• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابوذر غفاری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: ابوذر (ابهام‌زدایی).


‌ابوذر غفاری جندب (بریر) بن جنادة بن کعیب بن صعیر از قبیله بنی‌غفار، معروف به ابوذر غفاری از صحابه بزرگ رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بود. "ابوذر غفاری" در اسلام از لحاظ معنوی و اخلاقی چهره برجسته‌ای است، وی پنجمین کسی بود که به اسلام گروید.



"ابوذر غفاری" در اسلام از لحاظ معنوی و اخلاقی چهره برجسته‌ای است، وی پنجمین کسی بود که به اسلام گروید و جنگ‌ها و شمشیر زدن‌هایش در پیشرفت اسلام تاثیر بسزایی داشت. هرچند آغاز زندگی ابوذر در‌هاله‌ای از ابهام می‌باشد؛ اما از گفته‌های مورخان این‌گونه بر می‌آید که قبل از اسلام‌آوردن نیز موحد بوده است و بعد از ایمان‌آوردن به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و خداوند یکتا، علناً به مخالفت با ظلم و ستم خلفا و نزدیکان خلفا بخصوص عثمان پرداخت و بدون ترس، خیانت‌های آنها را بر ملا می‌ساخت.
زمان و مکان دقیق تولد ابوذر مبهم و تاریک است؛ اما بنابر برخی روایات معلوم می‌شود که وی پیش از ظهور اسلام در منطقه «مرّ» در هشت فرسخی مکه سکونت داشته، احتمالاً زادگاهش نیز همانجا بوده و بعضی روایات دیگر دلالت بر این دارند که ایشان قبل از اسلام در «ربذه» می‌زیسته و لذا شاید هم آنجا متولد شده باشد.
[۴] حاج شریفی، محمدرضا، سیمای ابوذر غفاری، قم، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۱۷.

نام اصلی وی "جندب بن جناده" و از قبیله "غفار" از دسته قبایل «مضر» می‌باشد
[۶] زریاب، عباس، سیره رسول ا...(از آغاز تا هجرت)، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۰، چاپ اول، ص۱۲۶.
و کنیه‌اش «اباذر» است.
قبیله «غفار»، قومی بودند که ماه‌های حرام را رعایت نمی‌کردند و بت‌پرست بودند.


همانطور که نقل شد، ابوذر در دوره جاهلی نیز خدا را پرستش می‌کرد و می‌گفت: «خدایی جز خدای یگانه نیست» و بتها را پرستش نمی‌کرد.
[۹] ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴، ج ۴، ص۲۰۱.
از گفته‌های وی این است که: «من سه سال پیش از آنکه نزد رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بروم، نماز می‌خواندم و در نماز به هر سوی که خدواند اراده می‌کرد، عبادت می‌کردم» نقل شده روزی برادر ابوذر "انیس" به دنبال وی می‌گشت، ناگهان منظره شگفت‌انگیزی را مشاهده کرد که برادرش با حالت خشوعی ایستاده و در حال عبادت است. آنقدر در این عبادت غرق شده بود که متوجه انیس نشد، بعد از تمام شدن نمازش، انیس از او پرسید: «چه می‌کنی؟» گفت: «نماز می‌خوانم» انیس دوباره پرسید: «برای خدا!...نماز که در پیشگاه منات و بت‌های دیگر درست نیست. من در طبیعت نشانه‌ای یافتم که مرا به خدایی غیر از خدای شما رهبری کرد. خدایی که بزرگ و توانا و یکتاست.
[۱۱] جوده السحار، عبدالحمید، ابوذر غفاری خداپرست سوسیالیست، ترجمه دکتر علی شریعتی، مشهد، چاپخانه طوس، ص۳۶.



ابوذر خبر‌هایی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که در مکه ندای خداپرستی سر داده بود، شنیده بود و به همین خاطر برادرش "انیس" را به مکه فرستاد تا از سخنانی که شنیده بود، اطمینان حاصل کند.
[۱۲] جوده السحار، عبدالحمید، ابوذر غفاری خداپرست سوسیالیست، ترجمه دکتر علی شریعتی، مشهد، چاپخانه طوس، ص۴۶.
هنگامی که انیس از مکه به نزد برادش بازگشت وی را از این قضیه آگاه کرد که مردی در مکه زندگی می‌کند که دینی همانند دین ابوذر دارد و از طرف خدا فرستاده شده اما مردم عامی وی را شاعر، کاهن و ساحر می‌پندارند.
[۱۳] زریاب، عباس، سیره رسول ا...(از آغاز تا هجرت)، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۰، چاپ اول، بخش اول، ص۱۲۶.
اما او مردم را به نیکی و پاکی دعوت می‌کند و از بدی نهی می‌کند.
[۱۴] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۰۰.
[۱۵] جوده السحار، عبدالحمید، ابوذر غفاری خداپرست سوسیالیست، ترجمه دکتر علی شریعتی، مشهد، چاپخانه طوس، ص۴۸.

ابوذر چون این اخبار را شنید به مکه رفت، در حالی‌ که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آن هنگام پنهانی مردم را به یکتاپرستی دعوت می‌نمود وی در مکه حضرت علی (علیه‌السّلام) را ملاقات کرد و با ایشان نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفت. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از وی پرسید: «اهل کجایی؟» ابوذر پاسخ داد: «اهل قبیله غفارم» سپس بین پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ابوذر درباره موضوعات مختلفی گفتگو شد.
در نهایت هم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «در اسلام یعنی اینکه گواهی بدهی که خدائی جز خدای یگانه نیست و محمد فرستاده اوست و نماز به پا داری.» ابوذر گفت: «گواهی می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی می‌دهم که تو فرستاده خدایی» سپس گفت: «ای رسول‌خدا من اینک پیش قوم خود بر می‌گردم و منتظر خواهم ماند تا اجازه جهاد دهید تا به شما ملحق شوم، زیرا اکنون می‌بینم که قوم تو بر ضد متحد شده‌اند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز با این پیشنهاد موافقت کرد.
پس از بازگشت، ابوذر ماجرا را برای مادر و برادرش تعریف کرد و آنها نیز اسلام آوردند و نیمی از طایقه ابوذر پیش از هجرت رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه ایمان آوردند و پس از آنکه حضرت رسول به مدینه هجرت فرمودند، بقیه قومش نیز ایمان آورند.
[۱۸] حاج شریفی، محمد رضا، سیمای ابوذر غفاری، قم، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۴۸.
[۱۹] زریاب، عباس، سیره رسول ا...(از آغاز تا هجرت)، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۰، چاپ اول، بخش اول، ص۱۲۷.
پس از قبیله «غفار»، قبیله «اسلم» نیز پیش حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفتند و گفتند: «یا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ما نیز همان‌گونه که قبیله غفار ایمان آوردند ایمان می‌آوریم.» حضرت فرمودند: «خداوند غفار را بیامرزد و اسلم را نگه دارد.»
[۲۰] زریاب، عباس، سیره رسول ا...(از آغاز تا هجرت)، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۰، چاپ اول، بخش اول، ص۱۲۸.

بدین ترتیب ابوذر دعوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به مردم رسانید و تمام سعی و کوشش او بر آن بود که حق را بر باطل چیره سازد و آزار و اذیت‌هایی که از جانب مشرکان به ابوذر می‌رسید هرگز او را از این دعوت باز نمی‌داشت.


ابوذر با اینکه به زادگاه و وطن خویش علاقه وافری داشت اما می‌پنداشت که در محضر رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، بهتر می‌تواند در خدمت اسلام قرار گیرد و قصد داشت همانند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مکه به مدینه هجرت کند.
[۲۱] حاج شریفی، محمدرضا، سیمای ابوذر غفاری، قم، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۶۳.

