احتجاج انبیا (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در آیاتی از
قرآن کریم به مسئله احتجاجات
انبیا و جدال احسن ایشان با منکران
و مشرکان پرداخته شده است.
از راه هاى عمده دعوت
انبیا در همه دوران ها،
احتجاج و جدال به نيكوترين روش بوده است. قرآن كريم در چند موضع ضمن بيان آيات مربوط به ماجراى انبيا به موارد بحث
و جدل و مناظره آنها با قومشان اشاره مى كند كه با رعايت
ادب ، احترام، حق گرايى
و استدلال متين
و قاطع به
مناظره با مخالفان مى پرداختند
و اين همان
جدال اَحسن است كه در فرهنگ قرآنى بدان توصيه شده است. هدف از
برهان و جدل اَحسن استدلال
و احتجاج در راه يقينى ساختن مقصود به طريق عقلى است. در اين بخش به بررسى شيوه هاى احتجاج انبياى عظام، با توجه به آيات شريفه
قرآن مجید پرداخته مى شود.
یکی از احتجاج های
انبیا با
کافران برای اثبات وجود
خداوند ، مخلوق بودن پدیدههای هستی
و نیاز آنها به آفریدگار است. در قرآن کریم کریم تعابیر
فاطر و خالق در احتجاج با کافران بکار رفته است.
۱. «قالت رسلهم ا فی اللـه شک فاطر السماوات
و الارض ...» «رسولان آنها گفتند: «آیا در خدا
شک است؟! خدایی که آسمانها
و زمین را آفریده؛ ...» »
عبارت «فاطر السماوات والار ض»در آیات متعددی تکرار شده؛
معناى «فاطر»
و اثبات
توحید ربوبى خداوند در اين آيه كلمه «
فطر» بطورى كه راغب گفته است در اصل به معناى پاره كردن از درازاى پارچه
و يا چيز ديگر است ، وقتى گفته مى شود:«فطرت الشى ء فطرا» معنايش اين است كه آن را از طرف طول شكافتم .
و وقتى گفته شود:«افطر الشى ء فطورا
و انفطر انفطارا» معنايش اين است كه قبول شكافتن
و پاره شدن نمود.
و در
قرآن کریم هر جا كه اين ماده را به خداى تعالى نسبت داده به معناى
ایجاد است ، ولى در معناى ايجاد به نوعى عنايت استعمال شده ، گويا خداى تعالى عالم
عدم را شكاف ته ،
و از شكم آن موجودات را بيرون كشيده است .
توجه به مخلوق بودن پدیده هاى عالم، تردیدى در وجود خداوند باقى نمى گذارد. «أفى الله شکّ فاطر السموت
و الأرض»
استفهام در
آیه ، انکارى است؛ بنابراین معنا چنین مى شود: شکى در اینکه
خداوند خالق آسمانها
و زمین است، نیست
و چون اینها پدیده هستند به پدید آورنده نیاز دارند. بنابراین با عنایت
و توجه عقلى، شکى در وجود خداوند باقى نمى ماند.
۲. «قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّـهُ...قُلِ اللَّـهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ...»«بگو: «چه کسی پروردگار آسمانها
و زمین است؟» بگو: «اللّه!»...بگو: «خدا خالق همه چیز است؛...»
در آیات فراوانی نیز خداوند متعال خالق همه موجودات معرفی شده است؛
خالقیت ، از شرایط
الوهیت است.
و از
تحدی خداوند با مشرکان، استفاده مى شود که «اللّه» باید توان خالقیت داشته باشد.
و این بدان معناست که همه عالم آفریده خداوند است
و هیچ کس، جز او در آن نقش نداشته است. «هَـٰذَا خَلْقُ اللَّـهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ ۚ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ»«این آفرینش خداست؛ امّا به من نشان دهید معبودانی غیر او چه چیز را آفریدهاند؟! ولی ظالمان در گمراهی آشکارند. » خداوند، به انبیا می آموزد که در مناظره با کافران
و مشرکان آنها را به ارائه مخلوقات معبودهایشان، فرا خوانند. «هذا خلق اللّه فأرونى ماذا خلق الذین من دونه»
و در آیه ای دیگر چنین می فرماید: «...لَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا...»«...ولیا (
و خدایانی) غیر از او برای خود برگزیدهاید که (حتّی)
مالک سود
و زیان خود نیستند...»این بتها حتی مالک سود
و زیان خود نیستند؛ تنها کسى شایسته
ولایت و سرپرستى است که بر نفع رسانى
و دفع ضرر توانا باشد.
