اعجاز اجتماعی قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اعجاز اجتماعی
قرآن به این معناست که
قرآن در زمینههای اجتماعی نظریهها و دیدگاههایی را مطرح کرده که قبل از
قرآن سابقه نداشته و با
عقل و فنون آن زمان قابل دستیابی نبوده و بعد از مدتها به این مطالب و
لطایف قرآن پی برده شده است.
در این نوشتار، پس از بیان و بررسی مفاهیم اعجاز اجتماعی،
سنّت و
قانون، اهمیّت شناخت
سنّتهای اجتماعی و ویژگیهای قوانین جامعهشناختی
در قرآن بیان گردیده و
در پایان، موارد و مصادیق اعجاز اجتماعی
قرآن در زمینه قوانین و سنن اجتماعی مورد دقت قرار گرفته است.
سنّت برادر بودن مؤمنان با همدیگر، اصل
عدالت (هدف اصلی
بعثت انبیاء)،
سنّت فراگیری آثار اعمال،
سنّت ظهور و سقوط امّتها،
سنّت ارسال رسل،
سنّت پیروزی
حق بر
باطل،
سنّت مجازات،
سنّت مهلت دادن،
سنّت عبرتآموزی از اهمّ مصادیق سنن اجتماعی است که
قرآن کریم به آنها اشاره نموده است.
در تمام این موارد دستکم میتوان گفت: تمام این ویژگیها، به طور مجموعی، قبل از
اسلام و
نزول قرآن وجود نداشته است؛ لذا میتوان از این حیث، اعجاز اجتماعی
قرآن را
در عرصه ارائه قوانین اجتماعی به اثبات رساند.
خداوند هنگامی که
حکمت خود را بر
زمین گسترانید
سعادت دنیوی و
اخروی انسان را
در قالب کتابی نازل ساخت که آن را
قرآن نامید؛ این هدایتنامه بزرگ الهی، جامع تمام نیازهای بشری بوده و مربوط به همه ادوار و عصرهاست و تمامی انسانها را شامل میشود.
احکام و
عبادات، قوانین، فضایل و آداب و قوانین سیاسی، مدنی، اجتماعی و اقتصادی همگی
در قرآن جمع شده است.
از
لحن و بیان
قرآن در آیه «وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»
«و اگر از آنچه بر بنده خود (پیامبر) فرو فرستادیم،
در تردید هستید، پس اگر راست میگویید سورهای همانندش بیاورید». معلوم میشود که وجوه اعجاز محدود به زمینهای خاص نیست، بلکه آیات متعدد
در هر قسمتی به جنبهای از این
اعجاز اشاره دارند.
یکی از جنبههای علمی اعجاز
قرآن، بعد اجتماعی آن است. اعجاز اجتماعی
قرآن را به لحاظ مفهومی بایست
در ساختار
قرآنیاش تعریف نمود؛ ساختاری که شامل مباحث و اصولی میشود که بهطور عمده ناظر به حیات اجتماعی انسان
در گذشته، حال و آینده است و اساساً با توجه به کاربست آن
در دو بعد نظر و عمل،
سعادت انسانی تأمین و تنها با پیمودن چنین مسیری
بهشت دست یافتنی و عاقبت بشر ترسیمی عادلانه و معقول مییابد. زمانی این بعد از
اعجاز قرآن بیشتر خودنمایی میکند که برنامههایی را که تاکنون
بشر برای سعادت خود داشته، مرور و نتیجه پیشنهادات او را مورد توجه قرار دهیم. یک نمونه بارز آن
جامعهشناسی است که با ادعای کشف قوانین حاکم بر رفتار اجتماعی، توانسته است به نوعی علتیابی و کارکردشناسی یا معانی رفتار بشر را فهم کند؛ قوانینی که نه تنها گرهای از مشکلات و مسائل جامعه بشری نگشوده، بلکه حتی
در کانون شکلگیری خود و
در دیگر جاها او را بیش از پیش گرفتار ساخته و نمونهای از جاهلیت ثانی را خلق کرده که بشریت را به نظاره آن کشانده است..
اعجاز از ماده «عجز» است که
در اصل
نقیض «حزم» (محکم بستن طناب)
به معنای
ضعف و ناتوانی است،
اما
در اصطلاح عبارت است از امر خارقالعادهای که مقرون به
تحدّی (مبارزطلبی) و سالم از معارضه باشد..
البته برای ارائه تعریفی دقیق و کاملتر، قیود دیگری نیز به این تعریف اضافه کردهاند، از جمله اینکه
معجزه باید به دست
انبیای الهی انجام گیرد، همراه با تحدی و هماوردطلبی باشد، به عنوان شاهد بر صدق
ادعای نبوت باشد.
تفسیر اجتماعی
در قرون اخیر با حرکت
سیدجمالالدین اسدآبادی در مصر با نگاهی نو به تعالیم
قرآن و اسلام شکل گرفت و شاگرد او،
محمد عبده، این
نهضت را
در گرایش تفسیر اجتماعی متبلور ساخت و پس از او، چنین گرایشی
در تفاسیر دیگری همچون
المنار،
تفسیر المراغی،
فی ظلال القرآن،
محاسن التأویل،
المیزان،
نمونه،
پرتوی از قرآن،
الکاشف و
من وحیالقرآن دنبال شد.
اعجاز اجتماعی
قرآن به این معناست که
قرآن در زمینههای اجتماعی نظریهها و دیدگاههایی را مطرح کرده که قبل از
قرآن سابقه نداشته و با عقل و فنون آن زمان قابل دستیابی نبوده و بعد از مدتها به این مطالب و لطایف
قرآن پی برده شده است.
طبق نظر اسلام، جامعه انسانی همچون سایر مخلوقات الهی تحت سنن و قوانین معینی به حیات خویش ادامه میدهد.