ابوذر پس از هجرت به مدینه مانند عده‌ای دیگر از یاران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که سربازان فدایی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به شمار می‌رفتند و در مدینه خانه و کاشانه‌ای نداشته و در مسجد پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سر می‌بردند، جزء این دسته بود.
[۲۲] حاج شریفی، محمد رضا، سیمای ابوذر غفاری، قم، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۶۷.

ابوذر پس از آن در اکثر جنگ‌ها شرکت می‌کرد از جمله در فتح مکه و غزه تبوک حضور داشت و در نهایت هم همراه حضرت علی (علیه‌السّلام) و فاطمه (سلام‌الله‌علیهم) و مقداد و حسنین (علیه‌السّلام) و مسلمانان بر جنازه رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نماز گذارند.


[[شیخ طوسی]، ابوذر را از یاران صدیق علی (علیه‌السّلام) به شمار آورده و او را یکی از ارکان اربعه می‌داند.
پس از ماجرای سقیفه و بیعت جمعی با ابوبکر، علی (علیه‌السّلام) برای استیفای حق خویش از مسلمانان یاری خواست اما فقط چهل تن به ظاهر به یاری وی پاسخ مثبت دادند که از میان آن چهل تن نیز تنها چهار نفر با حضرت همکاری کردند که عبارت بودند از زبیر، مقداد، ابوذر و سلمان. بنابراین ابوذر جزء معدود افرادی بود که تا پای جان حاضر به حمایت از مولایش علی (علیه‌السّلام) بود.
[۲۵] ناظم زاده قمی، سید اصغر، اصحاب امام علی (علیه‌السّلام) (شرح زندگی ۱۱۱۰ صحابی امیرالمؤمنین)، قم، مؤسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۵، ج۱، ص۶۵.
تا آنجا که ابوذر همواره علی (علیه‌السّلام) را اول مسلمان می‌دانست و از هر نظر او را به دیگران برتری می‌داد،
از ابوذر نقل شده که رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود:
«انّ علیّا مع الحقّ و الحقّ معه، لن یزولا حتّی یردا علی الحوض» علی با حق است و حق با او و این دو از هم جدا نمی‌شوند تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند.»
[۲۷] ناظم‌زاده‌قمی، سید اصغر، اصحاب امام علی (علیه‌السّلام) (شرح زندگی ۱۱۱۰ صحابی امیرالمؤمنین)، قم، مؤسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۵، ج۱، ص۶۷.



از زندگی پیش از اسلام او اطلاع زیادی در دست نیست.
براساس روایتی، در جاهلیت شبانی می‌کرد و با شجاعتی که داشت، گاه یک‌تنه در مقابل کاروانی می‌ایستاد. او از سه سال پیش از پذیرش اسلام، خدای یگانه را می‌پرستید و نماز می‌گزارد و از بت‌ها دوری می‌جست.
[۳۰] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۸‌، ص‌۱۶۸.
[۳۱] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج‌۸‌، ص‌۳۶۰.
ابوذر، از نخستین اسلام‌آورندگان است.
به نقل از خود او، پنجمین فردی بود که اسلام آورد. یعقوبی، اسلام او را پس از علی‌بن‌ابی طالب، خدیجه و زیدبن حارثه دانسته؛ گرچه قول به پذیرش اسلام او پس از ابوبکر را نیز ذکر کرده است. قضیه اسلام آوردن او را گوناگون و حتّی خارق‌العاده ذکر کرده‌اند.


درست‌تر و مشهور آن است که چون بعثت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را شنید، برادرش را برای کسب اطلاع، به مکه فرستاد و پس از استماع سخن او، خود به دیدار پیامبر آمد و اسلام آورد؛
[۳۶] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج‌۸‌، ص‌۳۶۹.
بنابر این، آن‌چه در چگونگی آشنایی او با حضرت، به تفصیل آمده،
[۳۷] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج‌۸‌، ص‌۳۶۹.
[۳۸] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج‌۸‌، ص‌۳۷۰.
چندان به جا نمی‌نماید.
ابوذر، نخستین کسی بود که پیامبر را به تحیّت اسلامی سلام گفت.
[۴۰] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج‌۸‌، ص‌۳۶۸.

وی پس از پذیرش اسلام، از طرف حضرت به اخفای دین و بازگشت به دیار خویش تا هنگام رسیدنِ فرمانِ هجرت، مأمور شد؛ امّا شوق او به اسلام و پیامبر، وی را به اظهار عقیده در میان مشرکان
[۴۱] ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۲۱۷.
و اعتراض آنان کشاند؛ از این‌رو مشکلاتی را متحمّل شد.
[۴۳] ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب، ج ۴، ص ۲۱۷.
او سپس به دیار خویش رفت و پس از جنگ اُحُد (یا جنگ خندق ) به مدینه آمد و تا پایان حیات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با حضرت بود.
[۴۶] ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۳۲۱.

در فتح مکه، گویا پرچم بنی‌غفار را به دست داشت و در جنگ حنین، پرچم‌دار آنان بود؛ گرچه بعضی او را در این جنگ، جانشین پیامبر در مدینه دانسته‌اند.
وی در «عمرة‌القضاء» و غزوه ذات‌الرقاع نیز امام جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت.
[۵۱] ابن هشام، عبدالملک، سیره ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۰۳.
در جنگ تبوک، به سبب ضعف مرکب، با تأخیر و پیاده به حضور حضرت رسید. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در همین واقعه که ابوذر به تنهایی از دوردست می‌آمد، فرمود: او تنها زندگی می‌کند؛ تنها می‌میرد و تنها وارد بهشت خواهد شد.
[۵۴] ابن‌ معین‌، یحیی، اختیار معرفة الرجال، ص‌۲۴.

از امام علی (علیه‌السلام) نقل است که پیامبر درباره ابوذر فرمود: آسمان بر کسی راست‌گوتر از ابوذر سایه نیفکنده، و‌ زمین، مثل او را حمل نکرده است.
[۵۶] شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص‌۷۱۰.
صداقت ابوذر در بین عرب ضرب‌المثل شد.
[۵۸] ابن عبد ربه، احمد بن محمد، العقدالفرید، ج‌۳، ص‌۷۲.
پیامبر بدو علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود می‌شمرد و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار می‌کرد؛ امّا با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیّتی سیاسی بدو واگذار نشد.
[۶۲] ابشیهی، محمد بن احمد، المستطرف، ج‌۱، ص‌۱۶۳.
خود او نیز از آنان که در برخی از ادوار بعدی مقام سیاسی را می‌پذیرفتند، دوری می‌گزید؛ ازاین‌رو به ابوموسی‌ اشعری که وی را برادر خطاب کرده بود، گفت: من پیش از آن‌که به خدمت (در خلافت عثمان ) درآیی، برادرت بوده‌ام.


در این‌که ابوذر در ماجرای پیمان مؤاخات، با چه کسی برادر شده، اختلاف است.
ابن‌سعد در طبقات، اصل آن را درباره ابوذر انکار می‌کند؛ چراکه آن پیمان، پیش از بدر با نزول آیه ارث قطع‌ شده و ابوذر تا این هنگام، هنوز به مدینه هجرت نکرده بود؛ بر همین اساس، برادری او با «منذر بن‌ عمر» را که در جریان بئر معونه در سال‌ سوم هجرت به شهادت رسید نیز رد می‌کند. بعضی، برادری او را با ابن‌مسعود،
[۶۶] سروی مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج‌۲، ص‌۲۱۱.
برخی با بلال، عدّه‌ای با سلمان و همچنین با ابودردا ذکرکرده‌اند.