قرآن براى بیان حقایق
و معارف
و توجه دادن مردم به آن حقایق به انبیا می آموزد با استفاده از قالب
استفهام ، سوالی را مطرح کرده
و بعد از توجه
مردم به آن، پاسخ را بشکل
برهانى خلل ناپذیر ارائه داده
و درصدد
اقناع مردمان برآیند. شکى نیست که خداوند خالق آسمانها
و زمین
و مالک سود
و زیان در عالم است،
و چون اینها پدیده هستند به پدید آورنده نیاز دارند. بنابراین با عنایت
و توجه عقلى، شکى در وجود خداوند باقى نمى ماند. باور به نقش خدا در
جهان آفرینش و مالکیت مطلق او نسبت به کل پدیده ها که از جمله آنها سود
و زیان است، آدمى را به پذیرش
ربوبیت مطلق او بر جهان هستى
هدایت مى کند.
از آنجا كه
عقیده باطل عارى از اصالت
و استحكام است؛ متزلزل ساختن بنياد آن آسانتر از بنا نهادن بنياد
توحید است. انبیای الهی در مواضع متعدد، اين شيوه را تجربه كرد
و با القاى شك
و ترديد، عقايد مخالفان را مورد هجوم قرار داده كه آيات قرآن به خوبى از آن حكايت مى نمايد: « قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ قُلِ اللَّـهُ ۖ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَىٰ هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ »«بگو: «چه کسی شما را از آسمانها
و زمین روزی میدهد؟» بگو: «اللّه!
و ما یا شما بر (طریق) هدایت یا در ضلالت آشکاری هستیم!» »
در اين آيه خداوند با تحدى
و تهاجم، به
مناظره با
کفار نمى پردازد، بلكه با تلاش براى ايجاد شك در اعماق وجود آنها، سعى مى كند
فطرت خفته
و نهاد نهفته ايشان را بيدار
و متوجه
حقیقت كند، تا خود به بطلان اعتقادشان واقف شوند؛
بدیهی است هیچکس از آنها نمیتوانستند بگویند این بتهاى سنگى
و چوبى
باران را از
آسمان نازل می کنند،
گیاهان را از زمین میرویانند،
و منابع ارضى
و سماوى را در اختیار ما میگذارند. سپس بلافاصله می فرماید: بگو
الله (قل الله ).بگو خداست که منبع همه این
برکات است ، یعنى مطلب به قدرى واضح
و روشن است که نیاز به پاسخ طرف ندارد، بلکه سؤال کننده
و شنونده با یکدیگر هم صدا هستند، چرا که حتى مشرکان خداوند را خالق
و معطى ارزاق می دانستند،
و براى بتها تنها مقام
شفاعت قائل بودند.
پيامبران الهی در خلال بحث
و گفت
و گوهاى خود با
مشرکان و کافران آنها را به يادآورى نعمتهاى الهى فرا می خواندند؛
حضرت موسی عليهالسلام ضمن اين كه
قوم را به خودش نسبت مى دهد، در بسيارى از مناظرات
و گفت
و گوها، مردم را نسبت به نعمتهاى الهى بى شمارى كه از آن برخوردار بودند، آگاه مى نمود. « وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ...»«(به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من!