در اهیمت شناخت این «سنن» و
خصوصیات آن، جای هیچگونه شکی نیست. از آنجا که جامعه ما یک
جامعه اسلامی است و
در جهت رسیدن به
مدینه فاضله اسلام در حرکت میباشد، شناختن این
سنّتها،
واجب است؛ چه با شناخت این سنن و قوانین است که جامعه اسلامی میتواند راه
صلاح را از
فساد تشخیص بدهد و به هدف والای خود که همان آرمانهای اسلامی
در زندگی اجتماعی است، نایل آید.
آیات و
روایات متعددی
در این زمینه وجود دارد. علاوه بر این
نصوص،
دلایل عقلی نیز
حکم بر وجود قانون
در زندگی اجتماعی میکند. واژه خاصی که
در متون اسلامی برای قانونمندی جامعه به کار میرود، «
سنّت» است. برخی از
سنن الهی در قرآن کریم با همین لفظ مشخص شدهاند، ولی آیاتی نیز وجود دارد که اگرچه این واژه
در آنها به کار نرفته، ولی نوعی از سنن الهی
در آنها مدنظر است؛ قوانین مطوی
در آیات را فهم و
در اختیار علاقمندان معارف
قرآنی قرار دهد.،
تأکیدات و توجهات مکرر
قرآن کریم به حاکمیت سنن بر
جامعه و
تاریخ و سرگذشت جوامع و تمثیلات متعدد آن، بیان قصص متعدد و گاه تکرار برخی سرگذشتها و تصریحات فراوان به عبرتگیری از این سرگذشتها، بیانگر بیانی اعجازگونه
در همانندی قوانین جامعهشناختی حاکم بر جوامع و سنن اجتماعی مد نظر
قرآن کریم است. سرنوشت مشترک داشتن و از طرفی وجود مشترکات فراوان
در بین ملل و جوامع و
در نتیجه اعتقاد به وجود اشتراک جوامع
در قوانین جامعهشناسی، دلیلی روشن بر همانندی سنن مورد نظر
قرآن کریم و قوانین جامعهشناختی است.
اعجاز اجتماعی
قرآن از سه جهت قابل طرح است:
۱. بیان گزارههای قوانین اجتماعی برتر
قرآن .
۲. نقش
قرآن در تحوّل اجتماعی جامعه عرب جاهلی
۳. تبیین نظام اجتماعی
قرآندر این نوشتار، تنها به بُعد نظریهها و قوانین و سنن
قرآن در زمینه اجتماعی پرداخته شده است؛ و نقش اعجازآمیز
قرآن در تأثیر بر جامعه آن زمان و همچنین نظام اجتماعی برتر
قرآن و نهادهای اجتماعی همچون
خانواده و... مورد بررسی قرار نگرفته است.
نظریهها و سنن و قوانینی که
در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته،
در حدّ ادعای اعجاز
قرآن است و حداقل به عنوان نظریهپردازیهای
قرآن مطرح است؛ هر چند که
در برخی از این موارد اعجاز
قرآن ثابت شده است.
«قانون» کلمهای یونانی و به معنای خطکش است
و
در اصطلاح
حقوق، عبارت است از: قضیه کلیهای که یک رشته جزئیات را بیان میکند.
در جامعهشناسی هم میتوان قانون را قواعد هنجاری متعارفی دانست که
در قالب قاعدههای مجاز و موجه و مورد تأیید اعضای جامعه، هدایت کننده کردارهای اجتماعی
در یک جامعه هستند.
«
سنّت» واژهای است که
در لغت به معنای روش، راه، طریقه، طبیعت،
سیره و
شریعت آمده است.
این اصطلاح
در علوم گوناگون به معانی مختلفی به کار رفته است.
سنّت در علوم اجتماعی به معنای رفتاری است که همواره وجود داشته و بر اثر ممارستهای طولانی
در افراد ریشه دوانیده باشد.
مفهوم «
سنّت»
در کاربرد دینی و
قرآنی، به معنای ضوابط موجود
در رفتار الهی و روشهای
تدبیر امور عالم از سوی خداوند است.
از مجموع آیات
قرآن کریم به خوبی استفاده میشود که منظور از «
سنّت» قوانین ثابت و اساسی «تکوینی» یا «تشریعی» الهی است که هرگز دگرگونی
در آن روی نمیدهد، و به تعبیر دیگر، خداوند
در عالم تکوین و
تشریع اصول و قوانینی دارد که همانند قوانین اساسی مرسوم
در میان مردم جهان دستخوش دگرگونی و تغییر نمیشود. این قوانین هم بر اقوام گذشته حاکم بوده است و هم بر اقوام امروز و آینده
حکومت خواهد کرد.
شناخت
سنتهای اجتماعی از چند نظر دارای اهمیت است. برخی از موارد بدین شرح است:
۱. خداوند
سرنوشت و حالات انسانها را شبیه به هم قرار داده، وقتی ما سرنوشت و حالات ملتهای قبل از خود را بدانیم، به احوال و سرنوشت خویش نیز پی میبریم.
۲. بیان
سنّتهای اجتماعی ما را از دو فکر غلط
افراط و
تفریط برحذر میدارد تا ما فکر نکنیم که
تسلیم محض قضا و
قدر هستیم و نمیتوانیم سرنوشت خویش را تغییر دهیم و همچنین فکر نکنیم که آزاد مطلق هستیم؛ بنابراین با شناخت
سنّتهای اجتماعی میتوانیم برای آینده خود و جامعه خود برنامهریزی درست نماییم؛ زیرا سرنوشت همه انسانها یکسان است.