۸.۱ - برادری با سلمان

یکی از معاصران، با استناد به حدیثی از امام‌سجاد (علیه‌السلام) و ذکر دو دلیل دیگر، برادری او را با سلمان درست می‌داند و بر آن است که ابوذر از همان ابتدای هجرت در مدینه بود
[۶۸] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة‌النبی، ج‌۴، ص‌۲۴۴.
با رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ابوذر بر امامت علی (علیه‌السلام) پای فشرد و به تعبیر امام صادق (علیه‌السلام) یکی از سه تنی بود که بر فرمان رسول‌ خدا استوار ماند
[۶۹] شیخ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة‌ الرجال، ص‌۱۱.
و تا پایان عمر، دیگران را بدان سفارش می‌کرد؛ به همین جهت، خلافت ابوبکر را انکار کرد و با برخی دیگر از بزرگان صحابه، از علی (علیه‌السلام) می‌خواست تا برای گرفتن حقّ خود به‌پا خیزد و در برخوردی که با عمر داشت، در حقّانیّت علی خطبه‌ای خواند.
خود با افتخار به این استواری، در جمعی می‌گوید: من در روز قیامت از همه شما به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نزدیک‌تر خواهم بود؛ زیرا از حضرت‌ شنیده‌ام که می‌فرمود: نزدیک‌ترین شما در قیامت به من، کسی است که از این دنیا به همان صورتی که من او را ترک گفته‌ام، خارج شود.
به خدا سوگند! جز من، هیچ یک از شما نیست که به چیزی از دنیا دست نینداخته باشد. همین رابطه با خاندان پیامبر و علی، او را در جمع محدود و خلوت تشییع‌ کنندگان حضرت‌فاطمه (علیهاالسلام) که حتّی بسیاری از زنان پیامبر حضور نداشتند، قرار داد.


در زمان عثمان که خود او و عمّالش از جمله معاویه از عایدات بیت‌المال خرج‌های بیهوده و اسراف می‌کردند، ابوذر تحمل این وضع را نداشت و اعتراضات گسترده‌ای به رفتار معاویه در دمشق و عثمان در مدینه کرد.
از جمله نزاع وی با معاویه، اعتراض ابوذر به ساختن «کاخ سبز» معاویه است. وقتی که ابوذر این کاخ را در دمشق می‌بیند به وی می‌گوید: «ای معاویه، اگر این خانه را از مال خدا ساخته‌ای خیانت است و اگر از مال خود ساخته‌ای، اسراف است.»
[۷۷] حاج شریفی، محمد رضا، سیمای ابوذر غفاری، قم، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۲۷۰.
معاویه ساکت می‌شود و ابوذر ادامه می‌دهد: «به خدا کارهایی پدید آمده که آن را خوب نمی‌دانم و به خدا که اینها نه در قرآن کریم آمده و نه در سنت پیامبر و به خدا من حقی را می‌بینم که خاموش می‌شود و باطلی را که زنده می‌شود و راستگویی را که دروغگو شمرده می‌شود و ثروتی را که با ناپرهیزکاری به کسانی اختصاص می‌یابد و نیک مردی را که حقوق وی را بر دیگران ویژه خود می‌گردانند.»
آن قدر در این پند و‌ اندرز اصرار ورزید تا معاویه به عثمان نامه نوشت که ابوذر مردم را بر ضد تو تحریک می‌کند و بیم دارم که آنها را به قیام بر ضد تو وا دارد و عثمان در جواب نامه از معاویه خواست که ابوذر را همراه شخصی خشن بر شتری چموش سوار کرده و به مدینه بفرستد، هنگامی که ابوذر در دربار عثمان حاضر شد، عثمان به وی گفت: «من باید مردم را به کوشش و اعتدال دعوت کنم نه اینکه به زاهدی مجبورشان کنم...
حضرت علی (علیه‌السّلام) نیز در مجلس حضور داشت و در دفاع از ابوذر سخنانی گفت و عثمان جواب ایشان را با تندی داد و ابوذر را نیز ممنوع‌الملاقات کرد. البته ابوذر در زمینه‌های مختلف با عثمان مخالفت می‌ورزید از جمله در زمینه مخالفت بنی‌امیه با قرآن و تفسیر نادرست آنان از کلام خدا.
روزی عثمان یکی از عاملان خود را نزد ابوذر فرستاد و به وی گفت: «به رفتارت پایان بده (احتمالاً منظور خواندن و تفسیر قرآن کریم است)، ابوذر در پاسخ گفت: «آیا عثمان مرا از خواندن کتاب خداوند نهی می‌کند. زشت و ناپسند است که انسان دستور خدا را ترک کند. به خداوند سوگند می‌خورم که رضایت حق تعالی را بر تنفر و انزجار عثمان ترجیح می‌دهم.»
از زندگی ابوذر در زمان خلافت ابوبکر، اطلاعی در دست نیست.

۹.۱ - در زمان عمر

در دوره عمر، یکی از چهار نفری است که در تقسیم دیوان، به سبب ارجمندی‌اش، جزو بدریّون قرار گرفت؛
[۸۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۴۵۲.
با آن‌که در آن جنگ شرکت نداشت.
او پس از وفات ابوبکر به شام رفت و در آن‌جا سکنا گزید و در سال ۱۹ هجری در فتح مصر به وسیله عمروعاص شرکت کرد و گویا بر اقامت در آن‌جا عزم داشت؛ امّا به شام بازگشت و در یکی از جنگ‌های تابستانی معاویه، در نبرد عموریه (۲۳ هجری) حضور یافت.
[۸۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۵۸۸‌.
وی در زمان خلافت عثمان، هم‌چنان در شام ماند و در فتح قبرس به دست معاویه، (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از اصحاب حاضر درآن بود. ابوذر در چگونگی مصرف بیت‌المال، بسیار سخت‌گیر بود و از مسلمانان و حاکمان‌ می‌خواست که روش پیامبر را دنبال کنند.
اختلاف او با معاویه و خلیفه سوم به چگونگی استفاده آنان از بیت‌المال ارتباط داشت.


ابوذر معتقد بود که آیه ۳۴ سوره توبه (...وَالّذین یَکنِزونَ الذَّهبَ وَ الفِضّةَ وَ لایُنفِقونَها فِی سَبیل‌اللّه فَبشِّرهُم بِعذاب ألیم) به اهل‌کتاب اختصاص ندارد؛ بلکه تمام کسانی‌که طلا و نقره ذخیره و پنهان می‌کنند و در راه خداانفاق نمی‌کنند، به عذاب الهی تهدید شده‌اند.
او با استناد به سخنان رسول‌خدا می‌گفت: مقصود از انفاق در راه خدا، فقط زکات نیست؛ بلکه معنای اعمّی دارد که هم شامل زکات و هم هزینه‌های ضرور جامعه از قبیل جهاد، دفاع و حفظ جان‌ها از نابودی و مانند آن است.
با توجّه به شرایط آن زمان که عدّه‌ای از مسلمانان سخت در مضیقه بودند و ثروت‌مندان از انفاق در راه خدا سرباز می‌زدند، می‌گفت:حاکمان حکومت اسلامی باید جمیع شؤون زندگی مردم را اصلاح کنند و تمام طبقات جامعه باید از بیت‌المال بهره ببرند؛ لذا به کاخ‌سازی معاویه در شام اعتراض کرد و آیه کنز را برای او خواند؛ ولی این اعتراض موجب هتک‌ حرمت او از طرف معاویه و بازداری مردم از هم‌نشینی با وی و در نهایت به بهانه افساد در جامعه، به اخراج خشونت‌بار او به مدینه منجر‌ شد.


