اطلاق و تقیید، مانند عام و خاص، از امور اضافی و نسبی است؛ یعنی یک لفظ ممکن است نسبت به افراد زیر مجموعه خود اطلاق داشته باشد، اما همین لفظ ممکن است نسبت به لفظ دیگری که دایره گسترده تری دارد، مقید محسوب شود.
تقابل اطلاق و تقیید از نظر مشهور اصولیونتقابل عدم و ملکه است؛ به این بیان که تقیید، ملکه و امری وجودی است و اطلاق، عدمملکه (عدم تقیید) میباشد. بنابراین، اطلاق و تقیید در امکان و استحاله متلازماند؛ یعنی هر جا تقیید ممکن باشد، اطلاق هم ممکن است و هر جا تقیید ممتنع باشد، اطلاق نیز ممتنع است.
برای مثال، مقتضای عقدبیعی که بین دو نفر صورت میگیرد، این است که پولی که بین خریدار و فروشنده جا بجا میشود پول رایج کشور باشد، زیرا اطلاق صیغه عقد به عنوان یک جمله مرکب چنین اقتضایی را دارد. ولی اگر عقدی نبود، مفهوم پول اطلاق داشت و شامل پول رایج و غیر رایج میشد.