۳. هدف اصلی مباحث جامعهشناختی، شناخت علل، عوامل، آثار و پیامدهای پدیدهها و رخدادهایی است که
در حاشیه زندگی اجتماعی افراد به وقوع میپیوندد. با شناسایی علل و آثار آنها، امکان پیشبینی، پیشگیری و تحت کنترل قراردادن رخدادها، و حوادث و مسائل اجتماعی فراهم میشود. بررسی
سنّتهای اجتماعی ما را قادر میسازد تا قوانین و نظام حاکم بر رخدادهای اجتماعی را کشف کرده، با شناخت روابط پدیدهها و رخدادهای اجتماعی روند آنها را پیشبینی کنیم.
۴. آیات
قرآن کریم تصریح دارد که هدف از ذکر
سنّت، اصلاح و
هدایت جامعه است: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ • هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ»
این مسأله به خوبی بیان گردیده است.
در این دو آیه، ضمن توجه به
سنّت الهی، سیر
در سنّتها زمینهساز اصلاح و هدایت انسانها بیان شده است؛ بنابراین، شناخت
سنّتها و قوانینی که
در سایه آن، جامعه اسلامی بتواند راه صلاح را از فساد تشخیص دهد و به آرمانهای اسلامی
در زندگی اجتماعی نزدیک گردد، یکی دیگر از اهداف مطالعه
سنّتهاست.
قوانین و
سنّتهای الهی دارای ویژگیهای خاصی است. برخی از ویژگیها بدین قرار است:
قرآن کریم با پافشاری فراوان بر روی این قوانین و کلیّت و عمومیت آنها اساساً به این قوانین جنبه علمی داده و
در افراد، احساسی عمیق و ژرف را برمیانگیزد تا مسائل اجتماعی خود و تاریخ آن را با بصیرت و آگاهی دنبال کنند و با همین آگاهی آنها را بپذیرند؛ از اینرو میفرماید: «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلاً»
«(این) روش فرستادگان ماست که پیش از تو فرستادیم؛ و هیچ تغییری برای روش (و قانون) ما نخواهی یافت». این آیه و آیات دیگر
؛
ما را به
خصوصیت استمرار و کلیّت قوانین جامعهشناختی واقف میسازد و به آن نیز جنبهای علمی میدهد.
قرآن همچنین
در آیاتی دیگر، کسانی را که سعی دارند به نوعی خود را از این قانون مستثنا کنند، مذمت نموده است: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریبٌ»
«آیا پنداشتید که داخل بهشت میشوید، حال آنکه هنوز مثل (حوادث) کسانی که قبل از شما درگذشتهاند به شما نرسیده است؟ به آنان سختی (زندگی) و زیان (جسمی) رسید؛ و (چنان) متزلزل شدند که حتی فرستاده (خدا) و کسانی که با او ایمان آورده بودند، میگفتند: «یاری خدا کی خواهد آمد؟!» آگاه باشید که یاری خدا نزدیک است!».
«فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً»
؛ «و برای روش (و قانون) خدا هیچ جایگزینی نخواهی یافت و برای روش (و قانون) خدا هیچ دگرگونی نخواهی یافت». طبق این آیه، نوسان و دگرگونی
سنّتها درباره کسی تصور میشود که آگاهی محدودی دارد و با گذشت زمان به مسائلی واقف میشود که او را از
سنّت دیرینهاش باز میدارد یا درباره کسی است که آگاه است، اما روی میزان حکمت و عدالت رفتار نمیکند و تمایلات خاصی بر فکر او حاکم است، ولی پروردگاری که از همه این امور منزه و پاک میباشد، سنّتش درباره آیندگان همان است که
در باره پیشینیان بوده است.
سنّتهایش ثابت و تغییرناپذیر است.
الهی بودن قوانین از اختصاصات قانونمندی جامعه
در قرآن کریم است. برخلاف آنچه
در اندیشههای کلاسیک و رسمی جامعهشناسی مطرح است و معمولاً به دلیل سکولار بودن این نوع از مطالعات، قوانین
در هر ساحت و با هر گسترهای عموماً دارای منشأ و خاستگاه اجتماعی است و ورای آن، اعتقادی به تأثیر عوامل
متافیزیک به
خصوص در حوزه قوانین حاکم بر جامعه وجود ندارد؛
از اینرو،
در شانزده مورد که
در قرآن کریم واژه
سنّت و سنن به کار رفته است، یا بهطور مستقیم منتسب به خداست
یا بهطور غیر مستقیم به خداوند منتسب است. این کاربرد
در گروه اول ناظر به
سنّتگزار و
در گروه دوم به محل اجرای سنن، جوامع و حکومتها مربوط است.
قرآن بسیاری از رخدادها را به خواست و نحوه عملکرد انسانها مربوط میسازد. مقتضای عبرت و سیر و نظر که
در آیات تأکید شده است نیز مختار بودن انسان
در قبال سنن است.
وجود سنن الهی به معنای وجود
جبر و نبودن
اختیار نیست. ادعای وجود
سنّتهای الهی
در زندگی اجتماعی ممکن است موجب بروز این شبهه شود که انسان موجودی بدون اختیار و مجبور است. برای رفع این شبهه یا وجود آن و روشن شدن جایگاه جبر و اختیار
در زندگی انسان، متفکران اسلامی مباحث مفصلی را بیان داشتهاند. فلاسفه و متکلمان نیز نظرهای مشروح و متفاوتی
در این زمینه ابراز داشتهاند که به صورت «
امر بین الامرین» مقبول
امامیه قرار گرفته است.
قرآن کریم نیز به این ویژگی اشاره کرده است:
ـ «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»
؛ «خدا آن (سرنوشتی) که
در قومی است را تغییر نمیدهد تا اینکه آنچه را
در خودشان است، تغییر دهند». طبق این آیه، ایجاد هر نوع تغییری
در احوال جوامع و امتها به تغییری بستگی دارد که مردم آن جوامع
در احوال فردی خویش به وجود بیاورند. زمینه ایجاد سعادت و
شقاوت،
نعمت و
نقمت،
نجات و هلاکت مردم جوامع مختلف را خود آن مردم به وجود میآورند.