زهد و پارسایی ابوذر موجب شد که پیامبر وی را به حضرت عیسی تشبیه کند. او در زندگی دنیایی به حداقل ممکن قناعت می‌کرد و حتّی حاضر به پذیرش هدیه نبود. ابوذر گاه در مسجد می‌خوابید. وی در حق‌گویی سرآمد بود؛ چنان‌که حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: امروز هیچ‌کس جز من و ابوذر نیست که در راه خدا از سرزنش دیگران نهراسد و این براساس عهدی بود که با پیامبر بسته بود.
ابوذر، هرگز از بیان حق باز نایستاد و هنگامی‌که بدو گفتند: چرا با این‌که خلیفه تو را از فتوا دادن منع کرده، باز چنین می‌کنی؟ گفت:به خدا سوگند! اگر خنجر بر حلقم نهید تا یک کلمه از آن‌چه را از رسول‌خدا شنیده‌ام، ترک کنم، چنین نخواهم کرد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) او را از آنانی دانسته که بهشت، مشتاق دیدارشان است. ابوذر از ارکان آفرینش و از حواریون پیامبر در قیامت نیز شمرده شده است. او در ربذه، در تنهایی و سختی در کنار همسر یا تنها دخترش به سال ۳۲ هجری درگذشت
[۹۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۶۲۹‌.
و به وسیله کاروانی که از عراق می‌آمدند، تجهیز و دفن شد
[۹۹] طبرانی، سليمان بن أحمد، المعجم‌الکبیر، ج‌۶‌، ص‌۱۲۶.
و این‌گونه وعده پیامبر که ابوذر تنها می‌میرد، درباره او تحقّق یافت. از ابوذر نسلی باقی نمانده است.


مفسّران، در ذیل چند آیه از ابوذر سخن به میان آورده‌اند:
۱. ‌ ابن‌عباس در ذیل آیه ۲۰ سوره مزمل در کنار حضرت علی (علیه‌السلام) از ابوذر یاد کرده که مقصود از «طائِفَةٌ مِن الّذین مَعَک» بوده و هم‌چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به بیداری و عبادت می‌گذراندند. چنان‌که نقل شده، با نزول آیه «کَانوا قَلیلاً مِن الّیلِ ما یَهجَعون» () ابوذر از کسانی بود که برای عبادت خداوند بر خود سخت می‌گرفت و با تکیه بر عصا و حالِ ایستاده بیش‌تر شب را به عبادت می‌پرداخت تا آن‌که آیه «قُمِ الَّیلَ إلاّ قَلِیلاً» ( نازل شد.
[۱۰۶] قرطبی ، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج‌۱۷، ص‌۱۵.

