بین روایات و به قرینه روایات دیگری که درباره امیرالحاج وجود دارد، در مساله قائل به تفصیل شده و اقامه نماز در مکه را بر حجاج و اقامه نماز در منا را بر امیرالحاج حمل کردهاند و البته بعضی
از فقها نیز حجاج را در اقامه نماز در مسجدالحرام یا منا مخیر دانستهاند.
برای نمونه به چند روایت اشاره می گردد:
۱.
معاویة بن عمار از امام صادق علیهالسّلام نقل میکند که حضرت فرمودند:«علی الامام ان یصلی الظهر یوم الترویة بمسجد الخیف و یصلی الظهر یوم النفر فی المسجد الحرام».
۲.
جمیل بن دراج از امام صادق علیهالسّلام نقل میکند که حضرت فرمودند:«علی الامام ان یصلی الظهر بمنی و یبیت بها و یصبح حتی تطلع الشمس ثم یخرج الی عرفات».
۳. معاویة بن عمار
از امام صادق علیهالسّلام نقل میکند که حضرت فرمودند:«... و الامام یصلی بها الظهر لا یسعه الا ذلک وموسع لک ان تصلی بغیرها ان لم تقدر...».
۴.
محمد بن مسلم از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام نقل میکند که حضرت فرمودند:«لا ینبغی للامام ان یصلی الظهر یوم الترویة الا بمنی و یبیت بها الی طلوع الشمس».
۵. جمیل بن دراج
از امام صادق علیهالسّلام نقل میکند که حضرت فرمودند:«ینبغی للامام ان یصلی الظهر من یوم الترویة بمنی و یبیت بها و یصبح حتی تطلع الشمس ثم یخرج».
۶. محمد بن مسلم میگوید:
از امام باقر علیهالسّلام پرسیدم: آیا پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در روز ترویه نماز ظهر را در منا خواند؟ فرمود: «نعم و الغداة بمنی یوم عرفة».
کلینی از میان
روایات فقط دو روایت را نقل کرده که یکی ظهور در
وجوب دارد.
شیخ صدوق نیز فقط یک روایت نقل کرده که دال بر وجوب نیست و با استحباب نیز سازگار است.
ولی غیر
از این دو اثر روایی، در هیچیک
از کتب «
فقه الرضا» منسوب به
امام هشتم علیه السلام، «
المقنع» و «
الهدایه»
از شیخ صدوق، «
المقنعه»
از شیخ مفید ، «
جمل العلم و العمل»، «
الانتصار»، «
المسائل الناصریات»
از سید مرتضی و «
الکافی»
از ابوالصلاح حلبی این مسئله مطرح نشده است.
پس
از شیخ طوسی نیز غالب علما متعرض این مساله نشدهاند.
ابن ادریس نیز قائل به
استحباب اقامه نماز ظهر در مکه برای حجاج شده و امام را استثنا کرده و میگوید:«فان علیه ان یصلی الظهر و العصر یوم الترویة بمنی و یقیم بها الی طلوع الشمس استحبابا لا ایجابا من یوم عرفة».
قاضی ابن براج نیز در «
مهذب» عبارتی شبیه عبارت ابن ادریس دارد، پس
از افضل شمردن خروج
از مکه پس
از اقامه ظهر در روز هشتم ذی حجه، امام را استثنا کرده، میگوید:«فان علیه ان یصلی الظهر و العصر بمنی و یقیم بها الی طلوع الشمس من یوم عرفة ثم یمضی الی عرفات».
صاحب جواهر فتوا به «عدم جواز اقامه نماز در غیر منا توسط امیرالحاج» را به شیخ طوسی که در سه کتاب «
تهذیب» و ظاهر «
نهایه» و «
مبسوط» آمده، نسبت داده است.
البته
صاحب حدائق پس
از نقل روایات مساله، آنها را ظاهر در
وجوب دانسته و اظهار داشته:«و هذه الاخبار کلها کما تری ظاهر الدلالة فیالوجوب... فالقول بالوجوب لیس ببعید عملا بظاهرها کما لا یخفی».
شیخ طوسی خود در کتاب «
الجمل و العقود» قائل به استحباب شده و میگوید:«ینبغی للامام ان یصلی الظهر و العصر یوم الترویة بمنی... و ینبغی ان لا یخرج الامام من منی الا بعد طلوع الشمس من یوم عرفة...»