نعمت خدا را بر خود متذکّر شوید »
در جای دیگر آمده: « يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ ۚ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّـهِ...»«ای مردم! به یاد آورید نعمت خدا را بر شما؛ آیا آفرینندهای جز خدا هست»
درست فکر کنید: این همه مواهب
و برکات ،
و این همه امکانات حیاتى که در اختیار شما قرار گرفته
و در آن غوطه ورید منشاء اصلى
و سرچشمه آنها کیست ؟!(آیا خالقى غیر از خدا، از آسمان
و زمین به شما
روزی مى دهد؟) «هل من خالق غیر الله یرزقکم من السماء
و الارض».چه کسى
نور حیات بخش
آفتاب ،
و قطرات زنده کننده
باران ،
و امواج روح پرور نسیم را از آسمان به سوى شما می فرستد؟
و چه کسى
معادن و ذخائر زمین
و مواد غذائى
و انواع
گیاهان و میوه ها
و برکات دیگر را از این
زمین براى شما خارج می کند؟اکنون که میدانید سرچشمه همه این برکات اوست ، پس بدانید معبودى جز او وجود ندارد
و عبادت
و پرستش تنها شایسته
ذات پاک اوست (لا اله الا هو).
انبياى الهى استدلال هاى خود را براى باطل نمودن ادّعاى دشمنان شان بر مبناى ادّعاى خود آنها قرار مى دادند. به اين صورت كه اگر طرف مناظره آنها سخنى را مى گفت كه حكم خاصى از آن
اثبات مى شد، ولى وى هدف ديگرى را از بيان آن دنبال مى كرد، پيامبر خدا با هوشيارى
و با استفاده از همان سخن، دشمنان خود را محكوم كرد.
حضرت ابراهیم عليهالسلام در مناظره با
نمرود آنجا كه وى ادّعاى خدايى مى كند، مى فرمايد: «...قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّـهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ ۗ وَاللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»«...ابراهیم گفت: «خداوند،
خورشید را از
افق مشرق میآورد؛ (اگر راست میگویی که حاکم بر جهان هستی تویی،) خورشید را از
مغرب بیاور!» (در اینجا) آن مرد کافر، مبهوت
و وامانده شد.
و خداوند، قوم
ستمگر را هدایت نمیکند. »
حضرت ابراهيم مبناى اين
حجت را بر ادّعايى كه نمرود در حجت قبلى كرده بود قرار داد. به اين صورت كه فرمود: اگر تو ادعا كردى كه پروردگار من هستى! شأن پروردگار من اين است كه در نظام عالم
و تدبیر جهان تصرف كند. پس خورشيد را از مغرب برآور. علت اين كه ابراهيم پايه اين دليل را بر ادعاى سابق نمرود قرار داد، اين است كه كسى خيال نكند كه بحث سابق به نفع نمرود تمام شده
و مدعاى او به
ثبوت رسيده است.
حضرت موسى عليهالسلام نيز در برخود با
ساحران از اين شيوه استفاده كرد.«قَالُوا يَا مُوسَىٰ إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَىٰ»«(ساحران) گفتند: «ای موسی! آیا تو اول (عصای خود را) میافکنی، یا ما کسانی باشیم که اول بیفکنیم؟!» »
وقتى ساحران طنابها
و چوب دستى هاى خود را انداختند
و هر چه داشتند به كار گرفتند، خداوند به حضرت موسى عليهالسلام فرمود: «لا تخف إ نّك أنت الأعلى»«مترس كه تو خود برترى.»
حضرت نيز عصايش را انداخت
و آنچه را كه ساخته بودند بلعيد
و به اين صورت ادعاى آنها را باطل كرد تا اين كه :«فألقى السّحرة سجّدا قالوا آمنّا بربّ هارون
و موسى»«(موسی عصای خود را افکند،
و آنچه را که آنها ساخته بودند بلعید.) ساحران همگی به
سجده افتادند
و گفتند: «ما به پروردگار
هارون و موسی ایمان آوردیم!» »
قرآن همچنين مى فرمايد: «فلمّا جأهم الحقّ من عندنا قالوا إ نّ هذا لسحر مبين»«
و هنگامی که حق از نزد ما بسراغ آنها آمد، گفتند: «این، سحری است آشکار!»»