۲. میبدی، آیه ۵۱ سوره انعام را در شأن موالی و فقیران عرب، از جمله ابوذر دانسته که خداوند به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌گوید: اینان را که یقین دارند به سوی پروردگارشان محشور می‌شوند، از وحی آگاه کند
[۱۰۸] رشید الدین میبدی، ابوالفضل، کشف‌الاسرار، ج‌۳، ص‌۳۶۱.
:«وَ‌أنذِر بهِ الّذین یَخافُون أن یُحشَروا إلی ربِّهم و کسانی را که از محشور شدن نزد پروردگارشان اندیشناکند، به آن (قرآن) هشدار‌بده».
۳. گفته شده که آیه‌های ۱۷ و ۱۸ سوره زمر درباره سه تن از جمله ابوذر نازل شده که در جاهلیّت از بت‌ها دوری جسته، لا إله إلاّ اللّه می‌گفتند.
ابن‌زید بر آن است که خداوند آنان را بدون کتاب و پیامبر هدایت کرد :«وَالّذین اجتَنَبوا الطّغوتَ أن یَعبُدوها وَ أنابوا إِلَی اللّهِ لَهُم البُشری فَبشِّر عِبادِ • الَّذین یَستمِعونَ القولَ فَیتَّبِعونَ أَحسنَهُ أُولئِکَ الَّذین هَدهُم اللّهُ و أُولئِک هُم أُولوا الألبب و کسانی‌که از پرستش طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، آنان را بشارت (‌ بهشت ) است؛ پس بندگانم را بشارت ده؛ آنانی را که گفتار (نیک و حق) را می‌شنوند؛ آن‌گاه از بهترین آن پیروی می‌کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده‌است و اینان خردمندانند.»
۴. قرطبی در ذیل آیه ۱۱ سوره احقاف با ذکر وجود اختلاف در سبب نزول آن می‌نویسد: ابوذر در مکه اسلام آورد و به دنبال او، تیره بنی‌غفار مسلمان شدند.
قریشیان با شنیدن آن گفتند: غفار، هم‌پیمان ما بودند؛ اگر در آن خیری می‌بود، بر ما پیشی نمی‌گرفتند و این آیه نازل شد :«وَ‌قال الّذین کَفروا لِلّذین ءَامَنوا لَو کانَ خَیراً ما سَبقونا إلیه وَ إذ لَم یَهتَدوا بِه فَسَیقولونَ هذا إفکٌ قَدیم و کافران در حقّ مؤمنان می‌گویند: اگر ( ایمان به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)) خیر می‌بود، بر ما پیشی نمی‌گرفتند و چون به آن ( ایمان ) راه نیافتند، خواهند گفت: این، دروغی کهن است».
۵‌. «إنّ الّذین ءامَنوا وَ عَمِلوا الصّلِحتِ کانَت لَهُم جَنّتُ الفِردَوس نُزُلا» قمی، نزول آیه را درباره ابوذر و چند تن دیگر می‌داند که ایمان آورده و عمل‌ صالح انجام داده‌اند و خداوند وعده داد که باغ‌های بهشت را در قیامت، منزل‌گاه آنان قرار دهد.
۶‌. البرهان در ذیل آیه ۷۶ سوره بقره به نقل از تفسیر منسوب به امام حسن‌عسکری (علیه‌السلام) آورده است که مقصود از «الّذین ءامنوا» ابوذر و گروهی دیگرند :«وَ إذا لَقُوا الّذین ءامَنوا قالوا ءامَنّا و إذا خَلا بَعضُهم إلی بَعض قالوا أتُحَدِّثونَهم بِما فَتحَ اللّهُ عَلیکم لِیُحاجُّوکم بِه عِند رَبِّکم أَفلاتَعقِلون؛ و چون با مؤمنان روبه‌رو شوند، می‌گویند: ایمان آورده‌ایم و چون با هم‌دیگر تنها شوند، می‌گویند: آیا آن‌چه خدا بر شما گشوده، با آنان در میان می‌گذارید تا در پیش‌گاه خداوند با آن بر شما حجت آورند؟ چرا اندیشه نمی‌کنید؟»
۷. «وَاصبِر نَفسَک مَع الّذین یَدعون رَبّهُم بِالغَدوة والعَشیّ یُرِیدون وَجهَهُ و لاتَعدُ عَیناک عَنهُم تُرِیدُ زِینَةَ الحیوةِ الدُّنیا وَ لاتُطِع مَن أغفَلنا قَلبَه عَن ذِکرنا وَاتّبَع هوهُ وَ کان أمرُه فُرُطاً؛ و با کسانی که بامدادان و شام‌گاهان پروردگارشان را می‌خوانند و در طلب خشنودی او هستند، مدارا کن و در هوای تجمل زندگی دنیایی، چشم از ایشان برمگیر، و‌ ازکسی که دلش را از یاد خویش غافل داشته‌ایم و در پی هوس خویش است و کارش تباه است، پیروی مکن.»
طبرسی‌ می‌گوید: آیه درباره ابوذر، سلمان و دیگر فقیران اصحاب پیامبر است که روزی برخی از «مؤلفة القلوب» چون عیینة‌ بن حصین و اقرع‌ بن حابس و دیگران نزد پیامبر آمده، خواستند فقیران بدبویِ بد پوشش را از خود دور کند تا اینان بدو نزدیک شوند که این آیه نازل شد و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را به مدارا با تهیدستان و عدم پیروی از غافلان مأمور ساخت؛ البتّه با توجّه به یکی بودن سوره و نیز زمان نقل داستان پس از فتح مکه که اوضاع مسلمانان به سامان شده بود پذیرش این سخن مشکل است.
۸‌. قمی، آیه ۲ سوره انفال (إِنَّما المُؤمِنونَ الّذین إذا ذُکِر اللّهُ وَجِلَت قُلوبُهم) را در شأن علی (علیه‌السلام)، ابوذر و دیگران دانسته که هنگام شنیدن یاد خداوند، قلب‌هایشان ترسان می‌شود.
۹. «فَالّذین هاجَروا و أُخرِجوا مِن دِیرِهم و أُوذُوا فِی سَبیلِی وَ قتَلوا و قُتِلوا لأُکفِّرنَّ عَنهُم سَیِّئاتِهم و لأُدخِلنَّهم جنّت تَجری مِن تَحتِها الأنهرُ ثَواباً مِن عِنداللّه وَاللّه عِندهُ حُسنُ الثَّواب آنان‌که مهاجرت کرده و از دیار خویش اخراج شده‌اند و در راه من آزار دیده و به جهاد پرداخته و کشته شده‌اند، گناهانشان را می‌بخشم و به بوستان‌هایی‌که زیر (درختان) آن جویباران جاری است، واردشان می‌کنم.
این پاداش الهی است و پاداش نیکو نزد خداوند است.» قمی، مقصود از «الّذین هاجَروا» را علی (علیه‌السلام)، سلمان و ابوذر می‌داند؛ امّا نظر به عمومیّت آیه و متأخّر بودن هجرت ابوذر، شاید بتوان نزول آن را عام دانست.
۱۰. همو در ذیل آیه ۵۵ سوره نساء (فَمِنهم مَن ءامن بِه) آورده که ابوذر، مصداقی از «مَن ءامنَ» است. بی‌تردید این‌گونه آیات بر ابوذر تطبیق داده‌شده و او در شأن یا سبب نزول بی‌نقش بوده‌است.
۱۱. ابن‌ شهرآشوب مقصود از «صالحین» در آیه ۶۹ نساء را ابوذر و دیگران دانسته؛ کسانی که خداوند، نعمت خویش را بر آنان ارزانی داشته است :«وَ مَن یُطِع‌اللّهَ والرّسولَ فأولئِکَ معَ الّذینَ أنعَم اللّهُ عَلیهِم مِن‌النَّبِیّین والصِّدِّیقینَ وَالشّهداءِ والصّلحین وَ حَسُنَ أُولئِک رَفیقاً و کسانی‌که از خداوند و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی‌اند که خداوند به آنان نعمت داده؛ از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان، و‌اینان نیک رفیقانی هستند».
۱۲. «والّذین ءَامنوا وَ عَمِلوا الصّلحتِ و ءَامنوا بِما نُزّلَ عَلی محمّد و هو الحَقُّ مِن ربِّهم.» قمی، این آیه را درباره ابوذر، سلمان، عمار و مقداد دانسته که عهد خویش را نشکستند و به آن‌چه بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرود آمد، ایمان داشتند. این شأن نزول نیز می‌تواند از باب جری و تطبیق باشد.
۱۳. بر اساس روایتی در ذیل آیه ۲۴ سوره حج (و هُدُوا إلی الطَّیِّب مِن القَول و هُدُوا إلی صِرط الحَمید) منظور از هدایت‌یافتگان، ابوذر و دیگرانند که به حقیقت راه یافته‌اند.
۱۴. قرطبی، آیه ۱۱ سوره حجرات (وَ لاتَنابَزُوا بِالألقب) را به ابوذر مربوط می‌داند که در منازعه با مردی نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به او «ابن‌الیهودیة!» خطاب کرد و پیامبر او را از چنین رفتاری بازداشت، و‌ این آیه نازل شد.
۱۵. بر پایه روایتی، آیه «رِجالٌ لاتُلهِیهم تِجرةٌ و لا بَیعٌ عَن ذِکر اللّه» در شأن هشت تن، از جمله ابوذر است که وقتی دحیه کلبی از شام آمد و خبر رسیدن او را با طبل اعلان کردند، همگان جز اینان پیامبر را که بر منبر خطبه می‌خواند، رها کرده، به سوی او رفتند که آیه ۱۱ سوره جمعه حال آن‌ها را چنین بیان می‌کند:«و‌إذارَأوا تِجرةً أو لهواً انفَضّوا إلَیها وَ تَرکُوک قائِماً قُل ما عِنداللّه خَیرٌ مِن اللّهوِ و مِن التّجرةِ و اللّه خَیر الرّزقین».
۱۶. «یأیّها الّذین ءَامنوا لاتُحَرّموا طَیّبت ما أحلّ اللّه لَکم وَ لاتَعتدوا إنّ اللّه لایُحِبُّ المُعتدین • و کُلُوا ممّا رَزَقَکُم اللّه حَللاً طَیِّباً واتّقوا اللّه الّذی أنتم بِه مُؤمِنون... ای مؤمنان! چیزهای پاک (و پسندیده‌ای) را که خداوند بر شما روا داشته، ناروا مشمارید و از حد نگذرید که خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد و از آن‌چه خداوند به شما روزی داده و پاک و پاکیزه است، بخورید و از خداوندی که به او ایمان دارید، پروا داشته باشید.»
طبرسی می‌گوید: مفسّران درباره نزول آیه گفته‌اند: روزی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) قیامت را برای مردم وصف و یادآوری کرد.
سخنان حضرت سخت در آنان تأثیر گذاشت و عدّه‌ای، از جمله ابوذر را به دوری افراطی از دنیا و ترک تمام لذایذ آن کشاند و این آیات درباره آنان نازل شد تا حدّ اعتدال را در بهره‌وری از نعمت‌های خدادادی رعایت کنند.
۱۷. قمی، آیه «وَ‌السّبقون الأوّلون مِن المُهجرین و الأنصار...» را درباره ابوذر و سه تن دیگر می‌داند که بر طریق حقیقت پایدار ماندند.
۱۸. در برخی تفاسیر روایی نقل شده که آیه ۱۱۷ سوره توبه «لَقد تابَ اللّه عَلی النَّبِیّ و المُهجرینَ و الأنصارِ الّذین اتَّبعوه فِی ساعَةِ العُسرةِ مِن بَعد ما کادَ یَزیغُ قُلوبُ فَریق مِنهُم ثمَّ تابَ عَلیهم إنّه بهم رَءوف رَّحیم» درباره ابوذر، عمرو بن وهب و ابوخیثمه است که در جنگ تبوک سرپیچی کرده؛ سپس به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پیوستند؛ البتّه شیخ طوسی، زمخشری و ابوالفتوح رازی، نام این سه تن را کعب‌ بن مالک شاعر، مرارة بن ربیع و هلال بن‌ امیه دانسته‌اند.
۱۹. ابن‌ شهرآشوب بر آن است که مقصود از «الّذین ءَامنوا» در آیه ۲۹ سوره مطففین ابوذر، سلمان و دیگرانند که مشرکان و منافقان، آنان را ریشخند می‌کردند.


عثمان که از اعتراضات مکرر ابوذر بسیار عصبانی شده بود، حکم تبعید وی را که در آن هنگام، پیرمردی نود ساله بود، را به «ربذه» صادر کرد و دستور داد هیچ‌کس او را بدرقه نکند و کسی جرات این کار را نداشت، اما وقتی این خبر به علی (علیه‌السّلام) رسید به همراه برادرش عقیل و فرزندانش حسن و حسین (علیهماالسّلام) و صحابی بزرگ رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، عمار یاسر، ابوذر را تا دم دروازه مدینه بدرقه کردند و با این حرکت حکم تبعید وی را زیر سوال برده و به حرکات ابوذر مهر تایید زدند.
[۱۵۲] ناظم زاده قمی، سید اصغر، اصحاب امام علی (علیه‌السّلام) (شرح زندگی ۱۱۱۰ صحابی امیرالمؤمنین)، قم، مؤسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۵، ج۱، ص۷۰.
و پس از مدتی زندگی در صحرای بی‌آب و علف ربذه، در آنجا مسجدی بنا نهاد. معاویه بعد از این حادثه، خانواده ابوذر را نیز از شهر بیرون کرد و همگی پیش وی رفتند. ابوذر حتی در ربذه، تبعیدگاه وحشتناک و بیابان سوزان در عقیده و آرمان خود پایدار بود و پیوسته حقانیت امامت علی (علیه‌السّلام) و اسلام راستین را بازگو می‌کرد.
[۱۵۴] آل الفقیه، شیخ محمدجواد، ابوذر غفاری (وجدان بیدار آدمیت)، ترجمه هوشنگ اجاقی، نشر آفاق، ص۹۷.