ـ «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»
؛ «تا (سزای) بعضی از آنچه انجام دادهاند را به آنان بچشاند؛ باشد که آنان بازگردند».
ـ «لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ»
؛ «و به یقین،
در هر امتی فرستادهای برانگیختیم (تا بگوید) که خدا را بپرستید؛ و از طغیانگر (ان و بتها) دوری کنید؛ پس، برخی از آنان کسانی هستند که خدا (آنها را) راهنمایی کرده و برخی از آنان کسانی هستند که گمراهی بر آن(ان) ثابت گردیده است؛ پس
در زمین گردش کنید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است». طبق این آیه یکی از سنن الهی
سنّت ارسال رسل از طرف خداوند متعال برای هر امتی است؛ خداوند به منظور هدایت هر امتی پیامبری فرستاده است تا آن امت را هدایت کند و پس از بعثت پیامبر است که برخی از مردم هدایت میشوند و گروهی به راه
ضلالت میروند؛ بنابراین، خداوند امکان هدایت مردم را فراهم ساخته و این خود مردم هستند که پس از اتمام حجت راه صواب یا ناصواب را اختیار میکنند.
بر اساس آیاتی که گذشت، مشخص میشود که انسانها
در زندگی خود مجبور نبودهاند، بلکه دارای نوعی اختیار هستند و نسبت به کارهای خود مسئول میباشند و وجود سنن الهی به معنای وجود قوانین و مقرّرات جبر مآبانهای نیست که انسانها نتوانند از آنها به هیچ وجه تخلف کرده و کاملاً مطیع و فرمانبردار آنها باشند. انسان میتواند براساس سنن الهی با همان
سنّتهای حقّه الهی مخالفت کرده، بهطور موقّت هم که شده امیال و هواهای نفسانی خود را اطاعت کند.
قوانینی که
قرآن بیان میدارد، محصور به هیچ عصر و زمانی نیست و برای اداره جهان امروز نیز کافی است.
در ادامه به برخی از این قوانین و سنن اشاره میکنیم:
قرآن اخوت و برادری را به عنوان اصلیترین مسألهای که
در پیوند اجتماعی انسانها مطرح است، بیان میدارد «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ»
؛ «
مؤمنان فقط برادران یکدیگرند؛ پس میان دو برادرتان (هنگامی که اختلاف کردند) صلح برقرار کنید».
جمله «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» یکی از شعارهای اساسی و ریشهدار اسلامی است؛ شعاری بسیار گیرا، عمیق، مؤثر و پر معنی.
اسلام سطح پیوند علایق دوستی
مسلمانان را به قدری بالا برده که به صورت نزدیکترین پیوند میان دو انسان با یکدیگر، آن هم پیوندی بر اساس مساوات و برابری یعنی بسان علاقه دو برادر نسبت به یکدیگر مطرح میکند. روی این اصل مهم اسلامی، مسلمانان از هر نژاد و هر قبیل و از هر زبان و
در هر سن و سالی، با یکدیگر احساس عمیق برادری میکنند؛ هر چند یکی
در شرق جهان زندگی کند و دیگری
در غرب. به تعبیری دیگر، اسلام تمام مسلمانها را به حکم یک خانواده میداند و همه را
خواهر و
برادر یکدیگر خطاب کرده، نه تنها
در لفظ و
در شعار که
در عمل و تعهدهای متقابل نیز همه خواهر و برادرند.
در روایات اسلامی نیز روی این مسأله تاکید فراوان شده و جنبههای عملی آن ارائه گردیده است. برای نمونه، یک حدیث پر محتوا را از نظر میگذرانیم. امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: «المؤمن اخو المؤمن کالجسد الواحد. إن اشتکی شیئاً منه وجد الم ذلک فی سائر جسده و ارواحهما من روح واحده؛ مؤمن برادر مؤمن است و هر دو به منزله اعضای یک پیکرند. اگر عضوی از آن به درد آید، دیگر عضوها درد آن را احساس میکنند و ارواح آن دو از روح واحدی گرفته شدهاند».
حال سؤال این است چرا
اسلام کلمه اخوّت و برادری را برای بیان اندازه علاقه میان فرزندان خود برگزید؟ و سپس چرا این حالت را به
ایمان نسبت داد؟
در پاسخ باید گفت:
در آن حال که
فرهنگ غربی کلمه «هموطن» را برای بیان علاقه موجود میان مردمان خود برگزیده است که از تقدیس زمین و ارتباط مردمان به آن
حکایت دارد و به مصالح مشترکی مربوط میشود که گروهی از افراد بشر با یکدیگر دارند، و
فرهنگ شرقی کلمه «رفیق» را برگزیده و به نقش جریان مبارزه
در پیوندهای اجتماعی خود نظر داشته، اسلام برای ما (مؤمنان جامعه) کلمه «اخ» و «برادر» را برگزیده است تا از این مطلب آگاه باشیم که صله و پیوند ما به یکدیگر مادّی و بر اساس ارزش نهادن بر زمین و مصالح نیست؛ به همان گونه که به حالت همراهی و رفاقت
در سفر
اختصاص ندارد، بلکه اصولی و برخاسته از رابطه هر یک از ما با دین خودش است تا چنان شود که دین همچون پدری شود که اصل و ریشه وجود است. لذا هر چه ارتباط ما با اصل نیرومندتر و شدیدتر شود، ارتباط میان خودمان با یکدیگر نیز قوت و شدت بیشتری مییابد.
وحی اخوت و برادری را به ایمان (و نه به اسلام) نسبت داده است؛ بدان سبب که اسلام تسلیم محض به دین است،
در صورتی که ایمان اثری
در قلب است که
در همه نواحی زندگی انسان تأثیر دارد و آنچه مردمان را به سطح برادری ارتقا میدهد، تنها
تصدیق اساسی به دین نیست، بلکه به کار بردن آن تعالیم ارزشمند است که موانع مادی و برخاسته از مصلحتی را از میان بردارد که مایه جدایی مردمان از یکدیگر میشود.