حضرت موسى وقتى گفتار فرعونيان را شنيد
و ملاحظه كرد كه به «حقّ»، نسبت «سحر مبين» مى دهند، در مقام ردّ
و انكار گفتار آنان به صورت استفهام، انكار را تكرار كرده
و دوباره مى پرسد: آيا اين سحر است؟«... أسحر هذا
و لا يفلح السّاحرون»«آيا اين سحر است
و حال آن كه ساحران را هرگز پيروزى نخواهد بود؟»
از جمله
آداب مناظره اين است كه بايد با افرادى صورت پذيرد كه صاحب نظر، برجسته، معروف،
و تأثير گذار باشند تا در صورت محكوميت، بحث
و گفت
و گو به سرانجام مطلوب برسد. از اين رو پيامبران الهى در فرصت هاى مختلف با رؤ ساى گروههاى فكرى
و عقيدتى مناظره مى كردند.
حضرت ابراهیم عليهالسلام براى دعوت به
توحید به احتجاج با نمرود
پادشاه معاصرش مى پردازد؛ چرا كه نمرود نيز مانند بسيارى از جبّاران ادّعاى
ربوبیت كرده بود. محور بحث حضرت ابراهيم
و نمرود اين بود كه حضرت مى گفت پروردگارش تنها خداى يگانه است
و نمرود ادّعا داشت كه او خداى ابراهيم
و ديگران است.«ألم تر إ لى الّذى حاجّ إ براهيم فى ربّه أن آتاه اللّه الملك إ ذ قال إ براهيم ربّى الّذى يحيى
و يميت قال أنا أحيى
و أميت قال إ براهيم فإ نّ اللّه يأتى بالشّمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الّذى كفر
و اللّه لا يهدى القوم الظالمين»«آيا كسى كه خداوند به او ملك
و پادشاهى بخشيده بود را نديدى كه با ابراهيم درباره پروردگارش محاجه مى كرد؟ آن هنگام كه ابراهيم گفت : پروردگار من كسى است كه زنده مى كند
و مى ميراند. او گفت : من نيز زنده مى كنم
و مى ميرانم. ابراهيم گفت : همانا خداوند خورشيد را از مشرق برمى آورد پس تو آن را از مغرب بياور. پس آن كس كه
کفر ورزيده بود مبهوت
و سرگشته ماند
و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمى كند.»
نمرود نيز مانند ديگر جبّاران با وجود اين كه بت پرست بود، خود را در سلك خدايان در مى آورد. در
قرآن کریم از فرعون حكايت شده كه مى گفت:«أنا ربكم الاعلى»
نمرود نيز چنين ادّعايى داشت
و مى گفت : «أنا أحيى
و أميت ؛ من زنده مى كنم
و مى ميرانم». از اين رو نمرود در جواب ابراهيم عليهالسلام كه فرمود: ربّى الّذى يحيى
و يميت، گفت :أنا أحيى
و أميت. نمرود مغالطه كرد،
حیات و ممات را به
معنای مجازی گرفت،
و گفت : اين افعال كار من است. وقتى حضرت ابراهيم ديد كه با اثبات اين حجت نمى تواند مردمى را كه ادعاى نمرود را كوركورانه
تصدیق مى كنند، هدايت نمايد، دليل ديگرى آورد كه كسى نتواند با آن معارضه كند
و فرمود:فإ نّ اللّه يأتى بالشّمس من المشرق فأت بها من المغرب اگر اين امور نيز به تو استناد دارد
و منوط به اراده توست، پس خورشيد را از مغرب برآورد. لذا نمرود كه جوابى نداشت، متحيّر
و مبهوت شد؛ چرا كه خداوند، گروه ستمكاران را به مقصد نمى رساند. بدين ترتيب مشاهده مى كنيم كه حضرت ابراهيم حجت
و استدلالى آورد كه
جدال پذير
و قابل مناقشه نبود. حضرت موسى عليهالسلام نيز در آغاز اعلام رسالت خويش به سوى فرعون
و ملأ او رفت : «ثمّ بعثنا من بعدهم موسى بآياتنا إ لى فرعون
و ملائه ....»«سپس بعد از ايشان موسى را با معجزات خويش به سوى فرعون
و بزرگان قومش فرستاديم...»