برخی
از فقها نیز فقط مساله باقی ماندن امام در منا تا طلوع خورشید را مطرح کردهاند و اصلا متعرض مساله حرکت امام در روز ترویه قبل
از ظهر و اقامه نماز در منا نشدهاند؛ مانند کیدری در «
اصباح الشیعه».
گرچه بسیاری
از فقها به لحاظ عدم ابتلا این فرع را مطرح نکردهاند، اما در میان فقهای معاصر برخی
از محققان چنین
فتوا دادهاند:«بر امیرالحاج لازم است که احرامش را
از مقداری قبل
از ظهر روز ترویه به تاخیر نیندازد و نماز ظهر و عصر را در منا بجا آورد و تا طلوع آفتاب روز نهم در منا بماند و بر دیگران مستحب است که اگر مشقتی ندارد، قبل
از ظهر محرم شده،
نماز ظهر و عصر را در منا بخوانند و در صورت مشقت، بعد
از نماز محرم گردند.»
مشهور میان فقیهان شیعه آن است که مستحب است امیر الحاج پس
از ورود به منا در روز هشتم ذی حجه تا طلوع آفتاب روز نهم (عرفه) در منا بماند. حاجیان دیگر میتوانند پس
از طلوع فجر به سوی عرفات حرکت کنند؛ هر چند برای آنان نیز ماندن تا طلوع آفتاب استحباب دارد. این حکم درباره امیر الحاج مورد تاکید قرار گرفته است.
.
محقق حلی در «
شرایع» میگوید:«و ان یمضی الی منی و یبیت بها لیلته الی طلوع الفجر من یوم عرفة لکن لا یجوز وادی محسر الا بعد طلوع الشمس... و اما الامام یستحب له الاقامة بها الی طلوع الشمس.»
صاحب جواهر آن را «
مستحب مؤکد» شمرده و دلیل آن را
صحیحه جمیل بن دراج ـ که پیشتر آوردیم (روایت دوم) ـ و روایتی
از دعائم الاسلام دانسته است.
در این روایت علی علیهالسّلام میفرماید:«ان رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم غدا یوم عرفه من منا فصلی الظهر بعرفة لم یخرج من منی حتی طلعت الشمس».
همچنین روایت موثقه اسحاق بن عمار
از امام صادق علیهالسّلام که حضرت فرمودند:«من السنة ان لایخرج الامام من منی الی عرفة حتی تطلع الشمس».
علاوه بر سه روایت مذکور، بعضی
از روایاتی که قبلا نقل کردیم نیز بر این مطلب دلالت داشتند (مثل روایات چهارم و پنجم).روایات بر بیش
از استحباب
دلالت ندارند. روایت جمیل بن دراج هر چند با تعبیر «علی الامام» مطلب را بیان میکند، اما این تعبیر لزوما به معنای وجوب نیست، روایت دعائم نیز گذشته
از ضعف سندی، بیانگر فعل رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است که بر مطلوبیت دلالت دارد و الزام را اثبات نمیکند، در روایت موثقه نیز مراد
از «من السنه» یا اشاره به این است که این عمل
از سنت پیامبر است در برابر حکمی که
از آیات
قرآن استفاده میشود یا به معنای استحباب در برابر وجوب است، البته اگر چنین اصطلاحی در روایات مرسوم باشد، در روایات چهارم و پنجم، در بحث قبلی نیز که با تعبیر «ینبغی» همراه است، چیزی بیش
از استحباب استفاده نمیشود. به علاوه که در این مساله ظاهرا کسی قائل به وجوب نشده است، جز عبارتی
از «تحریر» نوشته
علامه حلی که به تعبیر
صاحب ریاض اشعار در وجوب دارد.
پس
از وقوف اختیاری مشعر، بنابر روایات، بهترین وقت برای حرکت
از مشعر به سمت سرزمین منا روز عید قربان، نزدیک طلوع آفتاب است.،
ولی امام (امیرالحاج) باید افاضه
از مشعر را تا طلوع آفتاب به تاخیر بیندازد.