علامه طباطبایی با اشاره به این ارتباط بین مؤمنان، این قانون را مختص به اسلام میداند و چنین میآورد: «جمله إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ قانونی را
در بین مسلمانان مؤمن
تشریع میکند و نسبتی را برقرار میسازد که قبلاً برقرار نبوده است و آن نسبت برادری است که آثاری شرعی و حقوقی قانونی نیز دارد».
قرآن اصل عدالت را به عنوان زیربنای همه قوانین اجتماعی پذیرفته است: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»
؛ «به یقین فرستادگانمان را با دلیلهای روشن (معجزهآسا) فرستادیم، و همراه آنان کتاب (الهی) و ترازو را فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند». این آیه به یکی از اهداف متعدد ارسال پیامبران اشاره میکند. نکته جالب
در جمله «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» این است که از خودجوشی مردم سخن میگوید. نمیفرماید: هدف این بوده که انبیا انسانها را وادار به اقامه قسط کنند، بلکه میگوید: هدف این بوده که مردم مجری قسط و عدل باشند! آری، مهم این است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجری عدالت گردند و این راه را با پای خویش بپویند.
صاحب تفسیر «
من وحی القرآن»
در معنا و توضیح
قسط چنین میآورد: «هو العدل الذی ترتکز علیه سلامه الحیاه الفردیه و الاجتماعیه، فی ما یؤکده من خضوع الناس للخط الواحد المتوازن الذی تلتقی فیه حقوقهم جمیعاً، علی أساس التشریعات التفصیلیه التی تنظم لهم ذلک کله علی مستوی العلاقات و المعاملات و الأعمال و الأقوال. و قد نستطیع أن نفهم من هذا الهدف الرسالی، و هو إقامه العدل فی إنزال الرسالات، أن مسأله الحکم و التشریع هی المسأله الأساس فی کل دین، باعتبارها القاعده التی یتحرک فیها المنهج الذی یقوم علیه العدل فی حیاه الناس، فإنه لا معنی لحرکه العدل فی الواقع، من دون شریعه تنظم له خطوطه، أو حکم یشرف علی إدارته و تنفیذه، و سیاسه تدیر أوضاعه فی ساحه الصراع، و فی حرکه الحکم أمام التحدیات، و فی سلامه الخط فی أجواء الانحراف»
یکی از احکام جامعهشناختی این است که هرگاه عملی خاص از همه یا اکثر افراد جامعه صورت پذیرد، آثار خوب و بد آن عمل همه افراد جامعه را دامنگیر میشود.
قرآن کریم میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»
؛ «و اگر (بر فرض) اهل آبادیها ایمان میآوردند و خودنگهداری میکردند، حتماً برکاتی از آسمان و زمین بر آنان میگشودیم». این آیه هرچند ناظر به اقوام پیشین مثل
قوم نوح،
هود و
شعیب است، مفهوم گستردهای دارد و منحصر به ملّت خاصی نیست و یک
سنّت عمومی و قانون الهی را بیان میکند؛ یعنی هر ملّتی که ایمان و
تقوا داشته باشد، نعمتهای آسمان و زمین بر آن ملت سرازیر میشود که مصداق کامل آن
در دوران حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) تحقق خواهد یافت و هر ملّتی که راه طغیان و گناه
در پیش گیرد، گرفتار عواقب اعمال خویش میشود..
جمله «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا...» دلالت دارد بر اینکه بازگشایی ابواب برکتها مسبب از ایمان و تقوای جمعیّتهاست، نه ایمان یک نفر و دو نفر از آنها، چون کفر و فسق جمعیت با ایمان و تقوای چند نفر، باز کار خود را میکند.
اگر مردم قریههایی که بر اثر انکار و سرکشی به هلاکت رسیدند، پیامبران ما را تصدیق و از شرک و معصیت پرهیز کرده بودند، خیرات روز افزون را از آسمان و زمین به وسیله باران و گیاهان و میوهها بر آنها میگشودیم. چنانکه نوح (علیهالسّلام) به قوم خود وعده کرد که اگر ایمان بیاورند، برکات آسمانی بر آنها نازل خواهد شد. برخی گویند: برکات آسمان استجابت دعاها و برکات زمین میسر شدن حاجتهاست.
یکی از سنن الهی این است که هر امتی دارای سرنوشت و مدت دوام مشخص و معینی است. خداوند برای هر امت، دورهای را معین فرموده که پس از سپری شدن این دوره از بین خواهند رفت؛ بنابراین، طبق سنن الهی، امتها به وجود میآیند و دورانی را با حالات مختلف از قبیل پذیرش
توحید،
شرک،
کفر و... میگذرانند و دچار تحولاتی میشوند و از بین میروند.
قرآن کریم میفرماید: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُون»؛
«و برای هر اُمّتی، سرآمد (عمر معین) است؛ و هنگامی که سرآمد (عمر) آنان فرا رسد، هیچ ساعتی تأخیر نمیکنند و پیشی نمیگیرند».
در این آیه خداوند به یکی از قوانین آفرینش یعنی فنا و نیستی ملّتها اشاره میکند. این مطلب
در آیات دیگری بیان شده است
؛
؛
؛
؛
. دقّت
در این آیات نشان میدهد که مراد از «امة» قوم و گروه را نیز شامل میشود.
یعنی ملّتهای جهان همانند افراد، دارای مرگ و حیاتند. ملّتهایی از صفحه روی زمین برچیده میشوند و به جای آنها ملّتهای دیگری قرار میگیرند. لذا قانون مرگ و حیات
مخصوص افراد انسان نیست، بلکه اقوام، جمعیّتها و جامعهها را نیز
در بر میگیرد. با این تفاوت که
مرگ ملّتها غالباً بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روی آوردن به
ظلم و
ستم و غرق شدن
در دریای شهوات و فرو رفتن
در امواج تجملپرستی و تنپروری است.