ابوذر، در مدینه هم ساکت ننشست و خطاب به عثمان‌ بن‌ عفان گفت: از مردم فقط به این مقدار راضی نباشید که یک‌دیگر را آزار ندهند؛ بلکه باید آنان را وادارید تا بذل معروف کنند و پرداخت‌کننده زکات فقط نباید به دادن آن بسنده کند؛ بلکه باید به همسایه و برادران احسان کند و با خویشان پیوند داشته باشد.
کعب‌ الاحبار که در آن مجلس حضور داشت، در پاسخ ابوذر گفت: کسی که زکات واجب را داده، آن‌چه بر او واجب بوده ادا کرده است و دیگر چیزی برعهده او نیست.
ابوذر با عصای خود بر سر او کوفت و گفت: ای یهودی‌زاده! تو را چه و اظهار این‌گونه مطالب... ! سخنان او صریح یا نزدیک به صریح است که همه انفاق‌ها را واجب نمی‌دانسته.
این‌که برخی گفته‌اند: ابوذر به اجتهاد خود عمل می‌کرد و می‌گفت دارایی‌های زاید بر مقدار ضرورت باید در راه خدا انفاق شود، درست نیست.
ابوذر می‌گفت: آن‌چه را می‌گویم، از رسول‌خدا و یا خلیل خودم‌ شنیده‌ام.
اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین‌داری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد؛ محلّی که آن را هیچ خوش نداشت.
[۱۵۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۶۱۶‌.
[۱۵۹] مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروج‌الذهب، ج۲، ص‌۳۷۵‌-۳۷۷.
این قضیه، بحث‌های فراوانی را در تاریخ و کلام اسلامی برانگیخت.
برخی درصدد برآمدند تا رفتن به ربذه را به میل ابوذر نشان دهند؛ با این توجیه که او تنهایی را دوست می‌داشت و فقط برای گریز از اعرابی شدن که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آن را بد شمرده بود، به مدینه رفت و آمد داشت. آلوسی با ذکر این نکته که ابوذر در مواجهه با معاویه، به ظاهر آیه تمسّک و تصوّر کرده که باید تمام مال زاید بر نیاز را انفاق کرد، می‌نویسد: این سخن، مورد اعتراض فراوان واقع و برضدّ ابوذر به آیه ارث استدلال شد و به ناچار عزلت گزید و در مشاوره با عثمان، به ربذه راهنمایی شد و تا آخر عمر در آن‌جا ماند.
[۱۶۲] آلوسی، محمود بن عبد الله، روح‌المعانی، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۲۷.
ناسازگاری این دیدگاه که در پی اختیاری نشان دادن رفتن به ربذه است، با آن‌چه در تاریخ آمده که هرگونه آزادی و اختیار را نفی می‌کند، عدّه‌ای را به نقد عمل ابوذر و توجیه عمل عثمان کشانده است.

۱۳.۱ - نظر قاضی عبدالجبار

قاضی عبدالجبار، در ابتدا، رفتن ابوذر به ربذه را به درخواست خودش‌ دانسته؛ سپس به توجیه عمل عثمان می‌پردازد که سخن تند و کلام خشن ابوذر موجب شد تا همه اصحاب رسول‌خدا به اخراج وی نظر دهند که هم به صلاح خود او و هم به مصلحت اصحاب و دین بود؛
[۱۶۳] ابن قدامه مقدسی، عبدالله بن أحمد، المغنی، ج‌۲، ص‌۵۵‌.
ولی عدّه‌ای دیگر، به استناد داده‌های تاریخی،
رفتن ابوذر به آن‌جا را جبری و طبق تصمیم عثمان دانسته‌اند و معتقدند: برخلاف خواست او که مایل بود به مکه، بصره، یا شام برود، به ربذه فرستاده شد و بدین طریق، عمل خشم‌آلود عثمان با صحابی بزرگ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را به نقد می‌کشند.
[۱۶۶] مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروج‌الذهب، ج‌۲، ص‌۳۷۶.
[۱۶۷] مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروج‌الذهب، ج‌۲، ص‌۳۷۷.



براساس برخی روایات، عثمان یا معاویه هدایایی را برای ابوذر فرستادند، اما ابوذر آن هدایا را نپذیرفت. نمونه‌ای از روایات در ذیل بیان می‌شود:


از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است: «عثمان دو غلام خود را با دویست دینار پیش ابوذر فرستاد و به آنان گفت: به او بگویید که عثمان به تو درود فرستاد و گفت: این دویست دینار را هر جا نیاز داری، صرف کن. ابوذر پرسید: آیا برای مسلمان دیگری نیز چنین چیزی فرستاده است؟ گفتند: نه. گفت: من هم یکی از مسلمانان! گفتند: او می‌گوید که این مال شخصی خود من است، و به خدا سوگند که هیچ‌ با مال حرامی ‌آمیخته نشده و جز حلال چیزی برایت نفرستادم! ابوذر گفت: مرا به آن نیازی نیست؛ زیرا امروز را در حالی آغاز کردم که بی‌نیازترین مردمانم! گفتند: خدا خیرت دهد! ما در خانه تو چیزی که به کار آید نمی‌بینیم، نه کم و نه زیاد. گفت: چرا! زیر این پارچه، گرده نان جوی است که چند روز است به حال خود باقی مانده است.
من با این دینارها چه کار کنم؟! نه، به خدا سوگند نمی‌گیرم، تا خداوند متعال بداند که روی هیچ کم و زیادی حساب باز نکرده‌ام؛ بلکه با ولایت علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) و عترتش که راه‌نمایان و هدایت‌شدگان‌اند و به حق هدایت می‌کنند و به آن می‌پیوندند، بی‌نیاز و توانگرم».

۱۵.۱ - روایت بلاذری

در برخی منابع اهل سنت، مشابه چنین پیشنهادهایی، از سوی معاویه و دیگران نقل شده است:
بلاذری (متوفی: ۲۷۹ ق) می‌گوید: ابوذر، کارهای معاویه را زشت می‌شمرد و بر وی خُرده می‌گرفت. معاویه سیصد دینار برایش فرستاد. ابوذر گفت: «اگر این مبلغ ارسالی، همان سهم من از بیت‌المال است که امسال مرا از آن محروم داشته‌اید، آن ‌را خواهم پذیرفت، و اگر هدیه است، نیازی بدان ندارم». حبیب بن مسلمه فهری نیز دویست دینار برایش فرستاد. ابوذر گفت: «آیا پست‌تر از من نیافتی که برایم پول می‌فرستی؟!» و آن‌ را باز گرداند. وقتی معاویه کاخ سبزش را در دمشق ساخت، ابوذر گفت: «ای معاویه! اگر این کاخ را از مال خدا ساخته‌ای، خیانت است و اگر از دارایی خودت ساخته‌ای، اسراف است». معاویه هیچ نگفت.


زمانی که ابوذر در ربذه وفات یافت، کاروانی از اهل کوفه رسید که [[عبدالله بن مسعود] نیز در میان آنها بود و به طرف ابوذر رفتند، ابن مسعود می‌گریست و می‌گفت: «پیامبر‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) راست گفت که فرمود، ابوذر تنها می‌میرد و تنها برانگیخته می‌شود.»
آری رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده بود: «ای ابوذر، تو تنها زندگی می‌کنی و تنها به درود حیات می‌گویی و تنها برانگیخته می‌شوی و تنها داخل بهشت می‌روی و در هنگامی که می‌خواهی از این جهان رخت بر بندی، گروهی از اهل عراق به یاریت می‌رسند که سعادت تغسیل و تجهیز و نماز و تدفینت نصیبشان می‌شود و عهده دار آن می‌گردند.»