محقق در شرایع میگوید:«و یستحب لمن عدا الامام الافاضة قبل طلوع الشمس بقلیل و لکن لا یجوز وادی محسر الا بعـد طلوعها و الامام یتاخر حتی تطلع».
هرچند وجوب تاخیر را صریح عبارت شیخ در
نهایه و
مبسوط ،
ابن حمزه در «وسیله»،
قاضی ابن براج در «
مهذب »، و ظاهر عبارت شیخ در «الجمل و العقود» و
ابن زهره در «
غنیه » و یحیی بن سعید در «جامع» شمردهاند و شیخ صدوق و پدرش، مفید، سیدمرتضی، سلار و حلبی نیز مطلقا تاخیر را بر همگان لازم شمردهاند،
اما در مورد وظیفه امیرالحاج یک روایت بیشتر به چشم نمیخورد. جمیل بن دراج
از امام صادق علیهالسّلام نقل میکند که حضرت فرمودند:«ینبغی للامام ان یقف بجمع حتی تطلع الشمس و سائر الناس ان شاؤا عجلوا و ان شاؤا اخروا».
هر چند مطلب با «ینبغی» آغاز شده، اما
از اینکه دیگران را مخیر نمودهاند که قبل
از طلوع آفتاب حرکت کنند یا بعد
از طلوع آفتاب، نشان میدهد که امیرالحاج مخیر نیست و معینا باید تا طلوع آفتاب بماند.با توجه به اینکه «ینبغی» در روایات غیر
از اصطلاح آن در لسان فقهای متاخرین است و با وجوب نیز سازگار میباشد. بعید نیست که «وجوب ماندن تا طلوع خورشید بر امیرالحاج» استفاده شود، به ویژه که معلوم نیست «قول به استحباب» در مقایسه با «قول به وجوب»
از شهرت بیشتری برخوردار باشد. گویا هر دو قول، طرفدارانی دارد. گویا امیرالحاج باید در مشعرالحرام بماند و همه را روانه منا کند و سپس خود حرکت نماید.ولی
از طرف دیگر با توجه به آنکه یک روایت بیشتر در این زمینه نقل نشده و ازنظر سند نیز مرسل است و قابل اعتماد و استناد نیست، نمیتواند با اطمینان مدرک فتوای به وجوب قرار گیرد، اما حکم به استحباب بنابر
تسامح در ادله سنن محذوری ندارد.البته اگر کسی
از روایات مطلق که در این زمینه وجود دارد و در باره زمان عزیمت همه حجاج؛ اعم
از امیرالحاج و دیگران سخن میگوید، «وجوب ماندن تا طلوع آفتاب» را استفاده کند؛ چنانچه برخی
از قدما قائل شدهاند،
تکلیف همگان روشن خواهد شد.
در روایات و کتب فقهی شیعه احکامی که غالبا استحبابی است، برای امیرالحاج وجود دارد و یکی
از این احکام کوچ کردن امام در روز سیزدهم
از منا به مکه را قبل
از زوال ظهر برای اقامه نماز ظهر در مسجدالحرام است،که شیخ حر عاملی نیز روایات مربوط به آن را نقل کرده است،
(«باب استحباب تقدم الامام لیصلی الظهر یوم الترویة بمنی حتی تقیم بها حتی تطلع الشمس یوم عرفة»)
(«باب کراهة وقوف الامام و کراهة کونه مکیا»)
(«باب جواز الخروج من منی قبل طلوع الشمس و لایجوز وادی محسر حتی تطلع و استحباب کون الخروج بعد طلوعها و تاکده للامام»)
(«باب کراهة وقوف امیرالحاج خصوصا بعد الافاضة من عرفات و کراهة کونه مکیا») احکام دیگری نیز در لابلای روایات و کتب فقهی به چشم میخورد که اشاره به آنها نیز خالی
از لطف نیست.افزون بر احکام یاد شده، علامه حلی کوچ کردن امام در روز سیزدهم
از منا به مکه پیش
از زوال برای اقامه نماز ظهر در مسجدالحرام و آگاه ساختن مردم
از کیفیت وداع را
از دیگر وظایف امیر الحاج دانسته است.پشتوانه این حکم، روایتهای رسیده در این زمینه است.