هنگامی که ملتهای جهان
در چنین مسیرهایی گام بگذارند، و از قوانین مسلم
آفرینش منحرف گردند، سرمایههای هستی خود را یکی پس از دیگری از دست خواهند داد و سرانجام سقوط میکنند. بررسی فنای تمدّنهایی همچون
تمدن بابل،
فراعنه مصر،
قوم سبأ،
کلدانیان،
آشوریان،
مسلمانان اندلس و امثال آنها، این حقیقت را نشان میدهد که
در لحظه فرا رسیدن فرمان نابودی که بر اثر اوج گرفتن فساد صادر شده بود، حتی ساعتی نتوانستند پایههای لرزان حکومتهای خویش را نگاه دارند.
قرآن همچنین میفرماید «وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدیداً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً»
؛ «و هیچ آبادیای نیست، جز اینکه ما پیش از
روز رستاخیز، هلاک کننده (ی مردم) آن یا مجازات کننده آن (ان) به عذاب شدیدی هستیم! این،
در کتاب (علم الهی) نوشته شده است». غرض این آیه، بیان
سنّتی است که خدای تعالی
در اقوام و ملل داشته که نخست ایشان را به سوی حق دعوت میکرده، آن گاه یک عده را که پذیرای دعوتش گشته و اطاعت کردهاند، سعادتمند و دیگران را که از
در استکبار مخالفت و طغیان نمودند، عقوبت مینموده است؛ بنابراین، مراد از هلاک
در این آیه همان تدمیر به عذاب استیصال است. چنانچه از
ابومسلم مفسر نیز نقل شده، مراد از
عذاب شدید، عذاب آسانتر است از قبیل عذاب قحطی یا گرانی که باعث جلای وطن یا خرابی عمارتهای آن قریه شده و یا بلاها و محنتهای دیگر است.
یکی از
سنّتهای الهی این است که خداوند متعال
در میان هر امّتی پیامبری برمیانگیزد تا آنان را به راه راست و
دین حق هدایت کرده و از ضلالت و گمراهی برهاند.
در نتیجه، عدهای دعوت حق را قبول کرده، هدایت میشوند و گروهی نیز راه گمراهی و ضلالت را میپیمایند. این جریان
در مورد تمامی امتّها صادق بوده است و
اختصاص به جامعه معینی ندارد. اجرای این
سنّت در جهت اتمام حجّت خداوند بر بندگانش میباشد و بنابر همین
سنّت است که گفته میشود زمین هیچگاه خالی از حجّت نیست، همواره پیغمبر یا هادی دیگری وجود دارد که به امر خدا مردم را به سوی حق هدایت کند و آنان را از گمراهی برهاند.
به رغم این امر، همواره
در امم و جوامع، گروهها و افرادی هستند که از دین حق پیروی نکرده، به طغیان و گردنکشی میپردازند. این پدیده بیانگر وجود نوعی اختیار و آزادی انسان
در عمل اوست و روشنگر این مطلب است که خداوند از بندگان خویش سلب اختیار نکرده است. به علاوه، این امر، به شکلی به عنایت و لطف خاص پروردگار نسبت به بندگانش منتهی میشود.
در حقیقت، الطاف بیکران خداوندی است که قید ارسال رسل و اتمام حجت را قبل از عذاب و هلاکت اقوام طاغی قرار داده است: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»
؛ «و برای هر اُمّتی فرستادهای است؛ و هنگامی که فرستاده آنان آید، بینشان به دادگری داوری میشود؛
در حالی که آنان مورد ستم واقع نمیشوند» «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ»
؛ «و برای هر گروهی رهنمایی است».
خداوند هر فرد و قوم گمراهی را زمانی هلاک میکند که از قبل به آنان هشدار داده باشد، وگرنه
عقوبت بدون هشدار ظلم است و ظلم
در شأن خداوند نیست. «وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ»؛
؛ «و (مردم) هیچ آبادیای را هلاک نکردیم، جز
در حالیکه برای آن (ها) هشداردهندگانی برای یادآوری بودند».
قرآن این حقیقت را
در آیات دیگری نیز بیان کرده است
.
این آیات چنین تذکر میدهند که اوّل پیامبران را با معجزات بر آنان فرستادیم. وقتی آنها دانسته و فهمیده از روی
لجاجت و خودسری نصایح رسولان را نپذیرفتند و انواع و اقسام ظلم و اذیت را نسبت به آن بزرگواران روا داشتند، آن وقت مستحق عذاب گردیدند.
اراده خداوند بر پیروزی
حق و شکست و نابودی
باطل تعلّق گرفته است و این اراده خداوندی یکی از
سنّتهای اوست. اگرچه خداوند با عنایت به الطاف بیکران خود، تمامی بندگانش را مورد مرحمت قرار داده و به آنها نعمات مادی و مواهب خویش را اعطا نموده است، امّا اگر بندگان ناسپاسی نمایند و
کفران نعمت بر جای آورند، با دست خود نعمت را تبدیل به نقمت و خیر را تبدیل به شر میکنند. همین
سنّت دلالت بر هلاکت امم و جوامع ستمگر و
کافر و پیروزی امم و جوامع مؤمن و
متقی دارند.
قرآن در این باره میفرماید «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ»
؛ «خدا مقرّر داشته که قطعاً، من و فرستادگانم پیروز میشویم؛ (چرا) که خدا نیرومندی شکستناپذیر است».
در طول تاریخ پیروزی فرستادگان الهی
در چهرههای گوناگونی نمایان شده:
در عذابهای مختلفی همچون
طوفان نوح،
صاعقه قوم عاد و
ثمود، زلزلههای ویرانگر
قوم لوط و... و
در پیروزی
در جنگهای مختلف، مانند غزوات
بدر،
حنین،
فتح مکه و سایر
غزوات پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) .