ارسال انبيا به سوى اشراف
و بزرگان قوم به اين خاطر است كه
مفاسد اجتماعی و انحرافهاى محيط تنها با اصلاحات فردى
و موضعى حل نخواهد شد، بلكه بايد سردمداران
جامعه و آن هايى كه نبض
سیاست ،
اقتصاد ،
و فرهنگ را در دست دارند
و در درجه اول اصلاح گردند تا زمينه براى اصلاح بقيه افراد نيز فراهم گردد. اين درسى است كه قرآن كريم به همه
مسلمانان براى اصلاح جوامع اسلامى مى دهد.
انبيا در راستاى دعوت توحيدى خود،
و در سخنان خود همواره مردم را از
عذاب الهى بيم مى دادند
و به اين وسيله آنها را به توحيد دعوت مى كردند.
قوم نوح به خاطر
شرک و گناه در معرض عذاب بودند.
حضرت نوح به آنها هشدار مى داد، آنها را از بيم آن عذاب مى ترساند
و به آنها مى فرمود كه اگر از بت پرستى
و شرك دست برندارند، عذاب حتما خواهد آمد. نوح عليهالسلام براى تحريك قلوب قوم خود آنها را
انذار مى دهد تا
تقوا پيشه كنند
و در نهايت به
رحمت الهى متصل شوند. «إ نّا أرسلنا نوحا إ لى قومه أن أنذر قومك من قبل أن يأتيهم عذاب أليم قال يا قوم إ نّى لكم نذير مبين»«ما نوح را به سوى قومش فرستاديم كه قوم خود را قبل از آن كه عذاب دردناك آنها را فرا گيرد انذار كن نوح گفت : اى قوم من! همانا من براى شما بيم دهنده اى روشنگرم.»
در آیه دیگر چنین می فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»«ما نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ او به آنان گفت: «ای قوم من! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! (
و اگر غیر او را عبادت کنید،) من بر شما از عذاب روز بزرگی میترسم!» »
حضرت هود عليهالسلام نيز پس از ذكر برخى از نعمتهاى الهى، مخاطبان را با بيان عذاب نافرمانى
و حق ناپذيرى بيم مى دهد: «إ نّى أخاف عليكم عذاب يوم عظيم»«من از عذاب روزى هولناك بر شما مى ترسم.»
«
و اذكر أخا عاد إ ذ أنذر قومه بالأحقاف
و قد خلت النّذر من بين يديه
و من خلفه ألّا تعبدوا إ لّا اللّه إ نّى أخاف عليكم عذاب يوم عظيم »«به يادآور
برادر عاد (هود پيغمبر)
را هنگامى كه قومش را در
احقاف (جنوب شبه جزيره
عربستان) انذار نمود
و قبل از وى
و پس از وى نيز انذار كنندگانى در ميان آنها آمده بودند (
و مى گفتند) كه جز خداوند را نپرستيد. همانا من بر عذاب روزى بزرگ بر شما مى ترسم.»
حضرت صالح عليهالسلام نیز بعد از بيان نعمتهاى الهى قومش را بيم مى دهد كه از خداوند بترسند
و او را اطاعت نمايند: «فاتّقوا اللّه
و أطيعون»«پس از خدا بترسید
و مرا اطاعت کنید! »
ولى آنها نيز مانند قوم مشرك نوح
و هود عليهما السّلام به جاى اين كه با
استغفار و توبه خواستار رحمت الهى باشند، به درخواست عذاب مبادرت نمودند. اكثر بت پرستان به خاطر اين كه مورد خشم
و غضب بت ها قرار نگيرند، آنها را مى پرستيدند
و لذا پيامبران نيز در احتجاج با آنان مى گفتند كه خدا آنان را
خلق كرده
و امور آنان را تدبير مى كند. بنابراين پروردگار آنها تنها خداست
و جز او هيچ معبود ديگرى شايسته پرستش نيست. از اين رو بايد از عذاب او بترسند
و فقط او را پرستش كنند.