البته دلیلی بر این حکم استحبابی و یا حکمت آن نقل نکرده ولی به نظر میرسد ذیل روایت معاویة بن عمار که قبلا نقل کردیم (روایت اول) مستند این حکم باشد «علی الامام ان... و یصلی الظهر یوم النفر فی المسجدالحرام».
شیخ حر عاملی همچنین با نقل روایتی، «کراهت مکی بودن امیرالحاج» را استفاده کرده و عنوان باب قرار داده است.عمر بن یزید
از امام صادق علیهالسّلام نقل میکند که حضرت فرمودند: «لا یلی الموسم المکی».
از طرفی چنانکه گذشت ـ امام علی علیهالسّلام در زمان حکومت خود قثم بن عباس را والی مکه قرار داد و لااقل یک مرتبه او را مامور برگزاری مراسم حج کرد، درحالی که او مقیم مکه بود.
عدم بسط ید
فقهای شیعه سبب گردیده است که مباحث
حکومت کمتر مورد توجه و عنایت فقها قرار گیرد، حتی در سدههای اخیر
از مباحثی مهم؛ چون
امربه معروف و نهی از منکر نیز صرفنظر شده بود، چنانکه احکام مربوط به «امیرالحاج» نیز در مناسک به چشم نمیخورد. هرچند این احکام غالبا استحبابی است، اما در شمار آداب حج نیز بیان نمیشود.
امام خمینی احیاگر
اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در
قرن حاضر در پرتو
انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی و به صحنه آمدن فقهای شیعه، بسیاری
از مباحث مهجور دین را احیا کرد؛ ازجمله این موارد و مباحث ارزشمند و سرنوشت ساز، «بعد سیاسی ـ اجتماعی حج» است. آن بزرگوار این عبادت اجتماعی ـ سیاسی را
از غربتی که بدان دچار بود، نجات داد و چهره آن را
از تحریفاتی که آلوده بود، پاک کرد و خواستار احیای حج ابراهیمی ـ محمدی شد.با توجه به نگرش همه جانبه
امام خمینی به حج، امارت حج مفهوم حقیقی خود را بازیافت. وی وظایفی را به نمایندگان خویش در حج محول کرد که عبارتند
از:
انجام هر چه شکوهمندتر حج و پاک سازی این فریضه
از آثار طاغوت؛ بهره برداری بیشتر
از این همایش عظیم دینی و احیای این سنت بزرگ الهی در خطابه
ها و مراسم دینی؛ نظارت و رسیدگی به یکایک امور حج؛ رسیدگی به کارهای حاجیان و زائران بیت الله الحرام و رفع نیازمندیهای حجاج؛ اسلامی کردن بیش
از پیش
کاروان
ها و امور آن
ها؛ گماردن اشخاص متعهد برای اداره کارهای حجاج؛ ایجاد همدلی و برادری میان مسلمانان و دعوت آنان به وحدت کلمه و بررسی راههای اتحاد میان همه طوایف و مذاهب اسلامی؛ آشنا کردن حاجیان به وظایف بزرگ خود در مقابله با چپاولگران بین المللی؛ احیای ابعاد سیاسی ـ اجتماعی حج؛ برنامه ریزی و سازما ن دهی حاجیان جهت اعلان
برائت از مشرکان ؛ حفظ نظم و آرامش و هماهنگی کامل میان
کاروان
ها؛ ارائه راهنماییهای لازم به حجاج؛ آگاه کردن حاجیان درباره حساسیت وضعیت زمانی و موقعیت خطیر کنونی؛ در میان گذاشتن مسائل و مشکلات اساسی سیاسی و اجتماعی با دیگر مسلمانان و تهیه طرح برای رفع آن
ها؛ جلوگیری
از کارهایی که موجب وهن
تشیع میشود؛ پیشگیری
از کارهای جاهلانه که موجب تفرقه در صفوف مسلمانان شود؛ آگاه نمودن حاجیان
از اوضاع کشورهایی همانند
لبنان ،
فلسطین و
افغانستان ؛ گرد آوردن حاجیان جهان کنار یکدیگر و تبادل دیدگاه
ها در زمینه مصالح اسلام و مشکلات مسلمانان و بررسی راههای رسیدن به آرمان مقدس اسلام؛ رویارویی با تبلیغات دروغین رسانههای گروهی و آخوندهای درباری بر ضد جمهوری اسلامی؛ تشکیل مجالس پیش
از عزیمت حاجیان
از جانب روحانیان و آشنا ساختن آنان با مسائل شرعی و وظایف اجتماعی. مقام معظم رهبری
آیتالله خامنهای نیز بر رعایت دستورهای امام خمینی درباره حج تاکید داشته است.