در جریان زمان، مقاطعی پیش میآید که بهطور موقت، حق و طرفداران آن
در اقلیت قرار میگیرند و باطل بر حق غلبه مییابد. این
سنّت را خداوند
در قرآن کریم بیان فرموده است: «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ • وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرینَ»
؛ «اگر (
در جنگ اُحُد) به شما آسیبی رسید، پس به یقین، به آن گروه (نیز
در جنگ بدر) آسیبی مثل آن رسید؛ و (ما) این روزها (ی شکست و پیروزی) را
در میان مردم (دست به دست) میگردانیم؛ و (این) به خاطر آن است که خدا کسانی را که ایمان آوردهاند، معلوم بدارد (و شناخته شوند) و از میان شما، گواهانی برگیرد. و خدا ستمکاران را دوست نمیدارد. • و تا خدا کسانی را که ایمان آوردهاند، خالص (و پاک) گرداند و کافران را (به تدریج) نابود سازد».
گاهی باطل جلوه میکند و گاهی حق، لکن «للباطل جولة و للحق دولة»
و
در هر دو حالت، تمام امتحانات الهی است. «دول» بالضمّ و الفتح به معنای صرف است. بنابراین، نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ صرف میکنیم بین مردم، گاهی از این گرفته میشود و به دیگری داده میشود. چه بسا اغنیا که فقیر شدند و چه بسا فقرا که به غنا رسیدند، چه بسا سلاطین که اسیر شدند و چه بسا اسیران که به سلطنت نایل شدند، چه بسا اعزّه که ذلیل شدند و چه بسا اذلّه که به عزّت رسیدند، غالب، مغلوب و مغلوب، غالب و هکذا تمام این انقلابات و حالات مختلفه امتحانات الهی است تا مقام هر کس معلوم گردد
اما این امر به هیچوجه به معنای شکست واقعی حق و پیروزی باطل نیست، چون
سنّت خداوند عکس این مطلب را افاده میکند.
در راستای
سنّت پیش گفته،
سنّتی دیگر از سنن الهی قابل تشخیص است و آن عبارت است از خذلان و نابودی کافران و اهل ظلم و فساد؛ به بیانی دیگر، تمامی کسانی که به نحوی با پیروزی حق مقابله کرده و سدّی
در راه پیشرفت اسلام به وجود آوردهاند از قبیل:
تکذیب انبیاء، ظلم به مردم، ظلم به خود، اسراف
در کفر، فساد عمومی، روابط اجتماعی مبتنی بر بیانصافی، طغیان
در معیشت، تکذیب بعث و نشر
در قیامت و ثواب و عقاب آخرت، طغیان بر خداوند، فراموشی موعظههای الهی و... مجازات شدهاند.
آیاتی که بیانگر این
سنّت میباشند،
در سه دسته جای میگیرند:
۱. آیات عام و بیانگر
سنّت الهی هلاکت جوامع ظالم و کافر؛ مانند: «وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرینَ»
؛ «و چه بسیار آبادی را که (مردمش) ستمکار بودند،
در هم شکستیم و بعد از آنها، قوم دیگری پدید آوردیم» «وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»
؛ «و کسانی که آیات (و نشانههای) ما را دروغ انگاشتند، به زودی، از جایی که نمیدانند، به تدریج، گرفتارشان خواهیم کرد».
در این آیه، یک
سنّت الهی دیگر بیان شده است و آن
سنّت استدراج میباشد. منظور از این
سنّت این است که خداوند برای کافران نعمتها را پشت سر هم تجدید میکند تا بدین وسیله آنان با التذاذ به این نعمتها از ذکر پروردگار غافل شده و خداوند آنها را مورد امتحان قرار بدهد. این غفلت آنها از یاد خدا موجب این میشود که اطمینان و آرامش دلهایشان را از دست بدهند و بیش از پیش به اضطراب درونی دچار شوند و سرانجام به عذاب سخت ملحق شوند.
۲. آیات بیانگر هلاکت اقوام و جوامعی که پیامبران الهی را تکذیب کردهاند و با آنها به مقابله پرداختهاند؛ مانند «وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً»
؛ «چه بسیار از (مردم) آبادی که از فرمان پروردگارش و فرستادگانش سرپیچی کردند و با حسابی شدید آن (ان) را مورد محاسبه قرار دادیم و با عذابی ناپسند آن (ان) را عذاب کردیم!».
در این آیه، به سرنوشت اقوامی همچون عاد، ثمود و فرعونیان اشاره شده که از دستورات الهی سرپیچی کردند و گرفتار عذاب شدید و بیسابقه یا کمنظیری شدند و سرنوشت آنان عبرتآموز آیندگان شد. اکنون این آیات به مسلمانان نیز هشدار میدهد که اگر از قوانین و دستورات الهی سرپیچی کنند، مشابه همان سرنوشت دردناک
در انتظار آنهاست.
۳. آیات مشخص کننده افراد و گروههای مخالف انبیاء و ادیان الهی؛ مانند «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً»
؛ «و هرگاه بخواهیم که (مردم) آبادیای را هلاک کنیم، به سردمداران ثروتمندش فرمان میدهیم و (لی)
در آنجا نافرمانی میکنند، پس آن گفتار (=
وعده عذاب) بر آن (مردم) تحقق یابد، و آن (شهر) را کاملاً درهم میکوبیم».
خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بیان دستوراتش کسی را مؤاخذه و مجازات نمیکند، بلکه نخست به بیان فرمانهایش میپردازد. اگر مردم از
در اطاعت وارد شدند و آنها را پذیرا گشتند، چه بهتر که سعادت دنیا و آخرتشان
در آن است و اگر به فسق و مخالفت برخاستند و همه را زیر پا گذاشتند، اینجاست که فرمان عذاب درباره آنها تحقق میپذیرد و به دنبال آن هلاکت است.