انبيا گاهى در برابر شبهاتى كه مخالفان ايجاد مى كردند، به جاى بحث
و استدلال هاى پيچيده، با طرح سؤ الاتى ساده
و بيدار كننده، با منکران
و مشرکان به مناظره می پرداختند. پیامبران با ارائه سؤ الاتى كه از آنها مى پرسيدند، منکران را متقاعد كرده
و نسبت به
جهل خودشان آگاه نموده
و آماده شنيدن حقيقت مى كردند. حضرت ابراهيم عليهالسلام در بيشتر موارد، دعوت خود را با پرسش هايى دقيق
و عميق آغاز كرده است. اين شيوه موجب تحريك
اندیشه و وجدان مخاطبان
و بيدارى وجدان هاى آنان مى گردد
و ذهن
و دل آنان را آماده پذيرش حقايق مى كند، ضمن آنكه اين پرسش ها در بطن خود استدلال هايى نيز به همراه داشت. پرسش هاى حضرت ابراهيم به اشكال مختلف مطرح مى گشت ؛ گاه به شكل استفهام عادى (آيا) از آنچه كه مى پرستيدند سؤ ال مى كرد:«إذ قال لأبيه
و قومه ما هذه الّتماثيل الّتى أنتم لها عاكفون»«هنگامى كه به پدر
و قومش گفت : اين مجسمه ها
و بت هايى كه شما مى پرستيد، چيست؟»
هنگامى كه به پدر
و قومش گفت : اين مجسمه ها
و بت هايى كه شما مى پرستيد، چيست؟«
و إذ قال إ براهيم لأبيه آزر أتتّخذ أصناما آلهة... »«
و به ياد آور هنگامى را كه ابراهيم به پدرش آزر گفت : آيا بت ها را به خدايى برگزيده اى؟»
هنگامى كه به پدر
و قومش گفت : شما چه چيزى را عبادت مى كنيد؟حضرت موسى
و هارون عليهما السّلام در گفت
و گويى كه با فرعون دارند پاسخ او را با
برهان و بينه مى دهند. فرعون از آنها مى پرسد: «قال فمن ربّكما يا موسى»«
فرعون گفت : اى موسى پروردگار شما كيست؟»
حضرت در پاسخ با
برهانى قاطع مى گويد: «قال ربّنا الّذى أعطى كلّ شى ء خلقه ثم هدى»«پروردگار ما آن كسى است كه خلقت هر چيزى را به آن عطا فرموده
و سپس هدايتش كرده است.»
اين سخن مشتمل بر
برهان است كه ربوبيت را منحصر به خداى متعال مى داند. فرعون از حضرت مى پرسد: «قال فما بال القرون الأولى»«فرعون گفت : پس حال نسلهاى گذشته (كه خدا را نمى پرستيدند) چيست؟»
چون فرعون استبعاد دارد
و آن هم به خاطر بى خبرى از وضع قرون اوليه
و اعمال آن هاست. لذا حضرت در پاسخش مى فرمايد: «قال علمها عند ربّى فى كتاب لا يضلّ ربّى
و لا ينسى»«موسى پاسخ داد: علم آن نزد پروردگارم در كتاب لوح محفوظ ثبت است
و خداى مرا هرگز از حال كسى فراموشى نيست؟»
كه در آن
علم مطلق، به تمام تفاصيل
و جزئيات قرون گذشته را براى خدا اثبات كند.
حضرت موسی عليهالسلام در ادامه معرفى ربّ خود مى فرمايد: «الّذى جعل لكم الأرض مهدا
و سلك لكم فيها سبلا
و أنزل من السّمأ مأ فأخرجنا به أزواجا من نبات شتّى»«همان كسى كه زمين را براى شما گهواره اى قرار داد
و در آن برايتان راههايى پديد آورد
و از آسمان آب نازل كرد
و با آن انواع مختلف گياه را پديد آورديم.»
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۲، ص۲۹۴، برگرفته از مقاله «احتجاج انبیا». مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۵، ص۳۷، برگرفته از مقاله «احتجاج انبیا».