الاحتجاج؛ الاختصاص؛ اختیار معرفة‌الرجال؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ الامالی، طوسی؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ‌الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیرالقرآن؛ تفسیرالقمی؛ تفسیر نمونه؛ جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة‌انساب‌العرب؛ الدرّالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ روح‌المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ روض‌الجنان و روح‌الجنان؛ السیرة النبویّة، ابن‌هشام؛ الشافی فی الامامة؛ صحیح مسلم؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم؛ الطبقات الکبری؛ العقد الفرید؛ الکافی؛ الکامل فی‌التاریخ؛ کتاب‌الخصال؛ الکشّاف؛ کشف‌الاسرار و عدّة‌الابرار؛ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن؛ مروج الذهب؛ المستطرف؛ المعجم‌الکبیر؛ المغازی؛ المغنی فی ابواب التوحید و العدل؛ مناقب آل‌ابی‌طالب؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛


۱. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، ج۴، ص۱۶۶.    
۲. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۱۶۵۲.    
۳. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم‌الکبیر، ج‌۶‌، ص‌۲۱۶.    
۴. حاج شریفی، محمدرضا، سیمای ابوذر غفاری، قم، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۱۷.
۵. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ۱۴۰۳ ه، ج ۴، ص۲۲۵.    
۶. زریاب، عباس، سیره رسول ا...(از آغاز تا هجرت)، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۰، چاپ اول، ص۱۲۶.
۷. طوسی، محمد بن حسن، رجال طوسی، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۵ ه، الطبقه الاول، ص۵۹.    
۸. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴، ج ۴، ص۱۶۶.    
۹. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴، ج ۴، ص۲۰۱.
۱۰. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴، ج۴، ص۱۶۶.    
۱۱. جوده السحار، عبدالحمید، ابوذر غفاری خداپرست سوسیالیست، ترجمه دکتر علی شریعتی، مشهد، چاپخانه طوس، ص۳۶.
۱۲. جوده السحار، عبدالحمید، ابوذر غفاری خداپرست سوسیالیست، ترجمه دکتر علی شریعتی، مشهد، چاپخانه طوس، ص۴۶.
۱۳. زریاب، عباس، سیره رسول ا...(از آغاز تا هجرت)، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۰، چاپ اول، بخش اول، ص۱۲۶.
۱۴. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۰۰.
۱۵. جوده السحار، عبدالحمید، ابوذر غفاری خداپرست سوسیالیست، ترجمه دکتر علی شریعتی، مشهد، چاپخانه طوس، ص۴۸.
۱۶. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴، ج ۴، ص۱۶۷.    
۱۷. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴، ج۴، ص۱۶۷.    
۱۸. حاج شریفی، محمد رضا، سیمای ابوذر غفاری، قم، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۴۸.
۱۹. زریاب، عباس، سیره رسول ا...(از آغاز تا هجرت)، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۰، چاپ اول، بخش اول، ص۱۲۷.
۲۰. زریاب، عباس، سیره رسول ا...(از آغاز تا هجرت)، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۰، چاپ اول، بخش اول، ص۱۲۸.
۲۱. حاج شریفی، محمدرضا، سیمای ابوذر غفاری، قم، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۶۳.
۲۲. حاج شریفی، محمد رضا، سیمای ابوذر غفاری، قم، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۶۷.
۲۳. طوسی، محمد بن حسن، رجال طوسی، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۵ ه، الطبقه الاول، ص۵۹.    
۲۴. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، داراحیاء اتراث العربی، ۱۹۶۵م، ج۱۱، ص۱۴.    
۲۵. ناظم زاده قمی، سید اصغر، اصحاب امام علی (علیه‌السّلام) (شرح زندگی ۱۱۱۰ صحابی امیرالمؤمنین)، قم، مؤسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۵، ج۱، ص۶۵.
۲۶. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ۱۴۰۳ ه، ج۴، ص۲۳۰.    
۲۷. ناظم‌زاده‌قمی، سید اصغر، اصحاب امام علی (علیه‌السّلام) (شرح زندگی ۱۱۱۰ صحابی امیرالمؤمنین)، قم، مؤسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۵، ج۱، ص۶۷.
۲۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۸‌، ص‌۲۹۷.    
۲۹. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۷.    
۳۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۸‌، ص‌۱۶۸.
۳۱. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج‌۸‌، ص‌۳۶۰.
۳۲. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۹.    
۳۳. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۲۳.    
۳۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۸‌، ص‌۲۹۷.    
۳۵. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۹.    
۳۶. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج‌۸‌، ص‌۳۶۹.
۳۷. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج‌۸‌، ص‌۳۶۹.
۳۸. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج‌۸‌، ص‌۳۷۰.
۳۹. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۵۲.    
۴۰. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج‌۸‌، ص‌۳۶۸.
۴۱. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۲۱۷.
۴۲. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، ج ۴، ص ۱۷۰.    
۴۳. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب، ج ۴، ص ۲۱۷.
۴۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۸.    
۴۵. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، ج‌۳، ص‌۴۱۹.    
۴۶. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۳۲۱.
۴۷. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۲، ص‌۸۱۹‌.    
۴۸. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۳، ص‌۸۹۶‌.    
۴۹. سروی مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج‌۱، ص‌۲۱۱.    
۵۰. سروی مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج‌۱، ص‌۲۱۱.    
۵۱. ابن هشام، عبدالملک، سیره ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۰۳.
۵۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۱۰۰۰.    
۵۳. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۲۵.    
۵۴. ابن‌ معین‌، یحیی، اختیار معرفة الرجال، ص‌۲۴.
۵۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۳، ص‌۱۰۰۰.    
۵۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص‌۷۱۰.
۵۷. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص‌۱۷۲.    
۵۸. ابن عبد ربه، احمد بن محمد، العقدالفرید، ج‌۳، ص‌۷۲.
۵۹. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم‌الکبیر، ج‌۶‌، ص‌۲۱۶.    
۶۰. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص‌۱۷۲.    
۶۱. ابن سعد بغدادی، محمد، الطبقات الکبری، ج۴، ص‌۱۷۴.    
۶۲. ابشیهی، محمد بن احمد، المستطرف، ج‌۱، ص‌۱۶۳.
۶۳. ابن سعد بغدادی، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص‌۱۷۴.    
۶۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۷۰.    
۶۵. ابن سعد بغدادی، محمد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۴۱۹.    
۶۶. سروی مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج‌۲، ص‌۲۱۱.
۶۷. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم‌الکبیر، ج‌۶‌، ص‌۶۰‌.    
۶۸. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة‌النبی، ج‌۴، ص‌۲۴۴.
۶۹. شیخ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة‌ الرجال، ص‌۱۱.
۷۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۸‌، ص‌۲۴۵.    
۷۱. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج‌۱، ص۲۲۵.    
۷۲. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۱۲۴.    
۷۳. شیخ صدوق، محمد بن علی، خصال، ج۲، ص۴۶۱-۴۶۳.    
۷۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۷۳.    
۷۵. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم‌الکبیر، ج‌۲، ص‌۱۴۹.    