ایشان با نصب سرپرست حجاج بیت الله الحرام و تبیین وظایف وی، درجهت سرپرستی حجاج و احیای ابعاد مختلف حج، عرصههای جدیدی را در جهان اسلام گشود. هرچند ولایتی را که
شیعه برای
فقیه جامع الشرایط قائل است، بر همه مسلمانان نافذ است، اما به مقدار بسط یدی که حضرت امام قدس سره داشت و یا جانشین صالح او دارد، به انجام امور و
از آن جمله نصب سرپرست برای حجاج ایرانی مبادرت میورزد.حضرت امام در سال ۵۸ طی حکمی دوتن
از روحانیان انقلابی را به سرپرستی حجاج بیت الله الحرام منصوب کرد.در حکم امام به ایشان آمده است:
«چون ایام برگزاری یکی
از فرایض بزرگ اسلامی با محتوای عظیم انسانی، روحانی، سیاسی، اجتماعی، یعنی
فریضه حج
بیت الله الحرام نزدیک است و لازم است در آستانه برقراری جمهوری اسلامی با انقلاب شکوهمند
ملت شریف
ایران این فریضه مقدسه
از آثار طاغوت پاکسازی و به اسلام راستین برگردد، به این جهت شما را به عنوان سرپرست حجاج بیت الله الحرام تعیین نموده که با مشورت با مقامات صالحه هیاتی
از افراد صالح و متعهد و با ایمان انتخاب و با همکاری آنان کلیه امور مربوط به حج را تحت نظارت قرار دهید که ان شاءالله تعالی در حکومت جمهوری اسلامی این فریضه مقدسه، با محتوای معنوی خود تحقق یابد.»
از مجموع احکام حضرت امام در نصب نمایندگان خویش برای سرپرستی حجاج بیت الله الحرام در موسم حج،
نکاتی چند استفاده میشود که حائز اهمیت است:
۱. پاکسازی فریضه حج
از آثار
طاغوت .
۲. احیای ابعاد سیاسی ـ اجتماعی حج.
۳. دعوت مسلمانان به
وحدت و مقابله با
استکبار جهانی.
۴. برنامه ریزی و سازماندهی حجاج بیت الله الحرام درجهت اعلام برائت
از مشرکان در سرزمین
وحی .
همچنین در پیام هایشان به حجاج بیت الله الحرام، وظایفی در ارتباط با سرپرست حجاج برای آنان برمی شمارند:
۵. پیروی
از برنامههایی که
از سوی نماینده رهبری و سرپرست حجاج اعلام میشود.
۶. حفظ نظم و آرامش و هماهنگی کامل بین
کاروان
ها و وحدت رویه.«... اگر خدای نخواسته هر
کاروان و هر گروهی مستقلا و بدون توجه به هماهنگی، اقدام به امری کنند، ممکن است فاجعهای پیش آورد و انحرافاتی تحقق یابد که چهره اسلامی جمهوری اسلامی و انقلابی دگرگون جلوه داده شود، و این گناه عظیمی است که پیش خالق و خلق مسؤولیتی بس بزرگ دارد.»
۷. تایید امیرالحاج
از سوی علمای حاضر در موسم حج.
۸. همکاری و هماهنگی دستگاههای مربوطه با سرپرست حجاج درجهت سازماندهی امر حج.