اگر درست
در آیه دقّت کنیم، چهار مرحله مشخص برای این برنامه بیان شده است که همه آنها با فاء تفریع به یکدیگر عطف شدهاند:
۱. مرحله اوامر (و نواهی)؛ ۲. مرحله فسق و مخالفت؛ ۳. مرحله استحقاق مجازات؛ ۴. مرحله هلاکت.
حال، این سؤال پیش میآید که چرا امر شدگان تنها «مترفین» هستند؟
در پاسخ این سؤال توجه به یک نکته راهگشاست و آن اینکه
در بسیاری از جوامع
مترفین، سردمداران اجتماعند و دیگران تابع و پیرو آنها.
به علاوه،
در این تعبیر اشاره به نکته دیگری نیز هست و آن اینکه سرچشمه غالب مفاسد اجتماعی نیز ثروتمندان از خدا بیخبری هستند که
در ناز و نعمت و عیش و هوس غرقاند، و هر نغمه اصلاحی و انسانی و اخلاقی
در گوش آنها ناهنجار است؛ به همین دلیل، همیشه
در صف اول مقابله با پیامبران بوده، دعوت آنها را که به نفع عدل و داد و حمایت از مستضعفان بوده، همیشه بر ضد خود میدیدند؛ روی این جهات، از آنها
بالخصوص یاد شده است؛ چرا که ریشه اصلی فساد همین گروه هستند.
بنابراین، «أمَرْنا مُتْرَفِیها» یعنی بزرگان قوم را فرمان به اطاعت میدهیم؛ زیرا خداوند به
فسق و
گناه دستور نمیدهد، بلکه به عدل و احسان فرمان میدهد. شیوه هلاک کردن خدا به این نحو است که به اطاعت دستور میدهد، مرفّهان بیدرد مخالفت میکنند و افراد عادی هم از آنان پیروی میکنند. آنگاه قهر الهی بر همگان حتمی و محقّق میشود و عذاب و
غضب الهی فرا میرسد.
اراده قهر خدای حکیم، بر اساس زمینههای گناه و خصلتهای منفی ماست، وگرنه خداوند مهربان، بیجهت اراده هلاک قومی را نمیکند.
حضرت رضا (علیهالسلام) در تفسیر آیه فرمودهاند: «اراده الهی
در این آیه، مشروط به فسق ماست».
۷.
سنّت مهلت دادن
یکی از سنن الهی که
در سنت عذاب و نابودی جوامع کفر و شرک نیز دخالت دارد، مهلت دادن به آنها تا مدتی معین و سپس هلاکت آنان است؛ یعنی
سنّت الهی بدین قرار نیست که جوامع را بلافاصله پس از رواج ظلم، ستم، کفر و شرک هلاک نماید، بلکه مدّتی بنابر اراده خویش به آنان مهلت میدهد تا آنان را آزموده و حجت را به آنها تمام فرماید و ضمناً
در همین زندگی دنیا و لذتجویی آنان از تنعمات مادی، آنها را به نوعی عذاب گرفتار کند. البته این
سنّت یکی از مظاهر الطاف خداوندی است: «وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً»
؛ «و پرورگارت بسیار آمرزنده (و) صاحب رحمت است؛ اگر (بر فرض) آنان را به خاطر دستاوردشان
مؤاخذه میکرد، حتماً
در عذاب آنان شتاب مینمود؛ بلکه برای آنان وعدهگاهی است که جز آن هیچ پناهگاهی نمییابند».
خلاصه معنا این است که اگر پروردگار تو میخواست ایشان را مؤاخذه کند، عذاب را بر آنان فوری میساخت، لیکن عجله نکرد؛ چون
غفور و دارای
رحمت است، بلکه عذاب را برای موعدی که قرار داده و از آن به هیچوجه گریزی ندارند، حتمی نمود. به خاطر اینکه غفور و دارای رحمت است، از فوریت آن صرف نظر فرمود؛ پس جمله «بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ...» کلمهای است که به عنوان حکم صادر گفته شده نه اینکه خیال شود صرف حکایت است؛ زیرا اگر حکایت بود، جا داشت بفرماید: «بل جعل لهم موعدا...».
اعمالی که انسان
در مسیر زندگی انجام میدهد، تحت نظام و قانونی است که از آن تخطی نمیکند و
در حقیقت از یک نقطه مشخصی سرچشمه میگیرد و آن این است که انسان میخواهد یک زندگی سعادتمندانه داشته باشد که
در آن تا میتواند کامروا بوده و به خواستهها و آرزوهای خود برسد.
قرآن کریم نه تنها قانونی بودن و
سنت داشتن آفرینش را یادآوری میکند، برخی از سنن
مخصوص را نیز معرفی مینماید. هیچ مردمی از
بدبختی به
خوشبختی نمیرسند مگر اینکه عوامل بدبختی را از خود دور سازند و بالعکس، یک ملت خوشبخت را خدواند بدبخت نمیکند مگر اینکه خودشان عوامل بدبختی را برای خویش فراهم آورند. خداوند قانون خود را عوض نمیکند ما باید خودمان را عوض کنیم.
قرآن در بُعد اجتماعی هم ـ علاوه بر دیگر ابعاد اعجاز ـ قوانین و سننی را به جهانیان معرفی میکند و ویژگیهایی را بیان میکند که قبل از آن سابقه نداشته است و دستکم میتوان گفت: تمام این ویژگیها با هم قبل از اسلام و
قرآن وجود نداشته است؛ لذا میتوان از آن به «اعجاز اجتماعی
قرآن در عرصه قوانین اجتماعی» یاد کرد.
دانشنامه موضوعی قرآن، برگرفته از مقاله «اعجاز قرآن در سنتهای اجتماعی»، شماره.۱۶۳۳۶