۷۶. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۱۱۵.    
۷۷. حاج شریفی، محمد رضا، سیمای ابوذر غفاری، قم، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۲۷۰.
۷۸. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶-۲۵۸.    
۷۹. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، داراحیاء اتراث العربی، ۱۹۶۵م، ج۸، ص۲۵۶.    
۸۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۴۵۲.
۸۱. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب، ج‌۱، ص۲۵۲.    
۸۲. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم‌الکبیر، ج‌۲، ص‌۱۴۸.    
۸۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۵۸۸‌.
۸۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴‌،ص۲۵۸.    
۸۵. توبه/سوره۹، آیه۳۴.    
۸۶. ابن سعد بغدادی، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص‌۱۷۳.    
۸۷. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۱۷۲.    
۸۸. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم‌الکبیر، ج‌۲، ص‌۱۴۹.    
۸۹. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۵۵.    
۹۰. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم‌الکبیر، ج‌۲، ص‌۱۵۰.    
۹۱. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم‌الکبیر، ج‌۲، ص‌۱۴۸.    
۹۲. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص‌۱۷۵.    
۹۳. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم‌الکبیر، ج‌۶‌، ص‌۱۲۶.    
۹۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۷۰.    
۹۵. الخصال، ج‌۱، ص‌۳۰۳.    
۹۶. شیخ مفید، محمد بن نعمان، الاختصاص، ص‌۵‌.    
۹۷. شیخ مفید، محمد بن نعمان، الاختصاص، ص‌۶۱‌.    
۹۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۶۲۹‌.
۹۹. طبرانی، سليمان بن أحمد، المعجم‌الکبیر، ج‌۶‌، ص‌۱۲۶.
۱۰۰. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۳، ص‌۱۰۰۱.    
۱۰۱. ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب‌العرب، ص‌۱۸۶.    
۱۰۲. مزمل/سوره۷۳، آیه۲۰.    
۱۰۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۱۶۸‌.    
۱۰۴. ذاریات/سوره۵۱، آیه۱۷.    
۱۰۵. مزّمّل/سوره۷۳، آیه۲.    
۱۰۶. قرطبی ، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج‌۱۷، ص‌۱۵.
۱۰۷. انعام/سوره۶، آیه۵۱.    
۱۰۸. رشید الدین میبدی، ابوالفضل، کشف‌الاسرار، ج‌۳، ص‌۳۶۱.
۱۰۹. زمر/سوره۳۹، آیه۱۷-۱۸.    
۱۱۰. طبری، محمد بن جریر، جامع‌البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۱، ص‌۲۷۴.    
۱۱۱. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدرّالمنثور، ج‌۷، ص‌۲۱۷.    
۱۱۲. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۱.    
۱۱۳. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج‌۱۶، ص‌۱۲۶.    
۱۱۴. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۱.    
۱۱۵. کهف/سوره۱۸، آیه۱۰۷.    
۱۱۶. علی بن ابراهیم، قمی، تفسیرقمی، ج‌۲، ص‌۴۶.    
۱۱۷. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان، ج‌۱، ص‌۲۵۲.    
۱۱۸. بقره /سوره۲، آیه۷۶.    
۱۱۹. کهف/سوره۱۸، آیه۲۸.    
۱۲۰. طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۷۱۷-۷۱۸.    
۱۲۱. انفال/سوره۸، آیه۲.    
۱۲۲. علی بن ابراهیم، قمی، تفسیرقمی، ج‌۱، ص‌۲۵۵.    
۱۲۳. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۹۵.    
۱۲۴. علی بن ابراهیم، قمی، تفسیرقمی، ج‌۱، ص‌۱۲۹.    
۱۲۵. نساء/سوره۴، آیه۵۵.    
۱۲۶. علی بن ابراهیم، قمی، تفسیرقمی، ص‌۱۴۱.    
۱۲۷. نساء/سوره۴، آیه۶۹.    
۱۲۸. سروی مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج‌۲، ص‌۲۸۳.    
۱۲۹. محمد/سوره۴۷، آیه۲.    
۱۳۰. علی بن ابراهیم، قمی، تفسیرقمی، ج‌۲، ص‌۳۰۱.    
۱۳۱. حج/سوره۲۲، آیه۲۴.    
۱۳۲. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان، ج‌۳، ص‌۸۶۶‌.    
۱۳۳. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۱.    
۱۳۴. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج‌۱۶، ص‌۳۲۸.    
۱۳۵. نور/سوره۲۴، آیه۳۷.    
۱۳۶. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان، ج‌۴، ص‌۷۷.    
۱۳۷. جمعه/سوره۶۲، آیه۱۱.    
۱۳۸. مائده/سوره۵، آیه۸۷.    
۱۳۹. مائده/سوره۵، آیه۸۸.    
۱۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۶۴.    
۱۴۱. توبه/سوره۹، آیه۱۰۰.    
۱۴۲. علی بن ابراهیم، قمی، تفسیرقمی، ج‌۱، ص‌۳۰۳.    
۱۴۳. توبه/سوره۹، آیه۱۱۷.    
۱۴۴. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان، ج‌۲، ص‌۸۶۱‌.    
۱۴۵. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج‌۵‌، ص‌۳۱۶.    
۱۴۶. ابو‌الفتوح رازی، حسین بن علی، روض‌الجنان، ج‌۱۰، ص‌۶۸‌.    
۱۴۷. زمخشری، محمود بن عمر، الکشّاف، ج‌۲، ص‌۳۱۸.    
۱۴۸. مطففین/سوره۸۳، آیه۲۹.    
۱۴۹. سروی مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج‌۳، ص‌۳۱.    
۱۵۰. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التثرات العربی، ۱۴۰۳ ه.ق، ج۲۲، ص۴۳۶.    
۱۵۱. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، داراحیاء اتراث العربی، ۱۹۶۵م، ج۸، ص۲۵۲.    
۱۵۲. ناظم زاده قمی، سید اصغر، اصحاب امام علی (علیه‌السّلام) (شرح زندگی ۱۱۱۰ صحابی امیرالمؤمنین)، قم، مؤسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۵، ج۱، ص۷۰.
۱۵۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۶.    
۱۵۴. آل الفقیه، شیخ محمدجواد، ابوذر غفاری (وجدان بیدار آدمیت)، ترجمه هوشنگ اجاقی، نشر آفاق، ص۹۷.
۱۵۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۳، ص‌۳۳۶‌.    
۱۵۶. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج‌۹، ص‌۲۵۸ -۲۶۱.    
۱۵۷. مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۷، ص‌۳۹۵- ۴۰۱.    
۱۵۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۶۱۶‌.
۱۵۹. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروج‌الذهب، ج۲، ص‌۳۷۵‌-۳۷۷.
۱۶۰. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ج‌۳، ص‌۱۱۵.    
۱۶۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۳، ص‌۳۳۶‌.    
۱۶۲. آلوسی، محمود بن عبد الله، روح‌المعانی، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۲۷.
۱۶۳. ابن قدامه مقدسی، عبدالله بن أحمد، المغنی، ج‌۲، ص‌۵۵‌.
۱۶۴. ابن سعد بغدادی، محمد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص‌۱۷۵.    
۱۶۵. ریعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۱۷۲.    
۱۶۶. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروج‌الذهب، ج‌۲، ص‌۳۷۶.
۱۶۷. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروج‌الذهب، ج‌۲، ص‌۳۷۷.
۱۶۸. علم الهدی، سیدمرتضی، الشّافی، ج۴، ص‌۲۹۳-۲۹۴.    
۱۶۹. کَشّی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال (رجال کشّی)، ص۲۷ ۲۸، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.    
۱۷۰. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‌۱، ص۲۸۵، قم، دلیل ما، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.    
۱۷۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج‌۵، ص۵۴۲، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.    
۱۷۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۷۱.    
۱۷۳. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التثرات العربی، ۱۴۰۳ ه.ق، ج۲۱، ص۲۱۶.    
۱۷۴. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ۱۴۰۳ ه، ج۴، ص۲۳۱.    



مرکز دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «ابوذر غفاری».    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ابوذر غفاری»، تاریخ بازیابی، ۱۳۹۵/۱۲/۲۵.    
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «هدایای عثمان به ابوذر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۲۵.    






جعبه ابزار