از وظایفی که حضرت امام برای سرپرست حجاج و نیز حجاج در رابطه با سرپرست حج بیان کردهاند، برمی آید که آن بزرگوار در اندیشه پاک شدن مراسم عبادی ـ سیاسی حج
از انحرافات ، نقص
ها و کمبودها بود.اگر در گذشته، حج سفری عبادی و زیارتی و سیاحتی تلقی میشد و میلیون
ها مسلمان درعین اجتماع در یک مکان،
از یکدیگر بیگانه بود و هرکسی در فکر بجاآوردن اعمال و مناسک حج به صورت انفرادی بود،
از وضعیت مسلمانان دیگر بی خبر بودند،
از اسرار و حکمتهای مهم این فریضه بزرگ درجهت احیای مجد و عظمت اسلام و مسلمین غافل بودند،
از رنج و مشقتی که مظلومان و محرومان در کشورهای اسلامی تحمل میکردند، بی اطلاع بوده و در صورت آگاهی بی تفاوت
از کنارش میگذشتند، بسیاری
از حجاج به سفر حج به عنوان سفری تجارتی مینگریستند و دهها انحراف و کجروی دیگر... امام خمینی در اندیشه تصحیح خطاها و انحرافها و بازگرداندن حج به مسیر اصلی خود بود و یکی
از مقدمات وصول به این هدف «سازماندهی حجاج بیت الله الحرام و نظم بخشیدن به آنان و هدایتشان به سمت اهداف متعالی حج» بود که با نصب سرپرست حجاج و نماینده خویش تامین میشود.
امام خمینی خواستار پیراستن حج
از تشریفات و تجملاتی بود که به جایگاه امیرالحاج اگر
از این زاویه نگریسته شود و اهدافی که آن
رهبر فقید و فرزانه در پی تحققش بود، مدنظر قرار گیرد، اهمیت این منصب بیش
از پیش آشکار میشود. نقش سرپرست حجاج درجهت نظم بخشیدن به امور حج و حجاج همگی برای رسیدن به مقاصد مهمی است که میتواند بر این
عبادت مترتب شود.
آثار اسلامی مکه و مدینه: رسول جعفریان، قم، مشعر، ۱۳۸۶ش؛ اتحاف الوری: عمر بن محمد فهد (م. ۸۸۵ق.) ، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعةام القری، ۱۴۰۸ق؛ الاحکام السلطانیه: الماوردی (م. ۴۵۰ق.) ، به کوشش خالد، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۵ق؛ اخبار مکه: الازرقی (م. ۲۴۸ق.) ، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق؛ الارشاد: المفید (م. ۴۱۳ق.) ، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. ۴۶۳ق.) ، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.) ، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ الاعلام: الزرکلی (م. ۱۳۹۶ق.) ، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م؛ الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. ۳۵۶ق.) ، به کوشش علی مهنا و سمیر جابر، بیروت، دار الفکر؛ امارة الحج فی العصر عباسی: سلیمان صالح کمال، مکه، جامعةام القری، ۱۴۰۸ق؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م. ۸۴۵ق.) ، به کوشش محمد شاکر؛ الانباء فی تاریخ الخلفاء: ابن العمرانی (م. ۵۸۰ق.) ، به کوشش السامرائی، قاهره، الآفاق العربیه، ۱۴۱۹ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م. ۲۷۹ق.) ، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. ۷۷۴ق.) ، بیروت، مکتبة المعارف؛ پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری: www. leader. ir؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. ۸۰۸ق.) ، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. ۷۴۸ق.) ، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (م. ۴۶۳ق.) ، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ سیستان: به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، ۱۳۶۶ش؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. ۳۱۰ق.) ، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ یعقوبی: احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م. ۴۲۱ق.) ، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۶۶ش؛ تذکرة الفقهاء: العلامة الحلی (م. ۷۲۶ق.) ، قم، آل البیت علیهم السلام، ۱۴۱۴ق؛ تهذیب الاحکام: الطوسی (م. ۴۶۰ق.) ، به کوشش شمس الدین، بیروت، دار التعارف، ۱۴۱۲ق؛ جواهر الکلام: النجفی (م. ۱۲۶۶ق.) ، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ حج در کلام و پیام امام خمینی: قم، نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۱ش؛ الحدائق الناضرة: یوسف البحرانی (م. ۱۱۸۶ق.) ، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، ۱۳۶۳ش؛ حسن الصفا و الابتهاج بذکر من ولی امارة الحاج: احمد الرشیدی، به کوشش لیلی عبداللطیف احمد، مصر، مکتبة الخانجی؛ دانشنامه جهان اسلام: زیر نظر حداد عادل و دیگران، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۷۸ش؛ الدرر الفرائد المنظمه: عبدالقادر انصاری حنبلی (م. ۹۷۷ق.) ، به کوشش محمد حسن اسماعیل، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق؛ الدروس الشرعیه: الشهید الاول (م. ۷۸۶ق.) ، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۲ق؛ سلسلة الینابیع الفقهیه: علی اصغر مروارید، بیروت، فقه الشیعه، ۱۴۱۳ق؛ السلوک لمعرفة دول الملوک: المقریزی (م. ۸۴۵ق.) ، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. ۷۴۸ق.) ، به کوشش گروهی
از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۲۱۳/۲۱۸ق.) ، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (م. ۱۰۸۹ق.) ، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق؛ شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. ۸۳۲ق.) ، به کوشش گروهی
از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق؛ شؤون الحرمین الشریفین فی العهد العثمانی: محمد عبداللطیف هریدی، قاهره، دار الزهراء، ۱۴۱۰ق؛ صحیفه حج: مرکز تحقیقات حج، تهران، مشعر، ۱۳۸۲ش؛ صحیفه نور: امام خمینی قدس سره، وزارت ارشاد، ۱۳۶۱ش؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م. ۲۳۰ق.) ، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ عجائب الآثار: عبدالرحمن الجبرتی (م. ۱۲۲۷ق.) ، بیروت، دار الجیل؛ العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفاسی (م. ۸۳۲ق.) ، به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق؛ فقه
القرآن: الراوندی (م. ۵۷۳ق.) ، به کوشش الحسینی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۵ق؛ الکافی فی الفقه: ابوالصلاح الحلبی (م. ۴۴۷ق.) ، به کوشش استادی، اصفهان، مکتبة امیرالمؤمنین علیه السلام، ۱۴۰۳ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. ۶۳۰ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کنز العمال: المتقی الهندی (م. ۹۷۵ق.) ، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م. ۷۱۱ق.) ، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق؛ لوامع صاحبقرانی: محمد تقی مجلسی، اسماعیلیان، قم، ۱۴۱۴ق؛ المبسوط فی فقه الامامیه: الطوسی (م. ۴۶۰ق.) ، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه؛ مروج الذهب: المسعودی (م. ۳۴۶ق.) ، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ مستدرک الوسائل: النوری (م. ۱۳۲۰ق.) ، بیروت، آل البیت علیهم السلام، ۱۴۰۸ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م. ۲۴۱ق.) ، بیروت، دار صادر؛ المغازی: الواقدی (م. ۲۰۷ق.) ، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ المغنی: عبدالله بن قدامه (م. ۶۲۰ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ المفصل: جواد علی، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۷۶م؛ مکه و مدینه
از دیدگاه جهانگردان اروپایی: جعفر الخلیلی، ترجمه: فرهنگ، تهران، مشعر، ۱۳۷۶ش؛ المنتظم: ابن الجوزی (م. ۵۹۷ق.) ، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره: احمد زکی یمانی، مصر، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۹ق؛ میقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت؛ النهایه: الطوسی (م. ۴۶۰ق.) ، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۰ق؛ نهج البلاغه: صبحی صالح، تهران، دار الاسوه، ۱۴۱۵ق؛ وسائل الشیعه: الحر العاملی (م. ۱۱۰۴ق.) ، قم، آل البیت علیهم السلام، ۱۴۱۲ق،بدایة المجتهد و نهایة المقتصد: ابن رشد،الغدیر: عبدالحسین امینی،المیزان: سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر عیاشی: عیاشی،الدر المنثور سیوطی،نظام الحکم فی الشریعة و التاریخ الاسلامی، ظافر القاسمی، قاموس الرجال، محمدتقی تستری،المناقب، ابن شهر آشوب،النهایة و نکتها، شیخ طوسی و علاّمه حلّی،شؤون الحرمین الشریفین فی العهد العثمانی:محمد عبداللطیف هریدی، الینابیع الفقهیه: علی اصغر مروارید،السرائر، ابن ادریس،المهذب: قاضی ابن براج، ریاض المسائل: سید علی طباطبایی،کنزالعمال: هندی،تذکرة الاحکام: علاّمه حلّی.
حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله «امارت حج». ردههای این صفحه :
حج |
فقه